امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیدهام ولی بیرسنم #مولانا 🌼❤با ما همراه باشید ❤🌼
پی ام نده با بیوت دلتنگش کن♥️ :)
@Booghz_shabaneh
@Booghz_shabaneh
قول میدم همین الان بهت پی ام میده !☝️🏾
از بار فراق تو مرا، کار خراب است
دریاب، که کار من از این بار، خراب است
هشیار سری، کز می سودای تو مست، است
آباد دلی، کز غم دلدار خراب است
#سلمان_ساوجی
┄✨❊🌼❊✨┄
چشمهای تو خداوندِ غزلهای منست
شور لبهای تو در تک تکِ اعضای منست
شهدِ گل خوردن زنبور و عسل دادن او
شکلِ لبهای تو و شکل غزلهای منست
چشم من کاش که یک گوشه ز دنیای تو بود
به خدا گوشه ی چشمت همه دنیای منست
غم دلبسته شدن روزیِ امروزم بود
غم دلکنده شدن روزی فردای منست
چه عجیب است نگاهت مگر آیینه شدم
که چنین چشم تو مشغولِ تماشای منست
دیگر آنروز که آغوش تو جای من نیست
مطمئن باش فقط گور و کفن جای منست
#لاادری
┄✨❊🌼❊✨┄
┏━━━━💥━━━━┓
🌟 آغاز راهی نو برای استقلال مالی
🔗 با قدرت بلاکچین، مسیرت را روشن کن
⚡️ فرصتها را شکار کن، فردا دیر است
🔥 انتخاب امروزت آیندهات را میسازد
📲 @TEKNOCONTRACT
رفتهبودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان میگفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کردهی تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک، رفت که رفت
ولی آن نور درشت، عکس آن میخک قرمز در آب
و اگر باد میآمد دل او، پشت چینهای تغافل میزد
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش، باغ خدا را
دیدی همت کن
و بگو ماهیها
حوضشان بیآب است
باد میرفت
به سروقت چنار
من به سروقت
خدا میرفتم
#سهراب_سپهری
┄✨❊🌼❊✨┄
ﺳﺎﺩﮔﯿﻢ ﺭﺍ ...
ﯾﮑﺮﻧﮕﯿﻢ ﺭﺍ ...
ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﻤﺎﻗﺘﻢ ﻧﮕﺬﺍﺭ ...
ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻧﺰﻧﻢ ...
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ ﻭﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﺳﺎﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ...
ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﺩﻭﺭﻩ ،
ﺩﻭﺭﻩ ﻯ ﮔﺮﮔﻬﺎﺳﺖ ...
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ، ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﺩﺷﻤﻨﯽ !
ﮔﺮﮒ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ، ﺧﻴﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻧﻰ !
ﻣﺎ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﮔﺮﮒ ﻧﺒﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ، ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ !
ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ ...
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯ !...
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ؛
ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩ؛
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ؛
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ ...
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ !...
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ آﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ،
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽ ﻓﻬمند ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﮐﻢ ﻧﺒﻮﺩ...
#احمد_شاملو
┄✨❊🌼❊✨┄
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
سر من بر آستان سر کوی یار بادا
دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد
به رخش تعلق من، نه یکی، هزار بادا
چو رضای او در آنست که دردمند باشم
غم و درد او نصیب من دردخوار بادا
چو باختیار کردم دل و جان فدای آن رخ
گر ازو کنم جدایی نه باختیار بادا
#اوحدی
┄✨❊🌼❊✨┄
من اگر روزی شود، نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری، از هر غصه وغم میکشم
بهر دلها، مهربانی، بی قراری، یک دلی
هر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشم
اندر این دنیا کسی، بر کس ندارد برتری
من غنی را با فقیر، یکجا یکسان میکشم. .
زشت وزیبا، خالق وپروردگار ما یکیست
زشت وزیبا ، پیش هم ، اما انسان میکشم
عشق هایی که، در آن بوی خیانت میدهند
تا ابد محکوم، دل تنگی به زندان میکشم
هرکجا قلبی شکست ، مابی تفاوت بوده ایم
اری اری بهردلهای شکسته ، نیز درمان میکشم
من در این دنیا، تمام مردمش را، بی درنگ
با تنی سالم ، لب خندان ،خرامان میکشم
#جواد_الماسی
┄✨❊🌼❊✨┄
گِردِ آیینه ضمیر جهان
گَرد و زنگ و غبار میبینم
جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
از یمین و یسار میبینم
غارت و قتل و لشکر بسیار
در میان و کنار میبینم
بس فرومایگان بیحاصل
عامل و خواندگار میبینم
غم مخور زان که من در این تشویش
خُرّمی، وصلِ یار میبینم
#شاه_نعمت_الله_ولی
┄✨❊🌼❊✨┄
اهنگ سیما بینا یا مولا دلم تنگ اومده
┄✨❊🌼❊✨┄
از لطافت میشود هر دم به رنگی عارضش
تا به هر نظّارهای رنگِ دگر سوزد مرا
چون توانم از تماشایش نظر را آب داد؟
آن که رخسارش نگه در چشمِ تر سوزد مرا
#صائب_تبریزی
┄✨❊🌼❊✨┄
صبح شد و عشق آمد، جان به تپش افتاد
بلبل بـه نـوا آمد، گـل بـه خروش افتاد
در کوی تو جانم رفت، بیآنکه کلامی گفتی
ای قبلهی جـان من، بی تـو دلـم افتاد...
#شمس_تبریزی
#صبح_بخیر
┄✨❊🌼❊✨┄
گم شدم در خود، نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا، غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
زآمدن بس بینشانم وز شدن بس بیخبر
گوئیا یکدم برآمد، کامدم من یا شدم
میمپرس از من سخن زیرا که چون پروانهای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
در ره عشقش چو دانش باید و بیدانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
چون همهتن دیده میبایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم
خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی
تا کجاست آنجا که من سرگشتهدل آنجا شدم
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تاثیر دل او بیدل و شیدا شدم
#عطار_نیشابوری
┄✨❊🌼❊✨┄
افتاده دو عالم ز نظر، دیدهٔ ما را
نادیده مبین چشم جهان دیدهٔ ما را
با سینهٔ اخگر چه کند، سوز شراری؟
از داغ چه پروا دل تفسیدهٔ ما را؟
چند ای فلک دون، ز در صلح درآیی؟
بگذار به ما، خاطر رنجیدهٔ ما را
شیرازه ز بی مهری ایّام بریدند
چون برگ خزان، دفتر پاشیدهٔ ما را
آزاده حزین از سر کونین گذشتیم
از خار چه غم، دامن برچیده ما را؟
#حزین_لاهیجی
┄✨❊🌼❊✨┄
سیمرغ
اثری از «مقداد اسدیلاری»
موسیقی: صبا علیزاده
انیمیشن زیبای «سیمرغ»
بر اساس «منطقالطیر عطار نیشابوری»
هر که از وی باخت جان، از خود بِرَست
در رهِ جانان، ز نیک و بد بِرَست
عطار
┄✨❊🌼❊✨┄
ایستاد زمان
روبروی لحظهها
که رد باران و ابر داشت
با سایهی جاودان
که عرقهای تابستان را
از نوک شاخکها
به زمین میچکانید.
روزی
از کنار زخمهای فریاد
باید بگذرد
این زمان ایستا
تا عشق
روی ترانههای رها
سلانه سلانه راه
برود...
این لحظه؛
باقیماندهای از من است
که تنم را میلرزاند...!
#زری_محمدپور
┄✨❊🌼❊✨┄
ز یاقوتِ سُرخ اَست چَرخِ کَبود
نه از آب و گَرد و نَه از باد و دود
به چَندین فُروغ و به چَندین چِراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
رَوان اَندر او گوهَرِ دلفُروز
کَز او روشنایی گرفته است روز
زِ خاوَر بَر آیَد سویِ باختَر
نباشَد اَز این یِک رَوِش راستتَر
اَیا آن که تو آفتابی هَمی
چه بودَت که بَر مَن نَتابی هَمی
#فردوسی
#صبح_بخیر
┄✨❊🌼❊✨┄
دعا کردیم و هرشب ترس هامان بیشتر می شد
دعا کردیم و گوش آسمان هربار کر می شد
من و تو در دهان زندگی، پا بسته جا ماندیم
دعا خواندیم و هربار این جهنم داغ تر می شد
من و تو هر کجای این زمینِ بسته می رفتیم
گذشته باز مثل سایه با ما همسفر می شد
من و تو چون عروسک های خیس پنبه ای بودیم
که هرشب سقفمان ازترس آتش شعله ور میشد
من و تو با دو قاشق چاله می کندیم درسلول
دو قاشق مانده تا پرواز ، زندانبان خبر می شد
من و تو حاصل رگبارهایی مقطعی بودیم
دوام تشنگی در ریشه هامان مستمر می شد
همیشه ربط استدلال هامان با رفاقت ها
دلیل خنده ی چاقوی تیزی در کمر می شد
میان چشم ِمان تنها دو فنجان آب باقی بود
که آن هم پشت سر، صرف وداعی مختصر می شد
نصیب ما تمام زندگی از بودن مادر
صدای خنده ی آرام گرگی پشت در می شد…
#حامد_ابراهیم_پور
┄✨❊🌼❊✨┄
معین
┄✨❊🌼❊✨┄
مگر چه ریختهای در پیاله ی هوشم
که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری
ببین نیامده سر رفتهای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلیام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم
همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیدهام ... نمینوشم
خدا کند نپرد مستیام چو شیشه ی می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینی است
سر تو بار گرانی ست مانده بر دوشم
#سعید_بیابانکی
┄✨❊🌼❊✨┄
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
#لسانالغیبحافظ
#صبح_بخیر
┄✨❊🌼❊✨┄
تو آخرین سرزمینی
باقی مانده در جغرافیای آزادی
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم میکند.
تو واپسین خوشه و واپسین ماه
واپسین کبوتر و واپسین ابر
تو واپسین شکوفهای هستی که بوییدهام
و واپسین کتابی که خواندهام
آخرین واژهای که نوشتهام.
#نزار_قبانی
┄✨❊🌼❊✨┄
مهم نیست
اولشه یا آخراش!
مهم اینه هرچقدر قشنگ شروع کردیم
به همون خوبی تموم کنیم!
هواش رو داشته باشیم
آدمی که چند ماه باهاش بودیم
کنارش بودیم،
باهاش آهنگ خوندیم،
باهاش بیرون رفتیم باهاش غذا خوردیم،
باهم خندیدیم!
یه وقتایی با حرفاش آروممون کرده آدمی که با هم خاطره ساختیم!
آدمی که دوسش داشتیم هنوزم داریم!
جدایی پیش میاد به هر دلیلی دیگه مثل قبل از رابطه انرژی نمیگیره...
پیش میاد!!!
آدم باید رفتن و بلد باشه!
#علی_قاضی_نظام
┄✨❊🌼❊✨┄
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
به هتک پرده صاحب دلان همیکوشی
چنین قیامت و قامت ندیدهام همه عمر
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
که پادشاه غلامان حلقه در گوشی
#سعدی
┄✨❊🌼❊✨┄
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد
گُل از تو گُلْگونتر
اُمید، از تو شیرین تر.
نمیشود، پاییز
-فضای نمناکِ جنگلیاش
برگهای خستهی زردش-
غمگینتر از نگاه تو باشد.
نمیشود، میدانم، نمیشود آوازی
که مردی روستایی و عاشق
با صدایی صاف
در عماقِ درّه میخوانَد
در شمالِ شمال
رنگینتر از صدای تو باشد
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد.
نادر ابراهیمی
┄✨❊🌼❊✨┄
تو مثل چشمۀ نوشین کوهسارانی
تو مثل قطرۀ باران نو بهارانی
تو روح بارانی
شراب نور کجاست ؟
که این من نومید
چنین می اندیشم
که جلوه های سحر را به خواب خواهم دید
و آرزوی صفا را به خاک خواهم برد
همیشه پشت حصار سکوت می ترسم
تو ای گریخته از من
حصار خلوت تنهایی مرا بشکن
زلال و پاک چنان قطره های باران شو
بیا و عشق بورز
به روشنایی خورشید شرق
عشق بورز
و مثل قطرۀ باران نثار یاران شو
چرا به آینه باید پناه برد چرا ؟
درون آینۀ ذهن من تویی برجا
چگونه ابر کدورت مرا فروپوشاند
چگونه باور من
در فضا معلق ماند
چگونه باز به ماتم نشست خانۀ ما
هزار نفرین باد
به دستهای پلیدی
که سنگ تفرقه افکند در میانۀ ما
دوباره با تو نشستن دوباره آزادی ؟
مگر به خواب ببینم شبی دیدن شادی
شراب نور کجا ؟
تشنۀ صبور کجا ؟
#حمید_مصدق
┄✨❊🌼❊✨┄
علیرضا افتخاری
┄✨❊🌼❊✨┄