رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
شروع دوره همسرداری خانم دکتر عراقی
( ۱۰ آذرماه )
ثبت نام👇🏻
@pesaram_ali
👌 سه راز جذابیت و خوشتیپی برای آقایان
1. تا می توانید ثبات استایل داشته باشید
2. برای لباسی که دوست دارید احترام قائل شوید
3. سعی کنید لباسهایتان را به صورت ست بخرید
اگر میخواهید از لباسهای ترند عقب نمانید حتما کانال روپامن را دنبال کنید
https://t.me/joinchat/AAAAAEs6NYz6jjMJp27EWQ
هر روز به خودت بگو: دیروز گذشته و زندگی در همین لحظه جریان دارد، من خدایی دارم که در هر قدم حامی من است. امروز بهترین روز من است، پر از شگفتیها و معجزهها. من لایق بهترینهایم و همیشه انتخابهای درستی دارم. انسانی فوقالعادهام که با تواناییهای خاصم دنیا را رنگ میزنم. مسیرهای امروز مرا به سمت عالیترین تجربهها میبرد و شادی و خوشبختی همیشه همراه من است. به هر رؤیایی که تصور کنم به سادگی خواهم رسید و بهترین اتفاقات از راههای غیرمنتظره برایم رقم میخورد. امروز سرآغاز دورهای طلایی و زیبا برای من است، من لایق هر لحظه از این زندگی شگفتانگیز هستم.
🔰
™ @Moshavere_Channel
اگه دنبال کار میگردی یا دنبال نیروی متخصص کانال زیر رو از دست نده👇
/channel/+Rnk_lUfVmsVmZTg8
/channel/+Rnk_lUfVmsVmZTg8
🦷قلم سفید کننده دندان Dazzling White🦷
👈سفید کننده و براق کننده فوری دندان
👈تقویت کننده مینا و جرم گیری دندان
👈کاربرد راحت و سریع
👈فاقد عصاره و ضد باکتری
👈همراه با راهنمای فارسی
😲 فقط 249 تومان
🚚پرداخت هنگام تحویل کالا
لینک خرید👇
https://msor.ir/kgWA
سایر محصولات تخفیفی👇
@takhfifmihan
.
سلام خسته نباشید خانم دکتر.. خانم ۳۵ ساله هستم لیسانس دارم ولی خانه دار هستم متاهل دو فرزند پسر ۱۱ و ۸ سال دارم. زندگی نسبتا خوبی دارم مشکل من خودم هستم از بچگی کم حرف بودم اعتماد بنفس پایینی دارم توی جمع های خانوادگی یا غریبه نمیتونم ارتباط بگیرم و حرف بزنم ..قیافه معمولی دارم همیشه خودم مقایسه میکنم با بقیه که چرا قیافه م بهتر نیست این منو عذاب میده احساس میکنم هیچکس دوستم نداره از من خوششون نمیاد اعتماد بنفسم میاد پایین سعی میکنم حرف نزنم 😔 یه مشکل دیگه هم دارم اینه که نمیدونم چرا وقتی یکی (آقا) بهم توجه میکنه یا چند بار هم نگاه میکنه جذبش میشم همیشه تو فکرمه من خواستگار چندانی نداشتم شوهرم اولین بود که ازدواج کردیم احساس میکنم به خاطر قیافه م کسی دوستم نداشت بقیه هم سن و سالهای من چندین خواستگار داشتن فکر کردن به این موضوع عذابم میده خیلی اعتماد بنفسم پایینه .. بیزحمت راهنمایی کنید چکار کنم 😔😔
تجاربتان را در مورد این سوال با ما در میان بگذارید
@pesaram_ali
💠🌀⭕️ 🔷🔹
🌀
⭕️ @Moshavere_Channel
🔷
🔹
یه روز تراپیستم یه نکته جالب بهم گفت: فرض کن ماری نیشت زده، اما تو به جای اینکه دنبال بهبود خودت باشی، به تعقیبش میری، میخوای بگیریش، ثابت کنی که تو لایق این کار نبودی، و با خودت کلنجار میری که چرا به تو نیش زده. این مار، نمادی از آدمهایی توی زندگیه که عادت دارن اطرافیانشون رو زخمی کنن. بعضیها ذاتاً اینطورن؛ زخمی کردن براشون عادته و حتی متوجه نمیشن که چه آسیبی به دیگران میزنن. بهش فکر کن؛ زندگی برای انتقام و ثابت کردن چیزی به کسی نیست. هر لحظهای که به دنبال اون مار میری، از زمان و انرژی بهبودی خودت کم میکنی.
آدمها همیشه برات خوب نمیشن، همیشه مهربون نمیشن. ولی میتونی به خودت قول بدی که برای حال خودت وقت بذاری. بذار اون مار مسیر خودش رو بره، چون تمرکز بر درمان زخمت، شجاعت میخواد. دنیا پر از آدمها و موقیتهای مختلفه، ولی تو انتخاب داری که جایی بایستی که درگیر آسیبهای گذشته نشی. بذار انرژی و ذهن خودت رو روی آیندهای سالمتر و بهتر بسازی، جایی که خودت محور آرامش و رشدت باشی.
وقتی تصمیم بگیری به جای دویدن دنبال دلایل زخمهایی که خوردی، روی خودت تمرکز کنی، آرامش واقعی سراغت میاد. بهبود، فرایندی صبورانه است، ولی نتیجهش آرامش و بلوغیه که هیچچیز دیگه نمیتونه بهت بده. آدمهای منفی رو به مسیر خودشون بسپار و تو، به راه خودت ادامه بده. حقیقتاً برای خودت زندگی کن، و بهبودی رو با تمام وجودت لمس کن.
🔹
🔷
⭕️ @Moshavere_Channel
🌀
💠🌀⭕️ 🔷🔹
ایمان داشته باش که هر روز، روشنتر از روز قبل خواهد بود. خود خداوند به ما وعده داده که در پس هر سختی، آسایشی نهفته است. پس امیدوار بمان؛ چرا که بهترینها در راهاند. روزی میرسد، شاید خیلی زود، که به همین روزها نگاه کنی و از اینکه پا پس نکشیدی، خوشحال و سربلند خواهی بود. در لحظات دشوار، صبوری پیشه کن و با قلبی استوار پیش برو، چون خدا با صابران است.
یادت باشد، این طوفانها تنها لحظهای از زندگیاند و سرانجام تمام خواهند شد. مطمئن باش که راهی برای حل مشکلاتت پیدا خواهد شد. امروزت را با دلِ گرم ادامه بده، و بدان که روشنی در راه است.
🔰
™ @Moshavere_beheshti
رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
شروع دوره همسرداری خانم دکتر عراقی
( ۱۰ آذرماه )
ثبت نام👇🏻
@pesaram_ali
هم اکنون کانال رسمی استاد شهریار و ابتهاج در تلگرام راه اندازی شد .
اشعار و دلنوشته های اساتید 🍃
اگه ایرانی اصیل و اهل ادب و دانش هستی پیشنهاد میکنم حتما به کانال زیر سربزنی پشیمون نمیشی👌👇
/channel/addlist/c0xojNZ8DgM2Mzc0
‼️‼️‼️‼️ هشدار مهم به همه شهروندان/ برای جلوگیری از آسیب به وسایل منزل و حفظ شارژ موبایلها، حتما از برنامه قطع برق قطع اطلاع داشته باشید
‼️‼️ برنامه قطع برق شهر تهران به تفکیک مناطق
برنامه قطع برق شهرستانهای تهران به تفکیک مناطق
🔴🔴 برنامه قطع برق مشهد و خراسان رضوی و جنوبی و شمالی به تفکیک مناطق
🔴 برنامه قطع برق مشهد و خراسان رضوی و جنوبی و شمالی به تفکیک مناطق
صحبت های این عطار چه غوغایی کرده 😳👌🏻حتما ببینید👆🏻
داره یه روش گیاهی برای لاغری معرفی میکنه که باعث میشه ماهی 5 تا 7 کیلو لاغر بشید 😐😐
برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش این چربی سوز لاغری با 50درصد تخفیف ویژه روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/ZmWYl
https://landing.saamim.com/ZmWYl
شمع تراپی✨🕯
کد جذب شخصی ثروت 💵🧲
افزایش محبت زن و شوهر 🔥👩❤️💋👨
قوانین فنگشویی 🦚🐦🔥🤌🏻
/channel/+V_V4YGZA06yV0fBs
👆🏻👆🏻
برای این آموزش ها پول نده اینجا همه چی رایگانه😍✔️👌🏻
ظروف فله ای هم رسیدددددددددد😍😍
#از #تولید #به #مصرف
⛔️کلیه لوازم آشپزخانه به قیمت درب کارخانه♨️
#تک بخر به قیمت عمده 😍
#گارانتی ضمانت و کیفیت📣
✅شوش کوچولو واقعی اینجاست👇
/channel/+LB8mRsvb_ecxNzVk
/channel/+LB8mRsvb_ecxNzVk
#فروش_حضوری_مشهد💢💢
سلام وقت بخیر
ممنون از زحمات بی دریغتون
ممنون میشم مشکل منم راهنمایی کنید
۴۴ساله هستم وی دختر ۲۵ ساله دارم
مشکل من درمورد خانوادمه که همش همه چیزو با پول میسنجن مثلا ما ی فامیل دور داریم که تازه عقد کرده و ی دختر عمو دارم که اونم تازه عقد کرده که بادخترم من همسنن دخترمنم ی دو سه سالیه با همدانشگاهیش نامزده ولی عقد نکرده به خاطر اینکه قرارگزاشتیم درساشون تموم شه پسره کارشو جورکنه بیاد دختر منو از اول بادختر عموم مقایسه میکردن الانم که اون عقدکرده نامزدش تو ی شرکتی کارگره دخترعموم دانشجوی معلمه دختر منم ونامزدش هردو دانشجوی برقه پسره خودش دستگاه میسازه تا ازطریق اون قالب سازی کنه و شغل ازادودوست داره همش میگن به دختر عموم کلی طلا خریدن و گلهای خواستگاریش ازاون گروناست خوشبخت شده به اون فامیل دور که نامزده میگن به اونم چیزی نخریدن وغیره به منم همش میگن زنموت زرنگه دخترشوخوشبخت کرد تو چرا میخوای دخترتو بدی به ی بیکار وبدبختش کنی منم واقعا ناراحت میشم هرچیم بهشون میگم دختر من ربطی به دخترعموم نداره چرا اینارو میگید بعدش از کجا میدونید داخل زندگی شون چی میگذره وازکجا میدونید که اون خوشبخت میشه دختر من بدبخت فقط حرفشون اینه که میخوای بدی به ی بیکار وبدبختش کنی نمیدونم دیگه چطوری باهاشون رفتار کنم چون اینا از حرفاشون وکاراشون دست برنمیدارن که یکم خودشونو تغییربدن بعداین حرفاشون منو اذیت میکنه میام بادخترم بحث میکنم میگم قید ازدواج و بزن وچرا میخوای خودتو بدبخت کنی اونم ازدستم ناراحته میگه زندگی خودمه خودم تصمیم میگیرم میدونم بااین خوشبخت میشم من اگه کسی رو دوست نداشته باشم نمیتونم باهاش زندگی کنم چیکارکنم دارم دیوونه میشم نمیدونم چی غلط چی درست خواهشا کمکم کنید البته من ی برادر زاده دارم که ۱۰ ساله ازدواج کرده اینا باز از سرش دست برنداشتن ازاون موقعی که ازدواج کرده همش میگن بدبختش کردن درواقع ی زندگی ساده داره چون که پسره ۱۲سال ازش بزرگتر بود و الانم که بچشون نمیشه چون برادرپسره هم بعد ۱۷ سال بچه دارشدن میگن دادن به سن بالا اونه بچشون نمیشه یامیگن توخونواده ی اونا هست دیر بچه دارشدن
احساس میکنم مرغ همسایه رو غاز میبینن جریان ایناست
خواهشا جوابمو دراولویت قراربدید
تجاربتان را در مورد این سوال با ما در میان بگذارید
@pesaram_ali
💠🌀⭕️ 🔷🔹 🔹🔷 ⭕️🌀💠
《 کپی این داستان ممنوع میباشد》
تسکین
نویسنده: م.کاف
💠🔷قسمت ۳۲
گلنار با اخم به در تیره ی خانه خیره شد. مهراب دست مشت شده روی زانوانش را گرفت و فشار آرامی داد و گفت:
میدونم نباید همچین درخواستی ازت میکردم ولی رعنا غیر از من و تو کسی رو نداره.
با اضطراب نگاهش را از در به صورت همسرش دوخت.
می خواست جمله اش را اصلاح کند
فقط غیر از تو... من کاره ای نیستم
ولی لب فرو بست. در این چند روز انقدر مخالفت کرده و با خود کلنجار رفته بود اما افاقه ای نکرد.
باید تن به خواسته ی مهراب میداد و مدتی پیش دخترش زندگی می کرد اما از نگاههای رعنا در مراسم ختم تنها نفرت و ناباوری هویدا بود.
با آمدنش به اینجا او را بیشتر آزار می داد. اگر بابت مهراب نگران نبود هرگز خود را به فامیل و آشنا نشان نمی داد و راضی به همسر در خفای مهراب بود اما امان از حال بد مهراب.
قبل از مراسم آنقدر بهم ریخته و اشفته بود که می ترسید او را تنها بفرستد مطمئنا حالش برای رانندگی مساعد نبود.
نمی خواست در مراسم شرکت کند اما وقتی قدم های سست و بی جان همسرش را دید تکیه گاهش شد تا غم هایش را اندکی تسکین دهد.تحمل نگاههای اخم آلود مهتاب و دیگران زیاد سخت نبود اما تحمل نگاه مبهوت و سوالی رعنا چیز دیگری بود.
رعنایی که تا قبل از آمدن آن دو خود را روی خاک انداخته و گریه نفسش را بریده بود وقتی برای شکایت از خدا سرش را به آسمان بلند کرد نگاهش با مهراب و او تلاقی
کرده بود.
نخست به روی او مکثی کرده و پر درد نگریسته بود اما وقتی چشمانش به بازوان مهراب که در دستان او اسیربود سر خورد اشکهایش خشک شد و ناباوری جای غم
را گرفت.
چقدر آن روز از خودش متنفر شده بود. کاش فرصتی بود تا مهراب ماجرای ازدواجشان را به او می گفت اما با مرگ آفاق همه چیز مثل کنافی بهم پیچیده شده بود.
نفس عمیقی کشید و گفت:بیا بریم تو.
مهراب با لبخندی پیاده شد و کلید انداخت و در را باز کرد. فضای سرد و بی روح خانه اخم را مهمان چهره اش کرد.
لحظه ای چشم فرو بست تا از هجوم خاطرات حضور آفاق در این خانه در امان بماند ای کاش می توانست رعنا را راضی به فروش خانه کند.
حضور خود و گلنار در جایی که آفاق زندگی می کرد تنها عذاب بود و بس اما به خاطر رعنا باید مدتی تحمل میکرد نمی توانست دست از دخترش بکشد.
چمدان گلنار را داخل آورد و با فشار دستی به پشتش او را به داخل راهنمایی کرد در لابی ایستاد و صدا زد:رعنا ؟
وقتی جوابی نیامد با نگرانی اطراف خانه را کنکاش کرد.تک تک اتاقها را وارسی کرد گلنار هم به کمکش شتافت و به طبقه ی بالا رفت تا اتاق ها را نگاهی بیندازد.
نگاه مهراب به روی ساعت ماند تقریبا ظهر شده بود.
رعنا نمی توانست جایی رفته باشد. از مهتاب خبر گرفته بود که رعنا بهروز را دمادم طلوع در فرودگاه بدرقه کرده است.
پس چرا هنوز نیامده بود؟ به سرعت تماسی با او گرفت
ولی ملودی موبایل رعنا روی کنسول، اخمش را عمیق تر کرد.
شماره ی مهتاب را گرفت و پس از وصل شدن به سرعت گفت:
رعنا نیومده خونت؟
مهتاب با تعجب و نگرانی جواب داد:
نه مگه خونه نیست؟ با آژانس قرار شد برگرده خونه که. به خودش زنگ زدی؟
اره گوشیش خونه جا گذاشته.
مهتاب دستی به سر دردناکش گرفت و گفت:
خدا بهمون رحم کنه حالا چی کار کنیم؟
دست گلنار به شانه اش نشست و آرام لب زد
بیا بریم اینجا.
نگاهش را به روی برگهی دستش داد. کارت کپی ورود به جلسه ی کنکور بود. گرمی کاغذ نشان می داد تازه از پرینتر
خارج شده است.
مهراب سرسری :گفت
فکر کنم پیداش کردم بهت زنگ میزنم
بی خبرم نذار
پس از قطع تماس به گلنار رو کرد و گفت:
از کجا پیداش کردی؟
لب تابش روشن بود و صفحه ی کارت باز بود یه نگاه به تقویم انداختم دیدم امروز روز کنکورشه
لبی گزید و دستی به صورتش کشید. از بی مسئولیتی و ناآگاهیش شرمنده بود سوییچ را برداشت و گفت:می خوای خونه بمون من برم دنبالش
گلنار باشه ای گفت و خواست به سمت آشپزخانه برود
که صدای کلید در مانعش شد رعنا در لابی ایستاد و از دور نگاهی به آن ها انداخت.
دستانش را به سینه گره زد و با طعنه گفت:
خوش اومدین
💠⭕️🔷
قسمت قبلی ➡️ 📖🔙
💠⭕️🔷 @Moshavere_Channel 🔷⭕️💠
💠🌀⭕️ 🔷🔹
🌀
⭕️ @Moshavere_Channel
🔷
🔹
به گمان من، امید گلی است که دل سنگ را میشکافد و بیهیچ ترس، از میان شکافی باریک سر بیرون میآورد. امید همان باران بیمقدمهای است که در گرمای تابستان بر کویر ترکخورده میبارد و نفسهایش را دوباره به یادش میآورد. مثل لبخندی است که بعد از طوفان گریهها، بیاختیار روی لبی مینشیند. نوزادی است که بعد از سی سال چشمانتظاری در لحظهای ناباورانه پا به دنیا میگذارد.
امید همان ریسمان ناپیدایی است که ما را به زیستن متصل کرده و به روزهای تار و روشن دوام میبخشد. امید همان شعلهایست که در دل تاریکی میرقصد و گمشدگان را به سمت روشنایی میکشاند. شاید فقط به هم تعارفِ امید کنیم. شاید شمعی برای یکدیگر باشیم، و این نهتنها چیزی از ما نمیکاهد، بلکه دنیای اطرافمان را آرامتر و روشنتر میکند. بیایید امید را باهم شریک شویم و این تاریکیها را پس بزنیم. شاید در همین دستهای بههمگرهخورده، به روزهای روشنتری فکر کنیم و به بقا ایمان آوریم. 🌱
🔹
🔷
⭕️ @Moshavere_Channel
🌀
💠🌀⭕️ 🔷🔹
گاهی باید سکوت کنی و راه خودت را بروی، بدون اینکه برای کسی توضیح بدهی یا از دیگران برای گامهای بعدیات اجازه بگیری. نباید به حرفهای نگرانکننده دیگران دل بدهی که شاید از مسیرت دور شوی و دلگرمیات فرو بریزد. با اراده، محکم به قلب جهان نگاه کن و به آنچه میخواهی، دل بده و حرکت کن! بگذار جهان ببیند چه نیرویی درونت نهفته است. برای کشف خودت، باید به دل ترسهایت بروی تا درک کنی چقدر بیهوده هستند. و روزی خواهی فهمید، چقدر از آنچه تصور میکردی قدرتمندتر هستی؛ قویتر از هر چیزی که تو را میهراساند.
🔰
™ @Moshavere_Channel
رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
شروع دوره همسرداری خانم دکتر عراقی
( ۱۰ آذرماه )
ثبت نام👇🏻
@pesaram_ali
🎧 هر آهنگی رو بخوای
همون لحظه پیداش میکنی
با ویس، یه تیکه شعر یا هر چیزی که ازش توی ذهنت هست:
👇👇
t.me/ahangifybot?start=ref_na08es20
☑️ مفت ترین فروشگاه کشور
🦋 پالتو چرم فقط ۱۶۹ هزار
🦋انواع مانتو پاییزه ۱۰۹ هزار تومان
🔥 تو باورت نمیشه هنوز این قیمتا وجود داشته باشه 🔥
میخوام ارزون ترین فروشگاه پوشاک ایران و بهت معرفی کنم
☑️این کانال کاربردی ترین کانال پوشاک ایرانه :
⬇️⬇️⬇️
@pushakkade1
@pushakkade1
🤩فروش بصورت تک و عمده فکر نکن ، سریع عضو شو 👆
✅✅لوازم آشپزخانه ترکیه✅✅
تخته خرد کن 👈 قیمت ۴۷۲
فلفل ساب. 👈 قیمت ۵۶۸
سوپنیک. 👈 قیمت ۲۳۰
قالب یخ. 👈 قیمت ۱۴۰
کلی لوازم دیگه همه در کانال
👇👇👇👇👇
لمس کنید و وارد کانال شوید
سلام
من الان ۳۸ سالمه و همسرم ۳۰ ساله. سال ۹۳ ازدواج کردیم و الان یه دختر ۷ ساله داریم. ازدواج ما از طریق معرفی یکی از دوستان من بوده و بعد از ۴ ماه نامزدی عقد کردیم، یعنی من علاقمند شدم و همسرم چیزی که خودش میگفت علاقمند شده اون موقع من ۲۷ سال و خانومم ۱۹ سال داشت .( البته قبل از من توی سن ۱۷ بمدت ۶ ماه نامزد کرده بود ولی جدا شده و وکیل ش یه دانشجوی وکالت بوده) متاسفانه به من نگفته بود با اون وکیل رفیق شده تقریبا ۳ ماه بعد از عقد با اون تلفنی و .. صحبت میکرده که من متوجه شدم تا ۶ ماه علاقه م بهش کمتر شده بود ولی همه چی درست شده متاسفانه سال ۹۵ با یی از همسایه ها دوست شدیم تقریبا همسن بودیم و رفت و امد شروع شد و ما ۳ ماه بعد از دوستی ما همسر من با شوهر اون ارتباط گرفته بودند زمانیکه ما اقدام به بچه دار شدن کرده بودیم و این دوستی ادامه داشت من متوجه شدم ولی خانومم گفت داره آمار خانومش رو میگیره هواسم بهش باشه،من اعتماد کردم ولی مخفیانه تر رابطه اعدامه داشت و خانوم ویار داشت میگفت از بوی تو بدم میاد تا بچه به دنیا اومد سال ۹۶ که حدس میزنم تا آخر ۹۶ رابطه یا تلفنی نداشتن باهم و مجدد از ۹۷ شروع شد و ۹۸ به روابط متعدد جنسی رسید ( از طریق هک گوشی همسایه متوجه شدم سال ۹۹ که مکالمات تلفنی رو ذخیره میکرد و برنامه های تلگرام و اینستا و .....) تا من هشدار به آبرو ریزی کردم ولی مخفیانه تر ادامه داد ولی سال ۱۴۰۰ همسر این آقا با چند نفر رابطه جنسی داشت که فهمید و طلاق گرفتن و همون موقع ها خانوم م ترسید والان ۳ ساله از میگه توبه کردم و جز دخترم و زندگیم به چیزی فکر نمیکنم اشتباه کردم و هر کاری تو بگی حاضرم انجام بدم حتی برای سنجش راستگویی ، یکبار قرص سیر رو جای قرص برنج بهش دادم تا ثابت کنه که خورد و تا دو روز حال بدی داشت
الان حال من خرابه مکالمات سکسی اونا مدام تو ذهنمه به مرز جنون میرسم گریه میکنم شب ها ، چون من با هیچ زنی رابطه احساسی و جنسی نداشتم و مخالف روابط نامشروع بودم دوست دارم طرف رو نابود کنم یا برم با زن های مختلف دوست و غریبه روابط جنسی برقرار کنم
یا آبروی خانومم رو ببرم؟ سردرگم هستم و حال خراب میگم چرا برای من اتفاق افتاد من عاشقانه دوستش داشتم.
تجاربتان را در مورد این سوال با ما در میان بگذارید
@pesaram_ali
💠🌀⭕️ 🔷🔹
🌀
⭕️ @Moshavere_Channel
🔷
🔹
گاهی لازم است از روابط، عشقها و عادتهای قدیمی فاصله بگیریم.
رابطهای که تو را از هدفت دور میکند، عشق یا دوستی که در آن خودت را نادیده میگیری،
و محیطی که به جای کمک به شکوفایی واقعیات، تنها تو را از خودت دور میکند،
همه باید کنار گذاشته شوند.
این کار به خودشناسی کمک میکند. حتی کتابها، موسیقیها و پیجهای شبکههای اجتماعی که به جای انگیزه دادن، تو را در فضای منفی نگه میدارند،
باید حذف شوند.
به یاد داشته باش که به هیچوجه ناکافی نبودی، فقط عادتهای اشتباه را دنبال میکردی.
به جای تبعیت از نظر دیگران، وقت آن است که مسیر جدیدی را انتخاب کنی،
مسیر درست و آگاهانهتر.
این همان چیزی است که تو را به بهترین نسخه خودت میرساند.
🔹
🔷
⭕️ @Moshavere_Channel
🌀
💠🌀⭕️ 🔷🔹
تنها کسانی که هرگز رنج نمیکشن و زخمی نمیشن، مُردهها هستن. زنده بودن یعنی به دلِ ماجرا رفتن، یعنی گاهی شکست خوردن، گاهی ترسیدن، گاهی زمین خوردن و گاهی هم اشک ریختن، اما باز ادامه دادن. این لحظاتِ سخت، جزئی از حقیقت زندگیان که تو رو قویتر و عمیقتر میکنن.
زندگی یعنی قدم گذاشتن در مسیری پر از چالشها، یعنی بدون هراس پیش رفتن، حتی اگه نمیدونی انتهای راه چی انتظارت رو میکشه. هر اشتباهی، هر شکستی، یه درس توشه؛ هر زخم، یه داستانی داره که تو رو به یه نسخه قویتر از خودت تبدیل میکنه. با هر بار زمین خوردن و بلند شدن، تو به زندگی معنا میدی.
پس نگران نباش اگه راهت همیشه آسون نیست، چون همین سختیها هستن که زنده بودن رو ارزشمند میکنن. زنده بودن یعنی لمس هر لحظه با تمام وجود، و ادامه دادن حتی وقتی که راه تاریکه. زندهای، پس زندگی کن، با همهی پیچ و خمهاش!
🔰
™ @Moshavere_Channel
💠🌀⭕️ 🔷🔹 🔹🔷 ⭕️🌀💠
《 کپی این داستان ممنوع میباشد》
تسکین
نویسنده: م.کاف
💠🔷قسمت ۳۱
دو هفته ای بود که بهروز نزد رعنا مانده بود و مهلت مرخصی اش داشت به انتها میرسید. نمی توانست مدت ماندنش را بیشتر کند
از طرفی می خواست تا هفته ی بعد که کنکور رعنا بود در کنارش بماند میخواست ماندنش قوتی باشد بر قلب شکسته ی خواهر زاده اش
رعنا پس از مرگ آفاق تا کنون هیچ کدام از کتاب های درسی و کنکورش را باز نکرده بود شدیدا افسرده شده بود و خشم عمیقی در دلش نسبت به گلنار و پدرش
داشت.
با هر بار یادآوری حماقتهای خودش و دل خوشی که از دیدن پدرش در سالن مدرسه داشت حالش بهم میخورد.
حالتهای تهوع گاه و بیگاهش به نگرانی بهروز افزوده بود. حضور یک روز در میان مهتاب و غذاهای رنگارنگ و تلاشهای بی کرانش برای صحبت با او، در حالش تفاوتی ایجاد نمی کرد.
صبح تا شب خود را در اتاق مادرش حبس می کرد. روی تختش می خوابید و برای لحظه ای استشمام عطر تن مادر، له له می زد.تمایل عجیبی به خود آزاری داشت. در فکر این بود که به پدر و گلنار بگوید تا به اینجا بیایند و او شاهد تک تک لحظه های عاشقانه شان باشد و نفرتش عمیق تر شود.
لحظه به لحظه ی خاطره ی گلناری که کنار پدرش ایستاده بود و نگاههایی که در هم گره خورده بود در ذهنش تداعی شد.
در ساعاتی که تنها در اتاق میماند می نشست و فکرها و نقشه هایی که در سر داشت مرور می کرد. می خواست از خجالت پدر و گلنار در آید.
می خواست به همان شدتی که نارو خورده بود نارو بزند و زخم کاری عمیقی از خود به جای بگذارد.
بهروز که کم کم اهنگ رفتن را زد مهتاب اصرارهای خود مبنی بر بردن رعنا به خانه ی خود را از سر گرفت.
رعنا آرام و سر به زیر گوش کرد و با نفس عمیقی گفت:به بابا بگین بیاد پیشم بمونه.
مهتاب شوکه از حرف او خشک شده ایستاد. بهروز با عصبانیت و صدایی که به شدت سعی در کنترل داشت
:گفتلازم نکرده من اصلا جایی نمی رم.
رعنا با چشمانی خسته و خمار از اشک های هر روزه اش گفت :
دایی نمیتونی که کار و زندگیتو ول کنی و تا ابد بمونی.خیالت راحت پدرمه قرار نیست بلایی سرم بیاره
بهروز از میان دندانهای کلید شده اش گفت:
فکرشم نکن بزارم اون زنه رو بیاره تو خونه ی خواهرم
رعنا پوزخندی زد و گفت
فکر نمیکنم مطمئنم که میاره. مگه می تونه از عشق زندگیش دل بکنه.
داستان عاشقانه ی پدر و گلنار را از زیر زبان مهتاب کشیده بود حدس می زد که عشق و عاشقی میان آبدارچی و پدرش در کار باشد ولی انتظار این عشق دیرینه و پر سابقه را نداشت
حساب خنجرهایی که به پشتش خورده بود دیگر داشت از دستش در می رفت
پذیرش اینکه در این بیست سال زندگی مشترک والدین پدرش هیچ عشقی به مادرش نداشته و همیشه در فکر شخص ثالثی بوده از پذیرش فقدان آفاق هم برایش
سختتر بود.
مهتاب دلجویانه گفت:
رعناجان، عزیز عمه بیا یه مدت خونه ی ما بهشون فکر نکن عزیزم
رعنا منطقی جواب داد:
نه عمه اتفاقا باید بهشون فکر کنم. آخرش که چی؟
این دو تا باهم ازدواج کردن و زندگی من بهشون گره خورده است. نمیتونم که تا ابد پیش شما بمونم.
مهتاب دهان باز کرد تا چیز دیگری بگوید که رعنا با همان منطق اعصاب خرد کنش ادامه داد فقط بهش بگین بیاد خونه. اگه یه زن دیگه هم گرفته بیاره مهم نیس
و در دلش افزود:
همه رو بیاره تا با هم بندازمشون بیرون
💠⭕️🔷
قسمت قبلی ➡️ 📖🔙
💠⭕️🔷 @Moshavere_Channel 🔷⭕️💠
"استرس" تو رو به این باور میرسونه که همه چیز باید هماکنون اتفاق بیفته؛ همین الان باید انجام بشه. ولی ایمان بهت میگه که هیچ چیزی قبل از زمانش نخواهد افتاد. این دو احساس، همیشه در دل آدمها در حال مبارزهاند. استرس به تو میگه که عجله کنی، اما ایمان بهت آرامش میده که همه چیز درست در زمانی که باید اتفاق بیفته، خواهد افتاد. باید ایمان داشته باشی که هیچ چیز تصادفی نیست. هر اتفاقی که در زندگیت میافته، در زمان خاص خودش میافته و برای تو بهترین نتیجه رو میاره. پس این باور رو داشته باش که به جای استرس، باید ایمان رو در آغوش بگیری.
🔰
™ @Moshavere_Channel
رزرو وقت مشاوره خصوصی (تلفنی_انلاین )👇🏻
@moshavere_khososi
شروع دوره همسرداری و دلبری زنانه خانم دکتر عراقی
( ۲۴آذرماه )
ثبت نام👇🏻
@pesaram_ali