قسمت دوم اشعار
صفحه بیستم
تهران
دگر محسن دانشی جامه دار
بود همچه من لاغر و پا به کار
ز ایپکلو ای شهرتت بی نظیر
محمد حسین پوزش از من پذیر
ز شهرت که داری بسی مشگل است
نوشتن مرا پای اندر گل است
------------------------
اراک
دگر قاسم آن برزآبادی است
که سازش به تعزیه و شادی است
همه ساز زن های شهر اراک
همه پنجه خوش بهرتانم هلاک
-------------------------
اراک
زگودرزی آن یار خوب قدیم
مرا یاد آمد که رب رحیم
دهد عمر و عزت بر او هر زمان
که لطفش رضا بود بر من عمیم
------------------------
قزوین(میلاد بزرگی )
بزرگی است میلاد در اشقیا
نکو خواند و بر جوانان بها
بباید ز پیران در این هنر
کند سعی و خواند بسی خوبتر
-----------------------
قزوین (رضا رحمانی )
ز قزوین ز رحمانی و اکبرش
بگویم که باشد بلند اخترش
رضا نام این نوجوان است ومن
نه بتوان و را بیش گویم سخن
-----------------------
اراک
ز موچانی آن ذاکر خوش سرشت
که الحق و را بیش باید نوشت
-----------------------
کرمان
دگر تورج است و حسینی لقب
گمانم ز سادات دارد نسب
به تعزیه نقشش بود اشقیا
که لعنت به شمر و یزید دغا
--------------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه هجدهم
اصفهان
حاج عباس شهرت ورا دهنوی است
زبان زد ز ایمان و راهش رهی است
به سوی حسین و علی و ز آل
ورا نوکری در دو عالم شهی است
--------------------------
دولت آباد اصفهان
شما ذاکر شاه گلگون قبا
پذیرای پوزش زمن مصطفی
بود پیری ذهن ذوبی ز من
زپشت خیامی که خواندی مرا
خوش آمد بسی حزن انگیز بود
تو را فخر باشد که داری ولا
-------------------------
قزوین
به طبل ریز تو شهرام نوری از قزوین
سلامتت طلبم از خدا و نی جز این
--------------------------
سمنان
علی شاهوردی زسمنان تو را
دهد عمر و عزت شه لافتا
---------------------
کرمان
ز سلجوقی از شهر کرمان بگو
وحید است نامش وسبکش نکو
-----------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه شانزدهم
تفرش
به تفرش بود عسگری پر توان
که تعزیه دانیست بس مهربان
بود عادت او به تعزیه این
خودش ایستد در پس دوربین
---------------------
قزوین
به قزوین طنین از محمد رضاست
محمدی او شهرتش با صفاست
--------------------
زرین شهر
به زرین شهر دارم من رفیقی
رفیقی با ادب یار و شفیقی
تو مهدی بر کیانی بس عزیزی
بگویم طالبی از ملک ریزی
چه خوش ذوقی سلیقه با تو باشد
به این سان دوست غم هرگز نشاید
-------------------
قم
گلستانی چه مرغ است و برندش
عروسی وعزا هردو خورندش
اکو بر تعزیه گاهی عروسی
برد نی گبر باشد نی مجوسی
گهی باشد زبهر ساز وسنتور
گهی بر مدح وتعزیه کند جور
خدا خیرش دهد باشد خوش اخلاق
میان دوستان ما بود طاق
-------------------
زیاران
دگر گویم من از یاس زیاران
به شهرت جعفری بی عیب و نقصان
زبان زد کار او باشد بدانید
خدا دورش کند از شر شیطان
---------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه چهاردهم
ز تصویر بردارها کن بیان
که الحق معرف به تعزیه خوان
به تصویرشان بوده اند هر کجا
پس از آن بگویم زصوت و صدا
-----------------
اول هست دهقان و اصغر بنام
که گنجینه او بود مستدام
به گنجینه اش صد هزار آفرین
چنین گنج نبود به ایران زمین
که دهقان بنام است از اصفهان
در آن سالهایی که بودی جوان
مشوق بر او بودم این افتخار
بود بر کیانی و او یادگار
---------------------
غلامی ز دهنو ست عباس نام
غلامی بزی در جهان شادکام
--------------------
زواره
دگر سید قد بلند ایزدی
ورا نام باشد محمدعلی
که هست فاطمیه و آوای او
به شهر زواره ز وصفش بگو
بود شوخ و خوش لهجه و با صفا
رفیقی شفیق است و نیکو لقا
------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه دوازدهم
کاشمر
(دروصف استادحاج محمد رجب زاده )
زکاشمر گویم و از آن دواستاد
بگویم نیک چون آمد مرا یاد
بود حاجی محمد او رضا نام
رجب زاده بود الحق زخدام
زجان بر دل بر هشتم امامست
به ما واجب به استاد احترامست
محمد هاشم است بر او برادر
ورا توفیق می خواهم ز داور
رضا زاده معرف شد برآنان
خود از سادات هست و پاک ایمان
-----------------
کاشان
ز اکبر زاده آن مرد هنر دوست
نمایم یادی ای یاران که نیکوست
محمد شهر را معروف کرده
عجین نام حسینش با رگ و پوست
شده الحق سزاواراست به تمجید
هر آنکس با حسین است حق سوی اوست
------------------
قم
دگر در جمکران حاجی امیر است
به سهرابی لقب او بی نظیر است
به پا سازد چه شاهانه مراسم
رفیقی خوب و یاور بر حقیر است
-----------------
قسمت دوم اشعار
صفحه دهم
قم
سقایتی دگر حاج محمد دهقان
میان تعزیه دهقان سپرد چون او جان
به خوان حضرت مولا یقین شود مهمان
برادرش علی آن نیک مرد با ایمان
مدیح خوان حسین است و نیز تعزیه خوان
----------------
چاردولی راهم که اندر این هنر
دست دارد در بر صاحب نظر
گر بود لله کارش از خدا
عزتش خواهم که این باشد بجا
-----------------
اصفهان
زیکه سواری که هست بی نظیر
جوانست و بی باک و روشن ضمیر
حسن نام دهقان بود شهرتش
بلند است نزد سران او سرش
----------------
سمنان
آل طاها سیدی باشد بنام
او مخالف خواند و یادش گرام
----------------
رهنان
به رهنان بگویم ز سیدعلی
بود تعزیه خوان با قابلی
-----------------
قسمت دوم اشعار
صفحه هشتم
سبزوار
دگر سیدی با نسب با صفا
بود موسوی گوهری پر بها
جواد آن رفیق خراسان ماست
---------------
قم
زشمری برم نام الحق بجاست
حسینی محمد ز قم هیئتش
بنام کهک بود بس شهرتش
بدی این که با نامداران بسی
به سر برد و میخواند چون او کسی
ندیدم . که رو راست حرفش زند
بود هرکجا عزتش حق دهد
-------------------
تهران
تحش را به تهران بیاد آوریم
زدیگر عزیزان سخن گستریم
-----------------
قزوین
ز قزوین رمضان حیدری است وپسر
که با احترامند پسر با پدر
-----------------
صفری است مسعود و دارد نشان
زبابش بزرگ مرد روشن روان
-----------------
قسمت دوم اشعار
صفحه ششم
کرج
زبجنوردی آن ذاکر خوش سرشت
بگویم نصیبش کند حق بهشت
------------------
سمنان
دگر میرزایی نسب شد بیاد
به سمنان بود ذاکری خوب و راد
------------------
کاشان
بود رافعی هم به مولا غلام
دگر نوش آباد و مرشد بنام
ملکی بود گل و نیکو سخن
بود خوش بیان او به هر انجمن
------------------
قزوین
سیه کالی آن شمر خوش رو و بر
بنام است مهدی و دارد هنر
-------------------
دگر یوسفی خوش زند ساز را
که جان بخشد او مرد آواز را
-------------------
کرج
به شهر کرج نام بردن بجا
بود نیک فلاح عباس را
---------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه چهارم -تهران
عزیزی است مسعود بس پرتوان
که جدش به حق بود تعزیه خوان
--------------------
قویدل علی سبزواری لقب
به تعزیه خوانیست صاحب نسب
نسخ ها که می خواند او بی نظیر
حجازی سلیمانی و خوش ضمیر
علا و رضایی بر این پرتوان
بهم جور بودند در هر مکان
ز لیلا و زینب که خواندی نکو
دو نسخه که بد هر کجا زان او
-------------------
دگران خسروان نام نیکش مجید
به برخورد خوبش دل از من تپید
چه نورانی است چهره اش در لباس
نخورده به تعزیه هیچ حق ناس
-------------------
عقیقی حسن حیف از آن نوجوان
کنیم یاد از آن مرد روشن روان
اخوان او نیز خوانند نکو
ز حاج حیدرم بابشان خوش بگو
--------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه دوم اصفهان
دگر مرشد اصغر که بد بی نظیر
صدایش رسا بود و هم دلپذیر
سواریش بر مرکبان چموش
ربودی قرار از دل و صبر و هوش
--------------------------
زمرحوم بابایی آن خوش سرشت
کنم یاد بودش چنین سرنوشت
به تشییع او شد بپا انقلاب
ببرد او به عزت سرش بر تراب
------------------------
دگر استوار سعیدی مرا
رفیق است چون گوهری پر بها
-----------------------
محاسن سفیدیست نیکو سخن
بود عزت اله به هر انجمن
رفیق شفیق هم هستیم ما
چهل سال ما هر دو بی ادعا
-------------------------
از آن مرد دیندار مداح نیز
بگویم که باشد رفیقی عزیز
ندیدم به تعزیه اش بی وضو
دهد عمر و عزت و را حق نکو
----------------------
سلام و احترام استاد ایران ای منبتکار
برای تعزیه خوانان کشيدی زحمت بسیار
ز اشعاری که در وصف تنی از تعزیه خوانان
سرودی و نمودی شادمان دلها کنم اقرار
نمایم مسئلت من از خدای حی سبحانی
عنایت عمر باعزت تو را بخشد به هشت
و چار
۱۴۰۰ سال دگر عمرت فزون گردد
بری از درد و غم باشی به حق خالق و دادار
"غلام " و خادمم من بر حسین(ع) و ذاکران او
شفیع جملگی باشدمحمد(ص) سیدابرار
ارادتمند/ غلامرضا کرمانی جمکرانی
۵ فروردين ۱۴۰۰
سلام علیک ای کیانی نیا
ابوالفضل نام شهرتت میرزا
شما که به حفظ نسخ شهره ای
به اشعار خود دل زما برده ای
شما باعث آبروی قمی
شما مونس و همدم مردمی
مزاحت بود چون عسل شکرین
تو در جمع یارانی همچون نگین
به هر جا به شهر و هر روستا
همیشه درخشد کلام شما
به هر جا نباشی پر از غم شود
تو باشی دگر غصه ها کم شود
ادیب توانایی و شاعری پر ز نغز
هزاران هزار شعر داری به مغز
خدا حفظ سازد وجود ترا
بلا دور سازد ز اهل شما
از اینکه مرا یاد کردی چنین
شدم شادمان و شدم شرمگین
همیشه به من لطف ها داشتی
مرا چون پسر دوست میداشتی
تو در تعزیه بهر من مرشدی
مرا دور کردی ز شر و بدی
خلوص و گذشت و مرام و صفا
به من یاد دادی زراه وفا
بدان هر چه آموختم از شماست
نباشد کلامم تملق نگویی خطاست
خدا را قسم میدهم من به جان خودم
ببخش از عنایت تو خوب و بدم
شما رو سپارم به دست خدا
دعا گویتان هستم ای با صفا
------------؛------------؛-------------
اشعار زیبای سروده شده
توسط سید عزیزم سیدحسن گلختمی
پاینده باشند
سپاسگزارم از الطاف بیکران ایشان
عمریست، که در خیمه ارباب جهانی
طی کرده ای در راه شه دین، جوانی
کمیاب بود کس بتواند بدین سان
هم تعزیه خوانی کند، هم تعزیه دانی
دلگی.ر مشو از قم و همشهری خود چون
هر چیز که در دسترس است قدر ندانی!م
الحق که ادا کرده ای بس حق نفس را
در عرصه شعر و هنر و تعزیه خوانی
داریم تمامی ز حق جمله تمنا
زیرعلم شاه بمانی و بخوانی
کمتر کسی هست که در مجلس ارباب
هم گریه بگیرد زخلق هم خنده به آنی
یا رب به حق شاه شهیدان نگهدار
میرزای منبت متخلص به کیانی
-------------------؛
اشعار فوق نوشته شده توسط آقای محسن جعفری ازقم
باتشکر ازایشان وقلم زیبایشان
امشب تعزیه بازارشام کوهسار
یکشنبه ۱۴۰۱/۶/۶ ساعت ۲۰:۳۰
توسط اساتید کشور
و باحضور میراز ابوالفضل منبتکار
کانال رسمی استاد میرزا ابوالفضل منبتکار
/channel/mnbtcar
قسمت دوم اشعار
صفحه نوزدهم
نوش آباد کاشان
زنوش آباد گویم ملک کاشان
که تعزیه بود در خون آنان
ابوالفضل گرامی و مجیدم
گرامی شهرت این دو عزیزان
دگر طهماسبی نامش بود این
علیرضا . بر این هر سه بدوران
سلامت خواهم اندر این زمانه
همیشه شاد و در تعزیه گریان
بود میر عزا نامی درخشان
بسان خور عیان در ملک کاشان
----------------------
میبد
به میبد ابوطالب آن با صفا
زدهقان بگویم که الحق ورا
لباس مخالف بود زیب تن
به هر مجمعی هست نیکو سخن
شهادت ابو طالب نیک خو
بدیدم که می خواند الحق نکو
-------------------------
یزد
ز یزدم سخن باید آغاز کرد
بر آنان در عشق را باز کرد
در عشق باشد حسین علی
در این ملک محسن تو چون قابلی
توای قطب زاده هماهنگ کن
ز بهر عزا جامه را رنگ کن
سیه جامه بر تن نما بر حسین
فشان جای اشکت تو خون از دوعین
ره و راه و رسم عزا هست این
ولایت مداری بود این چنین
-----------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه هفدهم
تفرش
زتفرش بود صابری نام علی
بود پنجه خوش مرد با قابلی
هر آنکس به تفرش زند ساز را
به وجد آورد مرد آواز را
----------------------
اصفهان
کریمی است مهدی زنصف جهان
ترمپت نواز است و نیکو بیان
----------------------
قزوین
بود روستا پیشه جعفر بنام
به آبیک بود او عزیزی گرام
به تعزیه نقشش بود اشقیا
رفیقی است خوش لهجه و بامرام
------------------------
خمین
مرا یاد آمد کنون از خمین
به تعزیه اندر عزای حسین
چه خوش خوان به تعزیه فولادی است
حسین نام و صوتش خدا دادی است
-------------------------
تهران
زجالینوس یاد آرم به تهران
که خاکش گشته بستر هست مهمان
سر خوان علی وز حوض کوثر
بنوشاند ز رحمت شاه مردان
حسین یاد برادر باش هر دم
به کار تعزیه او داشت ایمان
-------------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه پانزدهم
اراک
زاصغر شهرت الواری برم نام
ورا حال خوشی خواهم درایام
--------------------
اصفهان
بود آقا بزرگی از دلیگان
که سیما فیلم او باشد درخشان
نمایان هست و میگوید کیانی
بود عباس بابش تعزیه دان
--------------------
دگر دهقان کلیشادس که با جاست
بگویم بر سرش هر گوشه غوغاست
به تنظیم صدا او بینظیر است
مگیرید خرده تعبیر از حقیر است
---------------------
قم
زسیما بگذر وحال از صدا گو
ز مهدی احمدی آن یار نیکو
سخن اول باید آغاز زان مرد
نه بتوان جمع سازد کس از او گرد
-----------------
تهران
زسیمای عرفان بود رنجبر
بگویم که دارد در این ره هنر
------------------
اصفهان
زعشاق باشد حمید حیدری
که دارد میان سران او سری
------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه سیزدهم
سیرجان
محمد بود شول از سیرجان
به فقدان بابش که بسپرده جان
پذیرا شود تسلیت از حقیر
که از مرگ نبود در عالم گریز
---------------------
زمرحوم حری رفیقی که بود
مرا یار و بر غصه هایم فزود
--------------------
زمیراحمدی هم بگویم چنین
حبیبش به طفلی هزار آفرین
-------------------
به فرزان علی جان سلام و درود
به محمود آباد عباس بود
شما نیز بودی دگر این حقیر
عجب دوره ای هر سه گشتیم پیر
------------------
قم
حاجی احمد شهرتش استهری
در لباس تعزیه نو آوری
هست از این مرد با لطف و صفا
او رفیق است با من و با عسگری
-------------------
تفرش
حمید صابریست تفرش است خوشخوان
مبارک و را عید با لب خندان
امیدم آنکه مه وسال و هفته خوش باشد
به حق شاه ولایت علی عالیشان
-------------------
اصفهان
یکی شمر ملعون ابالفضل نام
زسین است قربانی خوش مرام
امیدم به دربار شاه شهید
ورا خوش بود سال و مه .صبح وشام
----------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه یازدهم
ساوه
مجید نظیفی است شمایل جمال
شکیل و جوانست و نیکو به فال
چه خواند به تعزیه او آذری
خدایش نه بدهد در عالم زوال
----------------
اخوان مقصودی خوب خوان
به لفظ آذری جملگی پر توان
صداشان به تعزیه باشد رسا
به اهل هنر همچنان خور عیان
-----------------
ز سجاد گویم مجرد لقب
بود خواندنش همچه شهد رطب
به آذر زبانان بود نامدار
ستودن نه کس را توان بی سبب
--------------
قسمت دوم اشعار
صفحه نهم
نطنز
زلقمان که سر برده بر تیره خاک
کنم یاد فقدان وی دردناک
------------------
قم
زطهماسبی ها پدر با پسر
ببخشند نامد به مد نظر
اول چون زقم گفتم و نامشان
نیامد به خاطر مرا آن زمان
------------------
کرمپور هم ذاکری بی ریاست
دگر عابدینی که الحق رواست
بنام است یاسر بگویم صریح
بود راه او روشن اندر شبیه
------------------
کریمی و بابش ابوالفضل نیز
بود مجتبی در بر ما عزیز
ترمپت نوازد نبوغش نکو ست
مشوق در این راه عموی اوست
-------------------
جواد پاکنژاد است که باب او الحق
بدی به تخت روان وارد و شد او ملحق
به جمع تعزیه خوانان که گشته اند مرحوم
به روز حشر نیایند نادم و مغموم
-----------------
قسمت دوم اشعار
صفحه هفتم
سبزوار
دگر خسروجردی که در سبزوار
بهم چند سالی بدیم یار غار
تو مهدی عزیزم بگو حال تو
چگونست گوحال و احوال تو
-------------------
دو اخوان سهیلی یکی ساز زن
یکی مرد میدان مدح و سخن
------------------
ز ایزی بگویم که در سبزوار
جوانست و خوشخوان و هم پا بکار
-----------------
به ایتالیا چون سفر داشتیم
جلینی به همراه بر داشتیم
-----------------
اصفهان
دگر هاشمی خطه اصفهان
علی اکبرش خوب خواند بدان
----------------
سمنان
به سمنان زاعرابی ارگویم این
چه بینی بگویی ورا آفرین
------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه پنجم
تهران
برادرهای گرگانی دو مرحوم
یکی اصغر یکی عباس محروم
اگر چه هردو می باشند از جان
به مولاشان علی بودند مخدوم
به طبل ریز حمیدم هست استاد
نبردم این عزیز خویش از یاد
علیرضا براوباشد برادر
دوگرگانی دو نام آور دو برتر
-----------------
کرمان
زکرمان عزیز دلم صادقی است
حسن نام و همچون گل رازقی است
------------------
دگر طالبی نام حاجی رضا
بود ذاکر شاه گلگون قبا
------------------
اراک
دگر مصطفایی امین نام او
شنیدم از او نام اما نکو
------------------
رفیعی است سید علی نام او
بده عمر و عزت خدایا بدو
-----------------
قسمت دوم اشعار
صفحه سوم -تهران
زعباس گویم لقب حیدری
نباید گرفتن و را سر سری
که الحق نوازنده اصیل این جوان
عیانست و حاجت نه بهر بیان
----------------
معینیان که نوازد به طبل ریزد وسعیدش
بود مشوق و خوانندبه نام جمله حمیدش
به شیش وهشت کند ار کم به طبل ریز
یقینا نظر کند به صف حشر شاه شهیدش
------------------
زسید صالحی آن رفیق شفیق
به تعزیه داریست کارش دقیق
-------------------
رفیقی است برمن رضا صالحی
که سازنده باشد به تاج شهی
کمربندهایی که او می زند
به تعزیه دل از همه می برد
به شیپور شیرین بود پنجه اش
رفیق ونباید کنیم رنجه اش
--------------------
ز تسبیحی آن خوش بیان نام بر
که در مدح و تعزیه دارد هنر
--------------------
قسمت دوم اشعار
صفحه اول اصفهان
دروصف تعزیه خوانان
دوباره پس از حمد رب رحیم
کنم لعن ابلیس شوم رجیم
مرا یاد آمد ز اهل کسا
نبی فاطمه شیرحق مرتضی
حسین وحسن هردو سبط رسول
جگر بند احمد علی وبتول
کنم یاد از ذاکرانی دگر
مرا دور ماندی ز مد نظر
----------------------
ز مصطفی ذوبی که در اصفهان
زملک هنر بود او را نشان
کنیم یاد و هم دیگر از دهنوی
حاج عباس نامی که الحق رهی
به جز راه سلطان تشنه جگر
نرفت و بود زنده پیش نظر
------------------
زفتاحی آن راد مرد عزیز
نه بتوان نمودن ز مطلب گریز
که بود عشق مداحی وتعزیه
که زهرای مرضیه و راضیه
شفاعت نماید بر او چون سزاست
جوانان اورا هم اینسان رواست
-------------------
اشعار سروده شده توسط آقای جواد غلامی
پسر استاد حسین غلامی
سپاس از لطف بزرگوار
طول عمر وسلامتی وشادکامی برای ایشان آرزومندم
سعید و ابوالفضل جان صد درود
به حس لطیف شما در وجود
پس از عرض تبریک سال جدید
خوشی بر شما دارم از حق امید
عجین کلام و سخن را چه نیک
تناوب نمودید با شعر شیک
شما هر دو تن دوست نازنین
یگانه ترینید روی زمین
یکی در نوازندگی آن دگر
به ابزار فن و بیان و هنر
شبیه خوانی هر جا بچیند بساط
وجود شما آفریند نشاط
سخن عشق بود و طریقت بیان
که شد فَرشِ پابوس آن آستان
گزند زمان دور از جانتان
خداوند باشد نگهدارتان
--------------
سپاسگزارم از اشعار زیبا برای جناب استاد نبئی ومیرزا
توسط جناب شورانگیزان
بنده نوازی فرمودند
سایتون مستدام
به نام خدا
جناب آقای استاد میرزا ابوالفضل منبتکار سپاس بنده حقیر را در مورد اشعار زیباتون پذیرا باشید. امیدوارم که سالیان سال ، سالم و تندرست باشید
سید کاظم جده خواه