mortazavipoem | Unsorted

Telegram-канал mortazavipoem - کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

-

Subscribe to a channel

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

خیّام و شراب

خیام ! کساد شد چه بازار شراب؟!

امروز شده زدور مانند سراب ؟!

خوردند تقلّبی جوانان مُردند

یک مُشت دیازپام باقی همه آب!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابل
بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ش
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

رضاجان!
خوش آمدی!

گلگون ترین ستاره ی هشتم خوش آمدی
هفت آسمان به زیر قدم گم خوش آمدی!
ماییم کفتران هوای سخاوتت
ای آشنای خواهش گندم خوش آمدی!
هفت آسمان به گنبد تو تکیه داده اند
ای رفته زیربار تراکُم خوش آمدی!
اشکی که جاری است رضاجان ! ببین کنون
ازمشهدت روان شده تا قم خوش آمدی!
میلاد باسعادت خورشید روی توست
ای سایه سار، برسر مردم خوش آمدی!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابل
۱۳۹۶ .مرداد

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

بیست و پنج اردیبهشت روز حکیم فردوسی مبارک!

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

#مویه_های_انجیلسی "


🔹️رفت" انجیلِسیّ "وپیدا نیست
برتنِ یک درخت دیبانیست!

🔸️قامتِ آن بلوطِ بیچاره-
خشک گشت و به چشم زیبا نیست !

🔹️ازگِلِ خوشگِلِ تماشایی-
دفن شد مثلِ او به دنیا نیست!!

🔸️تو، به گردِ جهان بگردی، آه
مثل آن ممرزِ فریبا نیست!

🔹️ازدحام ِ کلاغِ نازیبا-
هست پیدا ، شکوفه پیدانیست


🔸️هست زوزه زحلقِ روباهان
نغمه ی ِ عندلیب صحرا نیست!!

🔹️آه! انجیلِسی بگوید این-:
جز تعفّن کنون در این جانیست

🔸️بوی مسئول می دهد خاکم
عطر برگ بهار حالا نیست

🔹️آن چه او کرد یک مخنّث نه ...
این ستم نیزرفته ، مانا نیست!!

🔸️هر که بد کرد ، بر خودش این کرد
روزِ دعوا بگو که آیا نیست؟!!!!!!!

#مهدی_مرتضوی_درازکلا
نیمه ی دوم اردیبهشت ۱۴۰۳

🌎 @dehesstanderazkolaaa
            🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
                  دَََِِِهَََِِِسَََِِِتَََِِِاَََِِِنَََِِِ َََِِِدَََِِِرَََِِِاَََِِِزَََِِِکَََِِِلَََِِِاَََِِِ

جهت امضا👇👇
https://www.karzar.net/113534

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

صبح آدینه به خیر!


صبح آدینه به خیرو شادمانی
روی تو درآینه پر مهربانی!

نرگست رابازکن تا عطرپیچد
کوچه ها گردندمست ارغوانی!

آفتاب آمدسلامت می کندباز
از تومی خواهدعلیک ازهرزبانی!

آسمان را دل بده قلوه بگیری
تاشود اجزای جسمت آسمانی

از سحر بیدارشد بابلکناری
پلک بگشا مثل ما ، مازندرانی!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابل
جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

مویه های انجیلِسی "


رفت" انجیلِسیّ "وپیدا نیست
برتنِ یک درخت دیبانیست!

قامتِ آن بلوطِ بیچاره-
خشک گشت و به چشم زیبا نیست !

ازگِلِ خوشگِلِ تماشایی-
دفن شد مثلِ او به دنیا نیست!!

تو، به گردِ جهان بگردی، آه
مثل آن ممرزِ فریبا نیست!

ازدحام ِ کلاغِ نازیبا-
هست پیدا ، شکوفه پیدانیست


هست زوزه زحلقِ روباهان
نغمه ی ِ عندلیب صحرا نیست!!

آه! انجیلِسی بگوید این-:
جز تعفّن کنون در این جانیست

بوی مسئول می دهد خاکم
عطر برگ بهار حالا نیست

آن چه او کرد یک مخنّث نه ...
این ستم نیزرفته ، مانا نیست!!

هر که بد کرد ، بر خودش این کرد
روزِ دعوا بگو که آیا نیست؟!!!!!!!

مهدی مرتضوی درازکلا
از بابل نیمه ی دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ش
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
بنیان گذار دانشگاه اسلامی

شهید دانشگاه

حرف هایت نوید دانشگاه
مثل خون در ورید ِدانشگاه !
علم بی تو ،همیشه یعنی جهل
دست هایت کلید دانشگاه!
قدمت دردل جهالت محض
بود عید سعیدِ دانشگاه
بر جهان علوم حاکم شد
شیوه های جدید دانشگاه !!
خس وخاشاک جهل را برده ست
باد های شدید دانشگاه
بی کران شد زمهر بانی تو
وسعت دین و دید دانشگاه !!!
میوه ات جابربن حیّان بود
شیمی نوپدیدِ دانشگاه !
نام صادق(ع) درخششی دارد
در هزاره مدیدِ دانشگاه
پیکر علم را تو جان دادی
ای امامِ شهیدِ دانشگاه !!

مهدی مرتضوی دراز کلا بابل
۱۳۹۶/۴/۲۹ پنج شنبه

در سوگ دانشگاه امام صادق (ع)

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

فرق و فقر
به مناسبت هفته ی معلم


دردوچشم تان زیادیم و زیادی نیستیم
فرق رابا فقر می فهمیم عادی نیستیم

زندگی بازی است اما ای حریف ناتوان
ما معلم درزمین بیسوادی نیستیم!!

بر لب ما میزنند این روزها مهرسکوت
وهم شان این است دیگرتوی وادی نیستیم
در کنارسفره ی خالی نشسته غم خوریم
مستِ جامِ هفت خطِّ و اهلِ شادی نیستیم

نورِمرواریداقیانوسِ موّاجیم و سبز
روی ساحل ماسه های پخش بادی نیستیم

آتشی درزیرخاکسترنهانی زنده ایم
ظاهراً مثبت نهادیّ و ارادی نیستیم!!

تا دمِ آخر برای خانواده جان دهیم
تانپندارند، پیریم اقتصادی نیستیم!

ماطلب محورشدیم وحقِّ ماهم روشن است
متّحدما! درشکستِ انفرادی نیستیم

ما معلّم درنگاه و فکرخودآزاده ایم
در تحجّر، مغزخشک وانجمادی نیستیم

ازتهیدستی بریدیم ازسیاست های خویش
سربه زیریم این ستادی آن ستادی نیستیم


مهدی مرتضوی درازکلا بابل
نیمه ی اول اردیبهشت ۱۴۰۳ش
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

به استاد شعبان کرمدخت

به آهم قسم می خورم بی گناهم
اثرمی کنددرسحرگاه،آهم!

به روی سرم ریخت نفرین فراوان
ولی کرد خنثی دعای پگاهم!

ترادارم ودو چراغِ محافظ
پرازجلوه و روشنایی است راهم

کرمدخت!باتو منم امپراطور
نبودت ببینی شکستِ سپاهم

زتوفان گریه شبی کوچ کردم
پس از سایه ام تو! خودِتو!گواهم!

اگرمن عزیزم طنابی بیاور
زدست حسودان خود قعرِچاهم

درآن زیرِآوارِ آوارگی ها-
توبودی خریدارو پشت و پناهم!

بریدندازمن همه چشمِ یاران
کسان کور بوده توکردی نگاهم!

تویی واژه هایِ غزل پاک و روشن
دروغی اگر گفته ام روسیا هم

‌‌‌ مهدی مرتضوی درازکلا
از بابل
جمعه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۳
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

جانِه پِر 🌿🍃(پدرجان)


وِنِه قُرص آ وِنِه دکتور بَمونِس!

وِنِه دیم آ خیالی نور بَمونِس!

مِه جانِه پِر خِدای پیش که بوردِه -

کَتینِ کَش فِرو بورد تور بَمونِس!!

برگردان(ترجمه)

قر ص و دکتر او به جا ماند
صورتش کو؟! آن نورخیالی برجا ماند!
پدر جان من پیش خدا که رفت ومُرد
تبرش برجای ماند در حالی که در کنده ی
چوب فرو رفته بود!!

مهدی مرتضوی درازکلا
بابل- ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

نثر شاعرانه

زقّوم یا بهار نارنج؟!!

در زیر درختِ بهارنارنج بنشین
که بویِ صلوات می دهد!

نه تاک
که گاهی زقّوم می بخشد!

ها!
مراقب باش!
درسایه یِ کدام درخت
می نشینی ؟!

مهدی مرتضوی درازکلا
بابل
نیمه ی دوم فروردین ۱۴۰۳ش

@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

به اسرائیل کودک کش غزه


شدنقش آب ، نقشه ی ازنیل تافرات!
ازانتفاضه سنگ بنا گشت بی ثُبات!!

کو گنبدی که آمده فولادخوانده اید؟!
چون تارعنکبوت ببینش زهر جهات!

مارا زشهدمرگ مترسان یهود کیش!
پرواز زندگی است ، شهادت هلا حیات!

باسطل ِ آبِ چاهِ مسلمان، که غرقه اید!
گسترده می شودهمه راسفره ی ممات!

خونِ شهیدِ غزّه، فلسطین وکربلا---
فردا شود عصای عبور پلِ صراط!

سرطانی ای تو غدّه ی بدخیمِ ریشه زن!
ازبیخ می کَنیم که باشد رهِ نجات!!

آن قدر وحشیانه کُشی کودکانِ شهر---
درمانده شد به لاهه ،ازآن، قاضیُ القُضات!!


مهدی مرتضوی درازکلا بابل
پنج شنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

قدیمِ ویدِئوایّاردِه سَرتَب

اَمِه تَفریح، آدامس و وِنِه هَب

اَمِه مازِندِرون، بَیّه اُروپا

خِیابونِ فِساد بَیِّه لَبالَب !!

برگردان :
اوایل انقلاب ایران کسی ویدئو داشت
توسری می خورد! تفریح ما آدامس بود
وباد کردن درآن شبیه بادکنک کردن آن.
اکنون مازندران ما اروپا شد فساد خیابان
لبریز و لب به لب شد!! (رئالِ رئال)

مهدی مرتضوی درازکلا= بابل
نیمه ی دوم فروردین ۱۴۰۳شمسی
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

شِه مِهمونِ خدا مهمون نخامبه

بِجز اللهِ جا سامون نخامبِه

دِرِسّه این بِهار طاووسِ رَنگِه
بِهارِما رِه بی رَمضون نِخامبِه

برگردان :

خودم مهمان خدا هستم مهمان دیگر نمی خواهم.
فقط از خدا مرز و حدود می خواهم از کس دیگر نمی خواهم.
در ست است که بهار به رنگ طاووس است و زیباست.
فصل بهار را بدون رمضان نمی خواهم!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

🌸🍀🌴🍀🌸
#مثنوی


بازنخلستان دل خون می خورد
جرعه جرعه مثل مجنون می خورد

گرچه دستش درهم ونان می دهد
داغ بردست برادر می نهد!

دست او انصاف را پیمانه کرد
باحسابش عدل را دیوانه کرد!

جای بازی های طفلان پشت او
دشمنان را بود خشم مشت او

درپیامش مژده ی لبخند داشت
در"قصارش"کیسه کیسه قند داشت!

دردلش بود ارتفاع آسمان
در نگاهش رد پای کهکشان

می وزید ازدست های پرترک
بوی خرما بوی نان بوی نمک!

تیغ او فرقان وخشمش ازخدا
حق وباطل شد به او ازهم جدا

در دوبازو جمع صلح و جنگ بود
دشمنان را عرصه زینسان تنگ بود

در تماشا عارفان بی گناه
با خدا گیرند او را اشتباه !!

نقش عادت داشت با باران تیر
کی بترسد از لب شمشیر، شیر؟!

درجدال خصم نامردی نکرد
با یتیمان سرا سردی نکرد

در مصاف کوه پیکر، کوه تر
بر سپاه دشمنان ، انبوهتر!!

در عبادت سجده می بردش نماز
قامت گلدسته ها غرق نیاز

کی ترحّم کرد با جان اسیر؟!
یا تعارف کرد اورا جام شیر؟!

رفتنش عین سلام ناب بود
زادگاهش کعبه و محراب بود

تا که از باغ سرش گل ها شکفت
از دلش" فُزتُ وَرَبِّ الکَعبه" گفت

********************
ای قلم کو تاه دستت تا علی!
منصرف شو از سخن ، پس یا علی!!

#مهدی_مرتضوی_درازکلا🍀

http://Telegram.me/sedapa

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

ضریحت را بگیرم کاش در بر
بده اذن دخول از ماه بهتر

پرو بالی بده دورت بگردم
ببین! من نیستم کمتر زکفتر

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

بیست و پنج اردیبهشت روز بزرگداشت
حکیم ابوالقاسم فردوسی مبارک !
مثنوی زیر بر وزن متقارب و شاهنامه به
در خواست جناب آقای اصغرنیا چهره برای محیط زیست سروده ام درحد توان
سعی شد این سبک رعایت شودکاستی
های مرا ببخشایید!!!

در خت و کوه

به نام خدای درخت آفرین
براین آفرینش هزار آفرین!

به جنگل بیاراست روی زمین
به افرا و انجیلیِ بهترین

به سبزی تو گویی همه سیِّدَند
سرافراز و پُرنغمه و جیِّدَند

زمین بود بی آن چو مرد کچل
خجالت زده بود اندر بغَل

به ارّه تو زیر درختی مبُر
مکن پُر دو جیبت ازآن پول و دُر

چو سیل آید و سخت ویرانگراست
جلویش بگیرد چو کوه نَراست

درختان به جان آدمندودرست
و شاخه چودست است خردی بِرُست

هرآن کس نهالی کند قطع، هان!
بکُشته است انسان و مردم بدان!!

درختان ، بهاران ، چوشد گُل دهند
نسیم آیدو دل به بلبل دهند

تبر زخم سازد درختی اگر-
زجا اشک خیزد ز بیدادگر!

زبرگ درختان هوا گشته پخش
نفس می کشیم ازهمان، بخش بخش

درخت ار نباشد کجا هست زیست
ببایدبرای زمین خون گریست!

کسانی به مکر کمک برده اند
درختان به جبهه ، چه نان خورده اند

درختان مازندران، در تلف
ازآنان فقط مانده خاک و علف

دریغا چه شد نسل آن توسکا؟!
دریغ از بلوط و زممرز هلا!

درختی که شد تکیه گاه فلک
چو "سدره" شده آشیان ملک

درختان که خورده شده از قضا
به جان همه کوه افتاده، ها!

همان کوه بوده که میخ زمین
پراز سنگ و گنج و گِلِ بهترین

علیه فروش چنین صادرات
مگر حکم صادر شود از قضات!! ...

مهدی مرتضوی درازکلا بابل
بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ش
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

نگاهی منصفانه به دوبیت اول شاهنامه


به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده و رهنمای!

من دوبیت نخست اثر جاودان حکیم توس را از آن جهت برای هدفم انتخاب کردم که در تمام نسخه ها آمده است و جای هیچ گونه شبهه ای نیست ! در نسخه ی فلورانس ،در نسخه ی لنینگراد، در نسخه ی قاهره ودر نسخه ی بریتانیاو... تا دکتر خالقی مطلق !
اگر بخواهیم به معنی بیت اول بپردازیم چنین می شود:
شاهنامه را به نا م خداوندی آغاز می کنم که جان و خرد را آفرید و به همین اندازه وصف، برای شناخت پروردگار بسنده است! زیرا بالاتر وبیشتر ازآن ، اندیشه ی ما به ژرفای ی هستی او نمی رسد!
پر واضح است که این بیت دارای آرایه های ادبی ایجاز و تلمیح است و با توجه به زمان و مکان فردوسی همه ی صنایع ادبی را از قرآن وازبرادر آن نهج البلاغه آموخته است که با آن دو آشنایی کامل داشته است مثلاً کزین برتراندیشه نگذرد اشاره دارد به این عبارت از خطبه ی اول نهج البلاغه :
الذی لا یُدرِکُهُ بُعدُالهِمَم ولا یَنالُهُ الفِطَن!!
ترجمه:
آن که درنیابداو را دوری همت ها ونرسد به او رفتن باریک و تیز بینی ها ( ترجمه ی کهن نهج البلاغه ، ج ۱ ص ۱ )
ودر بیت دوم این معنی برایش مناسب است :
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده و رهنمای
اوست که نام وآوازه اش از همه بیشتر وجایگاهش از دیگران بلند تر است !!
اوست که روزی می دهد و با" پیامبرانش" مخلوقات را راهنمایی می کند!
من به یاد این عبارت" بُنداری" افتادم که در معنی این بیت می فرماید:
"ربُّ الاسمِ والمکان ، المقیتُ و مُرسلُ الهُداه بنَعمائه "
که المقیت در قرآن به معنی توانا و آگاه آمده است و در این جا به معنی روزی دهنده اراده شده است ! وقِس علی هذا
اماباشما یم آقایان محترم
که فقط به استناد و اژگان پارسی سره
حکیم توس را دین ستیز می دانید که انگار با شاهنامه آمده است تا با قرآن بستیزد !!
آیا گفتار فردوسی در ستایش آفریدگار و حضرت محمد ص" و وصی او جعلی و من درآور دی است ! آیا فردوسی آمد تا در مقابل اسلام قرار بگیرد و کفر را بر کشور حاکم سازد ! آقایانی که در عمرخود یک صاحب نظر شاهنامه پژوه را ندیدید و باچند واژ ه سره فارسی ، بازی می کنید واز معنای فنی یک بیت از شاهنامه بی بهره اید! پس این که می گوید:
اگرچشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای

بدون شک از خود اوست و شاهنامه ، این کاخ جاودان بلند، با اشعار آیینی آغاز شد ودوست داشتن فرهنگ فاخر گذشته ی شهر ایران به معنی ردِّ ارزش های دینی و آیینی نیست و به نظر اکثر محققان، منابع دست اول فردوسی علاوه بر خداینامک هاو داستان های ملی موجود درآن زمان و... در اشعار آغازین قرآن و نهج البلاغه وکتاب های دینی دیگر هم بوده است که خوانند گان عزیز شاهنامه ، یاباید زیر نظر استادان معتبر به مطالعه مبادرت بورزند ویا باشرح های به حقیقت رسیده ! وگرنه ...

پایان == مهدی مرتضوی درازکلا
پنج شنبه دوم آبان ۱۳۹۸
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

سرباز گیری در بابلکنار(درازکلا)


درسال ۱۳۶۴ ش ، ده صبح جوانی در
ایستگاه مینی بوس منتظر ایستاده بود.
ساعتی گذشت اما از ماشین خبری نبود
نامش غلام بود. انتظار حسابی اورا
خسته کرده بود. ناگهان متوجه شد یک ماشین نیروی انتظامی از جوانان کارت
پایان خدمت می خواهد و سرباز فراری
ها ی مشکوک را سوار ماشین می کرد و می برد بابل یا ساری !! چند سالی ا ز جنگ ایران و عراق گذشته بود و بلند گوی
مسجد هم روز قبل اعلام کرده بود که جوانان باید کارت پایان خدمت را به همراه داشته باشند تا مشمول سرباز فراری نشوند!!

غلام جوان بیست و چهارساله یک ساعت و نیم در صف بود اما از مینی بوس خبری
نبود ! دوستش به او سلام کرد و پرسید:
عازم کدام شهری؟!
پاسخ داد: می خواهم ساری بروم ولی
جز ماشین ژاندارمری از ماشین دیگر خبری نیست!!
ماشین نظامی وقتی کنار صف ترمز کرد
ناگهان غلام پابه فرار گذاشت! تا نزدیکی
امامزاده علی دوید ولی آخر کم آورد و ماشین ژاندارمری به او رسید و درحالی
که گردو غبارجاده فضا را تاریک کرده بود
غلام توسط دوسرباز دستگیر و پرت شد
به داخل ماشین!! غلام از سرکار استوار
پرسید مرا به کجا می برید؟! جواب داد
قبرستان ساری! غلام گفت ولی من خدمت سربازی رفتم کارت پایان خدمت
فعلا همراه من نیست !! لطف کنید مرا
پیاده کنید استوار یک کشیده زیر گوشش
خواباند و دادزد خفه شو!! دیگر دروغ
ممنوع!!!!!!

غلام شروع کرد به ترانه خوانی با درونمایه ی سربازی:

به چپ چپ به راست راست
از جلو نظام خبردار!!!

وچند سرباز فراری این سرود راتکرار
می کردند و برای این که سرکار استوار
را عصبانی کند این بیت را تکرار می کرد
و بقیه دست می زدند:

آن که در ارتش ندارد اعتبار
استواراست استواراست استوار!!!!!!!

سرکار استوار بد جور عصبانی شد و به غلام گفت:
به ساری رسیدیم حسابی تنبیه ات می کنم پرونده ات را می گذارم تو دسته ی
زابل و زاهدان تا آن جا آب خنک بنوشی!!!!!!!!!!!!!!!!

ما شین ژاندارمری که به ابتدای ساری رسید ه بود غلام فریاد زد:
سرکار استوار مرا پیاده کن وگرنه برایت
اضافه خدمت می نویسم!!!!
استوار که دیک خشمش جوش آورده بود
به غلام گفت:
پسر! مگرتو دیوانه ای رفت پیش غلام
ناگهان خشکش زد !!! دید کارت پایان
خدمت در دست غلام می درخشد!!!!!!


پایان- مهدی مرتضوی درازکلا
از بابل
شنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۳
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

شکست نفسی شیفتگان خدمت !!

" واقعی "

هنوز عمر پر برکت جمهوری اسلامی ایران به بیست سال نرسیده بود که شهرداری بابل تمام ماشین های عمرانی خود را اختصاص داد به درازکلا و حومه وجنگل نشین هارا حسابی شرمنده کردند!! غروب که می شد جوان ها ،کوچه و پس کوچه های
آسفالت شده را مقایسه می کردند با روستاهای کشور های پیشرفته و از اقدامات شهرداری بابل سپاسگزاری می کردند وگاهی محافل، پا را فراتر نهاده بحث های مترقی می کردند !! یکی می گفت اگر نماینده ی مجلس فلانی نمی شد ، این اتفاق های یُمن در بابلکنار رخ نمی داد!!
دیگری می گفت: نماینده کارش قانونگزاری است!! عمران وآبادانی مربوط به جناب شهردار می شود!
جوانی دیگر که در استانداری مازندران کار می کرد، قاطعانه زبان باز کردو گفت:
چرا قبل از روی کارآمدن استاندار محترم این همه خدمات صورت نمی گرفت ؟!!
انصاف چیز خوبی است ؟! آقایی که در دفتر امام جمعه ی ارجمند مشغول بود، با شکستن سکوت او را پیگیر کارهای مردم معرفی کردبادلایل محکم وبا برهان های متقن !! مردم بانصب بنر وپارچه از مسئولین دلخواه خود تقدیر و تشکر می کردندوتنور سپاسگزاری چند ماهی داغ بود تا این که دکتر سیدمحمد خاتمی با اخذ اکثریت آرای مردم رئیس جمهور شد
وگروهی این همه خدمات شایسته را به قدم مبارک خاتمی نسبت دادند!!
از طرف دیگر مطبوعات بومی چپ و راست اوضاع کنونی بابلکنار ودرازکلا را با قبل از انقلاب مقایسه می کردند ونهاد های روستایی طومار تهیه کردند با امضای چند هزارنفری مردم برای قدردانی شایسته و بایسته از مسئولین به خصوص فرماندار و شهردار بابل اما آنان شکست نفسی کرده فرمودند : اینسان خدمات وظیفه ی ماست !!!!
چند ماهی گذشت وناگهان رفت و آمد ماشین های مشکوک همه ی مردم را در فکری عمیق فرو برد!!!
ماشین های جنگل بانی گروه گروه مردم را باتبر و اره موتوری درقلب جنگل دستگیر می کردند و روانه ی زندان !!!
چند روز بعد در بابلکنار پیچید که قرار است تمام زباله های بابل و امیرکلا را از درازکلا عبور بدهند و درجنگل انجیلیسی دفن کنند وتازه مردم متوجه شدند که آسفالت جاده به خاطر زباله بود...و مردم
ریختند بیرون ومخالفت خود را برای حفظ محیط زیست اعلام کردند که بالای ده هزار نفر نظامی مردم درازکلارا جمع کردند وبه زندان بردند و در حد توان خود زدند و شکستند و بردند و تردد تریلی های غیر بهداشتی از وسط روستا وایجاد دریاچه ی شیرابه ی زباله و آلوده شدن جنگل ورودخانه ها سهم مردم شد و شب وروز جاده ه ی آسفالتی رفت زیر کامیون های زباله بر که منطقه را به تعفن آلوده کردو...


پایان= مهدی مرتضوی درازکلا
یکم تیرماه ۱۳۹۸ جمعه
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

در دوره ی رئیس جمهور خاتمی زباله
انجلیسی و بابلکنار را آلوده کرد خاتمی در بابل دو سال به مسئولین بابل و مازندران مهلت داد تا معضل زباله ی انجلیسی را
حل کنند و امروز حدود بیست و پنج سال
است همچنان زباله غیر بهداشتی در
انجلیسی دفن می شود شعر زیر درد دل
من وهمه ی اهالی آن منطقه است :

طلای کثیف!!


چه خواهی زماای طلای کثیف!
درختان مارا بلای کثیف !

تو شیرابه ! گوی انجلیسی چه شد؟!
فنای زباله به پای کثیف...!

ازآن قارقار کَلاغان ببین-
به گوش همه پُر ، صدای کثیف!!

اگر حق بگویی جوابت کُتَک -
به دستان نا آ شنای کثیف !!

ز شیرابه دریاچه آمد پدید!
خدا یا بخشکان جفای کثیف!

خدا یا سزای بدی را بده
کنم شادی از آن عزای کثیف!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابل
یک شنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲ ش
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

ای معلم!!🙏🙏🌺🌺🌹🌹❤️❤️


هفته ی معلم مبارک!! ۱۴۰۰


ای سحرخیزملایم که سلامت شبنم!
برچمن چشم بهاری که بباری نم نم

ازنفس های توخورشیدشود جاری ومن
درهوایت علفی می شوم و می رویم

ازره دور که لبخند تورا می نوشم
هست درکام من انگارزلال زمزم!

این همه توبه شکستم به رخم خندیدی
تونیاورده به ابروی خودت باری خم!!

نگه ات هست بهاری که طراوت زای است
تانگاهت چوپگاه است نگیرم ماتم!!

اگرازقافله دورم همه تقصیرمن است
به دعایت همه خوبی--- به خودآیم کم کم

کوچه را پرکن باگام بلندت ای عشق!
روی تونورامیداست وصدایت مرهم

هرکجاخیمه زدی، ابرگهربارشده ست
زندگی ساز کند مرغ امیدم بی غم!

توبه هرضربه ی سنگی چه ثمر می بخشی!!
چون درختانِ پُرازباربه پایی محکم!

شک ندارم رسدآن روز که دربادبهار---
سینه ی ره بشکافیم خرامان باهم!

ای معلم که صدایت دل افلاک بماند!
تو،به ما یاددهی عشق سه رنگ پرچم!!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
یک شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۰
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

🌺🌺

#دوبیتی_تبری

تِه سِـــــرخِ دیمّه اَتّـا خِش مِرِه وَس
ته تِک مشتـــا تنهِ خــونّش مره وَس
ســــرِ می ره هِـــدایــــــی لا نَـوینِم ؟!
کَمون بِرفِه!سیو چِش‌چِش مرِه وَس
!

#برگردان

یک بوسه از گونهٔ سرخ تو مرا کافی است
اواز از لب شیرینت مرا گافی است
موی سرت را پوشاندی که نبینم
ابروکمان! چشمان سیاهت برایم کافی است

#مهدی_مرتضوی_درازکلا

http://Telegram.me/chekel96

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

غزل سال بی بِبا

کِلومِ گوشِه تِه گِروازو اِزّال
خِراک دِمبِه خِیالِ جا دِتا مال

کَلِک سَر بی سَروسامون بَهیِّه
لِه بوردِه هَرچِه پَرچیم ، رِد بِمو خال !!

سِرِه پیش گِلکَتِک رِه لو بَزومِه
ِگِلِ بِن دِمبِدا، اَسبِ مِخ و نال

خِدایا غازو سیکایِ کِلی کو؟!!
کِتی وَر دَر بَوِردهِ ویشِه یِ شال ؟!!

اِسا تینارِیِ کاتی هِدا جِر---
چِشِ اَسلی رِه پلِّه پِلِّه اِمسال !!

ترجمه :

بیت یک
گوشه ی طویله بیل و گاوآهن تو افتاده بود و من به وسیله ی خیال خود دو گاو را علف می دهم

دوم :
محل ورود خانه بی سرو سامان شد و تمام پرچین افتاد و شاخه های درخت که مرز باغ را تشکیل می داد پراکنده شدند!
بیت سوم :

حیاط خانه بودم و باپا گل را کنار زدم زیر گل نعل اسب و میخ آن را رها شده دیدم !!

بیت چهارم
ای خدا آشیانه ی غاز و اردک چه شد؟ وشغال آنان را به کدام طرف برد و خورد؟!

بیت پنجم
وقتی پله های چوبی بام خانه را تنها دیدم حالا تنهایی ، پله پله اشک را امسال از صورتم روان ساخت !!!!

پایان
مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
اسفند ۱۳۹۸
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

وعده ی صادق !! 👆🤲🌧🌧


هشتمین گنبدکه می باشد طلا بس آهنین تر!!
قوّت " مافوق ایدیهم " هلا بس آهنین تر!

کودکان غزّه راپرپرنمودن نیست مردی!!
خون اصغرریخت چون درکربلابس آهنین تر!

زندگی باشدشهادت آی صهیون کروکور
خون رگهای حسین سرجدا بس آهنین تر!

گنبدستان است هرشهرودیارما بدانید
پَرکشدازدست چون سوزدعابس آهنین تر!

بارشِ سِجّیل روی ابرهه شایسته تربود
این سلاح غیب افلاک خدا !بس آهنین تر!

وعده ی صادق" کنون انداخت رعشه برتنِ خصم!!
دشمنِ دون! عترت و قرآن ِمابس آهنین تر!!

آی دشمن! صفحه ی تاریخ ما اینک ورق خورد
صفحه ی بعدی نبردبی صدابس آهنین تر!!

‌ مهدی مرتضوی درازکلا
از بابل
سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ش
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

عید فطرموارک


بِمو نوماه تِرِه صَدتا مِوارِک
یَنی شَوّال بِمو دِنیا مِوارِک

دِهون رِه میم بَزوئی ماهِ رَمضون
اَعید روزِه بَهیِّه وا مِوارِک

برگردان :
ماه نو آمد صدبار تبریک می گویم یعنی ماه شوّال متولد شد مبارک !
ماه رمضان روزه بودی عید فطر آمد وروزه گشوده شد مبارکت باد!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

🌺🌸🌺🌸

🔹️قدیمِ ویدِئو ایّاردِه سَرتَب
🔸️اَمِه تَفریح، آدامس و وِنِه هَب

🔹️اَمِه مازِندِرون، بَیّه اُروپا
🔸️خِیابونِ فِساد بَیِّه لَبالَب !!

برگردان :
اوایل انقلاب ایران کسی ویدئو داشت
توسری می خورد! تفریح ما آدامس بود
وباد کردن درآن شبیه بادکنک کردن آن.
اکنون مازندران ما اروپا شد فساد خیابان
لبریز و لب به لب شد!! (رئالِ رئال)

✍️#مهدی_مرتضوی_درازکلا_بابل
نیمه ی دوم فروردین ۱۴۰۳

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

رباعی ( اسرار نهان )

این داغِ فریب تا ابد می مانَد

اسرار نهان را که خدا می دانَد!

ای آن که نماز جمعه را می خواندی

در بند ، نمازِ ما ترا می خوانَد!!


مهدی مرتضوی درازکلا بابلکنار
پنج شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ شمسی
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

درخت مقدّس

تقدیم به شاعر فرهیخته جناب مهندس
سید حسین حسینی

روستایی بود سبز و باصفا

مردمانش بی ریا ومهربان


رود پیچان ازکنارش می گذشت
کوچه هایش پرزبوی ارغوان
‌ +
آسمان روستا آبی ترین
پرزبوی بال مرغان رها

عطر گل های چمن پیچیده بود
در زلال چشم های بچه ها!
+
تکدرخت سبز گردو از زمین
دست هارا برد سوی آسمان

از کنارش رود پیچان می گذشت
شدبرای بچه ها چون سایه بان!
‌ +
ظهر تابستان که می شد رهگذر-
زیر چتر سایه هایش می نشست

کودک همراه او بازی کنان
گاه گردو را به سنگی می شکست
+
بچه های زیرک و اهل کتاب
درس می خواندند زیراین درخت

راست مثل یک کلاس درس بود
باجواب و پرسشِ آسان و سخت
+
هرکسی از لطف های این درخت
حرف هایی داشت تازه برزبان

نقل می کردند پیران قدیم
از تقدّس های او صد داستان
+
گوش می کردند مردم دربهار
از سرهر شاخه آوازی عجیب

دربهاران دیدنی تر می نمود
داشت هرکس از تماشایش نصیب
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌ +
کودکان از شاخه تاب آویخته
خنده ها و قاه قاه از پشت تاب

برگ هابس سایه گستر بوده است
روز پنهان بود روی آفتاب !!
+
گاه می رفتند بالای درخت
بچه های نازنین روستا

تا ببیننداز فراز شاخه ها
گله را در دشت های باصفا...
‌ +
یک شب پاییز سیلی خشمناک
قصد جان این درخت پیرکرد

رود بنیان کن شدو تا ریشه تاخت
در نگاهش مرگ را تصویر کرد!!
+
تاسحر چون ریشه هایش سست شد
بی صدا افتاد تا آن سوی رود

سیل زیر قامت او می گذشت
مثل پل شد قامتش برروی رود!!
‌ ‌ +
هرکسی آسان ازاین پل می گذشت
بی خطر، بی دغدغه ، بی واهمه

سیل دیگر سدِّ راه کس نبود
باز بوده بعداز این راه همه
‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌ +
پیرراهم گفت : درس زندگی
از درخت پل شده باید گرفت

عمر او جز رحمت و نعمت نبود
مرگِ او هم خدمتی بوده شگفت
+

شاعر: مهدی مرتضوی درازکلا
از بابل
@mortazavipoem

Читать полностью…

کانال شعر مهدی مرتضوی درازکلا (بابلکناری)

شب قدر


شبِ روشن فقط شبِ قدر است
سوز ِ عاشق از آن تبِ قدراست!

هست شیرین ترین چوشهدبهشت
عمرِ جاوید از لبِ قدراست

آفرین! برسرت کتاب بهار
نیکبختی به یاربِ قدراست

بهتراز یک هزارماه بدان!
این زاعجاز مذهبِ قدر است!

قدر باشد زیادگارِ خدا-
وقت توبه ز مشربِ قدراست

سبزپوشی بلندمرتبه شد
تربیت ساز، مکتبِ قدراست!!

مهدی مرتضوی درازکلا بابل
شنبه - ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ ش
@mortazavipoem

Читать полностью…
Subscribe to a channel