شبکه علمی تاریخنگاران ایران www.movarekhan.com ارتباط با ما از طریق تلگرام: @movarekhan_admin ارتباط با انتشارات مورخان: @movarekhan_publication ارتباط با ما از طریق ایمیل: info@movarekhan.com
کتاب جیمز موریه کوششی جدی در راه گشودن معمای خلقیات ایرانیهاست!
امروز میرزا ابوالحسن آدمی است تقريباً فراموش شده، ولی تصویر نیمتنهای که تامس لارنس به سفارش سر گور اوزلی با استادی در سال 1810 / 1225 از وی کشیده است و آن را میرزا ابوالحسن با خود به تهران برد، اکنون در موزهٔ فاگ دانشگاه هاروارد در معرض تماشای عموم است. تصویری که سر ویلیام بیچی از وی کشید سالهای سال در یکی از راهروهای باریک ساختمان قدیمی «ایندیا آفيس» به دیوار آویزان بود ولی امروز تنها برای کسانی که میتوانند به قلب ساختمان وزارت خارجه در وایتهال راه یابند قابل رؤیت است. میرزا ابوالحسن با آنکه امروز خودش در مغربزمین کم وبیش ناشناخته است، شخصیتش به صورت میرزا فیروز ایلچی در دو داستان پر ماجرای جیمز موریه درباره ایران و ایرانیان - «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» و «حاجی بابا در لندن» ۔۔ جاودانی شده است. این دو کتاب به ترتیب در سالهای 1824 / 1239 و 1828 / 1243 در زمانی که میرزا ابوالحسن هنوز زنده و فعال بود منتشر شدند. نویسنده که عاشق ایران و مردم «تھی دل» آن نبود در هر دو کتاب از حوادثی که در طول دو سفر میرزا ابوالحسن به انگلستان روی دادهاند سود جسته است. بسیاری از شخصیتها و از جمله پادشاه از زیر لباس مبدل مختصر خود به آسانی قابل تشخیصاند و در حقیقت کسان دیگری نیستند جز رجال معروف ایرانی آن عصر که قبلاً در یکی از دو سفرنامهٔ موریه که توسط مؤسسه انتشارات جانماری نشر یافته بودند ظاهر میشوند. میرزا فیروز خوشسیما با ریش بلند و نطق بلیغ و «کنیز چرکسی جدید»، چه کس دیگری میتواند باشد جز ایلچی ایران که کارهایش در لندن چند سالی زودتر نقل محافل اشرافی آن شهر بود؟ در واقع موریه در هر دو کتاب از افراد و حوادث معلوم بیشتر استفاده میکند تا از تخیل خود، و جز تغییر نامها هیچ کوششی برای مخفی نگاهداشتن این حقیقت که دارد دوست قدیمی خود را با سنگدلی دست میاندازد به عمل نمیآورد.
میرزا ابوالحسن را اصلاً خوش نیامد و برعکس از این بابت بسیار رنجیده خاطر شد. در سال 1833 / 1249 که فریزر او را دید هنوز از درد ضربهای که از موریه خورده بود میسوخت. وی به فریزر گفت: «خیلی بد است قربان، خیلی بد. هیچ وقت قربان. صادقانه نیست. به شرفم سوگند قربان.» چند سال زودتر - اگر قرار باشد حرف جیمز موریه را باور کنیم و موریه باز سر شوخی را با میرزا ابوالحسن باز نکرده بود - میرزا نامهٔ اعتراضیهای به انگلیسی نارسای خود که هنگام مکاتبه با دوستان بریتانیاییاش از آن استفاده میکرد به جیمز موریه نوشته و زبان به شکوه گشوده بود. نامه که به تاریخ 21 مه 1826 / 13 شوال 1241 در تهران نوشته شده بود در مقدمهٔ دومین رمان ایرانی موریه، منتشر شده در سال 1828 / 1241، به عنوان نامهٔ «یکی از بزرگان» چاپ شده بود. قسمتی از آن به شرح زیر است:
«برای چه حاجی بابا را نوشتهاید قربان؟ قبلهٔ عالم خیلی عصبانی قربان. من برایشان قسم خورد شما هیچ وقت دروغ ننوشت ولی ایشان فرمودند چرا نوشت. همه از دست شما خیلی عصبانی، قربان. کتاب خیلی بدی است قربان. تماماً دروغ قربان... شاید مردم ایران خیلی بد ولی بد شما همه خوبی کرد، قربان. چرا شما به ایشان ناسزا گفت؟ من خیلی عصبانی... شما اسم مرا گذاشت میرزا فيروز. من خوب میدانم. شما گفت من مرخرف خیلی گفت. من کی مزخرف گفت؟ شما فکر کرد خیلی زرنگ هست. ولی این قضیهٔ حاجیبابا خیلی احمقانه.
تا به امروز بسیاری از ایرانیان که شاید هیچوقت نام میرزا ابوالحسن خان به گوششان نخورده است در خشم خود نسبت به این دو کتاب و تمسخر مردم ایران با میرزا سهیم هستند. از طرف دیگر، برای بسیاری از انگلیسیهایی که در میان ایرانیان زندگی کردهاند کتاب جیمز موریه کوششی جدی در راه گشودن معمای خلقیات ایرانیهاست.
میرزا ابوالحسنخان واقعی با وجود همهٔ تمسخری که موریه به ناف میرزا فیروز میبندد در دورنمای تاریخ بسان یک ایرانی بسیار هوشمند جلوه میکند که در طول دو سفر تأثیر قابل توجهی بر جامعهٔ اشرافی لندن گذاشت و تا آخرین روز زندگی خود دوست خوبی برای دولت بهیهٔ انگلیس بود. (رایت، 1368: 40/137)
مأخذ: رایت، دنیس. 1368. ایرانیان در میان انگلیسها. ترجمهٔ کریم امامی. تهران: نشر نو با همکاری انتشارات زمینه.
@Shsyari
.
گفتمان ایرانشناسی:
تبادل اندیشه میان پژوهشگران ایران و آمریکا
برنامه مشترک دانشگاههای شیکاگو و میشیگان
در دومین نشست سخنرانان
🔹احمد كريمي حكاك (دانشگاه كاليفرنيا، لوس آنجلس)
🔹حسين پاينده (دانشگاه علامه طباطبايي)
🔹داريوش رحمانيان (دانشگاه تهران )
مدیر نشست: شهلا فرقدانی (دانشگاه میشیگان)
زمان: شنبه ٤ ارديبهشت ۱۴۰۰
ساعت ۱۹
علاقمندان می توانند از طریق لینک زیر در برنامه ثبت نام کنند.
https://umich.zoom.us/webinar/register/WN_2qAEmCjAS3qwbD9rau_NfA
@movarekhan
چنین تاریخ نویسانی کدام گل خوشبو را در جیب کُت فرزندان کورش و اشعث کندی خواهند گذاشت؟
✍️دکتر فرهاد دشتکی نیا
«سیما کوبان» خاطرهای از «فریدون آدمیت» نقل میکند که «روزی با دوستان در دفتر انتشارات دماوند نشسته بودیم که آدمیت آمد. سلام جمعی داد و بیآنکه به کسی نگاه کند، رفت به دفترم و من رفتم بیست دقیقه ای صحبت کردیم؛ آدمیت بلند شد و یک روز بخیر جمعی گفت و بیآنکه به کسی نگاه کند رفت.
رندی میان جمع بود، پرسید: فریدون آدمیت بود؟
گفتیم: بله؛ تو که او را ندیده بودی، از کجا فهمیدی آدمیت است؟
گفت آثارش را خواندهام! خودش هم مثل آثارش شیک و آراسته و منظم و مرتب بود.
کوبان مینویسد هیچکس را ندیدهام که خودش و آثارش مانند آدمیت و آثارش عین هم باشند. کوبان انگشت روی نکتهی مهمی گذاشته است. تجربهی فردی من در همنشینی و همکلامی و پیگیری و تطبیق آثار و کردار مورخان اغلب غمانگیز و مأیوسکننده بوده است.
- آثارش را میخوانی از آزادی نوشته است، کنارش مینشینی سایهی استالین را میبینی!
- سوی چشمانت را حرام کلماتش میکنی، از تساوی حقوق مرد و زن نوشته است، رو به رویش مینشینی و احساس میکنی چشمانت در تیررس ناخنهای دراز و لاکزدهاش قرار گرفته است و عنقریب یکی از چشمانت را از دست خواهی داد.
- آثارش را میخوانی از شکوه تاریخ و تمدن و فرهنگ سرزمین آریایی - اسلامی نوشته است، کنارش مینشینی میبینی اندازهی خردلی عزت نفس و شرم ندارد و ورد زبانش است که این خرابشده از اول هم هیچ گو... ی نبوده است.
-انشاهایش را ورق میزنی علیه قدرت نوشته است، کنارش مینشینی میبینی وقتی بخشدارِ نخود سُفلی از توابع کهگیلویه و بویر احمد را از دور میبیند چنان تعظیم میکند که آدم تصور میکند در حال راز و نیاز با معبود است.
-آثارش را میخوانی گوشهنشینی را فضیلت میشمارد، فضای مجازی را نگاه میکنی میبینی در دهیاریِ روستای فندقِ علیا از توابع سپیدانِ استان فارس در حال سخنرانی دربارهی تحلیل گفتمان فوکو است که دیشب از ویکیپدیا برداشته است.
-اثرش را میخوانی دربارهی سوژهاش با لحنی ستایشآمیز نوشته است: وی در دوران زندگیاش اسیر دنیای هزار رنگ نشریات نبود، اما در مرور تیتر رسانههای مکتوب میبینی عکس خودش با لبخندی ملیح در صفحهی اولِ روزنامهی ندای عدسآباد نقش بسته است و در زیر تمثال مبارک از زبانش تیتر زدهاند: دنبالم نیا اسیرم میشی.
این تناقض ویرانگر در تجربهی معاشرت با مورخان مکرر دیده شده است. این نوع تاریخنویسی و تاریخگویی قرار است کدام گل خوشبو را در جیب کُت فرزندان کوروش و اشعث کِندی بگذارد؟
آدمیت فرسنگها دور از این ابتذال و برزخ بین جهل و فرزانگی بود. دهم فروردین سالمرگش است.
@movarekhan
از سیستان تا مرو : در جست و جوی شادی
✍️هادی میرشاهی (دانشجوی مقطع دکتری تاریخ ایران)
سالهاست که مطالب رسانههای مجازی در میان ایرانیان دست به دست می شود و خواندن متن های مجازی ، جای کتابخوانی را گرفته است. بخش زیادی از این متنها : جعلی ، نامستند و ساختگی هستند و به واسطه پخش گسترده در میان مخاطبان ، زدودن این روایتها و تاریخهای نو، که گهگاه با اهداف خاصی ساخته شدهاند و به محکمات تاریخی و ادبی بدل گشتهاند ،کاری بس دشوار و گاه ناممکن است. تجربه نشان داده است که توضیح، تبیین و رمزگشایی از مطالب جعلی فضای مجازی در تکرار و شیوع گسترده آنها کم تاثیر است، اما خطاپوشی و نادیدهانگاری آگاهان حاضر در گروهها و جمع های تشکیل شده در فضای مجازی نیز به نوعی اعلام تسلیم و انفعال مطلق اهل تاریخ و فرهنگ در برابر رواج هرچه بیشتر مطالب گمراه کننده ای است که جز دامن زدن به خرافات، تثبیت اختلافات و تحکیم اعتقادات نادرست نتیجه دیگری نخواهند داشت.
چند سالی ست که در ایام نوروز داستانکی به نقل از تواریخ سیستان! با اندک تفاوتهایی با متن ذیل دست به دست می شود :
« در تواریخ سیستان آمده است: «وقتی که سپاهیان «قتیبه»، سیستان را به خاک و خون کشیدند، مردی چنگ نواز، در کوی و برزن شهر که غرق خون و آتش بود، از کشتارها و جنایات «قتیبه» قصه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند، جاری می ساخت و خود نیز، خون می گریست ... و آنگاه بر چنگ می نواخت و می خواند: با این همه غم در خانه دل اندکی شادی باید که گاه نوروز است.»
ناگفته پیداست که جست و جوی این روایت در کتابی که به تاریخ سیستان مشهور است و سایر منابع تاریخی بیحاصل است. جست و جوی اینترنتی متن هم تنها تکرارش را در انواع شبکه های مجازی نشان میدهد. اما کلید معما در مقاله «نوروز» دکتر شریعتی در کتاب هبوط در کویر است. از قرار معلوم دکتر شریعتی در سال 1346 با دانشجویان تاریخ راهی سفری به عراق بوده است که از سفر باز مانده است ، شریعتی از سفر جامانده در راه متنی برای خواندن در اجتماع آن دانشجویان می نویسد، که همین مقاله نوروز است. دکتر شریعتی از محفوظات خود چنین نوشته است :
«تاريخ از مردي در سيستان خبر ميدهد که در آن هنگام که عرب سراسر اين سرزمين را در زير شمشير خليفه جاهلي آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ويراني خانهها و آوارگي سپاهيان ميگفت و مردم را ميگرياند و سپس، چنگ خويش را بر ميگرفت و ميگفت: ابا تیمار اندکی شادی باید».
اگر کلام مرد چنگ نواز روایت دکتر شریعتی را جست و جو کنیم، خواهیم دید که به عنوان نمونهای از فارسی دری قدیم در کتابهای متعددی به صورت: «ابا این تیمار باید اندکی شادی» آمده است، از جمله در مجلد اول کتاب سبک شناسی ملک الشعرای بهار و کتاب از گذشته ادبی ایران دکتر زرین کوب و یادداشت های علامه محمد قزوینی . بهار روایت را از کتاب عیون الاخبار ابن قتیبه دینوری به این شکل ترجمه کرده است : «در شهر مرو مردی بود که برای ما قصه های مُبکی نقل می کرد و ما را می گریانید سپس از آستین طنبوری برآورده، میخواند : ابا این تیمار اندکی شادی باید.»
می توان حدس زد که دکتر شریعتی روایت را در کتاب سبکشناسی بهار خوانده است و ناکامی بازماندن از سفر عراق سبب شده است که صحنه ماجرا را از مرو به سیستانی ببرد که بهار کتاب تاریخش را تصحیح کرده است و قصه های سوگ ناک مرد طنبور نواز را نیز اعمال عربهای مسلمان در هنگامه فتح ایران انگاشته است. در گام بعدی روایت سازان مجازی امروز، که گاه نوروز است را افزودهاند و دانسته یا نادانسته ابن قتیبه دینوری را با قتیبه بن مسلم و یزید بن مهلب جایگزین ساخته اند و شرحی هم از جنایات آنها در نیمروز و سیستان بافتهاند.
*با تشکر از آقای حبیب دانش شهرکی که مرا از وجود این روایت در کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی آگاه ساخت.
منابع :
ابن قتیبه دینوری ،عیون الاخبار ، جلد چهارم -چاپ قاهره-صفحه 91
محمد تقی بهار ، سبک شناسی ، جلد اول - چاپ چهارم-انتشارات امیر کبیر-تهران :1355-صفحه 21
عبدالحسین زرینکوب، از گذشته ادبی ایران ، چاپ دوم -تهران : 1383 – صفحه 95
علی شریعتی ، هبوط در کویر ، متن تایپ شده سایت خانه شریعتی ، صفحه744
@movarekhan
حاجی فیروز
✍️الهه شایسته رخ
⚫️ «حاجی فیروز» از ترکیب دو واژه «حاجی» از ریشه یونانی «hagios» به معنای مقدس که به تمام مقامات مهري اطلاق می شده و «فيروز» تشکیل شده است، بنابراین، حاجی فیروز برابر «هاجيوس نبرذ» به معنای فیروز مقدس بوده است فضایلی، ۱۳۸۸: ۸). برخی هم لقب حاجی را نشانه احترام و تقدس (هنری، ۱۳۵۳: 45) و موید نوعی اعتبار دانسته اند که در ادوار اسلامی به آن منتسب شده است (شعبانی، ۱۳۷۹: ٤۲). جعفر شهری، حاجی فیروز را باز مانده دوره برده داری می داند که لقب حاجی در سفر حج و یا در زمان پیری به پاس خدمات بردگان به آنان داده می شد. همچنین انتخاب نام فيروز را در کنار نام های دیگری چون مبارک، سعادت، بشیر و... دلیلی بر شگون و خوش یمنی آنها برای صاحبانشان قلمداد می کند. (شهری، ۱۳۸۳: 4/113) «حاجی فیروز» مشهورترین و عمومی ترین عنوان این پیام آور نوروزی، است اما برخی وی را عمو نوروز هم نامیده اند (نصری اشرفی، ۱۳۹۱: ۱۹۵۵) و برخی دیگر، آن را دگرگون شده «ننه نوروز» یا «بابا نوروز» دانسته اند. (پایگاه اطلاع رسانی پژوهش های ایرانی) به نظر می رسد قدیمی ترین نام این پیک نوراز ، آتش افراز باشد )هنر ی، 1353 : 44) بهرام بیضایی پیشینه شخصیت سیاه را بقایای کولیان آسیایی، بویژه هندی می داند که با ورود به ایران در سراسر این سرزمین پراکنده شدند. به باور وی، بازیگران حاجی فیروز یا آتش افروز به منظور خنداندن مخاطب، با استفاده از دوده، به شیوه ای اغراق آمیز، سیاه را از آنچه هست، سیاه تر می کنند (بیضایی، ۱۳۶۶: ۱۷۶)
🔴 مهرداد بهار، پیشینه حاجی فیروز را فراتر از تاریخ پنداشته و آن را باز مانده آیین بازگشت ایزد شهید شونده (سیاوش) دانسته است. به اعتقاد وی، چهره سیاه حاجی فیروز نماد بازگشت از جهان مردگان است و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده. همچنین شادی او، شادی زایش دوباره آنهاست که رویش و برکت با خود می آورد (بهار، الف - ۱۳۸۹: ۲۹۰-۲۸۹). وی با مربوط دانستن حاجی فیروز با آیین سیاوش و ارتباط آیین سیاوش با آیین های ستایش ایزد نباتی همچون آیین تموز و ایشتر قدمت این پیک را به آیین های سومری منتسب میداند. (بهار، ب ۱۳۸۹ همان: ۱۹۵-۱۹۶) برخی دیگر از پژوهشگران نیز به شباهت هایی میان اسطوره تموز و ایشتر و برگزاری آیین سوگ سیاوش در پیش از نوروز اشاره کرده اند. (آموزگار، ۱۳۹۰: ۴۰۴، اسماعیل پور، ۱۳۸۷: ۱۰۱-۱۰۰)
⚫️ دکتر کتایون مزداپور در مصاحبه ای اظهار کرده است که به تازگی خانم شیدا جلیلوند، لوح اکدی «فرود ایشتر به زمین» را ترجمه و در نتیجه، حدس دکتر بهار را تأیید کرده است. همچنین مهرداد بهار معتقد است که مردم در عصر ابوریحان، تقویم خود را با تولد سیاوش در روز ششم فروردین (نوروز بزرگ) آغاز می کردند و بنابر اساطیر زرتشتی، در آن روز کین سیاوش گرفته می شد (بهار، ۱۳۸۹ ۲۸۶). طرفه آنکه مولف «نخبه الدهر» نیز زمان ورود «پیروز» (حاجی فیروز) به بارگاه پادشاه را سپیده دم ششمین روز فروردین اعلام کرده است
🔴 یکی دیگر از خاستگاه های حاجی فیروز را باید در ارتباط آن با آیین میترا جستجو کرد. ششمين منصب از مناصب هفتگانه آیین میترا، هليودروموس (پیک خورشید) است، تصویر او بر روی دیوار مهرابه ای در رم، در حالی نقش بسته که وی جامه ای سرخ بر تن، کمربندی زرد بر کمر و گویی آیی فام در دست دارد. (ورمازرن، ۱۳۶۵: ۱۹۰-۱۸۹)
⚫️ حاجی فیروز نوروزی و مبارک روحوضی، دارای وجوه آیینی مشترکی هستند که آنها را در شخصیت ها و پیکهای سایر ملل از جمله بابانوئل نیز می توان جستجو کرد. بابانوئل همراهی به نام پدر سیاه دارد که برای کودکان شعر می خواند، می رقصد، حرکات نمایشی انجام می دهد و گاه جواب ها و نشانی های عوضی می دهد. «پدر سیاه» در اساطیر نورسی، شیطان را شکست می دهد و از آسمان می راند. شیطان می تواند نماد زمستانی باشد که حاجی فیروز او را می راند و بشارت بهار و نور می دهد. (همان: ۲۷-۲۹)
درباره منشا پیدایش شخصیت سیاه که به نمایش تخت حوضی هم راه یافته، نظرهای متفاوتی مطرح است. حضور شخصیت سیاه در نگارگری های ایرانی مانند نگارگری های استاد بهزاد در قرن نهم (ه.ش) نشان دهنده آن است که سیاه شادی ساز پیش از حضور در نمایش تخت حوضی در فرهنگ مردم ایران حضور داشته است. شخصیت سیاه در نمایش تخت حوضی برداشتی نمایشی از حاجی فیروز است که خود برداشتی سنتی و مردمانه از زندگی، مرگ و رستاخیز خدای شهید شونده و بازگردنده است. (نعمت طاووسی و دادور، ۱۳۸۳: ۱۰۰ و ۹۹)
@movarekhan
🔷 منبع: «حاجی فیروز پیام آور بهار» فصلنامه فرهنگ مردم ایران، 1395
نقدی بر نقش مردم ایران در انقلاب
مشروطه از نظر احمد کسروی
✍️دکتر فریدون شایسته
از متن : «مورخ چیره دستی چون: "احمد کسروی"، به عنوان شاهد عینی انقلاب مشروطه در تبریز، توانست با آفرینش آثاری چون: انقلاب مشروطه آذربایجان و تاریخ هیجده ساله آذربایجان، دو کتاب ارزنده و در خور توجه، از خود به یادگار نهد. البته نمی توان از یادداشتهای دیگرانی چون : محمد امین رسول زاده، اسماعیل امیر خیزی، رحیم نامور و ... که در بازتاب قیام آذربایجان نقش داشته اند، بی تفاوت گذشت...»
@movarekhan
#اطلاعیه
به آگاهی کاربران گرامی میرساند که در پاسخ به نیاز جامعه علمی کشور، با هماهنگی و همکاری سازمان بازرسی کل کشور و وزارت علوم، تحقیقات، و فناوری؛ دسترسی دوباره به تماممتن پایاننامهها و رسالهها در پایگاه اطلاعات علمی ایران (گنج) فراهم شد.
ایرانداک با شادباش سال نو، برای همگان آرزوی تندرستی و شادکامی دارد.
@movarekhan
شماره جدید «ایران نامگ» ویژه «ارج نامه استاد احمد اشرف» منتشر شد.
خاطره ها و تحلیل ها: از کشف حجاب تا... (گفتگو با #احمد_اشرف)
چالش های سرمایه داری خانوادگی در دوره پهلوی (علی اصغر سعیدی)
پایه گذار تاریخ اجتماعی ایران (داریوش رحمانیان)
احمد اشرف و جامعه شناسی تاریخی توسعه نیافتگی ایران (ناصر صدقی)
ضرورت کاربرد جامعه شناسی تاریخی شهر در ایران (پرویز پیران و محمدرضا حائری)
روستاییان و انقلاب ایران (منیژه دولت، برنار هورد کاد، اودیل پونش)
علاقمندان برای تهیهی این شماره می توانند به سایت مجلهی ایراننامگ مراجعه کنند.
www.irannamag.com
@movarekhan
کودتای سوم اسفند 1299
✍️ علی الله جانی
نگاه نو / زمستان 1399 / شماره 128
«وضع عمومی کشور مقارن سفر [احمد]شاه به اروپا، امیدوارکننده می نمود. دولت وثوق توانسته بود گردنکشان داخلی، از جمله «نایب حسین کاشی» و چند گروه تبهکار را منکوب کند؛ اعضای «گروه مجازات» را اعدام کند یا به حبس بیاندازد؛ اوضاع آشفته نان را سروسامانی دهد؛ خزانه ورشکسته کشور را با اعانه هر ماه ۳۵۰ هزار تومانی بریتانیا تحت توافقنامه «موراتوریوم» اداره کند؛ دو هیئت دیپلماتیک به فرانسه و قفقاز اعزام کند، اولی برای شرکت در کنفرانس صلح ورسای و دیگری برای بستن قراردادهای گمرکی و پستی. همه اینها برای کشوری اشغال شده که نه دولتی باثبات داشت و نه اقتدار و اعتباری در داخل و خارج از مرزهایش، بسیار درخشان بود.»
@movarekhan
🖋 «حاجی فیروز»؛ از دل اسطوره ها تا خیابان های امروز تهران
روزنامه ایران / ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
دکتر آمنه ابراهیمی، تاریخ پژوه
در مورد پدیداری شخصیت حاجی فیروز، کسی که تنها یک روز در سال ظاهر میشود و آدمیان را از آمدن فصلی دیگر با خبر میکند، در دل فرهنگ ما نظرات مختلفی ارائه شده است و به نظر میرسد این نظرات با وجود تفاوتها و اشتراکاتشان، سراسر بیانگر نوعی غنای معنایی شخصیت حاجی فیروز و مراحل سیر تحول و تکوین آن هستند.
یادداشت پش رو نوشتاری محققانه درباره ریشه های پیدایش این شخصیت در فرهنگ عامه ایرانیان است.
در مورد پدیداری شخصیت حاجی فیروز در دل فرهنگ ما نظرات مختلفی ارائه شده است و به نظر می¬رسد این نظرات علیرغم تفاوت ها و اشتراکاتشان، سراسر بیانگر نوعی غنای معنایی شخصیت حاجی فیروز و مراحل سیر تحول و تکوین آنند. برخی حاجی فیروز را همان عمو نوروز، ننه نوروز و یا بابا نوروز دانسته¬اند.
ریشه یابی برآمدن شخصیت حاجی فیروز ما را به روزگاران اساطیری هم می¬رساند. روزگاری که سیاوش خونش بر زمین ریخته شد و از خون او گیاهی رویید که پرسیاووشان نام گرفت. از دریچه چشم «مهرداد بهار» مراسم سوگ سیاوش، نمودی از سرنوشت ایزدی نباتی/ شهید شونده است. چهره سیاه حاجی فیروز نیز نمود بازگشت او از جهان مردگان و لباس سرخش نماد همان خون سیاوش است که بار دیگر به حیات قدم می¬نهد و شادی و زایش را با خود می¬آورد. از منظر وی نام سیاوش نیز معادل مرد سیاه یا مردی با چهره سیاه است. و این گونه است که بهرام بیضایی در «سیاووش خوانی» به روشنی از مرگ سیاوش به مثابه از بین رفتن عناصر اولیه هستی و نابودی جهان سخن گفته است. او از زبان سیاوش می¬گوید: « در خوابم گذشت که آب آتش گرفته است. و باد آتش گرفته است و آتش آتش گرفته است در خوابم گذشت که در رگهایم خون آتش گرفته است.»
از سوی دیگر در پی رمزگشایی از تن این پیکره نمادین سرخ، «کتایون مزداپور» لوحی آکدی در خاک میانرودان را مورد مطالعه قرار داده است، این لوحه کهن به ما می¬گوید که ایشتر (الهه تموز/ایزد کشاورزی) شاه دوموزی را برای ازدواج انتخاب می¬کند. او سپس یکباره خود به زیر زمین می¬رود. با رفتن او به زیر زمین زایش و رویش در زمین متوقف می¬شود و در پی آن دوموزی برای آوردن همسرش از زیر زمین با لبان و جامه سرخ و در حالی که دایره زنگی و نی¬لبک می¬نوازد به زیرزمین می¬رود و بدین سان است که سرگذشت آنها به طرزی نمادین شخصیتی چون «حاجی پیروز» را به عنوان نماینده¬ای از دنیایی قدسی و پیکی بهاری، امید بخش و شادی آور پدید آورده است.
در منابعی دیگر خاستگاه حاجی فیروز به دوران ساسانیان بازمی¬گردد. کسی که در این زمان سیاه نیست و رخساری زیبا دارد و به عنوان «پیروز» و «خجسته» شناخته می¬شود و پیام آور نوروز برای شاه است و از جانب خدا آمده است. اینکه چرا او به رنگ سیاه درآمده و در دل فرهنگ مردم جای گرفته نیز قصه ای دیگر در پی دارد. در دل آثاری دیگر حاجی فیروز را راهنمایی می¬بینم که مردم را در آخرین روزهای زمستان (پنج روز آخر) به جانب دیدار ارواح عزیزانشان هدایت می¬کند.
از جهتی دیگر و در راستای نوید بخشی حاجی فیروز که افزون بر رسیدن فصل تازه بهار و آمدن نوروز، سر زدن خورشید را نیز دربر می¬گیرد برخی پدیداری او را در دل فرهنگ مهر یا میترا جسته¬اند. «سودابه فضایلی» که در مقاله¬ای با عنوان «فیروز مقدس» این موضوع را بررسی کرده؛ بر این نظر است که ایزد مهر یا میتره واسطه¬ای است میان آفریدگار و آفریدگانش و از عهد و پیمان و ماه هفتم و روز شانزدهم هر ماه محافطت می¬کند. فضایلی کوچروی کیش مهر را در اروپا و از جمله در یونان و رم دنبال کرده و بر این نظر است که حاجی فیروز از مقامات مهری است که با بابانوئل نیز که یکی از مهریانِ بلند مرتبه به نام «پدر» است برابری می¬کند. از سوی دیگر ریشه¬یابی کلمه حاجی نیز ما را به واژه ای یونانی می¬رساند که به معنای مقدس است. فیروز نیز به معنی فاتح و پیروز است و این در حالی است که در آیین مهر کلمه نبرد نیز به همین معناست. از این روز حاجی فیروز معادل فردی مقدس و پیروز قرار می¬گیرد. سرخ پوشی حاجی فیروز نیز که گویا به معنای رنگ سرخ در آیین مهر می¬رسد نماد خون و مظهر خورشید است.
دانسته¬های دیگر ما حاکی از این است که حاجی فیروزها در اوایل دوره قاجار بیشتر از بین سیاهان آفریقایی-اند که به عنوان خدمتکار خانه وارد بدنه جامعه و فرهنگ ما شده بودند. کسانی که با آرایش و صورتک به رقص و لودگی در کوچه ها و معابر می¬پرداختند و از بهار می¬خواندند و مردم آن¬ها را بسیار دوست می¬داشتند و به عنوان شادباش به آنها پولی می¬بخشیدند. در تهران این روزها، روزهایی که چهره...
movarekhan.com/go/992
🌐 شبکه مورخان @movarekhan
کانال علمی تاریخپژوهان ایران
⚡️ ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید 👇🏻
مورخان عصر قاجار و بازروایت تاریخ ایران باستان (بخش نخست)
محمدتقی خان لسان الملک سپهر
✍️امین آریان راد
محمدتقی سپهر، نخستین مورخ پر کار دوره ی قاجار، در پی آن بود که تاریخ عمومی جهان را بنگارد. کنت دوگوبینو درباره وی نوشته است: «لسان الملک نیز شخصی است ممتاز و دانشمند. او به تنهایی دست به تالیف واقعاً عظیمی زده است و آن نوشتن تاریخ جهان از روی مدارک مختلف و تطبیق دادن این تواریخ با یکدیگر میباشد و اطمینان از نبودن هرگونه انتقادی در ایران، انجام چنین کاری را ممکن میسازد، ولی باید اذعان کرد که کسی که می خواهد چنین کتابی را بنویسد باید حافظه ی فوق العاده ای داشته باشد، آن هم به سبک آسیایی که هنگام نوشتن تاریخ به ذکر وقایع مهم اکتفا نمی کنند، بلکه تمام وقایع کوچک و افسانه ها را با رویدادهای برجسته ی تاریخی مخلوط می کنند. بنابراین نویسنده ی آن باید حافظه ای نظیر لسان الملک داشته باشد که همان طور که دیدیم به درجه ای عالی است. تا کنون دو جلد از این تاریخ عظیم منتشر شده است.»
از نظر تاریخ نگری، سپهر برای نخستین بار از منابع نو بهره گرفت. سپهر در این اثر از یک سو از منابع نو زرتشتی چاپ شده در هند و از دیگر سو از روزنامه ها و منابع اروپایی ترجمه شده بهره گرفت. در مورد بهره گیری وی از منابع نو زرتشتی باید افزود که او برخی از مطالب این منابع را آورده و کوشیده است تا تاریخ اسطوره ای ایران را مورد بازنگری قرار دهد، اما با این حال این مطالب را با سرگذشت آدم و حوا در هم آمیخته است. سپهر در ذکر «طبقات عجمان» اشاره می کند که «برانند که عالم هرگز از بنی آدم خالی نبوده و بی زن و مرد نتواند شد که آدمی پدید آید». از این رو در «ذکر سلطنت صنادید عجم در معموره ی قبل از هبوط آدم علیه السلام» از «پنج طبقه»: مه آبادیان، جیان، شائیان و یاسانیان نام برد. البته او در این جا از چهار طبقه نام برده و گلشائیان را از قلم انداخته است. اما به نظر می رسد که سپهر «آدم علیه السلام» را نخستین فرد از طبقه گلشائیان دانسته و او را جانشین کیومرث کرده است. در حالی که هدف از نگارش منابع نو زرتشتی کهن نمایی نژاد ایرانی و رد نخستین بشر بودن «آدم» بود اما سپهر به دلیل جهل یا تجاهل این روایت های متناقض را در هم آمیخته و از آن هدف دور افتاده است. البته او به گزارش هایی که در این بخش آورده با تردید می نگریسته و به همین دلیل نوشته است: وی «ضمانت نکند که این اخبار از نوادر غیب و مصون از مصادر ریب باشد.»
وی در ادامه و در اشاره به "اسامی کتب تواریخ مملکت یوروپ که در حین نگارش این کتاب مبارک موسی کلنباری که مردم شهر ترویز است از مملکت ایتالیا سرهنگ قورخانه مبارکه پادشاه جمجاه گیتی پناه محمدشاه قاجار ابدالله ملکه و ایدالله سلطانه می باشد ترجمه نموده و راقم حروف نگاشته" از این آثار نام می برد: «تاریخ بَسَوه که بسوه نام مولف آنست یک جلد»، «تاریخ یوروپ بزبان فرانسه»، «تاریخ ناپلئون با نقشه»، «تاریخ فریدریق کبیر پادشاه پروس و جنگ هفت ساله ۲ جلد».
همچنین سپهر در این اثر کوشیده تا زمان و مدت پادشاهی تهمورس، جمشید و دیگر پادشاهان اسطوره ای ایران را روشن کند. هر چند نتیجه ی آن ارائه ی اطلاعاتی آشفته بوده است. ادامه سپهر با پیش رو نهادن منابع دوره اسلامی روایتی تکراری از تاریخ ایران در دوره باستان ارائه داد، بی آنکه توجه و یا اطلاعی از آثار شرقشناسان درباره تاریخ ایران باستان داشته باشد.
@movarekhan
سلاح های مدرن و تشکیل دولت مرکزی نوین در ایران
✍️شاهو صالح
ایده دولت مرکزی مقتدر نوین در ایران را شاید کسانی در نوشته ها و ایده ها بجویند ، از شخص "شاه شهید" گرفته تا محمدعلی فروغی و علی اکبر داور و دیگر دولتمردان و متجددان پایان عهد قاجار و طلیعه دوران پهلوی ، اما این داستان به چشم من سویه دیگری نیز دارد که منشایی فنی داشت و در دیگر مناطق جهان نیز نقش مشابهی ایفا کرده بود.
در بخش میانی نیمه دوم قرن 19 میلادی ، ناظران خارجی که ایران را گشته بودند از این که عشایر و کوچ نشینان سلاح های انفرادی بهتری از هر واحد نظامی دولتی در ایران داشتند اظهار تعجب می کردند. اما این وضع به روشنی طی یکی دو دهه تغییر کرد ، اگر چه اسناد تاریخی و معاملاتی که دقیقا نشان بدهد چرا را من هنوز ندیده ام . با کنکاش در تاریخ آن عهد ایران اما می شود دریافت ستاره بخت دولت نوین در ایران را دو سلاح بریتانیایی و فرانسوی به درخشش درآوردند : مسلسل ماکسیم و توپ 75 میلی متری اشنایدر .
هر دو این سلاح ها در تاریخ جهان نیز نمادینند : "75 میلی متری " افتخار نگه داشتن خطوط دفاعی فرانسه در جبهه غرب را بر دوش می کشد و مسلسل ماکسیم بود که روز سیاه ارتش بریتانیا در نبرد سم را آفرید ، ماکسیم بود که جنگ جهانی اول را به شکل نبرد خندق ها درآورد و ماکسیم بود که ام دورمان را به نماد پیروزی قاطع استعمار اروپایی بر دنیای قدیم بدل کرد.
بدون ماکسیم و اشنایدر ، سواران کرد و شاهسون و بختیاری ، تفنچگچیان لرستان و بلوچستان در کوه های سربه فلک کشیده زاگرس و بیابان های بی انتهای بلوچستان برای هر قشون دولتی دشمنی مرگبار به حساب می آمدند . قلعه بمپور و قلعه چهریق پیشتر دژهای ناگشودنی دیده می شدند و هر ستونی که وارد تنگه های لرستان و بختیاری می شد مرگ را به جان خریده بود. دیرزمانی نبود که دوست محمد خان بارکزایی و اسماعیل آقای شکاک و داوودخان کلهر خود را هر یک شاه منطقه ای به حساب می آوردند ، اما ورود سلاح نوین نفس قدرت های عشایری ایران را به شماره انداخت. امان الله جهانبانی و احمد امیراحمدی "نشان ذوالفقار"شان را سوای نظم و نسق نوین مدیون توپخانه نوین و مسلسل نیز بودند . "ماکزیم" نام خود را بر شاه بعدی ایران داشت و کلمه "شنیدر" جای جای صفحات کتب آن عهد به چشم می خورد، چه نوشته های کسروی و چه خاطرات جهانبانی از نبرد شکریازی و نبرد قلعه بمپور .
همان طور که توپخانه اروپایی در قرون 15 و 16 قلعه و فئودال را تضعیف کرد و راه به سوی سلطنت مطلقه لویی وار گشود ، ماکسیم و اشنایدر نیز طلیعه دولت مرکزی نوین در بخش مرکزی فلات ایران بودند. توپخانه ای که می توانست بسته به مهارت خدمه اش در یک دقیقه 4 تا 15 گلوله شلیک کند و هدف را در 8 کیلومتری نابود کند ، ناقوس مرگ سواره نظام کوچ نشین در ایران بود که قرن ها بود نیروی اصلی نظامی در پهنه اش محسوب می شد . مسلسل ماکسیم هم خط پایان تفنگچیان نامنظم چریک فاقد از قشون دیوانی را رخ نمود . به قول تئودور جان کازینسکی ، "هر اختراع فنی در دل خود یک تحول بزرگ اجتماعی نیز هست" ، و این قاعده جهان شمول است.
@movarekhan
«عیب ایرانی را باید ایرانی و ایرانینژاد بگوید نه دیگران. هرکس را عقیده غیر از این است ایرانی نباشد.» (طالبوف)
✍️شهرام یاری
یادداشت «خودانتقادی یا خودزنی؟! پیرامون کلیشههای تاریخی» را خواندم و نکاتی به نظرم آمد که با دیگر اعضا درمیان میگذارم.
«نقدِ جماعت ایرانی» لااقل به اواسط دورهٔ فتحعلیشاه برمیگردد. سفرنامههای زیادی پیش از این دوره وجود دارد که راجع به خلق و خوی ایرانیان بحث کرده و مطلب نوشتهاند اما هیچ کدام از آنها به نوشتهٔ اختصاصی جیمز موریه (سرگذشت حاجی بابای اصفهانی) به «نقدِ جماعت ایرانی» نپرداخته است.
دورهٔ زمانیای که این کتاب توسط میرزا حبیب اصفهانی ترجمه شد و نشر یافت دورهٔ است که نخبگان جماعت ایرانی به دنبالِ یافتنِ این سؤال هستند که «چرا ما چنین عقب ماندهایم؟»
نخبگان جماعت ایرانی هر کدام از منظر خود به این سؤال پاسخ دادند. بعضی موضوعِ «ایرانی و غیرایرانی» را پیش کشیدند و انگشت اتهام را به سمت غیرایرانی نشانه رفتند و از انگلیس و روس در تاریخ معاصر آن زمان گرفته تا مغول و عرب و مقدونیان را عاملِ فسادِ نژادِ ایرانی و تمام رذایلِ ایرانی دانستند.
اما مهمترین و منسجمترین پاسخی که برای «چرا ما چنین عقب ماندهایم؟» میتوان تصور کرد، نقدِ سهگانهٔ «حاکمیت سیاسی، رهبری دینی و عامه» است. هر کدام از نخبگان جماعت ایرانی در آن زمان به یک یا دو و یا هر سه موضوعِ مورد نظر پرداختند. «مسأله داشتن» برای نخبگان جماعت ایرانی در آن زمان موضوع تازهای بود و به بازی گرفتنِ «عامه» تازهتر. تا پیش از این «عامه» در هیچ جای هیچ معادلهای قرار نداشت. از این رو با نوشتههای متنوعی راجع به «عامه» مواجه هستیم، از نوشتههای تند و تیزِ امثالِ میرزا فتحعلی آخوندزاده و ملکمخان و سیدجمالدین اسدآبادی و سیدجمالالدین واعظ اصفهانی و حاجی میرزا نصرالله ملکالمتکلمین و میرزا آقاخان کرمانی و جلیل محمدقلیزاده و ابراهیم زنجانی و حاج سیاح گرفته تا نوشتههای ملایمتری از طالبوف و میرزا یوسفخان مستشارالدوله محمد شفیع قزوین و میرزا محمدخان مجدالملک و مصطفی طهرانی و یحیی دولتآبادی و زینالعابدین مراغهای و محمدعلی فروغی و... .
هر کدام از این نویسندگان و نویسندگانی که بعد از ایشان آمدند طرزِ نگاهِ ویژهٔ خود را داشتند، یکی موضوع را به «غیر ایرانی» مرتبط دانسته و راجع به آن [اغلب با بیادبی زیاد] نوشت و یکی «حاکمیت سیاسی» را عاملِ اصلی و دیگری «رهبری دینی» و دیگری نیز «عامه» را موردِ عنایت قرار داد.
نوشتههای اینها تمامِ آنچه داشتیم بود. اینکه این نوشتهها ما را راضی نمیکند و یا اینکه پرداختن به هر کدام از این مسائل به تنهایی پاسخِ معمای ما نیست و یا اینکه تند و تیز بودن برخی قلمها روح ما را آزرده میکند و یا گزیدهنگاری راجع به این موضوعات اساساً کارِ صحیح یا غلطی است، و یا در نوشتههای ما «مبانی نظری رعایت نمیشود و مطالعات تطبیقی به هیچ گرفته میشود» بحث است و ادامه دارد.
به نظر بنده ما در ابتدای راه هستیم. رنجِ بزرگِ ما جامعهایست که با مطالعه بیگانه است و اساساً با «تفکر عمیق» بیگانهتر. برای همین بحثها ادامهدار نشده و عمق نمیگیرند. «ما برای مدتهای زیای اینگونه تربیت شدهایم» که «این دنیا محلِ گذر است» و بیارزش. «گذار بودنِ آن» به تمام معنی در ما ریشه دوانیده و جزوِ سرشت ما شده است. «ما برای مدتهای زیای اینگونه تربیت شدهایم» که فکر کردن راجع به آینده گناه محسوب شده و «دخالت در کارخانهٔ الهی». آینده از آنِ خداست. اوست که میداند و نباید از او جلوتر بزنیم! یعنی برای آیندهٔ دور برنامهریزی کنیم و از چه خواهیم کردها بگوییم! «ما برای مدتهای زیای اینگونه تربیت شدهایم» که مسائل بزرگ را با استخاره و حکمت و تقدیر و نظایر اینها بررسی و حل کنیم! (گویا ارادهای نداریم و یا نباید بروز بدهیم.)
این حقیقتِ ما است در مواجهه با «بُعدِ زمان». ما اینگونه تربیت شدهایم و ادعای اینکه «ما ملتی تربیت ناشدهایم» صحت ندارد. مدعیانِ این گزاره چیزی را در ما میجویند که ما فاقدِ آنیم، همین! و مسألهٔ اصلی همین است. ملّتی که بُعدِ زمان برایش اینچنین تعریف شده و جاافتاده است همینطورها میشود که هستیم. نگاه او به تاریخ «مختصِ خودِ اوست». او «آنچه گذشت» را «گذشته» میداند و نه «تاریخ» به معنیای که از آن بهره ببرد و همچنین «آنچه در پیش هست» را به دور از ارادهٔ خویش.
مفاهیمی که ذکر شد در ما رسوب کرده و گذشتِ یکی دو قرنهٔ اخیر هم نتوانسته در ما تغییر بزرگی ایجاد کند و بهنظر میرسد نیاز به زمان بیشتری است.
مأخذ: طالبوف، عبدالرحیم. 1356. آزادی و سیاست. به کوشش ایرج افشار. تهران: انتشارات سحر. (طالبوف، 1356: 39)
@movarekhan
📖شماره هشتم نشریه تاریخ اندیش با موضوع سلامت و بیماری های واگیردار در ادوار تاریخ منتشر شد.
در این شماره می خوانید:
🔹سر سخن _ آسیه ایزدیار
🔹اخلاق پزشکی در متون تاریخی و ادبی ایران_ دکتر عبدالمجید ایدی
🔹مفاهیم و روش های گوناگون طبابت در دوره های مختلف تاریخ _ دکتر سیاوش درودیان
🔹واکاوی بهداشت در ایران باستان _ افتخار قاسم زاده /راضیه طهماسبی
🔹نقش و جایگاه دین در علم پزشکی ایران باستان_ اسماعیل پهلوان/نساء مصباحیان
🔹سه شیوه در مواجهه با درمان بیماری های همه گیر در عصر صفویه_ خدیجه مرادی
🔹مراقبت های پزشکی در غرب قلمرو حکومت قاجار _ پرفسور ویلم فلور/ ترجمه سارا شوهانی
🔹جدال میان طب قدیم و جدید در عصر قاجار _ دکتر عبدالمهدی رجائی
🔹روزنامه اختر و الکلیسم _ دکتر داریوش غلامی/ دکتر حسینعلی قربانی
🔹اقدامات حکومت پهلوی در خصوص کنترل بیماری های مقاربتی و بهداشت فواحش _ دکتر مسعود کثیری/ زهرا شریفی
🔹بررسی اسنادی وضعیت کمیجان و فراهان در دوره رضا شاه _ محمد جمالو
@movarekhan
با اپلیکیشن دیپ نوستالژی
هوش مصنوعی به تصاویر قدیمی جان می دهد
یادداشت میثم لطفی در #ایران از چگونگی طراحی و کاربرد اپلکیشن هایی که بناست با «زنده کردن چهره اجداد ما از طریق بازسازی ویدیویی، ارتباط با تاریخ خانوادگی هر یک از ما را عمیقتر کنند»
@movarekhan
چهره ها:
«احسان یارشاطر»
بنيانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی در نیویورک (ایرانیکا) و انسانی که تمام عمر خود را صرف تاریخ، فرهنگ و ادب ایران کرد.
منبع: BBC
@movarekhan
این #توییت انتها ندارد
✍️محمد مالی
کاش رنگ آدم «ساری» بود و جنس آدم «زنجان». کاش گوشت آدم «سمنان» بود و استخوانش «کاشمر». کاش آدم لبش «قشم» بود و زبانش «بندرعباس». کاش آدم رویایش «تنب کوچک» بود و هوایش «دماوند». کاش آدم مثل «قزوین» میخندید و میگریست چون «ارومیه». کاش آدم مثل «کرمانشاه» میایستاد، اسمش «کردستان» بود و دوستش «سوسنگرد»
کاش شناسنامه آدم «یاسوج» بود و کارت ملیش «همدان». کاش آدم صبر «دزفول» داشت و بخشش «کرمان». کاش آدم ریشه در «چابهار» داشت و سرش «گنبدکاووس». کاش دفتر آدم «گلپایگان» بود و کتابش «اصفهان». کاش آدم غرور «خرمآباد» داشت و مهربانی «بانه». کاش صورت آدم «سیستان» بود و سیرتش «رشت».
کاش باطن آدم «شیراز» بود و ظاهرش «خوانسار». گذشته آدم «اهواز» بود و آیندهش «انزلی». دلش «گناوه» بود و دستهاش «قمصر». چشمهاش «مشهد» بود و پاهایش «نوشهر». کاش عمر آدم «آستارا» بود و عاقبتش «تبریز». کاش قلب آدم «یزد» بود و ریهش «کاشان». کاش جسم آدم «نیشابور» بود و جان اون «نایین».
کاش آدم «آبادان» بود یا «تهران»
#دریغ_است_ایران_که_ویران_شود
@movarekhan
امروز همزمان با سالروز تولد حبیب لاجوردی که پروژه تاریخ شفاهی هاروارد به همت او انجام گرفته است، راهاندازی وبسایتی برای انتشار مصاحبههای این پروژه با هدف دسترسی آسانتر و با قابلیت استفاده کاربردیتر را به اطلاع میرسانیم.
این وبسایت مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد را که فایلهای صوتی و نوشتاری آن در وبسایت کتابخانه آن دانشگاه منتشر شدهاند، به صورت متنی در دسترس قرار میدهد. همچنین ترجمه فهرست موضوعی پروژه به فارسی در این وبسایت انتشار یافته است.
http://iranhistory.net/
@tarikh_shafahi_iran_project
@movarekhan
فروردین ماه 1358
وقوع درگیری های شدید در نقده
در جریان افتتاح دفتر حزب دموکرات کردستان در شهرستان نقده، درگیری مسلحانه و خونینی پیش آمد که طی آن حداقل ۱۰نفر کشته و ۳۶نفر زخمی شدند.
منبع: فایزون
@movarekhan
✳️سومین همایش ملی آموزش تاریخ
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
مهلت ارسال مقالات: ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
علاقمندان می توانند جهت ارسال مقالات و دریافت اطلاعات بیشتر به آدرس سایت همایش مراجعه نمایند http://3thahconf.cfu.ac.ir
@movarekhan
دعوت به تماشای کلیپ دیدنی #ایران_در_قرن_چهاردهم
اثر "بهرنگ تنکابنی" و "محیا فرمانی"
#صد_سال_به_ازین_سال_ها
#نوروزتان_مبارک
@movarekhan
بخش کوتاهی از مصاحبه کمتر دیده شده زنده یاد «محمد علی جمال زاده» پیرامون دیدگاهش نسبت به آینده ایران و نسبتش با تاریخ نانوشته آن.
@movarekhan
شماره 12 «ماهنامه قاف» منتشر شد.
#عدنان_دانشیار «تاریخ و قاتلش»
#هانیه_عظیمیان «حافظه جمعی، آموزش تاریخ و آگاهی تاریخی
#مجید_علیپور «خودانتقادی یا خودزنی؛ پیرامون کلیشه های تاریخی»
#محمود_نیکویه «پورداود؛ احیاگر فرهنگ و تمدن ایران باستان»
و...
@movarekhan
✳️چرا به فکر این فقر و فلاکت نیستیم؟
✍️نعمت الله فاضلی
🔺حال و روز بازار کتاب های تألیفی علوم اجتماعی (جامعه شناسی، انسان شناسی، جمعیت شناسی، مطالعات فرهنگی، جغرافی، تاریخ، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی) اصلا خوب نیست. شاید چندان ناروا نباشد بگویم رو به احتضار است. می دانم در کل وضعیت بازار کتاب بی رونق است، اما این بازار تعطیل نیست و فروش 64 میلیارد تومانی نمایشگاه مجازی امسال (1399) نشان می دهد که کتاب همچنان خرید و فروش می شود. ناشران و فروشندگان کتاب هم اگرچه رضایت ندارند اما همچنان فعال هستند اما سهم عرضه و تقاضای کتاب های علوم اجتماعی تألیفی در این بازار بسیار ناچیز است. قصه فقط به امسال و بحران کرونا ربط ندارد، چندین سال است که وضع همین طور است. همه زنجیره تولید و عرضه و مشتری در نابودی این بازار نقش دارند.
🔺استادان نمی نویسند! زیرا نظام ارتقاء استادان براساس نوشتن مقاله تنظیم شده است. ناشران از این کتاب ها استقبال نمی کنند، زیرا ذائقه مشتریان با کتاب های ترجمه خو کرده است. مشتریان هم به این کتاب ها اقبالی ندارند، زیرا کتاب های تألیفی این حوزه اندک، غیرقابل دسترس و بی کیفیت هستند. اگر کتاب های روش تحقیق و برخی کتاب های درسی این حوزه را کنار بگذاریم، (اگرچه در همین زمینه ها هم اولویت خوانندگان و مشتریان با کتاب های ترجمه شده است) سایر کتاب ها تقریبا هیچ بازاری ندارند.
🔺البته بندرت شاهدیم که برخی کتاب ها (مانند کتاب «ما ایرانیان» مقصود فراستخواه یا برخی کتاب های سید جواد طباطبایی و محمود سریع القلم یا محمدرضا تاجیک) فروش می کنند. در این اوضاع و احوال طبیعتا هر سال از تعداد مولفان این کتاب ها کاسته می شود و ناشران نیز بیش تر و بیش تر به انتشار کتب ترجمه روی می آورند و خوانندگان نیز بیش از پیش با تألیف فارسی در علوم اجتماعی فاصله می گیرند.
🔺از یک طرف شبکه های اجتماعی و رسانه ها فضایی ایجاد کرده اند که خواندن متن های مینمالی، مصرفی و سطحی روز به روز بیش تر می شود؛ و از طرف دیگر دانشگاه ها نوشتن کتاب را برای استادان محدود ساخته و امتیازی به آن ها نمی دهند و مشوق آن ها نیستند. دیر یا زود با ادامه این روند کار تألیف جدی و مفید در این دانش ها به پایان می رسد و بازار کتاب این حوزه وسیع دانش کاملا نابود می شود. جامعه ایران می ماند و خواندن کتب ترجمه ای.
🔺نابودی بازار کتاب های تألیفی علوم اجتماعی به معنای نابودی صدای جامعه ایران است. هر یک از شاخه های علوم اجتماعی روایت بخشی از سرزمین (جغرافیا)، فرهنگ (انسان شناسی)، تاریخ، اقتصاد و حقوق و زندگی و زیست جهان این مردم است. حذف رسانه کتاب دانشگاهی (علوم اجتماعی) یعنی حذف اندیشه و پژوهش و نوآوری فکری از جامعه. بازار مقاله نویسی و ترجمه کتاب نمی تواند جای کتب تألیفی را بگیرد. ما داریم سال به سال از نظر فکری فقیرتر و فقیرتر می شویم. نقاب مقالات و کتاب های ترجمه ای، مانع از دیده شدن این فقر و فلاکت فکری و فرهنگی شده است.
🔺معمولا در آستانه سال نو و تعطیلات روزنامه نگاران و فعالان شبکه های اجتماعی تلاش می کنند تا کتاب های خوب را به مردم معرفی کنند. یکی از راهبردهای شان اینست که از نویسندگان و استادان دانشگاه می خواهند کتاب هایی را پیشنهاد کنند. سال هاست که از من هم دعوت می کنند تا پیشنهادهایم را عرضه کنم. اتفاقی که در سال های اخیر افتاده غلبه معرفی کتاب های ترجمه شده به خوانندگان است. در ویترین های کتابفروشی ها هم بندرت کتاب های تألیفی عرضه می شود. به ویژه این وضعیت در زمینه کتاب های علوم اجتماعی شدیدتر است.
🔺جامعه دانشگاهی و اهل مطالعه می توانند چاره ای بیندیشند و در حرکتی جمعی برای رونق تألیف در این حوزه تلاش کنند. چشم مان را به این فقر و فلاکت فکری نبندیم که آینده ای دشوار برای ما ایجاد می کند. لااقل برای نوروز به یکدیگر کتاب های تألیفی مناسب و شایسته ای را که می شناسیم معرفی کنیم. شاید لازم باشد کمپین «تألیف بخوانیم» ایجاد کنیم.
@movarekhan
انجمن علمی تاریخ تربیت مدرس برگزار میکند:
از کور تا ارس
( روایتی تازه از زمینه و روند جنگ نخست ایران و روسیه )
🔺پروفسور جورج بورنوتیان
🔺 دکتر جواد مرشدلو
یکشنبه ۲۴ اسفند ساعت ۲۰
لینک حضور در نشست:
https://join.skype.com/jm3wxhbgrKqf
@movarekhan
یکی از نویسندگان ترک به نام احمد رسمی یارار، در یکی از نشریات ترکیه به نام طنین بیوگرافیای از کسروی منتشر کرده بود. وی در این بیوگرافی ضمن تعریف از کسروی به عنوان یکی از دانشمندان ایران، انتقادهایی هم همراه با دروغپردازی بدو داشته، و درضمن کسروی را به دلیل تبار سیادتش عرب دانسته، اگرچه به گفته او بیشتر به ترکها میماند! کسروی در پاسخ به یارار جوابیهای را در روزنامه پرچمش، در اردیبهشت ۱۳۲۳ منتشر کرد که پارهای از آن در پی میآید:
《یارارافندی مرا ترک میخواند، بخواند، عرب میداند، بداند، اگر به عرب یا به ایرانیان ماننده نیستم، نباشم، اینها نه چیزی است که من ارج گذارم. آنچه من ارج گذاردهام و میگذارم آن است که در توده ایران زاییده شدهام و در میان این توده زندگی میکنم و سود و زیان و آسایش و گرفتاری من و خانوادهام بسته به نیکی یا بدی حال این توده و این کشور میباشد، این است بایستی خواهان نیکی این توده باشم که بودهام و اکنون نیز هستم... ما در ایران در زیر درفش این کشور زندگی میکنیم و باید بیش از هرچیزی دلبستگی به فیروزی این کشور و این توده داریم... 》
« خودانتقادی یا خودزنی»؟ پیرامون کلیشههای تاریخی
✍️ مجید علیپور (سردبیر مورخان) ماهنامه «قاف» شماره 12 اسفندماه 1399
🔹از جمله آفات گسترش و سهولت دسترسی به «رسانه» یکی هم به ابتذال کشیده شدن مفاهیم و اصطلاحات تخصصی و علمی است. اگر در گذشته عدهای معرکه برپا کرده و برای حل مشکلات مردم، به آنها خرافه میفروختند؛ امروزه نیز در حوزههای مختلف علمی، اجتماعی، روانشناختی، سلامت و ... میتوان ردپای شیادان، خودشیفتگان و متوهمانی که با پراکندن «شبه علم» (خرافههای مدرن) مشغول بازاریابی و بازارگرمی هستند را مشاهده کرد. یکی از مفاهیم و موضوعاتی که دچار این بلیه شده و بهجای کمک به فهم و تبیین بهتر امور، خود به مشکلی پیش پای ادراک و بینش ما از وضعیت موجود مبدل شده است مفاهیمی است که می توان آنها را «کلیشههای تاریخی» دانست.
🔹«محمدعلی جمالزاده» نخستین نویسندهای بود که با هدف توجه دادن ایرانیان به نوعی «خودشناسی»، خلقیات ما ایرانیان را نوشت و تلاش کرد توجه هموطنانش را به مقوله «خود انتقادی» جلب کند. استقبال از این کتاب به اندازهای زیاد بود که به نوعی باعث خلق ژانری ویژه شد که میتوان از آن به «خلقیات نویسی» یاد کرد. بعدها نویسندگانی چون «حسن نراقی»، « علیمحمد ایزدی »، «علی رضاقلی»، «مهدی بازرگان»، «مقصود فراستخواه»، «محمود سریع القلم» و ... راه او را پی گرفتند و هریک به زعم خود تلاش کردند همچون طبیب، نشانهها و علل «بیماری» را نشان دهند. جدا از تفاوتهای مشهودی که در کیفیت آثار این نویسندگان و متفکران وطنی وجود دارد، به مدد شیفتگانی که از همان ابتدا «تفکر انتقادی» را پیشپای نام و شهرت نویسندگان این دسته از آثار ذبح کرده و میزان استقبال از آنها را دلیلی بر درستی مندرجات میدانستند؛ این مسیر نو به سرعت به درهی بیمایگی و حرفهای پرطمطراق اما پوچ و تهی از معنا منحرف شد و «خودزنی» جای «خودانتقادی» را گرفت. تیراژ بالا و گستردگی استقبال جامعه از کتابهایی مانند «جامعهشناسی خودمانی»، « چرا عقب ماندهایم؟»، «جامعهشناسی نخبهکشی» و ... گویای چنین گرایشی است. کتابها و آثاری که در بسیاری از موارد بهجای تکیه بر مستندات و ارایهی دلایل علمی؛ مشتی داستان و حرفهای عامیانه، کلیبافیهای سطحی، تعمیمهای ناروا و آگاهیهای گزینش شده را پایه و مبناء اثبات فرضیهی خود قرار دادهاند: «ملتی تربیت ناشده»
🔹تاریخی که عموم مردم از آن آگاهند چیزی بیش از یک «برتر روایت» نیست. روایتی که به هرعلت، برای مدتی مقبول جامعه افتاده و همه را به این صرافت انداخته است تا براساس بینشی که متأثر از آن است، مسائل جامعه را فهم و به دنبال تبیین آنها بروند. آشکار است که در مقابل این روایت مقبول، همواره روایتهای رقیبی هم هستند که با توجه به تحولات سریعی که در دوره مدرن شاهدیم، در بسیاری از موارد، استحکام روایت غالب در برابر روایتهای مغلوب، تضعیف میشود و چهبسا به سرعت شاهد جابهجایی این دو با یکدیگر باشیم. بعد از آن است که با سیلی از تفسیرها و تحلیلهای ناشی از خوانش و بینش نو از تاریخ مواجه میشویم که با روایت و تحلیل نسلهای پیشین از تاریخ و شخصیتهای تاریخی تفاوت کلی دارند. تغییر دیدگاههای پارهای از نویسندگان و کنشگران دربارهی شخصیتهایی مانند «ملکم خان»، «فروغی»، «قوامالسلطنه»، «شریعتی» و ... نمونههایی از این تغییرات محتمل در تقابل و جابهجایی روایت غالب با روایتهای رقیب است که طبعاً اثرات و پیامدهای خود را در ساختارها و روابط سیاسی، فرهنگی، آموزشی و ... هم خواهد گذاشت.
🔹از مدعیات باورمندان به فرضیه «ملت محروم از حافظه تاریخی» برمیآید مدعای اصلی این است که: این ملت/ مردمِ فاقد تربیت و قدرناشناسند که سبب اصلی شکستها و ناکامیها و عقب ماندگی تاریخی خودشان هستند بنابراین اگر «تاریخ معلم انسانها» و «چراغ راه» میبود، قاعدتاً میبایست این مردم از حوادث تاریخی و تجارب تلخ گذشته، عبرت گرفته و خطاهای گذشته را از نو مرتکب نمیشدند! و در پی اثبات این مدعاست که غالبا روایتی سرسری، گزینش شده و مغشوش از رویدادهای تاریخی، مشحون از دیو و فرشتهسازی و تقسیم نقشآفرینان به خادم و خائن یا قهرمان و ضدقهرمان به دست میدهند که بیش از آنکه کمکی به تبیین و درک چرایی رویدادها نماید؛ در پی کشف «بز بلاگردان» ماجراست تا تقصیر همه شکستها و ناکامیها را به گردن او بیاندازد. زمانی انگشت اتهام چنین تاریخنویسانی به سوی «طبقهی حاکم خائن وطنی» و «استعمار خارجی» نشانه رفته بود و اکنون جهتش را با تغییری 180درجهای به سمت «عامهی مردم تربیت ناشده، قدرناشناس، فرصت ناشناس و ...» تغییر داده است!
متن کامل یادداشت در آدرس http://www.movarekhan.com/blog/stereotyped_historiography/
@movarekhan
استخراج و ارسال تلگراف رمز از سردار اسعد بختیاری به تاریخ چهارم صفر ۱۳۳۰ق:
سفارت لندن
استخراج این تلگراف آقای سردار اسعد را فوراً به مستر لینچ برسانید
(به شما اطمینان میدهم من و فامیل من بههیچوجه به خیال نیابت سلطنت و تأسیس سلسله بختیاری نیستیم و جز به دولت مشروطه و اساس constiution به هیچ رژیمی خدمت نخواهیم کرد. انتشار مخالفت من با نایبالسلطنه و بعضی شهرتها که مفسدین بر ضد من و وزرا میدهند بهکلی بیاصل و وزرا کاملاً طرف اعتماد خیرخواهان هستند. شما میتوانید به دوستان ایران اطمینان کامل بدهید)
علیقلی بختیاری
۴ صفر ۱۳۳۰
#نشر_مورخان
#اسناد
#سردار_اسعد_بختیاری
https://www.instagram.com/p/CMHB4hehNU9/?igshid=1v2k0kd1aaey0
همایش بینالمللی
«تاریخ اجتماعی بیماریهای همهگیر در تاریخ معاصر ایران»
دوشنبه / 18 اسفند ۱۳۹۹
@movarekhan