ماه استراحت!!
.
ماه رمضان می شود ، جان استراحت می کند
گوش با گلبانگ قرآن استراحت می کند!
دیو شهوت رخت بندد لب بیاسایدزلغو
معده گرددرام ودندان استراحت می کند!
صلح حاکم می شود برشهرسبز معنوی
دست کج کوتاه و زندان استراحت می کند
درشب قدر خدا شهر از امان پرمی شود
کوچه ها خلوت خیابان استراحت می کند!!
گرچه ابلیس ضلالت لحظه ای بیکارنیست
ماه تحریم است و شیطان استراحت می کند!!!!
بادهان بسته ی خوداقتصادی می شویم
سدپرازرحمت شود نان استراحت می کند!!
بانخوردن های رمضان تن ببینی تندرست
باپزشکان دارودرمان استراحت می کند!!
میزبان باشدخدا باسفره های بیکران
بادهان روزه مهمان استراحت می کند!!
کافران شرمنده از بانگ دعای سی سحر
کفرمی خوابد مسلمان استراحت می کند!
می شودآزادازگندم رهاازوسوسه !!
میشودآزاده انسان، استراحت می کند!!!
پایان=== مهدی مرتضوی درازکلا
اول خرداد ۱۳۹۸ چهارشنبه
@mortazavipoem
🌺
#دوبیتی_تبری
#مهدی_مرتضوی_درازکلا_بابلکنار
#سلام_بهار
زِمِسّـون رِه بَزو، بَیتِه بِهار دوج!
وِنِه چِشّــه بَــدوتِه سَبــزِ گالوج
بِهــارِ وا بِمــو، دار وَلــگِ پـوشِه
اَمِه پَرچیم و پائِه هَم بَزو نوج!
#برگردان
بهــار، زمستان را حسابی تنبیه کرد
باساقهاش،سوزن بهچشم زمستان زد
باد بهار آمد و درخت پوشیده از برگ شد
حتی پرچین و چپر و پایهاش جوانه زد
Telegram.me/chekel96
با درود بی حدود
سال نو را خدمت شما و خانواده ی محترم تبریک عرض می کنم ان شاالله
سال پیروزی و بهروزی و پویایی و شکوفایی باشد!
#مهدی_مرتضوی_درازکلا_بابل
@mortazavipoem
گرفتار خال❤️💭
به زخم زبانت چه آسان بمیرم
به دستت کنار خیابان بمیرم!
شدم گیج آن گردباد سر کوی
مچاله شوم در بیابان بمیرم
به هرتیک تاکی که جان کندنم هست-
فدایی زلفت... فراوان بمیرم!
چنان ابرپاره بباردنبارد-
دعایی بفرما بهاران بمیرم
من از خاک بیگانه هستم فراری!
خدایا! به دستت درایران بمیرم
گرفتارخال لب دوست من هم"
بترسم درآغوش شیطان بمیرم.
مهدی مرتضوی درازکلا -بابل
یک شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
پیر بابلکنار!!
محو بابلکنار خود باشم
دوست همدیار خودباشم
می زنم گام سرزمینم را
سایه ای در کنار خود باشم!
آسمانی شوم رها گاهی
بال سار چنارخود باشم
جیب خود را به دوستان بخشم
پاکباز قمار خود باشم
بوسه گاه لبش دوگونه ی من
هم ایاغ نگار خود باشم!
مست گلبرگ های شاخه ی خویش
گل باغ بهار خود باشم
باغ و انگور و جام خیّامی-
کوچه و میگسارخودباشم
قاطی ِ نسلِ شاهدان ِ جدید-
پیر بابلکنارخود باشم!!
زیر خاک وطن شوم آرام
توی چشمم غبار خودباشم!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
کاه نصیب "😪
مزرعه مرد اگر پشت به باران کردیم
آسمان نیست بد و لعنِ دوچندان کردیم!
مزرعه گاه دچار ملخ و کرم شود
کار آسیب شناسی نه به آن سان کردیم
پینه ی دست کشاورز ببین می میری
درخرافات شده نسبت شیطان کردیم
تکیه بر بیل زده کاه نصیبِ هرسال
پای ارباب وطن را سرِ ایران کردیم
راستی آن که نمونه شده در کشور ما
بود نامحرم و میهن زچه ویران کردیم؟!
شرم بیرون و درون مانع کاذب شده است
ظلم خورشید نما بود که پنهان کردیم!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
یک شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ شمسی
@mortazavipoem
🌺
#دوبیتی_تبری
#مهدی_مرتضوی_درازکلا_بابلکنار
#سلام_بهار
زِمِسّـون رِه بَزو، بَیتِه بِهار دوج!
وِنِه چِشّــه بَــدوتِه سَبــزِ گالوج
بِهــارِ وا بِمــو، دار وَلــگِ پـوشِه
اَمِه پَرچیم و پائِه هَم بَزو نوج!
#برگردان
بهــار، زمستان را حسابی تنبیه کرد
باساقهاش،سوزن بهچشم زمستان زد
باد بهار آمد و درخت پوشیده از برگ شد
حتی پرچین و چپر و پایهاش جوانه زد
Telegram.me/chekel96
به بهانه ی چند ساعت بی هوشی
کنار خیابان!!
شنای سفر!!
تا ساعتی زحسِّ جهانم رها شدم
از خود برون شدم به درون چون خدا شدم
رفتم به خواب سبز خداگون سبک ترین
بی رنگترچوآینه مست صفاشدم!
بیدارکرددست کسی تا مرا به حس
افسوس غرق در همه سوی صدا شدم
تا ساعتی چوسنگ شدم ازهوس خلاص
آسوده خاطری به رهم ... بی هوا شدم
اززیرآب کاش نمی آمدم برون
من تازه باشنای سفرآشناشدم!!
در "شصت" پاگذاشتم و هست بس مرا
اززندگی و نوبت خودچون جدا شدم!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
شنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
پَرِ تکبیر)
ترک آغوش نکن می میرم
خبراز عالم دیگر گیرم !
لب تو قند فراوان دارد
به تماشا که نشینم سیرم
من خودآزارشدم بی چشمت
با خودم سخت بیا در گیرم
لطف کردی که جنونم دادی
بوی خون دارم و در زنجیرم!
بی تو روباه شدم پرز دغل
باتو من جرئت صدها شیرم!
با منِ راه نشین حرف بزن
بی غزل های زبانت پیرم!
روز اول که ترا دیدم ، وای!
به هوا رفت پَرِ تکبیرم
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
نیمه ی اول اسفند ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
به دوست شاعرم
بهروز رستگار❤️❤️
بدون او همیشه بی قراری
به برزخ هستی و چیزی نداری
اگرخواهی تورستن از گناهان
بدان! بهرو ز باشی، رستگاری!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
یک شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
دهه ی فجر مبارک !
انفجار نور!
گفت پیرم کز تبار نور بود
" انقلابم انفجار نور بود" !!
روی او از شرق سر زد شب شکن
مثل خورشید از دیار نور بود!
پیر من در روز های ابر و باد
با دو دست آیینه دار نور بود!
بر جبینش چشمه های صبح داشت!
دست هایش افتخار نور بود!
کوله بار هور را بر دوش داشت
بر زبانش هم شعار نور بود !
پنجره در پنجره گل می شکفت
این بهار از ابتکار نور بود!
سوز سرمای زمستان رخت بست
وقت میلاد بهار نور بود !!
پرچم شیطان پس از شب های سرد---
زیر گام بی شمار نور بود !!
...........🇮🇷🌸🇮🇷
شاعر فرهنگی
مهدی مرتضوی دراز کلا
جمعه دوازدهم بهمن ۱۳۹۷
................🌸
🔶️ روابط عمومی آموزش و پرورش بابل
🔷️http://babol-mazand.medu.ir
🆔️ @APBABOL
عیدمبعث مبارک !
حسِّ باران
بخوان به نام خدا درگلیم روحانی!
بخوان بخوان که تومکتب ندیده می خوانی
بیا که خلوت ماراتونورآیاتی
توراه وراز حراراکه خوب می دانی !
جهان فقط که چراگاه گوسفندان نیست
تویی گزیده ی ما باعصای چوپانی!!
حجاز تشنه ی یک مرد پرزاعجازاست
توچشمه سارکویری وَ حسِ بارانی
دلت به پاکی عطربهارقرآن است
دلی که هست همیشه زلال وقرآنی!
بیاکه روی تراماه وهورمی بوسند
زمین شب زده محتاج نور پیشانی !!
اساس بتکده هاراتبرفرودآور
که درشکستن بت ها خلیل رامانی!!
فرارسیده زمان وزمینه ی خیزش
که آسمان وزمین است روبه ویرانی !
جهان که سفره ی گسترده ی کرامت توست
چه افتخار بزرگیست باتو مهمانی !!
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
جمعه فروردین ۱۳۹۷
با سپاس بیکران از جناب مهندس جواد بیژنی هنرمند که شعرخوانی مرا به نحو شایسته طراحی کردند
Читать полностью…سیدمیرآقا و اتوبوس
در سال ۱۳۵۹ اوائل اردیبهشت مرحوم
سید میرآقا در ایستگاه درازکلا خواست
اتوبوس را سوارشود! راننده می ترسید
او کرایه ندهد سوارش نکرد و بعد از پر
شدن اتوبوس قدیمی حرکت کرد و مرحوم سید میرآقا هرچه دویید به اتوبوس نرسید وجاماند اتوبوس به نزدیک چهره که رسید خاموش کرد و من
داخل اتوبوس بودم. مردم چند بار صلوات
فرستادند فایده ای نداشت وهمه به دستور راننده پیاده شدند. چند بار اتوبوس را هول دادند اما روشن نشد تا
این که یک نفر متوجه شد سیدمیرآقا حسینی از دور پیاده دارد می آید و به
راننده گفت من کرایه اش را حساب می
کنم اگر اورا سوار کنی ماشین راه می افتد!!!!
این قدر ایستادند تا سید میرآقای حسینی
رسید و راننده دست او را بوسید و سوارش کرد وبه او گفت تو از کرایه معافی و لی دعایی بخوان که اتوبوس
روشن شود!! سید میرآقا حسینی در پاسخ راننده گفت من به نزدیکی مرزیکلا
رسیدم دیگر به شما نیازی ندارم تازه من
که مکانیک نیستم و مردم گریه کنان از
او بارها خواهش کردند و به هر صورتی
بود مرحوم سید میرآقارا راضی کردند...
اوبه مردم گفت سه بار بلند" یاعلی" بگویند همه امتثال امر کردند سپس
شوفر را گفت:
برو ماشینت را روشن کن !! راننده با اولین آزمایش ، ماشین را روشن کرد همه
اورا بوسیدند و راننده به او گفت بیا پیشم بنشین و سید امتناع ورزید!!! هر چه اصرار و ابرام کردند قبول نکرد و گفت بروید به سلامت مقصد من معلوم
نیست و ماشین حرکت کرد درحالی که
سرنشینان آزرده خاطر بودند از را ننده
و مرحوم سیدمیرآقا حسینی در پشت
هیچستان ناپدید شد!!.
پایان = مهدی مرتضوی درازکلا بابل
سه شنبه دهم بهمن ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
یک دوبیتی برای میلاد امام حسن ع)
مدینه از فروغش چون چمن شد
پراز شمشاد و سرو و نارون شد!
مبارک گوی او زهرا ع ) که گفته است
کریم اهل بیت ما حسن (ع) شد!!
مهدی مرتضوی درازکلا
پنج شنبه ، نیمه ی اول فروردین ۱۴۰۳
@mortazavipoem
دو بیتی
خداوندا مرا اهل شنا کن
مرا با موج دریا آشنا کن
امیدم ده وضو از چشمه گیرم
دو دستم را تو غرق ربّنا کن
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
نیمه ی اول فروردین ۱۴۰۳
@mortazavipoem
بِهار🍃🌿🌹🌸🌷💐
هِمِند، پِرچِلچِلا بَیِّه اَمِه وَر
کِلی سازِنِّه ، دون گیرِنِّه مَحشَر
زَمین و آسِمون رِه بو دَپیتِه
بَشِندیِّه بِهار، گل چِلِّه ی سَر
برگردان :
طرف ما صحرا پراز پرستوشد
لانه می سازند از همدیگر دانه ی عاشقانه
می گیرندقیامت بپاکردند.
بوی خوش در زمین و آسمان پیچید!
بهار گُل روی شاخه ها ریخت!.
مهدی مرتضوی درازکلا -بابل
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
🌺
#دوبیتی_تبری
#مهدی_مرتضوی_درازکلا_بابلکنار
#سلام_بهار
زِمِسّـون رِه بَزو، بَیتِه بِهار دوج!
وِنِه چِشّــه بَــدوتِه سَبــزِ گالوج
بِهــارِ وا بِمــو، دار وَلــگِ پـوشِه
اَمِه پَرچیم و پائِه هَم بَزو نوج!
#برگردان
بهــار، زمستان را حسابی تنبیه کرد
باساقهاش،سوزن بهچشم زمستان زد
باد بهار آمد و درخت پوشیده از برگ شد
حتی پرچین و چپر و پایهاش جوانه زد
Telegram.me/chekel96
گوشت و استخوان!
استخوان دائم نمی سازد هما
نیکبختی آورد گه گوشت ، ها!
سایه ی آن کس شود خوشبختی ات-
می شود پیروز برنفس و هوا
کی شودتیمور آن کس لنگ شد؟!
هست معیار ظفرچون صحنه ها
روز باشدپُرستاره آسمان!
در نگاهش می کند چشمت خطا
سایه ی خورشید هم خنثی شود
چون بیفتد درمیان پای قضا!!
مهدی مرتضوی درازکلا-بابل
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
به قدرت فلاحتی چهره
"ابرقدرت بابلکنار " (فردای روشن)
ای کاش من پرنده ی آزادبوده ام!
در آسمان آبی تو شاد بوده ام
دریا و دشت وبیشه که درزیربال من
پرواز مذهبم ! به دم بادبوده ام
من یارخوب و دوست هرخانه باسرود
ازدام ها فراری صیّاد بوده ام
جمعی مرا به خاطرآواز خواستند
افشاگر تمامی بیداد بوده ام
در روزهای برفی و سرمای رفتنی
منقارزن به شاخه ی شمشاد بوده ام!
فردا که روشن است به میلادآفتاب
بانوربال، روشنی آباد بوده ام
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۲
@mortazavipoem
بهار
خواب سبزی دیدم و تعبیر شدآمد بهار
برف شوم کوچه ها تبخیر شد آمدبهار
دست ها از جیب بیرون آمدو سرما گریخت
با نسیمی باغ ما تعمیر شد آمد بهار!!
باد درگوش درختان جارزد ای خفتگان
وقت عطرافشانی تکبیر شد آمد بهار!!
آن همه تبلیغ زردی که خزان کرده چه شد؟!!
آن همه سردی که بی تاثیرشد آمد بهار!
چون کتاب آسمانی پر زاسرار خدا!
آیه آیه در زمین تفسیرشد آمد بهار!!
بر زمین گویی بهشت از آسمان آمدفرود
عکس گل های جنان تکثیرشد آمدبهار
نقش خون های شهیدان بر رخ آلاله ها
ماهرانه باقلم تصویرشد آمد بهار!!
در قنوت دست ها شکروسلام بیشمار
از خدای مهربان تقدیر شد آمدبهار!!!
پایان= مهدی مرتضوی درازکلا زادگاه
دوشنبه بیست وهفتم اسفند ۱۳۹۷
شعر بهار ازکتاب " شب درو " اثر خودم چاپ دوم ۱۳۹۰ ص= ۶۲ و۶۳
@mortazavipoem
🎙دکلمه های عندلیب_پری ساتکنی
@satkani
معنای ایران )
مثل گُلدان پر کنی ایوان من
پُرزگل های تَری گلدانِ من!
من اصالت را زتودارم به کف
تونباشی نیست هم خاندان من
گربه ی بیدار اطلس ها تویی
باتومعنا می دهد ایران من!!
ای دماوند غرور سرفراز
تکیه برتو می زنم، امکان من
آبدیده گشته ای با ضربه ها
زخم هایت باعث درمان من
سوختی در آتش تشویش ها
تاشوی آخر سرو سامان من!
کاش جان ها داشتم قربان کنم
در هزاره می شدی قُربان من
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
پنج شنبه دهم اسفند ۱۴۰۲ش
@mortazavipoem
به همسرفرهیخته خانم وفایی
که کلاس و کتاب اورا خوب می شناسند!
🌹🌹
باتو آرامش کنارم بیشتر
ای بهارم! برگ و بارم بیشتر
در کنارم تا که خندیدی زدل
بی خزان گشتم بهارم بیشتر!
عمرمن سرشار از گل های شا د
نغمه های شاخسارم بیشتر!
دور گردی ساعتی از پیش من-
لحظه ها را می شمارم بیشتر!
تا تو را دارم پُر از موسیقی ام
شیون و سوز سه تارم بیشتر!
آفتاب ذرّه پرور هم تویی
آفتابی و غبارم ! بیشتر!
سعی داری تا مرا عاقل کنی
مثل مجنون نی سوارم بیشتر!
از وفایی حرف اول می زنی!
من فقط حرف و شعارم بیشتر
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
یک شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
به همسرفرهیخته خانم وفایی
که کلاس و کتاب اورا خوب می شناسند!
🌹🌹
باتو آرامش کنارم بیشتر
ای بهارم! برگ و بارم بیشتر
در کنارم تا که خندیدی زدل
بی خزان گشتم بهارم بیشتر!
عمرمن سرشار از گل های شا د
نغمه های شاخسارم بیشتر!
دور گردی ساعتی از پیش من-
لحظه ها را می شمارم بیشتر!
تا تو را دارم پُر از موسیقی ام
شیون و سوز سه تارم بیشتر!
آفتاب ذرّه پرور هم تویی
آفتابی و غبارم ! بیشتر!
سعی داری تا مرا عاقل کنی
مثل مجنون نی سوارم بیشتر!
از وفایی حرف اول می زنی!
من فقط حرف و شعارم بیشتر
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
یک شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
منظر ایران 🌹🌺
منظرایران جهانی را مسافرمی کند
مرغ های سیبری راهم مهاجرمی کند!!
خوش به حال ما که مشرق درتمام روزها
آفتابش را به غرب دور صادر می کند!
کی بیابان می زدایددست بیگانه هلا!
هرچمن راپای استعمار بایر می کند!!
خود به دنبال صنایع می رود باعلم وفن
ازبرای ما بساط رقص دایر می کند!
گرچه تحریم است ودشمن راه روزی می زند---
روزه مارا بانسیم آسوده خاطر می کند!
معنی خنده ندارد دام های دشمن است
برق دندان سپیدی را که ظاهرمی کند!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
سه شنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۰ ش
@mortazavipoem
جبر ناودان 🌑🌑🌑
تمام ابر های پاره پاره ازسپیدوتیره
گلویت را- نه مصنوعی- بیفشردند
وچشمانت که اخترپوش می شد
سرازیری جبرناودان جاری!
تمام پنجره برروی تو بازو پُرازآواز
که سروستان تاریخ بشررا می شمردی
برای جنگ با جغدان چه غم ها خورده ای
پیروز!! تو با چشم دلت بدهای ایران را
رصدکردی
نوشتی توی دفتر خط به خط تفسیرکردی
قلم ازدست تو خسته روان بود!
تمام واژه ها در روبه رویت ایستاده
شده قربانی فکّت
پس از پرواز
غزل فهمیدشاعربوده ای درچنگ احساس
حسن! ای اکبریِّ مرزناکِ دینِ پیغمبر
نمردی زنده تر گشتی
کتاب سبزِسرخت تاقیامت حرف ها دارد
کتابت بادل مردم سخن پرداز همواره!!
توازهرسوچنان خورشیدپیدایی
بهاری مغز و اندیشه
توهستی مرزناکی
وَ استادت" مزینانی علی"
چه خوش این فاصله راکرده ای سرشار
ای بیدار ای آب روان رفتار!!
درخت خار ظلمت را
زریشه کرده ای بیرون به آثارت به پیکارت
حسن! ای اکبریِّ مرزناک دین پیغمبر
نمردی زنده تر گشتی
نمردی زنده تر گشتی...
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
پنج شنبه دهه ی مبارک فجر
۱۴۰۲شمسی بهار بهمن
@mortazavipoem
مسیح و معصوم !
سرمایه ی عمرخود چرا حیف کنم ؟!!
ازدیدن مصطفای خود کیف کنم!
مانند مسیح زاده شد ازمعصوم
با این دو دگرپشت به هر طیف کنم !!
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
شنبه ۲۵ فروردین روز عید مبعث
تفنگ بردوش!!
لاله ها پُر ز " لا " وخاموشند
از دل دشت و کوه می جوشند
چون که فرمان رسد به عمق دل-
بی خوداز خویش گشته بی هوشند
زیر قرآن و آینه ... بوسه
پس به دست پدرکفن پوشند
عاشقندوگذشته از وادی
تافنامی روندو مدهوشند
تانباشند تخته بند خاک-
سابقون بوده سخت می کوشند!
در سفر سفره را نمی بینند
وقت خوردن تفنگ بردوشند
گاه مثل حسینِ بی سر "ع" آه!
"شیشه عطر
ی بدون سرپوشند" ( ۱)
مهدی مرتضوی درازکلا بابل
یازدهم بهمن ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem
۱=استاد فاطمی نیا می گوید:
ابن ابی الحدید می فرماید دشمنان
حضرت علی ع) نفهمیدندکه علی ع)
چون شیشه ی عطری بود وقتی سرش را
شکستند تازه بوی خوش آن بلند می شود!!
کتاب : شرح نهج البلاغه
از ابن ابی الحدید هفتم قمری
شاعر و ادیب و دانشمند
شونیشت (تَبِری )
کِتیوَر فِرو بوردِه لَمپای شونیشت
زِمِسّون همه ره بیِه چایِ شونیشت!
جانِه مار فِنِررِه سو هاکِردِه بوریم
وَچه سیو زِلف ره چَم هِدای شونیشت!
-وَچِه سِفره ره جَم هاکن وَسِّه گِرماس
فنر رِه دکن نَفت و تِه دایِ شونیشت!!
اگر تِن نَجُنبی اَزون سَر رَسِنّه
ریکا منتظره تِه دِلخای شونیشت!!
ساعت شیش و نیمه !خِدا دِر بَهیِّه
اگر دِر بَوِه بومبی رسوای شونیشت
خیابون صدو ده فِنرره بَوینین!
زِنا هَن دَکف بَیّه پِرجای شونیشت!!
دیم به دیم بَهینِه ازون سَر ازین سر!
دَگِرِسِّنِه بَینِه ریکایِ شونیشت!!
سِرِه پیش همه قالّه قالّه فِنِردار
اضافِه بَهینه مِه ریکایِ شونیشت...
ترجمه (برگردان)
چراغ نفتی گردسوز به کدام طرف فرو
رفت وگم شد که در شب نشینی های
روستا صفای خاصی داشت.وزمستان که
فرا می رسید برای شب نشینی سرد بود!
مادر جان زود فانوس را روشن کرد که
برویم شب نشینی! برای شب نشینی نوجوان زلف خود را شانه کرد
پدر به بچه تذکرداد سفره را زود جمع
کنید برنج مخلوط با شیرو ماست دگر
بس است!! در فانوس نفت بریز الهی
فدای شب نشینی تو بروم.
اگر عجله نکنید از طرف دختر می آیند
شب نشنی پسر! نامزدت برای شب نشینی
بدجور منتظراست!!
ساعت شش و نیم شب است ای خدا
شب نشینی دیرشد!!اگر دیر شود ما در این شب نشینی رسوا می شویم!!( قبل
از انقلاب موقعی که برق در روستا ها
نبودبعداز نماز مغرب شام می خوردند
سپس برای شب نشینی خود را آماده می
کردند!!)
بچه های من امشب توی خیابان صدو ده
فانوس را می بینم ای زن برویم توی
جوب خاکی مارانبینند از بس دیر کردیم
شبیه پریجایی ها شدیم که هشت و نه
به بعد به شب نشینی می روند یا به قولی
شبیه لفوری ها دیروقت به شب نشینی
می روند شدیم!!
خانواده ی دامادو عروس توی خیابان
باهم برخورد کردند همه گفتند برویم
خانه ی داماد و در آن جا شب نشینی
برگزار شد!!
حیاط پسر وپدر پراز جمعیت شدندو قیل و قال و همه فانوس به دست و جمعی
دیگر به شب نشینی پسرهم اضافه شدند
یادش به خیر پذیرایی گردو و کشک و
باقلا و داشته های منزل بود!!!!
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
یک شنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲
@mortazavipoem