mohammadashenaa | Unsorted

Telegram-канал mohammadashenaa - عاشقانه های آشنا

70

اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena

Subscribe to a channel

عاشقانه های آشنا

با اینکه دِلْگیٖرَمْ ازت
الهی الهی دنیا برات بسازه...




عرفان طهماسبی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

ماهی حوض ِخسته ی چشمهایت
اگر بی آب بماند
نفسهایش را گم خواهد کرد...
یک وقت فکر نکنی
اشک های شبانه ات اشتباه است
یک وقت فکر نکنی
باران های مخفیانه ی پشت ِپلک هایت گناه است
یک وقت فکر نکنی
رگبارهای بی هوای آسمان ِمردمکهایت امتحان است
بگذار ماهی ِچشمهایت همیشه عاشق بماند
چشمهایت را
هیچوقت به کویرهای ناباوری نسپار
دلتنگیهای شهر ِصورتت را
فقط باران های دو آسمان ِصورتت
مرهم است...
از خودت مرهم را دریغ نکن...
گریه
دوست ِدل است
خاموشَش نکن
پاییزتَرَش کن
به نارنجی ها فکر کن و پاییزتَرَش کن‌...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

شاگرد ِکلاس ِبرگ هایی هستم
که نارنجی میشوند
اما از درخت
جدا نمیشوند...
میدانند
که پایین افتادن از شاخه ی علاقه
آسان است
اما ماندن روی مدار ِنرفتن
آسان نیست
طلوع ِتلاشهای هر روز آن ها
برای ماندن
برای نرفتن
آنقدر زیباست
که مرا شاگرد ِهمه ی نارنجیها کرده...
انقدر عاشق بودن
انقدر تسلیم نشدن
کار همه ی سبزها نیست..
اول تر بگویم
روی صحبتم با تاریکها نیست
از سبزها میگویم؛
سبزها
همه‌ی‌شان تاب ِنارنجی ماندن را ندارند
زود از غم خسته میشوند
علاقه را بلد نیستند
اینطور نیست
که هر که سبز بود
تنهایی های عاشقانه را بفهمد
یکپارچگی ِماندن و تنهایی را بداند
اما بعضی از سبزها
نارنجی های معرکه ای میشوند
محشرند این دیوانه های صبور
اینطور نیستند که از اضطراب
تصمیمهای غروب دار بگیرند
اینطور نیستند
که از شرم ِعابرها
آبرو را بهانه ی رفتن کنند
اینطور نیستند
که عشق را
قربانی ِوصال کنند...
من شاگرد ِهمیشگی ِکلاس ِاول ِِدبستان ِاین نارنجیهای بی ادعای خاموشم...
دوستشان دارم
دوستم دارند...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

ناز ِرخ ِماه ِبی صبرت
چگونه این همه کشیدنی شد
که جانم هر چقدر هم که طولانی شود
باز دوست تر دارم
که بیشتر باشم
که بیشتر نازت را در آغوش بکشم...
چگونه ستایشت نکنم
وقتی
مثنوی ِحسرت های ِمربایی ِدلتنگی های منی...
شیرین میطپد غمم
دیگران نمیدانند
دوست داشتنت همینطوریها زیباست
یک نَغز ِنجیبانه که همیشه فالم را ضد و نقیض میکند...
بگذار عاشقت بمانم
حضرت ِنورهای گاه و بی گاه
حضرت ِدوستت دارمهای نشسته بر قلبم
حضرت ِشیرین های جاری در رگهایم
بگذار کِش بیاید
همه ی علاقه های منتهی به تو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

شعر ِچشمهایت را
نستعلیق نوشته ای
یا خَط ِثُلث ِشیرازی...؟
چرا خون افتاده آنجا
خطاط ِچشمهایت را کشته اند...؟
صورتت را پنهان از که میکنی
بگو به من
چرا خون افتاده در آن سپیدی های چشمهای جنگ‌زده ات...‌؟
چرا...؟
شاعر ِچَشمهایت را چه شده
که در جوی های چشمهایت
خون جاریست...؟
چرا از آبشارهای صورتت
سرخ های درون چشمهایت نمی آیند
چرا زلال است آب های دریاچه های بالا
چرا خون ها همانجا زمینگیر شدند
چرا انکار شد خون های جاری در چشمهایت....؟
به خونخواهی خونهای خودم
در مَقتَل ِچشمهایت
جان ِکه را بگیرم
غیر از خودم....
دُردانه ی دردهای بی انتها
دردت به جانم
من تو را انقدر دوست دارم
که از غصه های تو
با خودم جنگ میشود
و هیچ صلحی نمیخواهم
اگر در دیار ِسکوتت
لِنج های غصه
عابر باشند....
دستم به دامَن ِدَم های نفسهای خسته ات
به داد ِچَشمهایت برس....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

آخِرْ نَمٰانْدیٖ....


حمید هیراد
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به تَوالی ِسوره های صورَتَت قسم
که چین های پیراهن ِلحظه های خسته را
یک به یک باز میکنم
تا مدت ِتب هایم تمدید شود...
دلم را گاهی باز میکنم
استخاره میگیرم
صفحه های دلم ورق میخورَد
و روی سلامهایت می ایستد
سلامهایت را یادت هست..؟
یادم هست:
گذرا و سریع
اما پر از طلوع...
آیه های ایمانم
نسبت به عشق
مدام مومن تر میشوند
و تو چقدر معجزه ای
میان ِاین همه غروب
میان ِاین همه نارنجی های مبتلا
میان ِاین همه صبر...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

You're my immortality....


Yes I Do...
Monika Christodoulou

@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

رفت و آمدهایت
احساس ِمرا
مدام و مدام
کمتر و کمتر میکند
و چقدر احساسم وسعت دارد
که هنوز هم ادامه دارد
که هنوز هم تمام نشدنیست
که هنوز هم سبز است
حتی وقتی که نارنجیها
به بودنش سلام میکنند...
احساسم
شاید بزرگ تر از آبی های دریا
شاید وسیع تر از اقیانوس ِناآرام ِشمالی
نه
جنوبی
نه
شاید وسیع تر از اقیانوس ِنا آرام بی جهت
و شاید ژرف تر از همه ی سبزهای همه ی جنگل های بی جنگ ِدنیا...
احساسم
خیلی بزرگ بوده است
که هنوز هم تمام نشده
اما....
اما پروانه ی آبی ِدیار ِرنگین کمان ِقلبم
این را بدان
که بزرگترین احساسها هم
یک روز
و شاید یک شب
و شاید در سکوت ِیک غروب ِنارنجی
به خاطر ِهمه ی زخمها
همه ی طردها
و همه ی تَرْکْهای پی در پی
تمام میشوند....
نازنینم
رفت و آمدهایت
چقدر مرا به زمستان نزدیک تر میکند...
میدانم
میدانم که زمستان ها را
بیشتر دوست داری....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

چانه ات که گرم شد
دو سه واژه، میهمانم کردی
از شقیقه ی قلبم
خون، چکه کرد
فکر کنم قلبم مُرد....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

ابر که عبور کرد
ماه، یک کمی پیداتر شد
شبیه چشمک شده بود
ابر که عابرتر شد
ماه را دیدم
کامل بود
دلم ذوق شد
میان ِغم ها لبخند شدم
هیچکس نمیداند
که من چقدر ماه را دوست دارم
دیدَنَش
آشیانه ایست برای دلتنگیهایم
بودَنَش
ترانه ایست
برای ناارامی‌ هایم
و من به چگونگی ِنور در قبلم
مدام فکر میکنم
به گمانم
ماه با خدا تبانی کرده
پیوندشان را دوست دارم
مبارک است
هم اینکه همیشه
قبلم نور است
مبارک است...
به شب بو ها بگو
امشب ماه هست
خوشحال میشوند...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

و عاشق اینگونه میبیند...

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

رنگیامون
همه
ابری شد....



دلتنگی....
میلاد بابایی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

شبانه های بازگشت
نداشتنت دوره ام میکند
انقدر که
جایی برای ماندنم در من نمیماند
دستهایم لرزه هایم را به آغوش میکِشند
سرما هجوم میشود
پُرهای دلم خالی میشود
تنگ های دنیا برایم تنگتر میشود
و چقدر چشمهایم
دیگر صبور نیستند
چقدر ابرها دیگر عابر نیستند
چقدر ماندنی اند
و باران
پای ثابت ِهمه ی این سکوت هاست....
و چقدر ساده نیست بودنت
بودنهای یکی
که مدام مشق ِنبودن میکند
یکی که
مدام نستعلیق ِصبوری های مخاطب را
خط‌خطی میکند
یکی که
مقصدش هیچستان ِشرابی هاییست
که فقط روی موها نیستند
که فقط ویترین نیستند
بلکه نابودیهایی را خواب میبیند
که دارند
روی ویرانه های فرداهای من
شراب ِدرد میریزند و کبریت میکِشند
و چقدر بودنت آسان نیست
وقتی که نبودن را
بیشتر از بودن بلدی
وقتی که نبودن را
بیشتر از بودن دوست داری
وقتی که نبودن را
نقشه ی نبودن را
با خون ِخودم
روی تنم
نقش میزنی
و چقدر دستهایت ماهرند
که به هنگام ِآغوش
در حال ِرسم ِنقشه ی نابودی ِمن
روی جانم هستند....
تو ناقض ِعهدنامه ی همه عاشقانه های دنیایی
ناقض ِانسانیت
ناقض حقوق بشری که بشارتت داد به نور
و چقدر شهر، درد میکند
از این همه غم های من
از این همه غوغای تو
و چقدر هیاهوها ساکتند
انگار
یکی هرشب
بدون ِهیچ خونخواهی
به قتل میرسد
و چقدر بودنت آسان نیست
وقتی از آغاز نبودی....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

ویراسْت ِاین خطاها
بماند به عهده ی باران
انقدر ببارد
که نه خط بماند
نه خطاط....
انقدر بی تعلقم
که تمامم را طوری از دست داده ام
که عبور ِصدایت را
در جانم میتوانی احساس کنی
که تمامم را طوری به تو بخشیده ام
که میتوانی به جای نامم
نامَت را صدا کنی...
به دست‌خطم
سلامی دوباره کن
که انحنای واژه هایم
باز شبیه موهای تو شد...
تو چگونه در من در جریانی
وقتی بودنم را احساس نمیکنم
وقتی بودنم
دچار ِانکار است
وقتی بودنم
دچار ِانحنای فضازمان است...
نمیدانم من این همه عاشقم
یا تو این همه متصلی
نمیدانم
فقط
نگاهم را میدانم
که افتاده به تو
که افتاده به تو
که افتاده به تو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به سفارش ِسفرهای بی غروب ِقلبم
سفرهایم تا تو را
تا ابد
تمدید کردم
چه مرزهای جغرافیایی راهم بدهند
چه مرزها مطرودم کنند
راهی ِتو خواهم ماند...
مگر میشود انسان
سرزمینش را بی ملاقاتی رها کند
کجای دائِرةُ الْمَعارف ِاحساسی شدنهایم
همچین مجوزی را داده است
کجای تب های تبریز ِپیشانی ام...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

گرمی دستای من کم شده
دستاتو بده...


پاییز...🍁
کوروش یغمایی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

🍁...یِکُم ِ پاییزان مبارک...🍁

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

ساعتهای اِمکانت را بگو
تا همه ی ناممکنهایت را برآورده کنم
تو اگر پاییزی
باران خواهم شد
تو اگر اَبر باشی
باران خواهم شد
تو اگر عابر باشی
خیابان خواهم شد
تو اگر صبر باشی
مقصد خواهم شد
تو اگر کوچ باشی
سفر خواهم شد
تو اگر نبض باشی
رگ خواهم شد
تو اگر راز باشی
صبور خواهم شد
تو اگر شعر باشی
واژه خواهم شد
تو اگر سبز باشی
درخت خواهم شد
تو اگر حال باشی
معاصر خواهم شد
تو اگر عشق باشی
عاشق خواهم شد
تو اگر ممکن باشی
امکان خواهم شد
تو فقط
ساعتهای اِمکانت را بگو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

یٰاس های باورم
هدیه به سجاده ی تب دارَت
چشمهایت چرا خیس است جان ِمن
پلکهایت چرا چمدان بسته اند
مژه هایت چرا راه میبندند بر دیدار
مگر نمیبینند بی قراری هایم را
میدانم
شاید جای دیگری
آسمانش منتظر پروازهای توست
میدانم که بیشتر از من
خدا بی قرار ِتوست
بی قرار ِتویی که همیشه عاشقش بودی
خودش همین چند شب پیش
به دلم گفت
گفت که دوستت دارد
حتی دوست ترت دارد از گل های دیروز
از دریاهای امروز
از نورهای فردا...
خودش گفت که دوست دارد
که زندگی ِچشمهای خندانت را
در این دنیا به نظاره بنشیند
از اکنون ها گفت
و آن اکنون که نوبت ِتوست، حالاست
کاش از آن گذر نکنی حضرت ِبارانی
کاش لبخندهایت را شروع کنی...
حتی اگر از همه ی سلام هایت
سهم ِمن، فقط سپرده شدنم
به خدای خداحافظی ها باشد....
نمیدانی
نمیدانی
که حالت را پرسیدن آسان نیست
وقتی که مدام خوب نیستی...‌‌.
خوب نبودن ِمن را خیالی نیست
وقتی تو خوب نیستی
چه میمانَد جز ابرهای آماده ی بارش
چه میمانَد جز چه کنم چه کنم های یک دل ِتب دار
کاش
شعرهایم کم نبود
کاش غم هایت کم تر بود
کاش همه ی شعرهایم میشد که مرهمت باشد
کاش همه ی اشک هایم باهم
میتوانستند دلت را آرام کنند
کاش....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

نوازش ِشانه
روی تم ِصبحگاهی
برای درنَوَردیدن ِتارهای موهایی
که گاهی چنان محکم به آغوش ِهم میروند
که شانه هم دلش نمی آید
به جدا کردنشان حتی فکر کند...
جدال ِدلتنگیها و چشمهایم هم
روی همین رِوال ِصبورانه است
نمیشود به صلح دعوتشان کرد
برایشان دیر است
اینطور آرامترند....
تبانی ِدلتنگیهایم با تو
طعم ِغریبی دارد
غربتش را
از دورترین فاصله ها میشود دید...
دوست داشتنی تر از این چیست...؟
به جان ِهردوتایمان که هیچ...
هیچ...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

شب را که بوسیدم
شاعرهای درون ِدلم
همه ی تردیدهای دنیا را
به کافه ای در کوچه ی دلتنگیهایم دعوت کردند
و همه
رو به ایمانی وصف ناشدنی
که روی یک صندلی
آرام نشسته بود
به سجده ای غیراجباری افتادند
و آن ایمان ِصبور
دلم بود...
دلم
بی تردید، عاشق بود
بی هیچ تردیدی...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

چه شراره های چَشمهایی
که با خون
سُرمه کشیده نشد
و راهی نبود
جز لبخندهای خسته
که کم چیزی هم نبود...
همین که
رگ های "سلام"
با دست های "خداحافظ"
بریده نشد
همین هم کم نبود
و اگر او قلبم را میدانست
شاید باز هم باران می آمد....
و اگر ابر بود
حتما بارش ِبی اجازه ی آسمان
باز هم اتفاق می افتاد
و یاس ها باز دچار ِعطر ِخودشان میشدند
و مریم های پرپر
شاید باز میلادشان را
جشن میگرفتند
و اگر قلبم را میدانست
دیگر همه ی فصل ها، پاییز نبود
پروانه های باغچه
به رنگ ِآبی هم علاقمند میشدند
و شب بوها صبح ها هم طلوع میکردند
و اگر قلبم را میدانست
شاید باز هم صبور میشد بود
شاید باز هم عبور میشد نبود
و حالا اگر بگویم
که همه ی این ها را میداند
اما دانستَنَش
هیچ نوری ندارد
دانستنش تاریکیست
حالا چه میگویی....
چه میگویی....
وقتی هیچ سوالی
در قلبی تشکیل نشده
پاسخ ها فایده ای نخواهند داشت
دانستن، وقتی معنا دارد
که یک نفر
یک آن
پاسخ ِیک سوال را
شدیدا اکیدا و حتما بخواهد
و برایش حتی حاضر باشد
سفرها کند
از خواهش های عادتهایش بِبُرَّد
و حتی برای پاسخش
اگر لازم باشد بمیرد...
اگر قلبم را میدانست؛
اما او اصلا قلب نداشت
که قلب را بداند....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

اگر تبرئه شده بودم
که قاضی
مدام از روی حکم ِاعدامم
به من سرمشق نمیداد
و برای غلطهایم
خودکار ِقرمزش را خسته نمیکرد....
و سوالم را نپرسیدم
و برایم مبهم ماند
که چرا
برای باختنهای بیشترم
طرحهایی داشت
و مدام
ایده هایی میبافت....
که چرا باختنم را دوست داشت
در حالی که میدانست
من برای باختن
آمده بودم
و همه ی ادامه هایم
برای همین بیشترهای سقوط بود
و چقدر دلم
علاقه اش را دوست داشت
و چقدر دلم روشن میدانست
که باید باخت
تا بشود لبخند ِچشمهایش را دید...
نمیدانم
چه کسی یادش داده بود
اما شنیده ام
که دلم
از زخمهای دیروزش
برای فرداها جزوه ها نوشته
جزوه هایی برای باختن...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

تو نباشی
بگو به کی دلم خُوشه....


بی قرارم....
میلاد بابایی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

از عبورهای تهران
تا نگاه های اتوبان
از طعم ِدوتایی های کرج
تا بافته های عاشقانه های رَج به رَج
از دواهای نگران ِداروخانه
تا شانه ای که شیرین با موهایت دوست شد
از ساعت های شمع دار
تا ترس های بیراهه های فرعی
از رسیدن
تا کال های جنون
از کوچه های رشت
تا میدانی که دیگر در شهر نبود
از چرخش دَوَرانی ِما به دور ِهم
تا میرزایی که کوچک شد
از بی خوابی های شب
تا نگاهم که با بودنت آرام بود
از باران های صبور
تا طعنه ی قطره های شیشه به سرما
از صبح ِروز بعد
تا عطر ِنانی که نستعلیقی شد کنج ِ ِتصویر
از پارک های لبخند
تا شروع ِتصمیم
از عطر ِنزدیک ِنم های شمال
تا سکوت ِدریا
از سلام های من به آبی ِعمیق
تا بغض ِسال های دور
از شِن های مُرَدَّد
تا یقین ِبی قانون ِمن به تو
از صدف های خسته
تا پرنده ای که نگاهمان میکرد
از مرغ دریایی ِدور
تا آغوش های عکس دار
از بنفش های تصویر ِروبرویی
تا پاشویه های عاشق
از بندری که تاس ِبودنمان را می انداخت
تا استاد ِتعمیرکاری که بد نبود
از همراهی های خیابان
تا هم سفره شدن ِدو نبض
از کافه ای که مثل ِهمیشه
دستهایش پوچ بود
تا بازار ِماهی فروش هایی که ماهی نمیفروختند
از بازگشت
تا جنگلی که سر ِجنگ نداشت
از مرداب ِسبز ِعاشق
تا قایقی که قاصدک ها را دوست داشت
از نزدیک های عاشقانه ی من
تا دور نشدنهای ابدی‌ام
از نزدیکی هایی
که از سر ِترس کوچه بود
تا دوری هایی
که از نزدیکی ِخانه بود
همه ی این ها را دوست دارم
چون تو را دوست دارم
و تبم تمدید بود
باران های رشت هم مرا سرد نکرد
و عاشقت بودن، زیباست
و عاشقت بودن
مُدامَش قشنگ است...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

باران
به ماه گفت:
و تو چقدر ساده ای
که گاهی نیستی
ولی آرامی
که گاهی چشمهایت را برمیداری
ولی مطمئنی
که گاهی
چشمهایت را میبندی
ولی باور داری
که گاهی
رو برمیگردانی
ولی لبخندی....
و ماه
با چَشمهای تَر
گفت:
من از شروع
همه اش را میدانستم و ماندم....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

سوالهایم
روی نبضهای نازکم
زیرنویس میشوند
که چگونه میشود
یکی در آغوشَش
مخاطب را بِفِشارد
و همان سان
و همان لحظه
انگشتهایش
عمق ِدلتنگیهایی را هدف قرار داده باشند
که میدانند چقدر عمیق نگاشته شده اند
و همان لحظه
بافت ِقلب ِمخاطب را
دعوت به جراحی باز کنند
و کالبدشکافی شروع شود
و قلب، تکه تکه شود
و هیچ نمانَد
جز جسدی سرد
که یک بیدل
بی صدا
تحت ِیک شکنجه ی صبورانه
و با اختیاری آزاد
با نقشه ای بی نقص
او را به قتل رسانده....
چقدر دراماتیزه کردن ِاین تراژدی های بی منطق
جان‌کاه است
انگار
کسی با قصد ِقبلی
سینه ام را هدف گلوله قرار میدهد
و من چرا نمیمیرم
وقتی که تاریکی
انقدر مصمم
میکُشد مرا....
و من چرا
هنوز عاشقم
و من چرا
عشق را هنوز هم دوست دارم...
شاید باور ِاینکه
عشق
مفهومی جداست از معشوق
شاید همین است
که همه ام با هم هنوز فریاد میزند:
دوستت دارم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

عِشْق ِغَلَط ِمَنْ...💜



بيٖ مَعْرِفَت ِمَنْ....
میلاد بابایی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

بِهِشْت‌ْمٰاهْ
شانه هاییست
که شِمُرده شِمُرده
پلک زدنهایم را میشُمارند
شانه هایی
که شیبشان را تغییر نمیدهند
که آرامه های بودن، بی تاب نشود
و میان ِاین استبداد ِغریب ِبی خوابی های ممتد
میدانند
که بیدار نگهداشتن ِچشمهای خواب
چقدر جانانه است
چقدر مستانه است
چقدر عاشقانه است
میدانند
چشمهایی که طلوع را میبینند
کَمَند
انقدر کم
که خورشید
هر روز
بعد از چند ساعت انتظار
قهر میکند
غروب میشود
نیست میشود
و فردا باز دلش نمی اید
باز می اید
و باز از بس دیده نمیشود
قهر میکند
و باز هم دلش نمی آید...
اما خورشید
میفهمد پلکهای بیدار را
میفهمد تکیه های طالع ِدیوانه را به طلوعش
میفهمد
انتظار را...
خورشید
میداند قدر ِبودن را
قدر ِماندن را
قدر ِمژه های خیس را...
شانه های بهشت‌ماه
حواسشان به لرزه ی پلک ها هست
نمیلغزند
که نکند
آرام ِدیوانه ای که سر بر بالین گذاشته
ناآرام شود...
دلش
بی حواس ِتماس ِتماشاچی ها نمیشود
دلش
در شلوغی های کوچه ها گم نمیشود
اشتباهی چَشمش نمیرود
اختصاصی میخندد
اختصاصی میبوسد
اختصاصی دل‌دل میکند...
بهشت‌ماه
نیمه ی پُر ِهمه ی اتفاق های این دنیاست
عشق را میفهمد
دل را در آغوش میگیرد
تب را میبوسد
و چقدر کوچه ها دلتنگ میشوند
اگر نباشد...
عطر ِباغچه
مدیون است
به طلوع ِخورشید ِبهشت‌ماه
به آمدنهای متوالی ِبودنش
به چکه های چَشمهای بی تابَش...
عطر ِباغچه
اگر هنوز هم میطپد
برای این است
که تفاوت ِماه ها را
هنوز هم میفهمد...[محمداشنا]

Читать полностью…
Subscribe to a channel