mohammadashenaa | Unsorted

Telegram-канал mohammadashenaa - عاشقانه های آشنا

70

اشعار ، نوشته ها و مینیمال های محمداشنا Channel ID : @MohammadAshenaa Admin ID : @MohammadAshena

Subscribe to a channel

عاشقانه های آشنا

مَن ِمَریضْ...❤️




محمد علیزاده
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

وِیفِر ِنارنجی ِصبرهایم
روی لبهای پاییز...
چکه های باران ِعاشقانه هایم
روی صورت ِشهر...
نبض هایم پشت ِپنجره ی قلبم
پناهنده به انعکاس ِروی شیشه...
نَم های مژه های خاموشم
به یاد ِچکه های انار ِسرخ ِعشق...
و اینجا یک تبانیست
میان ِهمه ی شهر
علیه ِمن
و من
بی تفاوت به همه ی اتفاق ها
در یواشکی ترین نقطه ی قلبم
دوستت دارم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

من به این معروفم
که بد عاشق میشم
تو که میدونستی
چرا موندی پیشم...


شادمهر
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به شروع ِیک تصویر
وقتی که پنجره
واسطه‌ ی بودنش را
از میان برمیدارد
فکر کن..
انگار
تمایل ِدل
شروع میشود
تمایل به
ترسیدن
از واژه های خیابان..
انگار
پنجره
هر چقدر هم که شیشه ای؛
اما باز هم
این ترس را
از دل میدزدد
انگار
علاقه های پشت ِپنجره
آرامترند..
انگار
تعادل، به وقت ِحضور،
به هم میخورَد..
انگار
نبض، تندتر است
اما آرامتر..
گاهی دوست داشتن های دور
دلارام ترند
اما
آنسوی پنجره
من، تو و ترس
چه دلنشینیم..
چقدر دوست‌داشتنی تریم
من، تو و ترس
در آغوش ِهَم...
مورد علاقه ام
قدمهاییست
که پا به پا
خیابان را با هم عبور شویم
و باهم از آینده بترسیم
و انقدر هم را دوست داشته باشیم
که ترس
به جای توقف
بشود
باعث ِلذت ِدلیر بودن...
جسارت نباشد
شجاعت، کنار شما
برای شما
به مقصد ِشما
چه رویاییست..‌.[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

ما بهاری
وسط ِپاییزیم
عاشقانه های حلق آویزیم
برگ زردیم
فرو میریزیم
من و تو
دوباره برمیخزیم...


ناخوش....
شهیار قنبری
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

دبستان که بودم
مشقهایم را به صبوریهایم میسپردم
تا مداد را در انگشتان ِتقدیر بگذارد
و روی کاغذ ِاحتمال های فردا
از نداشتن ها بنویسد
که شاید فردا
معلم ِآفرین های دروغین
از صد آفرین هایش بگوید
و از تنبیه ها نگوید
اما حالا
نه کسی صدافرین میدهد
نه تنبیه، دیگر نگران کننده است
نه فردا معنایی دارد
نه احتمال ها میتوانند ابهام ایجاد کنند
نه تقدیر، قصد ِخاصی دارد
نه صبر، به تغییر سلام میکند....
دبستان که بودم
بابا نبود
حالا هم نیست
اما
چقدر باور ِدروغهای وعده های آفرین های معلم ها
آرامبخش بود
حالا دیگر
حتی اگر وقتی بخواهم هم
باورم نمیشود
دروغ که هیچ
راست ها هم باورم نمیشود....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

چطور میشود قابلت را داشته باشد
همه ی بودنم...
وقتی تو تمام ِآنچه هستی که دلم میخواهد
وقتی تو تمام آنکه هستی که دلم میخواهد...
و چقدر کم است جانم
برای هدیه شدن به تو
و چقدر غم است جانم
برای هدیه شدن به تو
و کاش شعرها
مرا وساطت میکردند
پیش ِچشمانَت
که شاید استعاره ها
کم های جانم را
بیشتر نشان دهند..‌.
همه ی کم هایم به فدایت...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

How Do I Stop Loving You...❤️



Engelbert Humperdinck
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

اجازه بفرمایید
از پیچش ِموهای پیچ در پیچم بگویم
که گاهی هم گره میخورند به هم
که گاهی هم گره میخورند به شما
اجازه ی من که دست ِشماست
اجازه ی شما دست ِهر کسی که هست
بگویید مواظبتان باشد
که نکند ابروهایتان بالا برود
گره بخورد
که نکند لبهایتان پایین بیاید
غمگین بشود..
تبناک هایم
تبادل ِنبض است از دور
مابین ِدو قلب
اصطلاحاً مدام جانم را هدیه میکنم..
نوای صدای شما
بی واسطه به قلبم دست میزند
قلبم در همان لحظه میمانَد
و زمان، دیگر نمیگذرد
همه ی قصه ام همین لحظه میشود
و دیگر ادامه ای نیست
جز رد ِطپش هایم در اطراف ِاین لحظه
اصطلاحاً میگویند دورت بگردم
من دورتان میگردم
سرم که گیج رفت
کمی منتظر بمانید
جایی نروید
تا باز دورتان بگردم...
چقدر مودبانه عاشقتان بودن
زیباست...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به سمت ِصبوری هایی رفتم
که شاید هیچوقت
مقصدم نبودند
و حالا سپیدهای موهایم
همه ی آن صبرها را در خود دارند
من هیچکدامشان را از دست ندادم
همه ی صبرها را در درون ِخودم های خودم نگاهداشتم
فقط کمی رنگ ِموهایم پرید
زیباتر شدم
زندگی، اینطوریها نقاشی‌ات میکند
همینطوریها...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

این اتفاقی نیست که من
تو این شلوغی دیدمت
فهمیدمت تادیدمت
تادیدمت فهمیدمت...



بارون...
مهدی احمدوند
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

رو به شیشه
شعرهایت را ها کن
باران
آرام آرام
رو به واژه هایت چکه خواهد کرد
تو دستهایت را روی شیشه بگذار
انگشتهای نم دار ِباران
طعم ِگَس ِدستهایت را از تو خواهد ربود
و تو فکر میکنی
که چقدر خواب ها تو را نمیفهمند
و باران پیوسته تر میشود
و تو فکر میکنی
کاش تو هم همراه ِبارش هایش شوی
و باز باران جاری تر میشود
تو فقط واژه هایت را بگو
و به این فکر کن
پس از این همه خواب های آسمان
چه کسی فکر میکرد این طور باران به میهمانی ِدلتنگی های شهر بیاید
من همین اینطوری های آمدن را دوست دارم
که یکی
یک هو
تمامش را جمع کند
بگذارد روی دوشَش
و بی هوا بیاید...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

تو که تابستان هایت
تنهایی، تاب خورد
تنهایی، تب کرد
تنهایی، سکوت ِکوچه را با نبضهایش شکست
تو که تابستان هایت
تبار ِدلتنگیهای مرا به سکوت سپرد
تو که تابستانهایت
نرسیده به نارنجی ها
تَب بُر خورد....
حالا نوبت ِمن و نارنجیهاست
برگ به برگ
شهر را از شهریور میدزدم
شاخه به شاخه
سبزها را با بوسه هایم
به نارنجی ها دعوت میکنم
درخت به درخت
ریشه هایم را محکمتر به بودن، میسپارم
من اصلا....
من اصلا میروم قهر
میروم قهر، کنار ِغروب ها....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

قَلْبَمْ❤️...



بابک مافی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

چاره های چروک خورده ی چمدانت
دیگر معجزه نمیکند
دیگر دستت که چمدانت را لمس میکند
نه خیابان، تنگ میشود
نه در با چهارچوبش جنگ میکند
نه کوچه، بینام میشود
نه نقشه ها گم میشوند
نه آسمان، تاریک میشود
نه جاده های خروجی، به وحشت می افتند
نه شهر ها از هم دور میشوند
و نه حتی دلم....
دیگر چمدانت معجزه نمیکند....
شاید که چاره های چین خورده ی چشمهایت کاری کند
و شاید دعاهایت
و شاید سلام هایت...
شاید اگر طلوع کنی
دلم باز با تو تبانی کند
شاید...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

رد ِعطرت
تعبیر ِخوابهایم را مبتلا میکند
به تو
به تب
به آبی های لبخندت...
و شاید طلوع
معناییست
که فقط در بودنت اتفاق می افتد
و چقدر این شاید
مرا به حبس میبَرَد
حبس ِنفسهایم
نفسهایی که عطرت را بی اجازه مرور کرده
و چگونه بازدم اتفاق بیافتد
وقتی تو در جریان ِمَنی
جریان ِمَن
من
منی که به علاوه ی تو شده...
حالا تو بگو
جریان چیست
که تا عطرت هست
من نیستنم را انتخاب میکنم
که تو فقط باشی
که تو تنها مُونُولوگ ِروی سِن باشی
و من، تنها تماشاچی ِبودنت...
تو از عطرت
به هوا بگو
من از هوا
جریان را میپرسم...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

Carry On...
Chris de Burgh

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

صف
شروع ِدبستان ِدلتنگیها بود
و پایانش
فریادهای فرار از مدرسه...
چه سورئال است
پایان ِهمه ی صف هایی
که در آن ها ایستادیم
ایستادیم
و ایستادیم
و در آخر
وقتی رسیدیم
انقدر هیچ چیز نبود
برای داشتن
برای خواستن
برای ماندن
که راهی نماند
جز فرار...
چقدر برای همه ی چیزهای خوب
برای همه ی علاقه ها
برای همه ی دلبرانه ها
همه ی امیدها
همه ی شایدها
و همه ی بایدها
در صف ایستادیم
و هیچ نبود...
یاد گرفتم
مدتهاست
که دیگر در هیچ صفی نایستم
چون
صف ها
سراب های فریبند
چه آن روبرو
سیب‌فروش باشد
چه معشقوق ِدروغ‌فروش..
عاشقانه بگویم
که دوست داشتن
فقط وقتی مجاز است
که بی صف باشد
و اگر چشمهایت
هر جا
برای علاقه
صف دید
باید بداند
آنجا جای ماندن نیست
و فقط جای عبور است
و فقط جای مرور است
و چقدر دوستت دارم
عاشقانه ی بی صف ِمَن...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

دکلمه های بی لب ِیک لاله
دِکُلته ی بی سبب ِیک عابر
دالان های تو در توی یک صدا
درهای بی برنامه ی یک عبور
دست های آزاد ِیک زندان
دردهای درون ِیک بیرون
دق های یک دقیقه برای گذر
دَم های نم دار به امید ِبازدم
دوست داشتن های نبض دار برای یک بی قلب
دوآلیته ی راوی
برای قصه ای که بهشت نداشت
یک سولو
برای یک ابد تکنوازی ِمدام
و شاعر
کمی که فکر کرد
دلیلی برای مردن نداشت
چون هنوز هم عاشق بود
از قضا
اصلا به کسی ربط نداشت
وقتی که هنوز عاشق بود
نه تنها این
بلکه حتما هنوز عاشق بود
حالا تو بگو
اگر تب، هنوز ادامه داشت
و قرار نبود
پاشویه هایی برای انجماد
اتفاق بیافتاد
اصلا به چه کسی ربط داشت
که شاعر
هنوز عاشق بود...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

یادت هست
خیابانهای شرق ِاحساس را
با هم صبوری میکردیم
یادت هست میدویدیم
انگار کسی به دنبالمان افتاده بود
یادت هست چقدر زمانمان کوتاه بود:
از سبزهای پارک ِجلوی خانه ی پدربزرگ
تا پایان ِآخرین شب ِبا تو....
یادت هست
خیابان بود و ماه و ما
یادت هست
همه ی نگاه های مردمک های ما
فقط یکبار توانست اتفاق بیافتد
یادت هست
شروع ِما
پایان ِما بود
یادت هست
نه من توان ِتاوان داشتم
نه تو
یادت هست
آشِنایی ما
با دوری شروع شد
و با دوری تمام شد
یادت هست
طلایی های دوردست
وقتی از رفتنم چند عکس برداشتی
یادت هست
صداقتهای تو گمشد
و بعد هم راه ِبرگشتن ِمن
یادت هست
کوچه های انحرافی
چقدر از آن به بعد
من و تو را دزدیدند
یادت هست
سکوت ِما
همان روزها متولد شد
یادت هست
یادم هست...
و چقدر صفر
عدد ِبا معنایی بود
برای شروع و پایان
در یک آن....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

ولی افسوس
تو ز من
خیلی دوری
میدونم
مثل قله های سخت و بی عبوری
میدونم....


داریوش
احمدرضا نبی زاده
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

آمدم
اما نمیدانم تو آمده بودی یا نه
نمیدانم که بغلت کردم یا نه
نمیدانم بوییدَمَت یا نه
نمیدانم بوسیدَمَت یا نه
نمیدانم که تو را دیدم یا نه
نمیدانم تو را شنیدم یا نه
نمیدانم
نمیدانم
فقط میدانم آمدم
و ملاقاتی ِاین دیوانه
نمیدانم در جایی ثبت شد یا نه
اما تو یادت باشد
عاشقت بودن
افتخاریست همیشگی...
حالتیست
شبیه خیابانی چراغانی
شبیه خیابانی بارانی
شبیه خیابانی، دوتایی..‌‌.[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

تیرامیسو
روی تبانی های میز با صندلی های خالی
شرط بسته بود
اما من میدانستم
او چه چیزهایی دوست دارد
شرط را من بردم
صندلی ِروبرویی بی صاحب نماند
من هم همینطور
اما واکنش ِشمعدانی ِروی میز
مژه هایم را جلب کرد...
گل داد
به نستعلیق ِعشق های درون ِقلبم
گل داد...
ساعت، ایستاده بود
وقتی رفتیم
باز هم ایستاده بود
او هم دیگر قرار بود
برای همیشه همین لحظه را ببوسد
همین لحظه را زندگی کند
همین لحظه را بمانَد
عاشقی
چقدر ماندن میخواهد
و چقدر کمند مردمانی که این را بلدند...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

بارون داره هدر میشه
بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه
واسه تو و قدم زدن...☔️




امین رستمی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

عطرَش مرا به سفرهایی میبَرَد
سفرهایی که خیال نیستند
وَهم نیستند
بیداری اند
بِکرَند
تعلیق ندارند
کوچ ندارند
از آن تجربه های بشری
که راه نمی اُفتی تا هیچ کجا
نمیروی به هیچ طرف
نمیمانی در هیچ کُنج
همانجا که ایستاده ای
درست همانجا
جهان به دیدارت می اید
جهان خودش به تماشای تو می آید
دنیا برای آغوشَت
همه ی خیابان ها را مرور میکند
تا تو را در بَر بگیرد
چنین تجربه ای را چه کسی میفهمد
چه کسی میداند...
باید زندگی‌اش کنی
تا دانستَنَش شاید شروع شود...
شاید...
شبیه عطر ِباران
آری
شبیه عطر ِباران است او...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

پنجره
از عبورهای خیابان
جاخورد
حصار ِنخواستنهایش را محکمتر بست
با خودش پرسید
مگر میشود
باران بیاید
و هیچکس چترَش را نبندد
و هیچکس نایستد تا خیس های تماشا را تجربه کند
و هیچکس دلَش نخواهد
نگران آنکه نیست بشود
پنجره از این همه هیچکس هایی که رو به چشمهایش دید
ترسید
فهمید که میان ِاین همه عبور
فقط
خودش
تنهایی
عاشق مانده
فقط خودش...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

هرچی اینجا
با تو ساختم
خوب میدونی که نیست ؛
عاشقت میشم دوباره
عاشق اونی که نیست
تو یه روزی برمیگردی
از خیابونی که نیست
عاشقم میشی دوباره
عاشق اونی که نیست....



نفس...
مهدی یراحی
@MohammadAshenaa

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

تصمیم ِتکراری ِچَشمهایم
باران است....
تو چتر بیاور
من جانم را...
فقط
میترسم
زمانی که فدایت میشوم
چتر ِدوری هایت
جانم را از جانان جدا کند....
جانانم
عزیز ِروزهای محالم
به وقت ِتَصُدُّقْهایم
به وقت ِفدایت شدنهایم
به وقت ِبه قربانت رفتن هایم
چتر ِبی تفاوتی هایت را
کمی کنار بِبَر
حیف است
جانم جاری شود
اما مقصدش سطح ِخیابان باشد....[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

به اِصابَت ِچشمهایت به قلبم فکر کن
تو فقط فکر کن
همه ی قطعنامه های علیه ِتو را خودم وِتُو میکنم...
از شلیک های بی صبوری ات هراسی نیست
آسان، قتل ِعام میشوم
قول میدهم
تو فقط وارد جنگهای جهانی شو...
از هِژِمونی اخم ها و طردها گذر کن
به هارمونی ِتیرباران فکر کن
من رو به جوخه خواهم ایستاد...
به صلابت ِدروغهای مقدست قسم
که علاقه ام
حتی اگر جنگ در پی داشته باشد
باز هم آبادانیست...
این ها ویرانی نیست
عاشقانه هاییست
که بی سبب مرا به قتل میرساند...
به کوچه های انقلابی ِمُنتَهيٖ به تو، قسم
علاقه ام پر از صبح هاییست
که هر کدامشان
هزاران بار طلوع میکنند...
به نارنجی های غروب ِپلکهایم، قسم
که صلح، برای قصه هاست
تو فقط وارد ِجنگ شو
تو فقط وارد ِجنگ شو...[محمداشنا]

Читать полностью…

عاشقانه های آشنا

@MohammadAshenaa

شامل ِچشمهای تو نمیشود
هر محدودیتی
که بخواهد
مردمکهایت را
از طپشهایی
که شهروند ِشهر دلم هستند
پنهان کند...
مگر میشود
من جاری های احساسم را
از ابرهای دلم ببارم
اما تو در جریان نباشی
مگر میشود
من زندگی را سپری کنم
اما تو در زاویه ی دید ِدیدِگانم نباشی
مگر میشود
تو تماشاچی ِحضور ِمن
بر صحنه ی نمایش ِعاشقت بودن نباشی...
دیگران
همه، غریبه اند
تو فقط آشِنایی
تو فقط...[محمداشنا]

Читать полностью…
Subscribe to a channel