اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena
@MohammadAshenaa
معلم ِچَشمهایت
درون ِچَشمهایم نگاه نمیکند
رو میگیرد
دلدل میکند
دل میبندم
و من به هر آنچهتویی دل میبندم
و کم می آورم
نه از کم بودنم
انقدر جانم را تکه تکه میدزدند اتفاق ها
که تکه هایم کم می آیند
باید از نو "من" شَوَم
و تو اگر بخواهی ما شَوَم
و اگر نخواهی هم..
باز هم ما شَوَم...
با پلکهایت چَشمپوشی نکن
تنها میمانم
من بدون نگاهت
تنها میمانم
مرا مدام ببین
مرا همیشه در مردمکهایت نگاهدار
من به چَشمهایت التماس ها کرده ام
که باشند
رو به من باشند
همیشه باشند...
و من چقدر
حتی به جریمه هایت هم
امید بسته ام...[محمداشنا]
همه ی آنچه که دارم
پیشکِش ِسادگی ِتو....
اَقاقی...
ابی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
یقه ی سپید ِپیراهنم
لَک شده
یکی نیست
چندتایی هست
نگاهم را که نزدیکتر میکنم
انگار
که ننگند
لکه ی ننگ....
پایشان امضا دارد
اثر انگشت هم
عطرت هم
چکه های صورتَت هم....
دقیقتر که میشوم
لکه نیستند
نوشته های ریزی هستند....
نوشته ای
همه ی گناهانت را نوشته ای
اما روی گردن ِمَن....
از مو باریکتر است
همه ی توانم باهم....
همه ی توانم را هم که بگذارم
نمیشود نمیتوانم
اصلا نمیخواهم که پاکشان کنم....
آدمها
وقتی کسی را دوست ندارند
گناه هایشان را
گذشته ی شان را
نتوانستنهایشان را
نخواستنهایشان را
کم هایشان را
زیادهایشان را
همه ی بدهایشان را
به گردن او می اندازند....
چقدر دوستم نداشتیها....
اِنقَدَر، خِیلیست به خدا
خِیلیست....[محمداشنا]
من گام و گذر را
به رسیدن نفروشم...
صدایم بزن...
چارتار
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
آبی های کناری
نبض ندارند
روبرویی اما عاشق است...
مترادف ِهمه ی لبخندهایی که در دلم عسل میریزند...
روبرویی
همه ی راهیست که باید رفت...
او
آسمانیست
که همه ی پرنده ها را در خود دارد...
من هم، پروازم می آید
بالهایم کالَند
نرسیده ها و نچیده هایم اما
پرواز میخواهند
روی دلتنگیها با مداد ِسبز
درخت میکشم
کمی بعدتر
میپرم
شاخه ی سبز نقاشی
پروازم را میفهمد...
باید همه ی کُنج های آسمانم را ببوسم
کار ِزیادی هست
وقت ِزیادی نیست....
دوستت دارمهایم
همه ی زمانها را با هم میخواهند...
از بس که عاشقم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
شراب ِچهلساله ی صبرهای صبورم
بدون ِکاش
بدون ِتاریخ
در احتمال ِصفر ِامکان
در امتداد ِخیابانی که نیست
رو به مقصدی که نیست
جاریست...
و تمام نمیشود
نه خیابان
نه صبرها
نه شراب های چَشمهای چین دار...
نمیدانمی در کار نیست
میدانم و جاریام
و از اینکه جرعه جرعه در حال ِاز دست دادنم
ترسی نیست
ایهامی نیست
استعاره ای نیست....
همه ی حباب ها انقدر شفافند
که آنسوی آن ها نیز پیداست
اصلا
همه ی مسیر، پیداست
همه ی اتفاق ها همین حالاست
همه ی نبض های به شماره افتاده
اکنون است
انقدر میدانَمَم
که برای شنیدن
همه ی شانه ام
در اختیار است..
من
اینگونه عاشقم
میدانم و نمناکم
و تمام نمیشوم
انقدر تمام نمیشوم
که خیابان، خسته شود
که کوچه، خسته شود
که رسیدن، خسته شود
انقدر نرسیدن را در آغوش میگیرم
که نرسیدن، از من خسته شود....
جاریام
پیاله ها را بالا بیاورید
تا جانم را نذر کنم
و بنوشید فرداهای مرا
و روزنامه ها مرا نخواهند نوشت
چون باز هم تمام نخواهم شد...
و این
چقدر عاشقانه ایست سبز
قامَتَش آسمان را خواهد بوسید
شاخه هایش ابرها را در آغوش خواهند گرفت...
ادامه هایم را دوست دارم
تمام نشدنم را
عاشق، ماندنم را...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
چه بی حساب و کتاب
همه ام را داده ام به تو
و تو همه ام را
در همهمه ها گم نکن
روزها را نَشمُر
شب ها را حساب نکن
و مرا به خودم بازنگردان
حتی اگر
همه ی از دست رفته ام را
کم میدانی....
حتی اگر....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
قصه میگفتم
و تو میشنیدی
و میان ِواژه ها انگار
یادت می افتاد
که باید مرا
زیر ِپای قصه هایم قصاص کنی
و بعد
دستت به تیزترین واژه میرفت
و چند لحظه بعد
دستهایت خونی بود
لبهایت میخندید
و من کمی آن سوتر
مُرده بودم....
اما
از تو چه پنهان
خنده هایت
همه ی آن چیزی بود
که من میخواستم...
زیباترین اِنحِنا...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
رویاهایت
قرار است شدنی باشند....
و من دستهایم را به تو میدهم
که تو بالهایم را بدزدی
که تو پاهایم را برداری
که تو چشمهایم را بچینی
که تو لبهایم را بچینی
که تو مژه هایم را بچینی
که تو مرا بچینی
و توشه ات کافی شود
که رفتن دیگر برایت ترسناک نباشد
و من لبخندم
وقتی تمامم با تو می آید...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
دستهایت
خسته اند
از بس که این همه راه را تا من امدی...
تو همیشه مسیر را کوتاه میکردی
انگار قلبت
در اندازه گیری ها دست میبُرد
انگار
کیلومترها انقدر کوتاه میشدند
که فاصله ای نمیماند
تا بوسه...
و تو دستبرد میزدی
به لبهایم...
انگار دلت
جای همه ی ما میدوید...
تو چقدر مقصد بودی
حضرت ِنزدیک...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
حالم را میپرسی
و من پاسخت را میدهم
که حالم را از خودت بپرس...
تو اگر هستی
من خوبم...
تو اگر خوبی
من خوبم...
تو اگر در تصویری
من به تماشا نشسته ام...
تو اگر صوتی
من دل انگیزم...
تو اگر شیرینی
من دستهای کودکی های توام
به وقت ِدزدیدن ِشیرینی ها...
تو اگر نمیخواهم هایی
من میخواهم هایم...
چقدر شاعر ِتو بودن
همه اتفاقی بود که من میخواستم...[محمداشنا]
یاد داری که ز من
خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم
از این راه دراز...؟
چهره ام را بنگر
تا به تو پاسخ گوید
اشک شوقی که
فرو خفته به چشمان نیاز...«فروغ»
دِلْکَشْ
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
سیزدهمین بوسه ی من بر ماه ِروی تو
و نگاهم
خیره بر مژه هایت
که اگرچه سبز نیستند
اما گاهی گره میخورند...
به فال ِنیک میگیرم
گره ِمژه های تابه تایت را...
که ما
رسیدنی ترین سیب های فردا میشویم...
که ما، ما میشویم...
که مهتاب ِرویَت
خاموش نمیشود بر صورتم...
که ابرها
اگر چه می آیند و میروند
اما نور ِماه ِصورتت
هدیه ی همیشگیست بر نگاه های منتظرم...
تو ایستاده بر نظاره های من
و من
خاموش و دیوانه...
دستهایم زیر ِچانه ام
و نگاه های مدام
به تو
که سبزترین دیوانه ی شهری...
که اگر چه درونت
تیمارستانیست سیار؛
که اگر چه من
با تو
یعنی جنون؛
که اگر چه تو
با من
یعنی جوخه ی اعدام؛
اما
همه ی این "اگرچه" های ما
کوچکند
رو به علاقه های ما...
رفتنهای ما
ماندنیترینند؛
ماندن های دیگران
سراب هاییست مَجاز...
"ایهام ِمَن"
من تو را
به دلم قول داده ام
و عجب قول ِبرآورده ایست این قول...
طنینَت در من
انعکاسیست همیشگی
تو فقط صدایم بزن
من آغاز خواهم شد...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
صمیمانه های شکستن هایم
از آن ِتوست...
خطوط ِروی تکه های دلم
به صورتَت لبخند میزنند
فقط به تو....
به طرح ِدلم قسم
که دستهایم
خطاطیست
به رنگ ِخون....
نستعلیق ِناهماهنگ ِشکستهبسته های رگ هایم،
خط خطی های کودکانه های نامطمئن، روی نبضم....
تنهایی های هر خط
تعهدیست به عاشقانه های تکنفره...
هربار که باران می آید
یک خط....
و من چقدر بارانی ام....
فکر میکردم....
من چه فکرهایی که نکرده ام
که هیچکس نمیداند
حتی تو....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
سرانگشتهای اناری ِتو
شیرین است
نگاهم میخندد...
خونین است
نگاهم چکه میکند....
زیباست
نگاهم ستایش میشود....
سرانگشتهایت را
چشیده ام
خون است
خون ِمَن
صورتت را با خونم سُرخاب کن....
صورتَت زیباست
زیباتر میشود....
دوستداشتنی ترینَم....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
در دو دریاچه ی روی صورتم میهمانیست
چکه ها میهمانند
گونه هایم سیب تعارف میکنند
روی لبهایم کوچه هایی برای همراه شدن ساخته اند
شیارهایی برای ایستادن و بوسیدن....
چانه ام
شده است
شیروانی ِخانه های رشت
مدام چکه میکند روی زمین....
مژه هایم ریمل ِبیرنگ دارند....
در من میهمانیست
به نظر می آید
یکی رفته
به نظر می آید
آن یکی
تو بوده ای....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
لطافت ِتبانی هایت با باران را میدانم...
برای همین
هر بار که تا تو می آیم
چترم را جا میگذارم
میدانم حتما بارانی میشوم
میدانم...
سرما مرا میبوسد
اما
تنم به هدیه های آسمانم
نیاز دارد...
امروز هم بارانیست...
ابرها چقدر تو را دوست دارند
که حرفهایت را زمین نمیگذارند...
همه ی واژه هایت برایشان
حتماًهاییست ممکن...
من هم اگر ممکن است
باز
بی چتر
میروم تا باران را بپوشم...
اصلا منطقی نیست
که دلم خیس نشود...
منظره ی خیالاتی ام
روبرویم خواهد نشست...
از تو چه پنهان
من هم خیالاتی ام...
خیالم کن
خیالَت میکنم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
پیراهن ِروی چَشمهایت
دلم را ریخت....
پلکهایت را بسته بودی....
دِلْریخته هایم را نجات ندادم
انگار پیش ِپای تو
حالشان خوب بود...
دلم
خالی نشد
لبریزتر شد
لَبْریخته هایش را نجات ندادم....
میدانستم
تمام نمیشود
میدانستم
فردا که
چشمهایم در چشمهایت بیدار نشود
من هنوز هم عاشقم...
میدانستم
چکاوک ِچکه های چَشمهایت
در چَشمهایم
تا یک ابد
پرواز خواهد کرد....
میدانستم
پَر نخواهم بَست....
دلم
تصمیمَش
جان دادن بود
دلم
پیراهن ِروی چَشمهایت را هم
دوست داشت
دلم
پُشت ِپلکهای تو ماند....[محمداشنا]
یکی تو خاطره ها
زخم برداشته بود....
من باید میرفتم....
محسن چاووشی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
تیله ی چشمهایت
طالعم را مینویسد
و
تیله هایت در چرخش
و طالع ِمَن
در گرداب
و تو
حالی به حالی ترین دیوانه
و من
لبخندی گیج
و تو
رنگ های لحظه ای
و من
چشم به لحظه های تو
و تو
هر ثانیه
متفاوت با ثانیه ای دیگر
و من
تاسی در دستهای تو
و خدا میداند
این بار چند می آید
و خدا میداند
و خدا میداند....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
نامه هایت برای من می آیند....
با اینکه من
روبرو نشسته ام
و تو این فاصله را باز مینویسی....
و لبهایت
خاموش های همیشه اند
شبیه ِخاموشی های تهران....
و من
مُماس با تو
مدام تو را
فاصله را
سکوت را
میبوسم...
نه به امید ِطلوع از غرب
نه برای مَحال ها
نه برای احتمال ها....
من
میبوسمت
چون تو تمام ِآینده ی منی
و من در هراس
تمام ِآینده ام را
در اکنون میبوسم...
و تو در تصویر
یک دیوانه میبینی
که نمیداند
کدام تکه ی عشقَش را
به تو هدیه کند
و نمیدانی
چه عاشقانه هایی
قرار است در قَلب ِمَن
دست نخورده بِماند....
و میدانم
زمان
مرا صبر نخواهد کرد....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
در دلم فقط تویی
و به نظر
تنهایی آزارت میدهد....
میخواهم بروم
تا تو با شهر
در قلبم زندگی کنید....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
کم مانده از ما
کم مانده تا ما
کم مانده به ما
و این کم ها
چقدر ترسناکند....
ترسناکند
اگر من منهای تو باشم...
پرتقالها هم میدانند
تو دستهایت دیگر
دچار ِعطرشان نمیشود
و من، ترنج خواهم شد....[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
من
مَنوط به توام...
به اگرهای تو
به اَماهای تو
به اَمن های تو
به نااَمن های تو...
که اگر دیوانگیهایت
بادهای موسِمی ِسَمت ِغرب باشد
من تهران میشوم
و تو مرا
از من
هر بار
پاک میکنی...
آبی میشوم
و تو سیب ِآبی ِدلم را
گاز میزنی
و دلم خون میشود
و تو میگویی
اگر اشک هایت آمدند
میشود همه اش برای من....
و من کویر میشوم
از بس که همه ی تَرهای جانم را
به تو میبخشم...
و مَنی
که قحطی های پس از توام؛
چقدر نشان از تو دارم...
همه نشانی ِتو را
در من میجویند...
و نامت
در روزنامه ها
همان کسیست
که جان را از من دزدید...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
سبزپوش
با مژه های منحنی...
فروردین تو را دوست دارد...
کوچه های پشت ِپلکهایم
تو را آرزو میکنند...
و نبودنَت
نبایدتَرینَست برای من....
ساکن ِطپشهای مَنی
و طپشهایم
ترجمه ای هستند
از "من بدون ِتو نمیتوانم ها"...
من چقدر این نتوانستن را دوست دارم...
تو اما نمان
تو اما پرواز کن
تو اما بالهای مرا بردار و برو...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
پیشانیات
قبله ایست
برای سجده های لب های من...
سجاده ام را بیاور
تا ببوسَمَش...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
تُرَنج ِمَن
به چین ِجَبین
به شِکَنج ِدل
در دلم دارَمت...
آسان نبود
نیست
و نخواهد بود...
یک امتداد ِمُدام
بدون ِهیچ وقفه
به طراوت ِخیال
به سبزهای نو
به فروردین های همیشه
من تو را
اینگونه در دلم نگاهَت داشته ام...
نمیدانم
قصه ی سَرو ِخمیده را شنیده ای
که ایستاده
اما به رَنج....
نمیدانم
عشق را میدانی
که هم طپش دارد
هم ایستادن...
ایستادن
هم در قامَت
هم در ماندن
هم در وقفه های قلب....
و من چقدر ایستادنهای قلبم را تجربه کرده ام
و همه ی عشق
همین ثانیه های بی نَفَسیست
که در میانَش
حتی هوا نیست
نفس نیست
اما تو هستی...
اینگونه دارَمَت...
شبیه کودکانه هایت
شبیه ِخاطراتَت در مدرسه
که تو نام ِدانه های شالی های همیشهخیس ِشُمال را
به رَنگ ِشیرینی ِواژه هایت
"بِرَنج" نامیدی....
آری
شبیه ِهمان دانه های سپید ِسَبز
شبیه ِهمانها
به رَنج، دوست دارَمَت...
من تو را
اینگونه در دلم دارَمَت...
سادهدوستداشتن که حساب نیست
باید تُرَنج شد...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
قاصد از قصد دروغ گفت
میخواست دوستَت نداشته باشم
من اما
از قصد دوستَت دارم
چون راهی جز تو بلد نیستم
چون راهی جز تو نمیشِناسم
چون
همه چیز با تو شروع شد
چون
با تو
یا بی تو
دیگر هیچ چیز
تمام نخواهد شد...[محمداشنا]