2401
          
          تمام زندگی ام صرف شعر گفتن شد از آن زمان که شنیدم تو شعر می خوانی عباس_رازقی 
                    شب دوشین که مرا لب به لب نوشین بود
شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود
گاه لب بر لب جانانه و گه بر لب جام
تا دم صبح مرا کار به شب دوش این بود
شوق آن ماه روان از مژهام پروین داشت
کار چشمم همه شب با مه و با پروین بود
کس نداند که چه دیدم من از آن گردش چشم
مگر آن صعوه که در صیدگه شاهین بود
گاه در دامن و آغوش من آن خرمن گل
گاه در گردنم آن سلسلهٔ مشکین بود
#قاآنی
@nabzeshear
                    🤍
به نگاه تو سلام
و به زیبایی تو صبح بخیر
#سید_علی_میرافضلی
@nabzeshear
                    اگر من پادشاه بودم 
تنت را وطنم
پیراهنت را پرچم آن 
و لبخندت را سرودش می کردم 
از رج به رج اندامت 
شهر می ساختم 
و چال گلویت را 
پایتخت ملتم
در تمام شهرها 
کلیسا بنا می کردم 
و حیرانی گیسوانت را آیین آن
میخانه می ساختم 
و لعل لبانت را 
باده ی شب های پادشاهیم 
افسوس رعیتم 
و فقط باید 
در مزرعه ی قهوه ی چشمانت 
شعرهایم را درو کنم
#ئاکو
@nabzeshear
                    عشق،
نه با دیدن آغاز میشود،
نه با لمس کردن…
عشق،
از جایی شروع میشود
که نبودنِ یک نفر
بند بند وجودت را درد میآورد…
#افشین_یداللهی
@nabzeshear
                    مرا 
چون دانه تسبیح 
بچرخان و بچرخانم
منم
 در دل همی گویم
خدا یار و نگهدارش....!!
#سعید_پولادی
@nabzeshear
                    نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست
بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست
غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها
شاعری محو تماشای کسی هست که نیست
در خیالم وسط شعر کسی هست که هست
شعر آبستن رویای کسی هست که نیست
کوچه در کوچه به دستان تو عادت می کرد
شهری از خاطره منهای کسی هست که نیست
مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط
خستگی های من و چای کسی هست که نیست
زیر باران دو نفر،کوچه،به هم خیره شدن
مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست
#احسان_کمال
@nabzeshear
                    .
#گاندی خطاب به همسرش چه زیبا نوشت:
 
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ؛
زیاد نزدیک به هم می سوزیم،
و زیاد دور از هم ، یخ می زنیم .
تو نباید آنکسی باشی که من میخواهم،
و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی.
کسی که تو از من می خواهی بسازی،
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت.
من باید بهترین خودم باشم برای تو.
و تو باید بهترین خودت باشی برای من .
خوبِ من ، هنرِِ عشق در پیوند تفاوت هاست،
و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها .
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست؛
همه سازهایش کوک نیست.
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید؛
حتی با ناکوک ترین ناکوکش.
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن؛
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد؛
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعت برق گذشتند؛
به جوانی که رفت؛
میانسالی که می رود.
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت؛
بهاری که دارد
تمام می شود کم کم،
آرام آرام.
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی
گاهی می بارد و گاهی هم صاف است.
میگذرد، هر جور که باشی...
@nabzeshear
                    هرجا سخن از جلوهی آن ماه پری بود
کارِ من سودا زده، دیوانهگری بود
روزی که ز عشق تو شدم بیخبر از خویش
دیدم که خبرها همه از بیخبری بود...
#فرخی_یزدی
@nabzeshear
                    نیست گوش اهل عالم، محرم اسرار عشق، 
زین سبب با خویشتن دیوانه میگوید سخن...
#صائب_تبریزی
@nabzeshear
                    بعد تو هر که مرا دید گفت می گذرد
                                                                                                                                                                          ماندهام تا که ببینم از کجا می گذری...؟!
#آصف_گنجی
@nabzeshear
                    چشم بسته دوستت دارم                                                                                                                                 خواب آن را                                                                                                                                                      بیدار که بودم دیدم...
#افشین_صالحی
@nabzeshear
                    
محشرتَر از آن 
استڪہ در وَصف بگنجَد    
صبحیڪہ طلوعَش 
رخِ بیتایِ تو باشد...
خورشید هم
آئینہ بهدَستآمدہ امروز 
تا آینهدارِ مهِ سیمایِ تو باشد❤️🔥
#محمد_بزاز
@nabzeshear
                    بین انبوهی از تفاوت ها
شاعران درد مشترک دارند
مثل ظرفی عتیقه زیبایند
منتهی از درون ترک دارند
#رویا_ابراهیمی
@nabzeshear
                    در همان کافه همیشگی با او قرار بگذار
من هم مثل همیشه به دیدنت میآیم،
برای دیدن خنده هایت...
این بار از دور!
@nabzeshear
                              نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
       سینه ای چاک نکردیم به اندازه صبح
          عیش امروز علاج غم فردا نکند
      مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
                #صائب_تبریزی 
@nabzeshear
                    اين روزها چه قدر هواي تو ميكنم
حتي غروب، گريه براي تو ميكنم
گاهي كنار پنجرهام مينشينم و
چشمي ميان كوچه، رهاي تو ميكنم
خيره به كوچه ميشوم اما تو نيستي
ياد تو، ياد مهر و وفاي تو ميكنم
خود نامهاي براي خودم مينويسم و
آن را هميشه پست به جاي تو ميكنم
وقتي كه نامه ميرسد از سوي من به من
مي خوانم و دوباره هواي تو ميكنم
#فرامرز_عرب_عامری
@nabzeshear
                    کجا در کدام مکان
در کدام وقتِ بی وقت
خواهی گفت که دوستم داری؟
این مسئله فوریست،
ابدیت ما دارد به آخر میرسد
 
#سابینس
@nabzeshear
                    حرف هایی هستند 
که برای گفتنشان 
نیاز به صحبت نیست ؛
باید
یک دل سیر 
به چشمان هم 
خیره شوید
#ریحانه_تحویلی
@nabzeshear
                    این منم که تا به نور می رسم
گمان به صبح می برم 
و تا به چشمهای تو
گمان به هر چه زندگیست... 
#حمید_رها
@nabzeshear
                    روی این کاغذ 
همه چیز غمگین است 
شعر 
نقاشی
شاید آن درخت 
قبل از کاغذ شدن 
منتظر پرنده ای بود 
که هرگز نیامد...
#امیرنوذر_نوری_پور
@nabzeshear
                    دستهایت انگار تنها مکان ممکن،
دستهایت انگار سرزمین،
آه از وطنی 
که در تنی است
#محمود_درویش
@nabzeshear
                    از کفش هایم بپرس
چقدر دنبالت گشته ام
حالا دیگر
دهان باز کرده اند...
#حسین_غلامی_خواه
@nabzeshear
                    این عطر تمشڪ،دل سپردن دارد
این لحظهے عاشقی ، شمردن دارد
خورشید سرڪ میڪشد و میداند
از دست تو چاے صبح، خوردن دارد...
#شهراد_میدری
@nabzeshear
                    اگر می دانستی جایت
سر میز صبحانه چقدر خالی است
و قهوه منهای شیرین زبانی تو
چقدر تلخ،
من و این آفتاب بی پروا را
آن قدر چشم انتظار نمی گذاشتی
قهوهات دارد سرد می شود
و طاقت آفتاب نشسته بر صندلیات طاق
#عباس_صفاری
@nabzeshear
                    گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
                                                                                                                                                                       #حامد_مرادی
@nabzeshear
                    اگر آمدی
اگر نبودم 
سلام را گذاشتهام زیر بالش
و بوسه را سپردم به یقهی ایستادهی پیراهن آبیات
فقط کمی دلتنگی مانده بود
که سهم من از این عشق
با خودم میبرم ...
#ویدا_احسان
                                                                                                                                                                            @nabzeshear
                    چشمت غرور ایل مرا خدشه دار کرد
این ماجرا ز سُرمه به باروت می کِشد
#امیرعباس_سوری
@nabzeshear
                    گفتی:
شب های بی من 
ستاره ها را بشمار
چشمانت گرم می شود می خوابی
بی تو شمردنم نمی آيد 
برگرد...
#سارا_قبادی
@nabzeshear
                    کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
                                                                                                                                                                                  چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
#سیاوش_کسرایی
@nabzeshear