mynovelsell | Unsorted

Telegram-канал mynovelsell - رمان های خاص

13081

📚📚📚 ‌دنیای کتاب های خاص ادمین : @ng786f @sjo_sara ای دی ادمین فروش هر رمان زیرش نوشته شده این کانال اختصاصی نویسنده های زیر میباشد: 🧚‍♀️ پرستو 🏖ساحل 🎼ملودی 👩‍⚕️رعنا 🌈سارا 💛 نگار💜 بنفشه ♣️آرام درصورت ایرادات محتوایی به ادمین اطلاع بدین

Subscribe to a channel

رمان های خاص

خب بچه ها. #جلد_سوم_کوازار اومد رو اپلیکیشن طاقچه 😍
این جلد ، جلد پایانیه و بخشی ازش رو من آفلاین نوشتم.
منتظر خوندن نظراتتون هستم 😊😍👇👇
https://taaghche.com/book/143862

Читать полностью…

رمان های خاص

فایل کامل رمان کلیپ بالا (الای ) اینجاست 👇👇👇
/channel/mynovelsell/1130

Читать полностью…

رمان های خاص

- دوست داشتی بدون اجازه ببوسمت؟! چرا؟ از اجبار خوشت میاد؟‌
از سؤالش چنان جا خوردم که نمیتونستم شوک تو صورتم رو مخفی کنم
بهمن دستاش رو به کمرش زد و گفت
- آره؟
تازه به خودم اومدم . مثل خودش اخم کردم و گفتم
- نه! مسلما نه! من از شما ممنونم که اجازه خواستید و منم طبق منطقم جواب دادم!
خشمش کمتر شد اما نگاه شکاکش کم نشد. عقب نرفت و گفت
- پس اگر اجازه نمیگرفتم و میبوسیدمت.‌‌.. ناراحت نمیشدی!؟
نگاهش بین چشم هام و لب هام چرخید و منطقم جواب داد
- اون موقع شاید اما الان میشم...
ابروهاش بالا پرید و گفت
- جدا!؟
سر تکون دادم. اما تو آتیش بودم
نفسش رو کلافه بیرون داد و عطر کاج بیشتر از قبل ریه هام رو پر کرد
ناخوداگاه چشم هامو بستم که مماس لبم گفت
- باشه ... اما به من بگو تو... از شما شنیدن خسته ام...
گرمای نفسش و نزدیکیش زانوهامو شل کرده بود
دوست داشتم فریاد بزنم و بگم دروغ گفتم
ناراحت نمیشم
ببوس ...
منو ببوس ...
اما غرورم نمیذاشت
سرش رو عقب برد و من به سختی چشم هام رو باز کردم
چشم هاش برق میزد و نگاهش رو لبم بود
اما زود نگاهش رو گرفت
به کمد پشت سرم نگاه کرد و گفت
- میشه از کمدم استفاده کنم!؟
سریع از کمد جدا شدم
لباس هام رو از رو تخت برداشتم و گفتم
- ببخشید. من میرم دوش بگیرم ...
منتظر نموندم جواب بده و از اتاق فرارش کردم.
خدای من ...
من که هیچوقت درگیر چنین احساساتی نبودم... حالا باید چکار کنم؟
وارد سرویس شدم و در رو قفل کردم
تکیه دادم به در و نفس عمیق کشیدم
اما عطر بهمن تو ریه هام بود
عطر برف... نه نه ..‌. برف نبود... این عطر بهمن بود... یه بهمن تمام عیار که سر راهش، من، منطق و باور هام رو با خودش میبره و محو میکنه ...
یه بهمن واقعی ...

بخشی از پارت واقعی رمان #طلوع_مه_آلود در ادامه مجموعه #ماه_مه_آلود یک ماجرای عاشقانه و راز آلود از دنیای گرگبنه ها، داستان دختری که یک‌شبه با ورود مردی زندگیش زیر و رو میشه... مردی که یه آلفای گرگینه است، یه آلفا که سالها منتظر رسیدن این دختر بوده ...

/channel/+T29t-tMdGmdjMzNk

Читать полностью…

رمان های خاص

در حالی که آروم آروم بند لباسم رو باز میکرد،کنار گوشم گفت
- من شاید ازت خیلی چیزها بخوام! اما هیچکدوم سخت نیست! شاید بخوام از بدنت و حضورت لذت ببرم! اما تو هم بی نصیب نمیمونی ! من همیشه عدالت داشتم، البته از نوع خودم!
حس کردم پوزخند زد . لباس رو از تنم پایین انداخت و کتفم رو بوسید. زمزمه کرد
- بدن اغوا گری داری جین... میدونی چقدر میتونی تو باند من مفید باشی؟ یه جواهر جذاب برای رقبای ...
بدون مکث پریدم وسط حرفش و گفتم
- فکر نمیکردم اهل شریک شدن باشی!
بلند پشت سرم خندید. روی ستون فقرات رو بوسید و بند لباس زیرم رو باز کرد. کنار گوشم گفت
- خیلی باید راضیم کنی که فقط برای خودم نگهت دارم!!!
ادامه رمان 👇👇👇
/channel/+JaM0WKwHiiE1OGFk
#پادشاهی_گناه به قلم #ساحل
جین برای شرکت در مراسم ازدواج خواهرش به قلعه خاندان ماریس میره خاندانی که در زمینه فولاد یکی از سر شناس ترین تجار هستند.
اما خیلی زود متوجه آدم های متفاوت درون قلعه و نیت های عجبی هر کدوم میشه…
باند مافیایی که پشت نقاب متشخص سرمایه گذاری مخفی شده و رییس عجیبی که در ازای زنده موندن جین ازش چیز های زیادی میخواد…

Читать полностью…

رمان های خاص

نفس گرفتم و گفتم
- منو تو یه زیر زمین زندانی کرده بود و یه بخشی از دیوارش رو خراب کرده بود تا به توالت تو حیاط راه پیدا کنه! اینجوری من میتونستم برم توالت!

سعی کردم وارد تصویر اون روز ها نشم و سریع ادامه دادم

- سقف این توالت از آهن و ایرانیت بود.
روز های اول من رو به تخت میبست.. اما وقتی حس کرد من دیگه تقلا نمیکنم و یا خوابم فقط یه پای منو به پایه تخت میبست و میرفت بیرون... اون روز هم بخاطر یه چیزی عصبانی بود و بدون بستن من با عجله رفت بیرون. اولین بار بود که پاهام رو نبسته بود...

نمی خواستم همه حقیقت رو بگم. من اون روز پریود شده بودم و خونریزی شدیدی داشتم. محسن از اینکه همه جا خونی شده و هیچ پد بهداشتی نداشت عصبی شد. مثل دیوونه ها گذاشت رفت تا برام پد بخره . برای همین منو نبست. فکر نمیکرد من با اون حال و با اون درد کاری کنم . بدون لباس فقط با یه ملحفه خونی که دورم بود...

ادامه رو تو پارت #۵۴ بخون 👇👇👇👇 تو کانال موجوده
/channel/+ewciE9Li3tY1ODhk

رمان #شوکای_من این ماجرا بر اساس یک اتفاق واقعی است

Читать полностью…

رمان های خاص

خانمااااااا


لیست همه رمان ها با لینک خلاصه،قیمت،ادمین فروش، تعداد صفحات و راهنمای خرید و همه چیز براتون پین شده.

دورتون بگردم، لطفا توجه کنید 🥺🥺🥺🙈🙊💛💛💛💛💛

Читать полностью…

رمان های خاص

به سینه های نارس و اندام دخترونه اش نگاه کردم
این دختر خیلی کوچولو بود برای یه کلاب BDSM .
به سمتش رفتم و گفتم
- من از خشونت خوشم نمیاد ... اما دیر ارضا میشم... چیزی بلدی؟
با ترس فقط نگاهم کرد
کلافه گفتم
- بلدی بخوری؟
چشم های درشتش گرد شد و لب های کوچولو و سرخش شکل یه او به خودش گرفت .‌ نفس عمیق کشیدم. باید باهاش چکار میکردم ؟ رو به روش ایستادم. دستم رو بین پای لختش کشیدم و واژن تازه و سفتش رو دست کشیدم.
دلم میخواست همین الان هولش بدم رو تخت. پاهای ظریفشو باز کنم و خودمو بی ملایمت واردش کنم تا خیسی و گرماش حالمو بهتر کنه.
تو گوشش گفتم
- دختر که نیستی؟

رمان #ساحل به اسم #کوچولو_دلربا رو اینجا بخونید. رمانی کاملا بدون سانسور و مناسب بالای ۲۲ سال
/channel/mynovelsell/1458

Читать полностью…

رمان های خاص

با حوله رفتم پایین و بلند گفتم
- مانی... کجایی؟
صداش از پائین پله ها اومد که گفت
- من اینجام!
پا تند کردم از پاگرد، سریع چرخیدم تا برم پایین، اما کف پام که هنوز نسبتا خیس بود رو پله سر خورد…
نشستم رو پله ها و دوتا پله دیگه افتادم پایین
باسن لختم رو پله بود.
جلو حوله ام باز شده بود…
مانی سراسیمه اومد.
اما با دیدن وضعیت من، سریع چرخید.
با وجود درد، اما زود بلند شدم.
خودم رو جمع کردم و گفتم
- ببخشید...
برگشت سمتم
حس میکردم تو کوره آتیشم…
نگاهش نکردم.
اروم گفتم
- میشه بهم لباس تمیز قرض بدی؟
زیر لب گف
- آره…
اومد بالا
اما از کنارم که رد شد، پشت حوله ام رو گرفت و صاف کرد داد پایین روی باسنم و ...

ادامه اینجا بخون 👇👇
/channel/mynovelsell/1906
#فایل_کامل
#پایان_خوش #برده #رابطه_جنسی-خاص #براساس_واقعیت #بزرگسالان_بخونند

Читать полностью…

رمان های خاص

📚 رمان پادشاهی گناه


✍️ به قلم ساحل زند


📝 خلاصه
جین برای شرکت در مراسم ازدواج خواهرش به قلعه خاندان ماریس میره خاندانی که در زمینه فولاد یکی از سر شناس ترین تجار هستند.
اما خیلی زود متوجه آدم های متفاوت درون قلعه و نیت های عجیب هر کدوم میشه…
باند مافیایی که پشت نقاب متشخص سرمایه گذاری مخفی شده و رییس عجیبی که در ازای زنده موندن جین ازش چیز های زیادی میخواد…



🔘 عاشقانه، ماجراجویی، خارجی، معمایی، مافیایی


🌀 ادامه این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 36 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین بمرور زمان، رمان رو تا آخر مطالعه کنین.
***
رمان هنوز کامل نیست و ادامه آن با آپدیت های هفتگی کامل خواهد شد.


نصب رایگان ios برای آیفون :
https://baghstore.net/app/


نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... :
https://baghstore.net/app

Читать полностью…

رمان های خاص

لیست رمان ها + لینک مطالعه 👇👇👇

#ماه_خون از پرستو و سارا 40 تومن
/channel/mynovelsell/1911

#نگاه از بنفشه 30 تومن
/channel/mynovelsell/687

#پرنیان_شب از پرستو.س ( پونه سعیدی) 50 تومن
/channel/mynovelsell/667

#اسیر_دزدان_دریایی از ساحل 35 تومن
/channel/mynovelsell/225

#مقبره_لیا از ساحل 35 تومن
/channel/mynovelsell/366

#ماه_خاموش از رعنا 👇 35 تومن
/channel/mynovelsell/632

#ترنم‌ از رعنا 35 تومن
/channel/mynovelsell/619

#تجربه_عشق_خاکستری (عشق خاکستری) سر گذشت آرام به قلم آرام 40 تومن
/channel/mynovelsell/1921

#تبدیل_شده از ملودی 35 تومن
/channel/mynovelsell/338

#هانا_عروس_شیخ از ساحل 15 تومن
/channel/mynovelsell/745

#وارث_شیخ از ساحل 15 تومن
/channel/mynovelsell/748

#توکا_پرنده_کوچک از پرستو.س 50 تومن
/channel/mynovelsell/765

#خون_شیرین از ملودی 35 تومن
/channel/mynovelsell/680

#هوس_شبانه از سارا 30 تومن
/channel/mynovelsell/652

#صحرا از سارا 30 تومن
/channel/mynovelsell/142

#دیدار_اول از سارا 30 تومن
/channel/mynovelsell/875

#ماه_مه_آلود از پونه سعیدی 40 تومن
/channel/mynovelsell/1952

#سرخ ( گلگون ) از رعنا 35 تومن
/channel/mynovelsell/1897

#نبض_دیوانگی از سارا 30 تومن
/channel/mynovelsell/1317

#حس_گمشده از بنفشه 30 تومن
/channel/mynovelsell/715

#آموروفیلیا از ساحل 35 تومن
/channel/mynovelsell/816

#ال_آی از پرستو.س 50 تومن
/channel/mynovelsell/1130

منشی اغواگر ، #رئیس_پردردسر از ساحل 35 تومن
/channel/mynovelsell/1212

#راز_زمرد از رعنا 35 تومن
/channel/mynovelsell/1286

#عشق_سخت (عشق خود ساخته ) سرگذشت دیبا به قلم آرام 40 تومن
/channel/mynovelsell/1222

#ناجی به قلم سارا و آرام به قیمت 35
/channel/mynovelsell/1586

رمان بزرگسالان #کوچولو_دلربا از ساحل 30 تومن
/channel/mynovelsell/1458

#نگاریسم #دختری_با_قلب_زرد #زرنگار به قلم نگار 35 تومن
/channel/mynovelsell/1888

#به_طعم_تمشک به قلم #بنفشه و #رعنا قیمت 40 هزارتومن 👇👇👇
/channel/mynovelsell/1557

رمان #چشمان ( #دختر_ممنوعه) به قلم #نگار قیمت 40 هزارتومن
/channel/mynovelsell/1851

فایل رمان #گمراهی به قلم #سارا باقیمت 35 هزارتومن
/channel/mynovelsell/1707

فایل کامل #مردی_پشت_نقاب به قلم ساحل و پرستو به قیمت 40 هزارتومن
/channel/mynovelsell/1872

رمان #کوازار به قلم پونه سعیدی👇👇👇
/channel/mynovelsell/2031

#عطر_شقایق به قلم آرام و نگار فایل کامل 45 تومن
/channel/mynovelsell/1906
/channel/aagaape

#حریر و حرارت به قلم بنفشه و رعنا 50 تومن
/channel/zendegiebanafsh
/channel/mynovelsell/1965

رمان #سانیا به قلم پونه سعیدی
/channel/mynovelsell/1677

رمان #راز_مانا به قلم پونه سعیدی
/channel/mynovelsell/1757

رمان #شوکای_من به قلم نگار و بنفشه خرید فقط از طریق باغ استور مطالعه آنلاین روزانه👇
/channel/yellow_heart_novel

رمان #طلوع_مه_آلود (جلد جدیدی از #ماه_مه_آلود) از پونه سعیدی (پرستو.س) خرید فقط از باغ استور . مطالعه رایگان پارت به پارت در
/channel/panjrekhiyal

رمان #نغمه_شب از بنفشه و آرام خرید فقط از باغ استور مطالعه رایگان پارت به پارت در 👇
/channel/banafshz/92195

رمان #کاژه به قلم سارا.ص 37 تومن
/channel/saraa_novell

دوستان رمان های کانال ما همه نوشته شخص خود ما هستند یعنی:

من( #نگار) #بنفشه #رعنا #آرام #ساحل #پونه (#پرستو) #ملودی #سارا

و فایل همه فروشی هستد ❤️

به عنوان نویسنده های این رمان ها، کسی که کلمه به کلمه این رمان هارو نوشته، میگیم ما نمیگذریم.

از کسی که رایگان فایل رو پخش کنه یا بخونه نمیگذریم.

دیگه حساب هر کس با خودش تو زندگی به خودش مربوطه . یکی براش مهم نیست.‌‌.. یکی تو خانواده سالم بزرگ شده، شرافت داره، براش مهمه ..‌.

ما دیگه به انتخاب شما کاری نداریم . فقط به عنوان کسی که مالک اثر هست از حق و دینی که گردن مخاطب هایی که فایل رو دزدی میخونن نمیگذریم.

به امید اینکه عاقبت خودمون و عزیزانمون خیر باشه 💛

آیدی ادمین ها
@ng786f
@SJo_Sara
¤○¤••••••••••••📚📚📚••••••••••••¤○¤
لینک کانال
@mynovelsell

Читать полностью…

رمان های خاص

رمان ۳ جلدی #کوازار به قلم #پونه_سعیدی ( #پرستو.س )
ژانر : عاشقانه راز آلود، فانتزی، جادویی، فرشتگان و شیاطین.
معرفی داستان: ساتی یه دختر معمولیه که روی یک پروژه مرموز نوسانات انرژی کار میکنه. درست زمانی که فکر میکنه به جواب رسیده پروژه کنسل میشه و ساتی به مرخصی اجباری فرستاده میشه. اما خیلی زود از طرف یک شرکت ناشناس دعوت به کار میشه تا روی همون پروژه کار کنه!! ساتی که فکر میکنه یه قرار داد برنامه نویسی عالی بسته وارد عمارت این شرکت میشه. اما غافل از اینکه این پروژه عادی نیست و مرد رو به روش یک انسان عادی نیست! درواقع اون حتی انسان هم نیست!
یک داستان ممنوعه و ناب مناسب بزرگسالان...

شما میتونید #فایل کتاب رو از برنامه #طاقچه تهیه کنید👇👇 فصل اول رو هم میتونید رایگان بخونید👇👇
https://taaghche.com/book/128048

همچنین میتونید کتاب های چاپی رو از سی بود بخرید👇👇👇
https://www.30book.com/search?q=1&q2=%DA%A9%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1&q3=%DA%A9%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1&cq=false&cD=false&cS=false&sT=7&stO=true
#پرنیان_شب #توکا_پرنده_کوچک #ال_آی #ماه_مه_آلود #طلوع_مه_آلود
کانال نویسنده:
@panjrekhiyal

Читать полностью…

رمان های خاص

همینطور که داشتم وارد آشپزخونه میشدم
دستمو بردم زیر تیشرتم تا سینه ام رو تو کاپ سوتین جا بندازم.
سوتینم قدیمی و شل بود
سینه ام هی میومد بیرون
تو همین حال بودمو چرخیدم سمت یخچال
اما با دیدن بهزاد، که کنار در منتهی به حیاط آشپزخونه ایستاده بود خشک شدم.
کنار در، با همون کت شلوار داشت قهوه میخورد...
رمان چشمان اینجا بخونید 👇👇
/channel/mynovelsell/1851
داستان بر اساس واقعیت از زندگی چشمان که مجبور میشه بیاد مدتی خونه بهزاد بنونه، شریک پدرش، اما ... هیچی چیزی کنار این مرد عادی پیش نمیره...

Читать полностью…

رمان های خاص

لخت شدم
شورت رو راحت پوشیدم
اما سوتینه بلای جونم شده بود!
هر کاری میکردم، طبق دستور العملی که داشت نمیچسبید به سینه ام
اخر بیخیالش شدم
بدون سوتین لباس رو پوشیدم
سر جای سینه لباس،خودش استر دوزی داشت
منم سینه ام در حدی نبود که بخواد آویزون شه
حس کردم خوبه
موهامو دورم ریختم
اما یهو خشک شدم
کفش !
من کفش نخریده بودم
اون روز با بوت بودم
یکم پاشنه داشت
فروشنده هم با اون اندازه زد !
الان چه غلطی کنم؟
جز کتونی و کفش کالج چیزی نیاورده بودم
با بوت هم مسخره بود !
نگران زدم از اتاق بیرون
بهزاد با حوله حمام جلو در حمام ایستاده بود و داشت شدت هواکش حمام رو تنظیم میکرد
برگشت سمت من
با دیدنم چشم هاش رو ریز کرد
نگاهش روی من چرخید
اما دقیقا هم تراز سینه ام ایستاد
گفتم الان میگه سوتین نداری؟
اما چیزی نگفت
رفت پایین تر و گفت
- راستی تو کفش مناسب داری؟
اهی کشیدم و گفتم
- اومدم همینو بگم ... من بوت دارم فقط ! یکم پاشنه داره.بده اونو بپوشم ؟
ابروهای بهزاد بالا پرید
به من نگاه کرد و گفت
- فکر نکنم ... اگر سختته بریم سر راه کفش بگیریم!
با خجالت گفتم
- اگر نزدیکمون هست کفش بگیرم ... چون فکر کنم خوب نباشه
سر تکون داد و لب زد
- باشه مشکلی نیست
نگاهش دوباره هم تراز سینه ام شد
اینبار اما پرسید
- اون ژله ای هارو نذاشتی!؟
بدون ذره ای فکر دستم اومد بالا رو سینه هام و گفتم
- بده الان ؟
بهزاد نگاهم کرد
زود دستمو انداختم پایین و بهزاد گفت
- بهتره بذاری ... وقتی خجالت میکشی ... ام ...
اشاره کرد به من سینه هام و گفت
- برو بزار چشمان... اینجوری درست نیست ...
به خودم نگاه کردم و وا رفتم
نوک سینه هام چنان زده بود بیرون که با وجود آستردوزی بالای لباس هم،پیدا بود!
رمان واقعی #چشمان کامل اینجا بخونید👇
/channel/mynovelsell/1851
چشمان مجبور میشه مدتی خونه شریک پدرش بمونه، مردی که هرچقدر خود داری میکنه جلو چشمان ... کم میاره و ...
#پایان_خوش #بدون_سانسور #بزرگسالان

Читать полностью…

رمان های خاص

فایل #کامل رمان #گمراهی
به قلم #سارا

این رمان یه ماجرای واقعی با پایان خوش هست.
مناسب بزرگسالان❌

خلاصه رمان #گمراهی
تینا دختریه که تمایلاتش با تمام دوستاش فرق میکنه🔞
حسی که همیشه سعی داشته سرکوبش کنه....
اما یه شب بالاخره این حس و راز بر ملا میشه و دنیای تینا عوض میشه....

اما همه چی اونطوری که تینا فکر میکنه پیش نمیره و مسیر زندگی جهتشو تغییر میده
¤○¤••••••••••••📚📚📚••••••••••••¤○¤
لینک کانال
@mynovelsell

Читать полностью…

رمان های خاص

دوستان رمان بنفشه به اسم #نغمه_شب رو اینجا بخونید 👇👇👇

/channel/+QowBu5sIBkiOGoCP

Читать полностью…

رمان های خاص

#پارت_واقعی
بین پام خیس بود و بدنم آماده
از خود ارضایی خسته بودم
چرا بدنم انقدر دیوونه بود! یعنی باید پیش دکتر احمدی میموندم؟
گوشیم چک کردم و دیدم دکتر احمدی یه ویدئو فرستاده بود
زدم پلی شه و با اجراش نفسم رفت
یه مردونگی کاملا آماده وسط تصویر بود
صدای دکتر احمدی اومد که گفت
- ببین منو چطوری ول کردی رفتی... اما عیبی نداره...من سر خودمو گرم کردم.
با این حرف دستشو رو مردونگیش کشید. دوربین جا به جا شد و یه باسن لخت تو تصویر پیدا شد.
دکتر احمدی مردونگیش رها کرد
ضربه ای به اون باسن زد.
خودشو تنظیم کردو گفت
- میموندی دوتایی خوش میگذروندیم...اما رفتی تنهایی به من خوش گذشت... تورو نمیدونم داره بهت چی میگذره
با این حرف خودشو فشار داد و جیغ زنونه بلند شد .
قلبم تو دهنم بود و گفت
- دفعه بعدی نوبت خودته... تو به یه ارباب نیاز داری دیبا انقدر از من فرار نکن
پارت واقعی از رمان #عشق_خود_ساخته یا همون #عشق_سخت داستان دختری که با مشاورش وارد رابطه میشه
این رمان شامل جنبه های روانشناسی روابط ارباب و برده و #bdsm می باشد

به قلم آرام نویسنده رمان های #عشق_خاکستری و #عطر_شقایق. فایل کامل رمان اینجاست👇👇👇
/channel/mynovelsell/1222

Читать полностью…

رمان های خاص

چون تو اینستاگرام هی پاک میشه اینجا براتون گذاشتم
کلیپ رمان الآی
از پیج @dream_realm_pooneh

بیاید بریم به جایی در اعماق جنگل، کنار دریاچه مه گرفته ارواح...
بیاید بریم به ساحل عمر، کنار آذرخش خیره به رودخونه زندگی ...
بیاید بریم به جنگل های جوارم، کنار گرگ ابلقی که راز ابلق بودنش به زودی برملا میشه...
بیاید بریم به دنیای خیال، دنیایی که ملکه خیال از عشق، رویا و جادو برامون می‌سازه...
وقت گم شدن تو رویاست
داستان یک‌ گرگینه، اما بدون گرگ‌!!! کسی که بخاطر گناه برادرش مجبوره با یک آلفای جوان به یه قبیله جدید بره ! آلفایی که به تازگی جفتش رو از دست داده و قبیله ای که کسی منتظر اِل‌ای نیست... قبیله ای در نزدیکی دریاچه روح ! جایی که همه فکر میکنن بخاطر ضعفش نابود میشه اما اون نه تنها زنده میمونه، بلکه قدرتمند تر از همیشه برمیگرده‌ تا راز های گذشته و حال رو بر ملا کنه... راز هایی از دنیای ارواح، از عشق پادشاه مردگان و از خوناشام های نامیرا فوسکا ... از انگشتر ماه و بانوی گمشده مهتاب...
این رمان بصورت کامل از نشر موج چاپ شده
برای تهیه کافیه به ادمین کانال تلگرام رمان خاص پیام بدید تا راهنماییتون کنن
@mynovelsell

Читать полностью…

رمان های خاص

نفس گرفتم و گفتم
- منو تو یه زیر زمین زندانی کرده بود و یه بخشی از دیوارش رو خراب کرده بود تا به توالت تو حیاط راه پیدا کنه! اینجوری من میتونستم برم توالت!

سعی کردم وارد تصویر اون روز ها نشم و سریع ادامه دادم

- سقف این توالت از آهن و ایرانیت بود.
روز های اول من رو به تخت میبست.. اما وقتی حس کرد من دیگه تقلا نمیکنم و یا خوابم فقط یه پای منو به پایه تخت میبست و میرفت بیرون... اون روز هم بخاطر یه چیزی عصبانی بود و بدون بستن من با عجله رفت بیرون. اولین بار بود که پاهام رو نبسته بود...

نمی خواستم همه حقیقت رو بگم. من اون روز پریود شده بودم و خونریزی شدیدی داشتم. محسن از اینکه همه جا خونی شده و هیچ پد بهداشتی نداشت عصبی شد. مثل دیوونه ها گذاشت رفت تا برام پد بخره . برای همین منو نبست. فکر نمیکرد من با اون حال و با اون درد کاری کنم . بدون لباس فقط با یه ملحفه خونی که دورم بود...

ادامه رو تو پارت #۵۴ بخون 👇👇👇👇 تو کانال موجوده
/channel/+ewciE9Li3tY1ODhk

رمان #شوکای_من این ماجرا بر اساس یک اتفاق واقعی است

Читать полностью…

رمان های خاص

بدن لخت بردیا و سارینا، که رو مبل وسط سالن مشغول هم بودن از ذهنم بیرون نمیرفت…
بازو برهان فشار دادم و گفتم
- کاش زمان برمی‌گشت عقب…
برهان آروم گفت
- کاش...
برگشت سمتم و گفت
- اصلا فکرشو نمیکردم الان اینجا باشن و در حال رابطه ...
دستم رو گرفتم به نرده ها و گفتم
- بیا بریم...
اما همین لحظه در باز شد.
بردیا با یه شلوارک و زیر پوش رکابی، اومد تو قاب در…
من هیچوقت هیچ کدوم از پسر های فامیل رو این تیپی ندیده بودم
اما خب بعد دیدن لخت بردیا...
این خیلی پوشیده بود!
سرمو انداختم پایین و بردیا گفت
- بیاین تو... ببخشید من فکر نمیکردم کسی الان بیاد.
برهان نگاهم کرد و گفت
- بیا حریر!
میخواستم بگم کجا؟
بریم تو چکار کنیم…
بریم تو کاناپه ای که روش مشغول هم بودن رو ببینیم؟
اصلا چرا بردیا انقدر پر رو شد یه هو!؟
شایدم پر رو بود…
اونم روی دیگه داشت که من نمیدونستم!
برهان گفت
- منم فکر نمیکردم اینجا باشی اونم با... سارینا!
بردیا خندید.
دستشو برد تو موهاش و گفت
- خودش یهو اومد... می‌شناسیش که یهو چطوری میشه!
ناباور به برهان نگاه کردم.
کاش خواب بود…
فرو ریختن باورها در مورد آدم ها خیلی سخته!
مخصوصا آدم هایی که باهاشون بزرگ شدی…
مثل برهان
سارینا
بردیا
حتی علی!
انگار تا الان تو یه خواب زندگی میکردم.
یه خواب پر از توهم از آدم هایی که چیز دیگه ای بودن…
برهان کفشش رو بیرون آورد و کمک کرد من برم تو.
شوکه گفتم
- چرا بریم تو؟
برهان گفت
- بریم ببینیم درد سارینا چیه که میاد با داداش من می‌خوابه، بعد به نامزد من آمار میده و دنبال خوابیدن با منه
#پارت_۶۶ از #داستان_واقعی #حریر_و_حرارت
. این ماجرای واقعی رو اینجا بخونید. داستان دختری که با ازدواج سنتی قراره زن پسر عمه اش بشه... پسر عمه ای که با ظاهر مثبت و مذهبیش یه دنیا فاصله داره👇👇👇
/channel/+4VXcYFRPRhhkOWQ8
#بزرگسالان #ممنوعه #روابط #تمایلات_جنسی 🔞

Читать полностью…

رمان های خاص

آروم از لای در نگاه کردم .
بدنم گر گرفته بود و بین پام خیس خیس.
دوست داشتم بدنش رو ببینم .
نگاهم رو بالا تنه لختش چرخید و داغ تر شدم .
باید میرفتم اتاق خودم. .
قبل از اینکه بفهمه دارم بدنشو دید میزنم .
اما همین لحظه رکس پارس کرد و پرید رو در !
در باز شد .
رکس وارد اتاق شد و بهزاد با ابرو بالا پریده ، کمر نیمه باز شلوار و بالا تنه لخت برگشت سمت من که ...با حوله نیمه باز حمام جلو در اتاقش ایستاده بودم !

/channel/mynovelsell/1851
رمان #چشمان #دختر_ممنوعه داستان دختری که بعد فوت پدرش، مهمون خونه شریک پدرش میشه اما این اقامت به جاهای ممنوعه ای کشیده میشه ...
بر اساس یک ماجرای واقعی

Читать полностью…

رمان های خاص

لخت شدم
شورت رو راحت پوشیدم
اما سوتینه بلای جونم شده بود!
هر کاری میکردم، طبق دستور العملی که داشت نمیچسبید به سینه ام
اخر بیخیالش شدم
بدون سوتین لباس رو پوشیدم
سر جای سینه لباس،خودش استر دوزی داشت
منم سینه ام در حدی نبود که بخواد آویزون شه
حس کردم خوبه
موهامو دورم ریختم
اما یهو خشک شدم
کفش !
من کفش نخریده بودم
اون روز با بوت بودم
یکم پاشنه داشت
فروشنده هم با اون اندازه زد !
الان چه غلطی کنم؟
جز کتونی و کفش کالج چیزی نیاورده بودم
با بوت هم مسخره بود !
نگران زدم از اتاق بیرون
بهزاد با حوله حمام جلو در حمام ایستاده بود و داشت شدت هواکش حمام رو تنظیم میکرد
برگشت سمت من
با دیدنم چشم هاش رو ریز کرد
نگاهش روی من چرخید
اما دقیقا هم تراز سینه ام ایستاد
گفتم الان میگه سوتین نداری؟
اما چیزی نگفت
رفت پایین تر و گفت
- راستی تو کفش مناسب داری؟
اهی کشیدم و گفتم
- اومدم همینو بگم ... من بوت دارم فقط ! یکم پاشنه داره.بده اونو بپوشم ؟
ابروهای بهزاد بالا پرید
به من نگاه کرد و گفت
- فکر نکنم ... اگر سختته بریم سر راه کفش بگیریم!
با خجالت گفتم
- اگر نزدیکمون هست کفش بگیرم ... چون فکر کنم خوب نباشه
سر تکون داد و لب زد
- باشه مشکلی نیست
نگاهش دوباره هم تراز سینه ام شد
اینبار اما پرسید
- اون ژله ای هارو نذاشتی!؟
بدون ذره ای فکر دستم اومد بالا رو سینه هام و گفتم
- بده الان ؟
بهزاد نگاهم کرد
زود دستمو انداختم پایین و بهزاد گفت
- بهتره بذاری ... وقتی خجالت میکشی ... ام ...
اشاره کرد به من سینه هام و گفت
- برو بزار چشمان... اینجوری درست نیست ...
به خودم نگاه کردم و وا رفتم
نوک سینه هام چنان زده بود بیرون که با وجود آستردوزی بالای لباس هم،پیدا بود!
رمان واقعی #چشمان کامل اینجا بخونید👇
/channel/mynovelsell/1851
چشمان مجبور میشه مدتی خونه شریک پدرش بمونه، مردی که هرچقدر خود داری میکنه جلو چشمان ... کم میاره و ...
#پایان_خوش #بدون_سانسور #بزرگسالان

Читать полностью…

رمان های خاص

آروم از لای در نگاه کردم .
بدنم گر گرفته بود و بین پام خیس خیس.
دوست داشتم بدنش رو ببینم .
نگاهم رو بالا تنه لختش چرخید و داغ تر شدم .
باید میرفتم اتاق خودم. .
قبل از اینکه بفهمه دارم بدنشو دید میزنم .
اما همین لحظه رکس پارس کرد و پرید رو در !
در باز شد .
رکس وارد اتاق شد و بهزاد با ابرو بالا پریده ، کمر نیمه باز شلوار و بالا تنه لخت برگشت سمت من که ...با حوله نیمه باز حمام جلو در اتاقش ایستاده بودم !
ادامه این قسمت اینجا بخونید. تمام بنر ها واقعی . فایل رمان👇👇👇

/channel/mynovelsell/1851

چشمان باید برای مدتی تو خونه شریک پدرش بمونه. جایی که این اقامت به جاهای باریک میکشه

Читать полностью…

رمان های خاص

بر اساس واقعیت

فضای کوچیک آشپزخونه با ورودش انگار کوچک تر شده بود
بی اراده یه قدم عقب رفتم و خوردم به در تراس!
تعجب و عصبانیت تو چشم هاش بیشتر شد و کلافه گفت
- خوبی خانم دلیر!؟
باید میگفتم نه
نه من تو فضای بسته عصبی میشم
باید میگفتم این کمبود فضا حالمو بد میکنه!
اما دهنم خشک و تلخ بود
دو قدمی من ایستاد
دستش رو آورد جلو و گفت
- میشه اون مچ بند رو ببینم!
بدنم آروم داشت شروع به لرزیدن میکرد
من ... من میخواستم اینجا کار کنم ...
یه مچ بند بود.
باید خیلی طبیعی بهش میدادم
به سختی سر تکون دادم و دستم رو بالا آوردم
نگاهم رو از چشم های نافذش گرفتم تا بیشتر از این غرق قدرتش نشم
لرزش دستم مشهود بود
اما بدون اینکه مچ دستم پیدا بشه مچ بند رو بیرون آوردم و تو دستش گذاشتم
مردد نگاهش کردم
فکر میکردم به مچ بندم نگاه میکنه
اما نگاهش به دست چپم بود که کنارم نگه داشته بودم
دستش رو بست و مچ بند رو تو مشتش گرفت
آروم پرسید
- مچ دستتون مشکلی داره؟
با تکون سر فقط گفتم نه
چون صدام رو از دست داده بودم
نگاهم کرد و گفت
- پس میشه ببینم؟
/channel/+ewciE9Li3tY1ODhk
داستانی از عشق و اسارت و شکنجه ...

Читать полностью…

رمان های خاص

#کد #تخفیف برای خرید نسخه الکترونیک همه کتاب ها در اپلیکیشن طاقچه 👆👆👆

دوستان میتونید کتاب #کوازار از اپلیکیشن #طاقچه با ۴۰ درصد تخفیف خریداری کنید
Rketab40
👇👇👇👇
https://taaghche.com/book/128048

Читать полностью…

رمان های خاص

📚 رمان شوکای من


✍️ به قلم مشترک نگار و بنفشه


📝 خلاصه
شوکا با رازی که در گذشته اش داره در حال دست و پنجه نرم کردنه. میخواد یه زندگی جدید شروع کنه و کارش رو در آزمایشگاه شروع میکنه غافل از اینکه گذشته تا کامل حل نشده دست از سر ما بر نمیداره. تو این مسیر کنار مردی قرار میگیره که اتفاقات زندگی کاملا براش بر عکس شوکا بوده. دو روح زخمی، در کنار هم ، در حالی که میخوان به هم کمک کنن اما کسی نمیدونه این کار کمکه یا یه نوع دیگه از آزار ...


🔘 عاشقانه ، آسیب اجتماعی ، ازدواج سنتی ، ازدواج سفید ، رئال ، پایان خوش

مطالعه آنلاین رمان از کانال 👇👇
/channel/yellow_heart_novel

خرید رمان از اپلیکیشن باغ استور با نصب برنامه زیر 👇👇👇
/channel/BaghStore_app/693

نصب رایگان ios برای آیفون از طریق سایت👇👇👇
https://baghstore.net/app/


نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... از طریق سایت👇👇👇
https://baghstore.net/app

Читать полностью…

رمان های خاص

آیدی ادمین ها برای خرید رمان های مد نظر شما
@ng786f
@SJo_Sara
به ادمین ها پیام بدید. اسم رمان مد نظر رو بگید. شماره کارت دریافت کنید 💛💛

Читать полностью…

رمان های خاص

کانال رمان #نغمه_شب و #زندگی_بنفش 👇👇👇👇👇👇

/channel/+k1P6pSLSg1ExZDA0

Читать полностью…

رمان های خاص

فایل نمونه رمان #گمراهی برای مطالعه رایگان. بعد از مطالعه این فایل اگر دوست داشتید میتونید فایل کامل را خریداری کنید.

فایل کامل این رمان بیش از ۱۲۰۰صفحه است. برای خرید #فایل_کامل با فرمت pdf و به قیمت ۲۵هزار تومن به ادمین فروش پیام بدید.
@sjo_sara

¤○¤••••••••••••📚📚📚••••••••••••¤○¤
لینک کانال
@mynovelsell

Читать полностью…

رمان های خاص

دوستان رمان های کانال ما همه نوشته شخص خود ما هستند یعنی:

من( #نگار) #بنفشه #رعنا #آرام #ساحل #پونه (#پرستو) #ملودی #سارا

و فایل همه فروشی هستد ❤️

به عنوان نویسنده های این رمان ها، کسی که کلمه به کلمه این رمان هارو نوشته، میگیم ما نمیگذریم.

از کسی که رایگان فایل رو پخش کنه یا بخونه نمیگذریم.

دیگه حساب هر کس با خودش تو زندگی به خودش مربوطه . یکی براش مهم نیست.‌‌.. یکی تو خانواده سالم بزرگ شده، شرافت داره، براش مهمه ..‌.

ما دیگه به انتخاب شما کاری نداریم . فقط به عنوان کسی که مالک اثر هست از حق و دینی که گردن مخاطب هایی که فایل رو دزدی میخونن نمیگذریم.

به امید اینکه عاقبت خودمون و عزیزانمون خیر باشه 💛

Читать полностью…

رمان های خاص

رمان #طلوع_مه_آلود  جلد جدیدی از مجموعه #ماه_مه_آلود
/channel/+Uz18Q8GaHAw4YjZk

Читать полностью…
Subscribe to a channel