چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظار از لب داوود، صوتی به ز موسیقار کو؟ نظرات و پیشنهادات @AbdollahGh
از گلهای رنگارنگ 567
آهنگ از مهدی خالدی
ترانه از معینی کرمانشاهی:
خداوندا مرا شاید امتحان كردی
كه در دنیا رهایم بیهمزبان كردی
اگر دردم دادی توانم ده
گرانبارم، صبر گرانم ده
به خاکت افتادم امانم ده
چه خواهی از من ای غم
چه سودی از هستی بردم
كه میبندی راهم هر دم
خداوندا سوزی به جانم ده
دلی فارغ از این جهانم ده
به خاك افتادم من امانم ده
نه سنگی تا یك دم شود بالین من
نه خوابی كه آساید دل مسكین من
@Musighar
از گلهای رنگارنگ 567
غزل آواز از مجمر زوارهای:
روزی دو نگهدارمش ار دل به بر آید
یک چند عزیز است کسی که از سفر آید
یک ناله شبی در غم او کردم و عمری است
که از هر طرفی نالۀ مرغ سحر آید
آن نخل که پروردمش از خون دل اکنون
بارش همه خونی است که از چشم تر آید
گفتم که قدت از چه نیامد به برم گفت
هرگز نشنیدی که سروی به بر آید
آزرده چنان است که با شوق وصالت
جان از تن زارم نتواند به در آید
@Musighar
خداوندا مرا شاید امتحان كردی
كه در دنیا رهایم بیهمزبان كردی
اگر دردم دادی توانم ده
گرانبارم، صبر گرانم ده
به خاکت افتادم امانم ده
چه خواهی از من ای غم
چه سودی از هستی بردم
كه میبندی راهم هر دم
خداوندا سوزی به جانم ده
دلی فارغ از این جهانم ده
به خاك افتادم من امانم ده
نه سنگی تا یك دم شود بالین من
نه خوابی كه آساید دل مسكین من
#معینی_کرمانشاهی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #شجریان #سیما_بینا #دشتی
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 567 (دشتی)
آواز: شجریان
سه تار: احمد عبادی
غزل آواز: مجمر زواره ای
روزی دو نگهدارمش ار دل به بر آید
یک چند عزیز است کسی که از سفر آید
@Musighar
آهنگ: مهدی خالدی
خواننده: سیما بینا
ترانه: معینی کرمانشاهی
خداوندا مرا شاید امتحان كردی
كه در دنیا رهایم بی همزبان كردی
هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد
چه کار اندر بهشت آن مدعی را
که میل امروز با حوری ندارد؟
چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را
که پنهان شوق مذکوری ندارد؟
میان عارفان صاحبنظر نیست
که خاطر پیش منظوری ندارد
اگر سیمرغی اندر دام زلفی
بماند تاب عصفوری ندارد
طبیب ما یکی نامهربانست
که گویی هیچ رنجوری ندارد
ولیکن چون عسل بشناخت سعدی
فغان از دست زنبوری ندارد
#سعدی
@Musighar
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترک او مگو، در وفای او، یک دل و یک زبان شو
آن که همچو جان می پرستمش آرزوی تو دارد
آن که بسته ام دل به موی او دیده سوی تو دارد
چو نشستی به خانه ی او، دگر از او بهانه مجو
به کنارش تو بمان، که گذشتم من از او
با آن افسونگر چون نوشی ساغر از من یاد آور
آن که در پی او چشم حسرت من خیره مانده به ره، رفت و یار تو شد
آن که بر دل من مانده داغ غمش بی خبر ز دلم غمگسار تو شد
گرچه بودم بستهی مویش، بهره ز رویش نبردم و رفتم
هستی ام او بود و به دستت، هستی خود را سپردم و رفتم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترک او مگو، در وفای او، یک دل و یک زبان شو
آن که همچو جان می پرستمش آرزوی تو دارد
آن که بسته ام دل به موی او دیده سوی تو دارد
چو نشستی به خانه ی او، دگر از او بهانه مجو
به کنارش تو بمان، که گذشتم من از او
با آن افسونگر چون نوشی ساغر از من یاد آور
آن که در پی او چشم حسرت من خیره مانده به ره، رفت و یار تو شد
آن که بر دل من مانده داغ غمش بی خبر ز دلم غمگسار تو شد
گرچه بودم بستهی مویش، بهره ز رویش نبردم و رفتم
هستی ام او بود و به دستت، هستی خود را سپردم و رفتم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
«قبله گاه»
در آواز ابوعطا
آهنگساز و خواننده:
فریبرز فرهنگمهر
ترانه سرا:
فربود بهمنی
@Musighar
ستاره دیده فرو بست و آرمید ، بیا
فروغ نور به رگهای شب دوید ، بیا
ز بس به دامن شب، اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید ، بیا
شهاب یاد تو، در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو، خطﱢ زر کشید ، بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید ، بیا
به وقت مرگم، اگر تازه میکنی دیدار
به هوش باش که هنگامِ آن رسید ، بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید ، بیا
امیدِ خاطرِ سیمینِ دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید ، بیا
سیمین بهبهانی
@Musighar
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
از جان توان گذشت برای تو دلستان
جان چیست تا برای تو نتوان از آن گذشت
از هرچه هست با همه خوبان گذشته ام
آنی است با تو لیك كه نتوان از آن گذشت
تنها تویی كه از تو گذشتن نمی توان
چون از تو بگذریم ز جهان می توان گذشت
#رفیق_اصفهانی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #مرضیه #قوامی #شهیدی #اصفهان
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 565 ب (اصفهان)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: مرضیه
ترانه: سیمین بهبهانی
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
آواز اول: قوامی
تار: فرهنگ شریف
غزل آواز اول: رفیق اصفهانی
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
آواز دوم و عود: عبدالوهاب شهیدی
سنتور: مجید نجاحی
غزل آواز دوم: پژمان بختیاری
ز نسیم صبحگاهی چو گلی شکفته باشد
چه غمش که چشم بلبل همه شب نخفته باشد
@Musighar
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
از جان توان گذشت برای تو دلستان
جان چیست تا برای تو نتوان از آن گذشت
از هرچه هست با همه خوبان گذشته ام
آنی است با تو لیك كه نتوان از آن گذشت
تنها تویی كه از تو گذشتن نمی توان
چون از تو بگذریم ز جهان می توان گذشت
#رفیق_اصفهانی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #مرضیه #قوامی #اصفهان
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 565 (اصفهان)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: مرضیه
ترانه: سیمین بهبهانی
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
@Musighar
آواز: قوامی
تار: فرهنگ شریف
غزل آواز: رفیق اصفهانی
هم می توانم از سر دل هم ز جان گذشت
اما نمی توانم از آن دلستان گذشت
روزی دو نگهدارمش ار دل به بر آید
یک چند عزیز است کسی که از سفر آید
یک ناله شبی در غم او کردم و عمری است
کز هر طرفی نالۀ مرغ سحر آید
آن نخل که پروردمش از خون دل اکنون
بارش همه خونی است که از چشم تر آید
گفتم که قدت از چه نیامد به برم گفت
هرگز نشنیدی که سروی به بر آید
آزرده چنان است که با شوق وصالت
جان از تن زارم نتواند به در آید
#مجمر_زوارهای
@Musighar
از گلهای رنگارنگ 566
آهنگ: جواد معروفی
ترانه: سیمین بهبهانی
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترک او مگو، در وفای او، یک دل و یک زبان شو
آن که همچو جان می پرستمش آرزوی تو دارد
آن که بسته ام دل به موی او دیده سوی تو دارد
چو نشستی به خانه ی او، دگر از او بهانه مجو
به کنارش تو بمان، که گذشتم من از او
با آن افسونگر چون نوشی ساغر از من یاد آور
آن که در پی او چشم حسرت من خیره مانده به ره، رفت و یار تو شد
آن که بر دل من مانده داغ غمش بی خبر ز دلم غمگسار تو شد
گرچه بودم بستهی مویش، بهره ز رویش نبردم و رفتم
هستی ام او بود و به دستت، هستی خود را سپردم و رفتم
@Musighar
آتش به دل مزن که دلم را قرار نیست
این بیقرار را به غم عشق کار نیست
بس کن زبان وسوسه در دل که بیش از این
سوز و گداز درخور این بیقرار نیست
افسون مخوان به وعده و پیغام آشتی
دانم دلت، چنان سخنت استوار نیست
بس داغ لاله دیدم از فتنه خزان
دیگر دلم به عشق گلی پایدار نیست
#مریم_ساوجی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #الهه #گلپایگانی #جمال_وفایی #دشتی
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 566 ب (دشتی)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: الهه
ترانه: سیمین بهبهانی
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترك او مگو در وفای او یك دل و یك زبان شو
آواز اول: گلپایگانی
ویولن: حبیب الله بدیعی
غزل آواز اول: مریم ساوجی
آتش به دل مزن كه دلم را قرار نیست
این بی قرار را به غم عشق كار نیست
آواز دوم: جمال وفایی
سنتور: مجید نجاحی
غزل آواز دوم: سعدی
هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد
@Musighar
آتش به دل مزن که دلم را قرار نیست
این بیقرار را به غم عشق کار نیست
بس کن زبان وسوسه در دل که بیش از این
سوز و گداز درخور این بیقرار نیست
افسون مخوان به وعده و پیغام آشتی
دانم دلت، چنان سخنت استوار نیست
بس داغ لاله دیدم از فتنه خزان
دیگر دلم به عشق گلی پایدار نیست
#مریم_ساوجی
@Musighar
#گلهای_رنگارنگ #الهه #گلپایگانی #دشتی
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 566 (دشتی)
آهنگ: جواد معروفی
خواننده: الهه
ترانه: سیمین بهبهانی
ای رقیب اگر یار او شدی همچو من مهربان شو
ترك او مگو در وفای او یك دل و یك زبان شو
@Musighar
آواز: گلپایگانی
ویولن: حبیب الله بدیعی
غزل آواز: مریم ساوجی
آتش به دل مزن كه دلم را قرار نیست
این بی قرار را به غم عشق كار نیست
از گلهای رنگارنگ 565
آهنگ: جواد معروفی
ترانه: سیمین بهبهانی
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
@Musighar
ز نسیم صبحگاهی چو گلی شکفته باشد
چه غمش که چشم بلبل همه شب نخفته باشد
غم خود نهفته خواهم ز جهان و آتش دل
نفسی نمی گذارد که غمم نهفته باشد
گله ای نکرده ام من به زبان مگر که آن گل
ز نگاه بی زبانان سخنی شنفته باشد
همه عمر غنچه ماندیم و تبسمی نکردی
که دلت نخواست یکدم دل ما شکفته باشد
ز حدیث عشق و مستی چه سخن کنم که سعدی
به زبان آسمانی به از آن نگفته باشد
#پژمان_بختیاری
@Musighar
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
ببین در نگاهم تمنای مرا
بسوزد ز مستی سراپای مرا
عشقم شد آخر بیزاری، مهرم شد رنج و بیماری
از بس بد دیدم از یاران، دیگر می ترسد از یاری
دریغا كه دیگر جوانی به سر شد
مویم چون خاكستر شد
بر لب هرگز نیاید خروشم
نالد پنهان نگاه خموشم
مانده خالی چو دستم آغوشم
همین بس گناهم
كه هركه دم زد از یاری ها باور كردم
چو کودکان چرا بازی با خنجر کردم
ساقی می در مینا داری، لطفی دانم با ما داری
یك دریا غم در دل دارم، یك دریا می آیا داری؟
گر این پایان می دانستم، با كس پیمان كی می بستم
تا زین پس دل آگه باشد، داغی بنشان روی دستم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar
اینکه آدم یک جهان تنهاست بعضی وقتها
قصهای غمگین ولی زیباست بعضی وقتها
هرچه با لبخند پنهان میکنی اندوه را
ماه پشت ابر هم پیداست بعضی وقتها
خنده شیرین گل یا گریه تلخ گلاب
مرگ بیش از زندگی با ماست بعضی وقتها
برگی از سرشاخهای افتاد و چیزی کم نشد
زندگی اینقدر بیمعناست بعضی وقتها
فرض کن سنجاقکی بر آب گاهی هم نشست
یا برای پرزدن برخاست بعضی وقتها
قدر شادیها و غمها را بدان این لحظهها
آخرین غمها و شادیهاست بعضی وقتها
گرچه تنهایی ندارد چارهای شادم که اشک
قدری از دلتنگی من کاست بعضی وقتها
فاضل نظری
@Musighar
ساقی آن می چون شد آن مینا كو
که آخر جان را هوشیاری ها مستی ها كو
ببین در نگاهم تمنای مرا
بسوزد ز مستی سراپای مرا
عشقم شد آخر بیزاری، مهرم شد رنج و بیماری
از بس بد دیدم از یاران، دیگر می ترسد از یاری
دریغا كه دیگر جوانی به سر شد
مویم چون خاكستر شد
بر لب هرگز نیاید خروشم
نالد پنهان نگاه خموشم
مانده خالی چو دستم آغوشم
همین بس گناهم
كه هركه دم زد از یاری ها باور كردم
چو کودکان چرا بازی با خنجر کردم
ساقی می در مینا داری، لطفی دانم با ما داری
یك دریا غم در دل دارم، یك دریا می آیا داری؟
گر این پایان می دانستم، با كس پیمان كی می بستم
تا زین پس دل آگه باشد، داغی بنشان روی دستم
#سیمین_بهبهانی
@Musighar