💠🌀⭕️ 🔷🔹
🌀
⭕️ @Moshavere_Channel
🔷
🔹
چرا وقتی یکی به شما توهین میکند، یا بد جوابتان را میدهد، یا تحقیرتان می کند یا آنطور که انتظار دارید به شما احترام نمیگذارد، این شما هستید که ناراحت میشوید؟
از کوزه همان برون تراوَد که در اوست.
رفتارِ هر کس متناسبِ شخصیتش است.
وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بیادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش میگذارد؛ شما چرا به خودتان میگیرید و بیخود ناراحت و خشمگین میشوید، خودخوری میکنید، بههم میریزید، نآارام و آشوب میشوید و در صدد یک جواب محکمتر برمیآیید؟
اوست که دارد بیشعوریاش را به نمایش میگذارد، شما چرا حِرص میخورید و به هم میریزید، و تلاش میکنید شبیهِ او رفتار کنید؟
هر وقت در اینجور موقعیتها قرار گرفتید، به یادِ این نکته بیفتید. قول میدهم آبی است بر آتش.
در این مواقع، فقط ساکت و نظارهگر بمانید و حتی در این لحظات میتوانید این رُباعیِ شیخ_بهایی را با خودتان زمزمه کنید تا آرامتر شوید:
آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرتِ اوست
وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست
حالِ متکلم از کلامش پیداست
🔹
🔷
⭕️ @Moshavere_Channel
🌀
💠🌀⭕️ 🔷🔹
خدای عزیز و مـهربان!
مهربانیت همانند امواج دریا پی در پی
ساحل وجودم را در بر میگیرد
و به دستِ قدرت تو ،
تمام تیرهای بلا شکسته می شود...
تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایی
من در "گهواره ی" محبتت چه آسوده آرام گرفتهام...
پس ای "خدای "مهربانم...
به ذکر نام زیبایت و نیایش لحظه هایت ،
وجود زمینیَم را ملکوتی گردان...
تا آنچه تو میخواهی باشم
و از آنچه من هستم "رها" شوم ،
که تو... بی نیاز و من "غرق" نیازم
@Moshavere_Channel
رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
با ما در اینستاگرام همراه باشید👇🏻
📷
Instagram.com/Moshavere_beheshti
🔥تاحالا به این فکر کردین که اگه وارد رمان یا فیلم و سریال مورد علاقه اتون می شدین و شخصیت هایی که دوست دارین رو از نزدیک می دیدین چه اتفاقی میفتاد؟
🔞ورود افراد زیر 18 سال ممنوع🔞
/channel/+eqsnuVz7rlI1YTU8
⏳
داستان زندگی الینا بارتز نویسنده معروفی که بعد از خودکشی دوباره زنده میشود اما در میان کتاب محبوبش...
چه می شود اگر یک نویسنده عاشق شخصیت هایی شود که می داند چه پایان وحشتناکی را برای آن ها رقم زده؟
🔞ورود افراد زیر 18 سال ممنوع🔞
/channel/+eqsnuVz7rlI1YTU8
/channel/+eqsnuVz7rlI1YTU8
🔴سهمیه محدود برای افرادی که درگیر مشکلات ستون فقرات به ویژه کمردرد هستند.
🔹از ابتدای آبان ماه خرید دستگاه پلاتینر برای عموم آزاد است! هموطنانی که درگیر کمردرد(دیسک کمر ، تنگی کانال نخاعی و…) هستند میتوانند بعد از پر کردن پرسشنامه کوتاه ، این دستگاه را استفاده کنند .
✅همین حالا وارد شوید و پرسشنامه را پر کنید .
🌎پرسشنامه درمان کمردرد در سهمیه
رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
شروع دوره همسرداری خانم دکتر عراقی
( ۱۰ آذرماه )
ثبت نام👇🏻
@pesaram_ali
ارزانسرای کیف👛 و کفش👠 یلدا📣
فروش حضوری و غیر حضوری
با بیش از۲۰۰۰مدل
صندل از20000تومان
کیف وکفش مارک 45000تومان
مجلسی و اسپرت 35000تومان
همه شیک پسندا اینجان😍👇
https://t.me/joinchat/QqBHBs6RXRqdsUeH
https://t.me/joinchat/QqBHBs6RXRqdsUeH
#پرداخت درب منزل😍
👨💼دعوت بہ همڪاری👩💼
🌐 ڪار اینترنتے و انلاین
☑️ شرایط همڪارے :
1⃣ داشتن تایم ڪارے روزانہ ۵ ساعت
2⃣ همکاری با خانم ها
3⃣ داشتن گوشے هوشمند
4⃣ آموزش ڪاملا رایگان
برای توضیح بیشتر کار وهمکاری رو لینک زیر بزنید👇
/channel/+zstIchtn2CRlZGU8
/channel/+zstIchtn2CRlZGU8
❌مشکل زناشویی داری؟
میل جنسیت کم شده ؟
❌رابطت با همسرت سرد شده؟
✅درمان طبیعی انزال زودرس بدون بازگشت گیاهی
روی لینک زیر کلیک کنید👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEahOR1Lc8DAqgfSgA
با گارانتی شرکتی در صورت عدم جوابدهی 🧨
سلام وقت بخیر خانومی هستم ۳۳ سال همسرم ۴۷ سال .دارای دو فرزند پسر۸ سال و۱ سال و۱۰ ماه.ازوقتی پسربزرگم بدنیا اومدشد۳ سالش خانواده شوهرم میگفتن شوهرت یه گوشی دیگه دارهاما من هربارمیپرسیدم میگفت ن دارن سرب سرت میزارن.تا اینکه لورفتوفلش ازش پیداکردن پرواز فیلم سوپروعکس ازیه خانوم دیگه ک باهم رابطه داشتن.آورده بود خونم.بعدقهرکردم ب همه میگفت زن صیغهایم.تا من پازل وکنارهم گذاشتم فهمیدم شوهرداره.تا الان ۵ سال داره میگذره الان ۴ ماه فهمیدم دوباره ازنوشروع کردن ب پیام بازی وحرف زدن.ودیگه جای بخشش نیست نمیتونم تحملش کنم.ب فکرجداشدن هستم.پسرام چی میشن آسیب روحی میبینن..همش بخاطر اینواون تحمل کردم اینبار میخوام بخاطر دل خودم برم جلو
همسرم کارمند.همش تیکه همش نیش روی خوش ندیدم باحرفاش کتکم میزن.
تجاربتان را در مورد این سوال با ما در میان بگذارید
@pesaram_ali
💠🌀⭕️ 🔷🔹
🌀
⭕️ @Moshavere_Channel
🔷
🔹
جـرات کن و همانی باش که با آمدن پاییز، دست در دستِ باران می بارد می رقصد و هوایش را به هوای آسمانی گره میزند که چیزی جز پاکی و رهایی در آن پیدا نیست، آخ که پاییز جان میدهد برای دوباره ایستادن، دوباره آرام شدن.جرات کن و همانی باش که بی پـرواتر از همیشه کنار خستگی هایش می ایستد و پا به پای آنهمه بغض، دوباره حال دلش را خوب میکند. جرات کن و با تمام سردی، لباس شوم عـادت آدم های غلط زندگی را از تن برون کن و آسوده تر از همیشه در پاییزی قدم بگذار که از آن توست.پاییز آواز خوش پر از مِهری ست که نت به نت خبر از یک احساس شیرین میدهد تنها باید یاد گرفت رقصیدن به زیر باران، بازی با برگ های سرگـردان و عاشقانه با هر باد و طوفانی زندگی کردن. وقتی تمام شهر خبر از پاییز میدهند و دلگیر از هر افتادنی به پای زخم ها اسیر میشوند جرات کن و همانی باش که با هر سلامِ پاییزی، دنیای تـازه ای به روی زندگی باز میکند. .
🔹
🔷
⭕️ @Moshavere_Channel
🌀
💠🌀⭕️ 🔷🔹
🍂
وقتی دائم همه چیز رو تحلیل میکنی فرصت زندگی کردنـو از دست میدی
نه گذشته در اختیار ماست و نه آینده در کنترل ما ،ما فقط روی يک چيز تسلط داریم و اون هم زمـان حال و اکنونه
اگه صبحتو در غصه فردا شب کنی و یا با غم گذشته تباهش کنی اتفاقی که میفته اینه که فرصت زندگی کردنو از خودت میگیری.
به همین خـاطر با بیش فکری عمرتو تلف نکن چون هر اتفاقی بخواد بیفته میفته پس از همین الآن استفاده کن و در حد تـوانت تلاش و حرکت کن و با تمام وجود زندگیتو زندگی کن
@Moshavere_Channel
رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
شروع دوره همسرداری خانم دکتر عراقی
( ۱۰ آذرماه )
ثبت نام👇🏻
@pesaram_ali
فقط 30.000 هزار تومان😍 شارژ مجدد👆
پارچه بخر متری ۳۰ تومان💋
کلی ته طاقه پارچه تیکه داریم
اینجا سکه طلا جایزه میدن بدون خرید😳😳😳😳
فقط تو مسابقه شرکت کن همین
با یکشنبه های #تخفیفی منتظرتونیم👇
https://t.me/joinchat/AAAAAE1sDzdF9VIO6a3q9Q
پخش پارچه 👆👆
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي...
خدایا، شکرت که با تمام بینیازیات، همیشه دست محبتت بر سرم هست و با من مهربانی.
قربونت برم که تو میسازی و میبخشی، بیاینکه نیازی به من داشته باشی.
الهی! تنها تو میدانی کجاها لغزیدم و ناتوان بودم، پس خودت بساز کار مرا و تنها تو نوازشم کن.
همه چیز را دست تو میسپارم و مطمئنم که وقتی تو دست میگیری، هیچکس یارای آن ندارد که دری را بر من ببندد. پس بگذار که دل آرام گیرد به دست نوازشگر تو.
🔰
™ @Moshavere_Channel
از خرید اقساطی بیگلد جا نمونی!!! ⏳
میدونستی همین الان میتونی هر قطعه طلایی که دوست داری رو
از فروشگاهمون سفارش بدی؟ 😍🔥
اونم به صورت اقساطی!! 😱📲
گالری جواهرات بیگلد با حدود 4000 هزاااار محصول مختلف آماده است که بیای❗️
نیازی نیست حضوری بیای و میتونی به صورت آنلاین از طریق کانال
/channel/+WWEEB3d8Il93y_-b
/channel/+WWEEB3d8Il93y_-b
/channel/+WWEEB3d8Il93y_-b
🔈 @biggold_ir
🔈 @biggold_ir
یا تماس با این شمارهها
📞 09123538424
☎️ 02537727543
سفارشت رو ثبت کنی. 💰💰
منتظر نمون و همین الان اقدام کن! 💵
سلام خانم عراقی تورو به ابلفضل قسمتون میدم جواب منو بدید بخدا شرایطم سخته تو رو خدا جواب منو بدید. من ۲۲سالمه شوهرم ۲۷سالشونه هردوتامونم معلمیم ۴ماه نامزد بودیم دو ماهه که ازدواج کردیم وقتی که خاستگاری اومدن نه گل اوردن نه چیزی گفتیم میخوایم ۳۰مثقال طلا بخرین پدرش گفت ۱۰مثقال یکمی خانواده ها بحث کردن به زور گفت ۱۵مثقال و ازدواج کردیم تودوران نامزدی میترسیدم بهش بگم بریم خرید خسیس بودنش بیش از اندازس پدرش ۴تا خونه داشتن چون تک فرزنده گفتیم یکیشو بدین به ما اونم قبول نکرد گفت بیاین پیش خودمون ما کسیو نداریم تو دوران نامزذی خیلی بحث میکردیم یه چیزو به زور میخرید میگه خودت پول داری خودت برای خودت خرج کن ازم پول نخا به هیچ وجه... منم قسم خوردم برم خونش عین خودش میشم اما دیگه صبرم تموم شده یه کفش میخره با هزار منت میگه اگه بخوای برات خرج کنم توام برام خرج کن یا خورامی خریدیم حتی بستنی نصف نصف پولشو میدیم.. دو تیکه جهاز خرید پدرش قسطاشو انداخت گردنش تا الان فقط قسط میده... ۵روز پیشم با سیلی زد تو صورتم گفت فامیلام پشت سرت میگن جهازم نیاورده معلم بی ارزش منم گفتم غلط کردن بسه بس کن یهو دستشو روم بلند کرد همه حرفاشو به مادرش میگه منم ۵روزه اومدم خونه پدرم یبار اومدن دنبالم با مادرش اما به جای اینکه بگن عیب نداره ببخشید عذرخواهی کنن مادرش گفت تو اصلا اهل زندگی نیستی دختره مشنگ وساده😔اونم جلوی همسرم منم نرفتم دیروزم زنگ زد گفت پدرم گفته زهرا رو نمیزارم بیاد خونم برین گم شین همسرم همه پولاشو برای مادرش و خونشون خرج کرده هیچ پولی نداره حتی برای رهن اجاره.. من دوماهه باهاش زندگی میکنم پیششون راحت نبودم هی میگفتم یکی از خونع هاشو بده بهمون اماپدرش میگه لیاقت نداری همه به پسرم التماس میکنن که زنش شن حتی مادرشم میگه من چیکار کنم الان یکاری میکنن تا خودم بگم بیاین دنبالم که همچین کاری کنم انگار خودمو خورد کردم تو رو خدا بگین چیکار کنم تو رو خدا راهنماییم کنین تو رو بع امام حسین 😔من با همچین آدمی ادامه بدم به زندگی یا نه؟
Читать полностью…💠🌀⭕️ 🔷🔹 🔹🔷 ⭕️🌀💠
《 کپی این داستان ممنوع میباشد》
تسکین
نویسنده: م.کاف
💠🔷قسمت ۲۳
وقتی چهره ی بغض کرده ی گلنار را دید نفسش را محکم بیرون داد و پس از چند ثانیه مکث آرامشش را کمی بازیافت.
به او نزدیک تر شد و با لحن آرامی گفت
بذار من پناهت بدم...
دستش را گرفت و ادامه داد من فقط نمیخوام که تو همسرم باشی به خدا واسه
دل خودم که زن نمیگیرم از سن و سالم گذشته... ولی همدم میخوام گلنار این فرصت دوباره رو ازمون دریغ نکن...
می خواست که در پناه او باشد می خواست که همسر و همدلش باشد و بالاتر از همه مهراب را مامن آرامشش میخواست... اما نمی خواست آرامشش را به روی ویرانه ی
دیگری بنا کند.
مهراب... من نمی تونم.
باز به او نزدیک شد و زمزمه کنان گفت:
چرا گلنارم؟
همسرت...دخترت...
خدا می دونه که بدون من اونا بیشتر آرامش دارن. بهتر می تونن زندگی کنن رعنا و آفاق با هم خوشبختن من فقط یه مهره ی اضافی بودم نمی تونستم گلنار... بی تو
نمی شد خوشبخت باشم.
اشک لبالب چشمانش را پر کرد دست و دلش می لرزید.انگار میوه ی ممنوعه ای را پیشکشش می کردند که بیشتر
از همیشه دلش آن را میخواست. سر به زیر انداخت و سکوت کرد.
مهراب سرش را خم کرد و کنار گوشش گفت:
قبوله؟
وقتی تکان دادن آرام سرش را دید تمام وجودش از خوشی شکفت دستش را محکم تر گرفت و گفت:
شناسنامتو بردار همین الان ازدواج میکنیم
***
تازه از حرف زدن با بهروز فارغ شده بود. به اجبار همه چیز را برایش تعریف کرده بود و بهروز برای مهراب خط و نشان می کشید.
می خواست زودتر به آنجا بیاید تا حقش را کف دستش .بگذارد میدانست که چقدر خواهرش خواهان ازدواج با مهراب بود و هر چه سعی کرده بود تا او را منصرف کند
میسر نشده بود.آفاق اکنون پشیمان شده بود اکنون که رعنایش را میدید که چقدر از دیدن هر روزه ی پدرش در مدرسه خوشحال می شود.
اما وقتی مهراب زندگی اش را با گلنار شروع می کرد چطور؟
درک نمی کرد که چرا اکنون که از هم جدا شـــــده اند،مهراب بیشتر خود را به رعنا نزدیک می کند.زنگ خطری در ذهنش زده شده بود و بلافاصله با برادرش تماس گرفته بود بهروز پس از شنیدن ماجرا به او
گفته بود که تمام تلاشش را میکند تا برایش دعوت نامه بفرستد.
اگر لازم بود رعنا را با خود به سن خوزه ببرد، می برد. نمیتوانست هم مهراب را از دست بدهد و هم رعنایش را
رعنا با لبخند کمرنگی به لب وارد خانه شد. چشمان آفاق از دیدن لبخندش به اشک نشست می دانست که دلیل خوشحالیش دیدن هر روزه ی پدر است.
سلام مامان جونم خوبی؟
در حالی که کوله اش را از شانه پایین می آورد :گفت
امروز هم بابا اومده بود .دنبالم فکر کنم حالا که آخرین امتحاناتمو دارم میدم بیشتر میخواد ببینتم تا روحیمو واسه کنکور حفظ کنم.
مامانی شاید جداییتونم موقت باشه. می بینی بابا هر روز میاد دنبالم و میخواد ببینتم شاید دلش برامون تنگ شده... مگه نه؟
آفاق توده ای که رفته رفته در گلویش سنگین تر می شد را به سختی فرو داد و گفت:
آره فدات شم... شاید همینجوری باشه
رعنا خود را روی کاناپه ی نزدیک او رساند و کنارش نشست موهایش را از بندگیره ی پشت سر رهانید و روی شانه هایش ریخت.
پشتش را به مادر کرد و گفت
مامانی می بافیشون؟ فرانسوی بباف تا یه مدت بسته بمونه...
💠⭕️🔷
قسمت قبلی ➡️ 📖🔙
💠⭕️🔷 @Moshavere_Channel 🔷⭕️💠
چطور میگویی خدا حواسش نیست؟
تو که با تمام ظرافت ساخته شدهای و هر ذرّه از وجودت با دقّت کنار هم قرار گرفته.
لحظهای تعادل در این جهان به هم بریزد، آرامش تو بههم خواهد ریخت.
تمام الکترونها و ذرات بیصدا و بیپایان در همبستگیای زیبا تو را زنده نگه داشتهاند.
آیا این نظم حیرتانگیز و مراقبت پیوسته نمیگوید که خدا همواره حواسش به تو هست؟
پس قدردان باش، نفس بکش و ایمان داشته باش که مهربانی و توجه او همیشه با توست.
🔰
™ @Moshavere_Channel
سلام خانم دکتر خوب هستین؟ من میخواستم از مشکلاتم در محل کار رو بگم من ی دختر ۲۴ سالم پرستارم یکسال از طرحم میگذره متاسفانه در بخشی که من هستم زیرآب زنی و دسیسه بسیار زیاده و همه تقصیرها گردن من میفته نمیدونم چرا باز مثل آدمای ساده به همون آمای رند هی اعتماد میکنم و ضربه میخورم انگار که همش دنبال نقش قربانی و خوب نشون دادن خودم باشم
درگیری همیشه زیاده من تو خانه هن متاسفانه با پدر و خواهر خودم اکثرا در حال بحث کردنم
این ی سالی که از طرحم مونده مثل عذاب میمونه ماه ها و روز هارو میشمارم و متاسفانه در مرکز زندگی من قرار گرفته ب طوری که حتی نمیتونم برنامه ریزی کنم و تو خونه درس بخونم پرش افکار دارم
یک زن بسیار بی اخلاق از هر نظر داخل بخش است که خودش اظهار داره بیماره و تحت درمان های ب من انگ ocd بودن میچسباند
من خودم میدانم احتیاج دارم به روانشناس صحبت کنم تا هیجانات و استرسم کمتر بشه نمیتونم هم بخشم رو عوض کنم چون ۳ تا بخش قبلا بودم و به خاطر بار کاری درخواست جابه جایی دادم
با سابقه های این بخش کلا با من خوب نیستن و انگار که نقطه ضعف پیدا کرده باشن همش دنبال آزاد منن
میدونم منم خطاهایی دارم گذشت ندارم
نمیتونم برنامه ریزی کنم انگار همه زندگی من شده اون بخش مزخرف و تو خونه هم دائم به اونجا فکر میکنم و نمیتونم هیچ کاری بکنم
اون افراد و سرپرستار حتی مقابل دفتر پرستاری و رئسا هم منو کسی که دنبال درگیری هستش نشون میدن
بیشتر کارهای بخش و سختی ها مال منه که کم سابقه ترم
هر چه قدر هم تلاش میکنم که رابطم به سرپرستار بهتر بشه راه به جایی نمیبره
متاسفانه من اصلا زرنگ نیستم خیلی خام و سادم فکر میکنم کارکردن برای من خیلی زود بوده
تجاربتان را در مورد این سوال با ما در میان بگذارید
@pesaram_ali
💠🌀⭕️✨🔷🔹
🌀
⭕️ @Moshavere_Channel
✨
🔷
🔹
یه جایی باید تصمیم بگیری که دیگه غم رو با خودت حمل نکنی.
درسته که غم به یه بخشی از زندگیمون تبدیل میشه، ولی نباید بذاریم که به بخشی از روحمون تبدیل بشه.
یعنی در یک نقطه باید بگیم: "این اندازه کافی بود".
غم رو باید قطع کرد، همونطور که به یک زخم باید زمان داد تا خوب بشه.
به گریههای بیپایان و فکرهای منفی نباید اجازه بدیم که توی ذهنمون جا بگیرن.
باید به خودت اجازه بدی که رها کنی؛ هم احساسات و هم روابطی که دیگه برات مفید نیستند.
همهچیز وقتی به نقطهی پایانی میرسه، یه فرصت برای رشد میشه.
یاد بگیر از دست دادنها رو به چشم یه بخش از فرایند تکامل ببینی، نه یه شکست.
اون وقت میتونی سبک بشی، آزاد بشی و به زیباییهای سادهی زندگی دوباره توجه کنی.
گاهی اوقات از دست دادن چیزی که بهش وابسته بودیم، به معنای به دست آوردن آرامش هست.
باید به خودت فرصت بدهی که از تک تک لحظات شاد زندگی بهره ببری، حتی اگر فقط برای چند دقیقه آرامش پیدا کنی.
🔹
🔷
✨
⭕️ @Moshavere_Channel
🌀
💠🌀⭕️✨🔷🔹
از آدمها نباید بیش از حد نزدیک شد. آدمها از دور، با رمز و رازشان دلنشینترند. گاهی زیباییشان در همان چیزهاییست که ما نمیبینیم و نمیدانیم. باید به شناختی که خودشان میخواهند ازشان داشته باشیم، قانع باشیم، چون هرچه بیشتر به اعماقشان پی ببریم، ناامیدی اجتنابناپذیر است.
میتوانیم زمان بگذاریم و لایهلایه روحشان را بشناسیم، در خلوت و دنیای یکنفرهشان قدم بگذاریم و رازهای نگفتهشان را بشناسیم، اما این موفقیت به بهایی سنگین میارزد؛ ممکن است تصویر زیبایی که از آنها ساختهایم برای همیشه فروبریزد. به شدت به حفظ حد و مرزها باور دارم؛ چه در دوستی و چه در عشق، فاصله گاهی بزرگترین نعمت است. آدمها از دور، برازندهتر و باشکوهترند.
🔰
™ @Moshavere_Channel
رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
شروع دوره همسرداری خانم دکتر عراقی
( ۱۰ آذرماه )
ثبت نام👇🏻
@pesaram_ali
صحبت های این عطار چه غوغایی کرده 😳👌🏻حتما ببینید👆🏻
داره یه روش گیاهی برای لاغری معرفی میکنه که باعث میشه ماهی 5 تا 7 کیلو لاغر بشید 😐😐
برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش این چربی سوز لاغری با 50درصد تخفیف ویژه روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/IwJv0
https://landing.saamim.com/IwJv0
#سفید کردن دندان ها به صورت فوری و با کمترین هزینه👌🏻👌🏻
👈🏻بدون تراش دندان ها
👈🏻ماندگاری طولانی
👈🏻سفیدشدن در حد لمینت
برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش این پک گیاهی سفیدکننده روی لینک زیر بزنید👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/t7Alg
https://landing.saamim.com/t7Alg
✅ تا آخر امشب 60درصد تخفیف داره
🎥 اعتراف جنجالی این افراد بابت پرپشت شدن موهاشون👆🏻
خوب شد آخرش اعتراف کردن😎
❌ زودتر ببینید تا پاک نشده
شما هم اگه میخواید بدون کاشت مو و روش های عجیب و غریب موهاتون رو پرپشت کنیدحتما این شامپو گیاهی رو استفاده کنید 👌🏻😍
لینک سایت اصلی و معتبر برای سفارش این شامپو فوق العاده با 30درصد تخفیف ویژه👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/pgHua
https://landing.saamim.com/pgHua
سلام ، خسته نباشید. خانمی هستم ۳۲ ساله. سه فرزند دارم. یک دختر پنج ساله. یک دختر سه و نیم ساله. یک پسر هفت ماهه. هر سه تاشونو خیلی دوست دارم و دلم میخواد مادر خوبی براشون باشم. سعی میکنم بینشون فرق ندارم. دخترهام خیلی با هم دعوا میکنن. بیشتر اوقات هم، مقصر دختر بزرگمه. یکم عصبیه. از دختر کوچکم اسباب بازی میخواد و اونم نمیده، برای همین ، خواهر کوچکش رو میزنه. یا اینکه به خواهر کوچکش میگه باید حرفامو گوش کنی، وقتی دختر کوچکم گوش نکنه، اونو میزنه. اگرم دختر کوچکم کار اشتباهی کرده باشه و من بخوام کمی سرش داد بزنم و بگم کارت اشتباهه، دختر بزرگم هم میاد خواهرشو میزنه. منم میگم تو کاریت نباشه. ولی تقریبا همیشه همین کارو میکنه. یکی از مسایل این اختلاف بین دخترام هست. اینم بگم که دختر کوچکم هم لجباز هست و همه چیز رو برای خودش میخواد. بیشتر اوقات در برابر حرفهای خواهرش نه میگه و چیزایی که میخواد بهش نمیده. ناراحتم از اینکه دو تا خواهر ، به جای اینکه همو دوست داشته باشند ، عین دو تا دشمن هستند. با هم بازی میکنند ، ولی خیلی زود دعواشون میشه.
یکی از مسایل هم، کلا عصبی بودن دختر بزرگمه، بعضی وقتها بدجوری خواهرشومیزنه، مثلا سرشو میزنه به دیوار یا سرشو میزنه به زمین یا هلش میده. خیلیم زود عصبانی میشه. دربرابر منم،اکه کوچکترین نصیحتی کنم،خیلی زود عصبانی میشه و دندوناشو به هم فشار میده و میگه من باهات قهرم. یا اینکه بذار مریض بشم و دیگه بچه نداشته باشی و از اینجور حرفها. بعدشم میره یه اتاقی.
بهشم گفتم که اگه آبجیتو اینجوری بزنی، یعنی وضعیتت اصلا خوب نیست و باید ببرمت دکتر. اونم میزنه زیر گریه و میگه دکتر آمپول میکنه. میگم نه، دارو مینویسه. اگه میخوای نبرم، باید قول بدی آبجیتو اینجوری نزنی. میگه باشه. یه مدت عمل میکنه. یه مدت بعد دوباره مثل قبل...
بعدشم، سعی میکنم درحد توانم، براشون خوراکی بگیرم و ببرمشون پارک، هر روز بغلشون میکنم و میبوسم. ولی بازم، زیاد منو دوست ندارن. اگه مثلا شب از خواب بپرن و گریه کنن، من بگم بیا بغلم، نمیان. اما مثلا پدرشون یا عمه شون یا مامان بزرگ ،بگه میرن. این ناراحتم میکنه. که خیلی راحت، منو کنار میذارن. اینم بگم که با هم نمیرن. یکیشون بره، اون یکی اصلا نمیره. انگار دشمن همن.
من خواهر نداشتم و تصور میکردم خواهران باید همو دوست داشته باشند!!!!
تجاربتان را در مورد این سوال با ما در میان بگذارید
@pesaram_ali
💠🌀⭕️ 🔷🔹 🔹🔷 ⭕️🌀💠
《 کپی این داستان ممنوع میباشد》
تسکین
نویسنده: م.کاف
💠🔷قسمت ۲۲
می دانست حاج محمد تنها دو فرزند دارد. پس به احتمال زیاد ان یکی یا عروسش بود یا در شرف عروس شدنش بود.
نفس راحتی کشید و بازوی دخترش را گرفت. در هر حال به نظر نمی آمد که بین گلنار و مهراب علاقه ای باشد وگرنه مهراب ساکت نمی ماند.
مهراب به خواسته ی مادر جلو نرفت و همین جلو نرفتن باعث شد تا بیست و پنج سال از گلنار عقب بماند.
بعد از گم کردن او و رفتن به محله ی زندگیش و پرسیدن آدرسش از تمامی همسایه ها دریافت که فردای همان روز با همسرش عقد بسته و به قزوین رفته بود
رابطه اش با مادر و پدرش بد شد اما با مهتاب بدتر.
تعطیلات بین ترم خانه نمی.آمد تلفن ها را بی پاسخ میگذاشت تا یک سال و اندی گذشت.
مادرش عصا به دست آمد و خبر سکته ی پدرش را به او داد به جان خودش دوباره قسمش داد که برگردد و باز هم به خاطر مادرش برگشت.
به خاطر مادرش حرف شنوی کرد و با آفاق وصلت نمود.اما به خاطر مادرش هیچ گاه گلنار را از دل و ذهنش بیرون
نکرد و نتوانست عاشق آفاق شود.
..................
در لابی آپارتمان پنجاه متری اش باز بود و صاحبخانه ی همیشه مزاحمش دم در خانه اش مثل همیشه کشیک میداد.
آقای نجیمی با آن شکم بزرگ و ریش جوگندمی و موهای کم پشت بیشتر از سنش نشان می داد. همیشه تسبیح
یاقوت رنگی در دستش می چرخاند.
تسبیحی که گلنار به یاد نداشت ذکری بر لب مالکش جاری شده باشد مغنعه ی طوسی رنگ کهنه اش را کمی جلو کشید و لبه های آن را روی سینه اش پایین تر کشید.
نجیمی با دیدن گلنار به سمت او قدم تند کرد و گفت:به سلام خانم زارع چه عجب ما شما رو زیارت کردیم
کجایین که هیچ وقت نیستین؟ نه روزا پیداتون هست نه شبا!
پس از حرف جاهلانه اش خنده ی کریهی به لب آورد.
گلنار اخم عمیقی به چهره اش راند. مغنعه ی طوسی رنگکهنه اش را باز کمی جلو کشید تا موهای نهانش را مخفی ترکند.
مردک هیز نگاهش همیشه از صورت تا به اندامش چرخ می خورد و یک لحظه رهایش نمی کرد.
فرمایشتون آقای نجیمی؟
نجیمی دستی به سیبیلش کشید و گفت:
حرف از اجاره .است موعد قرار داد تا به ماه دیگه است. تمدید می کنین که؟
باید حتما آپارتمانش را عوض می کرد. اینجا ماندن با نجیمی ای که هر روز هفته راه و بیراه جلویش سبز می شد به صلاح نبود.
_هنوز معلوم نیست تا به ماه دیگه خبرتون میدم.
معذب پا به پا کرد و خواست از کنار او به سمت در آپارتمانش برود که این بار نجیمی قدمی جلو آمد و وقیحانه تر گفت:
خبرتون میدم دیگه چه صیغه ایه؟! تمدید کن وگرنه کجا بهتر از اینجا می تونی پیدا کنی؟ها؟
سرش را تقریبا نزدیک گوشش برد و ادامه داد:
اجارشم محض خاطر خودت بیشتر نمی کنم.
لرزان عقب کشید و سعی کرد صدایش را محکم نگه دارد
هیچ نیازی به این کار نیست آقای نجیمی. من تا آخر هفته خالی می کنم.
و باز خواست از سمت راست او رد شود که دست نجیمی محکم بازویش را چسبید گلنار از ترس هینی کشید و تقلا کرد تا خود را آزاد کند.
نجیمی صورتش را عقب کشید و با لبخند پهنی با وقاحت زمزمه کرد
انقدر ناز نکن . زارع... روزای ناز کردنت تموم شده
ناگهان حرفش را برید و آخ بلندی از دهانش بیرون زد.
گلنار نگاه ترسیده اش را به راستش داد.
جایی که بازویش از چنگ دستان هرز نجیمی آزاد شده بود و انگشتان نجیمی در حصار دستان مهراب در حال خرد شدن بود.
آی آی ولم کن مرتیکه... تو دیگه کدوم خری هستی؟
مهراب از میان دندانهای کلید شده گفت
شوهرشم مرتیکه بی ناموس
نجیمی در حالی که در تلاش بود تا دستش را آزاد کند تک خنده ای زد و با طعنه گفت:
چی؟ شوهر؟ این زنیکه هرزه شوهر دار
هنوز حرفش تمام نشده بود که مهراب او را به سمت خود برگرداند و مشتش را محکم در دهان او کوفت.
صدای شکستن دماغ یا شاید دندانش میان آه و ناله ای که می کرد به گوش رسید دستان مهراب گزگز می کرد و نجیمی را روی زمین کوباند.
خواست دوباره به سمتش یورش برد که گلنار محکم بازویش را چسبید و گریان گفت:
نه مهراب تو رو خدا
مهراب نگاه خشمگینش را به گلنار دوخت و کلید را از دستش چنگ زد و او را به سمت آپارتمانش کشاند در را با ضرب باز کرد و با گلنار وارد شد.
نگاهی به آن ساختمان قدیمی و ترک های روی دیوار و سقف آشپزخانه محقر و اندک وسایلی که در خانه اش بود انداخت و چشمانش را با حرص بست بدون آنکه نگاهی به گلنار بیندازد گفت همین الان شناسنامتو بردار بیار
گلنار که حسابی از عصبانیت او ترسیده بود اما سعی کرد خود را از تک و تا نیندازد
مهراب صبر كن من...
به سمتش چرخید و فریاد زد
نه صبر نمی کنم... بسمه هر چی صبر کردم... گلنار چرا نمی خوای بفهمی؟ چجوری دیگه بگم بهت که میخوامت؟ مگه تو عاشقم نبودی؟
چرا دو تامونو عذاب می دی؟ میدونی چی می کشم وقتی می بینم داری توی این آشغال دونی با اون صاحب خونه ی نکبتت زندگی می کنی؟
💠⭕️🔷
قسمت قبلی ➡️ 📖🔙
💠⭕️🔷 @Moshavere_Channel 🔷⭕️💠
💠🌀⭕️✨🔷🔹
🌀
⭕️ @Moshavere_Channel
✨
🔷
🔹
بذار خیالتو راحت کنم؛
زندگی هیچ وقت فقط در یک خط ساده نمیمونه.
چه پولدار باشی، چه بیپول، چه در اوج شادی باشی، چه در پایینترین نقطهی احساساتت، زندگی همیشه دو طرف داره. هم تلخه، هم شیرینه.
حتی اگر تلاش کنی تا از مشکلات فرار کنی، نمیتونی از غمها بگریزی.
حتی اگر عشق داشته باشی، باز هم تنهایی میتونه گاهی به سراغت بیاد.
اینطور نیست که با داشتن چیزهایی مثل پول یا عشق، بتونی از تمام دردهای زندگی خلاص بشی.
زندگی یه ترکیب پیچیده از همه احساسات هست. از شادیها تا غمها، از آرامش تا نگرانیها. هیچ کدوم از اینها برای همیشه ثابت نمیمونه.
پس به جای این که از این احساسات فرار کنی یا فقط تلاش کنی که تحملشون کنی، یاد بگیر چطور از هر لحظهای که داری لذت ببری.
یاد بگیر که حتی در لحظات سخت، درسهایی برای رشد و بلوغ خودت پیدا کنی. این لحظهها به تو قدرت میدن تا تبدیل به فردی قویتر بشی.
در نهایت، راز خوشبختی در زندگی، پذیرفتن تمام این تضادها و یاد گرفتن لذت بردن از هر یک از اونهاست. هیچ کدوم از اینها دائم نیستند، پس از هر کدوم بهره ببر.
🔹
🔷
✨
⭕️ @Moshavere_Channel
🌀
💠🌀⭕️✨🔷🔹