mohammadashenaa | Unsorted

Telegram-канал mohammadashenaa - عاشقانه های آشنا

70

اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena

Subscribe to a channel

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

کریسمَس ِنبض هایم را
با دل‌دل های دلم
طرح زدم
پاپیون، دور ِچکه های چشمهایم بستم
به دلتنگیهایم آبنبات دادم
زیر پای خستگیهایم
شکلاتهایی طلایی ریختم
به انگشتهایم بی صدایم
ناقوسهای بندانگشتی بستم
به صبرهایم گوی رنگی آویزان کردم
به نگرانی هایم
ستاره، قرض دادم
به بودنم نور، هدیه دادم
به ماندنم ریسه پیچیدم
به سپیدهایم
دانه های برف، چِشاندم
گرچه
بابا، دیگر نُو نیست
اصلا خیلی وقت است که نیست
سورتمه اش هم
سمت ِکوهستان ِشانه های آواره ی ما
خیلی وقت است که دیگر نمی آید
و گرچه
شیب ِلحظه ها
به سمت ِماندن نمیرود
اما نخواه
که سبزهای کاج ِسال ِنو را
به بودنت بشارت ندهم
نخواه
نارنگی‌جان
نارنجی‌جان
نخواه...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

اینا میخوان
تورو از چشمام بندازنت
نمیدونن چشامی
نمیدونن تو باشی
نباشی
توی دلم باهامی
دلیل ِخنده هامی...

چشامی...
عرشیاس
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

ماه ِخیس
نورهایت حواسم را پرت نمیکند
میدانم آن سوی این تبها
تاریکی، سالهاست که همراه ِتوست
من اما
تمامت را در در آغوش میگیرم
سوایت نمیکنم
نورهایت حتی اگر سهم ِمن نباشند
خیالم باز آرام است
تاریکیهایت را هم دوست دارم
شاید اصلا تاریک شده ای
که تابش های من
بی مخاطب نمانَد
شاید اصلا این کُمِدی ِالهی
برای عاشقیست
عاشقی، قصه میخواهد خوب
که یکی تاریک
که یکی روشن
که ادامه ها اینطوری متولد شوند
که یکی شب باشد و دیگری ماه
که یکی سبز باشد و دیگری خورشید...
خیالم آرام است
گاهی هم آرامستان
اما دلم که تنگ میشود
میفهمم باز زنده ام
من فکر میکنم
تنگ شدن ِدلم
نازیست که خدا از من میکِشد
که طپشهایم ادامه شوند...
تو که تابستانها روی دلم تاب میبندی
اصلا تو بگو
اگر دلم برایت تنگ نمیشد
اگر تاریک نبودی
اگر این همه پارادوکس
پاهایم را به راه، گره نمیزد
چطور میشد
که نازهایم به زلف ِخدا گره بخورند...
میدانی
من اصلا دچار ِیک فلسفه ام
که تو را اگر خدا روبرویم نقاشی نمیکرد
من اینگونه عاشق ِنور نمیشدم...
بوسه هایم
سهم ِآخرین غروب ِتیرماه
طالعت سبز
هجوم ِبودنت همیشگی
شاعرانه هایم همراه
همراه ِتو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

اونی که میگفتی نبودی‌....



هَمْ سَفَر....
محمد علیزاده
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

فرا رسیدنت مبارک
اِی در رسای تو همه ی شعرهای من...
ای آمدنت هربار
فصل ِنو شدن...
ای تب ِتبعیدی ِهمه ی عاشقانه های من...
ای در آغوشم خفته
هزاران سال
هزاران بار...
ای تَکیده ترین تکیه به من
ای تکامل ِواژه های ساده ی من به شعر
ای بغض ِگوشه ی حنجره ام
به وقت ِصحبتهای اجباری
ای دلیل ِکنج‌نشینی هایم
به وقت ِهیاهوها و همهمه های همه
ای تایید ِدغدغه هایم
هربار که میخواهم آرام بمانم
ای بَم های دوباره ی زلزله
به وقت ِسعی هایم برای آبادی
تو را نمیشود دوست نداشت
حتی وقتی دلم
هیچ کجای طپشهایش تو را نمی یابد
حتی وقتی
در بی تفاوت ترین کنج ِتقاصهایت
جان میدهم
حتی وقتی
میفهمم که رسیدن
شروع ِنماندن است
حتی وقتی
دلت دلالت نمیکند
دالانهایی را که برای نجاتت آمدم
حتی وقتی
به غمهایت میخندی
و برای خوشحالیهایت گریه میکنی
حتی وقتی
ساده میبینی مرا
ساده میبینی بودنم را
ساده میبینی نبودنم را
حتی وقتی
نمیدانم چرا هر روز بیشتر دورم
چرا هر روز بیشتر خالی ام
چرا هر روز حالی به حالی ام
اما همانقدر هم عاشقم
حتی بیشتَرتَر از همه ی بیشترها عاشقم
انگار عاشقانه هایم با تو
حتی در کوچ‌ترین حالت هم
پایشان پیچ نمیخورَد
دوست دارم این حالتهایم را
و دوست تَر دارم
تو را تو را تو را...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

قفس شدم....



عرفان طهماسبی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به اصابتت به دلم
تکیه میکنم
به خونهای آمده
به خانه ای که نیست
به خیالهای باران‌دار
به سیلهای شبانه ی چشمهایم
به کوچه ای که پنجره ات را ندارد
به تصمیمهایم برای آمدن
که خستگیهایم خوابشان میکند
به چنارهای شکسته ی قَدَّم
به موهایت که از بس تنها مانده اند
دیگر بلندتر نمیشوند
به خالی های دلم
که دیگر واژه ای نیست
که با آن پُر شوند
به طلوع ِفردا
به ماه ِامشب
به دلت
که برای خانواده ای که نیست
مدام تنگتر میشود
به تماسهای که شروع نشده تمام میشوند
به اشتیاقت برای غریبه های هم سایه
به فاصله ات از طپشهایم
به علاقه ام
به عشق
به چراهای بی پاسخم
به اینطورنیستهایت که مثلا پاسخند
به لبت
که لاله ها را دست به سر میکند
به نسبتم با چشمهایت
به همه ی آنهایی
که کنارت
وقتی در کنارمی
راه میروند
که میبینمشان
که میبینیشان
که انکار میشوند
که اقرار میشوند
به سلامهایی که نمیدانم حسم را
نسبت به حروفشان
و به تو
و به خیلی چیزهای دیگر
تکیه میکنم
تکیه میکنم
تو اما به رویم نیاور
که چقدر دیوانه ام...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

تو کوری
یا مو دورُوم که
مونه دیگه نمیبینی
کدوم لب، عاشقت کرده
لب ِدریا نمیشینی
یه دنیا شک و تردیدوم
یه دنیا درده تو سینه
مو خامُم یا تو مکاری
که اوضاع ِدلوم اینه
خیال تو بزرگه
یا دِل ِمُو خیلی دست تنگه
مُو که ریگی به کفشوم نی
کجای کار میلنگه
مُو از دلت چیزی نمیدونوم
ولی تو سردیو مُو ایجور نمیتونوم
میگوم از حالا بدونی
همه چی تکرار میشه
که حالا مختاری
اما بعد ِمو اجبار میشه
که تک و تنها بشینی
خوابومه ببینی اما
خودومه روزی نبینی....

تردید....
عرفان طهماسبی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

داستان مینویسم
تو اما قهرمانش نیستی
قهرمان ندارد قصه ام
ولی قصه با تو پایان می یابد
با دستهای مهربانت
درست در عشقی ترین سکانس
وقتی عاشقانه ترین کار دنیا را میکنی
وقتی با دستهایت
راه ِنفسهایم را میبندی
بعد
من کمی میمیرم
و دیگر زنده نمیشوم
اما دستهایت تا آخر ِداستان
به روایت ِمن، مهربان میمانند....
همین را به همه گفتم....
دوست دارم
همینطوری در یاد ِهمه بماند
تو هم
همین ها را به قاضی بگو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

خالی تر از سکوتم
از نا سروده سرشار
حالا چه مانده از من
یک مشت شعر ِبیمار
با تار و پود این شب
باید غزل ببافم
وقتی که شکل خورشید
نقشیست روی دیوار
دیگر مجال گریه
نقشی ز عاشقی نیست
بار ترانه ها را
از دوش عِشْقْ بردار‌....

عرفان طهماسبی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به تقاطع های بی بازگشت، قسم
که قاصدک ها
اگر خبر از شروع ِعطرت نمی اوردند
خیلی قبل تر از این ها رفته بودم
من
ماندنم را
به پیچک ِموهای خسته ات
گره زده بودم
من
صبرم را به تو سپرده بودم
من
اعتیاد ِهمه به کاش ها را بلد نبودم
من
فرزند ِاحتمالات ِفردا نبودم
من
حتماهایی بودم
که بی اجازه ی شهر اتفاق می افتادند
دلم به خودم های خودم
دلم به خدا
دلم به عشق
گرم بود
من
ساکن ِحواسپرتی های اعتیادهای مدام نبودم
ساکن ِرفت و امدهای بی ربط با غریبه ها نبودم
من
دستهایم روی قلبم ارام میگرفت
نه باتکیه به شانه ی ادم ها
نه با تکیه به وعده های غریبه ها
نه با تکیه به دلفروشی های همه‌گیر
من
این روزها هم باز همینها هستم
اما همهمه های دلم
دچار ِخاموشیهاییست
که رد انگشتهایی را دارد
که چراغها را همانها خاموش کردند....
چراغهای دلم
خاموشترین اتفاق ها را
این روزها تجربه میکنند
گرچه تاریک‌روشنهای درون ِجانم
بازهم عاشقند
بازهم...
به جنونم قسم
که قاصدک ها
اگر خبر از تو نمی اوردند
قبل تر از این ها راهی شده بودم
نمیدانم
قاصدک های مسافر
چرا از قصد
حواسم را سمت ِتو اوردند
اگر ماندن، خوب بود
چرا خودشان مدام های رفتنند
چرا خودشان ماندنی نیستند
چرا خودشان خانه ندارند...
مقصدجانم
از قصدهایم را
گردن ِقاصدکها نمی اندازم
من
از قصد
رگهایم را زیر ِناخنهایت گذاشتم
شاید
شاید تقصیر ِلاکهای لب‌پرت بود
شاید...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

به جون چشات
دیگه جون ندارم که بگم....




صدام کن...
محمد علیزاده
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

روی رگم
تاب بسته
تاب بازی میکند
گاهی هم رگم را برمیدارد
طناب بازی میکند
نمیداند
انگار نمیداند
پایان ِاین بازی ها
دوست نداشتن است
نمیداند
انگار نمیداند
آدمیزاد، ساخته شده برای سِر شدن
برای نخواستن
برای عبور
نمیداند
انگار نمیداند
تیغها اگر رگها را بِبُرَند
آدمیزاد دیگر زنده نمیمانَد
که بخواهد دردش بگیرد
که بخواهد غصه بخورد
که بخواهد بین خواستن و نخواستن
یکی را انتخاب کند
نمیداند
انگار نمیداند
دلتنگی، انقدرهاهم زورش زیاد نیست
دلی که زیاد زخم خورده باشد
یواش یواش
دیگر تنگ هم نمیشود
نمیداند
انگار نمیداند
خستگی
خاصیت های زیادی دارد
یکی از آن ها
نامش خداحافظیست
نمیداند
انگار نمیداند
پلکهایم خسته اند
از بس کم خوابیده اند
پس نمیتوانند
خیلی آوارهای آویزان به مژه هایم را
تحمل کنند
پس راحت از چشمهایم می افتند
آنانکه بار ِگناهانشان
از توان ِپلکهایم
سنگین تر است....
گاهی بعضیها
با طپشهای احساس ِیک نفر
با حصارهای دلتنگی های یک نفر
با نبایدهای وطن ِیک نفر
شوخیشان میگیرد
خنده ندارد
گریه های بعدش هم دونفری نیست
یک نفریست
کُمِدیَن
صاحب ِاشک ها خواهد شد
و مخاطب
سرد تر از زمستان های سیبری
شعله های خاموشش را نگاه میکند....
نمیداند
انگار نمیداند
تمام شدن
به همین سادگیست....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

بی من....



عرفان طهماسبی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

از مادرانه های مادرم
از تب ِصبح ِاول ِبهشت‌ماه
از متولد ِمسیحانه های مست ِدیروز
از یاس ِصبور
از کوچه های عاشق، اما بی عبور
از متن ِبی نمره ای
که هیچکس، جرات نخواهد داشت
برایش نمره ای بنویسد
از حضرت ِجنگ و صلح های مدام
از دیوانگی های برلین
از تبعیدهای تهران
از مرزهای بی گُسَست ِعقیده
از تقاص
تقاصی که برای متفاوت بودن باید پرداخت
از اموختنم
که انعطاف، خوب است
اما نه برای عقیده
که پرواز، خوب است
اما نه به آسمان ِ هرجا
که مهر باید بخشید
اما نه به هر کس
از طاق ِبی تَرَک ِخستگیهایش
از دیوار ِچین ِچینهایش
از فرونریختنش
رو به هجوم ِهجمه ی موازیهای بی تصویر
از مرهم ِبودنش
حتی وقتی صخره های قهر
تنها هدیه ی اوست
از عطر ِسکوتهاش
از معلم مینویسم
از تبی که تب بُر نمیخواهد
از آغوشی
که استغفار نمیخواهد
از واژه ای
که مانند ندارد
از او مینویسم
هم او که همانندی ندارد
از مادر...
از بارانترین چکه ای که خدا فرستاد
از ابرهای غریبانه ی بهار
از وصلت ِعشق و زمین
طاق ِغُربتش سلامت
من
همیشه
غربترین میمانم
اگر او مشرق ِرویاهایم باشد
اگر او
طلوع ِهمیشه ام باشد‌...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به ماهیَّت ِماه
که فکر میکنم
نفس ِلحظه هایم سَر میرود
بند ِتاب ِدلم پاره میشود
همه ی پایانهایم "شروع" میشود
همه ی دورهایم، نزدیک میشود
همه ی تاریکهایم نور میشود
همه ی کاملهام ناقص میشود
انگار
میخواهم همه چیز را از سَر شروع کنم
از نو
از ابتدا
دوباره و دوباره
تمدید و تمدید
مدام و مدام
و چقدر
مسیر ِپیدا شدن ها و گمشدن های ماه زیباست...
هیچوقت نمیرود
هیچوقت رفتنی نمیشود
همیشه هست
و فقط انگار
گاهی رو میگیرد از نگاه هایم
اما دریغ نمیکند
همه ی نورهایش را
میدهد برای دلم
همه اش را...
تو بگو
چرا ماه ِمَن
انقدر تمام است...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

جدال
جنگ
جان
حضرت ِجنون
نماز ِجماعت ِدلتنگی های دلم
روبه قبله ی میان ِدو اَبرویت
قبول باشد...
قَدقامت ِهمیشگی های دلم
به نام ِتوست
اذان پلکهایت
همه ی شهر ِچشمهایم را
به سجده میکِشانَد
تو پلک میگشایی
من پلکهایم به سجده میروند
این میان
از دلم چه بگویم
وقتی طپشهایش
سینه ام را هدف قرار میدهد
انقدر میکوبد
تا بازشود بندبند ِوجودم...
ای داد ِبیداد
از این همه همهمه های درونم
که مدام تا تو می آیم
در تو میمیرم
در تو زندگی میشوم...
آهای طلوع و غروب ِجانم
تو چه جنگ کنی با من
چه انکار
تو چه رد شوی از من
چه عبور
تو چه خواب کنی فهمیدنهایت را
چه قتل
تفاوتی ندارد
من امده ام
که شهید ِراه ِدلتنگیهایم باشم
نگاه کن
ناقوس ِکلیساهای ستاره های آسمان
سوسو میزند به وقت ِشعرهایم
نگاه کن
تنگهای آغوش ِکنیسه های انتظار
ممتدتر میشود به وقت فکرهایم
نگاه کن
آتشکده ی جانم
به آتش کشیده میشود
به وقت ِتابستانهای میلادت
نگاه کن
که تو مسافر ِمدامی
اما من
خانه ام را به سلیقه ی تو میچینم
عاشقی همینهاست
عاشقی همینهاست...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

عطر ِعریان ِتنت
به دیوارها که رسید
من فروریختم....
حالا فکر کن
اتفاقهای قبل از من
بعد از من
موازی بامن
با من چه کرد....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

دارکوب ها
درک ندارند
برای نفعهایشان
تنه ی درخت را زخم میکنند
دارکوب ها
سبزها را دوست ندارند
گرچه مدعی اند
که برای نجات آمده اند
اما خونهای ریخته ی درخت
چیز دیگری میگوید
دارکوب ها
میخواهند
فقط میخواهند
و نه دیگر هیچ....
بعضی ها
فقط خودشان را
در کارتابل ِکارها دارند
و کاش
لااقل
منافعشان
رد شدن از روی جانها را نداشته باشد
رد شدن از روی دل ها را
و کاش
بعضیها نبودند
و چقدر این واژه ها آسان نیست....
دارکوب ها را چه میشود کرد
نمیدانم نمیدانم....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

ارائه نمیشود دیگر
نسخه ی دیوانه ای از یک عاشق
که در حالی که هست
و هیچ چیز دریافت نمیکند
همه اش را وسط بگذارد
و بعد بودنش انکار شود
طوری که تار و پود ِجانش
یک آن دچار ِموریانه شود
و بعد درها را رویش ببندند
زیرا که جرمش این است که بوده است
و مخاطب اما
اصرار دارد
که اگر دیگرانش نیستند
بودن ِاو را هم انکار کند....
خدا نصیب نکند
بودنهایی را
که بعداها
چشمهای بی چشمورو
انکارش کنند
خدا نصیب نکند
ادمهایی را
که ادم‌بدها را دوست دارند
و خوب ها را
جای چهارپایه، زیر پا میگذارند
و بعد میشِکنند استخوانهای چهارپایه را
که نکند شاید فردا هم
کسی بخواهد
به آنها تکیه های امن بدهد....
خدا نصیب نکند
نسبتهایی را که مدام درد میگیرند
خدا نصیب نکند
که عابرین
نامشان بشود عشق....
خدا نصیب نکند
التماس برای چهارپایه شدن....
خدا نصیب نکند
ناکَس هایی را که نامشان میشود کَس....
خدا نصیب نکند
سارقینی که نامشان میشود امن....
خدا نصیب نکند
مدامهایی را
که تیغ ِیخبندانهای انکار
داغ میگذارند روی دل....
ارائه نمیشود دیگر
نمونه ای از خودتخریبی هایی
که نامشان شد جنون....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

اُتراق میکنم
در چکه های دیشب ِچشمهایت
که شاید
انقدر باران ببارد
که صبح
به همراه ِسرمه های چشمت
شاید از روزگار پاک شوم
که نبینم
که انقدر شکسته شدی
که انقدر ارامشت ناممکن شده
که انقدر سکوت، قبله ات شده....
حضرت ِشکسته های بی مرهم
خانه ی شان خراب
آنهایی که تو را بی خانمان کرده اند
انقَدَر که
دستت را
به دامن ِهمان مرد که نیامد
گرفته ای
همانی که اگر دیروز بود
هیچکس تو را زخمی نمیکرد
همانی که بابا آب نداد
نان داد
سقف نداد
هیچ چیزی نداد
که محض ِرضای خدا
بلکه شاید امروزت
شبیه دیروز ِخودش نباشد....
و چقدر دلم اتراق میخواهد....
ساکن ِچشمهایت را
به بارانهای دوباره میهمان کن
شاید که محو شوم
شاید....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

روی راه، سپید
که همه ی جاده ها آخر رسیدند
اما کالهای تو
هیچوقت بهار نشدند....
از تک موی سپیدت
که در عکس بود
اما هیچوقت با چشمهایم ندیدمش
اگر واقعیست
اگر واقعیست
بپرس
او میداند
به همین سادگیها
همه ی موهایم سپید نشد
او میداند
اگر هست
اگر واقعیست
او میداند
از او بپرس
حالم را از او بپرس....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

عربیکا
روبوستا
لیبریکا
چه تفاوتی دارند این تلخهای لعنتی
وقتی که من تو را مینوشم
ای تلخترین طالع ِتاریخ....
به همه ی کوچ ها سلام برسان
بگو که فنجانها دیگر جان ندارند
کمی باران لطفا
کمی هم عشق
کمی هم یک نفر غیر از تو
که تلخ نباشد
نه بودنش
نه نبودنش....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

تماسهایی که گرفته نمیشوند
خوابهایی که نمی آیند
التماسهایی که لمس نمیشوند
تبهایی که پاشویه نمیشوند
شبهایی که صبح نمیشوند
نبضهایی که کند نمیشوند
نقدهایی که نسیه نمیشوند
نغزهایی که کهنه نمیشوند
مکث هایی که حرکت نمیشوند
عکسهایی که پاک نمیشوند
تنهایی هایی که پر نمیشوند
جاهای خالی ای
که خالی نمیشوند....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

خنده ام
بی خانمان ترین
قسمت ِداستانم شده
نمیدانم اخر این سریال های بی سروته
کدام تیتراژ است
نمیدانم سکانس ِاخر ِاین جدال ها
کدام خداحافظی ِخسته است
روزهایم
کبیسه هایسست که اتمام ندارند
روزهایم
بی رمق هاییست
که به اشدّ ِمجازات دچارند
روزهایم را به حبس برده اند
ابدهایشان را
قرار نیست
هیچکس
حکم ِآزادی دهد
هیچکس....
گاهی فکر میکنم
که نور
چگونه چمدانهایم را
دیپورت کرد
چگونه جاماندم از آخرین پرواز
چگونه
همه ی قطارها جایی برای من نداشتند
چگونه
همه ی دلتنگیهایم مصادره شد
چگونه
چشمهای روشنم
بی هوا
یک شب
خاموش شدند....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به تقاص ِچشمهایت
مرور را غدغن اعلام میکنم
به خطرش نمی ارزد
به خدا که
خاطراتت به خطرش نمی ارزد
اما چه کنم
که طپشهایم هم
خاطرات توست
چگونه از صدای قلبم اجتناب کنم
چگونه نشنوم
چگونه حس نکنم
ضربانی را
که تا همیشه با تو به یاد خواهد آمد
گوش کن
هربار که به سینه ام میکوبد
انگار میخواهد در را رو به تو باز کند
انگار اشتیاقش تویی
طاقتش تویی
اصلا انگار
نام ِتو را مدام صدا میزند
غدغن اعلام میکنم
اما انگار حکومت‌نظامی را میشکند
دلم را میگویم
دلم انقلابیست
طرفدار ِتوست
حتی وقتی که رد ِناخنهایت
روی عظمت ِسُرخَش
از دوردورها هم به چشم می اید
حتی وقتی
تمام ِدردش تویی
باز هم تو را فریاد میکند
شاید هم یک روز حکم ِاعدامش بیاید....
دلم
خوابش نمی اید
اما من چرا....
دلم باز تا صبح شعار خواهد داد
خوشا به حالت
بدا به حالم
که قرعه ی فالم
به نام ِتو افتاد....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

روی شانه هایم
گنجشکهایی هستند
که کوچ را دوست ندارند
گاهی از دریای درون ِچشمهایم
آب مینوشند
گاهی
از دانه های واژه های روی لبم
نان میخورند
گاهی
در سپیدوسیاه های موهایم
قایم میشوند
گاهی
در کوچه های صدایم
عاشق میشوند
گاهی
روی پله های انگشهایم
برای پریدن اماده میشوند
گاهی
روی خاموشی های بغضم
دق میکنند
گاهی
روی گره های ابروهایم
میترسند
گاهی
از زل زدنهایی
که نمیدانند معنایش چیست
از خجالت ِفهمیدنهایم
آب میشوند
گاهی
به نیت ِآنکه صدایشان کنم
فرار میکنند
که از دوباره صدا شدن
ذوق کنند
گاهی هم
بعد از همه ی اینها
کنار چشمانم مینشینند
و با آرامش
مردمکهایم را میشِکافند
و از چکه های خونم
شعرها مینویسند
آری
من با کسانی همراهم
که از همراهی
فقط بار بودن را بلدند....
کسانی
که خستگی را حق ِمن نمیدانند
کسانی
که انگار حواسشان نیست
من
در پِی ِتماسشان
با شرکت باربری
ظهور نکرده بودم....
یک نقطه بیشتر تفاوت دارد
بار....یار....
و چقدر این نقطه
گمشده ترین
اتفاق ِبشریست....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

قَدْقٰامَت ِاَبروهایت
در کنج ِدنج ِسبز
بی چاره ام میکند
این همه تنهایی های تو
بی چاره ام میکند
اینکه خونین
رو به قبله، قامت میبندی
اینکه این همه چاره نداری غیر از او
اینکه این همه درد‌..درد..درد
اینکه همه ی سلسله های قبل از خودت
همه ی جمهوری های بعد از خودت
همه جان دارند
اما تو بی جانی
بی چاره ام میکند
اینکه هیچ انقلابی نجاتت نداد
بی چاره ام میکند
اینکه فردا یک خیال است
بی چاره ام میکند
حضرت ِمتواریترین به سمت ِخدا
تو چقدر خدا داری
با اینکه همه خواب میبینند
تو تاریکی
اما تو چقدر خدا داری
سیاه ِبی طالع ِنازک‌نارنجی
تو به وصالت با خدا برس
من شهر را دست به سر میکنم
جانم به فدایت
لااقل
دیرتر به جانت میرسند
لااقل قبل از تو تمام میشوم
لااقل تمام‌شدنهای فردایت را نمیبینم
گرچه
قرار من با خدا این نبود
اما
تازگیها بدجور فهمیده ام
آن بالاها
قرارها با این پایینها متفاوت است....
دیوانه جان
قامت که بستی
قنوت که گرفتی
خونهایت که سجاده را کُشت
مرا هم دعا کن
مرا که قبل از تو
برای تو
مُردم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

انعکاس ِفروردینم
باز در آغوش ِبِهِشت‌ماه
مثنوی ِاین دوباره های صورتی های گیلاس
خاموشی ندارد
انقدر تلاقی ِاین دوماه
زیباست
که میخواهم از تمام ِفصلها طلاق بگیرم
بمانم میان این دو تب
هی باران، بنوشم
هی عطر، تنفس کنم
هی ابر، بپوشم
هی عاشق شوم
مگر چندبار در اغوش ِپنجره میشود ایستاد
و هم باران را دید
هم صورتی ها را
هم سبزها را
هم خدا را
و چقدر دوست تر دارم
کنارهم بودنشان را
دوست دارم
هی میلادم را به بهشتماه تقدیم کنم
انقدر تقدیم کنم
که چیزی از مَن های مَن باقی نماند
هیچ چیز
به جز تو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa


اشتیاق ِشقیقه ام به شلیکهایت
شقایقیست
که کاش نچینی‌اش
که کاش باغبانش باشی
که کاش
که اگر ماشه را کشیدی
خونبَهایش را هم بدهی...
خونبهایش
مرهم نیست
آغوش نیس
ماندن نیست
خونبهای شلیکهایت به من
سپردنم به خاکهای دوباره است
که شاید باز دوباره
بهار، سبزهایم را ببوسد
که اگر باز سبز شوم
باز عاشقت شوم
باز شلیک کنی
باز خونبهایش همین باشد که گفتم
چقدر خوب میشود...
دوباره های به خاطرت سبز شدن
از عاشقت شدن هم
زیباتر است
تو نمیدانی چه میگویم
هیچکس نمیداند‌...[محمداشنا]

Читать полностью…
Subscribe to a channel