اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena
خوب شد
دردم دوا شد
خوب شد...
همایون شجریان
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
تکثیر میشوم
میان ِتمام ِپنجره هایی که دچار توئند
باز یا بسته فرقی نمیکنند
من
به دنبال تصویرم...
دیدنت
دانه ی سیب است میان ِباغ ِاَنار...
این همه دانه های سرخ ِعاشق
دور ِعَطر ِسیب
دلنواز است
تحت تاثیرش نباشم چه کنم
میشود برای این اتفاق مُرد
میتوان مست شد از این سکانسپلان ِاَساطیری...
من از این موقعیت ِآوانگارد
هیچ کجا نمیروم
مرا از پنجره، رهایی نیست
که این خودش آزادی ترین ساخته ی بشریست...
به دنبال تصویرم
دیدنت انقلابیست
که همه ی پنجاه و هفت ها
روبرویش پر از هیچند...
دیدنت شوکیست
که ادامه دارم میکند...
دیدنت
وصله ایست
که مرا میچسباند به زندگی...
زندگی...
دیدنت...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
با تو میجنگم
با تو که از جانم دوست ترت دارم...
احساست زخمی ِدیروزهاست
پر از قهری با عشق
پر از التماسی برای عشق
و این تناقض
شبیه ِلبه های شیشه های شکسته
دلت را مدام زخم تر میکند....
کارت به تماشا کشیده
از ترست
از تشویشت
لا به لای تنهایی هایت
مینشینی و رهگذرها را نگاه میکنی..
نیمی از صورتشان پوشیده با ماسک
نیم ِدیگر اما شامل چشمهاست
از روی چشمها
از روی صداها
روی آیندهیشان قمار میکنی
شرط پشت ِشرط
دعادعا میکنی که شرط هایت را نبازی
شبیه دیروز ها
که چهار سال
که چهل سال
که چهارصد چهل و چهار سال
دلت را برای هیچ تبعید کرده بودی
به نا کجا آبادترین ناکجایی که میشناختی....
دلت
شکسته تر از شیشه های مغازه های هشتاد و هشت
دلت پر از سکوت
پر از قایم شدن هایی از سر ِترس
پر از ترس هایی از سر ِدرد
پر از دق هایی که به کسی نگفتی
اما من میدانم....
آهای خودی تر از من به من
آهای عشق تر از طپش های تند
آهای آشنای دلتنگی و انتظار
میدانمت
و میدانم که میدانی
که راه ِدل، از ویترین ِمغازه ها نمیگذرد
که راه ِدل، راه ِوجب کردن ِاحترام ها نیست
که راه ِدل، راه ِقیاس بین ِعابرها نیست
میدانم که میدانی
اما لج داری....
آهای لجوج ترین جانانه ی شهر
ارباب ها رجوع میکنند برای کار
کارها انجام میشوند برای پول
پول ها داده میشوند برای جیب
جیب ها اما سوراخند
دلت را روی جیب های سوراخ، قمار نکن....
حضرت خستگی ها و بغض ها
دلت آرام...
آنکه مینویسد این ها را
رها تر از نبض ِنسیم
روبرویت ایستاده
میجنگد
فریاد میشود
تا راهت
روبه ناشهرترین شهرهای این اطراف
کج نشود..
آنکه روبروی توست
کمی دلش برایت می رود
و انگار دلش میداند که کجا میرود...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
و اما عشق...
مترادف ترین تعبیر ِمَن
تشبیه ترین احساس، به پلکهای آرامی
که گاهی خمارند
گاهی دودو میزنند
گاهی تب دارند
گاهی هم از بس زل میزنند
دنیا دور ِسرشان میرقصد...
همه ی اینها یعنی تو...
تویی
که حضورت حظ ِمَحض است
معمایی که دیوانه وار امنیت میدهد
تبرئه ای که همه را پوچ میکند
غیر از خودش
ابهامی که به جای استرس های سراسیمه
در آغوشت میگیرد
شبیه ِمه
خیس و ایهام و ذوق...
تو چقدر نازک میبُری
شبیه ِکاغذهای دفتر ِشعر
هم دستم را
هم زنجیرهای تنهایی را
همین هاست که نمیتوانم حسم را حاشا کنم...
همینطور که از کوچه های این بالاها راه می افتم
چراغ های شهر، شبیه ِشبنم ِصبح
دلم را آغشته میکند
به عشقی که نامش نام ِتوست...
تو
شاه بیت ِغزل های بی قافیه ی منی
چکامه ی لاله های باران خورده
سرخ ترین رُز ِبکر ِاین اطراف...
روبه تو
کاش هایم چقدر بایدند
شایدهایم چقدر تاکیدند
صبرهایم چقدر آرامند...
انگار قول ِتو را خدا به من داده بود
انگار همه ی شاخه ها
برگ به برگ هم دادند
که زمستان آماده ی بهار شود...
حجم این خواستن ها انقدر زیاد است
که خواب و بیداریهایم
در آغوش ِهَم آرام گرفته اند...
مرزی نیست
میان باز و بسته شدن این پلک ها
تصویر، فقط تصویر ِتوست...
بی انعکاس
بدون بازتاب
درگیر ِخودی ترین لبخند ِاین شهرم...
انقدر ایمانم قلقلکش می آید
که از ذوق
لب به لب
با بوسه هایم آسمان را لمس میکنم
که چرا انقدر خوب است
که چرا تو را به من نشان داد
که چرا تو مقیم ِحالای منی...
این ها
از آن سوال هاست که به دنبال جوابش نیستم...
من زیر ِرگبار ِعاشقانه ای هستم
که سرماخوردن های بعدش را هم دوست دارم...
جانم به این همه یقین های بی استخاره
جانم به این همه خواستن های بی تَفَاُّل
من توالی ِاین اتفاق ها را
بدون ِدانستن ِسکانس پایانی دوست دارم...
مهم نیست که پس از فردا
ته ِفنجانم تویی یا نه...
مهم نیست
که کدام غزل
بعد از تماشای فردا، سهم ماست...
مهم نیست
که کافه ها ما را باهم خواهند دید یا نه...
مهم این است
که باز من عاشقم
که هنوز عشق
دلم را با اعتقاد، لمس میکند
مهم این است
که من عاشق ِتوام...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
ایتالیای چشمانت
ترورم میکند
هربار که روبرویش می ایستم...
هر شب زیر سکوت این ستاره ها
به رگبار بسته میشوم...
مافیا دارند این دوتا خطرناک ِروی صورتت...
چشمانت
قاتل ِخالقیست
که هم کشتنش می آید
هم زنده کردنش...
این خلق کردن ها
این کشتن ها
جذابیتی دارند که مبهوتم کرده اند...
ویترین ِخونین ِبودنت
انگیزه ایست
که نامت را شبیه ِاسم ِشَب، مدام تکرار کنم...
روبرویت که مینشینم
شبیه زلزله زده ها
فقط تعادلم را حفظ میکنم
که نیافتم
که نبینی
که چگونه مسحور شده ام
روبه مردمک های سیسیلی ِدیوانه ات...
من قانونم
تو شکستنش
چه به هم می آییم
چه هِژِمونی ِجذابی...[محمداشنا]
دیوونه ی دوست داشتنی
از دلم کاش نری
خواستی کم باش
ولی باش...
علیرضا طلیسچی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
ساعت را کُشتی
ازبس که نگاهت را
به رقص ِعقربه های مسافر انداختی
از بس که چشمهایت با عقربه ها فرار کرد
از بس که دلت نمیخواهد این ساعت ها تمام شود...
چه فرار ِمحکوم به شکستی...
وقتی که جانمان به هم بسته است
وقتی که دلتنگی
نقطه ی ثِقل ِلبخندهایمان شد
به کجا میتوان فرار کرد
جز به آغوش ِهم...
ترس ِتمام شدن ِاین ثانیه ها را
روی صورتت میبینم
نترس
ترنم ِترانه ی عاشقانه های من، نترس...
قدمت ِبودنم کم نیست
من بوده ام
از زمان ِتولد ِعشق
و تا ناکجاآبادترین زمان، که هیچوقت نمی آید
ادامه دارم...
شبیه ِمَن باش
این حالاهای محال را زندگی کن
دیگر نمی آیند این لحظه ها...
فردا، دیگر امروز نیست...
من
شکلات های این لحظه ها را
بدون ِاضطراب ِبَعداًهایی که هنوز نیامده
روی لبم میگذارم
و از عطر ِبودنت دلم ضعف میرود...
نگاهت را
چکه های نگاهت را
جرعه جرعه نوش ِجان میکنم...
راس ِ این دقیقه ها
جانم چقدر شعر میشود...
تو چقدر ماهی
تو چقدر مهتاب، همراهت داری
تو چقدر آسمانی
تو چقدر باران، همراهت داری...
من و این همه هجوم ِعشق
من و بارش ِبودنت
من و تصویر ِبی واسطه ات
من و صدای بی فاصله ات
من با تو
من با این ها
بهشت را
روبرویم
نفس به نفس
بی نوسان، لمس میکنم...
این همه داشتنت
قاب ِقلبم را
دچار ِجادویی ترین رئالیسم ِتاریخ میکند...
رئالیسم ِتَب داری، که باورش آسان نیست...
دوستت دارمهایم
نثار ِنَثر ِچَشمهایت
که نستعلیق، پیششان کم می آورد...
آهای ادبیات ِعاشقانه ی هزاران ساله ی بشری
من بی ادب ترین عاشق ِاین شهرم
رُک و بی نقاب...
من بلدترینم
من در بی آداب ترین گوشه ی آواز
شجریان ترین دوستت دارمهایم را فریاد میزنم...
دوستت دارم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
دوست داشتنت
هارمونی ِبی رحمانه ایست
که نمیشود آن را نخواست...
و من محکوم ترین نُت
میان ِدفترچه ی نُت ِخنده های توام...
جاذبه دارند این لحظه ها
به زانو در می آورند مرا این لحظه ها
خواستن هایم صرف میشوند در این لحظه ها...
این آداژیوی باشکوه
قصد ِتمام شدن ندارد
و من ایستاده ام تا سولیست ِدیوانه ام
مرا انقدر بنوازد
تا حتماًترین عاشق این شهر شوم...
از حالا به بعد
همه ی سمفونی های دنیا را بی خیال
من
من فقط تو را میخواهم
و تو
تنها دیوانه ای هستی
که این رِکوئیم ِتمام نشدنی را تمام میکنی...
فقط تو...[محمداشنا]
من عاشقت شدم چه زود
دست خودم نبود...
نفس...
رضا صادقی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
رسم ِباران
اتفاق افتادن به وقت ِناامیدیست
بارش
به وقت ِانتظارهای سرآمده
ترنم
به وقت ِلَمس های خیس...
چکه
چکه
بوسه های آسمان روی لبهای زمین...
شوکه
شوکه
عطر ِآب و خاک، لابه لای نفس های من...
لکه
لکه
رد ِعشق، روی تَن...
حالی به حالی...
دستهای سرد ِاَبر، روی داغ های دل
خنک میشود این تشنگی های انتظار
هوایی میشود این بی هوایی ها
این وقت ها
تاهای سفره ی دلم باز میشود
دلم چند جرعه شعر میخواهد کنار ِیاس
یاس ِصورتت
هی تو را نفس بکشم
هی شعر بخوانم
هی جانم در برود برایت...
چقدر وَإنیَکاد خواندنم می آید
برای صورتی های شهر ِدلت
تو چقدر بهاری برای من ِفروردین
تو چقدر بی بهانه ای برای من ِمَجنون...
همه ی کمرباریک های قندپهلو
من و تو را میخواهند
که بنشینیم روبروی هم
که دل دل کنیم
که ذوق هایمان را درون ِچای حل کنیم...
بارانم
باران ِمن
چقدر این لحظه ها مشترکند
چقدر بودنت "باید" است
چقدر باید باشی...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
نکند که کافه بسته باشد
نکند که کم بیاید این خیابان ها
نکند دست هایت سردشان نباشد
نکند دنیایت گرم تر از من باشد
نکند ناز، نداشته باشی
و من دیوانه ی این فکرهای صورتیام...
عاشقم خُوب
عاشقم خُوب...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
پاهای جفت شده ی پاییز
مات و نارنجی
بی حرکت تر از آسمان
ایستاده روی جدول های خواب ِخیابان
منتظر
پر از لرز
یخ کرده تر از زمستان..
طوفان هایی که برای بغل کردنش می آیند
دست هایی که پس میزنند
پاهایی که راهی نمیشوند
تعهدی که پای عهدش جان میدهد
او عاشق است...
دلی که هنوز میطپد
طپشهایی که حسود زیاد دارند
طپشهایی که گاهی می ایستند
از بس که سایه ها
به نارنجی های زندگی اش دستبرد میزنند
از بس که سکته ها جانش را میدزدند
اما او بمانی ترین قاصدک ِاین اطراف است...
کسی نمیداند
او دوست داشتنی ترینش را
پشت ِکوهستان های دلش
کنار ِلاله های صورتی
درون ِکلبه ای که هیچکس آدرسش را نمیداند
پنهان کرده...
هیچکس نمیداند
که او عاشق است...
این بادهای دودی ِسَرد
این کاش های پوچ و پَرت
کاری از دستشان ساخته نیست
این لرزها
این تکرارهای زلزله
این سردهای سایه
ناتوان تر از آنند
که عشق را از دلش بدزدند...
حتی آن که نیست هم
هرچقدر میخواهد به نبودنش ادامه دهد
این طلوع، غروب کردنی نیست...
او
جانش را پای این احساس، قمار کرده...
کدام هوای غریب
میتواند نفس های آشِنایش را بدزدد...
کدام غریبه میتواند آشِنایش باشد...
کدام...
هنوزهایش
عاشقانه ترند از هر چه که هست...
ایستاده است
از آن ایستادنهایی
که نور تر از چراغ های خیابانند
شبیه همان ها
محکم
سربلند
پر ریشه
و بی اتکا به هیچکس...
سرش نمیچرخد
سمت ِنگاهش
همان جاییست که باید
شبیه آفتابگردان ها...
قبله اش هیچوقت در دسترس نیست
اما سوی صورتش
هنوز سمت همانیست که نیست...
پاییز
نگاهش را
بی توجه تر از دریا به عبورهای ساحل
نگهداشته برای یک باید
بایدی که اتفاق افتادنش مشخص نیست
اما حتی این هم برایش خیالی نیست...
او متن تر از همه ی شعرهای من
پشت به حاشیه ها
خواستن را خوب تر از باران، صرف میکند...
لاله های گوش هایش
همیشه منتظرند
برای صدایی که نمی آید
برای صدایی که صدایش نمیکند...
اینجاست که میشود فهمید
انگار جانش
نذر ِامام زاده ایست که حاجتش را دزدیده...
انگار دنیا هم اگر نباشد
او معتکف خواهد ماند...
اعتکافش گِرِه خورده به یک نبض
که هر هزار سال یکبار میزند...
انگار به همان هزارسال یکبارها هم راضیست
انگار همین هزارخط درمیان ها هم
بهتر از تکراری های اطراف است
انگار میشود که نزدیکتر بیاید
اما نمی آید
که نکند نبض ِباورهایش ضعیف شوند...
پاییز
وابسته نیست
پاییز
پیوسته ی دیوانه ایست
که ادامه هایش به ماه، نور میدهد...
پاییز جانش را پای عشق گذاشته...
تن ِتابستانی ِپاییز قصه های من
بهار را دوست دارد
و انتظار، نذر ِهمیشگی ِچشمهای اوست
چشمهایی
که اجابت را باور دارند
حتی اگر جای خالی، بازهم خالی بماند...
جای خالی ِقدمهایش
کنار پاهای پاییز
جاییست که انگار هیچوقت قرار نیست پر شود...
اما همه ی این هیچوقت ها را خیالی نیست...
او هنوز باورش را محکم بغل کرده
باور ِاینکه
آشِنایش، هیچوقت غریبه نمیشود...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
تبم به تاییدت نیاز دارد
این باران ها اتفاقی نیست
چشمهایم
سرفرصت، نکته هایت را میبوسند...
چشمهایت
بی انتها، در من غرق میشوند...
و این همه غرق های بی نجات
چه میتواند باشد جز عشق...
نمیشود
نمیشود من شمع به شمع جانم را بسوزانم
تا نورها تو را لمس کنند
و تو ندانی...
نمیشود این همه شعر شوم
اما کتاب ها
وقتی به قصه ی من میرسند سپید بمانند...
نمیشود این نسبت های قطعی ِمن و تو
منطقی به نظر بیایند...
نمیشود این حرف ها باشد و تو نباشی...
میدانستم که نمیشود
میدانستم که تویی وجود دارد
و درست سر زمانی که باید، روبرویم نشستی...
دستهای من و خدا
حتما حرف هایی باهم داشته اند
که دستهایت حالا اینجاست..
ملاقاتی ِمهربان ِعلاقه های من
داشتنت
دوست داشتنی تر از
بغل های تمشک و جنگل های صبور ِسبز ِ این اطراف است...
تبعیت میکنم از تاب ِموهایت
که دیوانه وار
پیچ های دلم را میپیچند و سراسیمه میدوند...
دنبال میکنم چشمهایت را که نور ِمَنَند...
متعهدم
به خواستن هایی که به چشمت می آیند
اما نم پس نمیدهی...
متعهدی
به طپشهایی که لمس میکنی
اما ناگفته میمانند...
میدانمت اما پاپی نمیشوم
میدانیام و آرام آغوشم را میپوشی...
من و دلت
مدتهاست که خلوت کرده ایم
من و دلت
بی مدت، عهد بسته ایم
من و دلت
دانه دانه ثانیه ها را از شاخه ی خدا میچینیم
و طعمش را با لبهایمان میچشیم...
اصلا عجله ای نیست
اصلا عشق، دچار ِسراسیمگی نیست
اصلا این تب ها تب بُر نمیخواهند
اصلا من تمام ِاین تِم های شهر را نظاره میکنم
تا عبورهای تو را ذوق کنم
تا وقتی که از همه رد میشوی
تا وقتی که به من میرسی
مدام ببینمت ببینمت ببینمت
تا این لحظه را بوسه باران کنم...
از حالا اصلا دیگر همه ی اتفاق ها متفاوتند...
زمان، مفهومش را از دست داده...
شقیقه های شوقم
نبض میگیرند از این همه ذوق...
دلم میخواهد بپرسم
چه شد که عاشقم شدی
دلم میخواهد لبت را وقتی میخندی
دلم میخواهد چشمهایت را وقتی زل میزنی
دلم میخواهد موهایت را وقتی دور انگشتهایت میپیچی
دلم میخواهد تو را انقدر در آغوش بفشارم
تا انارهای درون ِدلم فشرده شوند
تا چکه شوند
تا عشق هایم
شبیه پُستمدرن های گالری های پاریس
بپاشند روی بوم ِدلت...
چقدر جالب است که من و تو عاشق همیم...
چقدر جالب است که این اتفاق افتاده...
چقدر جالب است که حالا دیگر زمان مهم نیست...
تعبیر ِعاشقانه های ناتمام ِمَن
دوستت دارم...
بی زمان تر از کوانتوم
بی مکان تر از دل
دوستت دارم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
تالار ِطَلعتی های عشق
معجزه ی قدیسه های تاریخ
طالع ِسَعدی که وعده اش را خدا داده بود
عطیه ای که نپذیرفتنش مقدور نیست...
هدیه را که برای پس فرستادن نمیفرستند...
تو تبسم ِیاسی
تو شکایت های شقایقی
تو غم های اقاقیایی
تو صبر بهارنارنجی
تو نازهای سانسوریایی
تو را باید خواست
اصلا مجبورتر از این نداریم
اصلا غلط میکند دلم
اگر نخواستنت را تجربه کند...
اصلا چقدر دوستت دارم...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
شب
و رفتن های دوباره ای
که ذوق ِدوباره آمدنت را با خودشان دارند...
شبانه هایی
که از همه ی فرداها میترسند
اما باز ذوق ِاین گذرها را دارند
که روزها بگذرند
که باز تو تکرار شوی
که باز این هفته ها تو را راهی کنند تا من
که ساعت ها به نام ِتو باشد
که دیر بگذرند این ثانیه های وسواسی...
نمیدانم این وسواسی های دیر
چرا وقتی به من میرسند
بی حواس و زود میشوند
نمیدانم از زبان ِخودم مینویسم یا تو
فقط دلم شبیه ِهمیشه
بی اجازه، راهی ِواژه ها میشود
سطر به سطر
لاله به لاله
عشق را میچیند...
دلم عدالت را اجرا میکند
هیچ واژه ای
بدون ِطپشهایش نگاشته نمیشود...
همه ام اینجاست
جز اینجا
جایی برای عشق نیست...
برای از تو نوشتن ها
برای بی پروا بودن ها
نگشته ام هیچ کجا را
جز اتاق ِآسمان ِدلم...
آسمان تر از آبی ها
اوج تر از پروازها
گیج تر از رسیدن ها
خواستنت را میخواهم
و این خیابان را انتهایی نیست...[محمداشنا]
و اما عشق...
شعر و دکلمه: محمداشنا
#دکلمه
@MohammadAshenaa
دوست دارم من
این دیوونه حالی رو...
احسان خواجه امیری
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
سکوت هایم را
جمع میکنم
برای گفتنی هایی
که دیگر حوصله ای ندارم برای گفتنشان..
واژه هایم خسته اند
من از دست آن ها
آن ها از دست من..
انگار دیگر گفتنم نمی آید
چاره ها دیگر در بین ِجمله ها نیست..
جمله هایم
کلیدهاییست
برای قفل هایی
که روی زندگی ِجامانده ها، جا خشک کرده..
زنگ زده هایی که با پتک ها هم نمیشکنند..
بی هواهایی
که روی پنجره هایشان خاک ِهزارساله نشسته..
جمله هایم
درمانیست برای دردهایی که بی دوا مانده اند..
بی دواهایی
که کارد به استخوانشان رسیده
من چم چاره ای هستم
که برای بی چاره ها چاره ام..
خودم اما بنبستم
بنبستی که انتهایش
یاس ها صبح ها به هم سلام میکنند
من شب بخیرهای شبنمم به گل
من تمنای عشقم رو به تو
من تصویر ِیک موجم
وقت ِبوسه ی دریا به ساحل...
کاسه ی چه کنم چه کنم درون ِدستهایم
که چگونه صحبت هایم را سکوت کنم
که چگونه تا تو روزه ی سکوت باشم
که حرف نزنم
که نگویم
که فقط با تو بگویم
همه ی گفتنی هایی را که فقط برای توئند...
من تمام ِحرفهایم را برای تو میخواهم
حس میکنم
واژه ها به لبهایم خیانت میکنند
اگر با همه ی این سایه های محتاج ِنور
صحبت کنم..
حسم منطقی نیست
اما من این طور تعهدها را دوست دارم...
من فراریم از هر مکالمه ای
از هر غیر از تویی
از هر عطری..
این سلام هایی را که به کوچه ها میفرستم
به امید ِتوست
که شاید یکی از آن ها به تو برسد
که شاید یکیشان خانه ی تو باشد
که شاید..
اگر هنوز خوبی هایم
شبیه باران های زمستان ِامسال بند نیامده
برای توست...
من همه ی خوب هایم را به شهر هدیه میکنم
که تو را هدیه بگیرم...
خدای من مهربان است
شاید او هم دلش خواست
شاید دلش خواست که دلت بخواهد...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
موهایت شب دارد
چه بافته
چه تافته ی جدابافته
چه رها
چه تب دار و پر از گره ها
من خوابهایم را با موهای تو دوست دارم...
صورتم مماس، روی تارهای شبت...
از اینجا به بعد
رسما خواستنت را شروع میکنم...
خوشبحالت که خواهانت منم
خوشبحالم که خواهانم تویی...[محمداشنا]
راحت بگو دیوونهی زیبا
تو این همه زیبایی سختت نیست..؟
چشمات دو تا فنجون ِقهوست که...
رستاک
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
موهایت
حمله ی عصبی عاشقانه ایست
که دستهایم را دچار ِپارکینسون میکند...
میلرزند این دو دیوانه
جوگیر میشوند
جانشان در میرود برای دور ِتو گشتن
بغل کردنشان می آید
بی اجازه
یواشکی
با موهایت صحبت هایی میکنند
که من هم نمیدانم...
مرز ِتارهای معصومت
با دستهای خجالتی ام
چیزی نیست جز عشق
جز احساس
جز خواستنی خاص
حتی یونیک تر از بوسه های بی وسواس...
دستهایم
این دوتا اِفاده ای ِلوس
زیادی ادا و اصول دارند
انقدر قواعد دارند
که مرزهای کره ی شمالی
روبرویشان کم می آورد
اگر اگر اگر
اگر قانون شکنی کنند
اگر از گلیمشان دو وجب آن ورتر بیایند
اگر بی عشق، لمس شوند
تک تیراندازهای دلم
با شلیک ِمستقیم
از خجالتشان در می آیند
روزهایم را سیاه میکنند
خواب را حرام میکنند
جریمه میدهند...
و من به جز عشق
قدم از قدم برنمیدارم...
تنها بلیطی که درهای دلم برایش باز میشود
عشق است
و این یعنی
من عاشقم
عاشق ِتو...
نمیدانم که زنگ ها برای که به صدا در می آیند
اما این را خوب میدانم
که طپش های دلم
این روزها فقط برای تو میطپند...
وای از عطر ِموهایت
وای...[محمداشنا]
@MohammadAshenaa
جفت شش
طاق ِطاق
آس ِآس
یک مارس ِاُکازیون
یک اوج ِبی سقوط
یک امتداد، بدون ِفرود...
پروازی که به خاطر نخواهد ماند
چون قرار نیست که تمام شود
چون چمدان ِچم چاره ها را داده ام که دزد ببرد...
چون تمام شدنی ها
خیلی وقت است که تمام شده اند
چون تمام نشدنی ها
نه خاطره میخواهند نه یادگاری
چون هست ها را میشود لایو زندگی کرد...
حالا نوبت ِنبوغ ِدلتنگی هاییست
که مابین ِطپش های دریچه ی میترال ِقلبم
قایم کرده بودم...
حالا
دلم فقط دوستت دارم میخواهد...
همینکه دوستت دارم
همینکه دوستم داری
همین تقاطع ِساده
تمام ِخواستن های من است...
تقاطعی که برای رد شدن نیست
تقاطعی برای همراهی
برای ماندن...[محمداشنا]
دستم بی حسه
اینجا زمستونه
اینجا به جز سرما چیزی نمیمونه
ای کاش بودی تو
میترسم این لحظه
آخه نگاه تو، آرامش ِمحضه...
زمستون...
روزبه نعمت اللهی
@MohammadAshenaa
@MohammadAshenaa
اگرهای این شهر
کاش های این لب
تب های این تن
هیچ هاییست که ناقص نیست...
این ها سکوت هاییست
که شب ها گل میدهند...
نرسیدن
نازیست که باید کشید...
جاده، قد کشید
عمر، آب رفت
دل، دق کرد
اما اینطوری ها هم نیست
عشق
شراب ِهزارساله ایست
که ساده نباید نوشید...
جام را از دست ها دور گذاشته اند
که قدرش را بدانی...
ساده نمیر
که من اگر ساده مرده بودم
دلم حالا راوی ِمحال هایی نبود که شدنی شدند...
و حالا عشق، ممکن ترین است
چون دلم دل داده به یک شراب ِبی جام...
من قرار است بی انحنا، مست شوم...
من تبم درد میکند
برای سری
که موهایش عطاری های هزارساله دارند...
من لمس کرده ام
مویی را که صاحبش عاشق است...[محمداشنا]
Che vuole questa musica stasera...
Peppino Gagliardi
@MohammadAshenaa
تک و تایی نیست...
جز چانه ام که روی دستم خوابیده
هیچ کاری نمیکنم...
نگاه کردنم می آید
خواستنم می آید...
دلم لم داده به تصویر ِروبرو
دچار حالی به حالی های گاهی به گاهیام
گاهی مژه هایت را میشمرم
گاهی لبت را درون ِخیالم رنگ میکنم
گاهی درون ِچشمهایت غرق میشوم...
گاهی سپیدهای دندانهایت را نگاه میکنم...
چقدر به لبخندت می آیند...
گاهی موهایت را با دستهای فردا میبافم
گاهی هم حواسم پرت میشود
صدایم که میکنی
خودم را که میان ِتو گمشده ام
پیدا میکنم...
چقدر دوست داشتنت به موقع است
چقدر این روزها را دلم میخواهد
چقدر نبضم به نبضت می آید...
نوبرانه ی من
بوسه هایم تصدق ِنگاهت...
تو تو تو مسبب ِصبحی...[محمداشنا]
هر چی نگاهت میکنم
مگه سیر میشم ازت
آخه مورفین داره چشمات
تو باید باشی فقط...
مورفین...
حمید عسکری
@MohammadAshenaa