اهمیت مکان قرارگیری پیوندگاه در زندگی ما از دیدگاه شمنیزم تولتک
هنگامیکه یک شمن، پیله ی انرژی فرد دیگری را میبیند، نقطه ای را در آن با درخشندگی متراکم و ساخته شده از نوری بسیار تابان میبیند که در وضعیت به خصوصی از پیله ی انرژی فرد قرار گرفته و الیاف خاصی از انرژی فرد با الیاف انرژی کل دنیا تطبیق پیدا کرده است. با توجه به بینهایت امکان موجود، دنیا و کالبد انرژی ما شکل گرفته، ازینرو انتخاب خیلی محدودی از این الیاف انرژی – یک دسته از آن – با آنچه که بیرون را ساخته تطابق پیدا می کند. در واقع ادراکی که ما از جهان داریم، زمانی روی می دهد که این تطابق صورت میگیرد. اینگونه است که ما واقعیتمان را بر پا میکنیم.
چون نقطه ی پیوندگاه اکثر ما انسانها در یک مکان مشابه قرار دارد، بر آنچه که می بینیم و درک میک نیم توافق داریم. همین امر باعث شده که ما انسانها اصطلاحا از لحاظ انرژیکی مسدود، و غرق در خودپرستی و تصویر خویش باشیم.
🍀کانال جادو درمانگران شمن
🆔 @nagualism
🍀کانال یوتیوب شمنیزم تولتک
shamanismtoltec" rel="nofollow">https://www.youtube.com/@shamanismtoltec
مفهوم کلیدی پیوندگاه در شمنیسم تولتک چه معنایی دارد؟
بینندگان کهن، کل کیهان را به شکل میدان های بیشمار انرژی، شبیه رشته های نور دیدند. آنها دیدند که این میدان ها از منشاء تصور ناپذیری می آید که به استعاره به آن عقاب می گویند.
انسانها نیز از همین تارهای انرژی تشکیل شده اند و این تارها، تودۀ روکش شده ای را شکل می دهند که مانند تخم مرغی درخشان به اندازه جسم شخص با دستهایی در پهلو گشوده، دیده می شود.
نقطه بسیار درخشانی روی این گوی هست که تارهایی که از آن یا نزدیک آن رد می شوند روشن می کند. همزمان با آن، تارهای انرژی مشابه در بیرون گوی نیز روشن می شوند و اینگونه درک و مشاهده رخ می دهد.
با تغییر این نقطه ی درخشان، تارهایی که روشن می شوند و آنچه درک و مشاهده می شود هم تغییر می کند. این نقطه درخشان پیوندگاه نام دارد. پیوندگاه، داده های انرژیکی را تبدیل به داده های حسی می کند و شناخت ما از جهان را رقم می زند. جهانی که تجربه می کنیم و آنچه هستیم وابسته به مکان پیوندگاهست.
🍀کانال جادو درمانگران شمن
🆔 @nagualism
🍀کانال یوتیوب شمنیزم تولتک
shamanismtoltec" rel="nofollow">https://www.youtube.com/@shamanismtoltec
دونخوان تکرار کرد: راهی برای اینکه بتوانی با خود یا دیگران باشی وجود ندارد مگر با حماقت کنترلشده. ما تهی هستیم تجلی نیرویی غیرقابل کنترل که جادوگران آن را عقاب مینامند. او گفت که نوری که به چشمان ما میرسد نشئهای از عقاب است. او تصریح کرد که این اشتباه است که اعمالمان را از خودمان در نظر بگیریم یا فکر کنیم که موجوداتی تحت فرمان و مسئول هستیم. چرا که اینطور عمل کردن، تنها باعث تداوم کاذب و دوگانگی یک موجود میشود، بعنوان وجودی که محرک یک عمل است و موجودی دیگر که عامل یا مجری این عمل باشد. این تصور غلط ذهنبدن است که ریشه پریشانی ما است. این ما را به دیدگاهی غلط از دنیا رهنمون میشود.
دونخوان هشدار داد: تنفس و انرژیت را برای جاودانسازی فردیت اجتماعیات هدر بده تا طبیعت اصلیات برای همیشه پنهان شود. استفاده از نیروی حیات فرد، برای تاکید بر خود یا تصویر اجتماعی و فرهنگی فرد اشتباه است. این تنها شیوهای برای فکر کردن یا حرف زدن است و نه تمام آنچه که ما هستیم. او تصریح کرد که طبیعت حقیقی ما فردیتی میباشد که اساس زیرین آن نیرویی است که ساحران آن را عقاب مینامند. افراد روشنبین میتوانند انرژی که در ما جریان دارد و ساختار وجودی ما را میسازد مشاهده کنند و ما باید خاضعانه این نیروی حیات را تصدیق کنیم یا اینکه نسبت به هرآنچه در اطرافمان میگذرد کور بمانیم.
از دونخوان خواستم در مورد این نیروی مرموزی که در درون ما عمل میکند بیشتر بگوید. او شانههایش را بالا انداخت و تکرار کرد که چیز بیشتری برای گفتن در مورد آن وجود ندارد جز اینکه ما بسادگی منظرهای متفاوتی از ظهور عقاب هستیم، درست مانند هرچیز دیگری که وجود دارد. .. ساحران کهن تمام سعی و تلاش خودشان را برای فهمیدن عقاب بهکار بردند. و به دلیل این ناتوانی آن را غیرقابلوصف بزرگ نامیدند.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
دونخوان گفت که قانون دیگر کمینکنندهشکارچی این است که هرگز نمیداند که چه بوده، اما همواره بهگونهای عمل میکندکه انگار میدانسته است او به واقعیت مادیت بیشتری میبخشد و سپس آن را کنار میگذارد. او گفت: معنای زنده بودن این است دریافت شهودی اعجاز دنیا و شیرجه جسورانه در بیکرانگی بجای محدودیتهای عقلانیمان.
برای اتصال تنفسمان به همه چیز میتوانیم آنقدر تصور کنیم تا آنقدر سیال و ناشناخته برای خودمان شویم که به تصورناپذیر مبدل گردیم.
کمین و شکار با همتا( کالبد انرژی) تلاش برای لمس منابع پایان ناپذیر منشا رازآلود ما است. دونخوان پیشنهاد داد که برای مدتی در سکوت بنشینم و درباره آنچه گفت بیاندیشم چرا که تغییر شکل در سنت ساحران یک مانور پیچیده در کمین و شکار عملی عامدانه در نساختن بدن است.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
(تایشا با کنترل تنفس و تمرکز شدید توانسته بود بالها و منقار خود را تجربه کند. پس از آن اینگونه نقل می کند)
یک بار از دون خوان پرسیدم که تجربه مرا برای دونخوان چطور توصیف میکند آیا من رؤیا میدیدم؟
دونخوان مرا خاطرجمع کرد که تو خواب نبودی. تو از قصدت استفاده کردی و روی تنفسات متمرکز شدی تا شکلات تغییر کند. وقتی که تنفس به یک تصور(ایده) زندگی میبخشد، ساختار جدید حقیقت مییابد. او گفت که کلید هر انتقال یا تغییر شکلی در ساحری ترکیب تنفس و ایدهای است که به آن حیات میدهد. او گفت: بیشتر اوقات فرد ایدهای دارد، بدون قدرت تنفسی که به آن جامه عمل بپوشاند. یا ممکن است انرژی تنفسی مناسبی داشته باشد، بدون قصدی که به آن شکل و جهت دهد. اما وقتی که تنفس و قصد بهعنوان حرکت و جهت، انرژی و فرم بهم میپیوندند، آنگاه واقعیتی نو شکل میگیرد و تا وقتی این دو متحد هستند، پایدار میماند. این آن چیزی است که ساحران کمین و شکار با همتا (کالبد انرژی) مینامند. این به معنی استفاده از کالبد انرژی برای ادراک واقعیتی با شکل و استحکام و انرژی معتبر است.
من گفتم: قطعا من بال داشتم و پرواز میکردم. و یادم نمیآید که بخواب رفته باشم. این به همان اندازه واقعی بود که الان دنیای پیش چشمانم واقعی است.
دونخوان ادامه داد: البته، تو نمیتوانستی این را برای مدت طولانی نگهداری. چرا که تمرکز بر روی تنفس و تجسم بخشیدن به یک تصور مقدار فوقالعادهای انرژی میخواهد. من مقداری از انرژی خود را به تو قرض دادم تا در تمرکز بر تنفسات و حیات بخشیدن به واقعیتی دیگر مشکلی نداشته باشی. واقعیتی که قبلا هنگامیکه رؤیا میدیدی خودت آن را پیدا کرده بودی. حالا دوباره آن مکان ادراکی را فعال کردی. پس حالا مکان دیگری برای رفتن به آنجا داری، که به همان اندازه انسان بودن واقعی است.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
دونخوان توضیح داد وقتی که ذهن و تنفس قادر به عبور از محدودیتهای کالبد فیزیکی هستند آنگاه متوجه میشوی که این چیزها خالیاند، و کالبد فیزیکی و امتداد ذهنی تنها جلوهای از ذهن و موجود اجتماعی است. او به من اطمینان داد که ادراک ما از دنیا بطور اساسی به چگونگی ادراک ما از بدنهایمان و اینکه تنفس ما تا چه حد انعطافپذیر باشد، ارتباط دارد. برای آنکه ادراکمان از دنیا را تغییر دهیم، باید که از تغییر آگاهیمان از بدنهامان شروع کنیم. باید بدانیم که کالبد ما در سیلانی دائمی است، بهرحال برای اینکه کنترل خودمان را در گردش اثیری از دست ندهیم، آگاهی ما باید که بشدت تثبیت شود.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
میمردم که دقیقا بدانم کارلوس بابت چه چیزی سرش شلوغ است. بطورقطع آن دختر جوان زیبایی است که آنروز در فروشگاه دیدم. برنامه ریزی کرده بودم که یک روزی به او انگلیسی یاد دهم یا چه کسی میداند چیز دیگری. دونخوان با فهمیدن دلواپسیام ضربه محکمی با بندانگشتانش به بالای سرم زد.
او بدون تعارف گفت: میدانم که در مورد چه چیزی فکر میکنی. چرا مردی باید زن دیگری بخواهد وقتی که میتواند تو را داشته باشد. انحصارگری حقیرانه تو این دور و اطراف بیهوده است. تو تصوری از خویشتن داری که حسود و مالکیت طلب هستی. بزودی از این تصور رها میشوی، بهتر است که اینطور شود.
گفتم: این شیوهای است که بیشتر زنان فکر میکنند. او به تندی گفت: پس دقیقا همان است که باید خودت را از آن محفوظ بداری. بیاد داشته باش، خودمهمبینی کشنده است. انرژی محدودت را برای حمایت از وضعیتهای ناپایدار هدر نده. پشتیبانانت را نگهدار.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
آیا بطور اساسی ما همان ساختار فیزیکی را نداریم؟ دو دست و پا و یک نیمتنه؟
اگر ما همان ترکیب فیزیکی را داشتیم، همه ما میتوانستیم همان کارها را انجام دهیم. اما بیشتر مردم نمیتوانند در هوا پرواز کنند یا از دیوار عبور کرده یا رشتههای نورانی خود را بگسترانند تا مسافتهای طولانی سفر کنند. یا اینکه درست مقابل چشمان تو ناپدید شوند. بعضی از مردم نمیتوانند کالبد انرژی یا اتری را ادراک کنند تا چنین شاهکارهای خارقالعادهای را بانجام رسانند. بنابراین برخلاف یک ساحر که بطور روزانه خودش را تنظیم میکند و به کالبد انرژیاش نیرو میدهد، به همتایش، فرد عادی هیچکاری نمیکند تا آن را پیشرفت دهد اما هرکاری میکند تا بر خودمهمبینیاش بیافزاید، به شخصیت اجتماعیاش.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
دونخوان گفت: هربار که ما در آینه به خود نگاه میکنیم یا انعکاس مان را در برکهی آبی میبینیم، فکر میکنیم که همان فرد را دیدهایم که آخرین بار به او نگاه کردیم. ما میتوانیم بعضی تغییرات مانند چین و چروک یا ریش بلندتر یا جلوه متفاوت را ببینیم. اما ما میدانیم که این اختلافات سطحی است. اینها ما را به فرد دیگری مبدل نمیکنند. ما یاد گرفتهایم که خودمان را بعنوان موجودی متغیر بشناسیم اما بهرحال برای چشم درونمان همیشه همان هستیم.
او به سوی من خم شد و بطرز ناخوشایندی چهرهاش را به من نزدیک کرده و نجوا کرد: اما این تنها یک توهم است. بنابراین هرگز نباید از خیلی نزدیک به آینه نگاه کنی. با این کار بطور دائمی خودت را در چیزی که دوست نداری باشی تثبیت میکنی. با خودم اینطور اندیشیدم که کلارا به او از درخواستهای مکرر من برای نصب آینه در حمام گفته است. من اوقات بدی را برای هماهنگ کردن خود با ندیدن انعکاسم گذراندم و مدام تلاش میکردم که در سطوح شفاف و صیقلی نیم نگاهی بخودم بیاندازم.
او تکرار کرد که ما مدام تغییر میکنیم و هرگز از لحظه ای تا لحظهای بعد همان نیستیم. هر فکر جدیدی، عمل یا تجربهای ما را متفاوت میگرداند. تنها خاطره ما از خودمان است که ما را مطمئن میسازد که مشابه، مداوم و باثبات هستیم.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
فلوریندا (ماتوس) همه چیز را بر حسب مفهوم قصد و نیت توضیح می داد: نیرویی مجرد و مطلق که مسوول شکل دادن به همه چیز در دنیای ماست. و چون نیرویی مجرد است، قدرت شکل دادن آن به طور کلی خارج از دستیابی شخص است و با این حال تحت شرایط ویژه ای می گذارد تا دستکاری شود و به همین علت این تصور غلط پدید می آید که انسانها یا اشیا می توانند آرزوهای ما را برآورده کنند.
📒کتاب رویای ساحره، فلوریندا دانر
🆔 @nagualism
توصیه در مورد مروردوباره: آن را امتحان کنید. فراگیر باشید. رقابت نکنید، در انضباط خود هماهنگ عمل کنید. هیچ کاری را تصادفی انجام ندهید مگر اینکه باندازه کافی تلاش کنید. در مرور دوباره شکل تنفس مهم نیست. نکته ضروری این است که از تنفس برای آزاد کردن انرژی استفاده کنید. مروردوباره یک عمر طول می کشد.
📒تایشا آبلار
🆔 @nagualism
بی عملی یا انجام ندادن اساساً به معنای استفاده نکردن از موارد موجود در فهرست قدیمی کنشها و واکنشها است. مرور دوباره این فهرست را با اجازه دادن به لحظه ای مکث برای ما به ارمغان می آورد.
هنگامی که یک جادوگر به گونه ای رفتار می کند که برای خودش کاملاً عجیب است، الیاف جدیدی در پیله نورانی او شروع به شعله ور شدن می کنند. بدن انرژی در نتیجه این روشنایی های جدید بیدار می شود و پاسخ میدهد. با وقفه های آهسته شروع کنید و سعی کنید تداوم این ایده را که دنیا مسیری امن است، بشکنید.
📒از یادداشت های ساحر
🆔 @nagualism
کارلوس در مورد سه چاکمول صحبت کرد که دیگر چاکمول نیستند: همه سه جنگاور در مقابل ایگو های شان! آنها میخواستند که هرکدام رئیس بقیه باشند و عاقبت به همانجا رفتند که پادیلا رفت!
از یادداشت های ساحر
یادآوری: این یادداشت ها دقیق نیست.
*پی نوشت: سه چاکمولی که قبلاً ذکرشده اند عبارتند از کایلی لاندال، رناتا مورز، نائی مورز
🆔 @nagualism
کارلوس احترام زیادی برای یکی از استادان دانشگاه قائل بود که به خوبی سخنرانی میکرد. این معلم
در مورد موضوعی سئوال میکرد و سپس برای دقایقی ساکت میشد، دهانش را جوری حرکت میداد
که انگار چیزی را میجود، فکر میکرد و بالاخره با صدای بلند سخنرانی را ادامه میداد طوری که آنها را در شوک فرو میبرد.
دیجی میگفت:آیا دوست داری مانند معلمت بشوی؟ با دقت او را نگاه کن!
کارلوس متوجه شد که او از ساعت 8 صبح تا 3 بعداز ظهر نابغه است (یعنی مدتی که در دانشگاه تدریس میکند)...بعد او هیچی نیست! این تمام کار او بود! تمام کارهایی که کرده بود و اکتشافاتش در زندگی او تاثیری نداشت.
از یادداشت های ساحر
یادآوری: این یادداشت ها دقیق نیست.
🆔 @nagualism
برای خلق هرچیزی ما باید آن را از سوی تاریک تجلیات عقاب استخراج کنیم و آن را به ناحیه وجود بیاوریم، که منطقه آگاهی انسان است. اینگونه است که ساحران باعث رویداد چیزها میشوند، این جوهرهی جادو است. از آنجا که هرچیزی سویی تاریک و سویی روشن دارد، عناصر دوگانهی حرکت و سکون، عمل و بیعملی، چیزها میتوانند معکوس شوند. و اینگونه است که ساحران از موانع دنیای مرئی به قلمرو نامرئی عبور میکنند.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
ساحران کهن به آن عقاب گفتند چرا که آنان نوک آن را باز و آمادهی بلعیدن آگاهی در هنگام مرگ یافتند. تجلیات او فرمان هستند برای اینکه لاجرم ما باید که تابع آنها باشیم، درست مانند سیارات که باید از مدارشان در آسمان تبعیت کنند. آنها که فرامین عقاب را خاضعانه اطاعت میکنند سالم و قوی باقی میمانند. آنها که در مخالفت با آن میجنگند تحلیل میروند و به مرگی پیش از موعد دچار میشوند. او اصرار کرد که تنها با پذیرفتن نیرویی که ما را حرکت میدهد ما خواهیم توانست هدف و سلامتی و شادی را بیابیم. مبارزه با آن بیماری و اندوه میآورد.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
تنها با شروع از سکوت درونی میتوانیم به سطح عمیقی از آگاهی برسیم که به ما اجازه میدهد که بفهمیم و شهودی حرکت کنیم. تنها با آرامش عمیق و تعادل میشود بر کنترل بیرحمانه منطق پایان داد.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
او تصریح کرد که با ترکیب تنفس و قصد فرد میتواند برای مدتی ادراک از واقعیت فردی را تغییر دهد، و فراسوی محدودیتهای ساختار بدنی حرکت کند. او تکرار کرد این عملی است که جادوگران با همتا(کالبد انرژی) انجام میدهند و این کاری است که میکنند، آنها امکانات ادراک را در فراسوی محدودیتهایی که به عنوان موجودی اجتماعی مجاز هستیم،گسترش میدهند. به بیان دیگر این تجربه بعنوان موجوداتی آگاه را به حداکثر خود میرساند.
دونخوان ادامه داد تبدیل شدن به یک پرنده یا یک حیوان یکی از وضعیتهای قدرتی است که بواسطه ساحران باستانی دودمان او در دسترس قرار گرفته است. این یکی از تکنیکهای بیعملی است که هنوز در حال حاضر استفاده میشود. او گفت: انسان بودن بیش از بدنیا آمدن زندگی کردن و مردن معنا دارد. این به معنای گسترش توان بالقوه فرد با رفتن در فراسوی محدودیتهای شناخته شدهی وجودی او و جهیدن به میان ناشناخته است. چرا که داشتن یک بدن تنها به معنای مقدار مشخصی گوشت و خون نیست که باید به آن غذا داد و بهر قیمتی زنده نگاهش داشت. او تاکید کرد زنده بودن به معنی آگاه بودن از نقطه نظری است که هرگز محدودیتهای خود را به رسمیت نمیشناسد.
بهرحال فرد باید تلاش کند که طبیعت خود را بشناسد تا از منظری محدود به امکاناتی نامحدود خودش را تعلیم دهد.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
(تایشا بعد از تمرینی تنفسی)
گفتم: من دیگر متوجه بدنم نیستم. آنقدر عظیم شده که انگار کاملا ناپدید گشته.
دون خوان گفت: بدن تو نمیتواند ناپدید شود به این دلیل ساده که اصلا هرگز از اول آنجا نبودهاست.
ساق پاهایم را مالیدم تا خون به جریان بیافتد.
دونخوان گفت: این بخاطر شیوهای که تو دقتت را تمرکز میدهی است که باعث میشود فکرکنی که کالبدی فیزیکی داری. دقتت را بصورت دیگری قرار بده و تو آنوقت بدن متفاوتی داری، احتمالا بدن یک اسب یا گاو و یا یک شاهین.
گفتم: من بدن یک اسب یا گاو را نمیخواهم. اما اشکالی برایم ندارد که بطور موقت یک شاهین باشم.
او من را خاطرجمع کرد که لزومی ندارد نگران تغییر شکل دائمیام باشم.
تقدیر برای تو شکل بشری را تعیین کرده و مهم نیست که کجا باشی این خاطره همواره تو را به ساختاری خاص بازخواهد گرداند، لااقل تا زمان بودن.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
روح، نیرویی برتر است که سالکان مبارز می کوشند طبق خواست و نقشه آن عمل کنند.
این فایل حاوی گزیده آموزه هایی درباره روح است.
🆔 @nagualism
او به بازی کلماتش خندید. بعد با خلوصی عملگرایانه ادامه داد: زمانی که مردی به زنی توجه میکند، زن حمایتهایش را میاندازد.
من گفتم: اینطور هم نیست. یک زن میتواند مردی را خالصانه دوست بدارد، بدون هیچ چشمداشت فیزیکی. او سخنم را به چالش کشید: اما آیا زن میتواند مردی را دوست داشته باشد در حالیکه که او دیگری را دوست دارد و بابت این قضیه نگران نشود؟
مدتی در موردش فکر کردم. برمبنای تجاربام و افرادی که دیده بودم، درست میگفت، چنین عشق فارغ از خودی واقعا در فرهنگ ما جایی نداشت. ..
دونخوان گفت: من در مورد تعدد زوجات صحبت نمیکنم. من در مورد رهایی از خودمهمبینی حرف میزنم. هیچکسی بخاطر بعضی گزافهگوییها در تصور، منحصربفرد یا ممتاز نیست.
پرسیدم: اما اگر ما خودمان را خاص و منحصربفرد نبینیم، چطور میتوانیم از دیگر مردمان خودمان را تمیز دهیم؟
چرا میخواهی خودت را از چیزها یا مردمان تشخیص دهی؟ تاثیر متقابل در دنیای مردمان هویت میطلبد اما تو میدانی که چطور این کار را بکنی. آنچه من پیشنهاد میدهم شیوهی دیگری در بودن است که در آن کالبد انرژیات با روح در بده بستان متقابل قرار میگیرد.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
پرسیدم: منظورت از خود مهمبینی چیست؟
دون خوان برای مدتی به فکر فرو رفت گویا که کلماتش را انتخاب میکرد.
تمرکز اضافی یک فرد بر روی تصورش از خود. برای اینکه این تصور به واقعیت مبدل شود باید که دائما انرژی داده شود. فرد باید مدام به آن رسیدگی کند، آن را تقویت کند، پایدارش کند، نازپروردش کند تا آن را زنده نگاه دارد.
وقتی از او پرسیدم چرا اینگونه است؟ دونخوان پاسخ داد که مردم اتصالشان را به خاستگاه اسرارآمیز خود که ارائه دهندهی ناشناخته بود، از دست داده اند و برای آنها بدلی ناچیز باقیمانده است، تصوری واهی که حقیقت در نظر گرفته میشود.
اگر مردم متوجه شوند که برای خود و دیگران ناشناخته هستند دیگر خودشان را مهم نخواهند پنداشت یا با احساس خاص بودن از خودشان حمایت نخواهند کرد. آنها خواهند دانست که از قبل خاص هستند. اما با از دست دادن منظر راز حقیقیشان، آنها تلاش میکنند تا مرموز بازی کنند و سعی میکنند مهم جلوه بنمایند. اما این اشتباهی مرگبار است.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
پرسیدم: اگر ما همواره تغییر میکنیم، چطور خودمان را میشناسیم؟
او گفت: راهی برای شناخت خودمان وجود ندارد، چرا که ما یک راز هستیم. کاملا برای خودمان و دیگران ناشناختهایم. من این را از ولینعمت خویش ناوال خولیان آموختم و آن را به تو انتقال میدهم. ما رازی توصیفناپذیر هستیم.
گفتم: اما من میدانم که چه کسی هستم.
دونخوان خندهکنان گفت: به این خاطر است که یک احمق هستی. این ابلهانه است که تنها بخاطر اینکه نام و آدرسی داری، شغلی داری یا به دانشگاه میروی باور کنی که خودت یا دیگران را میشناسی. این مشخصات خود حقیقی تو نیستند، اینها تنها راههایی برای تشریح این هستند که تو چه کسی هستی، پس تو ممکن است در مورد خودت بعنوان فردی اجتماعی صحبت کنی.
آیا تو میگویی که من وجود ندارم؟
تو وجود داری، اما نه به نحوی که فکر میکنی.
دون خوان پافشاری کرد که این ایده که بدن موجودیتی ثابت و متوالی است یکی از سختترین مفروضاتی است که بشکند.
در حالیکه از نانی که آورده بود تکهای گاز میزدم، پرسیدم: چرا این اتفاق میافتد؟
برای اینکه مردم با کالبدهایشان شناخته میشوند و بگونهای ادراک میگردند که دنیای اطرافشان آن را پذیرفته است.
استدلال کردم که کالبد فیزیکی واقعیت دارد و یک چیز ظاهری نیست. اما او اصرار داشت که ادامه این وضعیت در نتیجهی محدودیت ادراکی و درک نادرست عمومی است.
او تکرار کرد: بدن تو یک ایده است یک انتزاع. اینکه چطور بنظر میرسد متکی به فرهنگ و حالت زمانهای است که در آن زندگی میکنی. بعنوان مثال مردمان گذشته، همین منظری را که ما از بدن داریم نداشتند. و انسان غربی دیدگاهی را که جادوگران از کالبد دارند، ندارند.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
سکوتی
که از درونش
بتوان خویشتن خویش را یافت
و اقتداری
که نگاه روح را جلب کند
برایتان آرزومندیم
باشد که درهای جدید ادراک به روی ما گشوده شود و خادمان نیک روح باشیم
🌳 @nagualism
Faun - federkleid 🎼
بیا و با ما پرواز کن
اجازه بده باد تو را با خود ببرد
دور از اینجا
بیا و تا آنجا که ممکن است بالا پرواز کن
بیایید آسمانها را در رقصمان دنبال کنیم
🆔 @nagualism
تایشا پرسید آیا من ساحر می شوم؟
آقای آبلار گفت: نمی دانم، به تو بستگی دارد. همواره به هر یک از ما بستگی دارد که سرنوشت خود را تحقق بخشیم یا خطا کنیم.
📒گذر ساحران
🆔 @nagualism
شخصی در مورد رؤیابینی پرسید، کاستاندا پاسخ داد: اول باید خود شخصی تان را پاک کنید، رؤیابینی امکان نخواهد داشت تا اینکه خود شخصی کنار برود. رؤیا دیدن نگاه به بی کرانگی بعنوان میکروبی است که ما هستیم. سیسی گفت ما نمیتوانیم رؤیا ببینیم چرا که قدرت نداریم. آنچه ما داریم تنها سفری خود خواهانه است...
او ادامه داد: فرد وقتی رؤیا میبیند که چیزی در درون نباشد نه خواسته ای نه خشمی نه حتی شادی.این سطحی والا است. رؤیابینی شما را سنگ قلاب میکند، این سطح یک ترامپولین از انفصال سیستم ادراکی است.
📒از یادداشت های ساحر
🆔 @nagualism
حرفهای پرفسور مورد علاقه ات، پروفسور لورکا به گوش عاقلانه به نظر می رسد، زیرا آماده است تا کلمات را بدقت به کار برد، اما آماده نیست تا خودش را در مقام انسانی جدی بگیرد که خواهد مرد. ..
فرق ندارد که دانشمندان چه نوع ماشین های پیچیده ای را می توانند بسازند. ماشینها به هیچ طریقی نمی توانند به کسی در خصوص رویارویی گذر ناپذیر، وعدۀ ملاقات اجتناب ناپذیر کمک کنند: رویارویی با بیکرانگی.
🌵دون خوان
📘کتاب کرانه ی فعال بیکرانگی
🆔 @nagualism
نیروی قصد یا روح وجود دارد، اما ما باید فقط با انرژی فوق العاده با آن روبرو شویم. اگر زمانی که ضعیف هستیم با آن روبرو شویم، "شما را از بین میبرد. اگر قوی باشید، نیروی فوق العاده قدرتمندی است.
از یادداشت های ساحر
یادآوری: این یادداشت ها دقیق نیست.
🆔 @nagualism