امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیدهام ولی بیرسنم #مولانا 🌼❤با ما همراه باشید ❤🌼
چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی
سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول
که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی
ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی
کسی از خرابهٔ دل نگرفته باج هرگز
تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی
به قلمروی محبت در خانهای نرفتی
که به پاکیاش نرُفتی و به سختیاش نبستی
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی
ز طواف کعبه بگذر، تو که حق نمیشناسی
به در کنشت منشین تو که بت نمیپرستی
تو که ترک سر نگفتی ز پیاش چگونه رفتی
تو که نقد جان ندادی ز غمش چگونه رستی
اگرت هوای تاج است ببوس خاک پایش
که بدین مقام عالی نرسی مگر ز پستی
مگر از دهان ساقی مددی رسد وگرنه
کس از این شراب باقی نرسد به هیچ مستی
مگر از عذار سر زد خط آن پسر فروغی
که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی
#فروغی_بسطامی
┄✨❊🌼❊✨┄
حکایت از چه کنم! سینه سینه، درد اینجاست
هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست
نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست
بیا که مسئله ی بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست
جدایی از زن و فرزند سایه جان! سهل است
تو را ز خویش جدا می کنند، درد اینجاست
#ه_الف_سایه
┄✨❊🌼❊✨┄
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
چندين سخن نغز که گفتی که شنودی؟
ور باد نبودی که سر زلف ربودی
رخسارهی معشوق به عاشق که نمودی؟
#شهابالدین_سهروردی
┄✨❊🌼❊✨┄
عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو سنگ و گوهر را برابر میکشد
آفتاب روز محشر بیشتر میسوزدش
هرکه اینجا درد و داغ عشق کمتر میکشد
تا به کام دل کند جولان سپند شوخ ما
انتظار دامن صحرای محشر میکشد
دوزخ روشندلان در بند هستی بودن است
شمع این هنگامه آه از بهر صرصر میکشد
میشود از ناتوانی دشمن عاجز قوی
خنجری هر خار بر نخجیر لاغر میکشد
آتشینرویی که من پروانه او گشتهام
هر شرارش روغن از چشم سمندر میکشد
سرمه خواهد کرد چشم خفتگان خاک را
بر زمین این دامن نازی که محشر میکشد
میکشد آن روی نازک از نگاه گرم ما
آنچه از خورشید محشر سایهپرور میکشد
بیمی از کشتن ندارد شعله بیباک ما
شمع ما گردن به امید صبا برمیکشد
نیست هر ناشستهرویی قابل جولان اشک
این رقم را عشق بر رخسار چون زر میکشد
پاک گوهر را ز درد و داغ عشق اندیشه نیست
در دل آتش دم خوش عود و عنبر میکشد
کوری فرزند روشن میکند چشم گدا
ناز دونان را سپهر سفلهپرور میکشد
میگدازد رشته را گوهر، ولیکن رشته هم
انتقام کاهش خود را ز گوهر میکشد
سر ز جیب صبح برمیآورد چون آفتاب
هرکه صائب دردل شب یک دوساغر میکشد
#صائب_تبریزی
┄✨❊🌼❊✨┄
نیست صاحب نفَسی، درک کند حالِ مرا
کاش این شعر بگوید به تو احوال مرا
طوطیِ چشمِ تو پرواز کنان رفت و ندید
که به قیچی زده دنیا، پَرِ آمالِ مرا
منطق و فلسفه ات پخته شده اما حیف
عشق باید بکُند پخته، دلِ کالِ مرا
تو خودت خواسته ای بی منِ مسکین بپَری
و همین خواسته ات، بسته پر و بالِ مرا
الفِ قامتِ من، مشقِ الفبای تو بود
رفتی و هیچ ندیدی کمرِ دالِ مرا
نفَسی نیست که بی یادِ تو از سینه رود
بنِگر ثانیه های شده چون سالِ مرا
من چِسان شرح دهم مرگِ دلم را به غزل
برسانید به من حضرتِ غسّالِ مرا
« دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد؟! »
چشمهای تو فقط شاد کند فالِ مرا
« یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد »
حافظ! ای شاه غزل! شرح بده حالِ مرا.؟
#لاادری
┄✨❊🌼❊✨┄
نغمه درد
در منی و این همه ز من جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر ز من
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
سایهٔ تو اَم به هر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو... در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم... دریغ و درد
رشتهٔ وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه... مگر به خوابها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند... بلکه ره برم به شوق.
در سراچهٔ غم نهان تو
#فروغ_فرخزاد
┄✨❊🌼❊✨┄
میتراوید آفتاب از بوتهها
دیدمش در دشتهای نم زده
مست اندوه تماشا،
یارِ باد
مویش افشان،
گونهاش شبنم زده
لالهای دیدم
لبخندی به دشت
پرتویی در آب روشن ریخته.
سهراب سپهری
┄✨❊🌼❊✨┄
همیشه روی تو خورشید آسمان من است
سلام ، مثل گلی سرخ بر لبان من است
دوباره صبح دوباره هوای جنگل سبز
فضای باغ نگاه تو میزبان من است
#یداللہ_گودرزی
#صـبح_بخیـر
┄✨❊🌼❊✨┄
مگر ای بهتر از جان، امشب از من بهتری دیدی
که رخ تابیدی و در من به چشم دیگری دیدی؟
ز اشک من چه میدانی گرانیهای دردم را؟
ز توفان، شبنمی دیدی، ز دریا گوهری دیدی
به یاد آور که میخواهم در آغوشت سپارم جان
در آغوش سحر در آسمان گر اختری دیدی
الا ای دیدهی جانان، ز افسونها چه مینالی؟
نکردی خویشتن بینی، کجا افسونگری دیدی؟
مرا ماندهست عقلی خشک و دامانی تر از دنیا
بسوز ای آتش غم، هر کجا خشک و تری دیدی
تو را حق میدهم، ای غم که دست از من نمیداری
که با کمتر کسی اینسان دل غمپروری دیدی
مرا ای باغبانِ دل، اگر سوزی، سزاوارم
که در گلشن نهالِ خشک بی برگ و بری دیدی
تهیدستی، نصیب شاخه، از جور خزان آمد
میان باغ اگر گنجینهی باد آوری دیدی
ز #سیمین یاد کن، وز نام او در دفتر گیتی
اگر برگ گل خشکی میان دفتری دیدی
#سیمین_بهبهانی
┄✨❊🌼❊✨┄
تو اینجا نیستی
و گم شده ای
اما هنوز لبخندت اینجاست و
روی صندلی روبرویم نشسته است
تو اینجا نیستی
اما بعد از تو
رنگ گیسوانت
تن صدایت و
بوی تن ات را
برای تنهایی و اتاقم جا گذاشته ای
تو این جا نیستی
اما آنکه
در این خانه و
روی پاشنه ی در و
در بستر و
در خواب با من است
مرا
صورت عشق تو
تنها نمی گذارد
#شیرکو_بی_کس
🔄مترجم: مختار شکری پور
┄✨❊🌼❊✨┄
هزاران ساغرِ سرشار پیمود آن نگه با من
هنوز از لذّت جامِ نخستین، مست و مدهوشم
به خاموشی سخنها گفت با من چشم حرّافش
که در تقریر یک حرفش کنون عمریست خاموشم
#فیاض_لاهیجی
┄✨❊🌼❊✨┄
STUDIO🔺VERSION
#اجرای_خاص ✨
گاهی میروی بی آنکه رفته باشی
گاهی فراموش میکنی بی آنکه بخشیده باشی
گاهی میمانی بی آنکه دلی برای
ماندن داشته باشی.
رفتن که همیشه به چمدان بستن و
دست تکان دادن نیست
همیشه با خداحافظ گفتن همراه نیست
میشود بمانی اما مدتهاست رفته باشی
گاهی از احساست میروی
گاهی از خودت
گاهی سکوتی می شود پراز آرامش
و اما تلخ ترین آرامش دنیا سکوتی است
که می توانست حرف باشد یا لبخند
می توانست شعر باشد یا فریاد
میتوانست نگاه باشد یا عشق
اما با تمام حسرت سکوت شده است.
✍#مینو_پناهپور
🎙#رضا_ماد
🔺موزیک متن
🎙شهاب مظفری
🎧 خداحافظ
┄✨❊🌼❊✨┄
حسناتالابرار سیئاتالمقربين
نقل است که
عارف مشهور "سری سقطی" میگفت:
من سی سال است که استغفار میکنم به خاطر یک "الحمدلله" که گفتهام.
گفتند: چطور؟
گفت: من در بغداد دکاندار بودم
یکوقت خبر رسید که فلان بازار بغداد را آتش گرفت و سوخت.
دکان من هم در آن بازار بود.
به سرعت رفتم ببینم
دکان من سوخته یا نه؟
یک کسی به من گفت:
آتش به دکان تو سرایت نکرده،
گفتم: الحمدلله.....
"الحمدلله" معنایش این است که الحمدلله آتش دکان مرا نسوخت،
به خویش گفتم:
تو غصه مسلمین در دلت نیست؟
و من سی سال است که دارم استغفار آن الحمدلله را میکنم.
▪︎تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شُکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار
وگرچه سرایت بود بر کنار؟
بجز سنگدل ناکند معده تنگ
چوبیند کسان بر شکم بسته سنگ
مگو تندرست است رنجوردار
که میپیچد از غصه رنجوروار
شیخاجل #سعدیعلیهالرحمه
┄✨❊🌼❊✨┄
آهنگای شاد برای عروسی 💃
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد برای ماشین 🚙
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد مخصوص جشن 🤩
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد مخصوص تولد 🥳
@Muzicshadjadid
کل ماجرا همینه،
#بشنویم و #بی_قضاوت باشیم.......
┄✨❊🌼❊✨┄
سابق میگفتند عشق آمدنی بود نه آموختنی
باید در این عقیده تجدید نظر کرد
در مورد اول که عشق آمدنی است
مطلقا نباید شک کرد
نخست عشق بایدبیایدوحضورش رااعلام کند
اما مشکل کار در مرحلهی بعدیست
ما به دلایل مختلف نمیدانیم عشق چیست
و باید آن را بیاموزیم
عشقِ نیاموخته به نگهداری پرندهای میماند
که اگر ندانی از چه چیز تغذیه میکند
و چگونه باید ازش مراقبت کرد
نه فقط هرگز برایت نخواهد خواند بلکه
یا در کوتاهترین مدتی خواهد مرد
یا بهصورت کرکس زشتی
جگرت را پاره پاره خواهد خورد.
📖یکهفته با احمدشاملو
مهدى اخوان لنگرودى
┄✨❊🌼❊✨┄
.
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا
گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟
مستانه گفت دل که مرا می برد مرا
برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا
#رهی_معیری
#صبح_بخیر
┄✨❊🌼❊✨┄
جدی نگیر وعده عشقی جدید را
با تازه داغدیده نزن حرف عید را
از من کسی پس از تو به جایی نمی رسد
دارم درست حکم دری بی کلید را
برگشتنم چو رجعت نعشی به زندگی ست
بیهوده امتحان نکن امری بعید را
باری به هر جهت شده ای،خلق و خوی تو
از پشت بسته دست درختان بید را
چون من هر آنکه دلبرش از او برید و رفت
فهمیده است معنی قطع امید را
نیشم زدی و بعد تو هرکس رسید داشت
مصداق ریسمان سیاه و سفید را
#جواد_منفرد
┄✨❊🌼❊✨┄
آن شوخ که رفت از بر ما، باز کجا رفت؟
دور از نظر اهل وفا، باز کجا رفت؟
جان تازه کنان بر سر بالین ضعیفان
نا آمده، چون باد صبا باز کجا رفت؟
درد دل رنجور مرا زان لب جانبخش
ناداده بشارت به شفا، باز کجا رفت؟
آن شاه کزو خانه دل شاه نشین بود
از کلبه احزان گدا، باز کجا رفت؟
شهباز صفت کرد بسی صید دل و باز
بگرفت به ترک همه، تا باز کجا رفت؟
دل رفت به بوی تو ز مسجد به خرابات
بیچاره، نظر کن ز کجا باز کجا رفت؟
هم میکده هم صومعه خالی ز کمال است
تا از تو به زاری و دعا باز کجا رفت؟
#کمالالدین_خجندی
┄✨❊🌼❊✨┄
ڪہ بهاࢪ...
نمایان نمیشود،
مگࢪ از میانِ انگشتانات...
و تمدنها بهوجود نمیآیند،
مگࢪ بࢪ ڪࢪانههاے ࢪودهایت
و طلا استخࢪاج نمیشود
مگࢪ از معادنِ زنانگیات...
و هیچ شعࢪے بزࢪگ نخواهد بود،
اگࢪ امضاے تو پاے آن نباشد...!!
#نزاࢪقبانے
┄✨❊🌼❊✨┄
خوش به حال غنچه های نیمه باز
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، بارانخورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس، رقص باد،
نغمهی شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار،
خوش بهحالِ روزگار!
خوش بهحالِ چشمهها و دشتها
خوش بهحالِ دانهها و سبزهها
خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز
خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بهحالِ جام لبریز از شراب
خوش بهحالِ آفتاب!
ای دلِ من، گرچه در این روزگار
جامهی رنگین نمیپوشی به کام
بادهی رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که میباید تُهیست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ
هفترنگش میشود هفتاد رنگ!
✍#فریدون_مشیری
📖از دفتر: ابر_و_کوچه
┄✨❊🌼❊✨┄
#درد_تاریکیست_درد_خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
آه ، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
آه ، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه ، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
ای نگاهت لای لایی سِحربار
گاهوار ِ کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من
#فروغ_فرخزاد
┄✨❊🌼❊✨┄
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود
میخواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
هفصد هزار سال به طاعت ببودهام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
در لوح خواندهام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود
آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
گفتند مالکان که نکردی تو سجدهای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود
ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود
#سنایی
┄✨❊🌼❊✨┄
آمدم یاد تو از دل
به برونی فکنم
دل برون گشت
ولی یاد تو با ماست هنوز ...!
#مهدی_اخوان_ثالث
┄✨❊🌼❊✨┄
دلخوشم با کاشتن، هر چند با برداشتن نیست
گرچه بیبرداشت، کارم جز به خیره کاشتن نیست
سرخوش از آواز مستان در زمستانم که قصدم
لانه را مانند مور از دانهها انباشتن نیست
حرص محصولی ندارم، مزرع عمر است و این جا
در نهایت نیز با هر کاشتن، برداشتن نیست
«سخت میگیرد جهان بر سختکوشان» و از آن روز
چارهی آزاده ماندن غیر سهل انگاشتن نیست
گر به خاک افتم چو شبپایان* چه باک از آن که کارم
چون مترسک قامت بیقامتی افراشتن نیست
از تو دل کندن نمیدانم که چون دامن ز عشق است
چاره دست همّتم را جز فرونگذاشتن نیست
سر به سجده میگذارم با جبین منکسر هم
در نماز ما شکستن هست اگر نگزاشتن نیست
✍حسین_منزوی
#شبپا: با وامی از نیما یوشیج از شعری به همین نام از او. (در معنای: آن که شب ها مزارع را مراقبت می کند.)
┄✨❊🌼❊✨┄
نسیمِ صبح پنداری ز کوی یار میآید
به جانها مژده میآرد که آن دلدار میآید
به صد اکرام میباید به استقبال او رفتن
که بوی دوست میآرد ز کوی یار میآید
بدین خوبی و خوشبویی چنان پیدایی و گویی
که سوی بنده چون صحت سوی بیمار میآید
#سیف_فرغانی
#صبح_بخیر
┄✨❊🌼❊✨┄
... زینسپس خال بتان بس حَجَرالاَسود من
زمزم آنک خم و کعبه درِ خمّار مرا
خانقه جای تو و خانهی می جای من است
پیر سجاده تو را داده و زنّار مرا ...
افضلالدین #خاقانی_شروانی
┄✨❊🌼❊✨┄