mrblue_a | Unsorted

Telegram-канал mrblue_a - دست نوشته های آبی

22

✍️🌹Blue راه ارتباطی : @amirsaadati20

Subscribe to a channel

دست نوشته های آبی

چگونه زیبا تر و دل زنده تر از تو را بیابم؟

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

🎙 «بازتاب»؛ تقدیم می‌کند:

📍 قسمت ششم پادکست «بازتاب»؛

💠 آوای ضبط ‌شده از ششمین همایش گروه آموزشی «بازتاب»

🗣 نسخه باکیفیت (۸۱ مگابایت)

📌 در این قسمت، دکتر اکبر سلطانی از «تفکر نقاد و جامعه‌ی امروز ما» برایمان می‌گوید.

🗓 تاریخ برگزاری: شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸

⏱ مدت زمان این فایل: ۲ ساعت و ۱۸ دقیقه

🔸 اگر از شنیدن این پادکست لذت بردید و برایتان مفید بود، آن را با دوستان، خانواده و اساتیدتان به اشتراک بگذارید.


🌐 «بازتاب» را در صفحات مجازی دنبال کنید:

تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ارتباط با ما

#Higher_Ordinal_Thinking_Skills #FutureSkills #Thinking #Critical_Thinking #REFLECT #MakeADifference #BAZTAB_Podcast

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

بگو باید چه کنم؟ من که از تو بی‌خبرم...

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

آدم هایی را می شناسم که عاشق خانه اند. حتی عاشق اتاقی دنج.
آن ها تنهایی زیبایی دارند.
آن ها زندگی را خوب می‌فهمند...

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

یعنی طرفای 1:40 رو تو ورودی بهشت پخش میکنن😄😄
@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

انسان های این زمان کمتر اندوه را می‌چشند. اندوه با ارزش بود و شریف.
اما انسان های این زمان کمتر با خود تنها می شوند. دیگر کمتر کسی در افکارش غرق می شود. کمتر پیدا می‌شود فلانی بگوید در تخیلم ساعت ها غرق شدم...
اندوه در تنهایی می آید. مانند افسردگی زیاد نمی ماند. اندوه معنای رنج هایی است که کشیده ایم. اندوه ما را پاک خواهد کرد...

امیر حسین

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

از دستش ندهید...
کار فاخری نیست، شاید موسیقی هم نباشد. چند خط دلنوشته یا چیزی برای یک نفر که نزدیک است.
@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

زندانی گفت:((اگر درد آنقدر زیاد بود که نتوانستی تمامش را فریاد بزنی، چه کار می کنی؟))

سرباز گفت :(( مثل حالا. شب ها زود می خوابم، سیگار می کشم و تنهایی بیرون می روم.))

زندانی خنده اش گرفت. سیگاری خواست.

✍️امیر حسین سعادتی

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

سعدی!
چو جورش می‌بری 
نزدیک او دیگر مرو

ای بی بصر من می روم؟
او می کشد قلاب را...

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

گاه گم می شوم.
خاطرات درد خوشایندی می شود. از همه دور هستم و در کنار تو، روی شیروانی قرمزی می نشینم. در کنار تو، بی آزار ترین انسانی که دیده ام، آرام می نشینم. بی هیچ صحبتی، بی هیچ نصیحتی. همچون دو دوست تا آخر عمر، ما دردل هایمان را در سکوت می کنیم.
حالا غروب شده و شهر خلوت است...

✍️امیر حسین سعادتی

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

بارونم که میاد
@Hibrary

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

ای رفته از دستان من...
بازگشتت ناممکن شده؟

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

می تپد...
زنده نیست؟

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

انسان به انتظار زنده است.
این خود برای کشتنش کافیست...

✍️امیر حسین
@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

زمانی هم می آید که دل به دریا میزنی...
دل به دریا زدن یعنی غمار.
انسان وقتی غمار می کند که به آخر درماندگی رسیده باشد...
آنجا که چیزی ندارد برای امانت؛ خودش را گرو می‌گذارد.

✍امیر حسین

@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

بازم...✨

چنان ابر نوبهارم من
به دل شور گریه دارم من
می توانم آیا نبارم من؟

....
آن خانه ی ویرانی که در دل دارم
آن آتشی که در شوره زار دل دارم
هر زمان که نسیمی ز او می‌رسد تازه می‌شود،
روشن می‌شود...


....

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

بداهه.
28 اردیبهشت 1401
شب قبل از کنکور حسین.
برای حسین. 🌺♥️

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

غم در دل من بود و نمی‌دانم چه طور فهمیدی.
اما فهم تو در من نور شد...
مگر تو کجا ایستاده ای؟

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

سوز...

@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

C’s

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

نادان به عمارت بدن مشغول است
دانا به کرشمهٔ سخن مشغول است

صوفی به فریب مرد و زن مشغول است
عاشق به هلاک خویشتن مشغول است!

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

هر انسانی یک بار برای رسیدن به یک نفر
دیر می کند
و پس از آن،
برای رسیدن به کسان ِ دیگر
عجله‌ای نمی‌کند.

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

📀320
@Elmorusic

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

فرمانده به سمت سرباز رفت. برف می بارید. جنگل ساکت بود. سرباز تا زانو در برف ها فرو میرفت. بند اسلحه را به دوشش انداخته بود. به زحمت از میان درختان سپیدار راه میرفت. پوست صورتش سفید شده بود و گونه هایش متورم. قندیل های کوچکی از کلاهخودش آویزان شده بودند. برف به سیبیل های جوگندمی اش چسبیده بود. فرمانده تا به او رسید زیر بغل سرباز را گرفت. گفت:(( کس دیگه ای هم اون جلو هست؟ از کدوم گروهان هستی؟))
سرباز زمزمه کرد:(( پ... پشت سرم هی... هیچ کس زنده نمونده)) و از روی دوش فرمانده لیز خورد و روی برف ها افتاد.


✍️امیر حسین سعادتی

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

آنچه اکنون هست، چیزی به جز درد نیست. تو این واقعیت را میدانی.

@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

من خود را یافتم. در شبی تاریک، در میان هیاهوی تنهایی. من خودم را دیدم...
و آنگاه تو را...انگاه تو را دیدم. در وسط خیابانی خالی. در میان جنازه های بی روح. قدم می زدی. نه... می رقصدی. آخرین انسان بودی و آن سال، سال انقراض آدمیت بود.

✍️امیر حسین

@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

به تمام مردان خواهم گفت که دست از جنگ بردارند. موبدان باید از موعظه کردن دست بکشند.
هنوز زنی در این دنیا نفس میکشد.

✍️امیر حسین

@MrBlue_A

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

پریشان بود و تنها.
چنان که هنوز کسی نتوانسته پیدایش کند.

امیر حسین

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

روابطی که شما در آن حق انتخاب و تصمیم گیری برای خود و زندگی خود دارید، انسانی است.
گاهی ما سالها برده ی تصمیم های دیگرانیم. این روابط غیر اخلاقی است.

✍️ امیر حسین

@Hibrary

Читать полностью…

دست نوشته های آبی

من چاره ای جز داستان نویسی ندارم.
بعضی گمان می کنند این انتخاب من بود.
مگر کسی مایل به انتخاب رنج است؟

✍️امیر حسین
@MrBlue_A🌹

Читать полностью…
Subscribe to a channel