naakojaa | Unsorted

Telegram-канал naakojaa - Naakojaa ناکجا

2232

وب‌سایت نشر ناکجا در فرانسه، شامل جدیدترین کتاب‌های داخل و خارج کشور است. می‌توانید کتاب‌های مورد علاقه‌ی خود را سفارش بدهید ‏www.naakojaa.com تماس مستقیم با ما @Naakojaapub

Subscribe to a channel

Naakojaa ناکجا

حکومت مستبد، جامعه خشونت‌گرا
نوشته‌ی کتایون آذرلی | ۱۹۲ صفحه | نشر فروغ
www.naakojaa/book/19524

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

نادانسته‌های تو نادانسته می‌مانند و هیچ خدایی به آگاهی تو برنخواهد خاست
مگر آن زمان
که خود برخاسته باشی
که مشیت برنخاستن تو بوده است
http://www.naakojaa.com/book/10380

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

و تا تو نیستی
انگشتت را می‌گیرم
و مُهر می کنم زیر این خلاصنامه
و خلاص نمی‌شوم از تو

ایشان قاتل من است | مجموعه شعری از محسن بوالحسنی | نشر ناکجا

http://www.naakojaa.com/book/5689

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

چگونه مسلمان شدیم
نشر فروغ | ۲۶۲ صفحه
www.naakojaa.com/book/19510

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

@Naakojaa
http://www.naakojaa.com/book/17364

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

وقتی کسی نیس که تو رو به یاد بیاره، تو دیگه اون کسی نیستی که بودی.

http://www.naakojaa.com/book/325
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

اسفندی‌ام لطفن مرا دود کنید| شعر | وحید علیزاده رزازی| نشر ناکجا

   یک ‌روز    که سومِ ماهِ دیگری بوده حتمن

وقتی هنوز بیمارستان‌ها از خوابِ این‌ وقتِ صبح بیدار نشده ‌‌بودند

                                    و مادرم که هنوز مادرم هست قطعن

صدای پدرم از دور به ‌گوش می‌رسید که می‌گفت:    

اسفند    ماهِ خوش بَر وُ رویی‌ست!   

                         وحید را نمی‌دانم!   

 

آن‌ وقت‌ها هنوز بلد بودم چار دست ‌وُ پای‌ام را بشمارم

سَر درِ سینماها را یکی‌ یکی ورق بزنم وُ تا چهارصد ضربه را از نَفَس نمی‌انداختم       از نفس نمی‌افتادم!

در مدرسه  که هنوز طعمِ زمین‌ خوردن را نچشیده‌ بودم      فهمیدم

به پاییز که رو بدهی    رو داده‌ای به پاییز!
@Naakojaa
http://www.naakojaa.com/book/13110

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

آنچه می‌دیدم، نه مردی از نفس افتاده بلکه کسی بود که روزگاری ساعت‌های عمرش را یک‌نفس دویده و حالا، تنها، ایستاده و لبخند می‌زد.
http://www.naakojaa.com/book/2485
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

خواندن این داستان برای افراد زیر 16 سال توصیه نمی‌شود...
http://www.naakojaa.com/article/2698

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

با شعر...

با شعر شروع شد و زندگی شعر را پشت گردنه‌ها جا گذاشت. روح شعر، شاید از خراسان وزیده بود و از نفس مادرم می‌آمد که با همه بی‌سوادی، چند دیوان شعر در سینه داشت و مدام می‌خواند. نخست، بر دفاتر چهل برگ قدیمی می‌نوشتم و یادم هست رباعی بود. بعد، به شعر نو مبدل شد و بر کاغذ پاره‌ها و یا حواشی روزنامه‌ها جا گرفت. هرگز، به اندیشه انتشارشان نیفتادم. چرا؟ روی هم انبار شدند و وقتی در سال 1380 از خانه‌ام به غارت امنیتی رفتند، یک گونی بودند و در سیاهه اسناد جاسوسی من ثبت شدند. در غربت، دیگر عصر کامپیوتر بود و تقریبا هر چه می‌نوشتم از شعر و غیره، تایپ می‌کردم. چند تائی را هم منتشر کردم. مثلا همین دو شعر نخست . اولی تحت تاثیر عکسی از وقایع روز مصر، بر کاغذ جاری شد و نام شعر آبی گرفت. دومی، را روی زمین نشستم و نوشتم، به هنگام که پرچم ملل بر آسمان آبی تاب می‌خورد.

این روزهای تابستانی که در آرشیو کامپیوتری در پی چیزی می‌گشتم، از سر اتفاق شعرها را یافتم. چرا منتشرشان نکنم؟ این چرا هم مانند آن یکی بی‌جواب بود، اما جمع و جور کردن دفاتری را سبب شد.

عاشقانه‌ها در این دفتر می‌آید. همین.

http://www.naakojaa.com/book/13624
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

#Regrann from cafekalaf

بزرگان چی می‌گفتن؟ آهان... هميشه دوست‌هات رو نزديک خودت نگه دار و دشمن‌هات رو؟ نزديک‌تر.

آن‌سوی آینه | فلوریان زلر | ترجمه‌ی تینوش‌نظم‌جو
@neypub
@dortadoredonya

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

جیره‌ی کتاب ناکجا برای داخل ایران
اشتراک نامحدود تمامی کتاب‌های الکترونیک و دو کتاب چاپی رایگان
اطلاعات بیشتر👇👇👇

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

گاه فقط یک اسم، یک اسم خاص، ما را به سال‌های کودکی پرتاب می‌کند، گاه فقط یک جمله، یک شعر، یک عبارت خاطره‌ای جمعی را زنده می‌کند.
http://www.naakojaa.com/book/10639
@NaakojaaPub

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

آخه من چی می‌تونم ازش بپرسم؟ بپرسم چند سالشه؟ نه بابا! خنگی تو؟! می‌خوای آتیش به پا کنی؟... بپا چی می‌گی!... بپرسم تحصیلاتش چی بوده؟ به ادبیات علاقه‌منده؟ پروست دوست داره؟ یا سلین؟ یا این‌که چه می‌دونم... آب‌تنی زیر نور مهتاب دوست داره؟ آخه من خیلی دوست دارم... شب... برگشت نقره‌ای نور ماه روی آب... زمزمه‌ی آروم امواج روی پوست... روح و روان عریان، مثل همه‌چیز...

آن‌سوی آینه | فلوریان زلر | ترجمه‌ی تینوش نظم‌جو
از مجموعه‌ی دورتادور دنیا | نمایشنامه

@neypub
@dortadoredonya

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

این هفت جلد رو تا الان خوندم و واقعا دلم میخواد همه جلد های این مجموعه رو بخونم.
مهمان ناخوانده از نویسنده ی مورد علاقه م نمایشنامه ای بود که علاوه بر قلم.. (ادامه در پست قبلی)
@dortadoredonya
@neypub

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

‌سرمدده | داستان بلند | بهمنیار عرب‌زاده امینی | نشر H&S
http://www.naakojaa.com/book/16749
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

در دست انتشار
«داستان زندگی فیل آفریقایی»

کلم مارتینی
ترجمه‌ی پژمان طهرانیان

... کس دیگه‌ای هم هست که حس کنه این‌جا داره تاریک و تاریک‌تر می‌شه؟

goo.gl/Zjcgz1

@neypub
@dortadoredonya

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

چگونه مسلمان شدیم؟
نشر فروغ | ۲۶۲ صفحه
کتاب "چگونه مسلمان شدیم؟" مبتنی بر پژوهش‌های جدیدی است که نظری کاملا متفاوت با نظر اسلام شناسان سنتی دارد؛ تاریخ طبری و سیره‌های ابن‌اسحاق و ابن‌هشام و احادیث، مبنای تاریخ نویسی سنتی اسلام هستند. پژوهش‌های جدید از یک‌طرف بریافته‌های تازه باستان‌شناسی تکیه‌دارند مانند سکه‌شناسی، سنگ‌نوشته‌ها و کتیبه‌ها و از طرفی با مطابقت‌‌دادن روایات اسلامی با منابع یونانی، سریانی و پارسی میانه صورت می‌گیرند.
یکی از نظریه‌های این پژوهش‌ها این است که اساسا پیامبری به نام محمد وجود نداشته و ...

این کتاب را در سراسر جهان با پست ارزان از #ناکجا خریداری کنید
http://www.naakojaa.com/book/19510

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

دارکوب | حسین دولت‌آبادی | داستان بلند | نشر تنفس

از آن شهر بزک‌کرده بیزار شده بود و دیگر مانند روزهای اوّل به هیچ چیزی با شیفتگی و حیرت خیره نگاه نمی‌کرد. آثار با شکوه باستانی، معجزة معماری، زرق و برق چشمگیر ویترین‌ها، نمای زیبای ساختمان‌ها، آنهمه رنگ و روغن و نور و موسیقی پرده بر واقعیّت تلخی می‌کشیدند که به مرور آن را دریافته بود و از خواب خوش بیدار‌شده بود. نه، این پاریس افسانه‌ای و خیال‌انگیز هیچ ربطی به آن‌ها و نظیر آن‌ها نداشت و باید به نگاهی گذرا و حسرت‌بار رضایت می‌داد. گیرم این‌روزها حتا نگاه نمی‌کرد و با شتاب از جلو فروشگاه اسباب‌بازی‌فروشی می‌گذشت و اگر بچّه‌ها همراه او بودند، هرگز پا به نانوائی و یا قنادی نمی‌گذاشت تا پیمان دوباره او را به مخمصه نمی‌انداخت. هربار از جلو مغازه‌ها رد می‌شدند، پیمان پیله می‌کرد و پژمان دماغش را به شیشة ویترین می‌چسباند. تازه راه افتاده بود و تا طاهر از او غافل می‌شد به درون مغازه‌ای می‌خزید و به تماشای اجناس می‌ایستاد. روزی خرس کوچکی را بغل زد و از مغازه بیرون آمد. دختر فروشنده از پی او به پیاده‌رو دوید، گیرم بیفایده. پیمان خرس‌کوچولو را محکم چسبیده بود، پاشنه‌پا به زمین می‌کوبید، گریه و زاری می‌کرد، جیغ می‌کشید و آن‌را به فروشنده پس نمی‌داد. چاره‌ای نبود، باید بهای اسباب‌بازی را می‌پرداخت. یکدم در نگاه عابرین کنجکاو و لبخند دلسوزانة دخترک همة جیب‌هایش را زیر و رو کرد، سکّه‌های ریز و درشت را شمرد، کافی نبود، پیمان و خرس را به دخترک فروشنده سپرد و به خانه دوید. سهیلا همیشه چند اسکناس توی جیب پالتوش می‌گذاشت. محض احتیاط و برای روز مبادا. اسکناسی را با دست‌های لرزان برداشت و رنگ‌پریده و شتابان برگشت. تا به در فروشگاه برسد چند بار تپق زد. جائی را به روشنی نمی‌دید و می‌دوید. جماعتی دور پیمان جمع شده بودند و پسرک هاج و واج به آن‌ها نگاه می‌کرد:
«ببخشید مسیو، متأسفم، من فروشنده‌ام، اجازه ندارم...*»
«مهم نیست مادم، مهم نیست»
خرس‌کوچولو چرک‌مرد شده بود، طاهر آن را از بالای سر پیمان برداشت و مدّتی به چشم‌های شیشه‌ای بازیچه خیره ماند و یاد آن روز نکبت، یاد سکه‌هائی‌که رهگذرها توی مشت پیمان‌ گذاشته بودند، به دلش نیشتر زد. آن روز تا به خانه نرسیدند، نفهمید‌ و سکّه‌ها را توی مشت پیمان ندید. بعد، روی پلة سمنتی آشپزخانه نشست و مانند دیوانه‌ها قاه‌قاه خندید، آنقدر خندید تا قطره‌های اشک از گوشة چشم‌هایش سرازیر شدند: 
«چی شده طاهر؟ خل شدی؟ به چی می‌خندی؟!»
«به دنیای بچّه‌ها... به بچّه‌ها... بچّه‌ها ...»
http://www.naakojaa.com/book/17364
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

انتظار سحر | نمایشنامه | محسن یلفانی | نشر ناکجا

نوروز - فقط فکر کنم که اگه یه وقت... فردا، پس‌فردا، یا اصلاً چه می‌دونم، یه مدتی بعد، یه روزی، یکی پیدا بشه و بیاد اینجا سراغ منو بگیره…

فیروز - تو که باز رفتی سر خونه‌ی اولت؟

نوروز - نمی‌گم که حتماً یکی می‌آد. ولی بالاخره، من جا و مکانم اینجا بوده. همه هم می‌دونن. من این‌ قدر اینجا مونده‌م که دیگه همه عادت کرده‌ن که من اینجا باشم…

فیروز - اگه کسی می‌خواست سراغ تو رو بگیره، تا حالا گرفته بود.

نوروز - درسته، تا حالا کسی نیومده. ولی بعدش چی؟ بعداً شاید یکی بیاد.

فیروز – هیچ ‌کس نمی‌آد.

 http://www.naakojaa.com/book/325
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

با دنبال کردن توییتر ناکجا از تمام مطالب و کتاب‌های جدید نشر ناکجا آگاه شوید...
@naakojaa
https://twitter.com/#!/Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

http://www.naakojaa.com/book/13110
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

برگ‌هایی از کتاب« فیس‌بوک» نوشته «سبحان گنجی»

شرح یک روز معمولی از زندگی آ:

آ با صدای موسیقی کلاسیکی که برای آهنگ موبایل تنظیم شده از خواب برمی‌خیزد. مطمئن می‌شود که صدای زنگ کسی را بیدار نکرده. وقتی مطمئن شد لبخند نصفه نیمه‌ای می‌زند و {...} سوار مترو می‌شود (دوست می‌داشت مترو سوارش شود. آه می‌کشد). به قسمت انتهایی یا ابتدایی مترو می‌رود که مخصوص خانوم‌هاست. قطعاً دلیلش نجابت یا حتی ترس از مورد توجه قرار نگرفتن به خاطر پف صورتش بعد از بیداری نیست. او به خاطر خلوتیِ بخش ابتدایی و انتهایی مترو این کار را می‌کند. وقت‌هایی که صورتش به دلیل خواب زیاد یا هر دلیل دیگری پف نکرده هم از همین قسمت استفاده می‌کند. اینجا محل کار اوست {...} تلفن زنگ می‌خورد. آ برمی‌دارد. پشت گوشی آقایی می‌خواهد اطمینان حاصل کند که شماره را درست گرفته. نمی‌پرسد «سلام. ببخشین؟ اونجا فلان جاست؟»، می‌گوید «می‌دونم روزی هزار بار باید به این سؤال جواب بدین، ولی اگه ممکنه منو مطمئن کنین که با فلان جا تماس گرفتم» {...} آگوشی را می‌گذارد. لبخند می‌زند. و شماره‌ی آقا را از روی آیدی‌کالر گوشه‌ای یادداشت می‌کند. {...} مردی که منتظرش است، هنوز نیامده. حسرت آن بیست دقیقه‌ای را می‌خورَد که به پایان ساعت کاری‌اش مانده بود، اما او نمانده بود تا مرد معطل نماند. چهل دقیقه است که به ویترین مغازه‌ها نگاه می‌کند. مرد گوشی‌اش را برنمی‌دارد. به پیرمردی که از او آدرس پرسیده بود چشمک ریزی می‌زند. پیرمرد سرحال به نظر می‌رسد. شیک‌پوش است، اما خوب نمی‌بیند. بی‌توجه تشکر می‌کند و می‌رود. آپیاده راه می‌افتد. یک ساعت بعد در خانه است.

@naakojaa
http://www.naakojaa.com/article/2698

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

روزنامه‌ی شرق، چهارشنبه ۲۵ مرداد ۹۶

@neypub
@dortadoredonya

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

با شعر شروع شد و زندگی شعر را پشت گردنه‌های جا گذاشت. روح شعر، شاید از خراسان وزیده بود...
www.naakojaa.com/book/13624
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

دوستان داخل کشور می‌توانند از سیستم آبونمان کتاب‌های الکترونیک ناکجا استفاده کنند. عضویت در آبونمان کتاب‌های الکترونیک به این‌صورت است:

۱- با عضویت در آبونمان ناکجا می‌توانید تمام کتاب‌های الکترونیک را به صورت نامحدود بر روی اکانت گوگل بوکز خود دریافت و مطالعه کنید. کافیست کتاب مورد نظر خود را انتخاب و نام و لینک آن را با ایمیل به ما اطلاع دهید.

۲- کتاب‌های الکترونیک ناکجا طیف وسیعی از کتاب‌ها در ژانرهای مختلف (رمان، داستان کوتاه، شعر، کتاب‌های مصور و...) و از نویسندگان ایرانی و خارجی را در بر می‌گیرد. این کتاب‌ها را می‌توانید در لینک زیر ببینید:
http://www.naakojaa.com/section/2341

۳- کتاب‌های ناکجا عمدتا شامل آثاری هستند که در ایران امکان انتشار و گرفتن مجوز ندارند.

۴- گوگل بوکز امکان مطالعه‌ی آسان کتاب بر روی کامپیوتر، انواع تبلت و همین‌طور گوشی‌های هوشمند را برای شما فراهم می‌کند.

۵- در طول دوره‌ی آبونمان دو کتاب از کتاب‌های چاپی ناکجا که در ایران موجود است به انتخاب خودتان برای شما ارسال خواهد شد. هزینه‌ی خرید این دو کتاب به‌تنهایی بیش از صدهزار تومان خواهد بود، که به صورت رایگان و هدیه ارسال خواهند شد.

۶- هزینه‌ی عضویت مبلغ دویست و پنجاه هزار تومان به‌صورت سالانه است.

چنان‌چه مایل به عضویت در آبونمان کتاب‌های الکترونیک ناکجا هستید به ما ایمیل بزنید:
jireh@naakojaa.com
یا با تلگرام ناکجا تماس بگیرید:
@NaakojaaPub
کانال تلگرام ناکجا را دنبال کنید:
@Naakojaa

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

یادم می‌آید | نسیم وهابی | نشر ناکجا
گاه فقط یک اسم، یک اسم خاص، ما را به سال‌های کودکی پرتاب می‌کند. گاه فقط یک جمله، یک شعر، یک عبارت خاطره‌ای جمعی را زنده می‌کند که در حافظه‌ی بیشتر مردم یک شهر ثبت شده. گاه فقط یک تصویر یاد عادتی فراموش‌شده را زنده می‌کند که روزی عادت همه‌ی مردم یک جامعه بوده. گاه خاطره‌ای کم اهمیت، از این جهت اهمیت می‌یابد که حافظه‌ی ما را بیدار می‌کند. حافظه‌ای که نگهبان گذشته‌ی ماست با همه‌ی زخم‌ها و لبخندها و خاطره‌های تلخ یا گوارایش؛ حافظه‌ای که پشتوانه‌ی درک ماست از لحظه‌ای که داریم می‌گذرانیم.

این خاطره‌ها، چه کوتاه و یک خطی باشند چه چند صفحه‌ای، برشی از زندگی را نشان می‌دهند. زندگیِ متشکل از تجربه‌های ساده و فراموش‌شدنی. تجربه‌هایی که ردشان، هر چند کمرنگ، بر شخصیت هر فرد تأثیر می‌گذارد. فرد، که سرنوشتش خواسته یا نخواسته با تاریخ و سیاست و سرنوشت معاصر جامعه‌اش گره می‌خورد. تاریخ، نه فقط به معنی تجربه‌هایی که یک ملت و یک جامعه از سر گذرانده، بلکه حتی به معنی شخصی و فردی آن. تاریخِ تک تک ما، تاریخِ خانواده، تاریخِ رنج‌های مشترک و شادی‌های تقسیم‌شدنی که افراد یک محله در کنار هم تجربه کرده‌اند.

این یادم می‌آیدها، شامل خاطره‌هایی است که طی سال‌ها در ذهن من شکل گرفته‌اند. خاطره‌هایی که حتی اگر عمیقاً شخصی نبوده باشند، به نحوی تجربه شده‌اند. به عبارت دیگر، بیشتر آنها در حافظه‌ی جمعی عده‌ی زیادی از هم نسلان من، و چه بسا یکی دو نسل دیگر نیز، به نوعی، نقش بسته‌اند.

این کتاب را با پست ارزان در هر کجای جهان از وب‌سایت #ناکجا خریداری کنید
http://www.naakojaa.com/book/10639
@NaakojaaPub

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

آخه یکی نیست بهم بگه مرتیکه تو که نمی‌دونی چی می‌خوای بگی، چرا جمله‌های بی‌سر و ته رو شروع می‌کنی؟
آن‌سوی آینه | کمدی فلوریان زلر | تینوش نظم‌جو | دورتادور دنیا نمایشنامه۴۱
@neypub
@dortadoredonya

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

این کتاب بیش از ۳۰ نامه را دربرمی‌گیرد که در سال‌های اخیر جمع‌آوری و پیش از این منتشر نشده‌اند.
http://www.naakojaa.com/book/18263
@NaakojaaPub

Читать полностью…

Naakojaa ناکجا

امروز که اومدم یه سری به فضای مجازی بزنم با این هشتگ رو به رو شدم.
#bookloversday 
در واقع امروز روز اوناییه که کتاب دوست دارن، یا بهتره بگم کتاب خوندن رو.
من معمولا کتاب های تخصصی روانشناسی رو مطالعه میکنم که ممکنه به دلیل اینکه خیلی اوقات این کتاب ها درسی هستن به عنوان مطالعه ی آزاد به حساب نیان واسه همین هنوز خودم رو جزو کتابخون های حرفه ای نمیدونم.
ولی وقتای استراحتم همیشه اولین گزینه م برای مطالعه نمایشنامه ها هستن.
شاید علاقه م به تئاتر بی تاثیر نباشه یا حتی علاقه م به روانشناسی.
وقتی نمایشنامه میخونم شخصیت پردازیا برام خیلی جالبه و خیلی وقتا پیش خودم تصور میکنم مثلا این دیالوگ چطور میتونه اجرا بشه.
اریک امانوئل اشمیت یکی از نویسنده های مورد علاقمه و اسکار و بانوی صورتی پوش و خرده جنایت های زن و شوهری از این نویسنده اولین نمایشنامه هایی بودن که خوندم. 
بعدا با یه مجموعه نمایشنامه آشنا شدم به اسم دور تا دور دنیا که یه مجموعه ی چند جلدی از نمایشنامه های کشورهای مختلف بود که به کوشش تینوش نظم جو جمع آوری شده بود.
این هفت جلد رو تا الان خوندم و واقعا دلم میخواد همه ی جلد های این مجموعه رو بخونم.
پزشک نازنین اولین جلدی بود که ازش خوندم و ترجمه ی خوب خانم خرمند منو مشتاق کرد که بقیه رو هم بخونم.
نمایشنامه ی خانه از خانم ثمینی نماینده ی کشور ایران بود و من به شدت نمادگرایی و قلم ایشون رو دوست داشتم
مهمان ناخوانده از نویسنده ی مورد علاقه م نمایشنامه ای بود که علاوه بر قلم دوست داشتنی امانوئل اشمیت، به دلیل حضور فروید و دخترش آنا فروید به عنوان شخصیت های نمایش برام خیلی جالب بود.
اگه نمایشنامه دوست دارید این مجموعه میتونه براتون جالب باشه.
....
من به جز نمایشنامه به کتاب های ادبی مخصوصا شعر و کتاب های روانشناسی علاقه دارم.
شما چه کتاب هایی رو دوست دارید؟
چه نمایشنامه هایی رو خوندید و دوست داشتید؟
چه کتابی رو پیشنهاد می کنید بخونم؟

#Regrann from mehranehmozaffari Instagram

@dortadoredonya
@neypub

Читать полностью…
Subscribe to a channel