🔸جهت انتقادات،پیشنهادات وهمکاری: 👤 @admynchannel 🔸پاسخ به سؤالات متداول (پشتیبان کانال) : 👤t.me/mostafamalekiian 🔸صفحه اینستگرام: instagram.com/mostafamalekian_official/ 🔹کانال ناقد: @naghedchannel
✔️بیماران ، باید مورد شفقت قرار بگیرند نه ترحم
▪️به مناسبت روز جهانی #ایدز
🔹در چند سال اخیر کتابی تحت عنوان Illness not Evilness (بیماری، نه شرارت) در غرب بسیار مورد توجه قرار گرفت. در واقع باید دقت کرد تا بیماری ، به شرارت ترجمه نشود. انسان، به هم نوع خود شفقت می ورزد و به مادون خود ترحم می کند. بیماران ، باید مورد شفقت قرار بگیرند نه ترحم و در مرحله ای بالاتر مورد عشق ورزی قرار بگیرند.
وقتی زبان بدن یک فرد در مواجهه با یک بیمار ترحم آمیز باشد، رنج بیمار مضاعف خواهد شد. رنج بیماری که سر جای خود هست و علاوه بر آن رنج ناشی از رفتار ترحم آمیز(نگاه از بالا) نیز ظاهر می شود.
🔰استاد ملکیان،5 خرداد 96
@mostafamalekian
✅آیا شاگردان استاد ملکیان با ایشان رابطه مرید و مرادی دارند ؟
استاد ملکیان:
📌من خودم از صمیم قلب خواستار این هستم که افکارم نقد شود.
📌اگر کسی آمد و حرف من را گفت که هیچ اشکالی در آن نیست مشکل من نیست مشکل اوست؛ خودش است که روحیه تعبد دارد، روحیه ای که من سالیان سال است به آن نه می گویم.
❓دوستانی را دیده ام که گفته اند در محافلی که مخصوصا در منزلتان برگزار می شود، با اینکه خود شما نمی خواهید، رابطهٔ مراد و مریدی حکم فرماست. مخصوصا این سنت شفاهی و اخلاق متواضع شما و عوامل دیگری دست به دست هم داده اند که شاگردهای شما رویکرد انتقادی کمتری به شما داشته باشند: آیا شما این آفت را دیده اید؟
🔅پاسخ:
🔹 من اولا خیلی شاگرد ندارم، بدون شکست نفسی صادقانه می گویم.
ثانیا می شود سخنان کسی شفاهی باشد ولی ناقدانی قوی هم داشته باشد و بالعکس هم می شود که کسی همهٔ مطالبش مکتوب و رسانه ای باشد، ولی اجازهٔ دید انتقادی به کسی ندهد. ارتباط معناداری بین این دو وجود ندارد.
🔹گفته اند فلانی در خانه و دفتر کارش با دوستانش حشر و نشر زیادی دارد. این درست است، ولی جالب اینجاست که اگر با کسی معاشرت نداشتم می گفتند این ها روشنفکران برج عاج نشین اند که هیچ کس هیچ جا نمیبیندشان.
من نمیدانم ما باید چه کار کنیم ؟ شاید باید درمان را نیمه باز بگذاریم که از نقدها مصون باشیم و آفت نبینیم، گرچه فکر می کنم ان زمان از هردو نقد افت ببینیم!
🔹من به سخنان دیگران کاری ندارم و روش خودم را در پیش خواهم گرفت؛ اما نمی فهمم که در دفتر و خانهٔ یک روشنفکر از نظر آقایان باید بسته باشد یا باز؟ اگر استادی غیر از ساعات تدریسش در دفترش نشسته باشد و در اتاقش هم باز باشد بگوید هر دانشجویی بیاید و سؤالات و اشکالاتش را بپرسد، می گویند دانه پاشیده و دام گسترده تا مرید بپرورد، اگر هم بنویسد مثلاً من فقط روزهای سه شنبه ساعت یک تا دو پاسخگو هستم، می گویند تو استادی، وظیفه ات این است که جواب دانشجوها را بدهی، حقوقت به خاطر همین است.
🔹بدا به حال کسی که بخواهد به اشتهای مردم غذا بخورد؛ یا از پرخوری می ترکد یا از گرسنگی می میرد.
🔹من خودم از صمیم قلب خواستار این هستم که افکارم نقد شود؛ چون هیچ وقت از این نقد ضرر نکرده ام.خوب است که من نقد شده ام؛ و با همین نقدها توانسته ام پنج مرحله را پشت سربگذارم. من از نقد سود کرده ام؛ اما برای اینکه نقد شوم راهش این نیست که در خانه ام و دفترم را به روی بقیه ببندم.
🔹اینکه شما در برابر من چه واکنشی نشان می دهید مشکل من نیست، مشکل خودتان است، اگر کسی امد و حرف من را گفت که هیچ اشکالی در آن نیست مشکل من نیست مشکل اوست .
خودش است که روحیه تعبد دارد، روحیه ای که من سالیان سال است به آن نه می گویم.این نیست که کسانی که در مقابل شما کنش و واکنش دارند واکنششان نتیجه کنش شما باشد .
🌂گفتگوی استاد ملکیان با مجله برای فردا ،مصاحبه کننده: داستانپور
،@mostafamalekian
🔈دانلود فایل صوتی سخنرانی استاد ملکیان
🔅رونمایی از ترجمه کتاب: «آری! صدا را باید بالا برد: مقالاتی از آلبرکامو و ...»👇👇
@mostafamalekian
🔴ارتباط شور زندگی و معنای زندگی
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
🍃🍃سخن گفتن دربارهی مرگ بایکوت شده است
🔹این را خدمتتان عرض کنم یک چیزی که خیلی خیلی مهم است و بنده خیلی بر آن تأکید دارم این است که در سال ۱۹۴۳ یک روانشناس دارای مشرب اگزیستانسیالیسم به نام بِکِر (ارنست بکر نه آن بکر فیلسوف اخلاق) کتابی تحت عنوان انکار مرگ منتشر کرد که اندیشهی اصلی این کتاب این است که آنچه که مرگ را اینقدر برای ما ترسانگیز کرده به این جهت است که در دوران مدرن سخن گفتن دربارهی مرگ بایکوت و تحریم شده است. میگویند که بچهها در مراسم مرگ نروند، خبر مرگ خویشان را به بچهها ندهید، لباس سیاه به کودکان نپوشانید یا خودتان در حضور آنها لباس سیاه نپوشید یا اگر فهمیدند مرده از کسان اوست به او بگویند که رفته سفر و برمیگردد؛ یعنی از اول از دوران مهد کودک و کودکی، ما آدمها را از مرگ دور نگه میداریم، هرچه بیشتر دور نگه میداریم ترس از مرگ افزایش پیدا میکند.
🔹بکر استدلال میکرد که در دوران سنت (قبل از رنسانس) انسانها اینگونه نبودند، بچهها را از روز اول با مرگ آشنا میکردند، این باعث میشد که کسی از مرگ نترسد. بکر میگفت همین کار را که دربارهی مرگ میکنیم اگر همین کار را دربارهی زنان با زایمان میکردیم بیش از نیمی از زنان در درد زایمان میمردند، ولی چون ما این کار را نمیکنیم زنان با اینکه میدانند درد زایمان دردناک است ولی یک پدیدهای است که با آن آشنا هستند وگرنه اگر دخترها را به دیدن خاله یا مادر زایمان کردهشان نمیبردیم و... کمکم این دختر وقتی به سن بلوغ و ازدواج و بارداری میرسید چنان از درد زایمان وحشت داشت که از خود این وحشت میمرد، اما خوشبختانه ما این کار را با زنان نمیکنیم به همین سبب زنان پذیرفتهاند که این واقعیت زندگی انسانی زنان است. بکر میگفت اگر همین کار را در باب مرگ میکردیم ترس از مرگ در ما کاهش مییافت.
🔹 بنابراین در کتاب انکار مرگ یک سلسله پیشنهادهایی کرد که عمدهی پیشنهادش این بود که میگفت ما باید آگاهی از مرگ را در میان انسانها شایع کنیم. هرچه آگاهی از مرگ بیشتر میشود ترس از مرگ کمتر میشود. از وقتی که ایشان این کتاب را نوشت یک نهضتی در آمریکا و سپس در سراسر جهان راه افتاد که به آن جنبش مرگآگاهی میگویند. اعضایی که به این جنبش میپیوندند همیشه سعی میکنند که مرگ را پیش چشم انسانها بیاورند، نه برای اینکه وحشت از مرگ را در دلشان بیندازند، بلکه برای اینکه وحشت از مرگ را از دلشان ببرند و بگویند که ما انسانها همینطور که نفس کشیدنمان یک امر طبیعی است همینطور که بازدممان هم یک امر طبیعی است همینطور هم نفس نکشیدن و بازدم نداشتن هم یک امر طبیعی است. بعد از کتاب بِکِر که آن جنبش را به راه انداخت، روانشناسان مرگ گفتند بررسی کنیم که آیا واقعاً این سخن قابل تأیید تجربی است یا نه؟ و الآن همهی روانشناسان مرگ گفتهاند که تمام تحقیقات میدانی و آماری نشان داده که سخن بِکِر هم درست است.
🌷🌷مصطفی ملکیان،مرگ پایان بخش یا ارزش بخش؛موسسه سروش مولانا
@souroshmolana
🔻
@mostafamalekian
#معرفی_کتاب
♦️ چهار کتاب مهم و ساده در زمینهی تفکر نقادانه
کتاب «مغالطههای پرکاربرد»
کتاب «ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه»
کتاب «چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانهها تشخیص دهیم»
کتاب «مفهومها و ابزارهای تفکر نقادانه»
✔️این کتاب ها توسط #استاد_ملکیان جهت مطالعه در زمینه تفکر نقادانه معرفی شده اند .
نوشتهی ریچارد پل و لیندا الدر
ترجمهی مهدی خسروانی
ناشر: فرهنگ نشر نو
🔹معرفی مختصر هر یک از کتابها
✅ کتاب «مغالطههای پرکاربرد»
یکی از مهمترین ابزارهای ما برای خودفریبیها و دیگرفریبیها «مغالطه» است. به استدلالهای نادرستی که برای اقناع خودمان و دیگران مورد استفاده قرار میدهیم «مغالطه» گفته میشود.
نویسندگان کتاب «مغالطههای پرکاربرد» در ظاهر میخواهند استفاده از مغالطهها را به خواننده بیاموزند اما در واقع سعی میکنند او را با پرکاربردترین مغالطهها که در دنیای سیاست و تبلیغات و ... مورد استفاده قرار میگیرند آشنا کنند تا هم خودش قربانی مغالطهها نشود و هم از به کار بردن مغالطهها در مقابل دیگران بپرهیزد.
✅ کتاب «ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه»
رابطهی میانِ جنبهی خلّاقانه و جنبهی نقادانهی تفکر غالباً بهدرستی فهمیده نمیشود. رسانهها همواره شخصِ خلّاق را شبیه یک دانشمند خلوضع نشان میدهند که قدرت تخیل بالایی دارد اما غالباً در عالمی دیگر سیر میکند و از واقعیتهای روزمره فاصله دارد. در عوض، شخصِ نقّاد را، بهغلط، شخصی صرفاً ایرادگیر، شکّاک، منفینگر، خردهگیر، انعطافناپذیر، و عیبجو نشان میدهند. در نگاه اول به نظر میرسد که تفکر نقادانه و تفکر خلاقانه با هم ارتباطی ندارند یا حتی در تضاد با یکدیگرند. ظاهر قضیه این است که تفکر نقادانه خودآگاه و قابل آموزش است و تفکر خلاقانه ناخودآگاه و غیر قابل آموزش. این دیدگاه کاملاً غلط نیست، اما بهرهی بسیار اندکی از حقیقت دارد.
این کتاب رابطهی میان وجه خلاقانه و وجه نقادانهی تفکر را بررسی میکند و نشان میدهد که تفکر نقادانه و خلاقانه نیازمند یکدیگرند. همچنین نشان میدهد که ذهنهای بزرگ در نتیجهی بهکارگیری همزمان تفکر نقادانه و خلاقانه پدید آمدهاند.
✅ کتاب «چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانهها تشخیص دهیم»
تقریباً همهی رسانههای جهان مدعیاند که گزارشهای خبریشان را به صورت مستقل، بیطرفانه، و محققانه تولید میکنند. مدعیاند که صرفاً به گزارش و توصیف «واقعیت عینی» میپردازند و از هر گونه نتیجهگیری و قضاوت پرهیز میکنند. از سوی دیگر، ادعا میکنند که رسانههای رقیب این واقعیتها را به نحو توطئهآمیز تحریف کرده و به آن جهت میدهند.
آیا این مدعا درست است؟
پوشش خبری غالب در یک جامعه بر اساس اصلهای زیر عمل میکند:
• «ماجرا از نظرگاه ما (و جامعهی ما) چنین به نظر میرسد؛ بنابراین، ماجرا چنین است.»
• «این واقعیتها باورهای ما را تأیید میکنند؛ بنابراین، اینها مهمترین واقعیتها هستند.»
• «این کشورها با ما دوست نیستند؛ بنابراین، این کشورها شایستهی انتقادند.»
• «این گزارشها بیشترین جذابیت یا هیجان را برای خوانندگان ما دارند؛ بنابراین، اینها مهمترین گزارشهای خبریاند .»
کسانی که خبرها را نقّادانه دنبال میکنند تکتکِ این اصلها را معکوس میکنند.
کتاب «چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانهها تشخیص دهیم» نحوهی انجام این کار را توضیح میدهد و بنابراین تأثیر سوگیری و تبلیغات بر اندیشیدنِ افراد را کاهش میدهد.
✅ کتاب «مفهومها و ابزارهای تفکر نقادانه»
این کتاب شامل مفهومها و ابزارهای اصلیِ تفکر نقّادانه از دیدگاه ریچارد پُل میشود و این مفهومها و ابزارها را به صورت فشرده بیان میکند. این کتاب (که مبنای سایر کتابهای «مجموعهی راهنمای اندیشهورزان» است) حاوی برداشتی از تفکر نقادانه است که نوعی توافق عمومی بر سر آن وجود دارد؛ از این جهت، به کار استادان میآید. برای دانشجویان نیز، یک کتاب تکمیلیِ تفکر نقادانه در کنار کتابهای درسی دیگر است. استادان میتوانند از آن در طراحی برنامهی آموزشی، تکلیفهای درسی، و آزمونها برای موضوعهای گوناگون استفاده کنند. دانشجویان نیز میتوانند از آن برای ارتقای یادگیری خودشان در هر زمینههای مختلف استفاده کنند.
مهارتهای مطرحشده در این کتاب در هر موضوعی به کار میآیند و افراد نقّاد از آنها در خواندن و نوشتن، و نیز در صحبتکردن و شنیدن، استفاده میکنند. این مهارتها را میتوان هم در زندگی شخصی و روزمره و هم در فعالیتهای علمی (از تاریخ و ریاضیات گرفته تا فلسفه و هنر) به کار برد.
🔅تذکر:معرفی کتابها توسط آقای مهدی خسروانی _مترجم کتابها_نوشته شده اند.
@naqqadaneh
🔻
@mostafamalekian
/channel/arshiv_arshiv/28
☘️☘️آرزوهای به دست نیامدنی
1️⃣آرزوی بی گناهی
🔻نخستین چیز این است که شما هیچ وقت به آرزوی بیگناهی نمیرسید، هیچوقت آرزوی عصمت در سرتان نپرورانید. کسانی که آرزوی بیگناهی و عصمت دارند نه تنها آن را به دست نمیآورند بلکه باعث میشوند که در گناهکاری صددرصد فرو روند. مکانیسمش به این صورت است: کسی آرزو میکند که دیگر گناه نکند؛ یعنی از فردا دست از گناه بکشد. اما چنین چیزی امکانپذیر نیست چون کسیکه مدت مدیدی گناهکار بوده است به سرعت نمیتواند دست از گناه بردارد؛ لذا فردای آن روز با شکست مواجه میشود. دوباره تصمیم میگیرد که در روز دیگری دست از گناه بردارد و باز هم با شکست مواجه میشود و همینطور تصمیم میگیرد که از ماه آینده و از سال آینده دست از گناه بردارد و فاصلههای زمانی را بیشتر میکند اما در تمام این موارد شکست میخورد چون چیزی را میخواهد که به دست نمیآید. در این صورت پس از مدتی شکست، قدرت تصمیمگیری بر ترک گناه را از دست میدهد. کمکم دیگر چنین تصمیم از او صادر نمیشود. در نتیجه تسلیم گناه میشود.
🔻میتوان راه دیگری اتخاذ کرد. به جای اینکه بگویم من میخواهم بدون گناه بشوم، این هدف را در نظر بگیرم که من میخواهم هر روز از روز پیش کمتر گناه کنم. این تصمیم قابل تحقق و قابل عمل کردن است. مثال میزنم: اگر کسی که تصمیم به ترک سیگار گرفته بگوید از فردا به طور کلی میخواهم سیگار را ترک کنم. چنین کسی تا آخر عمرش سیگاری خواهد ماند. ولی میتواند هر روز تعداد سیگار کشیدن را کم کند. پس نخستین آرزو، آرزوی عصمت است و این آرزو، انسانکش است. خود حضرت علی(ع) وقتی که زندگی خودشان را برای ما ترسیم میکند، برای اینکه ما آرزو نکنیم مثل ایشان زندگی کنیم، میگویند: البته شما انسانها زندگیای مثل زندگی من نمیتوانید داشته باشید و در آرزوی آن نباشید. بلکه، فقط میتوانید در راه من باشید، در طریق صلاح و خوبی میتوانید بکوشید.
2️⃣آرزوی محبوبیت
🔻آرزوی دیگر، آرزوی محبوبیت داشتن است. چنین آرزویی نداشته باشید که چنان زندگی کنید که در نظر همه محبوب باشید و همه شما را دوست بدارند. این، به دست نمیآید. حضرت علی(ع) در شب آخر عمرشان به فرزندانشان فرمودند رضای مردم بهدست آمدنی نیست. بنابراین، بهدنبال این آرزو نباشید. این آرزو ما را به چند گناه عظیم میکشاند: گناه اول، این است که انسان طالب خدایی کردن میشود. آن چیزی که همه انسانها باید در طلبش باشند خداست و همه باید به سوی خدا در سیر و حرکت باشند. حالا اگر من بخواهم طوری زندگی کنم که همه نگاهها متوجه من شود، در واقع من خدایی کردهام. یعنی آنچه را که از آن خداست برای خود خواستهام. به تعبیر دیگری، به خدا گفته میشود تو مقصد هر سالک هستی، ولی من میخواهم مقصد هر سالکی باشم. در حدیث آمده: «الکبریاء ردایی». کبریایی ردایی است که اختصاص به من دارد. همه باید در پیش من تواضع بورزند، به من دل ببندند. به تعبیری ما انسانها دقیقاً نسبت به یکدیگر باید حالت «تابلوی کنار جاده» را داشته باشیم. هر تابلویی میگوید به من نگاه کنید ولی از طریق این نگاه کردن از وضع جاده باخبر شوید و به راه خودتان ادامه دهید. به تعبیر دیگر «با من بنگرید ولی به من ننگرید». هرکس به خود تابلو خیره شود به دست خودش، خودش را از بین برده است.
(ادامه)👇👇👇
@mostafamalekian
✔️جایگاه روانشناسی دین در جغرافیای مباحث مربوط به دین
🔹روانشناسی دین محل التقای دو سلسله دانشهاست: یک سلسله دانشهای روانشناختی و یک سلسله دانشهای دینپژوهانه. روانشناسی دین در منطقه همپوشان این دو دسته دانشها ست.
🔹مجموعهی همه دانشهایی که بهنحوی از انحا دربارهی دین سخن میگویند، دین به وجه عام خودش، و دینهای خاص که از مجموع آن به دانشهای دینی یا دین پژوهانه تعبیر میکنیم، به دو دسته بزرگ قابل تقسیماند: یک دسته دانشهای دین پژوهانهای هستند که با حقانیت و صدق یا بطلان و کذب ادیان و مذاهب هیچ کاری ندارند، نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش کاری دارند و نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین خاصی کاری دارند. دین را به عنوان یک پدیده درنظر میگیرند و مطلقا از حق و باطل دم نمیزنند.
دیگری، یک سلسله دانشهای دینپژوهانه که دقیقا مقصدشان بحث و حتیالمقدور تعیین صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عام یا دین خاصیست. در قسمت اول یعنی دانشهایی که به دین میپردازند ولی مطلقا کاری به صدق و کذب و حق و باطل ندارند، لااقل پنج دانش بزرگ بازشناسی شدهاند: 1. روانشناسی دین 2. جامعهشناسی دین 3. دینشناسی مقایسهای یا به تعبیر رایجتر در زبان فارسی تطبیقی - که بهنظر من تعبیر تطبیقی درست نیست - 4. تاریخ ادیان و 5. پدیدارشناسی دین.
این پنج شاخه مطلقا کاری به صدق و کذب ندارند. هرکدام از این پنج شاخه خودشان زیر مجموعههایی هم دارند که با احتساب آنها نزدیک به 45 شاخه در این قسمت اول داریم.
🔹 دو تا علم دیگر هم وجود دارند که دینپژوهیاند ولی با صدق و کذب کار دارند: 1. فلسفهی دین و 2. الهیات. فلسفهی دین به صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش میپردازد و الهیات با صدق و کذب و حقانیت و بطلان مدعیات یک دین خاص سروکار دارد. از این لحاظ است که ما فلسفهی دین با صفت دین خاص یا با مضافالیه دین خاص نداریم اما الهیات حتما باید یا صفت یا مضافالیه دین خاص داشته باشد؛ الهیات اسلامی یا الهیات اسلام، الهیات مسیحی یا الهیات مسیحیت، الهیات بودایی یا الهیات بودا. اما فلسفهی دین وجه عام دارد، بهدلیل اینکه به دین خاص نمیپردازد بهطور کلی درباره دین و صدق و کذب دین سخن میگوید. روانشناسی دین با این تعبیری که عرض کردم میشود یکی از دانشهای دینپژوهانه که به قسمت اول مربوط میشوند یعنی به آن پنج علم اول نه این دو علمی که در آخر عرض کردم. از این منظر روانشناسی دین شاخهای از شاخههای دینپژوهی است.
🔹اما از منظر دیگری وقتی نگاه کنیم میبینیم روانشناسی دین را باید شاخهای از شاخههای روانشناسی به حساب آورد. و آن وقتی است که ما توجه به این داشته باشیم که روانشناسی دانشی است که به روش تجربی، و نه روشهای غیرتجربی مثل روشهای فلسفی- عقلی یا روشهای شهودی- عرفانی به روان آدمی میپردازد. و از آنجایی که روان آدمی ساحتهای درونی فراوانی دارد و یکی از ساحتهای درونی روان آدمی هم ساحتی است که در روان مخالفان و موافقان دین پدید میآید، چه مومنان و ملتزمان به دین و چه کسانی که بیتفاوتند نسبت به دین و چه کسانی که سر ناسازگاری با دین دارند، در ذهن و ضمیرشان و در روانشان یک سلسله باورهای خاصی انعقاد پیدا میکند، یک سلسله عواطف و هیجانات خاصی، یک سلسله نیازها و خواستهها تحقق پیدا میکند.
🔹از آنجا که روانشناسی با هر ساحتی از ساحات آدمی سروکار دارد، طبعا یک ساحت از روانشناسی هم آن ساحتی است که میپردازد به باورها، احساسات و عواطف و هیجانات و نیازها و خواستههای کسانی که به وجه مثبت یا به وجه منفی یا به وجه بیطرفانه و خنثی با دین سروکار دارند. روانشناسی دین در این صورت شاخهای میشود از روانشناسی مثل روانشناسی ادراک یا روانشناسی رشد یا روانشناسی شخصیت و یا روانشناسی هنر و یا هر شاخهی دیگری از روانشناسی. شاخههای مختلف روانشناسی که دپارتمانهایی در دانشگاهها و پژوهشگاهها دارند، نزدیک به 62 شاخهاند و یکی از این 62 شاخه روانشناسی که البته شاخه کم اهمیتی هم نیست و مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم بسیار اهمیت پیدا کرده، روانشناسی دین است. بنابراین اگر دقت بفرمایید، یک جا از دین رسیدیم به روانشناسی دین و یک جا هم از روانشناسی رسیدیم به روانشناسی دین.
🔰سخنرانی در نقد و بررسی کتاب روانشناسی دین وولف
@MOSTAFAMALEKIAN
🍃🍃توصیه عرفا در باب درمان محبوبیت طلبی
🔹عارفان میگویند محبوبیت طلبی یک بدیل بسیار ارزشمند دارد و آن «محبیت طلبی »است. محبوبیت طلبی یعنی اینکه همه انسانها من را دوست بدارند ولی محبیت طلبی یعنی من همه را دوست بدارم و این امر بسیار خوبی است و باید به سوی آن حرکت کنیم. باید خود را طوری بپروریم که همه انسانها را دوست بداریم. هرچند انسانهایی هستند که اگر از ما ناراضی باشند هیچ اشکالی ندارد. با این حال، همان انسانها را باید دوست داشت. این دو مطلب با هم منافاتی ندارد ما باید نسبت به همه انسانها محب باشیم ولی محبوب همه انسانها، نه.
🍎مصطفی ملکیان،رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه
@mostafamalekian
🔲 در باب مسأله زنان؛ نقطه آغاز و نقطه عزیمت ما همان مسأله حقوق بشر است و پذیرفتن این که زن بشر است.
▪️به مناسبت 25 نوامبر، روز مبارزه با خشونت علیه زنان
🔹به نظر من، در باب مسأله زنان بهترین نقطه آغاز مسأله حقوق بشر است. ممکن است آهستهآهسته در حقوق بشر نیز به لحاظ تئوریک جرح و تعدیلهایی رخ دهد. من این را منتفی نمیبینم. فهرست حقوق بشر هیچوقت فهرست تام و تمام و مختومهای نیست. ممکن است الان یک چیزی از این فهرست بیرون برود و چیز دیگری وارد شود.
🔹اما به هرحال، در وضعی کنونی، ما سلسله اموری را به عنوان حقوق بشر پذیرفتهایم و تا وقتی استدلالهای قانع کنندهای این امور را از دست ما نگرفتهاند معتقدیم که اینها حقوق بشرند. حال اگر اینها حقوق بشر هستند، باید بگوییم زن بشر است، مرد هم بشر است، کودک بشر است، بزرگسال هم بشر است، آزاد بشر است، برده هم بشر است، همکیش بشر است، ناهمکیش هم بشر است. غیر از همکیش و ناهمکیش، مرد و زن، برده و آزاد، کودک و بزرگسال، ممکن است بتوان هزار میز دیگر هم بین انسانها گذاشت؛ از جمله سیاه وسفید؛ جهان سومی و جهان اولی. اگر بپذیریم که همه اینها بشرند، بهنظر من، نقطه آغاز این است که بیاییم این حقوق را به همگان اختصاص دهیم و هیچکس را از آن مستثنا ندانیم. آن وقت در عمل دو چیز بر ما مکشوف خواهد شد: یکی اینکه ممکن است این حقوق بشر هم آهستهآهسته با جرح و تعدیلهایی – جزئی یا کلی، کم یا زیاد - روبهرو شود. دیگر اینکه ممکن است ببینیم برای هر جامعهای، برای هر بافت فرهنگی، همین حقوق بشر را باید به صورت خاصی تأمین کرد؛ این که شاید نتوانیم دستورالعملی برای همه فرهنگها ارائه کنیم و بگوییم که در همه جوامع، در همه مکانها و زمانها، به زنان اول این را بدهید، بعد آن را و .... آنگاه ببینیم چیزهایی مقطعی و موضعی هم وجود دارد. آنجاست که میگوییم مثلاً در یک جامعه باید ابتدا بر این حق زنان پافشاری کنیم، بعد بر آن حق دیگر زنان و بعد بر آن حق سوم زنان. این هم که چه حقی را مقدم یا مؤخر بداریم، به اوضاع و احوالی بستگی دارد که در آن بهسر میبریم؛ ممکن است جامعهای با جامعه دیگر، زمانی با زمان دیگر، مکانی با مکان دیگر متفاوت باشد.
🔹اما نقطه آغاز و نقطه عزیمت ما همان مسأله حقوق بشر است و پذیرفتن این که زن بشر است. ممکن است شما بگویید این خیلی بدیهی است که زن بشر است. بله، بدیهی است، ولی تاریخ نشان داده است که این امر بدیهی را اکثراً نپذیرفتهاند. حالا چه تصریح کرده باشند – مثل بعضی متفکران که گفتهاند زن در برزخ بین انسان و حیوان واقع است؛ از حیوان فراتر و از انسان فروتر است – و چه تصریح نکرده باشند. نیازی هم نیست تصریح کرده باشند. اگر رفتار آنکس که تصریح میکند با آن کسی که تصریح نمیکند، تفاوت نداشته باشد، میبینیم آن کسی هم که تصریح نکرده است در واقع با عمل خود نشان میدهد که چنان باوری دارد.
✔️مصطفی ملکیان، مجله زنان،مصاحبه خقوق بشر،دموکراسی و زنان
@mostafamalekian
📸تصویری از سخنرانی استاد ملکیان با عنوان «دگرگونی برای مانایی»،دوم آذرماه 96
💠مؤسسه سروش مولانا
@souroshmolana
(ادامه)👇👇👇
🔹در این جا ذکر یک نکته لازم است: این که نباید بین بودن و نمودن فاصله باشد، مجوز تظاهر و تجاهر به فسق نیست. چون ممکن است استدلال کنید و بگویید:فسق و فجورهایی در من است باید بین بود و نمود من فاصله نباشد نتیجه این دو مقدمه این خواهد بود که باید آن فسقها را بنمایانم. پس تجاهر به فسق امر جایزی است. پاسخ این است که اواً تجاهر به فسق نه فقط از لحاظ دینی بلکه از لحاظ اخلاقی امر نامستحسنی است. ثانیا چگونه این امر به تجاهر به فسق نمی انجامد؟ اگر بخواهیم فاصله بودن و نمودنهای ما کم شود و در عین حال، بخواهیم تجاهر به فسق هم نکنیم، ناگزیر درصدد اصلاح بودنهای خودمان برمی آییم. یعنی حالا که بودنهایی هست که قابل نمودن نیست پس این بودنها را از بین ببریم فاصله نیفتادن میان بودن و نمودن علاوه بر این که به معنای تجاهر به فسق نیست، به معنای ظهور خوبیها هم نیست. این طور نیست که بگوییم چون نمیخواهیم بین بودن و نمودن ما فاصله بیفتد پس هرچه خوبی داریم نشان دهیم. باید توجه داشت که خوبیهایی که در ما هست فقط به دو دلیل میتواند نشان داده شود. اگر دو شرط احراز شود خوبیها را میتوان نشان داد. هر کدام از دو شرط نباشد چنین کاری را نمیتوان کرد:
1- وقتی که از نمودن خوبی من دیگران میتوانند چیزی بیاموزند. یعنی خوبی من سبب خوبترشدن دیگران شود.
2- شرط دوم اینکه، در عین حال که دیگران از نمودن خوبی من درس میآموزند این نمودن به خود من ضربه نزند.
🔹اما معمولاً گاهی شرط اول و گاهی شرط دوم احراز نمیشود و غالبا مجوزی برای این کار نیست. قرآن میفرماید:« ان تبدوا الصدقات فنعما هی و ان تخفوها... فهو خیر لکم »اگر صدقات را در ظاهر و در حضور دیگران آشکار کنید کار خوبی است و این وقتی خوب است که دیگری از این صدقه دادن درس بگیرد ولی وقتی مجموعه اوضاع و احوال به شما میگویند این صدقه دادن شما به دیگران درس نمی آموزد و یا اگر درس می آموزد به خود شما ضربه میزند،این صدقه دادن خوب نیست. خیلی موارد پیش میآید که انسان دیگران را به طرف نور میکشاند ولی خودش در ظلمات فرو میرود.
🔹در این صورت اگرچه دیگران پیشرفت میکنند ولی باعث پسرفت خود من میشوند. این کار را نباید انجام داد. اگرچه تعداد آن کسان دیگر زیاد هم باشد مثلاً فرض کنید در جلسه ای تعداد زیادی حضور دارند و یک کسی یک حرف مغلوط و خلاف واقعی میزند و شما مغالطه حرف او را فهمیده اید، اگر شما مغالطه حرف او را به دیگران بگویید باعث میشود دیگران از اشتباه به درآیند، اما در عین حال ممکن است وقتی شما این کار را میکنید همه نگاهها متوجه شما بشود، به عنوان یک دانشمند و این باعث عجب شما بشود، در چنین حالتی یا شما میتوانید ساکت بمانید که در این حالت خودتان در نور ماندهاید ولی دیگران در ظلمات میمانند و یا اگر سخن بگویید دیگران به نور کشیده میشوند و خودتان از نور وارد ظلمت میشوید. اگر چنین حالتی پیش آید آن کسی که دید عمیق عرفانی و اخلاقی دارد راه اول را در پیش میگیرد و سکوت میکند. چون من حق ندارم برای اینکه دیگران را به نور بکشانم خودم را به ظلمت بکشانم. اولاً و بالذات نگاهداشتن و حفظ خودم برای من مهم است و بعد دیگران.
🔹سخن ما این بود که محبوبیت طلبی یکی از آثارش فاصله افتادن میان ظاهر و باطن (بود و نمود) انسان است و این فاصله افتادن امر بسیار بسیار مهلکی است. من میتوانم ادعا کنم که اگر کسی برای استکمال خودش جمله ای را بخواهد، پیشنهاد من این است :« خودت باش »،این مصداق همه فضایل اخلاقی است. از این «خودت باش» چند اصل ناشی می شود:
1 خودت را باش (مراقب خودت باش).
2 خودت را بشناس.
3 خودت را بساز
🔻آفات دیگر محبوبیت طلبی
🔹محبوبیت طلبی سه عیب دیگری هم دارد و آن این که انسان را به اموری میکشاند که خلاف مصلحت اوست. محبوبیت طلبی باعث میشود مصالح خودمان را فدای خوشایند دیگران کنیم. با این که من مصالح خودم را هم نباید فدای خوشایند خودم بکنم، چه برسد به این که آن را فدای خوشایند دیگران بکنم. این که مصالح خودمان را فدای خوشایند دیگران بکنیم امر مهلکی است، پس محبوبیت طلبی این سه عیب را دارد. محبوبیت طلبی علاوه بر این که این عیوب را دارد حاصل شدنی هم نیست. یعنی هیچ وقت نمیشود که تمام انسانها از شما خوششان بیاید. من هر کاری بکنم یک عده ای از من ناراضی خواهند شد. یعنی کار ناراضی ناتراشی وجود ندارد. هر کاری نارضایتی ایجاد میکند. پس حالا که اینطور است باید توجه داشت که آنهایی که باید راضی شوند چه کسانی هستند و آنهایی که نباید ناراضی بشوند چه کسانی هستند.
🍏مصطفی ملکیان،رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه
@mostafamalekian
📒راه حل رشد مطالعه است و ما باید کتاب بخوانیم . #مصطفی_ملکیان
📚به مناسبت روز #کتابگردی
@mostafamalekian
🔻چرا بشر امروزى به اخلاق نياز بيشترى دارد ؟
🔹ميل هاى بى نهايت آدمى که در گذشته به خاطر فقدان تکنولوژى ، فقط اندکى از آن ها به فعليت مى رسيد، امروزه با پيشرفت فناورى قابل دستيابى تر شده است . علاوه بر آنکه خود تکنولوژى اميال جديدى را براى ما ايجاد مى کند.
🔷 حاجت بشر به اخلاق - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
🔶مشق ترجمه
🔸مقابلهٔ جملهبهجملهٔ ترجمههای استاد ملکیان با متن انگلیسی
🔹فایل شمارهٔ 3: سکوت نوشته آلدوس هاکسلی
🔺کاری از: روحالله سلیمانیپور (کانال: @soleimanipur)
@mostafamalekian
🔴سخنرانی استاد ملکیان درکنگره بین المللی اخلاق در علوم و فناوری(شرکت برای عموم آزاد)
🔅با عنوان «دین و اخلاق جهانی»
🕝سه شنبه ، 14 آذر ماه 96 ، ساعت 9 صبح
▪️تهران،کتابخانه ملی، سالن قلم
@mostafamale
🔈دانلود فایل صوتی سخنرانی استاد ملکیان
🔅رونمایی از ترجمه کتاب: «آری! صدا را باید بالا برد: مقالاتی از آلبرکامو و ...»
@mostafamalekian
🖌چرا بسیاری مواقع نمی توانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟
🔹اینکه ما نمیتوانیم آدمها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و میگوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر نمیتواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکیها درحال قدمزدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم میزند. اینکه مولانا میگوید:
ما که کورانه عصاها میزنیم
لاجرم قندیلها را بشکنیم
(مثنوی معنوی، دفتر دوم)
یعنی، همهی ما داریم قنديل میشکنیم. نگویید که ما قنديل نمیشکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکستهاند؛ نه آقا، همهی ما در تاریکی عصا میزنیم.
🔹من بارها و بارها گفتهام که علت اینکه عدهای قدرت تحمل و دوستداشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذاتاند؛ بلکه چون یک ایدهی غلطی دارند، آن ایدهی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمیتوان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار میکند.
🔹ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمیدارد. عالم همچون نسخهای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بوداییها دارند، یک تفسیر را وهابیها دارند، یک تفسیر را سنیها دارند و... اگر چنین گفتید، میتوان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمیتوانید اکثر انسانها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان میگیرید. اما اگر بگویید که همهی ما آدمهایی هستیم که در تاریکی قدم میزنیم، گاهی به حق میرسیم، گاهی به حق نمیرسیم، بعضی جاها درست میرویم و بعضی جاها درست نمیرویم و به کسی تنه میزنیم، آن وقت همه میتوانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونتهای موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمیتوان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت میکند.
💫استاد مصطفی ملکیان، درسگفتار «معرفتشناسی باور دینی»، جلسه هفتم، سال ۸۵-۱۳۸۴.
@mostafamalekian
🍃🍃التزام به دین از نظر عقلانیت عملی
🔹التزام به دین از نظر عقلانیّت عملی است نه نظری، و به نظرم عقلانیّت عملی هنوز هم جناح معنوی ها را به مراتب قابل دفاع تر می کند از مادیون جهان. از همین نظر در روان شناسی خصوصا نهضت سوم و چهارم بیشتر طرف داران روان شناسی انسان گرا و فرا شخصی این ها متدین اند، الهی اند، معنوی اند. چون دینداری را برای بهداشت روانی بهتر می دانند. یعنی سلامت روانی ما در وقت التزام به امور دینی و معنوی به مراتب بیشتر از حالتِ عدم التزام است. به عنوان مثال دیگر، اگر کسی قائل باشد اعمال خوب و بد لزوما دارای سرانجام نیست، زندگیش متفاوت است با کسی که قائل است من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.
🔹کسی که معتقد است اگر یک ذره، یک اپسیلون، کار نیک کرد، حتما دیده می شود و باز هم اگر یک ذره کار بد کرد، بالاخره این دیده می شود؛ این فرد از لحاظ روانی سالمتر است تا وقتی معتقد باشد که هم خوبیها گم شدنی اند، هم بدی ها. وقتی معتقد باشد بدیها گم شدنی اند، هیچ چیزی جلودارش نیست و وقتی معتقد است خوبیها گم شدی اند هیچ چیزی تشویقش به خوبی ها نمی کند.
🔹من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره، یک گزاره متافیریکی قابل اثبات نیست. کما این که گزاره ی مقابل آن هم قابل اثبات نیست. اما اگر شما دید اول را داشته باشید با غیر معتقدش خیلی فرق می کند.
🔹باز هم به عنوان مثال در قرآن آمده وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، اگر آدم واقعا اعتقاد داشته باشد تنهاست، از لحاظ روانی خیلی بهداشتش تامین می شود . خیلی از معاصی و گناهانی که انجام می دهیم به این خاطر است که فکر می کنیم اعوان و انصاری داریم.
🔹امام فخر در تفسیر مفاتیح الغیبش می گوید: من معتقدم اگر در یک آتش سوزی ای، کل قرآن بسوزد و فقط این آیه بماند، وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، به نظر من این آیه برای انسان سازی کافی است. و راست هم می گوید.
🔹کسی که معتقد باشد من تنهایم و چون تنهایم، مسئولیت همه چیز بر دوشم است، فردا نمی توانم بر دوش مرئوس، مادرم، پدرم و هم جناحی ام بیندازم این فرد بهداشت روانی بالاتری دارد از کسی که به این آموزه معتقد نیست.
🌺🌺مصطفی ملکیان - درس گفتار معنای زندگی
@mostafamalekian
🔴سخنرانی استاد ملکیان
🔅رونمایی از ترجمه کتاب: «آری! صدا را باید بالا برد: مقالاتی از آلبرکامو و ...»
🕝جمعه،10 آذرماه 96،ساعت14:30
▪️تهران،خیابان جمهوری شرقی، پلاک92،شرکت سهامی انتشار
@mostafamalekian
(ادامه)👇👇👇
🔻ما نسبت به یکدیگر باید مثل تابلو باشیم. یعنی به یکدیگر نگاه بکنیم. البته، اگر کسی به من نگاه کند من او را به خودم نخوانم بلکه از طریق خودم راه به خدا رسیدن را به او بنمایانم. نباید کسی را به خودم دعوت کنم و بگویم شماها باید به من بگروید باید به مردم بگویم به من نگاه نکنند بلکه با من نگاه کنند. یا با در نظر کردن در من راه خود را بیابید. پس من باید تابلویی باشم که خدا را نشان دهم و این معنایش این است که هیچوقت نباید به من نظر استقلالی داشت و نباید انتظار داشت که شما شیفته من شوید.
🔻کسانی که محبوبیتطلب هستند گویا میخواهند همه انسانها به آنها نظر استقلالی داشته باشند؛ یعنی نظری که باید به خدا داشته باشند، به او داشته باشند. ممکن است بگویید اینکه تقصیر من نیست که به من نظر استقلالی میکنند. دیگران نباید به من نظر استقلالی داشته باشند. ولی درواقع چنین نیست، یعنی ناشی از خطای مریدها نیست بلکه ناشی از خطای مرادها ست. یعنی مرادها چنان با دیگران مواجه میشوند که به آنها القا میکنند که به او نظر استقلالی داشته باشند. وقتی ابراهیم فرزند پیامبر(ص) از دنیا میرود، در آن روز کسوفی رخ میدهد و مردم میگویند این کسوف بهخاطر مرگ فرزند پیامبر است. یعنی جهان طبیعت نوعی همدلی و همدردی با پیامبر کرده است. پیامبر از این تلقی مردم عصبانی شده، به مسجد میروند و میگویند: «ای مردم هرگز گمان نکنید کسوف به خاطر مرگ فرزند من است». و این امر خیلی مهمی است. با توجه به اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی آن زمان که استعداد پذیرش اینگونه مطالب را داشت، پیامبر چنین برخوردی میکنند. و این، معنایش این است که من شما را به خودم دعوت نمیکنم و نمیخواهم شما شیفته من شوید. فقط و فقط میخواهم شما به خدا برسید. این شیوه را بهکار گرفتن یعنی دست برداشتن از محبوبیتطلبی. بنابراین، نخستین خطا در محبوبیتطلبی این است که گویا نوعی ربوبیتطلبی را میخواهند و محبوبیتطلبی در نهایت، یعنی ربوبیتطلبی.
3️⃣آرزوی عالم شدن به تمام معنا
🔻آرزوی سوم عالم شدن به تمام معنا است که چندان مبتلا به امروزه نیست و به کسی برنمیخوریم که بخواهد دانای دانایان باشد. شوق علم امروزه در ما فرومرده است. در هر حال، و در هر که آرزوی عالم شدن به تمام معنا حاصل شود آرزوی مهلکی است.
4️⃣آرزوی قدرت طلبی
🔻آرزوی چهارم قدرت طلبی است. وقتی گفته میشود قدرت؛ یعنی حالتی که انسان در آن حالت هرچه را بخواهد بکند به تعبیر قرآنی (فعال مایشاء) شود که اگر به افراط کشیده شود، مضرت دارد.«راسل» عقیده دارد که همه فعالیتهای ما برای رسیدن به قدرت است. شاید هم سخن وی درست باشد و بعید هم نیست، ولی قدرت مطلق برنیامدنی است و این آرزو آثاری دارد و باید از آن آثار دوری کرد.
🍏مصطفی ملکیان،رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه
@mostafamalekian
🔴 برای اخلاقی عمل کردن باید هم خودشناسی داشت و هم انسانشناسی؛ هم باید ظرفیت خود را شناخت و هم ظرفیت دیگران را؛ از این رو برای اخلاقی زیستن باید روانشناس بود .
@mostafamalekian
🔹چهار تلقی نسبت به دشمنان ائمه ع
1. لعن به خاطر دشمنی با شخص علی ع
2. لعن به خاطر دشمنی با عدالت علی ع
3. بخشایش نسبت به وی
4. ترحم نسبت به وی
💫 پرسش و پاسخ روانشناسی اخلاق
@mostafamalekian
🔻چرا زيست اخلاقى براى بشر امروزى دشوارتر شده است ؟
🔹در عمده تاريخ گذشته، دين ضامن اجراى اخلاق بوده است. ولى در دوران معاصر،به دلايل معرفتى و عملى دين ديگر ابهت گذشته خود را در اذهان بشر امروز ندارد.
🔷 حاجت بشر به اخلاق - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
🔘شهادت،اوج خشونت عشق
🔹خشونت عشق، چیزی جز این نیست که من همه خوشایندهای خودم را در مسلخ مهرورزیام به انسانهای دیگر فدا کنم و همین خشونت عشق است که حضرت علی را به آنجا میرساند که بگوید اگر کوهی مرا دوست بدارد و بخواهد در این نحوه از زندگیای که من برای خود انتخاب کردهام مشارکت کند، بهناچار همچون من از هم خواهد پاشید. و یا مثلاً این تعبیر چندین بار در اوپانیشادها آمده است که «لطافت خشن اما شفابخش عشق». همچنین در تعابیری که مولانا بهکار میبرد نیز خشونت عشق دیده میشود:
عشق از اول سر و کش خونی بود
تا گریزد هر که بیرونی بود
در تعابیر حافظ نیز هست:
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
🔹«خشونت عشق» به این معنا شرطی لازم اجتناب ناپذیر برای یک زندگی انسانی است و البته این خشونت نتیجه خود را هم خواهد داشت. در نتیجه این خشونت، انسان، آهسته آهسته، در درون خودش به انسانی دیگر تبدیل میشود و جامعه نیز، نرمنرمک، جامعهای شادمانه خواهد شد. خشونت عشق که به معنای صرفنظر کردن از خوشایندها است، دایرهای وسیع را شامل میشود، چرا که خوشایندهای ما از تنوع و کثرت برخوردارند. ما خوشایندهای جسمانی داریم چرا که جسم داریم؛ خوشایندهای ذهنی داریم چون که ذهن داریم؛ خوشایندهای معرفتی داریم از آن روی که معرفت داریم؛ خوشایندهای احساسی و عاطفی داریم بدان دلیل که احساس و عاطفه داریم؛ خوشایندهای نیازی و خواستهای داریم به همان دلیل که نیاز و خواسته داریم و در نهایت خوشایندهای اجتماعی داریم چرا که درظرف جامعه زندگی میکنیم. حال اگر هم به وسعت خوشایندهای آدمی و هم به ژرفای آن بیندیشیم، پی میبریم که این نوع فداکاری، یعنی صرفنظر کردن از خوشایندها، تا چه حد سخت و طاقتفرساست.
🔹اروپاییها برای قربانی کردن از واژه sacrifice استفاده میکنند و به زندگی پاک و مقدس نیز sacreed میگویند. عرفای مسیحی از این نکته زبانی استفاده می کنند و میگویند که به زندگی مقدس از آن روی sacreed گفته میشود که بدون sacrifice یا قربانی کردن، این زندگی حاصل نمیشود. گویی که برای یک زندگی مقدس، ما دائماً باید چیزی را برای چیزی دیگر قربانی کنیم.
🔹خوشایندهایمان را برای خوشایندی دیگر قربانی کنیم. تا به خوشایند نهایی برسیم که عبارت است از عشق به انسان و مهیا ساختن یک زندگی پر از حقیقت و سرشار از معنا برای او. وقتی که از فداکاری با چنین گستره و ژرفایی سخن بهمیان میآید، شکی نیست که میتوان از «شهادت» نیز سخن گفت و آن را اوج و نهایت خشونت عشق دانست. زیرا وقتی که من از کل جسم خودم برای بهروزی انسانهای دیگر چشم میپوشم و شهادت را میپذیرم، بالاترین حد از خشونت عشق را پذیرا شدهام. ماحصل این از خودگذشتگی نیز آنچنان که گفته شد تنها به بهروزی و منفعت دیگران نمیانجامد، بلکه باعث میشود تا در درون من نیز انسانی دیگر متولد شود؛ انسانی که به یک معنی، همان انسان کودکوار درون خود ماست و مترادف با بازگشت به دوران کودکی و معصومیت آن است.
🔹شهادت بدین ترتیب در حالی که نهایت خشونت است، لطیفترین کاری است که یک انسان برای انسانهای دیگر انجام میدهد و جای تأسف است که برخی شهادت را که همان خشونت عشق است با خشونت نفرت یکی میگیرند. بسیاری خشونت عشق بنیانگذاران ادیان و مذاهب را چنان تفسیر کردهاند که گویی همان خشونت نفرت بوده است. بنیانگذاران ادیان و مذاهب، زندگی سخت و صعبی را بر خود هموار میکردند تا بهروزی دیگران حاصل شود و چه افسوس که تلاش این بزرگان را برخی چنان تحلیل میکنند که گویی آنها مردم را خادم خود میخواستهاند و نه خود را مخدوم مردم. شکی نیست که در این روایت، خشونت عشق، به خشونت نفرت تبدیل میشود.
✔️ مصطفی ملکیان، سخنرانی خشونت عشق خشونت نفرت
@mostafamalekian
🔻چرا بشر امروزى به اخلاق نياز بيشترى دارد ؟
🔹در قديم دايره ماذونات انسان سنتى ، کوچکتر از دايره مقدورات او بود ، چون معتقد بود اگر همه ماذونات او به مقدوراتش تبديل شود براى خود او و ديگران خطرناک است. ولى انسان جديد به دليل نهيليسم ارزشى که به آن معتقد است ، مى گويد هر کارى را که مى تواند بکند ، اجازه هم دارد انجام بدهد.
🔷 حاجت بشر به اخلاق - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
🍃🍃رابطه نفاق و محبوبیت طلبی
🔹گناهی که ناشی از محبوبیت طلبی است این است که محبوبیت طلبی ما را در ورطه نفاق و ریا میافکند و نفاق و ریا چیزی جز فاصله افتادن میان «بودن»های آدمی و «نمودن»های آدمی نیست. چیزی هستم و چیز دیگری مینمایم و این، وجه مشترک نفاق و ریا است و اگر بدانیم مهمترین علت نفاق و ریای انسانها فاصله گرفتن بودنها و نمودنهای آنهاست، می بینیم محبوبیت طلبی ما در نفاق و ریا است. علت این که محبوبیت طلبی فاصله میاندازد میان بودها و نمودهای ما این است که اولا ما هیچوقت نمیتوانیم معصوم و بی خطا باشیم، در عین حال میخواهیم مردم ما را دوست بدارند و میدانیم که مردم انسانهایی را دوست دارند که کمتر خطا میکنند و این سبب میشود که خطاهایی را که داریم بپوشانیم و این باعث میشود که میان بودن ما و نمودن ما فاصله بیفتد. بودن ما بودن یک انسان خاطی است ولی نمودن ما، نمودن یک انسان غیرخاطی است. اموری در من هست که باعث میشود همه انسانها من را دوست ندارند. اما، چون میخواهم محبوب واقع شوم؛ پس، آن چیزها را باید به مردم نشان ندهم. در این صورت است که بین «بود» و «نمود»انسان فاصله میافتد و این یعنی نفاق و ریا.
🔹محبوبیت طلبی علت دومی هم در کار است که باعث میشود بین بود و نمود انسان فاصله افتد. آن این است که من دوست میدارم محبوب انسانها باشم. اما انسانها خودشان با یکدیگر اختلاف دارند. اگر اینها با هم یکدل بودند من می فهمیدم که چگونه دل آنها را به دست آورم. خودم همانطوری میکردم که همه دوست میدارند و این مشکلی ایجاد نمیکرد. ولی وقتی کسانی که من را دوست میدارند خودشان با هم یکدلی ندارند و هر کدام موضع و نظری دارند. در چنین وضعی اگر بخواهم مورد محبت و محبوبیت همه قرار گیرم، باید در مقابل یکی از آنها که قرار گرفتم موضع موردنظر و مورد قبول او را بگیرم و نزد کس دیگری، موضع مورد قبول او را بگیرم. اگر همه موضع واحد داشتند من هم همین موضع واحد را میگرفتم و از این طریق محبوبیت دیگران را جلب میکردم. ولی کسب محبوبیت نزد کسانی که آرا و مواضع مختلف دارند، راهی ندارد جز این که در مقابل هر کسی همانطور باشم که او میخواهد و این یعنی فاصله افتادن میان بودنها و نمودنها. یعنی یک «بودن» دارم و n تا«نمودن».
🔹در حالی که در حالت قبل یک بودن داشتم و یک نمودن هم داشتم. اگرچه بین اینها هم فاصله بود. باید تلاش کنیم که فاصله بین بود و نمودمان را کم کنیم. رسیدن این فاصله به صفر چه بسا امکانپذیر نباشد اما کم کردن این فاصله امکان دارد. اگر بخواهیم این فاصله کم شود معنایش این است که هرچه هستیم بنماییم ولی همیشه اینطور نیست که بتوانیم هرچه هستیم نشان دهیم و این، سبب میشود که پی ببریم با هستی غیرقابل نمودن سر و کار داریم و این باعث میشود که ما به عیبی در خودمان پی ببریم و اگر پی ببریم عیبی در ما هست، گام بلندی برداشته ایم چون ما غالبا خود را بی عیب میدانیم.
🔹نکته ای را روانشناسان در مورد بیماریهای روانی گفته اند و آن این که بیماران روانی دو مرحله میتوانند داشته باشند. در یک مرحله بیمار روانی میداند که بیمار روانی است. روانشناسان گفته اند درمان این بیمار آسان است. ولی اگر بیمار روانی طوری باشد که دیگران را بیمار بداند و خودش را سالم، درمان این بیمار دشوار است. ما انسانها هم غالبا خطا میکنیم، ولی باور نداریم که خطا میکنیم. اگر انسان بخواهد بین بودن و نمودنش فاصله نباشد، باید هر بودنی را بنمایاند. در چنین وضعیتی، به بودنهایی برمیخوریم که قابل نمودن نیست. بودنهای غیرقابل نمودن همان عیبهای ما است و اگر به این نقطه برسیم، رسیده ایم به این که خطا میکنیم و میدانیم که خطا میکنیم و این گام بلندی است.
(ادامه)👇👇👇
@mostafamalekian
➖نشست دگرگونی برای مانایی
✅ سخنران: مصطفی ملکیان
⬜️ زمان:پنج شنبه دوم آذرماه 1396 ،ساعت 17 الی 19
▪️مکان: خیابان انقلاب،تالار فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی
@souroshmolana
🔶مشق ترجمه
🔸مقابلهٔ جملهبهجملهٔ ترجمههای استاد ملکیان با متن انگلیسی
🔹فایل شمارهٔ 3: سکوت نوشته
🔺کاری از: روحالله سلیمانیپور (کانال: @soleimanipur)
@mostafamalekian
نشست دگرگونی برای مانایی
✅ سخنران: مصطفی ملکیان
▶️همراه با رونمایی از هویت بصریِ جدید موسسه سروش مولانا
⬜️ زمان: دوم آذرماه 1396 مکان: تالار فرهنگ و هنر
/channel/souroshmolana