وبسایت نشر ناکجا در فرانسه، شامل جدیدترین کتابهای داخل و خارج کشور است. میتوانید کتابهای مورد علاقهی خود را سفارش بدهید www.naakojaa.com تماس مستقیم با ما @Naakojaapub
You better watch out
You better not cry
Better not pout
I'm telling you why
Santa Claus is coming to town
He's making a list,
And checking it twice;
Gonna find out Who's naughty and nice.
Santa Claus is coming to town
He sees you when you're sleeping
He knows when you're awake
He knows if you've been bad or good
So be good for goodness sake!
O! You better watch out!
You better not cry.
Better not pout, I'm telling you why.
Santa Claus is coming to town.
Santa Claus is coming to town.
«مامان ! مامان ! یه ریشو با یه بستهی مشکوک !!...»
نوئل و کریسمس زیبایی داشته باشید...
@naakojaa
ما درست از آن روز که مکان شهادت را رها کردیم
تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب در آمدیم .
جلال در ناکجا
http://www.naakojaa.com/author/7968
@naakojaa
اگر به گردن بستهام
به یاد تو بستهام
این یادگاری ابریشمی را
که ما را به یاد دارد
از سرما نیست که بستهام
هوا بسی گرم است
فقط باری دیگر خواستهام
تو را به یاد بیاورم
انگشتانت را بر گردنم
ما را به یاد بیاورم و آن ایامی را
که به هم میگفتیم شما...
اگر به گردن بستهام
به یاد تو بستهام
این لبخند ابریشمی را
که چون ما لبخند میزند
چون ایامی لبخند میزند
که من به تو و تو به من
میگفتیم شما...
و شب را
که بر زانویمان مینشست
مینگریستیم
فقط باری دیگر خواستم بنگرم
چگونه آفتاب برای عاشقان بهخاکنشسته
غروب میکند...
شالگردن
L'écharpe
کاترین سوواژ یکی از بهترین خوانندههای اشعار فرانسوی شعر موریس فانون را میخواند.
برگردان تینوش نظمجو
به زودی در سایت ناکجا
متن فرانسه و ترجمه فارسی را همینجا بخوانید:
@naakojaa
زندگی در زندان | بهمن احمدی امویی | در کتابفروشی آنلاین ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/18260
دراب مخدوش مجموعهای از یادداشتهای بیستسالگی محسن نامجو به همراه یادآوریها و نکاتی از چهلسالگی است. این کتاب در ۲۰۰ صفحه و با ضمیمهی یک سیدی شامل گفتگو با نامجو و خوانش بخشهایی از کتاب، منتشر شده است. میتوانید این کتاب-سیدی را از وبسایت ناکجا با پست ارزان و یا از آمازون اروپا خریداری کنید
http://www.naakojaa.com/book/18142
دهد آزادش كنند.
در طرفي ديگر متين را ميبينيم كه آن «ديگري» براي او يك ميلياردر معروف است. به زعم او پول حرف اول را در دنيا ميزند. حتي ميبينيم كه بيش از مرگ پدر و مادرش، از اينكه مرگ آنها ميراثي براي او به همراه نداشته ناراحت و دلگير است. روياي متين گاه در قالب يك ميلياردر زنباره و گاه در قالب يك دانشمند فيزيك متبلور ميشود.
رجب، كوتوله خدمتكاري است كه همانند فاطمه، رويايش نه معطوف به آينده، كه بازگشت به گذشته است. گهگاهي دلتنگ شنيدن قصههاي مادرش ميشود و دلش ميخواهد تا دوباره به آن روزها بازگردد. او با اينكه به ظاهر به زندگي يكنواخت خود خو كرده، اما «ديگريبودن» خوابي است كه همه در «خانه خاموش» آن را ديدهاند... درد فاروق اما، درد ديگري است. او كه پيوسته خود را در كارزار جدال با روح دوگانهاش مييابد، روياي داشتن روح واحد را در سر ميپروراند و همين وجه تمايز او با ساير شخصيتهاي رمان است كه روياي پول، شهرت و انجام كارهاي مهم دارند. فاروق از اين دوگانگي به ستوه آمده و با تمام وجود، وحدت و روح يگانه طلب ميكند؛ در زيرزمين نمور بايگاني نه به جستوجوي تاريخ، كه در اصل در پي يافتن خويشتن است.
و اما نيلگون، يك انقلابي بيتجربه و تازه كار كه خود راوي نيست و از زبان ساير شخصيتها به مخاطب معرفي ميشود. حتي شايد بتوان او را بداقبالترين شخصيت اين خانه معرفي كرد. نيلگون «پدرها و پسرها» ميخواند و روياي تغيير اصول و قراردادهاي اجتماعي در سر دارد، گرچه ما اينها را از زبان خود او نميشنويم.
پاموك اعتراف ميكند كه «تكتك جوانهاي اين رمان، خود من هستند...» و اذعان ميكند از بين رمانهايي كه تا به امروز نوشته، «خانه خاموش» بيشترين محبوبيت را در ميان جوانها داشته و دليلش را هم در اين ميداند كه در اين كتاب چيزهايي در رابطه با دوران جواني و احوالات دروني خود نوشته است: «براي نوشتن خانه خاموش از اتفاقات زيادي الهام گرفتم كه يكي از آنها نامههايي بود كه پدربزرگم در سالهاي جواني براي مادربزرگم مينوشت. پدربزرگم در آن سالها براي تحصيل در رشته حقوق عازم برلين ميشود. اما قبل از سفر، با مادربزرگم نامزد ميشوند و آن طور كه ميگويند، او در سالهاي تحصيل خود در آلمان، نامههاي زيادي براي نامزدش مينويسد كه مضمون و حال و هواي اين نامهها بيشباهت به درسهايي نيست كه آقاي صلاحالدين به همسرش فاطمه ميدهد. اين را هم ميدانم كه عكسالعمل مادر بزرگ من هم درست مثل فاطمه از جنس بيتوجهي و «گناه و حرام» بوده... با تصور رابطه سرد و ناموفقي كه احتمالا بين آن دو ميگذشته، من نخستين جملات رمان خانه خاموش را نوشتم.»
رمان خانهی خاموش | اثر اورهان پاموک | در کتابفروش آنلاین ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/17631
سه نوه، یکی مورخ، یکی انقلابی و دیگری که سودای پولدار شدن در سر دارد، برای دیدار مادربزرگشان به قصبهی جنتحصار در حوالی استانبول میروند و یک هفته را در خانهی پدربزرگشان که هفتاد سال پیش، به دلیل مسائل سیاسی به آنجا تبعید شده بود، میگذرانند. در طول این یک هفته، گذشته و خاطرات نود سالهی مادربزرگ به تدریج زنده میشود.
Читать полностью…«شاید عشق، همیشه این نیست که آدم چیزی برای گفتن داشته باشه. شاید هم عشق اینه که آدم دیگه نیازی به حرف زدن نداشته باشه.»
اگر بمیری | فلوریان زلر | گلناز برومندی
دورتادوردنیا۳۸
@neypub
@dortadoredonya
مرگ من صبح یک روز سرد آخر زمستان اتفاق افتاد. برف سنگینی میبارید و باغ آرامآرام کفن سفیدش را به سر میکشید. شیشههای مشبک اتاق پذیرایی یخ بسته بود و سوز سرما زوزهکشان پی شکاف باریک زیر در میگشت. خشخش سمج پاروهای چوبی روی بام لحظهای قطع نمیشد، انگار آثار جنایتی شنیع را پاک میکرد.
رمان یک روز پیش از آخر زمان | نوشتهی سرور کسمایی | نشر باران
در کتابفروشی آنلاین #ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/17735
گفتم، همان اول کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و میتوانست بدارد که در همان «بیرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست، و پیشتر از او چخوف داشت که بالاخره خون قِی میکرد در آن اتاق سرد، و چند فقرهای هم رومن گاری، آنجا که پرندگان پرواز میکنند میروند در پرو میمیرند. حالا شما به من بگویید کلاه و کاشکول و پالتو و عصای آقای جنابان را چه کسانی از کف میدان کج و قناس جمع خواهند کرد؟ و آن اشیای ریز زینتی را چه کسانی پیدا خواهند کرد؟
مجموعه داستان بنیآدم | اثر محمود دولتآبادی | در کتابفروشی آنلاین #ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/17607
شعر «پَریزدگی»
پَریزدگی
رفتار نرمی دارد
به آب خیره میشوی وُ بیگانه میشوی
با زبان آب حرف میزنی
رنگ ات میپرد
موجهای کوچکی میزند در سرت
صورت نخواهی داشت
ماندهای وُ به رفتن شبیهتری
شکلی از پرندگی
که آسمان را آسان میکند
آقا، واسه يهبار هم كه شده نشون بدين مَردين، اين تفنگ رو بردارين، برين پشت صحنه، يه گلوله توى مختون خالى كنين. فقط يه گلوله، هیچی حس نمىكنين، همه هم براتون كف مىزنن...
تماشاچی محکوم به اعدام
«به جای اینکه یاد بگیری بدون اون زندگی کنی، انگار داری تمرین میکنی دیگه دوستش نداشته باشی»
اگر بمیری | فلوریان زلر | ترجمه گلناز برومندی، تینوش نظمجو
دورتادوردنیا نمایشنامه ۳۸
@neypub
@dortadoredonya
Si je porte à mon cou
En souvenir de toi
Ce souvenir de soie
Qui se souvient de nous
Ce n'est pas qu'il fasse froid
Le fond de l'air est doux
C'est qu'encore une fois
J'ai voulu comme un fou
Me souvenir de toi
De tes doigts sur mon cou
Me souvenir de nous
Quand on se disait vous
Si je porte à mon cou
En souvenir de toi
Ce sourire de soie
Qui sourit comme nous
Sourions autrefois
Quand on se disait vous
En regardant le soir
Tomber sur nos genoux
C'est encore une fois
J'ai voulu revoir
Comment tombe le soir
Quand on s'aime à genoux
Si je porte à mon cou
En souvenir de toi
Ce soupir de soie
Qui soupire après nous
C'n'est pas pour que tu voies
Comme je m'ennuie sans toi
C'est qu'il y a toujours
L'empreinte sur mon cou
L'empreinte de tes doigts
De tes doigts qui se nouent
L'empreinte de ce jour
Où les doigts se dénouent
{Final:}
Si je porte à mon cou
En souvenir de toi
Cette écharpe de soie
Que tu portais chez nous
Ce n'est pas qu'il fasse froid
Le fond de l'air est doux
Ce n'est pas qu'il fasse froid
Le fond de l'air est doux.
بهمن احمدی امویی (زاده ۱ خرداد ۱۳۴۸) روزنامهنگار اقتصادی و اجتماعی، و زندانی سیاسی است. او دانشآموخته رشته اقتصاد از دانشگاه مازندران است و با روزنامههای جامعه، توس، صبح امروز، نوروز، شرق، وقایع اتفاقیه و سرمایه همکاری داشته و تاکنون سه کتاب به نامهای «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی»، «مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند» و «زندگی در زندان» از وی منتشر شدهاست. همسر او ژیلا بنییعقوب نیز روزنامهنگار، فعال جنبش زنان در ایران و زندانی سیاسی بودهاست. احمدی امویی از جمله روزنامهنگاران حامی جنبش سبز است که پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) دستگیر و به ۷ سال و ۴ ماه حبس تعزیری محکوم شد. انتشار شعری حماسی از فردوسی در سایت خرداد یکی از اتهامات وی اعلام گردید.
Читать полностью…ژیلا جان!سلام
این روزها زندانیان بند 350 حالوهوای متفاوتی دارند. تعدادمان یکدفعه زیاد شد. دستگیرشدههای تظاهرات 25 بهمن 1389 را که آوردند، انگار قدرت جدیدی به ما تزریق شد. اینها جوانهایی هستند از هر قشر و گروه اجتماعی: از فوتبالیست و هنرمند گرفته تا دانشجو و بازاری و کارمند آژانس هواپیمایی.
در میان اینها یکی دو نفر هستند که داستان زندگیشان برایم جذابتر از داستان زندگی دیگران است. «کورش قاسمی» مهندس صنعت نفت که از اهواز برای شرکت در راهپیمایی به تهران آمده بود، «رامین پرچمی» بازیگر سینما و تلویزیون و «اکبر امینی» که این آخری داستانش شنیدنیتر است. او بشاش و شادرو است و بهآسانی میشود با او حرف زد. هیکل ورزشکاری دارد و کمی بور میزند. همیشه موقع حرفزدن، لبخندی کلمههایش را همراهی میکند. روز ۲۵ بهمن ۸۹ از همان اول صبح که خیلی از مردم پایتخت خوابيده بودند، تصویرش در بسیاری از رسانههای دنیا منتشر شد. او بالای یک جرثقیل و در ارتفاع ۳۵ متری، چند ساعتی چشمهای بسیاری را به خود خیره کرده بود.
زندگی در زندان | بهمن احمدی امویی | در کتابفروشی آنلاین ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/18260
«بهتره همه باهم حافظهمون رو پاک كنيم. بهتره همينجا جلوى تماشاچىها اين کار رو بكنيم. خيلى مهمه كه آدم حافظهش رو با نظم و بدون امید از دست بده.»
تماشاچی محکوم به اعدام
@dortadoredonya
@neypub
بخشی از کتاب #دراب_مخدوش با صدای #محسن_نامجو را بشنوید
Читать полностью…جنون پاموك با نبوغ توام است! | دربارهی رمان خانهی خاموش
اومبرتو اكو
پاموك اعتراف ميكند تمام شخصيتها در رمان «خانه خاموش» بازتابي از او و احوالات متفاوت درونياش است: «كودكيام همواره با اين تصور گذشت كه اورهاني ديگر در خانه ديگري است.»
اورهان پاموك، نويسنده نوبليست ترك كه در سال 1952 در خانواده پر جمعيتي در شهر استانبول تركيه به دنيا آمد، تا سن 22 سالگي روياي نقاش شدن در سر داشت. «اين ايده در ابتدا مورد تشويق و حمايت خانوادهام قرار گرفت و اين درحالي بود كه بيشتر افراد خانواده من مهندس عمران بودند. پدر و مادرم درمورد خواهر و برادرهايم ميگفتند: اين يكي به همان مدرسهاي خواهد رفت كه پدربزرگشان ميرفت؛ آن يكي به مدرسه عمويش و اين يكي هم - كه منظورشان من بودم – مهندس معمار خواهد شد.»
اين ايده، بعدها با يك تصميم سريع و آني به يكباره از ذهن او پاك شد و به نقطه عطف زندگياش يعني داستان نويسي انجاميد. «همهچيز را به يكباره كنار گذاشتم، تحصيل، نقاشي، معماري وهمه را... خود را در اتاقم حبس كردم و مشغول نوشتن شدم. حالا كه مردم از من اين سوال را ميپرسند كه چطور توانستم در دهه 30 زندگي به عنوان يك رمان نويس در تركيه شناخته شوم يا اينكه چرا نقاشي و معماري را رها كردم، من درست مثل گوزني كه به چراغ جلوماشيني زل زده باشد، به آنها خيره ميشوم چرا كه براي اين سوال جواب واحدي وجود ندارد.»
او در سنين پايين دريافت كه نقاشي كردن، نظم و انضباط دروني ميطلبد و يك دنيا تنهايي... كه از اين منظر، تاليف هم كاملا شبيه به آن است و با خلق و خوي او سازگار... درست مانند خود پاموك كه خيالپردازي جزو جدايي ناپذير زندگياش است، شخصيتهاي داستانهايش نيز پيوسته در حال خيالبافياند. رمان خانه خاموش كه دومين اثر وي است و به اعتقاد خودش از دل رمان «جودتبيك و پسران»، نخستين رمانشزاده شده؛ حكايت آدمهايي است كه هيچ يك از وضعيت فعلي خود راضي نيستند و روياي ديگري بودن را در سر ميپرورانند.
مراد گلسوي، نويسنده ترك در «دنياي ادبي اورهان پاموك» مينويسد: «ابتدا به نظر ميرسد كه شخصيتهاي رمان خانه خاموش روياهايي از جنس روياهاي همه آدمها در سر دارند، اما دلتنگي عميقي كه شخصيتهاي رمان آن را تجربه ميكنند، هر قدر هم كه اين دلتنگي در رمانها مشخصه دنياي شرق محسوب شود، بيشتر يك انديشه و واهمه جهاني است چرا كه خواست ديگري بودن منجر به اين واهمه ميشود كه نميتوان خود بود!» انگين كيليچ در مقاله خود به نام «اصوات خانه خاموش» اين گونه مينويسد: «همه در خانه خاموش غمگينند و عقدههاي حقارت آنها ازجنس فقر، عقبماندگي، شرقي بودن، بيپدري و مسائلي از اين قبيل است. بيشتراين شخصيتها با نااميدي، دلباخته فرد نامناسب خود هستند. اما تمام اينها نه در قالب رماني ماليخوليايي و غمگين كه گاه حتي به صورت رماني شاد و سرزنده روبهرويمان ظاهر ميشود. با اين وجود، همين كه رمان به پايان ميرسد، چيزي به نام خوشبيني براي خواننده باقي نميماند!»
«خواب در اثر يك فعل و انفعال شيميايي اتفاق ميافتد و مثل تمام اتفاقات ديگر دليل علمي و منطقي دارد. همان طور كه روزي فرمول آب كشف شد،روزي فرمول خواب را هم كشف ميكنند » اينها نخستين جملاتي هستند كه ما را با تفكر پوزيتيويستي صلاحالدين در «خانه خاموش» آشنا ميكند. همسرش فاطمه درست در نقطه مقابل شخصيت او قرار دارد.» صلاحالدين تمام عمرش را صرف تاليف دايرهالمعارفش ميكند چون عامل عقبماندگي شرق را جهالت و عدم آگاهي مردم ميداند. روياي او بيدار كردن شرق است حتي شده به زور... فاطمه اما، به گذشته خود بسيار پايبند است و روياي يگانهاش رجعت به گذشته و گذران حياتي عاري از گناه است. او از مدرنيته بيزار است و هر چيز جديد را تصنعي و ساختگي ميداند. فاطمه در بيان نفرت خود از كلمه «پلاستيك» زياد استفاده ميكند. به گفته خودش، عطرها ديگر نه در ظرفهاي شيشه اي كه در ظرفهاي پلاستيكي فروخته ميشوند و ماشينهاي پلاستيكي جاي درشكهها را گرفتهاند. او حتي تا به آنجا پيش ميرود كه قلب نوههايش را هم پلاستيكي ميداند!
از ديگر شخصيتهاي رمان «خانه خاموش» كه مولفه خيالپردازي در او به وضوح ديده ميشود، شخصيت حسن است. او يك ناسيوناليست افراطي است كه به خاطر بيپولي از پولدارها متنفر است. جايي در قلب هيچ زني ندارد، پس از زنها هم بيزار است و چون خودش خوشحال نيست، از همه آدمهاي خوشحال هم بدش ميآيد. او هم مانند صلاحالدين با اين آرزو زندگي ميكند كه روزي خواهد توانست كارهاي بزرگ انجام دهد. حسن كه درگير عقدههاي خودكمبيني بسياري است، روزي را تصور ميكند كه صاحب كارخانهاي است و هفت هزار نفر كارگر به همراه يك زن دستيار مسلمان زير دست او كار ميكنند يا روزي كه فرماندار شده و نيلگون را در حالي كه عجز و لابه ميكند، كتبسته پيش او ميآورند و او به دست و پاي حسن ميافتد تا دستور
رمان خانهی خاموش | اثر اورهان پاموک | در کتابفروش آنلاین ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/17631
«آدم همیشه دلش میخواد عشقش دستخوش این روزمرگیهای احمقانه، این خیانتهای پیشپاافتاده نشه. ولی عشقهامون همه زشتن، از بس که شبیه همان.»
اگر بمیری | فلوریان زلر
دورتادور دنیا
@neypub
@dortadoredonya
رمان یک روز پیش از آخر زمان | نوشتهی سرور کسمایی | نشر باران
در کتابفروشی آنلاین #ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/17735
مجموعه داستان بنیآدم | اثر محمود دولتآبادی | در کتابفروشی آنلاین #ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/17607
شعر «بگو»
به کلمات بگو
او چشمهای درشتی داشت
که همیشه میخندید
و پلکهای سپیدش
در گوشههای چشم
به خطوط نازک و مهربان زمان میرسید
به کلمات بگو
او دستهای بلندی داشت
که آمده بود
سهمی از غمگینی ما را بردارد
و به جای نامعلومی در آسمان ببرد
به کلمات بگو
او لبهای کوچک بیخونی داشت
در انتهای دو شیار بهشتی گونههاش
و هنوز
با دستهاش از چشمه آب مینوشید
به کلمات بگو
او زیبا بود
آن چنان زیبا
که هنوز کلمات را نمیشناخت
مجموعهی شعر: رود، خانه ندارد | شبنم آذر
در کتابفروشی آنلاین ناکجا
http://www.naakojaa.com/book/18248