ماجرا 👆
بخوان ماجرای رخ زرد را
سکوت سیاه شب سرد را
دلت را خریدی ز بازار سنگ
نپر سیده ای قیمت درد را
ندیدی اگر چشم سوم، ببین
گواه دل مرد و نامرد را
ببین ! در ره عشق دستم تهی است
لیا قت نداری ره آورد را
تماشای تو گُم شده سا ل هاست
مروری نکردی عملکرد را
مهدی مرتضوی بابلکناری بابل
@mortazavipoem
" سفر با هُما"
دود هما برخاست
وسفری دراز در پیش!
مردی از نسل آب و گیاه
درمیان مزرعه
بربال هما نشست!
جبین او خاک عقیم را آب می داد
از فراز درّه و بلندی های زندگی گذشت
وهما مرد را سبک تر کرد
چون کبوتر کرد!!
رسید به فرانگفورت رویش
به پاریس درو
به تکزاس هرج و مرج کاه نصیبی!!...
واین آفتاب سوخته
ناگهان
در لای انگشتانش سوزشی را حس کرد
یعنی:
این جا گورستان کاشت است!
آنگاه با یک دقیقه سکوت
ازپلکان دسته ی بیل
پیاده شد!!
مهدی مرتضوی بابلکناری
از بابل
@mortazavipoem
حسن یزدانی عزیز با آن کارنامه ی درخشانش همیشه در دل مردم جای دارد.
آن قدر برای ایران عزیز عرق ریخت و حماسه آفرید که می توان گفت شکست هایش هم بوی پیروزی می دهد.
وقتی زنگ پایان مسابقه ی دیشب به صدا در آمد ثانیه هایی بر زمین نشسته بود، گرچه می دانم در آن لحظه هم به ایران فکر می کرد اما من بی اختیار گفتم:
پا شو، بایست، حرف بزن، قهرمان تویی
ضمن عرض خسته نباشید به همه ی کشتی گیران عزیز، این غزل را به دلاور
مرد کشتی ایران حسن یزدانی تقدیم می کنم.
پا شو،بایست، حرف بزن، قهرمان تویی
آیینه دار کشتی ما در جهان تویی
مثل '' موحدی و حبیبی '' به روزگار
در زمره ی همیشه ی نام آوران تویی
بالا بلند مثل تو کو در زمانه ها
در چشم ما حکایت سرو روان تویی
میراث توست آن همه پیروزی شگفت
در قاب کشتی وطنت جاودان تویی
ایران برای دیدن تو صف کشیده است
'' یزدانی '' همیشه ی دل های مان تویی
باید ترا نوشت بر اوراق یادها
از نام دارهای جهان بی گمان تویی
ایران به بازوان تو سوگند می خورد
پا شو، بایست، رستم ما همچنان تویی
شعبان کرم دخت
بابلسر
شهریور هزار و چهارصد و دو
کانال شعر من
@karamdokht
تِــه نمــرِه رِه دومــبِــه بیس بــه بالایی
هَــمـِه دونِــــه ، خِــدا دونــدِه خِــدایی
تِـــه عُــمــربالایِ صَــدا بیــس بَــهـووِه
خَــلِــه خِــداسِه کــار انــجــام هِــدایی
شعراز: خسرونقدی گنجی
دوست عزیزم مهدی مرتضوی درازکلا
🛑 سروده ی بالا ، جباب سرودی جناب مهدی مرتضی هسه که درباره ی شه سنگِ قور وسته، بنویشته.👇
✅ دو بیت برای سنگ قبرم، سرودم :👇
شاعــری بـــودم معلـــم زیستم
خوب می دانـــی خدایا کیستم!!
نمره ی اعمــال من گر هست صفر
از نگـــاه بخشـــش تـــو بیستم !!
سراینده: جناب مهدی مرتضوی درازکلا، بابلکنار.
دو بیت برای سنگ قبرم :
شاعری بودم معلم زیستم
خوب می دانی خدایا کیستم!!
نمره ی اعمال من گر صفرهست
ازنگاه بخشش تو بیستم !!
مهدی مرتضوی درازکلا
باپای پیاده !
شرابی سرخ باید اربعینی
زیارت برحسین و مه جبینی
هواپیما نه ! باپای پیاده
خس و خاشاک زیرپا، زمینی!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۲ش
@mortazavipoem
🍂🍂
#مهدی_مرتضوی_درازکلا_بابلکنار
#شعر_اربعین
#یاحسین
تِه خون، کوهِ بِک آ بو رِ بَوِردِه
اَمِه دَشتِ چِشِ سو رِه بَوِر دِه
بِمـــوئِه اَربَعیـــن، ته داغ وِسّه
مِه چِش دِریــویِ آبرورِه بَوِردِه
#برگردان
خون تو بوی خوش کوه را برد
و روشنایی چشم دشت را با خود برد
حالا که اربعین آمد از داغ تو
اشک من آبروی دریا را برد!!
Telegram.me/chekel96
صُلب بی مانند (طنز ۱ )
شیخی که گفته یازده فرزند دارد
با این گرانی صُلبِ بی مانند دارد
سلطان ارزی هست یا سلطان گنجی
چون یک مسافربچه در اسفنددارد!
ای شیخ رمزش را بگو ما از شماییم
مالی رسدازدوست طعم قند دارد!!
فرزند آقایی نماند ایران ، زدورفت
ایران فردا چند دانشمند دارد؟!
از دستتان جمعیّت ایران شده پیر
کارشما هم گریه هم لبخند دارد!
"تحریم بیمه " بچه کمتر" یادمان هست!
شرحش کنم از پیش و از پس بند دارد!!
مهدی مرتضوی درازکلا(بابلکناری)
ششم شهریور ۱۴۰۲
@mortazavipoem
سو ءِ تفاهم
هرچه خوبی می کنم گم می شود
باعث سوءِ تفاهم می شود
من یقین دارم که از آه دلم-
آب دریا پر تلاطم می شود
دوست شد در انجمن مدّاح من
گاه خلوت مثل کژدُم می شود
گر بکارم زر ، به هنگام درو
آدمی را عین گندم می شود
خوشه های رَز حلال و خوردنی است
با حرامی زاده در خُم می شود
این یکی بیند خدا را در کنار
دیگری در بادیه گُم می شود
ای خدا تنها شدم حق بامن است
یارمن، همرنگ مردم می شود
دربهار عمرمغروری چرا؟!
فصل اول فصل سوم می شود!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
سه شنبه نیمه ی دوم مرداد ۱۴۰۲
@mortazavipoem
پیش گویی ☠💀☠💀☠💀☠💀
ای که با پُست پدر دکتر شدی!
صاحبِ جاه و زمین و دُر شدی
می رسد روزی که بر دارت کُنند
قبرِ گودی را برایت می کَنند
پایان پیشگویی
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
بیست و دوم مرداد ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
فیلبند (۲)
فیلبنداست و زیر پا دنیا
هست این جا به کام ما دنیا
عطر بابونه بر مشام آید
ما عوض کی کنیم بادنیا
سیب های سپیدوسرخ به چشم
می درخشند هست تا دنیا!
رویِ ابرش قدم زنی گویی--
خوب می چرخداز وفا دنیا!!
ساعتی می شوی نهان در مِه
بعد پیدا کند ترا دنیا
آسمان شب، ستاره پوش شود
من کنارت ، گل و خدا دنیا!
ای جهانگرد! در پیِ حوری؟!
هرچه خواهی بیا بیا دنیا!
فیلبند است و یک مهندسِ سبز
خرّم است و یدِ خدا ، دنیا!
مهدی مرتضوی درازکلا فیلبند
از روستای بابل
سه شنبه دهم مرداد ۱۴۰۲
@mortazavipoem
به یک آقازاده
رباعی
یک روز بگیر وعده ی فردا را
برما بسپار نقدی دنیا را
بر طبق کدام آیه آقازاده !!
امروز شمارا شدو فردا مارا؟!!!!
پایان=== مهدی مرتضوی درازکلا
پنج شنبه بیست وچهارم مرداد ۱۳۹۸
@mortazavipoem
به شاعر ارجمند جناب مهندس سید حسین حسینی که الهه ی عزیز ش را در روز عید غدیر به خدا سپرد🌑🌑🌑
الهه " بال گشودوبه لا مکان پیوست!
بدون پرده بگویم به آسمان پیوست!!
به دست چرخ گزینش شدو پسندآمد
ازین زمانه به دنیای بی زمان پیوست!!
به زیر پای الهه بهشت واجب شد
ازین سراچه ی ترکیب به جنان پیوست!
شبیه نقطه ی نوری، ستاره شد آخر
فرشته گشت خرامان به کهکشان پیوست
چو رود رفت به دریا بگو چه پیش آمد؟!
چه شد اگر گل سرخی به بوستان پیوست؟!!
دریغ عالم و آدم زغم سیه پوشند
خلاصه روح درخشان به بی نشان پیوست!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
چهارشنبه بیست وهشتم تیر۱۴۰۱
@mortazavipoem
به معلم اول ابتدایی مرحوم
بخشعلی طیبی !
اِسا جَم هاکِنِم خِشک خِشکِ چِلکا
بکوشِم من تِوِسِه چاقِه وَرکا
ته مه آموزگار بی یک دَهیمِه
که در شانِ تِه نیِّه غازو سیکا!!
برگردان:
اکنون هیزم های خشک را برای کباب جمع کنم میخواهم برای تو برّه ی چاق بکشم
من کلاس اول ابتدایی بودم تو آموزگار من بودی و امروزکباب غاز و اردک در شان تو نیست!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
مهدی مرتضوی درازکلا
۱۱ شهریور ۱۳۹۹
ویژه‌برنامه‌ی محرم، صدا و سیمای مازندران
غزلی تازه برازنده ی همه ی خوبرویان
روی برفی
آسمان تا بی نهایت طی کند
گردش ایام پیرت کی کند؟!
خوب هستی زیرباران خوبتر!
باد وحشی فکر جام و می کند
هیچ کس مثل تو زیبایی نداشت
روی ، برفی و نه برف دی کند
موی تو درآینه گندم طلاست
قصدتو از حاکمان ری کند!!
خواستگارانت همه نی برلبند
این دلم را شرحه شرحه نی کند!
مهدی مرتضوی بابلکناری بابل
آخر شهریور ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
🛑 نیرنگ
با یاد تو قـــدم بـــه رهِ جنگ می زنم
شیپور خـــون برای دل تنگ می زنم
من زردِ زرد، با مژه ی سرخ خون چکان
این چهره ی خزان زده را رنگ می زنم
وقتی که از تو می شنوم بوی حیله را
هر جا که داشت پنجره ای سنگ می زنم
آب از سرم گذشت! چه بیهوده باز من
خاشاکِ وعده های تو را چنگ می زنم!!
تا از کتــاب سنگدلـــی مشق می کنی
خطـــی بر این نوشته ی نیرنگ می زنم.
👤 سراینده: جناب مهدی مرتضوی بابلکناری بابل
پایان شهریور ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
نیرنگ
با یادتو قدم به رهِ جنگ می زنم
شیپور خون برای دل تنگ می زنم
من زردِ زرد ، با مژه ی سرخ خون چکان
این چهره ی خزان زده را رنگ می زنم
وقتی که از تو می شنوم بوی حیله را
هر جا که داشت پنجره ای سنگ می زنم
آب از سرم گذشت! چه بیهوده باز من
خاشاک وعده های ترا چنگ می زنم!!
تا از کتاب سنگدلی مشق می کنی -
خطی براین نوشته ی نیرنگ می زنم
مهدی مرتضوی بابلکناری بابل
پایان شهریور ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
🛑 دو بیت برای سنگ قبرم، سرودم :👇
شاعــری بـــودم معلـــم زیستم
خوب می دانـــی خدایا کیستم!!
نمره ی اعمــال من گر هست صفر
از نگـــاه بخشـــش تـــو بیستم !!
سراینده: جناب مهدی مرتضوی درازکلا، بابلکنار.
❤️ برای جناب « مهدی مرتضوی» دبیربازنشسته ی بابلکنار، سال های سال، زندگانیِ همراه با تندرسی و خِشی ، آرزو کِمبی.
1402/06/23
🆔@Avestakiyan2 👈
غزلی به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی ع) وامام رضا ع) ورحلت جانسوز
نبی اکرم محمدمصطفی (ص)
ای کریم اهل بیت ای مجتبی
شدجگرپاره به دست بی وفا
خون دل خوردی ، میان طشت جور---
ریختی ازحلق خود چون مرتضی
تاکه خلقی را هدایت ها کنی
زندگی کردی حسن چون انبیا!...
ای غریب توس ای شمس الشموس
درخراسان می درخشی ای رضا!
اشک من بادیدن انگورِزهر
شدروان ازگونه ام مهمان ما!
پایتخت این جهان شد مشهدت
اخترهشتم به اشک بیصدا ...
این محمدرفتنش ناباوراست
عرش می لرزد به یادمصطفی
رحلت او استخوان سوزاست وای!
آتش غم سوخته تاعرش را!!
اهل بیت ما بسوزنداز غمش
شدعزادار محمد(ص) هم خدا
درنمازوذکرودرسوزدعا
یاداو دل های مارا شدشفا
رحلت جانسوزاو دلخون کند---
عاشقان رادر زمین ودرهوا!!...
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
سیزدهم مهر ۱۴۰۰
سه غزل برای اربعین حسینی
مست مستم درهوای اربعین
از نجف تا کربلای اربعین
گوش راپرکرد چاووش سفر
عاشقانه بانوای اربعین
زائر آیینه گون باشم اگر
هست از فیض صفای اربعین
من دوباره زائر پاک حرم
شاکرم باز از خدای اربعین!
پای رفتن سالها درمن نبود
می روم اینک به پای اربعین!
پابرهنه می روم بر روی ابر
آسمانی !! جاده های اربعین !
می کند کَر گوش هایم را عجیب!
گریه های بی صدای اربعین
بارشی یکریز دارم از دوچشم
من ز سوز وای وای اربعین
سال ها خواندم به شوق یا حسین ع
ابتدا تا انتهای ار بعین !
آفتاب ظهر کی سوزد مرا ؟!!
تا منم زیر لوای اربعین
روی صفحه لاله ها پرپر شده
هست نذرم در رثای اربعین !
دوست دارم چون شهید کربلا
که بمیرم در عزای اربعین !!
* * *
شراب اربعین
شراب اربعین سرخ در خم شعله ور تر شد
که چشم سنگ ، از این سوختن ها کاملاً تَر شد
هنوز از قلب گودال به خون شسته ، بلند آتش
که چون آتشفشانی قله راهمواره در سر شد!
گذشت از واقعه چل روز؟! نه چل قرن تلخ سرخ
ویا امروز گویی لاله های سبز پرپرشد!!
سر درخون نشسته عالمی را کرد دیگرگون
دل خورشیدو ماه و آینه کامل مکدّر شد!
ز عاشورای خونین ، اربعین شد کربلایی تر!
که حکمت این چنین هست و دری دیگر مقدّر شد !!
+++ +++ +++
نغمه خوان اربعین
این منم عاشق به جان اربعین
روز و شب من نغمه خوان اربعین!
گرچه عاشورا به جانم زد شرر
بگذرم از امتحان اربعین
کربلا در کربلا که سوختم
جان گرفتم با اذان اربعین
ازنجف تاکربلا درزیر پا
بود ه بس سرو روان اربعین
پیرمردی با عصا ، سوی حرم
هست برپا از توان اربعین
پیرزن می گفت : موکب به دوچشم
سالکان راهست ، خان اربعین!!
بعد، از چل روز می بارد هنوز
اشک خون از آسمان اربعین!
یا حسین عاشقان با ما بگوی
راز عشقی از زبان اربعین !!
کربلایی کن خدا مارا شویم
تا زطیف میهمان اربعین
+++ +×+ +++
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
چهارم آبان ۱۳۹۷
@mortazavipoem
زبان حال ع - ش طنزواره
" هیئت علمی "
تصمیم گرفتم بشوم هیئت علمی
پیوسته کنم بابغلی صحبت علمی
با یار خودم نامه که ارسال نمودم
بگذاشتمش در تهِ یک پاکت علمی
ابلاغ من زار زدند آنوَرِ زابُل
عازم شده ام با کتب و شوکتِ علمی
هر عالِمِ عالَم به برابر شده تسلیم
باباطن جهل من و با صورت علمی!
از درد شدم شاعر طنز و غم و لبخند
چون ول نکند این یقه را عادت علمی
تاگور امید است بمانم سَرِ کنکور
از سر نرود هیچ زمان خصلت علمی
یک روز خجالت زَده کردم همه همکار
از من شده در بین همه دعوت علمی!!
آخر شده ام باز نشسته ، نشدم فوق
لیسانس بماندم به همه همّتِ عِلمی
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
در آسمان و در زمین
صبر ما آخر چرا حلوا نشد؟!!
صد دخیل بسته ی ما وا نشد!
وعده داده کارو بار سطح شهر
سکّه می گردد به حق امّا نشد!
پیر ما با ریش کرده پاک پاک
اشک ما را ، درد عشق افشا نشد!!
ای تورّم گشته ایم و گشته ایم
خطِّ پایانت چرا پیدا نشد؟!!
ریگی " اندر آسمان شد دستگیر
دیگری روی زمین رسوا نشد!!
دکتری در حسرت زن پیر شد!
بی عروسی عقدشد بابا نشد!
ما فدای چارچرخت ای پراید
طرح ایمن سازی ات اجرا نشد!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
پنج شنبه دوم شهریور ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
ممنون جناب استاد مرتضوی عزیز که جزو هییت موسس انجمن هستنه و باعث افتخار ما ...بموندی
Читать полностью…
مازِرونی زوون
تِرِه مِن فِدا مازِرونی زِوون
خِدایا بَموندی بِهاری جِوون!!
مِه دِلوَر که گَب زَندِه مِه جا خِنِه--
چِنِک بِه چِنِک ، خوامبِه بورِم دِهون
صِدا رِه که سَر دا ، دِشون گیتِه ساز
سِما کِردِنِه مارو دَسِّ دِشون
زِوون هَسِّه شیرین و فرهادِ مِه
رَسِمبِه عَسِلرِه دَوِه بیستون !!
مَحلّی زِوون رِه فِدا بومبِه مِن
وِه هَسّهِ پِلا وخِرِش، گَرمِه نون !
مَحَلّی زِوون روش ، دانِه بَتِد !
مِه خون هَسّو شاهرگ ، بَهیّهِ نِشون
تِه لالی نَدونی مَحَلّیِ گَب
اگرچه بَدونی تِه صدتا زِوون !!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
ای درخت ! به یاد درختان انجلیسی
با درختی هوای ما مطبوع
زندگی می شود زبرگ شروع!
نه تبر! من ترا نمی خواهم
از ورودت به جنگلی ممنوع!
شاخه ای می شود عصای علی(ع)
یاشود منبرش هزاران نوع!
هست سلطان جنگلی یک شیر
بی درختان ، مَلِک شود مخلوع
هردرختی چو سد برابر سیل
چون بگیرد جلوی هر چه وقوع!!
هرنهالی که بشکند قتل است!
این عمل هست تلخ و نا مشروع!
هردرختی به ارزش نفس است
زندگی را نه قیمتِ مقطوع ....
قلمم بود ناتوان در وصف؟!
شعر من شد مفید، در مجموع؟!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
آ ذر ۱۴۰۰
@mortazavipoem
🏴
#دوبیتی_تبری
#مهدی_مرتضوی_درازکلا
#شعرعاشورا
تَشِ چاشت و گَت وخُرد زِلِّه زِلّه
گــــودالِسِّــه شَهیـــدون، پِلِّه پِلّه
زمیـــــن و آسِمونّــــه غــم دَپیتِه
حسین "ع"دار بَیِّه نِیزِه چِلِّه چِلِّه
#برگردان
آفتاب ظهر بودو بزرگ و کوچک زار و ناتوان
نعش شهیدان در گودال برای دشمنان پله‌ها شدند!
موجودات آسمان و زمین سوگوار وعزادار شدند
پیکر امام حسین مثل درخت بود و نیزه‌ها چون شاخه‌های آن
Telegram.me/chekel96
🌸🍀🌴🍀🌸
#غزل
در دوچشم سرزیادیم وزیادی نیستیم!
فرق را بافقر می فهمیم عادی نیستیم!!!!
زندگی بازی است اما ای حریف ناتوان!!---
ما معلم در زمین بیسوادی نیستیم
بر لب مامی زنند این روزها مُهرسُکوت !
وهم شان این است دیگر توی وادی نیستیم!!!!
نور مروارید اُقیانوس مَوّاجیم و سبز
روی ساحل ماسه های پخش بادی نیستیم!
آتشی در زیر خاکستر!! نهانی زنده ایم!!
ظاهراً مردان مرده ... یا ارادی نیستیم!!!!
ازتهیدستی بُریدیم از سیاست های خویش
سربه زیریم این ستادی آن ستادی نیستیم
#مهدی_مرتضوی_درازکلا🍀
http://Telegram.me/sedapa
چند دِبِیتی تَبِری از " بابلکناری"
اگر سور دارِسِرپیشی ، وِجِمبِه
تِه آهویی ، تِه دِنبال سَر تَجِمبِه
تِه دَس رِه دَس بَزومِه اَندِه داغه--
خیال کِمبِه وِ نِه کَف نون پَجِمبِه
برگردان :
اگر درخت سرو حیاطی تورا از جا می کنم(ازعشق ) اگرتوآهو باشی ازعشق دنبال تو می دوم!
دست تورا دست زدم از بس که داغ بود خیال کردم می توانم بر روی کف دستت
نان بپذم!!!!
شماره ی ۲)
تِه وَر هرکس که بییِه مانِه بومبِه
وَگرنه مِن جِنازِه آنِه بومبِه
شِه اَنگوس رِه تِه تَن کِمبِه مِن آشی
لَبِ سَر که اِلِمبِه قانِه بومبِه
برگردان:
هر کس به طرف توبیاید مانع می شوم
وگرنه بلافاصله من جنازه می شوم
انگشت خودم را بر تنت آغشته می کنم و آن را روی لب خود می گذارم قانع می شوم !!!!
شماره ۳)
دِرو گِمبِه مِرِه بَیتِه تِه سِرما
تِمومرِه حالی هَسسه دیمِ اِرما
چِچیسِّه پیش دِنی مِوِسِّه تَجکِل ؟!
نَدِه تِه اَندِه مَردِم رِه تِماشا !!
برگردان :
دروغ می گویم که سرمای تنت به من رسید همه می فهمند که غده ی صورتم
اثر کتک توست
چرا این قدر هیزم را به طرف آتش هول می دهی برای سوختنم؟!
تو این قدر اختلاف را به مردم نشان نده!!
..مهدی مرتضوی درازکلا بابل
جمعه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۱ش
@mortazavipoem
