mswmwriter | Unsorted

Telegram-канал mswmwriter - "خانمِ نویسنده"

-

نویسنده✍️📖 واژه ها عجیب روح را نوازش می دهند🎶🌿 برای تهیه آثار نویسنده به آیدی زیر پیام دهید: @Maswmhft #معصومه_فتح_اللهی 🌱🌱🌱

Subscribe to a channel

"خانمِ نویسنده"

گفتند:
فلانی را چه می گویی؟
روی آب راه می رود!
گفت:
اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار را می‌کند.

گفتند:
پس از نظر تو شاهکار چیست؟

گفت:
این‌که در بین مردم زندگی کنی ولی هیچگاه بـه کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی، کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار اسـت...

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

روی پرتگاه آرزو بایست و بجنگ...🌱

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

لاف عشق و گله از یار، بسی لاف دروغ
عشق بازان چُنین، مستحق هجرانند!


@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

کاشکی همه خونه ها این شکلی بود...

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

اهالی خانه در حدی ساکت و بی آزار بودند که صدای بال زدن مگس ها را می شد شنید. پیرمردی بیمار و از پا افتاده گوشه ای کز کرده بود. بار پنجم بود که دکمه‌های پیراهنش را باز و بسته می کرد. نگاهی به قفسه سینه اش می انداخت، بعد سراغ پاهایش می رفت و پاچه شلوارش را تا زانو بالا می کشید. کار هر روزش بود. چند ساعتی را این طور سر می کرد. خسته که می شد سر روی بالشت می گذاشت و زود خوابش می برد. ترانه می گفت به گوشت بدنش نگاه می کنه. فکر می کنه هر روز داره لاغرتر می شه و می خواد بمیره.

✍ نویسنده:
#معصومه_فتح_اللهی
✅️ تیکه ای از رمان جدید، چاپ به زودی
💯 برای تهیه آثارم به آیدی زیر پیام دهید‌.


@Maswmhft

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟

فقيرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زير آن سنگ هاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است!

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتی ها برای آن ساخته شده باشند.

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

مخاطب عزیزی که دو رمان قبلی رو مطالعه کردند و برای رمان سنگ دوله اقدام به خرید کردند. رضایت شما باعث خوشحالی منه❤️🌱
#رضایت_مخاطب
@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

زندگی کردن نادرترین اتفاق جهان هستی است.
بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین.


@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

تا حالا با خودت فکر کردی دیوونگی به خاطر عشق ممکنه اتفاق بیفته؟
عشق با اینکه میتونه اتفاق خیلی قشنگی باشه ولی گاهی اوقات تبدیل به سم کشنده‌ای میشه!
اگه دنبال داستانی با این موضوع می‌گردی من رمان های عاشقانه و غیر قابل پیش‌بینی جولانگاه دیوانگان و سنگ دوله رو پیشنهاد می‌کنم.
برای خرید با تخفیف و هدیه یک عدد رمان دیگه میتونی پیام بدی👇
@Maswmhft

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

یکی از اینا🥹 چشمای رنگیش😍

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

هیچ گلی در آرزوی آمدن زنبور نمی ماند،
شکوفه می دهد و زنبور به سمتش می آید.‌‌..

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

تازه چهارده ساله شده بودم. مادرم مدام می گفت باید آشپزی و خیاطی را خوب بلد شوی. کارم شده بود سر و کله زدن با قابلمه ها و چرخ خیاطی خرابی که کلافه ام می کرد. روزها شبیه هم تکرار می شد و من به یکنواختی کارهایم عادت کرده بودم‌. خانه بزرگ پدرم کفاف سر وصدای بچه های ریز و درشتش را می داد. تنها من اضافی بودم، با وجود هفت پسر که هر کدام جوری مایه عذاب پدر و مادرم می شدند اما تمام نگاه ها سمت من بود. حتی همسایه ها می خواستند از شر من خلاص شوند آن هم نمی دانستم برای چه! حتی اجازه ندادند درسم را ادامه دهم‌، تا فهمیدند خواندن و نوشتن را ياد گرفته‌ام پرونده‌ام را از مدرسه کشیدند بیرون. کاری کردند که درس خواندن به بزرگترین‌ حسرت زندگی ام تبدیل شود. اجازه هیچ کاری را نداشتم، حتی از خانه بیرون رفتن. هر وقت مجبور بودم برای کاری بیرون بروم یکی از برادرهایم را می فرستادند تا مواظبم باشد، انگار من دست و پا چلفتی بودم. هزار جور فکر به سرم می زد. با خودم می گفتم؛ نکنه مغزم ناقصه. نکنه عیبی دارم که بی خبرم!

✍ نویسنده:
#معصومه_فتح_اللهی
✅️ بخشی از رمان جدید، چاپ به زودی

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

اول: از ته ته دل بخواش
دوم: اراده‌ کن
سوم: خدا چطور شدنش رو حل می‌کنه.

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

همه چیز در شهر آرام بود
جز قلبم!
@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

غیر اخلاقی ترین عادت بشر
این است که مدام و بی‌وقفه درباره هر کس و
پیش از آنکه بفهمد و درک کند، قضاوت می‌کند.

_ میلان کوندرا
@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

و تنها صداست که می ماند...🌱

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

"ياقوت سرخ" لقب زنى است كه به مدت ٣٠ سال، هرروز در ميدان فردوسى تهران به انتظار معشوق مى‌استاد!

‏گويا اين زن در دهه ١٣٣٠، عاشق پسرى مي‌شود و با او قرار مي‌گذارد. پسر از او مي‌خواهد لباسى سراسر قرمز بپوشد تا بتواند راحت او را پيدا كند!

‏ياقوت لباسى سراسر قرمز مي‌پوشد و بر سر قرار می‌رود ولى معشوق هيچگاه نيامد!

‏ياقوتِ عاشق، تا حدود سال ١٣۶٠ با لباس قرمز هرروز بدون غيبت، بر سر ميعادگاه حاضر می‌شد؛ اما معشوق هيچ‌گاه نيامد...

‏تا اين‌كه يک روز، ياقوت نيز نيامد و هيچكس پس از آن‌روز از او خبردار نشد...

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

تصور سفر با کسی که عاشق دریاست و شما به زور او را به کویر برده‌اید وحشتناک است!

گاهی رفتارها و کارهایی که اطرافیان و به خصوص شریک عاطفی ما انجام می دهد، باعث می شود که به فکر تغییر دادن او باشیم. چیزی که هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد. شما هیچ وقت نمی توانید کسی را که علاقه زیادی به خوردن گوشت دارد به سمت گیاه‌خواری سوق دهید. او از خوردن گوشت لذت می برد و غذاهای گیاهی مزه خوبی در دهان او ندارند‌. این قضیه درباره کارها و رفتارهایی که در وجود او نهادینه شده‌اند و سال های طولانی با آن ها زندگی کرده است نیز این‌گونه است. اگر از صبح بیدار شوید و در گوش کسی بخوانید، آن چیزی را انجام دهد که مطابق میل شماست جز اعصاب بهم ریخته چیزی نصیب شما نخواهد شد. شما نمی توانید انتظار داشته باشید کسی از علاقه و زندگی خود بگذرد و تنها به چیزهایی که شما می خواهید عمل کند. اگر می دانید شخصی که می خواهید برای آينده خود انتخاب کنید به ورزش علاقه دارد و می خواهد در آن زمینه موفق شود، در حالی که شما از ورزش متنفرید و می خواهید او یک کارمند، مدیر یا چیزی که دوست دارید بشود، هیچ وقت با او وارد رابطه نشوید. او یک انسان است و حق دارد برای علاقه های خود تلاش کند. شما نمی توانید او را اسیر خود کنید و آزارش دهید. کسی را پیدا کنید که با شما تفاهم داشته باشد، حتی در مورد رفتن به مسافرت. تصور سفر با کسی که عاشق دریاست و شما به زور او را به کویر برده اید وحشتناک است. باور کنید نمی توانید هیچ شخصی را تغییر دهید!

✍ نویسنده:
#معصومه_فتح_اللهی

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

این عکس واسه اوناییه که عاشق خیاطی هستن🪡🧵

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

پیری تو و کدوم دوستته؟😂
بفرست براش😌

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

انسان با صمیمیت بیش از اندازه با دیگران،
از ارزش و احترام خود می کاهد.


👤 آرتور شوپنهاور
@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

به همان جای اولی که نشسته بودم برگشتم. آفتاب کم‌کم داشت غروب می‌کرد، نه از شام خبری بود نه از سرپناهی تا چشمانم را می‌بستم. ساعت‌ها مشغول تماشای مردمی بودم که از کنارم می‌گذشتند. چه دنیای بزرگی و چه آدم‌های رنگارنگی. وقتی که حوصله‌ام سر می‌رفت، ذهن کسانی را که قیافه‌شان برایم جالب بود می‌خواندم. چقدر حرف‌هایشان عجیب و گاهی خنده‌آور بود. بعضی‌ها اصلاً شبیه حرف‌هایشان نبودند، آدم‌هایی را می‌دیدم با ظاهری موجه و متشخص؛ اما درونی زشت. برعکس این قضیه هم پیدا می‌شد، جوان‌هایی با قیافه‌ها و لباس‌های جلف و رنگارنگ که قلبی مهربان و ساده در سینه‌شان می‌تپید. آدم‌ها همیشه برایم عجیب بودند، با آن قضیه عجیب‌تر هم شدند. اگر نویسنده بودم، کتابی می‌نوشتم و اسمش را می‌گذاشتم:«موجودات دوپایی که جهان را به‌هم ریخته‌اند.»

📕 سنگ دوله
✍️
#معصومه_فتح_اللهی
✅️ برای تهیه آثارم به آیدی زیر پیام دهید.


@Maswmhft

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

هوا روبه تاریکى محض مى‌رفت، تاریک، تاریک! از آسمان ذغال مى‌بارید، فقط در میان آن‌همه تاریکى شعله آتش‌خانه‌هاى روبه‌رو و چراغ‌هاى کوچکشان معلوم بود، نور ضعیفى که مى‌توانستى انگشتش را از این فاصله روى آنها بگذارى. در این دنیاى بى‌رحم و پر از تاریکى کنار دل‌شکسته‌اى نشسته بودم که حتى حرف زدن درباره آدم‌ها روحش را به درد مى‌آورد .
در عمرى که پشت سر گذاشته بودم نه غمى کشیده بودم نه کسى دلم را آزار داده بود، شاید به خاطر همین بود نمى‌توانستم با او همدردى کنم. آدم‌ها تا خودشان دردى را تجربه نکنند معناى آن را درک نمى‌کنند؛ مگر آنکه همان درد یک روز به سراغ خودشان بیاید.

📕 سنگ دوله
✍️
#معصومه_فتح_اللهی
✅️ برای تهیه اثر به آیدی زیر پیام دهید.


@Maswmhft

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

کسی که روحت را شناخته باشد
فراتر از دوست داشتن، تو را زندگی کرده است.🤍

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

عشق گاهی اوقات تبدیل به هیولایی خطرناک می شود. زن و مرد نمی شناسد و به هیچ کسی رحم نمی کند. درست مانند شخصیت داستان که تا جنون پیش رفته و دیگر نه به خود رحم می کند و نه به تمام کسانی که می شناسد. او تنها یک چیز می‌خواهد! پیدا کردن گمشده‌ای که تنها او می تواند دردش را التیام بخشد. میان این همه دیوانگی و عشق خطرناک دختری که از همه جا بی خبر گرفتار می شود و ....

📕 کتاب: جولانگاه دیوانگان
✍️ نویسنده:
#معصومه_فتح_اللهی
✅️ برای تهیه اثر کافیه پیام بدی.👇

@Maswmhft

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

روزتون به این قشنگی🌱

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

مردهای خوب هرگز
نصیب زن های خوب نمی‌شوند
چرا که زن ها....
عاشق مردهای بد می‌شوند
و با مردهای خوب درد و دل می‌کنند.

@mswmwriter

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

عاشقانه‌ای متفاوت💔
دلباختگی جوانی یک چشم به دختری که جز خودش هیچ کسی را نمی بیند!
یک نفر در تب عشق می سوزد ولی دیگری...!

📚 رمان: سنگ دوله
✍ نویسنده:
#معصومه_فتح_اللهی
❤️‍🩹 برای خرید پیام بده👇

@Maswmhft

Читать полностью…

"خانمِ نویسنده"

انقد دادی با دوری شکنجم،که دیگه بیایم سخته بخندم😔💔

@mswmwriter

Читать полностью…
Subscribe to a channel