mohammadashenaa | Unsorted

Telegram-канал mohammadashenaa - عاشقانه های آشنا

70

اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena

Subscribe to a channel

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

تو مُعاهده ی مَنع ِاِشاعِه ی عشق را امضا نکن
لااقل تو با آن ها نباش
نگاه کن
بیشتریها همان ها هستند....
سمت ِما
چند نفری بیشتر باقی نمانده....
همه، تَن شده اند
از دل، گذشته اند
همه روی نبض ِهیجان
به تن عقیده پیدا کرده اند
تو با آن ها نباش
تو از بیهودگی ِعشق نگو....
مگر نور ِطپش های قلب
همین چند طپش ِاضافه
برای دلدادگی نیست...
مگر بستگی ندارد دلهای ما به هم...
مگر دل‌دل کردنهای شبانه به وقت ِماه،
مگر انتظارهای صبح
به وقت ِپنجره،
مگر صورتی های گیلاس
به وقت ِفروردین،
مگر سبزهای چنار
به وقت ِسایه،
مگر آبی های آسمان
به وقت ِطلوع،
مگر همین ها نبود
که نفسی میرفت و می آمد...
مگر زندگی
نبض ِهمین لحظه ها نیست
و من نمیدانم
چگونه همه ی شهر
آنسوی دیوار ایستاده اند
چگونه هیچکس دیگر عاشق نمیشود
چگونه همه به شوق ِتَن
به دروغ
از دل میگویند
چگونه
صحبت از دل
فقط نقاب ِثانیه های آغازین ِ ارتباطهاست
نقابی از خاطره هایی
که خطر را کم میکند
خطر ِآینده را
خطر ِبدنامی های بیدلی های فردا را
که بعدها برای آلبوم
بشود خاطره ی شیرین
که اگر کسی از احساسشان پرسید
یادشان بیاید که یک روز از دل گفته اند
مهم نیست که راست نبوده باشد
حداقل آبرو که می آورد
میدانی چرا
چون بیشتر ِمردم
این حرف ها را
برای ویترین میخواهند
که دیگران
یادشان نیاید
که تن بود که شناسنامه هایشان را مُهردار کرد
که تن بود
که پاهایشان را همراه کرد
که تن بود
که راه ِنفسهایشان تنگ شد....
آن ها میخواهند
بعدها نامشان در فهرست عاشقان ِشکست خورده باشد...
ولی نگاه کن
همه، آنسوی دیوارند
لااقل تو نرو
لااقل تو با آن ها نباش...
نبضت را همین حالا بگیر
ببین چگونه بدون ِعشق
سرما در تو در جریان است
ببین چگونه بدون ِعشق
جنون، هم‌خانه ات شده
ببین چگونه بدون ِعشق
آواره ی کوچه های خیال شده ای....
ببین
چگونه بدون ِما
غروب، دیگر نارنجی نیست
ببین که فرداها دیگر فایده ای ندارند...
قلبم درد میکند
صدایش را میشنوم
هنوز هم عاشق است
هنوز هم دلم را اینگونه دوست دارم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

All I Know
loving you is a losing game....

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

معلم ِچَشمهایت
درون ِچَشمهایم نگاه نمیکند
رو میگیرد
دل‌دل میکند
دل میبندم
و من به هر آنچه‌تویی دل میبندم
و کم می آورم
نه از کم بودنم
انقدر جانم را تکه تکه میدزدند اتفاق ها
که تکه هایم کم می آیند
باید از نو "من" شَوَم
و تو اگر بخواهی ما شَوَم
و اگر نخواهی هم..
باز هم ما شَوَم...
با پلکهایت چَشمپوشی نکن
تنها میمانم
من بدون نگاهت
تنها میمانم
مرا مدام ببین
مرا همیشه در مردمکهایت نگاهدار
من به چَشمهایت التماس ها کرده ام
که باشند
رو به من باشند
همیشه باشند...
و من چقدر
حتی به جریمه هایت هم
امید بسته ام‌...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

همه ی آنچه که دارم
پیشکِش ِسادگی ِتو....


اَقاقی...
ابی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

یقه ی سپید ِپیراهنم
لَک شده
یکی نیست
چندتایی هست
نگاهم را که نزدیکتر میکنم
انگار
که ننگند
لکه ی ننگ....
پایشان امضا دارد
اثر انگشت هم
عطرت هم
چکه های صورتَت هم....
دقیقتر که میشوم
لکه نیستند
نوشته های ریزی هستند....
نوشته ای
همه ی گناهانت را نوشته ای
اما روی گردن ِمَن....
از مو باریکتر است
همه ی توانم باهم....
همه ی توانم را هم که بگذارم
نمیشود نمیتوانم
اصلا نمیخواهم که پاکشان کنم....
آدمها
وقتی کسی را دوست ندارند
گناه هایشان را
گذشته ی شان را
نتوانستنهایشان را
نخواستنهایشان را
کم هایشان را
زیادهایشان را
همه ی بدهایشان را
به گردن او می اندازند....
چقدر دوستم نداشتیها....
اِنقَدَر، خِیلیست به خدا
خِیلیست....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

من گام و گذر را
به رسیدن نفروشم...



صدایم بزن...
چارتار
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

آبی های کناری
نبض ندارند
روبرویی اما عاشق است...
مترادف ِهمه ی لبخندهایی که در دلم عسل میریزند...
روبرویی
همه ی راهیست که باید رفت..‌.
او
آسمانیست
که همه ی پرنده ها را در خود دارد...
من هم، پروازم می آید
بالهایم کالَند
نرسیده ها و نچیده هایم اما
پرواز میخواهند
روی دلتنگیها با مداد ِسبز‌
درخت میکشم
کمی بعدتر
میپرم
شاخه ی سبز نقاشی
پروازم را میفهمد...
باید همه ی کُنج های آسمانم را ببوسم
کار ِزیادی هست
وقت ِزیادی نیست....
دوستت دارمهایم
همه ی زمانها را با هم میخواهند...
از بس که عاشقم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

شراب ِچهلساله ی صبرهای صبورم
بدون ِکاش
بدون ِتاریخ
در احتمال ِصفر ِامکان
در امتداد ِخیابانی که نیست
رو به مقصدی که نیست
جاریست...
و تمام نمیشود
نه خیابان
نه صبرها
نه شراب های چَشمهای چین دار...
نمیدانمی در کار نیست
میدانم و جاری‌ام
و از اینکه جرعه جرعه در حال ِاز دست دادنم
ترسی نیست
ایهامی نیست
استعاره ای نیست....
همه ی حباب ها انقدر شفافند
که آنسوی آن ها نیز پیداست
اصلا
همه ی مسیر، ‌پیداست
همه ی اتفاق ها همین حالاست
همه ی نبض های به شماره افتاده
اکنون است
انقدر میدانَمَم
که برای شنیدن
همه ی شانه ام
در اختیار است..
من
اینگونه عاشقم
میدانم و نمناکم
و تمام نمیشوم
انقدر تمام نمیشوم
که خیابان، خسته شود
که کوچه، خسته شود
که رسیدن، خسته شود
انقدر نرسیدن را در آغوش میگیرم
که نرسیدن، از من خسته شود....
جاری‌ام
پیاله ها را بالا بیاورید
تا جانم را نذر کنم
و بنوشید فرداهای مرا
و روزنامه ها مرا نخواهند نوشت
چون باز هم تمام نخواهم شد...
و این
چقدر عاشقانه ایست سبز
قامَتَش آسمان را خواهد بوسید
شاخه هایش ابرها را در آغوش خواهند گرفت...
ادامه هایم را دوست دارم
تمام نشدنم را
عاشق، ماندنم را...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

چه بی حساب و کتاب
همه ام را داده ام به تو
و تو همه ام را
در همهمه ها گم نکن
روزها را نَشمُر
شب ها را حساب نکن
و مرا به خودم بازنگردان
حتی اگر
همه ی از دست رفته ام را
کم میدانی....
حتی اگر....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

قصه میگفتم
و تو میشنیدی
و میان ِواژه ها انگار
یادت می افتاد
که باید مرا
زیر ِپای قصه هایم قصاص کنی
و بعد
دستت به تیزترین واژه میرفت
و چند لحظه بعد
دستهایت خونی بود
لبهایت میخندید
و من کمی آن سوتر
مُرده بودم....
اما
از تو چه پنهان
خنده هایت
همه ی آن چیزی بود
که من میخواستم...
زیباترین اِنحِنا...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

چِشْم‌ ِسیاٰهْ....




میلاد بابایی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

رویاهایت
قرار است شدنی باشند....
و من دستهایم را به تو میدهم
که تو بالهایم را بدزدی
که تو پاهایم را برداری
که تو چشمهایم را بچینی
که تو لبهایم را بچینی
که تو مژه هایم را بچینی
که تو مرا بچینی
و توشه ات کافی شود
که رفتن دیگر برایت ترسناک نباشد
و من لبخندم
وقتی تمامم با تو می آید...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

دستهایت
خسته اند
از بس که این همه راه را تا من امدی...
تو همیشه مسیر را کوتاه میکردی
انگار قلبت
در اندازه گیری ها دست میبُرد
انگار
کیلومترها انقدر کوتاه میشدند
که فاصله ای نمیماند
تا بوسه...
و تو دستبرد میزدی
به لبهایم...
انگار دلت
جای همه ی ما میدوید...
تو چقدر مقصد بودی
حضرت ِنزدیک...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

حالم را میپرسی
و من پاسخت را میدهم
که حالم را از خودت بپرس...
تو اگر هستی
من خوبم...
تو اگر خوبی
من خوبم...
تو اگر در تصویری
من به تماشا نشسته ام...
تو اگر صوتی
من دل انگیزم...
تو اگر شیرینی
من دستهای کودکی های توام
به وقت ِدزدیدن ِشیرینی ها...
تو اگر نمیخواهم هایی
من میخواهم هایم...
چقدر شاعر ِتو بودن
همه اتفاقی بود که من میخواستم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

یاد داری که ز من
خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم
از این راه دراز...؟
چهره ام را بنگر
تا به تو پاسخ گوید
اشک شوقی که
فرو خفته به چشمان نیاز...«فروغ»


دِلْکَشْ
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

مگر میشود تو را عاشق بود
و شب ها را زود جان سپرد....
مگر میشود
دچار ِتو بود
و دچار ِپلک ها هم شد....
مگر میشود
مژه هایم
دستهای هم را گرفته باشند
وقتی چشمهایم
تو را در انتظارند....
مگر میشود
قصیده ی چشمهایت
هنوز شروع نشده باشند
و من غزل های رویا را ببینم....
مگر میشود
مَردُم ِمَردُمَکهایم
تو را صدا کنند
و انتظار را مرور کنند
و تو هنوز دچار ِهنوزهای نیامدن باشی
و من پلکهایم را بپوشم....
میشود...؟
از تو چه پنهان
که خواب
به سراغ ِچشمهایم می آید
اما چشمهایم
دستهایش را نمیگیرند
چشمهایم با خواب نمیروند
مانده اند
به عهدی که با دستهای تو بسته بودند
مانده اند...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

میترسم دلت....



شهریار پیروزفر
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

صمیمانه های شکستن هایم
از آن ِتوست...
خطوط ِروی تکه های دلم
به صورتَت لبخند میزنند
فقط به تو....
به طرح ِدلم قسم
که دستهایم
خطاطیست
به رنگ ِخون....
نستعلیق ِناهماهنگ ِشکسته‌بسته های رگ هایم،
خط خطی های کودکانه های نامطمئن، روی نبضم....
تنهایی های هر خط
تعهدیست به عاشقانه های تکنفره...
هربار که باران می آید
یک خط....
و من چقدر بارانی ام....
فکر میکردم....
من چه فکرهایی که نکرده ام
که هیچکس نمیداند
حتی تو....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

سرانگشتهای اناری ِتو
شیرین است
نگاهم میخندد...
خونین است
نگاهم چکه میکند....
زیباست
نگاهم ستایش میشود....
سرانگشتهایت را
چشیده ام
خون است
خون ِمَن
صورتت را با خونم سُرخاب کن....
صورتَت زیباست
زیباتر میشود....
دوست‌داشتنی ترینَم....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

در دو دریاچه ی روی صورتم میهمانیست
چکه ها میهمانند
گونه هایم سیب تعارف میکنند
روی لبهایم کوچه هایی برای همراه شدن ساخته اند
شیارهایی برای ایستادن و بوسیدن....
چانه ام
شده است
شیروانی ِخانه های رشت
مدام چکه میکند روی زمین....
مژه هایم ریمل ِبیرنگ دارند....
در من میهمانیست
به نظر می آید
یکی رفته
به نظر می آید
آن یکی
تو بوده ای....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

لطافت ِتبانی هایت با باران را میدانم...
برای همین
هر بار که تا تو می آیم
چترم را جا میگذارم
میدانم حتما بارانی میشوم
میدانم...
سرما مرا میبوسد
اما
تنم به هدیه های آسمانم
نیاز دارد...
امروز هم بارانیست...
ابرها چقدر تو را دوست دارند
که حرفهایت را زمین نمیگذارند...
همه ی واژه هایت برایشان
حتماًهاییست ممکن...
من هم اگر ممکن است
باز
بی چتر
میروم تا باران را بپوشم...
اصلا منطقی نیست
که دلم خیس نشود...
منظره ی خیالاتی ام
روبرویم خواهد نشست..‌.
از تو چه پنهان
من هم خیالاتی ام...
خیالم کن
خیالَت میکنم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

پیراهن ِروی چَشمهایت
دلم را ریخت....
پلکهایت را بسته بودی....
دِلْریخته هایم را نجات ندادم
انگار پیش ِپای تو
حالشان خوب بود...
دلم
خالی نشد
لبریزتر شد
لَبْریخته هایش را نجات ندادم....
میدانستم
تمام نمیشود
میدانستم
فردا که
چشمهایم در چشمهایت بیدار نشود
من هنوز هم عاشقم...
میدانستم
چکاوک ِچکه های چَشمهایت
در چَشمهایم
تا یک ابد
پرواز خواهد کرد....
میدانستم
پَر نخواهم بَست....
دلم
تصمیمَش
جان دادن بود
دلم
پیراهن ِروی چَشمهایت را هم
دوست داشت
دلم
پُشت ِپلکهای تو ماند....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

یکی تو خاطره ها
زخم برداشته بود....



من باید میرفتم....
محسن چاووشی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

تیله ی چشمهایت
طالعم را مینویسد
و
تیله هایت در چرخش
و طالع ِمَن
در گرداب
و تو
حالی به حالی ترین دیوانه
و من
لبخندی گیج
و تو
رنگ های لحظه ای
و من
چشم به لحظه های تو
و تو
هر ثانیه
متفاوت با ثانیه ای دیگر
و من
تاسی در دستهای تو
و خدا میداند
این بار چند می آید
و خدا میداند
و خدا میداند....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

نامه هایت برای من می آیند....
با اینکه من
روبرو نشسته ام
و تو این فاصله را باز مینویسی....
و لبهایت
خاموش های همیشه اند
شبیه ِخاموشی های تهران....
و من
مُماس با تو
مدام تو را
فاصله را
سکوت را
میبوسم...
نه به امید ِطلوع از غرب
نه برای مَحال ها
نه برای احتمال ها....
من
میبوسمت
چون تو تمام ِآینده ی منی
و من در هراس
تمام ِآینده ام را
در اکنون میبوسم...
و تو در تصویر
یک دیوانه میبینی
که نمیداند
کدام تکه ی عشقَش را
به تو هدیه کند
و نمیدانی
چه عاشقانه هایی
قرار است در قَلب ِمَن
دست نخورده بِماند‌....
و میدانم
زمان
مرا صبر نخواهد کرد....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

در دلم فقط تویی
و به نظر
تنهایی آزارت میدهد....
میخواهم بروم
تا تو با شهر
در قلبم زندگی کنید....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

کم مانده از ما
کم مانده تا ما
کم مانده به ما
و این کم ها
چقدر ترسناکند....
ترسناکند
اگر من منهای تو باشم...
پرتقالها هم میدانند
تو دستهایت دیگر
دچار ِعطرشان نمیشود
و من، ترنج خواهم شد....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

من
مَنوط به توام...
به اگرهای تو
به اَماهای تو
به اَمن های تو
به نااَمن های تو...
که اگر دیوانگیهایت
بادهای موسِمی ِسَمت ِغرب باشد
من تهران میشوم
و تو مرا
از من
هر بار
پاک میکنی...
آبی میشوم
و تو سیب ِآبی ِدلم را
گاز میزنی
و دلم خون میشود
و تو میگویی
اگر اشک هایت آمدند
میشود همه اش برای من....
و من کویر میشوم
از بس که همه ی تَرهای جانم را
به تو میبخشم...
و مَنی
که قحطی های پس از توام؛
چقدر نشان از تو دارم...
همه نشانی ِتو را
در من میجویند...
و نامت
در روزنامه ها
همان کسیست
که جان را از من دزدید...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

سبزپوش
با مژه های منحنی...
فروردین تو را دوست دارد...
کوچه های پشت ِپلکهایم
تو را آرزو میکنند...
و نبودنَت
نبایدتَرینَست برای من....
ساکن ِطپشهای مَنی
و طپشهایم
ترجمه ای هستند
از "من بدون ِتو نمیتوانم ها"...
من چقدر این نتوانستن را دوست دارم...
تو اما نمان
تو اما پرواز کن
تو اما بالهای مرا بردار و برو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

پیشانی‌ات
قبله ایست
برای سجده های لب های من...
سجاده ام را بیاور
تا ببوسَمَش...[محمداشنا]

Читать полностью…
Subscribe to a channel