اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena
ارومیه بشی
روت ارس میکشم
واست حبس
توی قفس میکشم
تورو دست نمیزنم
تورو نفس میکشم...
یه مکث....
هیچکس
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
همه ی هم سایه ها میدانند
که بعضی از سایه ها از سر نباید کم شوند
هیچوقت
از همان هیچوقت های بی بروبرگرد
از همان ها که دوستت دارم نرو
از همان ها که دوستت دارم بمان
از همان ها که عابرها را بیخیال...
این ها اهل عبورند
زندگیشان در اتوبان میگذرد
چند جا هستند
همه جا هستند
و هیچ جا نیستند
این ها اِبنُ الوقتند
هرجاهستند برای منافع است
وگرنه آنوقت که باید باشند نبوده اند
پس ترافیک ِسنگین
چشمهایت را معطل نکند
آسمان، همه جا همین رنگیست
مسأله، بالهای ماست
مسأله، پرواز است
پریروزها مهم نیستند
فرداها هم
مهم چشمهاییست
که روبرویم نشسته
چشمهایی که دوستشان دارم
جنگ ها هم جنون های دلتنگی اند
وگرنه که غریبه ها همیشه غریبه اند
شانه هایی که جاخالی داده اند
تکیه را نمیفهمند
اینجا دو تا صندلی بیشتر نیست
مابقی تماشاچی اند
نگاهشان نکن
بیا گونه های امروز را باهم ببوسیم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
طاق ِاَبرویت را بالا نیانداز
با آبرو جان
این ها پروژه نیستند
ناراحتی ها
پرونده های نبسته ی سابقه دارند
که هیچوقت حل نخواهند شد
مگر مسیر ِچالوس ِگفتن ِنگفتنی ها....
ساده است
که همه ی قصه ها را
شبیه فیلم های فلات ِآناتولی حل کنی
یک بستر از دروغ
کمک از مادر
و کنارش چاشنی ِخراب کردن ِآنهایی که نیستند
اینطوری ها میشود
که تو میشوی قربانی
و همه چیز گردن ِمُتِوَفاست
و تو در گذشته ات هیچ چیز نیست
جز پاکی
مظلومیت
اشک
و دیگر هیچ....
من هم لبخند میزنم
به اینکه
قصه هایی که خودم گفته ام
شده اند
نووِل هایی برای ارائه به خودم....
سخت است
وقتی روبرویی من باشم
بازی، سخت است
و خُوب
نوسان های دیوانه ی زیر ِکورتِکس ِتو
بازی دوست دارند
هر چه سخت تر بهتر
تا آخرین لحظه، نباختن را دوست دارند
هر چه دیرتر بهتر
بازی با واژه های "ازخودمآموخته" را دوست دارند
هر چه آموخته تر بهتر
مات نشدن را دوست دارند
هزار بار کیش شدن و نباختن را دوست دارند....
و من فقط نگاه میکنم
و من فقط لبخند میزنم
و گاهی تو را با دانستنهایم روبرو میکنم
و تو بعد از آرامش های پس از طوفان
باز خوشحال میشوی که هنوز مات نشده ای
و البته برد برای تو
نگفتن، تا ابد است
بازی تا ابد
رو نشدن تا ابد....
و من باز لب خند میشوم....[محمداشنا]
تو که میشناسی
درد ِتو شعرامو
تو که میفهمی معنی ِ ایهامو
تو که با رنج کشیدی
بدن ِزخمیمو
تو که دیدی
یه شبه برف ِرو موهامو
که جواب موندنم
ارّه سر ِساق شد....🩸
شاهین نجفی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
انگشت نمای شهرم
تاهای دلم از روی پیراهن هم به چشم می آید
تاهایی که از چشم ِمَن
رومَنس ترین ژوست هاست
اما روبرویی ها
فالش های تراژیک میبینندش
اما این ویترین ِچروک
ممنوعه ی همیشگیست
دست ها تا شیشه، شاید..شاید..
اما این سوی شیشه
هرگز..هرگز..
زلف ِشانه نخورده ی دلم
شانه نمیخواهد
مرور ِفرهای موهایش
فراغتی به سلام هایم میدهد
که کمی سکوت
لاله ی گوشهایم را ببوسد...
سکوت های این حوالی
برای من
دعوت ِصداست
صدای او...
اویی که همینجاست
چند قدم آنورتر...
همینجاست
اما دلم برایش همیشه تنگترین است
انگار
یکی دلم را با چرخ ِسردوز، دوخته
دیوانه بوده حتما
اما نخ های معلومش
دلتنگیهایم را دوست داشتنی تر میکند
دلتنگم
برای اویی که هست اما نیست
برای اویی که نیست اما هست...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
و گیرنده؛
مورد ِنظر ترین عاشقانه ی من:
به چشمهایت سلام
به کوچه نگاه کن
سپیدها مراقب ایستاده اند
تا نکند چشمهایت سیاهی برود
کاج ها هم نگهبانی میدهند
تا نکند کسی خوابهایت رالبپر کند
جدولهای کنار خیابان، حل نشده ایستاده اند
برای طرح معما
برای عابرها
که نکند مرزها دوباره باز مبتلا به غریبه ها شود
نکند احساس ، غریبه ای شود
ابرها اما به تماشا نشسته اند
باران را دریغ نمیکنند
فقط چکه ها را نگهداشته اند
تا شروع ِدوتایی های ما...
چشمهایم شرمنده اند
پلک هایشان مخصوصا
این صدم های ثانیه های دیدار
نباید در بروند
تنظیمشان کرده ام روی دیر به دیر
پلکهایم را میگویم
برای همین سپیدهای چشمهایم
سرخ ِپست مدرن میشوند...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
از کلوچه های روی میز بپرس
که کاش ها چرا
شبیه ِخرمالوهای همیشه نارسند
بپرس
که چرا باید آفتابگردان
بپذیرد که در کنجی بی نور
آرام آرام تاریک شود
پژمرده شود
خاموش شود
بپرس
که چرا ساعت
اصرار دارد بگوید زمانی نمانده
وقتی همه ی زمانهایی که گذشت
پر از پوچ های بی نبض بود
بپرس
که چرا من
باید میان ِغزلهای یک کتاب ِمتروک
حبس را انتخاب کنم
وقتی که هیچ راهی
خانه ی ما را پیدا نخواهد کرد
بپرس
چرا باید اینجا خانه بسازم
وقتی که اینجا
هیچکس هیچوقت آشِنا نمیشود
بپرس
که چرا لبخند آفریده شد
وقتی که بیشتر وقتها
زیرنویس ِقلب ها غم است
بپرس
اگر چاره ای هست
پس کجاست....؟
بپرس
دوستت دارمهای جا مانده
جایشان کجاست
بپرس
ایستگاه ِبعدی نامش چیست
اصلا وقتی ایستگاه ِقبلی نامی نداشت
چه فرقی میکند بعدی ها چه نام دارند
بپرس
من اگر دوستش دارم
پس چرا روی حنجره ام
رد ِانگشتهای اوست
بپرس
تانژانت ِاین ژاله های روی صورتم
چندتا غم است....
بپرس
زیاد بپرس
اما بدان
جوابی نیست
چه از سمت ِکلوچه ها
چه از سمت ِگیلاس های فروردین....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
دوستت دارم
آرام دوستت دارم
یواش دوستت دارم
ماه هم میداند
که این خوابها یک روز تعبیر میشوند
شب ها می آید
منتظر می ایستد
امید میبندد
دایره تر میشود
کامل میشود
نور میشود
غصه میخورد
خمیده تر میشود
انحناتر میشود
بعضی شب ها هم خاموش میشود....
آیینه ی حال ِمن است ماه
آرام دوستت دارد...
آرام دوستت دارم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
دیوانه میشود
از خانه فرار میکند
به دیالوگ مینشیند
به خرید میرود
به غریبه ها سر میزند
میرود
معلوم نیست به کجا
کجایش را نمیدانم
معلوم نیست رو به چه کادری
کادرش را نمیدانم
قاب ِاتفاق ها
هیچوقت رو به چشمهایم نبوده
حتما خیری هست
حتما هست
شاید اگر واضحتر از این بود
شاید اگر این مات ها، شفاف بود
شاید اگر جزئیات هم بود....
دلم چقدر جمع نشسته
کاغذهای مچاله را دیده ای
همان شکلیها
همان طوریها....[محمداشنا]
هرچی اینجا
با تو ساختم
خوب میدونی که نیست ؛
عاشقت میشم دوباره
عاشق اونی که نیست
تو یه روزی برمیگردی
از خیابونی که نیست
عاشقم میشی دوباره
عاشق اونی که نیست....
نفس...
مهدی یراحی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
عاشقانه های عاشفته....
اشتباهی هایت
کار، دست ِواژه ها میدهد
مثلا مینویسی
عاشفتم....
یک نقطه کم دارد
اما همه ی ماجرا را ساده میگوید
فکر کنم همینطوریها بشود گفت
همه ی حرفهای ناممکن را
با همین نقطه های کم و زیاد
مثل من
که یک نقطه ی اضافه ام
زیر ِباران های خدا....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
زیبای سیاه
منطقی نیست این تبانی ِتو با شب
دلی نیست این تکرارهای رو به سکوت....
سکوت های صدآفرین دار
برای مدرسه بود
اما حالاها
به سکوت، حکم ِکوچ میدهند
حکم ِتنهایی
حکم ِابد....
حکم، هرچه هست، دل نیست
اما چرا،
هست
شکسته های شیشه ای ِدل
واژه ها را دست به سر میکنند
بعد، یک گوشه مینشینند
و بعد، شروع میکنند به نگفتن
و انقدر ادامه پیدا میکنند
که تنهایی، تنها انتخاب میشود
از اینجا به بعد
نه بوسه ها
قلب ِاَرِست کرده را برمیگردانند
نه آغوش
نه همه ی واگویه هایی که پنهان شده اند
نه حتی صادقانه ترین دوستت دارمها....
انگار آگاهانه سکوت میکنم
تا به انتها نزدیکتر شوم
انگار به دلم ایست میدهند این چراغها
انگار من به سرخ های چهارراه ها اعتنا نمیکنم
انگار این ها برای من نشانی اند
انگار....
چراغ قرمز، یعنی عبور
یعنی هر آنچه برای تمام شدن نیاز است
حتماترین انتخاب است
یعنی....
زیبای سیاه
مابین ِاین واژه ها که مدام سکته شدند
تا این شعر تمام شد،
یک نفر، باز
به فهرست ِممنوعه های محکوم به نخواندن
اضافه شد
فهرستی که تعدادش از تماشاهای حاضر
بیشتر است
من اینگونه حصار کشیده ام دور ِتب هایم
تو چطور....؟[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
و اما تو
نامه ای که هیچوقت نرسید
حاجتی که هیچوقت روا نشد
خانه ای که هیچوقت ساخته نشد
نذری که هیچوقت ادا نشد
میوه ای که هیچوقت نرسید
زمستانی که هیچوقت بهار نشد
کال هایی که هیچوقت تابستان نشد
دفتری که هیچوقت باز نشد
خودکاری که هیچوقت بر کاغذ ننشست
شعری که هیچوقت نوشته نشد
احساسی که هیچوقت در چشمها موجود نشد
آغوشی که هیچوقت عاشق نشد
لب هایی که هیچوقت مبتلا نشد
دلی که هیچوقت داده نشد
صداقتی که هیچوقت مصداق پیدا نکرد
مناسبتهایی که هیچوقت تبریک گفته نشد
دوری هایی که هیچوقت وصال نشد....
فراموشی
ماشه ایست
که انگشت ِتو روی آن خوابیده
گاهی میپرد
شلیک میکند
دوباره میخوابد....
و دنیای من
همان کوچک ِیواشکی ِبی صدای درون ِقلبم
همانکه به همه خیر میدهد
الا خودش
همانکه آرامش میبخشد
و خودش هم کمی ارامش میخواهد
همان دنیای کنجنشین ِخودم
دنیای من
چقدر ساده به تب ِتو دچار شد
و چقدر ساده آبادیهایم ویران شد
من نوری بودم
که تابید و تابید
تا روشنایی، شروع شود
قرار نبود
تاریکی مرا با خود ببَرَد
قرار نبود....
بودنهایم
ناباورانه هایی شد
که مدام نیاز به اثبات داشت
اما اثبات نمیشد این لعنتی ِچند مجهوله
صورت ِمساله را
یکی انگار دستکاری کرده بود
هرچه به جنگ تن می دادم
کمتر از من باقی ماند
هرچه بیشتر دویدم
کمتر رسیدم
و دنیای روبروی من
سرمایی شد
که هیچوقت گرم نمیشود
هرچه هیزم شدم
هرچه سوختم
دنیای روبرویی
صبح نشد
گرم نشد
امروز، فردا نشد
و چقدر امروز تمام نشدنی شده
و چقدر فردا نیامدنی شده
فکر کنم یکی صبح را دزدیده
فکر کنم یکی حواسش نیست
و اِلّا قرار نبود
شب انقدر بمانَد
که تمام ِمن بشود
چوب های شومینه ی شب
قرار نبود انقدر سرد باشد
که گرما هیچوقت شروع نشود
قرار نبود....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
پدرانه های مادر
حضرت ِنورهای سوسو
اما ماندگار
حضرت ِتهدیدهای کوچ
اما نور
نوری که همیشه بارانی بود
همیشه ابر بود
اما تابیدنش خاموش نشد
تا گرما میهمان ِشومینه بمانَد
تا خانه، خانه بِمانَد
به شاعرانه های برلین
تا تنهایی های تهران
به عبورهای همه
تا حضورهای خدا
به همه ی تب های دیروز و امروز
به همه ی شب های انتظار، قسم
که زوایه ها
دوست داشتن را تمام نمیکنند
که زاویه ها دور نمیکنند
که زاویه ها، واقعیت را تغییر نمیدهند
دوست داشتن
نامه نیست که با رسیدن تمام شود
دوست داشتن
هوای جاریست
که لااقل من یکی در جریانش هستم...
دوستت دارم...[محمداشنا]
....................................................................................................................................................................
سال ِبی بهار...
محسن چاووشی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
شِش نمی آید
هرچندبار هم که بیاندازی
شِش نمی آید
گاهی بهتر است دیگر تلاش نکنی
صفحه ای که بسته ای را باز نکنی
کوچ ات را از نو برنگردی
گاهی باید پایان را در آغوش بگیری و بروی
گاهی
نباید پیچیده تر کنی ماجرا را
چون هر چه این کلاف سردرگم بیشتر بپیچد
دست و پاهای خودت هم بیشتر گره میخورَد
گاهی
باید پذیرفت
برای بازی، سِنِمان دیگر گذشته....
چرخ و فلک
سرگیجه می آوَرَد
گاهی
برای گیج خوردن
باید شناسنامه را هم نگاه کرد
گاهی
فقط گاهی
باید ایمان بیاوریم
به فصلی که دیگر برنمیگرد....[محمداشنا]
از عشق
هر چیزی که میشناسمو
از من گرفتی تو
تو باقیمونده ی احساسمو
از من گرفتیو
میخوای من باشیو
یادت بره مایی وجود داره
خودت آماده ی رفتنیو
ترست نمیذاره
اصلا نترس راحت برو بی من
هیشکی به جز تو منو یادش نیست
فکر کردی
کی از من خبر داره
راحت برو
هیشکی حواسش نیست....
محسن یگانه
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
تئوری ِاتفاقات ِاتفاقی
همه ی کارهایی که خودشان انجام شده اند
همه ی آنهایی که کسی گردنشان نمیگیرد
تقصیر هیچکس نیستند
مواخذه نباید بشوند
اصلا در موردشان صحبت نباید..نباید..
چقدر آدم های تِفلون
غیر قابل باورند
هیچچیز از سر ِقصور آنها نبوده
هیچ چیز از قصد نبوده
از عمد نبوده
اصلا نبوده که نبوده
همیشه تقصیر ِشرایط بوده
تقصیر ِدیگران
مابقی
همه، اِلّا او....
برای همین هاست
که اینطور آدم ها
وقتی دستشان رو میشود
وقتی انگشت نما میشوند
از اینجاست که ناراحت میشوند
وقتی مساله، اشتباه و گناه نیست
وقتی مساله، پذیرش اشتباه نیست
تغییر هم مقصد نیست
و فقط رونشدن ِراش های تاریکی
تنها خواسته ی اوست
بی صداقتی
نگفتن
پنهانکاری
میشود راه ِرفع ِمسئولیت....
همینکه هیچکس نداند
همین کافیست
فقط کافیست
تا ابد رازهایش سر به مهر بمانند....
مسئولیت
تنها دریچه ی اعتماد است
همه ی دروغ ها
پنهان ها
بی وفایی ها
از آنجا شروع میشود
که یک نفر
مسئولیت کارهایش را نمیپذیرد
آسان نیست
پذیرش، آسان نیست
مسئول بودن، آسان نیست
مخصوصا وقتی جایی بزرگ شده ای
که هیچکس هیچوقت تقصیری نداشته
و همه خوب بوده اند الا تو
تو هم یاد میگیری
هیچ تقصیری نداری
و بنای کج از همین جا شروع میشود....
که اشتباهات میشوند گناه
گناه ها میشوند عقیده
عقیده ها میشوند زندگی
و تو دیگر راه برگشت نخواهی داشت
انگار ساکن ِتاریکترین غار میشوی
و دیگر نور، تمنای تو نیست
و دیگر تاریکی، مقصد است
همیشگی ترین مقصد....
گاهی به همین سادگی
تغییر، ناممکن ترین میشود....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
نظرت مهم نیست
به عشق، این وصله ها نمیچسبد
وصله ی اجازه
به تن ِعشق، زار میزند
دوست داشتن که اجازه نمیخواهد
اما داشتن، چرا....
به سیب ِصورتت قسم
که عاشقانه های این دل
نیاز به مرور ندارد
نیاز به حضور هم
پس
بی نوسان دوستت دارم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
برف های رانده شده از بهشت
سپیدهای پر از خداحافظی
بوسه های مسافر از آسمان
و گیرنده
عابرها نیستند
که اگر بودند
سپیدها نمی آمدند
این ها نمیرفتند
سپیدها و این ها دوست نیستند
عبور، اینجا رسم شده
رسمی شده
رسمی تر از تقاص های بعدش
نمیدانم دیگر برای این زخم های ناممکن چه کنم
برای خواب هایی که نمی آیند
قلب هایی که از طپش افتاده اند
تنهایی هایی که با من و خدا پر نمیشوند
تن هایی که شِفا برایشان عجیب ترین اتفاق شده
صداهایی که هق هق نمیشوند
فریاد نمیشوند
واژه نمیشوند
صبح نمیشوند
نمیدانم
عده ای این سمت، زخمی
عده ای آن سمت، دروغ
عده ای زخم ها را بازی میکنند
عده ای دروغ ها را تمرین میکنند
و این میان نورها بی مرهم میمانند
و جوابی نیست
جز این که تاریک ها
روشنایی را دست به سر میکنند
تا صفحه ی نیازمندیهای نور
بی پاسخ بماند....
نمیدانم
چه کنم با زخمی های خونین
چه کنم با زخمی های بی خون
چه کنم با خونبَس های دلم
و عجز
ساده نیست
وقتی که دستهایم از بستن ِمرهم های مدام
پر از خواهش شده اند
که لحظه ای بی حرکت بایستند
که لحظه ای استراحت کنند
که لحظه ای بخوابند
و من همانم که باز ادامه میدهم
ادامه
ادامه های دوباره
و دستهایم انگار مرهم میخواهند
انگار خون، سرایت میکند
انگار رگ هایم چکه میکند
انگار رگ هایم
جای دیگران هم چکه میکند....[محمداشنا]
دوسِت ندارم...💞
چار ِصبح...
مازیار فلاحی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
واژه ها انتخاب میشوند
مرور میشوند
دیسیپلین میشوند
اِنشا میشوند....
میگوید
شادیهایش را جمع کرده
آورده برای تیتراژ ِشب
میگوید
آلاله ای بوده
که فقط عطرش را آسمان چشیده
میگوید
یاسی بوده
که حریمش یک جانماز ِترمه بوده
میگوید
مریمی بوده
که خوابهایش کنار ِیک باغچه ی بی عبور بوده
میگوید
ارغوانی بوده
که فقط یک پنجره از دور
صبحها به سلامش می آمده
میگوید ارکیده یی بوده
که کتابهایش
بالش ِشبهایش بوده اند
میگوید
همه ی آلسترومریا ها میدانند
که او چقدر خوب است....
میگوید....
گوینده را اما نمیشناسم
خیلی ها خیلی حرف ها میگویند
خیلی ها....
واژه ها
همیشه، مبدأشان دل نیست
لاجَرَم
مقصدشان هم دل نخواهد بود....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
پُرتره هایی که به تماشا مینشینم
اِتود ِدستهاییست
که همدستم نیستند....
برای من فرستاده میشوند
اما برای من نیستند....
دلیل، شاید عابری دیگر باشد
باور ندارم
که فرستنده
اصلا کسی را بتواند دوست داشته باشد
اما منافع برایش تعیین کننده است
جذابیتهایی که هر از چندگاهی
یکی را تاراج میکند
بستگی به قرعه دارد
بستگی به رنگ ها دارد
بستگی به تم ِامروز دارد....
فرستنده
نمایشنامه نویس است
یک فوتوژنیک ِدیوانه
یک آکتور ِرنگ به رنگ
یک نقاب
که مدام تغییر میکند....
گیرنده
عاشق است
اما حواس ِچشمهایش هم هست
همیشه..همیشه....
ژوست ها را به تماش مینشینم
چکه دار نگاه میکنم
چکه هایی برای دلی که در دسترس نیست
یکی دلم را دزدیده....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
من
خودم را به ارتداد میسپارم
تا کافرانه ترین تب ها را شروع کنم
و مقدمه
قدم های توست
و طواف
دور ِتوست
و سلام
پلکهای توست...
اَلسلامُ علیک اِی همه ی عاشقانه های من...[محمدآشنا]
@MohammadAshenaa
انتشارات ِنَم زده ی چشمهایم
رسوای شهر است
هر روز چند واژه را بی صدا چکه میکند
تا بازار ِبی کسی ها سرد نشود
تا آب ها از آسیاب نیافتد
تا علاقه، خاموش نشود
واسطه ی این چاپ نشده های منتشر شده
چشمهاییست
که شامل تمام ِتضادهای بشری میشوند
اصلا زدوخوردیست درون ِاین دیوانه خانه ها
مردمکهایت را میگویم
فقط نمیدانم
چرا هر شب مرا در آنجا میکشند
اصلا نمیدانم
چرا صبح ها باز بیدار میشوم
اصلا
اگر چشمهایت نبود
چرا باید این همه مینوشتم
چرا....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
تنم درد میکند
انگار یکی تنم را
انگار یکی دلم را در یک نسلکُشی، کُشته
انگار یکی دلم را به جوخه ی اعدام سپرده
یکی که مرا به جوخه فروخت
و خودش هم کنارم ایستاد
و در حالی که تیرباران بود
و در حالی که شلیک ها به سمت ِاو بود
من شدم میانجی ِتیرها و تَنَش
که فدایش شوم
از بس دوستش داشتم...
من، فروشنده را دوست داشتم....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
و اما بابا
نداشتنی ترین موجودیَت ِشیرین
واژه ای که سالهاست که نیست
وصفی که موصوف ندارد
شعری که شاعر ندارد...
گاهی وقت ها
یکی میرود
تا دیگران بمانند
یکی میرود
تا دیگران نترسند
یکی میرود
تا آسمان، نزدیکتر باشد
تا خورشید، هملب باشد
تا کوچه، بنبست نباشد...
گاهی وقت ها
بعضی ها بی سقف میشوند
تا دیگران سقف داشته باشند
گاهی وقت ها
آنکه سقف ندارد
تا سالها نمیفهمد
که آسمان، سقف نیست
چون فکر میکند
همه شبیه ِخودش هستند
طول میکشد گاهی
تا بفهمی
آنکه همه دارند و تو نداری
رفته است
تا همه، به آسمان نگویند سقف
تا همه فکر نکنند
چیزهای غیرعادی، عادیست....
و اما بابا
کسی که نبضش را هدیه داد
تا سجده های پایانی اش
پیمانه ها را پر کند
تا مستانه های فردا
هوشیارترین باشند
تا لبخند، حاضرترین سکوت باشد...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
نگاه میکنم
نگاهم گره کور میخورَد به تُناژ ِعاشقانه های تصویرت
ژاله مینشیند روی چشمهایم
روی دلم با ژوبین ِرنگ های تصویر
نقش ِعشق، نقاشی میشود
تو کژال ِژوست ِتمام ِقصه های منی
ژاکت ِآغوشت
احتیاجیست که هیچوقت تمام نمیشود
به مژه هایت
مثل شبنم های بی هجرت
آویزان خواهم ماند
ژِئولوژی ِسرزمین دلم
به ژست ِچشمهای تو دچار است
هر نگاه، یک زلزله
هر زلزله، یک هبوط
هر هبوط، یک آیه
هر آیه، تو...
ژولیده ی عاشقانه های منتهي به توام
رژیم ِژنرال های قلبت
چه شیرین بر دلم حکومت میکند
ژرف تر از این نمیشود دوستت داشت
ادامه تر شو
ادامه تر شو...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
خطاب به صدایت:
دوستش دارم...
تو فقط حرف بزن
تو فقط لبخند شو
تو فقط شعر شو
تو فقط انکار کن
تو فقط اقرار کن
تو فقط مرا دست به سر کن
تو فقط دور بزن تمامم را
و من
شبیه اتاقک های چرخ و فلک
شبیه همه ی شان باهم
دور ِراس ِاین دایره ی بزرگ میچرخم
میچرخم
میچرخم
و فدا شدن برای تو
تنها اتفاقیست که میخواهمش...
راس ِدایره ی دلتنگیهایم
دوستت دارم...[محمداشنا]