اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena
بی هیچ شک و شبهه ای
یک روز خواهد کشت
فکر کنارم بودنت زنهای عالم را...
تسخیر...
امیر عظیمی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
این برف های کوچ کرده به پایین را دیده ای
همان برفکوچها
همان بهمن های مهاجم
همان ها که می آیند هر چه هست را سپید میکنند
هر چه نیست را یقین میکنند
همان ها که هم سطح ترین عاشقانه ی تاریخند
همان ها که هر رنگی جز سپید را انکار میکنند
همان ها که دعادعا میکنی
بودنشان ابدی باشد
همان ها
همان ها
این مسافرهای نرو را دیده ای
همان ها که نمیروند
همان ها که خداحافظی را نمیدانند
همان ها که هِی سلامند
همان ها که هِی هستند و هستند
همان ها که ماضی نمیشوند
همان ها که حال ِحالند
همان اکنون های همیشه
همان ها که بی درد و خونریزی
همه ی زمستان هایت را بهار میکنند
همان ها
همان ها
دلم از این ها میخواهد
دلم تویی را میخواهد که همینطوری ها هستی
دلم همان همیشگی را میخواهد
همان تو را تو را تو را...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
سفر
از نم ِروی مژه ها
تا سرخی ِروی گونه ها
بی احتیاطی ِعجیبیست
نزدیک شدن ِمن به تو
کم شدن این فاصله
بی تاوان نخواهد ماند
تاوانش شاید بمانی های عاشقانه
شاید عابرانه ای ممتد
شاید ثانیه ای آرامش...
من اگاهانه خطر میکنم
شکستن هایی هست
که باید به جان خرید و راهی شد...
عشق
بدون ِمشق
بدون ِجریمه، نشدنیست...
شاید بشکنم
شاید بشکنی
شبیه ِبشکن زدن های تو
وقتی من واژه هایم را از ذوق گم میکنم
وقتی جملات، مابین ِلبهایم نصفه میمانند
وقتی که خاطرات میروند که خطرناک شوند...
ریسه رفتن های ریسک ها را
به جان میخرم
چون تو عشقی
چون تو عشقی...[محمداشنا]
Yine seni sevmekten başka
Hiçbir şey yapmadım bugün...🌙
Bagdat...
Ayla Celik
@MohammadAshenaa
صادر نمیشود
شناسنامه ی قلبی که به نام ِتوست
مگر به مُهر ِلبت روی لبم...
بی نام و نشان میگردم
اما نه بی نشانی
مقصد و مسیر را میشناسم
آمدنی شده ام
عمدا در را باز بگذار
عمدا بغلم کن
عمدا شب ها را بیدار بمان
عمدا عاشقم باش...
شاهانه شمع روشن میکنم
هزار هزار
که این تب ها
بی نور ِچشمهایت
آسان نمیگذرد
هر چه نور ها بیشتر میشوند
جایت خالی تر میشود
انگار فقط به نام ِتوست
که میشود شروع شد
انگار تویی که باب ِآغاز ِهمه ی قصه های دلی...
بابت ِهمه ی اینها ممنونم
بابت ِتو
بابت ِعشق
بابت ِدلی که بردی و پس نیاوردی...
تو چقدر نازدانه ی منی
حتی وقتی دادهایم آرام نمیشوند
حتی وقتی بیدادهایت امن نمیشوند
حتی وقتی فاصله ها
فضول ِدوست داشتنهایمان شده اند
حتی وقتی بی اجازه ی بزرگترها
روبروی هم این همه بَلهایم..[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
گلاویزم
با پاییز ِموهای تو...
ترکیب ِعزیزی از باران و همراهی
از زردها و نارنجی ها
از نرمی و خش خش
از آغوش و پچ پچ
چقدر دوستت دارم میان ِنگاه های من و توست...
دلاویزم
با دلم به دلت...
خنده هایت
سیب ِسرخ ِهفت سین...
بُهت ِنگاهت
زلال ِدریاهای دور...
شوخی هایت
طعم ِابتلا دارد
مثلا ابتلا به ذوق
مثل ِوقتی که
از باغ ِتوت فرنگی های وحشی میگذری
همانقدر اوج و بکر و دیوانه...
من اهل ِاحساس های کال نیستم
احساسم را
نرسیده نمیچینم...
باید وقتش برسد
شبیه ِوقت ِرسیدن ِبِه های معطر ِدرخت ِباغچه...
چینش ِاین اتفاق های اناری
با من نبود
با من نیست
یک آن به خودم آمدم
و دلم دیگر پیش ِمن نبود
دلم انگار همراه ِتو آمده بود
تو اما حواست پرت..
و من نمیدانم چرا
این پرت بودن های بی وقفه ات را هم دوست دارم...
تو عشقی
چه سیب های دلت به شاخه آویزان بمانند
چه بیافتند
چه ما بین ِلب هایم چشیده شوند...
تو را با فهمیدنهای بی فصل، بغل میکنم
تو را از فاصله میدزدم
تو را برای خودت
از خودت میدزدم
یک دزدی ِبی نقص
و این شاید
ماهرانه ترین ناشیانه ی تاریخ باشد...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
مرا
بلاتکلیف، محاسبه نکن...
بی حساب و کتاب نیامده ام...
خالی های دستانم را
پای بلاتکلیفی ننویس
شاید تکلیف ِمن
محاسبه ی تعداد ِمژه های توست...[محمداشنا]
زیباترین عاشقکُش ِدنیا
دلتنگته این مرد ِدیوونه...
همرنگ ِدریا...
مازیار فلاحی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
حضرت ِلج های مستمر
تو چقدر هماهنگی با طپشهایم...
فشار ِعاشقانه هایم که می افتد
نبض ِاحساسم که کند میزند
طپشهایم که روبه توقف میروند
لج میکنی...
انگار که دلت میداند دنبال ِبهانه های مستمرم
بهانه برای غش کردن
برای ضعف رفتن
برای آرام نشستن و نگاه کردن
برای بغل های محکم
محکم تر از پیچک های نیلوفر
نیلوفرانه هایی که جانم را متصل میکند به تو...
تو جان ِدوباره ای
چه تب
چه دق
چه لب
چه لج
تفاوتی ندارد
همینکه این ها از سمت های تو بیاید کافیست...
هر بار که دوباره هایت اتفاق می افتد
انگار که طلوع ِصبح ِفروردین است
انگار که دلم لم میدهد به یک آلپ ِاعجاب انگیز...
این همه ذوق از کجا می آید
انگار هجوم ِانگیزه ای به رگ های حامل ِعشق...
انگار چشمهایت
پاتوق ِعاشقانه ترین قرارهای دنیاست...
انگار...
بی مقدمه تر از این نمیتوان گفت
من عاشقم
عاشق ِتو...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
تبانی میکنم با دلت...
یک شروع
بدون ِهماهنگی...
عشق
در یک نگاه...
من و دلم
جایی دور از زمزمه های زمین
با تو و دلت
سلام هایی داشته ایم
که نه من یادم هست
نه تو...
راست میگویند
چگونه میشود با یک نگاه
سر سپرد به کسی
چه برسد به دل...
راست میگویند که بی شناخت
چگونه میشود
سراسیمه دوید تا کسی...
راست میگویند
اما نمیدانند
که اتفاق
از اینجایی که دیدمت شروع نشده
شاید من و تو یادمان نیاید
اما دلهایمان شک ندارند
که هزار سال گذشته از اولین سلامشان
وگرنه که چگونه تو این همه آشنایی
وگرنه که چگونه من این همه سلامَم...
بی هم صحبتی های هزارساله
مگر میشود انقدر نزدیک بود
خوب نمیشود...
قِدمت ما میرسد به جایی در آغاز ِزمین
همان وقت که خالق، خلقمان کرد...
مخالف نباش
که چشمهای تو هم
مرا وقتی میبیند برق میزند...
این نور ِمتولد شده در چشمهایت
مرا میشناسد
وگرنه روشن نمیشد...
بگذار روشنترت کنم
از آن روزی که من عاشق شدم
خیلی گذشته
انقدر خیلی
که خیالم فقط این "خیلی" را درک میکند
خیالم خیلی تو را میشناسد
خیالم خیلی تو را دوست دارد...[محمداشنا]
عاشق
پر است از ماجرا
عاشق، نمیپرسد چرا
عاشق، سوالش روشن است
تنها جوابش دیدن است
ای احتمال خوب من
فکر محال خوب من
من به خیالت قانعم
خواب و خیال خوب من...
ادوین
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
ابری و بنفش
کمی هم برف
ریزریز میبوسد
خیس میبوسد
تا میرسد آب میشود
شبیه دلم...
این کوچک های مسافر
بوسه های هواست روی لب من...
سرد شده
هوای هوا را انگار کسی نداشته
تنش یخ کرده
ها که میکنم
انگار نگاه ِهوا گیر میکند به گرمای نفسهایم
نور ِچشمهایش
می افتد روی قطرات ِگرم ِنفسم
معلوم میشوند
خودش بیرنگ ِبیرنگ
نفسهای من، سپید
دلش میگیرد
تنهایی هایش زیاد شده
به این سادگی ها جانش گرم نمیگیرد
بیشتر به اشتراک میگذارم
نفسهایم را با هوا
هوا میخندد
میداند توانم انقدر نیست
که این همه سرمایش را در آغوش بگیرم
من که نمیتوانم
اما حتی
این خواستن ها و نتوانستن ها را هم
بی پاسخ نمیگذارد
لااقل هوا هوایم را دارد
میان ِاین همه تنهایی و سرد بودنش
باز هم مهربان است
با سپیدهای مسافرش
مرا میبوسد
هوایی میشوم
بس که هوایم را دارد این دیوانه ی سرد...
این نزدیکی ها انگار کسی نیست
همه حبس ِحبس
من آزاد ِآزاد...
برای گرم شدن
برای داشتن
باید پنجره را بوسید و کنار گذاشت
باید درها را باز کرد
باید حجم ِبزرگ ِبی کسی هایش را بغل کرد
آن وقت است که عشق شروع میشود
آن وقت است که من، ما میشود...
چه من
چه تو
چه هوا
پشت ِدرهای بسته نمیشود که نمیشود
پشت ِدرهای بسته نمیشود عاشق شد..
ندیدن، امنیت نمی آورد
نداشتن، آرامش نیست
به خدا که هوا هم این را میداند...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
این نگاه ها
این خواستنت
اینکه دوستت دارم
این نبرد ِتن به تن
کُلاژِن دارد
جوانم میکند...
جنون ِجانانه ایست
این بی صبرانه های همیشه ام...
حرفه ای تر از این نمیشود ناک اَوت شد...
حالا
لزوم ِعشق را میفهمی...؟
اصلا بدون ِاحساس
چه فایده ای دارد زنده بودن...
چنان چنارهای اطراف ِکوچه
گنجشک ها را بغل میکنند
انگار همه با من عاشق شده اند...
چنان شفاف میخواهمت
که خودم هم میترسم...
خاص تر از این ها را هم عیان میگویم
خصوصی تر از این هایش هم هوار زدنیست...
دوست دارم
به تو چه...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
تا نمیشود
کاغذی که نام ِتو را دارد...
یک کم تو
یک کم شعر
یک کم عشق
قداست ِاین هاست
که قد ِدلم خم شدنی نیست
قامتش اقتداریست که لغزشی ندارد
اینجا زلزله ها شبیه ِبَم نیست
اینجا شبیه ِفوکوشیماست...
یک اعتقاد
یک حتما
و مسیری که خط های ممتدش
با نستعلیق و عطر و عشق کشیده شده اند
دور زدن، ممنوع
بازگشت، هرگز
سبقت، بی سبقت...
من
روی نبض ِخودم های تو
زنده ام
و انگار از اینجا به بعد است
که قرار است زندگی کنم...
انگار لبم
آنچه میخواست بگوید را گفت...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
پناهگاه ِصورتی تو
جمع بندی های یک انتقام از ناامنی
اتحاد ِتو با عشق
و راهی که رو به هیچکس باز نیست
جز من...
و منی که تمنای احساس های بی عبورم
من، همان ماندنم
بدون ِدم و بازدم
ساکت و غرق
در بغلهای تنگ ِتو...
ماندن
یعنی همین پس و پیش هایی که میگویم
همین واژه های جان دار
همین جانی های حساس
یعنی همین که هستی
و من در صفی که هزاران نفر ایستاده اند
می ایستم تا جانم را به فدایت کنم
جالب اینکه هر هزار نفر، منم
و هربار که نوبتم میشود
از این دوباره جان دادن ها
ذوق زده می شوم...
ماندن
یعنی همینکه هستی
و باز از نبودنت میگویم
بس که ذوق ِدوباره بودنت، سَر ِدلم را گیج میبَرَد...
شبیه ِبچه ها
که یک اتفاق ِساده را
دوباره و دوباره میخواهند...
من انقدر در استعاره های تو غرق شده ام
که حافظه ام
مرز ِواقعیت و خیال را خیلی نمیفهمد
هرچه خیال تر، واقعی تر
هرچه واقعی تر، خیال تر...
از دانسته هایم
همین را یادم هست
که هستی...
فکر کنم برای همه ی ابدهایم کافیست
همین بودنت
همین بودنت...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
دکلمه ی یک اتفاق
برای دعوت از لاله های گوش های تو...
دکلته ای با شانه های رها
برای تکیه ی پیشانی ام به حضور...
ادکلنی که نمیخرم برایت
که نزدیک بمانی
کمی نزدیک تر
نه، خیلی نزدیک تر...
و اکلیل هایی که شبیه ِتو
همه جا هستند...
تو سورپرایزترین جای سرنوشت ِمَنی
یک سِت ِآوانگارد
از نور و احساس و عشق...
تو کدامین گُلی
که نرسیده اینقدر معطری...
عطر جان
تو را چه خوب که قبل از من نچیده اند
تو را چه خوب که من قبله ام تویی
تو را چه خوب که راهت به تقاطع ِمَن رسید...
از اینجا به بعد
فقط دوتایی ادامه دادنش...
من دلم راه رفتن میخواهد
از آن باهم های تمام نشدنی...[محمداشنا]
من نگاه ِتورو میخوام
روی ماه ِتورو میخوام
آسمون ِ
دوتا چشم ِ
بی گناه ِتورو میخوام...
امین رستمی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
باران
بارانم
جان ِجانانم
عزیز ِجامانده از بهار
مردادتر از تابستان
لجبازتر از زمستان
مستانه ترین
بی مرز ِهمیشه خجالتی
حضرت ِتناقض های پرو...
مناظره ی مسکوت ِما مقصدی ندارد
هرچه من هیچی نمیگویم
تو هم انگار نه انگار
هر چه من انگار نه انگار
تو ای داد بیداد
هرچه من داد، فریاد
تو سکوت، اثبات پشت ِاثبات
هر چه من صدا بی صدا
تو جیغ تر از جیغ
هر چه من لب لب لب
هر چه من لب روی لب
تو بغل، مماس، احساس
هر چه من محتاط، عاشق، از قصد
تو بهانه، دل دل، دلتنگ
هر چه من آفتابگردان
تو خورشید
هر چه من ماهی ِحوض ِکاشی
تو ماه
هر چه من ماه و خورشید
تو آسمان
هر چه من آبی
تو نور...
دوستت دارم
هر چه من تو را
همانقدر تو مرا...
و این بی مقصدی های از قصد
چقدر طعم ِعشق دارد...
آنکه من و تو نیست نمیفهمد این حرف ها را...
آنچه اینجاست جز عشق نیست..[محمداشنا]
عاشقم کردی
کُشتی منو تو یکی...
هورُش باند
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
اِساعه ی ادب نباشد
به جان ِشما که قصدی نیست
جز افشای یک درد ِنبض دار...
غرض از مزاحمت
اینکه چند وقتیست
قلبم تندتر از حد ِمعمول میطپد
گاهی هم بی اجازه می ایستد
نه منظورم سکته نیست ها
روبروی ویترین ِچشمهای شما می ایستد
مدام نگاه میکند
نگاهش گیر کرده به برق ِنگاهتان
گاهی برقش میرود
گاهی می آید
تاریک روشن هاییست که نگو و نپرس...
خدمت ِاَبروهای بی بارانتان عرض کنم
که دلم گاهی هم تنگ میشود
انگار جایش کم میشود
نفسم به شماره می افتد
وقتی میشمرم شماره هایش را
شبیه ِشماره ی شماست
بعد خوب زنگ زدنم می آید
نه که بی اجازه
ولی خوب با اجازه هم نه...
به نظر ِشما
نسخه ی این دل دل ها چیست...
البته حالا که رو به آستان ِنگاهتان نشسته ام
حالم بهتر است
دوایید انگار به خدا
کاش بشود هی باشید و ببینمتان...
نمیدانید
انگار جان ِدر رفته از بدنم
بی ژاندارم و داروغه، بازگشته...
شما چقدر خوبید به خدا
خوب عشقید به خدا...[محمداشنا]
آره خوب عشق منی
بحث چشمات که جدا...
عشق من...
مهدی احمدوند
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
پشت ِاین فریادها
خالی شدن نیست
وقتی قرار نیست
که بگویم دوستت دارم...
خستگی هایم را داد میزنم
و این دادها حتی شروع ِحرفهایم هم نیست..
تو اما روبراهی
رژ ِسرخ دیوانه ات
جیغ تر از همیشه
حواس ِاحساسم را پرت میکند...
تو بی خیالی
مثل همیشه
من، خیالاتی ترین مرد ِاین شهر...
تو بلیط خریده ای
برای چرخ و فلک
من
گیج از این چرخیدن های بی مبدا
گیج از این سلام های بی مقصد...
تو مماس با پرده ی سینما
دچار ِیک فیلم ِمهیج
با دستانی پر از خوردنی هایی
که قرار است حواست را از واژه ها پرت کنند
من اما پرت نمیشود حواسم از تو...
تو هستی
و قرار است نیمهجان
از لابه لای این دیوارهای رنگی بروی
قرار است انقدر بگویم
که شاید کمی بفهمی
نه مرا
لااقل خودت را...
من زُل
من رُک
تو شوک...
من یقین
روبروی تو
اما بی تلقین...
تو روبروی منی
و همه ی مجوز ها باطلند
همه ی بحث ها ممنوع
گذشته، ممنوع
حال، ممنوع
آینده، ممنوع
تو مخالفت های همیشه ای
من مخالف ِهمه ی مخالفت های تو..
خالی نمیشود این دلتنگی های بی شروع
اِلّا به سلام
اِلّا به دوستت دارم ها
اِلّا به آغوش...
حالا اما دستانم را محکم بسته ام
دلم دچار ِغریبگی شده
غریبی اش می آید..
تو هستی
اما دلت را
در میانه ی راهی که آمده ای
یکجایی که یادت نمی آید کجاست
جا گذاشتی....
تو، بدون ِدلت
یعنی توقف ِهمه ی قرارها...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
صبوری میکنم
نه برای داشتن و نداشتن
که کار ِدلبرانه هایم از این حرف ها گذشته...
صبوری میکنم
که نکند
حالا که انقدر دوستت دارم
یک روز صبح
جانم را بی اغماض
فدایت کنم...
نکند به جای یک عمر زندگی پابهپای تو
همه ی باقیمانده های عمر را
یکباره قربانی ِکرشمه ی احساست کنم...
شوخی که نیست
عاشقی های من الکی نیست
این را موهایم
بهتر از هرکسی میدانند...[محمداشنا]
ای وای
به چشمان تو سوگند
که نقاشی لبخند تو
ایمان مرا برد
ای وای
ببین برق نگاهت
آن صورت ماهت
چه بلایی سرم آورد...
طبیب ماهر...
آرون افشار
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
نبش ِنوش های تو ایستاده ام
نبش ِلبت
نبش ِشهد ِتوت ِسپید ِصورتت
و من و کاش
چقدر باهم قهریم...
تو هستی
و حس میکنم
همین واژه های آلبالوییست
که صورتم را سرخ نگه میدارد...
نم برداشته
شیشه و چشمهایم...
همه باهم خیسند
از شوق
از ذوق
از نمیدانم هایم
که نمیدانم
در خیالم یا در واقعیت، خوابم برده...
نبش ِنوش های تو ایستاده ام
نبش ِهیچ آباد
هیچ و مست و پرو
پیک به پیک
من و عشقت در تلاشیم
که این اتل متل ها
نه مرا وربچینند نه تو را...
و من متعجبانه
پر از هنوز
تویی را مینگرم
که در من گمشدی...
تو
آلیس
گمشده ای آشنا
در سرزمین ِبی منطقی های من...
پیدایی
اما نورها را خاموش میکنی
که پیدایت نکنم...
در منی
اما انکارش میکنی
که پیدایم نکنی...
و همه ی این ها تاثیر ندارند...
اینجا
حالی به حالی ترین نقطه ی دنیاست...
نزدیک و خاموش و عاشق...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
گاهی موسیقی ِنسبتم با تو را پیدا نمیکنم
نت ها را بلدم
نازها را بلدم
نِق ها را بلدم
شعرهایشان انگار
قد ِتب هایم برای تو داغ نیستند...
واژه به واژه جستجو میکنم
تایید را میسِپارم به دلم
رو به یکی تندتر میطپد
رو به یکی کند تر...
برای احساسم اما
این نوسان ها کافی نیست
نغز دوستت دارد
پس نغز هم میخواهد...
انگار این تلاطم ها برای هدیه دادن کمند
اگر انتخاب شوند
به احساسم لطمه میزنند...
باز
میگردم
شاید که پیدا شود
آنچه را دلم میخواهد به تو بگوید
آنچه را که تو با شنیدنش
فانوس ِدلت
نور بگیرد...
چقدر دلم میخواهد همه ی اتفاق ها
آن طور باشد که تو میخواهی
همه چیز، همان طور
همان طور که دلت...
دلم خانه ی قلبت را آرام میخواهد
نکند شور بزند آن پاره ی تنم که در تن ِتوست
نکند دلت غصه دار باشد
نکند چاره هایت کم شوند
نکند داستان هایت راوی ِدلتنگی شوند
من به همه ی این ها فکر میکنم
من برای همه ی این ها دق میکنم...
باز
میگردم
تا شاید آهنگ ِنگاهت را پیدا کنم
فرستادنی هایم
همیشه باهزار جور وسواس
راهی ِتو میشوند...
من ساده نمیگیرم این احساس را
پس وسواس پشت ِوسواس
عشقمی خوب
عشقمی...[محمداشنا]
تو شبیه هیشکی نیستی
عاشقی و بی حواسی
ریشه کردی تو وجودم
تو یه بیماری خاصی
اعتیاد من به چشمات
راه درمونی نداره...
قمار...
حمید عسکری
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
ارتعاش
نوسان ِصدایی که از نو مینویسد مرا...
ارتجاع
بازگشت هایی که به گذشته میبَرَد مرا...
اتحاد
حریمی که با او فقط حرمت دارد و لاغیر...
اضطرار
اینکه فقط او
اینکه حتما او
اینکه باید او...
افترا
تهمت هایی که دو تا دل به هم میزنند
تا بروند اما نمیروند...
امتناع
منع هایی که میگذارم
که نخواهم
که بگذرم
اما گذشت هایم نمیگذارند که اتفاق بیافتد...
انتقاد
نکته هایی که میگویم اما ترتیب اثر نمیدهد..
انقضا
زمانی که تمام شده اما باز از رو نمیرود...
انتحار
قبول ِکسی که رفوزه شده...
امتداد
پایانی که رسیدنی نیست...
افتخار
به خودم و دلی که هنوز دِلانه هایش مقدس است...
اشتباه
پشت ِاشتباه...
هِی با توام
یواش....
هِی دوباره کاش پشت ِکاش....
این ها باب اِفتِعال است
باب ِدرد هایی که خودم میخواهم باشند...
مریضم
میفهمی
مرض دارم...[محمداشنا]
شرمنده
اگه زیادیه احساسم
اگه بیش از حد
روی تو حساسم
شرمنده
اگه عشقم بس نیس
اشکامم به خدا از قصد نیست...
مسعود صابری
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
دور یا نزدیک
دوستت دارم...
این واژه ها برای تاکید نیست
میدانم که میدانی
اما گفتنم می آید
نگو که نگویم
که ناگفته هایم انقدر زیاد شده
که شاید همین نزدیکی ها تمام شوم...
از من و توهای ما
فقط همین احساس های غیرمجاز باقی مانده
همین که بی اجازه دوستت دارم
همینکه بی حکم ِتیر، تیرباران میشوم
همینکه بی سلام، دور ِتو میگردم
همینکه با خداحافظی هایت، نرفتنی تر میشوم
و همه ی این ها یعنی
فاصله، مرا ناممکن نخواهد کرد...
من ممکن ترینم برای تو
تو نشدنی ترینی برای من
ساکن ِزندان ِگلستان...
ساکن ِصورتی های بی پناه...[محمداشنا]