چیزهای جدید را تجربه کن
حتی اگر ابله بنظر آیی !
و مردم سر تکان دهند و در گوش هم بخوانند
که تو دیوانهای …
سالهای زيادی بايد بگذرد. روزها و شبهای زيادی بايد بگذرد تا متوجه شويم هيچ آدمی مسئول پُر كردن كمبودها و حفره های احساسی ما نيست!
سالهای زیادی باید بگذرد و از مسیرهای زیادی باید عبور کنیم تا آدمهای امنی شویم و آدمهای امنی را پیدا کنیم. از هیچ مسیر و انتخاب و تصمیمی در گذشتهتان پشیمان نباشید. تمام این سالها درست بوده است تا ما به امروز برسیم. به این لحظه و به این دیدگاه. سالهای زیادی باید بگذرد تا خودمان را بیابیم در تمام آشفتگی هایی که تجربه کرده ایم.
گذشتهی ما همیشه گرانبهاترین بخش امروز ماست. سرزنشش نکنیم.
برای همدلِ خود لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد؛ بلکه کافی است اندکی بر زبان بیاوری تا او همهی تو را دریابد...
Читать полностью…سکوت را مىپذيرم اگر بدانم روزى با تو سخن خواهم گفت ؛ تيره بختى را مىپذيرم اگر بدانم روزى چشمهاى تو را خواهم سرود ؛ مرگ را مىپذيرم اگر بدانم روزى تو خواهى فهميد که دوستت دارم ...
Читать полностью…یک عده را باید نگه داشت.
نباید رها کرد به امانِ خدا تا ببینی قسمتت هستند یا نه!
گاهی قسمت، دست گذاشته زیرِ چانهاش که ببیند آدم چه میکند، تا کجا پیش میرود...
سر به سرِ آدم میگذارد، دور میکند، قایم میکند پشتش و میگوید: باد برد...
تا ببیند چقدر دنبالش میروی، درچقدر پیاش را میگیری که داشته باشیاش، که نگذاری بی هوا برود...
هر چیزی را نباید رها کرد به امیدِ قسمت!
خودِ قسمت هم گاهی امیدش به آدمهاست و زیرِ لب میگوید: چه بر سرِ بودنِ هم میآورید؟!
حواس پرتیها و رها کردنهایمان را گردنِ قسمت نیندازیم...
برخی از ما فکر میکنيم دوام آوردن قویترمان میکند،
اما گاهی قدرت در رها کردن است.
:)
مَا يَفْتَحِ اللهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا
يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
دری که خدا از رحمت به روی مردم بگشاید
هیچ کس نتواند بست و آن در که او ببندد
هیچ کس جز او نتواند گشود، و اوست
خدای بی همتای با حکمت و اقتدار .
از استادى پرسیدند:
آیا قلبی که شکسته بازهم میتواند عاشق شود ؟
استادگفت :بله
پرسیدند : آیا شما تا کنون از لیوان شکسته اب خورده اید؟
استادپاسخ داد :آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن
دست کشیده اید!؟
یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خستهاند که به زور راه میروی، یک راند دیگر مبارزه کن، وقتی بازوهایت چنان خستهاند که قدرت گارد گرفتن نداری، یک راند دیگر مبارزه کن، وقتی که خون از دماغت جاری است و چشمانت سیاهی میرود و چنان خستهای که آرزوی می کنی حریف با مشتی محکم به دهانت کار را تمام کند، یک راند دیگر مبارزه کن. و به یاد داشته باش فردی که یک راند دیگر مبارزه میکند هرگز شکست نمیخورد . . .
Читать полностью…دلم برای تو تنگه ، آره خوده خودت:)
شاید هیچوقت قرار نیست همدیگرو ببینیم و شایدم اگر همو ببینیم مثل دو دوست خیلی قدیمی از پشت یه نقاب کهنه فقط یه سلام به هم بدیم، دلم برای تو تنگه و نمیدونم که اینو حس میکنی یا نه، اینکه تو زندگی کسه دیگه ای هستی و یا اینکه کسی توی زندگیت باشه باعث این نیس که از ذهنم بری، دلخوشم به همین که کوچکترین اثری ازت تو زندگیم هست ، به کوچکی همون چیزی که خودت الان داری بهش فک میکنی…
دلم برای تو تنگه و این را
نمی توانم بگویم مثل باد که از پشت
پنجره ات می گذرد و یا درخت ها که خاموش اند سرنوشت عشق گاهی سکوت است ، گاهی آرزوی خوشبختی :)
گوش کردنو خوب یاد بگیر. بعضی وقتا فرصت خیلی آروم میاد سراغت و در خونتو میزنه.
Читать полностью…عمر میگذرد و من بیش تر میفهمم
که هیچ چیز در دنیا
ارزش گریه کردن را ندارد!
ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم
در سرزمین افکارمان میچرخانیم و دور میکنیم و همین باعث میشود در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم!
شاید کلمه ی رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند...
از غصه هایت فرار کن
در ناکجا آبادِ درونت رهایش کن؛
و به دنبال هر چیز که شادت میکند روانه شو...
زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد،
چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد
فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی...
وقتی وارد يه رابطهی پخته ميشی،
نگرانيا از اينكه «كجا رفت؟» «با کی رفت؟» يا «تنهام ميذاره؟!»،
تبديل ميشه به اينكه «الان چی حالشو خوب ميكنه؟»
«چطور فرداشو بسازم؟»
«كم خوابيده و خستهست...»
رابطه های با سُتون، انقدر محكمه و به هم اطمينان ميدن
كه نگرانيشون فقط رفاه طرفشونه نه ترس از نبودنش...
به هر حال هر رابطه ای ممکن است تمام شود! هیچ تضمینی نیست که رابطه ای تا آخر عمر ادامه یابد! ولی اين كه به اين دلايل از ارتباط سرباز بزنی؛ مثل این است که از لذت دیدن طلوع خورشید، خودت را محروم کنی چون از دیدن غروب بیزاری!
👌
همه چيز از آنجا شروع شد كه تو نبودی!
در كافههای تنهايی و در عكس های دسته جمعی!
كه لبخند زوركیام، شبيه من نبود...
در شامهای بی حوصله و در سكوتهای طولانی..
از آنجايی كه نبودی...
در تمام آرزوهای دور و شعرهای ناتمام من...
از آنجايی كه داشت جان ميداد،
پس ماندههای دوست داشتن در جای خالی قلبم...
و همه چيز تمام شد...
درست همان جايی...
كه تو دير آمدی...
آدمایی که جای حرف زدن مینویسن، خطرناکن!
درست مثل همون مصدومایی که خونریزی داخلی دارن و ناغافل خط ممتد، سوت میکشه رو مانیتور زندگیشون...
بی درد و بی علامت!
آدمایی که مینویسن مدت مدیدی توو سکوت بودن، توو انزوای دسته جمعی، از همونایی که مثل همون کلانتر کارتونی دوران بچگیمون، هیچکس نمیفهمه چی میگذره. توو قلب طلاییای که پشت ستارهی حلبی چهرهشون پنهون کردن...
آدمایی که مینویسن، اونقدر مینویسن تا یه روز جوهر احساسشون خشک بشه و بعد خودشون میشن نقش اول قصه های ناتموم بقیه...
درست مثل مجنون که اونقدر "مشق نام لیلا " کرد که بالاخره مرد! آره؛ مرد!
آدمایی که جای حرف زدن مینویسن، آلارم نمیدن؛ سوپاپ اطمینان هم ندارن..
فقط یهو میریزن...
کاملا یهو!
هر چند دور باشیم از هم ، هرچند جسم و دلت جای دیگریست، هرچند شاید دیگر از نزدیک نبینمت، هرچند شاید داشتنت خواسته ای محال باشد
اما دلتنگی گواهِ بودن است...
(خودتو میگم:)
تأثير بعضيا توی زندگی آدم بيشتر از يه اسمه، بيشتر از مدت حضورشونه. انقدر زياد كه يه روز به خودت ميای و میبينی همهی فكر و ذكرت شده يه نفر!
شايد اون يه نفر، هيچوقت نفهمه كه باعث چه تناقضی توی زندگيت شده، اما تو میدونی كه اون، تنها دليل تنهاييت بوده و تو، توی همهی تنهايیات به اون پناه بردی...
آرزو دادی، خاطره گرفتی!
آدما با آرزوهاشون به دنيا ميان، با خاطرههاشون میميرن.
كاش، آخرين خاطرهای كه قبل از مرگ به ياد
ميارم، تو باشی.
همه چی رو تجربه کن ولی درگیرشون نشو...
با هر نوعی بگرد ولی شبیه شون نشو...
هرجایی برو ولی خودتو حفظ کن ...
اگه بتونی با همه ی اینها سالم زندگی کنی خوبه، نه اینکه تو محدودیت باشی و فکرکنی داری سالم زندگی میکنی.
پرسید فرق بین دوست و رفیق ؟
گفتم دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا !
دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع میشود، گاهی خداحافظی نگفته تمام میشود ...
یک اشتباه از دوست بیگانه میسازد اما رفاقت ریشه دارد. به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ریشه میدواند، میرود تا مغز استخوانت، توی تمام جانت، دلت را قرص میکند رفیق به بودنش، به ماندنش، به رفاقتش ...
دوباره پرسید فرقش؟
گفتم به هرکس نمیگویی رفیق، رفیق یک جوری آرام جان است، قرار است، دنیا دنیا، دریا دریا هم که فاصله باشد از این قاره تا آن قاره، رفیق ، رفیق میماند ...
که برای رفاقت نیازی به شباهت نیست ...
فروغ پرسید : کی ازدواج میکنیم ؟
گفتم : اگر ازدواج کردیم، دیگر به جای تو باید به قبضهای آب و برق و تلفن و قسطهای عقب افتادهی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجارهنامه و اجارهنامه و اجارهنامه و شغل دوم و سوم و دویدن، دنبال یک لقمه نان از کلهی سحر تا بوقِ سگ و گرسنگی و جیبهای خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم !
و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق و نوقِ بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریرز و فریزر و فریزر باشی !
هر دومان یخ میزنیم، بیشتر از حالا پیش همیم ولی کمتر از حالا همدیگر رو میبینیم، نمیتوانیم ببینیم ! فرصت حرف زدن با هم نداریم، در سیالهی زندگی دست و پا میزنیم، غرق میشویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست !
"عشق" از یادمان میرود و "گرسنگی" جایش را میگیرد !
چقدر اتفاق افتاده که فکر میکردیم
دیگه نمیتونیم اما....
خدا همه چیو درست کرد...!
هدفهای زندگی شبیه ماهیند؛ اگه یه ماهی کوچیک بخوای میتونی تو بخشهای کم عمق بمونی، اما اگه ماهی بزرگو بخوای باید به جاهای عمیقتری بری.
؛)
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻫﻤﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ
ﻭ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ ، ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻﮐﺲ
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻪﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺮﺩﻧﺪ ﺳﻮﺍﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ
ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻤﯿﺮﯼ !
رابطه که تموم میشه، گذر زمان نشون میده کی از دست داده و کی به دست آورده.
Читать полностью…مهمتر از داشتن آدمی که نِمیره،
داشتن اون کسیه که
نمیذاره تو به رفتن فک کنی..