سلام عزیزون
اِما امروز یکشنبه نشست انجمن شعر
داشتمی با ریاست اَمِه اِسا مهدی مرتضوی دراز کلا
با تعدادی از برارون وخاخِرون شاعر و
فرهنگ دوست با اتا از استاهون پرکار
آقای ذبیحی از سواد کوه
خله خِش بیمی
شمه دل خِش بوئه
شما هم بیین امِه چِشِ بالا
/channel/naghdiganji1401
غزل
ارتکاب شاعران را دوست دارم ، دوستان!
اختران آسمان را دوست دارم ، دوستان!
عاشق خارم که با گُل هست یاروهمنشین
ساکنان بوستان را دوست دارم ،دوستان!
شب که شدصدکهکشان رامی کنندآری رصد
صبح شدمن چشمشان رادوست دارم،دوستان!
دردهان دارندشهدشعروگُل های وَزان
سوسن وبرگ زبان رادوست دارم،دوستان!
گرچه هرلحظه بیابان دربیابان گُمرهند-
واقِفان امتحان را دوست دارم،دوستان!
موی ژولیده،به دنبال لبی مثل انار!
کُشته ی روی جوان رادوست دارم،
دوستان!
گاه گاهی درنمازبی وضوی حق پسند!!
تائبان مهربان رادوست دارم،دوستان!
برلب رود عسل باشندبااعمال شعر!!
ارتکاب شاعران رادوست دارم ، دوستان!
مهدی مرتضوی درازکلا - بابل
جمعه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
خدای نوم دلِ دِوا
اویّا ، اویا آ برارون و خاخرون اویّا ، اویا، اویا مِن بابل جا اویّا دِمبِه
یکشنبه رِه خله خله خواهونمه / نا سونِ مسیحی!/ اتّا انجمن وا بَیِّه بابلِ دِله/ که کلیسای تون دِلِوِستِرِه / اگه خوانی تِه دِلِ لِش دَربورِه / و سون نسوزه لامپ روشن بَهووِه / که شو رِه رَم هادِه/ بِرو بابل انجمن تَوِری سِرای / خدا دوندِه کِچکه قیامِتِه!!/ تِسِّه اِلامِتِه/ خدا ره شکر کمبه که امه تعطیلی یک شنبه نیِّه /بابل انجمن شعر تبری سرا/ برارون و خواخرونِ دیم ،
وائِه!!!!
جا : بابل ، اداره فرهنگ وارشاداسلامی
گِدِر: یک شنبه ۳ الی ۵ نماشون
شِمِه دیتا لینگ مه دیتا چِشِ سَر!!
شعر تَبِری
بوردِه اون روزا کِه مِن بیمِه کِچیک
بابِلِ اوبِن کِه زومِه بِنقِلیک
بَلّه بَلّه دا تِلاجی اویِ سَر
چِنگِکِ تِک اِشتِمِه اتّا اَجیک
اَندِه چوپَنبِه رِه چِش چِش که اِشا
خَسِّه بیِّه دَسّ و لینگ و مِه مِجیک
کِرچِه ما بَیبو مه دَس بیِّه کَهو
کِردِمِه اون سَنگِ سَر آغوز تِریک
یا کِه شیمِه کَندِلِ سَر، دارِ کَش
کِردِمِه ریزیمِ جا اِشکار کریک!!
تا زِِمِسّون بیِّه سَرگَرمی اِمو
لاک تَلِه گیتِه مِوِسِّه چاقِ زیک
مِن تَلِه مارِجا تیکا خواسِّمِه
هَی سَروشت کِردِه تَلِه رِه پِسبِلیک
وَرف تا ساق رِه کِه گیتِه گِل بِه گِل
گوش رِه پِر کِردِه هَر وَر میک میک
شوکِه سو شیمِه نَوینِم جِندُنی
کِردِمِه مِن مِهر و شَندِیمِه فِلیک!
مِن کِه تیکا خواسِّمِه مِه وَر نِمو
مِه رَفِق بَتِّه کِه زیک راغونِ خیک!!
یا که چیمِه دارِ سَر تِر شهِ کِنِس
یا که اِشکِندیمِه چِلِّه پِر وَلیک
بابِلِ وَر شیمِه ریزیم گِردِنی
گِردِه سَنگ بیّو نِشونی اوچِلیک!
جانِ مارِ دور بَگِردِم ، وَرفِ روز
کار کِردِه وِنِه دوش دَیِّه چِلیک
جانِه مارِ لاقِلی مَشتِه کُماج
چِلّهِ شو دَیّهِ اَغوزو بِشتِزیک...
میچکارِه مِن دَچیمِه تابِه کَف
چِش اِشاعِه تا نَعووِن جِزِّریک
هَم رَفِق بیمی دِعی جا هم کِه قِر
سِک اِمو کِردِه مِه یاررِه آنتِریک!!!
برگردان یا ترجمه :
آن روزهایی رفت که من کوچک بودم و من در تابستان زیر آب بابلرود شرجه می زدم.
روی آب ماهی کوچک برق می زدند ومن برنوک قلاب کرم خاکی می گذاشتم.
ازبس که دو چشم من چوب پنبه را نگاه می کرد دست و پاو مژه خسته می شد.
آخرای تابستان که می شد دست من کبود می گردید روی آن سنگ من گردو را پوست می کندم.
یا می رفتم سر کندوی عسل، پرنده ی سبز قبا ی زنبور خوار را با سنگ انداز پلاستیکی شکار می کردم..
تا زمستان می شد سرگرمی برای بچه ها می آمد تله ی لاکی برایم سینه سرخ چاق می گرفت.
من از چوب نازک تله پرنده ی توکا می خواستم اما پرنده ی بی خاصیت "پسبلیک" تله را آزاد می کرد .
گهگاهی که برف تا زانو ،بالا می آمد ، صدای میک میک پرندگان گوش را پر می کرد!!
وقتی که شبانه شکار می رفتم برای این که جن نبینم ، بسم الله می گفتم و به طرف جن آب دهن پرت می کردم!
من که پرنده ی توکا می خواستم قسمتم نمی شد چون رفیقم می گفت:
سینه سرخ به اندازه ی یک پوست روغن ییلاغی ارزش دارد و مرا فریب می داد...
یا بالای درخت ازگل جنگلی ترش می رفتم و می کندم یا شاخه درخت ولیک را می شکستم که پراز میوه ی ریز بود.
درحالی که تیرکمان پلاستیکی از گردن آویزان بود ، سنگ گرد را آماده کرده بودم که هدفم شکار مرغ ماهی خوار بودکه در بابُلرود بودند.
فدای مادرم بشوم که در روز برفی کار می کرددر حالی که روی دوشش بچه بود.
شب چله در ماهی تابه ی مادرم پراز نان محلی بود و گردو و بشتیزیک و شبچره و غیره بود.
من گنجشک ها را در داخل ماهی تابه چیدم برای سرخ کردن چشم به آن دقیق بود تا نسوزندو زغال نشوند...
ما بچه ها هم باهم رفیق بودیم وگاهی با دعوا برای هم بیگانه بودیم یک بچه شیطان دوستم را علیه من تحریک می کردو....
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
بهمن ۱۴۰۱ درازکلا بابلکنار
@mortazavipoem
باز خوانی ترانه‌ی محلی بانو جان توسط جناب رونقی با تار استاد بابک خوشرو 🌹
Читать полностью…
گزارش کوتاه از نخستین نشست تبری سرایان بابل
انجمن شعروادب واحد تبری سرایان بابل
در روز شنبه اول بهمن به مدیریت مهدی مرتضوی درازکلا بر گزار شدابتدا او به شا عران خوشامد گفت و به طور خلاصه امیر پازواری را معرفی کرد تا این که آقا ی مرتضوی درازکلا از استاد علی بوداغی مشهور به واقف ، و مسئول انجمن تبری سرایان استان مازندران ، دعوت نمود تا در باره ی تاریخ زبان تبری وآثار به جای مانده از این زبان وجایگاه این زبان در اکنون ، برای سی نفر از شاعران ، سخنرانی کند که صحبت کردند و مورد استقبال حضّار قرار گرفتند بعد از آن شاعران فرهیخته آثار جدید خود را خواندند در لابلا ی شعرخونی استادان خواننده شمس حسینی ، فتح الله رونقی با خوانش چند ترانه ی تبری ، هنرنمایی کردند ناگفته نماند استاد بابک خوشرو با نواختن تار فضا ی انجمن شعر را طراوت بخشیدند که از یادگار استاد مرحوم ابوالحسن خوشرو ،سلطان صدای مازندران ، تشکر به عمل آمد.
انجمن شعروادب تبری سرایان بابل در شنبه های هر هفته از ساعت سه تا پنج عصر بر گزار می شود و از شیفتگان این زبان ، دعوت به عمل می آید.
شِمِه خِنابِدون پایان
دِبِیتی تَبِری !
بِمو عَیدی مِخِ کَش چَردِه زًمبِه
تِوِسسه دَروِنِ دور نَردِه زمبِه
اِوونِ نیمدَری پردِه نِدانِه
تِمومِه حَرفِه مِن بی پَردِه زَمبِه
برگردان :
وقتی عید آمد ازمیخ دیواراتاق، شاخه ی برگ تازه رسته آویزان می کنم ودور سکو را نرده می زنم
پنجره ی اتاق مهمانی پرده ندارد تمام حرف را من باتو بی پرده می زنم !!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
پنج شنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
دِبِیتی تَبِری
شِه تَن ره وَرفِ جا تِه لا بِدایی
شِه کلِّه رِه پَرِه بِن جا بِدایی
پِلِ بِن او رِه مِسِّه دَر بَکِردی ؟!!
زِوونِ جا مِرِه اَی کا بِدایی
برگردان:
ای سپید! مگر با برف روی تنت رو پوش کشیدی وسر خود را زیر پر پنهان کردی
تو آب را از زیر پل برایم خارج کردی و
بااین کار با زبان خود مرا بازی دادی!!!!
.مهدی مرتضوی درازکلا بابل
جمعه شانزدهم دی ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
💋 شِکوه از لب سرخ !
آمدی تا مرا شکار کنی
شهوتی کال، آشکار کنی
از لبم باده را که نوشیدی
خسته ام کرده ای ، فرار کنی
شِکوِه دارم من از لب سرخت
کاش فکر طناب و دار کنی!!
هی بساط تقلّبی بر پاست
بر سرم بیشتر قمار کنی
بر سر راه آینه یابی----
روی نفست کمی که کار کنی
نرم افزار مثبتی گیری
روی یک سیستم سوار کنی!
شک نکن می رسی به صیقل دل
از تماشای آن هوار کنی!
اهل دل را رفیق خود سازی
رهزنت را تو بر کنار کنی
رد شوی از پل صراط یقین ---
وصل عشقی است بر قرار کنی
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
یک شنبه یازدهم دی ۱۴۰۱
@mortazavipoem
سلام جان برار ته صب خش ته تن درس تنه دس درد نکنه
ته ممنونمه الهی تن درس داری
من شمه شاگرد مه
تقدیم کِمبِه بِه استاد حجت ال...نائیج
که سونِ شِعرِ تَبِری همه جا حضور دانِه!!
❤️❤️ ❤️❤️
دِماوَند!! مازِرونِ اِفتِخاری
ته اِسبِه کَلّه ای هروَر دِیاری!
ته " نائیجی " هَمِه تِسِّه خَوِردار
تِمومِ مازِرون رِه ته سِواری !!
ته نورِ جا اِنی تا شعر بَموندِه !
اَمیرِپازواریِِّ بِراری !!
خَزِر هَسِّه تِوِسِّه پِر تِلاطِم
بِسونِ موج دائِم بی قِراری
کُجورِ سَرفِرازی رِه بَهیتی
ته مِنزِل هَسِّه سَرکوهِ هِداری!!
شِه دوندی شاعِرونِ پیر هَسّی
تِرِه ویمبِه مِه غم بونِه کِناری!!
ته دِریوئی مَگِر آروم نِدانی ؟!!
نَدیمِه پیرمردرِه اَندِه کاری !!
خَوِرگیرِ تِمومِ شاعِرونی
بَمِرده ِروز، نِخوانی بِرمِه زاری !!
گَتِ دار ، وَلگ و بار و سایه دارِه
تِه اون لِتکایِ عمر دائِم بِهاری !
خِداوَندا! عَمو حُجِّت... رِه خوار دار!
نَشوئِه تا اَمِه اُستادِ خواری !!!
. . برگردان :
ای استاد نائیج ! که مثل دماوند افتخار ما هستی سر پوشیده از برف سفید از هر طرف پیداست.
تو نائیج هستی همه به احترامت ایستاده اند تو مسلط به همه جای مازندرانی اشراف داری.
تو از شهرستان نور به همه جا می آیی تا زبان تبری را پاس بداری. تو در هنر برادر
امیر پازواری هستی.!!
دریای خزر به عشق تو قرار ندارد و مثل
موج ناآرام هستی.
سرفرازی کوه کجور را گرفته ای ومنزل تو در حدود ومرز ییلاق کجوراست.
خودت می دانی تو پیر راه و راهنمای شاعران هستی من تورا می بینم غم من برطرف می شود.
تو مگر دریایی بی قرار هستی و ...؟!!
یک پیرمرد را این قدر کوشا وپرتلاش ندیده ام.
تو از همه ی شاعران احوالپرسی می کنی وقدرشان را درهنگام بود و زندگی می دانی به قول امیر گریه و زاری بعد از مرگ را نمی خواهی( امیر بمرد روز داد و بیداد ره کونه؟!!!)
قد بلند چون درخت تو همیشه پربار و پر از برگ وسایه باشند و باغ زندگی تو همیشه بهاری و باطراوت باشد!
بیت آخر:
ای خداوند! استاد عموحجت الله نائیج را خوب نگهدار تا تندرستی این استاد ما از دست نرود و به خطر نیفتد!!!!❤️❤️
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
اوّل دی ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
یلدای سرخ
انار بخت من ترش و سپید
گردوی یلدایی من پوک
دوقاچ هندوانه ی من سرخ
شبیه لب های یار نرسیده
چه یلدای سرخی !!
دِبیتیِ تَبری ِ چِلّه شو"
بَدیمِه مونگِه مِن تِکِّه نِداشتِه
مِه جیفِه هارشیِه سِکِّه نِداشتِه
خِدا دوندِه که چِلّّه شو گِواهِه
مِه آغوزِ دِلِه چِکِّه نِداشتِه !!
برگردان :
ماه خودرا دیدم لکه نداشت وکامل بود ومعشوقم جیب مرا نگاه کرد دید چیزی ندارم !
خدا می داند که شب چله گواهست گردوی بخت من پوک بود ومغز نداشت!
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
شب یلدا ۱۴۰۰ ش
چند دبیتی عاشقانه ی تَبِری
تِوسِّه کِمبِه حاضِر توپِ تِرمِه
مِه خورِه سَر وِریندِه کاردِ بِرمِه
اگر شیطون رِه لعنت هاکِنی دون!
تِه دیدِن رِه چِشِسِّه کِمبِه سِرمِه !!
بر گردان:
یک توپ پارچه ی ابریشمی برایت آماده می کنم! گریه مثل کارد سر خوابم را می برَد
اگر تو شیطان را لعنت بکنی ، بدان دیدار
من و تو را سرمه ی چشم خود می کنم!!
دبیتی شماره ی ۲
هِرِس خامبه تِوِسّه من بَمیرِم
به قول شهریا اِستوب! اسیرم!
کِجِه شونی ؟! فِراری! مِه تِلاجی؟!
هِرِس اتّا تِجا مِن عَکس بَهیرِم!!!!
برگردان :
بایست! می خواهم برایت بمیرم به قول شهری ها ایست کن ! من اسیر عشق تو هستم
کجا می روی ای فراری و ماهی کوچک من؟! بایست با تو یک دانه عکس بگیرم
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
سه شنبه بیست و یکم ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
خلیج همیشه فارس
اهنگساز:دانا کبیری
تنظیم کننده :دانا کبیری
شعر : شعبان کرمدخت
خواننده.:مهدی اسدی
آثار مهدی مرتضوی درازکلا(بابلکناری)
مرتضوی درازکلا بالای ده اثر دارد اما
مهمترین آنان عبارتند از:
۱-رایانه های بهشتی (که مجموعه ی شعر در موضوعات و قالب های گوناگون است.
۲-منظومه ی آبشار رحمت( این کتاب در انتشارات گل های بهشت در قم به چاپ رسید که آیات و روایات در باره ی نماز و مسجد و... به نظم کشیده شده است و یک اثر تحقیقی نیز می باشد.
۳-ذکرنامه ( مهمترین و ماناترین اثر مهدی مرتضوی درازکلا است این کتاب ترجمه و برگردان کل قرآن به زبان فارسی است و منظومه ای که بالغ بر
بیست هزار بیت می باشد ! ذکر نامه در جشنواره ی بین المللی آیات شیراز مقام ممتاز اول را احراز نمودو در انتشارات نسیم قم به زیور طبع آراسته شده است.
۴-زینت آفرینش ( شامل غزلیات ، مثنوی، دوبیتی ، رباعی و... که در انتشارات قلم ساری چاپ شد و این کتاب فلسفه ی حجاب را در خود دارد وآن را به اثبات می رساند عمده ترین آرایه در این
کتاب حُسن تعلیل است و...
۵- شکوفه های آفرینش ( حاصل تلاش همه جانبه ی چند سال در انجمن شعر کانون است وابسته به آموزش و پرورش . این کتاب از سوی کانون فرهنگی-تربیتی آفرینش در دهه هشتاد به طبع رسیده است و...
۶-منظومه ی دعای عهد ) به زبان فارسی است که در انتشارات مسجد مقدس محدثین به چاپ رسید. این کتاب که در دهه ی نود به زیور طبع آراسته شد، چند ماه بعد از چاپ نایاب شد و...
۷- شب درو ( مجموعه ی شعر در ۱۶۳ صفحه که جمع آوری اشعاری است که در مجله ی اطلاعات هفتگی و در اکثر مطبوعات کشور به چاپ رسید. "شب درو" توسط استاد احسان مهدیان در روزنامه ی همشهری ، موردنقدوبر رسی قرار گرفت که در اینتر نت ، قابل مشاهده است . جادارد من از این استاد فرهیخته که بدون غرض و منصفانه این کتاب را تجزیه و تحلیل کرده تشکر نمایم و....
یک دوبیتی جدید!
بدون روی تو از عمر،سیرم
به عشقت یکصدواندی ... اسیرم
فدایت می شوم ، عمرم برایت
خدا یا! بعدِ قرنی من بمیرم !!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
سه شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
نسخه خطی لغات تبری قرآن مجید معروف به قرآن مغنیسا (ترکیه ) به کوشش پژوهشگر عزیز جناب علی ذبیحی از مجموعه مقالات نخستین نشست تخصصی زبان تبری (۱۴۰۱)دانشگاه مازندران 🌹
Читать полностью…
دیتا دِبیتیِ تَبِری
بَمِرد آدِم ، نَفِس رِه سَر نَهینِه
بَمِردِه زیک دِوارِه پَر نَهینِه
دِوا دَرمونِ دَس مِن خَسِّه بَیمِه
نَزِن مَلهَم مِه تَن رِه وَر نَهینِه!!
برگردان :
آدمی که مرد شروع به نفس کشیدن نمی کندوپرنده ی سینه سرخ که مُرد دوباره پرواز نمی کند.
از دست دارو درمان من خسته شدم ای دوست! تنم را مرهم نزن چون درمان نمی کند!! ****
دبیتی دوم به بَمِردِه دِشمِن
مِن آ این روزِگار گیرمی تِرِه دوج!
تِرِه کِمبی سَرا خِر دونِه یِ اوج!
کَهودِشمِن! مِه ریشِه رِه نَزِن تور!
کِه زَخمِ سَر صِوایی زَندِه اَی نوج
برگردان:
من و این روزگار ترا به قصد کُشتن تنبیه می کنیم و در پایان ترا مثل سبوس برنج له و لورده و پودر می کنیم!
ای دشمن مردنی ! به ریشه ی من تبر نزن!
زیرا فردا صبح روی زخم من جوانه می زند و چون درخت پراز شاخه می شوم!!!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
جمعه هفتم بهمن ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
دِتا دِبِیتی تَبِری
تِوِسِّه مَحلِه گِنِّه گِج بَهیمِه
دِرِسّی عَقلِ جا خارِج بَهیمِه
مِه لینگِ سیم رِه بوش، خِدرِه بَکوشِم
گَلی سَر کاردِ واری ، تِج بَهیمِه
برگردان :
محل سکونت به من می گویند دیوانه شدم وکامل از عقل خارج شدم.
رشته ی سیم را از پایم بازکن می خواهم خودرا بکشم! خودم روی گلو مثل کارد تیز شدم!
دِبیتی دوم ( آگاهانه غیرعروضی است)
مِه دَشت رِه او دِنی روخِنِه هَسّی
بِک و بویِ مِه صَدری دونِه هَسّی
عَجِب شونسی بِمو کَشِه هِنیشتِه
کَمِلِ دِلِه ی مِرغِنِه هَسّی
برگردان:
شالیزار مرا آب می دهی و رودخانه ی کوچک آنجا هستی و بوی خوش برنج صدریِ من هستی.
عجب شانسی آمد در بغل من ! تو تخم مرغ های درون کاه را می مانی که اتفاقی نصیب من شد!!
شاعر: مهدی مرتضوی درازکلا بابل
دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
نظم با نوم خِدا بونِه رَوون
اَندِه بَخشایِشگِر است و مِهرِبون!
با عرض سلام و تحیّات
به آگاهی علاقمندان شعر تبری می رسانیم انجمن شعربومی سرایان بابل از شنبه اول بهمن
در سالن کنفرانس ا داره ی فرهنگ وارشاد اسلامی بابل بر گزار می شود از همه ی تبری سرایان دعوت به عمل می آید.
گِدِر : سه تا پنج عصر
جا : بابل ، میدان ولایت (هلال احمر) خیابان فلسطین ، جنب بازار روز ، اداره ارشاد اسلامی
انجمن شعروادب تبری سرایان بابل
چند دِبیتی تَبِری
کِجِه بوردِ تِه هَیرا هیرا هیرا
دَوِس بَیّه مِه دَر آ جانه دِلخوا
خَلِه تومِه دِلِ راه قُفلِه قفله
کِلی هادِه چِلِنگِرََ دل بَوِه وا
برگردان:
سرو صدای شیرینت کجا رفت درمنزلم بسته شد
خیلی وقت است راه دل بسته است ای کلید ساز !به من کلید بده تا قفل دلم باز شود وهوا بخورد!
دِبیتی ۲
خَلِه تومه تِوِسه بَیمِه آ دِم
مِه حَوایی مِوِسسه دَر نِیار دِم
مِرِه لَس لَس بیاردی دَروِنِ لو
تِه لینگِه رَج ره خوامبِه من خِشادِم !
بگردان :
خیلی وقت است که برای تو آدِم شدم تو حوای منی برایم مکر مکن! مرا آهسته آهسته تا بالای سکو آوردی حالا می خواهم جای پای تو را ببو سم !
دِبیتی ۳
بِرو دِلوَر که بی تِه خون خِرِمبِه
غم و غِرصه ره جای نون خِرمبِه
تِوِسسه سونِ مجنون بَیمِه هارِش!
خیالی هسسمِه ناخون خرمبِه
برگردان :
ای دلبرم برگرد بی تو خون می خورم به جای نان غم و اندوه می خورم
من مثل مجنون شدم نگاه کن! اکنون خیالی هستم وناخن و انگشت می خورم !!
شاعر : مهدی مرتضوی درازکلا بابل
بیست و هفتم دی
فاصله و عشق!
بعدازین چیزی نمانده تا برایش زنده باشم
با رسیدن خواهشی هم نیست تا تابنده باشم !
فرصت امروز آمد تا که قدرش را بدانم
ور نه پیش ناکس و کس در خطرمن رانده باشم !
وصل یعنی بهترین آرامشی در زندگانی
عشق وقتی نیست دردل، من چگونه خنده باشم ؟!!
از شکم غافل مشو گولت زند باتابلویی!
چون که آمد قاشق و چنگال با راننده باشم!
کعبه ی آمال هست و در عمل دوریم از او
فاصله باشد ، برای حق به سجده بنده باشم!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
جمعه هفدهم دی ۱۴۰۱ ش
@mortazavipoem
تقدیم به دکتر داراب فرخی:
ترا من دیر پیداکرده ام درراه ، دکترجان
به پایت کرده ام پرپر سلامی ، آه دکترجان!
درآغوشت یکی کودک که گریان بودوتوخندان
درآغوشت هِلالی بودو توچون ماه دکترجان!
به دست گرم خود اشک مریضت را که کردی پاک---
دوچشمانت شده چشمه به جوشش چاه دکترجان!!
شدی هم بازی طفلان علی گونه شب و روزت
توهستی ازبرای کودکان دلخواه دکتر جان!!
تخصص داری و در بورد مشهوری برای خلق
شدی عاشق برای نوجوان چون کاه دکتر جان !
برای کودکان و نوجوان آن لحظه می میری----
کندحمله به سوی شان تب جانکاه دکتر جان!
به خودگفتم که در مُلک طبابت مثل سلطانی
غلط گفتم به پایت خم تمام شاه دکترجان!
اگر سوگندبقراطی چنان خوردی عمل کردی
تو رسم " بوعلی " را کرده ای اِصلاح دکتر جان
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
@mortazavipoem
ممنون استاد مرتضوی عزیز شعر اخوانی قشنگی
درود بر شما و استاد ناییج عزیز🌹🙏❤️🙏🙏🙏🙏🙏
به مناسبت قهرمانی آرژانتین بر فرانسه
در جام جهانی قطر ۱۴۰۱ش
ز ضرب توپ برمی خاست آتش
قطرخوشحال بوده با تن لَش
فرانسه، آرژانتین هردو گریان
یکی از بُرد دیگر از شکستَش !!!!
مهدی مرتضوی درازکلا
ازبابل ( مِرسی مِسی )
یکشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۱ش
@mortazavipoem
یلدا (شعرنیمایی)
آه یلدا!
آمدی وعده ی خورشیددهی؟!
تابرانی زسراهریمنِ تاریکی را؟
ای تو طولانی و تاریک ترین!
سالها هست که من بندیِ یک اهرمنم
توکه خورشید نزایی زچه رو می آیی؟!!
استخاره کردم
به تفال دیدم
بخت برگشته ی خویش!
همه آجیل شکستم زشبِ تیره نِرَستَم !
رازهای شب چلّه زکدام آینه بینم؟!
پوک بوداین همه گردو ی شکسته!!
پوکی بختِ سیاهم انگار!
تو برای آنی---
به بغل ماهرخی داردوهم سود نجومی!!
شب یلدایی من حامله ی نور نباشی!
یک شعاع از خورشید---
به رخ من تو نپاشی
شب یلداییِ من!!
==پایان مهدی مرتضوی درازکلا
پنج شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸
@mortazavipoem
چند دِبِیتی تَبِری از " بابلکناری"
اگر سور دارِسِرپیشی ، وِجِمبِه
تِه آهویی ، تِه دِنبال سَر تَجِمبِه
تِه دَس رِه دَس بَزومِه اَندِه داغه--
خیال کِمبِه وِ نِه کَف نون پَجِمبِه
برگردان :
اگر درخت سرو حیاطی تورا از جا می کنم(ازعشق ) اگرتوآهو باشی ازعشق دنبال تو می دوم!
دست تورا دست زدم از بس که داغ بود خیال کردم می توانم بر روی کف دستت
نان بپذم!!!!
شماره ی ۲)
تِه وَر هرکس که بییِه مانِه بومبِه
وَگرنه مِن جِنازِه آنِه بومبِه
شِه اَنگوس رِه تِه تَن کِمبِه مِن آشی
لَبِ سَر که اِلِمبِه قانِه بومبِه
برگردان:
هر کس به طرف توبیاید مانع می شوم
وگرنه بلافاصله من جنازه می شوم
انگشت خودم را بر تنت آغشته می کنم و آن را روی لب خود می گذارم قانع می شوم !!!!
شماره ۳)
دِرو گِمبِه مِرِه بَیتِه تِه سِرما
تِمومرِه حالی هَسسه دیمِ اِرما
چِچیسِّه پیش دِنی مِوِسِّه تَجکِل ؟!
نَدِه تِه اَندِه مَردِم رِه تِماشا !!
برگردان :
دروغ می گویم که سرمای تنت به من رسید همه می فهمند که غده ی صورتم
اثر کتک توست
چرا این قدر هیزم را به طرف آتش هول می دهی برای سوختنم؟!
تو این قدر اختلاف را به مردم نشان نده!!
..مهدی مرتضوی درازکلا بابل
جمعه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۱ش
@mortazavipoem
مسیح و معصوم !
سرمایه ی عمرخود چرا حیف کنم ؟!!
ازدیدن مصطفای خود کیف کنم!
مانند مسیح زاده شد ازمعصوم
با این دو دگرپشت به هر طیف کنم !!
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
شنبه ۲۵ فروردین روز عید مبعث
دِبیتیِ تَبری ِ چِلّه شو"
بَدیمِه مونگِه مِن تِکِّه نِداشتِه
مِه جیفِه هارشیِه سِکِّه نِداشتِه
خِدا دوندِه که چِلّّه شو گِواهِه
مِه آغوزِ دِلِه چِکِّه نِداشتِه !!
برگردان :
ماه خودرا دیدم لکه نداشت وکامل بود ومعشوقم جیب مرا نگاه کرد دید چیزی ندارم !
خدا می داند که شب چله گواهست گردوی بخت من پوک بود ومغز نداشت!
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
شب یلدا ۱۴۰۰ ش
