چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظار از لب داوود، صوتی به ز موسیقار کو؟ نظرات و پیشنهادات @AbdollahGh
#گلهای_رنگارنگ #الهه #گلپایگانی #جمال_وفایی #دشتی
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 566 ب (دشتی)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: الهه
ترانه: سیمین بهبهانی
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترك او مگو در وفای او یك دل و یك زبان شو
آواز اول: گلپایگانی
ویولن: حبیب الله بدیعی
غزل آواز اول: مریم ساوجی
آتش به دل مزن كه دلم را قرار نیست
این بی قرار را به غم عشق كار نیست
آواز دوم: جمال وفایی
سنتور: مجید نجاحی
غزل آواز دوم: سعدی
هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد
@Musighar
آتش به دل مزن که دلم را قرار نیست
این بیقرار را به غم عشق کار نیست
بس کن زبان وسوسه در دل که بیش از این
سوز و گداز درخور این بیقرار نیست
افسون مخوان به وعده و پیغام آشتی
دانم دلت، چنان سخنت استوار نیست
بس داغ لاله دیدم از فتنه خزان
دیگر دلم به عشق گلی پایدار نیست
#مریم_ساوجی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #الهه #گلپایگانی #دشتی
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 566 (دشتی)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: الهه
ترانه: سیمین بهبهانی
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترك او مگو در وفای او یك دل و یك زبان شو
@Musighar
آواز: گلپایگانی
ویولن: حبیب الله بدیعی
غزل آواز: مریم ساوجی
آتش به دل مزن كه دلم را قرار نیست
این بی قرار را به غم عشق كار نیست
از گلهای رنگارنگ 565
آهنگ: جواد معروفی
ترانه: سیمین بهبهانی
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
@Musighar
ز نسیم صبحگاهی چو گلی شکفته باشد
چه غمش که چشم بلبل همه شب نخفته باشد
غم خود نهفته خواهم ز جهان و آتش دل
نفسی نمی گذارد که غمم نهفته باشد
گله ای نکرده ام من به زبان مگر که آن گل
ز نگاه بی زبانان سخنی شنفته باشد
همه عمر غنچه ماندیم و تبسمی نکردی
که دلت نخواست یکدم دل ما شکفته باشد
ز حدیث عشق و مستی چه سخن کنم که سعدی
به زبان آسمانی به از آن نگفته باشد
#پژمان_بختیاری
@Musighar
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
ببین در نگاهم تمنای مرا
بسوزد ز مستی سراپای مرا
عشقم شد آخر بیزاری، مهرم شد رنج و بیماری
از بس بد دیدم از یاران، دیگر می ترسد از یاری
دریغا كه دیگر جوانی به سر شد
مویم چون خاكستر شد
بر لب هرگز نیاید خروشم
نالد پنهان نگاه خموشم
مانده خالی چو دستم آغوشم
همین بس گناهم
كه هركه دم زد از یاری ها باور كردم
چو کودکان چرا بازی با خنجر کردم
ساقی می در مینا داری، لطفی دانم با ما داری
یك دریا غم در دل دارم، یك دریا می آیا داری؟
گر این پایان می دانستم، با كس پیمان كی می بستم
تا زین پس دل آگه باشد، داغی بنشان روی دستم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
اینکه آدم یک جهان تنهاست بعضی وقتها
قصهای غمگین ولی زیباست بعضی وقتها
هرچه با لبخند پنهان میکنی اندوه را
ماه پشت ابر هم پیداست بعضی وقتها
خنده شیرین گل یا گریه تلخ گلاب
مرگ بیش از زندگی با ماست بعضی وقتها
برگی از سرشاخهای افتاد و چیزی کم نشد
زندگی اینقدر بیمعناست بعضی وقتها
فرض کن سنجاقکی بر آب گاهی هم نشست
یا برای پرزدن برخاست بعضی وقتها
قدر شادیها و غمها را بدان این لحظهها
آخرین غمها و شادیهاست بعضی وقتها
گرچه تنهایی ندارد چارهای شادم که اشک
قدری از دلتنگی من کاست بعضی وقتها
فاضل نظری
@Musighar
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
ببین در نگاهم تمنای مرا
بسوزد ز مستی سراپای مرا
عشقم شد آخر بیزاری، مهرم شد رنج و بیماری
از بس بد دیدم از یاران، دیگر می ترسد از یاری
دریغا كه دیگر جوانی به سر شد
مویم چون خاكستر شد
بر لب هرگز نیاید خروشم
نالد پنهان نگاه خموشم
مانده خالی چو دستم آغوشم
همین بس گناهم
كه هركه دم زد از یاری ها باور كردم
چو کودکان چرا بازی با خنجر کردم
ساقی می در مینا داری، لطفی دانم با ما داری
یك دریا غم در دل دارم، یك دریا می آیا داری؟
گر این پایان می دانستم، با كس پیمان كی می بستم
تا زین پس دل آگه باشد، داغی بنشان روی دستم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز
میبرم جسمی و جان در گرو اوست هنوز
هرچه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست
گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز
گر چه با دوری او زندگیام نیست، ولی
یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز
بر سرو سینه ی من بوسه ی گَرْمش گل کرد
جانِ حسرت زده زآن خاطره خوشبوست هنوز
رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت
بر سر شانه ی من تاری از آن موست هنوز
بکشد یا بکشد ، هر چه کند دَم نزنم
مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز
هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی
طبع من لالهٔ صحراییِ خودروست هنوز
با همه زخم که سیمین به دل از او دارد
میکشد نعره که آرامِ دلم اوست هنوز
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
از گلهای رنگارنگ 564
آهنگ: محمد میرنقیبی
ترانه: سیمین بهبهانی
@Musighar
به خنده گفتی كه دلت چه از خدا می خواهد
به ناله گفتم ز خدا دلم تو را می خواهد
تویی تمام هستی من، تویی سراسر وجودم
ز من جدا مشو كه عمری ز یاد تو جدا نبودم
قسم به این عاشقی و شكسته حالی
كه یك رگم از غم تو نمانده خالی
آتش به پا كن به دست خود در آشیانم
یك سر بسوزان ز شعله ها نام و نشانم
با سودای عشق تو پا تا سر اگر بسوزم
نرود در آن سوز و ساز غم، جز نام تو بر زبانم
همه جا تویی پیدا در برابرم
كه نمی رود سیمایت ز خاطرم
با یادت پیمان دارم
با خیال خود دارم گفتگوی تو
ز شراره ی عشق و آرزوی تو
آتش ها بر جان دارم
سخنی ز من مگو كه تویی به جای من
ز جهان و هستی اش تو بمان برای من
نپسندم بی تو كه جهان را خواهم
تو چه خواهی تا من همه آن را خواهم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
باز آمد بهار با چندین نگار
خرم شد چمنها ای یاران برآیید
گل شد نیسوار بلبل بیقرار
در دشت و دمنها ای یاران کجایید
ای حبیبان ما، نوبهاران خوش است
جوشش چشمهها، ابر و باران خوش است
وصل گل در چمن پیش سرو و سمن، یاد یاران خوش است
شور آزادگی را گر بهای جان بود
عشق و دلدادگی را هم بهای آن بود
جوشش گل نگر در چمن ریشه کن
بیستون شد جهان ناخن از تیشه کن
حالی ای آدمی عاشقی پیشه کن
شور بلبل ببین در گل اندیشه کن
به داغ عاشقان ببار ای آسمان
چو کاروان روان سرشک همرهان
چنین دیده گریان
چه فارغی ای بهار که اندر این روزگار
شوری داری مشکین باری
به ماتم گلی نشسته بلبلی غمین به داغ او
تو این چنین چون سبکباران فارغ از یاران
ای بهار از خزان فارغند عاشقان
گو خزانی میا گو بهاری ممان
عاشقان عاشقان نامتان جاودان
بازو بگشایید به داد یاران
عالم خونین شد به داغ انسان
حالی ای آدمی عاشقی پیشه کن
شور بلبل ببین در گل اندیشه کن
خیز و رها کن من و ما در صف هنگامه درآ
حیله دشمن بشکن نغمه نصرت بسرا
ببین به داغ لاله در دشت و دمن
نگر به رخت سبزه در باغ و چمن
در غم ابنای وطن
الا تا گل از گل بدمد غم میهن از دل بدمد
زنده در ادوار و زمن یاد شهیدان وطن
ای دیار خرم ما در پناه لطف خدا
زی به عز و عزم و وقار
ای گل همیشه بهار
#علی_معلم_دامغانی
@Musighar
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترک او مگو، در وفای او، یک دل و یک زبان شو
آن که همچو جان می پرستمش آرزوی تو دارد
آن که بسته ام دل به موی او دیده سوی تو دارد
چو نشستی به خانه ی او، دگر از او بهانه مجو
به کنارش تو بمان، که گذشتم من از او
با آن افسونگر چون نوشی ساغر از من یاد آور
آن که در پی او چشم حسرت من خیره مانده به ره، رفت و یار تو شد
آن که بر دل من مانده داغ غمش بی خبر ز دلم غمگسار تو شد
گرچه بودم بستهی مویش، بهره ز رویش نبردم و رفتم
هستی ام او بود و به دستت، هستی خود را سپردم و رفتم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
«قبله گاه»
در آواز ابوعطا
آهنگساز و خواننده:
فریبرز فرهنگمهر
ترانه سرا:
فربود بهمنی
@Musighar
ستاره دیده فرو بست و آرمید ، بیا
فروغ نور به رگهای شب دوید ، بیا
ز بس به دامن شب، اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید ، بیا
شهاب یاد تو، در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو، خطﱢ زر کشید ، بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید ، بیا
به وقت مرگم، اگر تازه میکنی دیدار
به هوش باش که هنگامِ آن رسید ، بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید ، بیا
امیدِ خاطرِ سیمینِ دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید ، بیا
سیمین بهبهانی
@Musighar
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
از جان توان گذشت برای تو دلستان
جان چیست تا برای تو نتوان از آن گذشت
از هرچه هست با همه خوبان گذشته ام
آنی است با تو لیك كه نتوان از آن گذشت
تنها تویی كه از تو گذشتن نمی توان
چون از تو بگذریم ز جهان می توان گذشت
#رفیق_اصفهانی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #مرضیه #قوامی #شهیدی #اصفهان
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 565 ب (اصفهان)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: مرضیه
ترانه: سیمین بهبهانی
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
آواز اول: قوامی
تار: فرهنگ شریف
غزل آواز اول: رفیق اصفهانی
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
آواز دوم و عود: عبدالوهاب شهیدی
سنتور: مجید نجاحی
غزل آواز دوم: پژمان بختیاری
ز نسیم صبحگاهی چو گلی شکفته باشد
چه غمش که چشم بلبل همه شب نخفته باشد
@Musighar
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
از جان توان گذشت برای تو دلستان
جان چیست تا برای تو نتوان از آن گذشت
از هرچه هست با همه خوبان گذشته ام
آنی است با تو لیك كه نتوان از آن گذشت
تنها تویی كه از تو گذشتن نمی توان
چون از تو بگذریم ز جهان می توان گذشت
#رفیق_اصفهانی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #مرضیه #قوامی #اصفهان
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 565 (اصفهان)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: مرضیه
ترانه: سیمین بهبهانی
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
@Musighar
آواز: قوامی
تار: فرهنگ شریف
غزل آواز: رفیق اصفهانی
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
Music Lesson By Lord Frederic Leighton - Handmade Oil Painting On Canvas
@Musighar
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
وقت است گر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند
هرگه که بسوزد جگرم دیده بگرید
وین گریه نه آبی است که آتش بنشاند
سلطان خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سر صبر من مسکین ندواند
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل
آن را که فلک زهر جدایی نچشاند
گر بار دگر دامن کامی به کف آرم
تا زندهام از چنگ منش کس نرهاند
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند
فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دل هر که بخواند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
زنهار که خون میچکد از گفته سعدی
هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند
#سعدی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #عهدیه #محمودی_خوانساری #سه_گاه
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 564 (سه گاه)
آهنگ: سیدمحمد میرنقیبی
تنظیم: جواد معروفی
خواننده: عهدیه
ترانه: سیمین بهبهانی
به خنده گفتی كه دلت چه از خدا می خواهد
به ناله گفتم ز خدا دلم تو را می خواهد
@Musighar
آواز: محمودی خوانساری
ویولن: حبیب الله بدیعی
سنتور: منصور صارمی
غزل آواز: سعدی
آن را كه غمی چون غم من نیست چه داند
كز هجر تو ام دیده چه شب می گذراند
آهنگ: هوشنگ کامکار
شعر: علی معلم دامغانی
باز آمد بهار با چندین نگار
خرم شد چمنها ای یاران برآیید
@Musighar