زمانی که سالک مبارز به صبر دست یابد به راه اراده گام نهاده است. او دیگر می داند چگونه در انتظار باشد.
مرگش در کنار او، روی فرشش، می نشیند؛ آنها دوست یکدیگرند. مرگ، به شیوه ای مرموز، او را اندرز می دهد که چگونه بر گزیند و چگونه با برنامه دراز مدت زندگی کند. سالک مبارز انتظار می کشد!
می توان گفت که سالک مبارز بی هیچ شتاب می آموزد، زیرا می داند که در انتظار اراده خود است؛ و روزی از عهده کاری بر می آید که به طور معمول انجام دادنش محال است. چه بسا حتی متوجه کار شگفت خود نباشد.
📒کتاب حقیقتی دیگر
🆔 @nagualism
چیزی در درون سالک، همیشه از هر تغییری آگاهی دارد. هدف سالک دقیقاً پروردن و ادامه این آگاهی است. سالک آن را پاک می کند، صیقل می دهد و سر پا نگه می دارد.
📕 کتاب افسانه های قدرت
🆔 @nagualism
ناوال در مقام خود به عنوان راهبر یا استاد مجبور است به شیوه ای بسیار موثری و همزمان بی عیب و نقص رفتار کند. چون امکان ندارد که جریان اعمالش را به طور منطقی برنامه ریزی کند، همواره تصمیم گیری این امر را به روح واگذار می کند.
📗کتاب قدرت سکوت
🆔 @nagualism
تو در نبردهای خودت شرکت نمی کنی بلکه در نبردهای افراد ناشناس می جنگی. تو نه می خواهی چیزی درباره گیاهان بدانی و نه درباره شکار و نه درباره هیچ چیز دیگر. دنیای من دنیای اعمال دقیق، احساس ها و تصمیم های قاطع است و بی نهایت موثرتر از حماقت مسخره ای است که تو زندگی «من» می نامی.
📕کتاب سفر به دیگر سو
🆔 @nagualism
-من عمل جادویی ادای دین به روح بشریت را از دون خوان آموخته بودم. یک بار، وقتی که ما بعد از تبدیل مقداری پول مکزیکی از بانکی خارج می شدیم و من غرق در این فکر بودم که هیچگاه نمی توانم کارهایی را که دون خوان برایم کرده است جبران کنم، از او پرسیدم که آیا چیزی در دنیا وجود دارد که با انجام آن بتوانم قدری از دین خود را نسبت به او ادا کنم. او پاسخ داد:
- من احتیاجی ندارم که تو دین خود را به من ادا کنی، ولی اگر می خواهی دینی ادا کنی، پس آن را به حساب "روح بشریت" ادا کن. میزان سپرده آن همیشه ناچیز است و هر مبلغ کمی هم در آن واریز شود باز هم کافی است.
📘کتاب دومین حلقه قدرت
🆔 @nagualism
هنگامی که جنگاوران از داشتن اقتدار شخصی حرف می زنند، به قصدی اشاره دارند که به طیب خاطر به سوی ایشان می آید.
او به من گفت، پیامد را می توان، همچو مهارتی برای یافتن راه حل های تازه، یا مهارتی برای تاثیر گذاشتن بر مردم یا رویدادها توصیف کرد. گویی، امکانات پیش از این ناشناخته، برای جنگاوران، ناگهان آشکار می شوند.
در این روش، جنگاور بی عیب و نقص هرگز چیزی را پیشاپیش تدارک نمی بیند، بلکه کردارهایشان آن چنان استوارند که به نظر می رسد جنگاور هر جنبه از عملکردش را از پیش محاسبه کرده است.
📒شش گزاره روشنگر از کتاب هدیه عقاب (بخش حذف شده)
🆔 @nagualism
نکته مهم دانستن این امر است که ما محدود هستیم زیرا کالبد جسمانی ما آگاهی ما را کنترل میکند ولی اگر بتوانیم آن را برعکس کنیم یعنی طوری که کالبد اختری ما آگاهی ما را کنترل کند عملاً می توانیم هر کاری را انجام دهیم که تصورش را میکنیم.
کتاب گذر ساحران،ص ۳۲۳
🆔 @nagualism
دون خوان، از دستم عصبانی هستی؟
از سوالم حیرت زده شد و گفت:
- نه، هرگز از دست کسی عصبانی نمی شوم! هیچ آدمی نمی تواند تا این حد کار مهمی کند که از دستش عصبانی شوم.
وقتی از دست مردم عصبانی می شوی که حس می کنی اعمالشان مهم است و من دیگر چنین احساسی ندارم. ツ
📒کتاب آموزشهای دون خوان
ـ مسلما توخواهی رفت، اما من هرگز این صحرا را ترک نخواهم کرد.
ـ چطور این امکان دارد؟
ـ بسادگی چون هرگز اینجا نبودم.
بخود لرزیدم. نلیدا این را با چنان قاطعیتی میگفت که حتی اگر میخواستم به او شک کنم، نمیتوانستم. بیاراده او را درآغوش کشیدم. او جامد بود و درعین حال بطرز غیرقابلتوصیفی خالی، تا لمس شود. وقتی چشمانم را بستم دیگر نمیتوانستم او را احساس کنم. آنگاه فهمیدم که حضور او در اتاق وابسته به نشانههای دیداری و شنیداری است که به مقدار زیادی برپایهی خاطرات من از او است تا وجود واقعی او. این تفکر به من تکانی واقعی از ترس وارد کرد. بطورغریزی چند قدم به عقب برداشتم.
نلیدا گفت: اینجا بودن و اینجا نبودن در آن واحد آن چیزی است که منظور ساحران از کمینوشکار با همتا است. به این مفهوم است که بودن دیگر واقعیتر از نبودن نیست.
... این به معنای این است که نبودن در اینجا باندازه بودن در اینجا واقعی است. این حقیقت که این صحرا و این کلبه چیزی در اطراف من است چیزی که عمیقا دوستش دارم، انکارپذیر نیست. اما اگر صحنه دیگری مرا احاطه کند، من آنرا به همان شدت دوست خواهم داشت، چرا که احساس علاقه در درون من است و تنها تا زمانی که صحنه را برای قرارگیری در اینجا انتخاب میکنم، اینجا است.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
نلیدا با صدایی آرام ادامه داد، بعنوان کمینوشکارگر ما آماده تغییر هستیم چرا که تقدیرمان را پذیرفتهایم که تکامل بیابیم. ما بسادگی میتوانیم آگاهیمان را تغییر دهیم و با یکپارچهگی با رویدادهایی که اطرافمان را تغییر میدهند مواجه شویم. با بودن در لحظه، کمینوشکارگر متوجه تغییر نشده و هرگز احساس خسران نمیکند. بنابراین زندگی ما همواره لبریز است و در عین حال تا ابد یک علامت سئوال باقیمیماند.
من غرغر کردم که احساس امنیت بیشتری میکردم، اگر زندگی ما بجای علامت سئوال شامل پرانتزها میشد.
ـ بخاطر این است که به حصارهای زندانات عادت کردهای. اما وقتی زندگیات شامل علامت سئوال باشد، نمیدانی که توانایی چه چیزی را داری حتی فرار از آخرین علامت تعجب ما، مرگمان!
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
سالک مبارز مسئولیت اعمالش را می پذیرد، حتی پیش پا افتاده ترین اعمالش را. آدم معمولی افکارش را به نمایش می گذارد و هرگز مسئولیت آنچه را انجام می دهد، نمی پذیرد.
📙کتاب چرخ زمان
🆔 @nagualism
هر کس می تواند ببیند و با این حال ما بر می گزینیم که آنچه را دیده ایم، به یاد نیاوریم.
📘 دومین حلقه قدرت
🆔 @nagualism
ترس یکی از قوی ترین نیروهای زندگی سالکان مبارز است. انگیزه یادگیری آنهاست.
📕کتاب چرخ زمان
🆔 @nagualism
فنجانی که یک حفره داشته یا کف نداشته باشد دیگر نمیتواند آنچه را که قصدش بوده عملی کند. یعنی یک مخزن باشد.
نلیدا توضیح داد که اگر کالبدانرژی سوراخ یا آسیبدیده باشد، فرد احساس نشت کردن نیروی حیاتی کرده، تلاش میکند با احتکار و چسبیدن، ضرر اجتنابناپذیر را جبران کند.
آنچه که این فرد نمیفهمد، این است که این ترس از دست دادن نیست که باعث چسبیدن او میشود، بلکه ضعف موجودیت انرژیک او است که باعث این پریشانی است.
نلیدا این را روشن کرد که همه ما مانند فنجانها هستیم، بعضی از ما ترک دارند، بعضی ته ندارند، بعضی دیگر سالم اند و دست نخورده هستند.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
او درحالیکه قوری را خم میکرد گفت: این فنجان چند لحظه قبل خالی بود و حالا پر از چای است. یا میتوانی آن را با هر مادهای که انتخاب کردی پر کنی. اما فنجان همان است، مهم نیست که با چه پر شده، موافق نیستی؟
سرم را تکان دادم منتظر ماندم تا او نقطه نظرش را روشن کند.
نلیدا توضیح داد که وقتی یک فرد مروردوباره کرده و از منیتش منفک شود، دیگر کالبدانرژیاش، هرزمانکه دنیای اطرافش حرکت کرد به لرزش نمیافتد. چرا که او خالی است و اجازه میدهد که قصد او را حرکت دهد، او مرکزی دارد که ثابت است وظاهراً بهیچ وجه حرکت نمیکند.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
بر سرنوشت خود زاری کردن با اقتدار جور در نمی آید. رفتار یک جنگجو یعنی در عین حال کنترل خود و رها کردن کامل خود.
📒کتاب سفر به دیگر سو
🆔 @nagualism
درحالیکه بر روی تخته سنگی مینشست گفت: آنچه تو نیاز داری این است که بیاد بیاوری که تو یک مهمان در زمین هستی. ما میتوانیم که روی صخرهها استراحت کنیم به درختان تکیه دهیم یا بسادگی در خرمایی انگشتمان را فرو کنیم. اما متوجه نیستیم که میتوانیم از چیزهای کوچک انرژی بگیریم چرا که باور داریم که بعنوان فاتحان زمین اینجا حضور داریم.
برروی سنگی نشستم. بلافاصله احساس کردم که در اثر فشرده شدن استخوان دنبالچهام مقداری انرژی از سنگ وارد ستون فقراتم شد.
نلیدا به سخنانش ادامه داد: وقتی که احساس میکنیم که صاحب مردم و چیزها هستیم، متکبر و افراط کاریم. ما مقهور هستیم و از شیوه بودنمان سوءاستفاده میکنیم.
📒کتاب یادداشت های منتشر نشده تایشا آبلار
🆔 @nagualism
برای جنگجویان، مبارزه با خود بزرگ بینی مسئله استراتژی است و نه اصلی اخلاقی.
تو فقط به عیب و نقص بودن من توجه می کنی، همین و بس.
بی عیب و نقص بودن چیزی جز استفاده مناسب از انرژی نیست. حرفهای من ربطی به اخلاق ندارد. من به اندازۀ کافی انرژی ذخیره کرده ام و همین مرا بی عیب و نقص می سازد ولی برای فهمیدن این مطالب تو هم باید به اندازه لزوم انرژی ذخیره کنی.
⚡️دون خوان
📙برداشتی از کتاب آتش درون
🆔 @nagualism
دون خوان خودبزرگ بینی را به منزله نیروی تولید شده در اثر تصویر خویش وصف کرد. او تکرار کرد این نیرویی است که پیوندگاه را در محل کنونی خود ثابت نگاه می دارد. از این رو نیرو و فشار راه سالک مبارز این است که تاج و تخت خودبزرگ بینی را واژگون کند. آنچه ساحران نیز انجام می دهند برای اجرای این هدف است.
📗کتاب قدرت سکوت
🆔 @nagualism
یک مبارز با فروتنی خودش را همانگونه که هست می پذیرد و اقتدارش را با تاسف خوردن به باد نمی دهد زیرا راه دیگری برای بودن موجودات به روشی که الان هستند نیست.
اگر دری بسته شد با لگد و ضربه آن را باز نمی کنیم با دقت آن قفل را مطالعه میکنیم و کشف می کنیم که چگونه آن را باز کنیم. به همین روش اگر زندگی یک مبارز رضایت بخش نباشد، او ناراحت نمیشود و شکایت نمی کند. به جای این استراتژی هایی را طراحی میکند که سرنوشتش را تغییر دهد.
📕کتاب ملاقات با ناوال
🆔 @nagualism
خودبزرگ بینی، فقدان هدف، جاه طلبی مهار نشده، شهوت آزموده نشده، ترسو بودن، فهرست دشمنانی که می کوشند پروازت را به آزادی مانع شوند، بی پایان است و باید در پروازت علیه آنها سرسخت باشی.
به من گفت آرام شوم. آنگاه گفت که فقط می کوشد برایم شرح دهد که دشمنان واقعی ما نحوه رفتارها و احساسات ماست و آنها همانقدر خطرناک و ویرانگر هستند که راهزنان سراپا مسلحی که ممکن است در جاده با آنها رویارو شویم.
📒گذر ساحران
🆔 @nagualism
کتاب افسانه های قدرت، نوشته کارلوس کاستاندا، ترجمه فرشید محمدی
آقای فرشید محمدی کتاب افسانه های قدرت رو باز ترجمه کردند.
کانال مترجم
💢 @Atashdaron1
بازنشر
🆔 @nagualism
🆔 @nagualism_media
و نگاه سنگینی به من انداخت و گفت: در حقیقت، من آگاهی و انرژیام را هرجا بروم با خود میبرم. چیزی را پشتم بجا نمیگذارم. تو از طرف دیگر مانند ستارهدنبالهدار همه چیز را در پشتت بجا میگذاری. هرکسی میتواند رد تو را دنبال کند. من این را کمینوشکار رقتانگیز مینامم.
پرسیدم: چطور میتوانی اینجا نباشی و هنوز مهربان و خونگرم بمانی؟
او گفت: این معمای قلب است که یک عمر برای کمینوشکارگر زمان میبرد که حلاش کند. روزی آن را خواهی فهمید.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
گفتم: چطورمیشود اگر عاشق کسی باشی یا چیزی را بخواهی که نتوانی بدست بیاوری؟ آنگاه احساس ناامیدی و گولخوردن میکنی.
نلیدا سرش را تکان داد و گفت: ... با مروردوباره و تمرین بیعملی تو گرایشات را تغییر میدهی، و بدین وسیله ذهنت سیال میشود، پس دیگر به چیزی نمیچسبی. آنگاه هرچه که سرراهت بیاید، بیش از اندازه کافی است و انتظار نداری که دوام بیاورد. آنگاه هرآنچه از تو جدا شده، زیادی باقیمانده بوده، اما انرژی ذاتیات نه باقیمیماند و نه میرود.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
قدرت آنجاست که انرژی به خودی خود یا تحت فرمان شخصی جمع شود...دانش انرژی جمع می کند، به هر حال دانش و آگاهی قدرت است.
📒گذر ساحران
🆔 @nagualism
بعد از اینکه لاگوردا و کاستاندا، ناوال زن (کارول تیگز) را به یاد آوردند و فهمیدند ناوال زن دیگر اینجا نیست. کاستاندا گفت:
لحظه ای به ژرفای مالیخولیا فرو رفتم که به طور منطقی اندازه گیری آن امکان نداشت. برای اولین بار، از وقتی که می شناختم، اندوهی واقعی و بی پایان حس کردم، نوعی ناتمامی وحشتناک. زخمی در وجودم دوباره سر باز کرده بود. این بار نمی توانستم همچون گذشته در پس پرده ای از اسرار و نادانی پناه گیرم. ندانستن، سعادتی برای من بود. برای یک لحظه در حزن و اندوه وحشتناکی فرو رفتم.
لاگوردا مانعم شد و در گوشم گفت:
- سالك مبارز به كسی می گویند كه در طلب آزادی باشد. حزن و اندوه آزادی نیست. ما بایستی خود را از قید آن رها سازیم.
همان طور که دون خوان هم می گفت داشتن احساس رهایی مستلزم لحظه ای وقفه، به منظور ارزیابی موقعیت بود. در اوج اندوه فهمیدم منظورش چه بوده است. احساس رهایی در وجود من بیدار شده بود و حال بستگی به من داشت که با کوشش خود از این وقفه به درستی استفاده کنم.
📓کتاب هدیه عقاب
🆔 @nagualism
معمولا آنچه ما را ... (در مواجه با خرده ستمگر) از پا در می آورد، فرسایش عادی خود بزرگ بینی ماست. اگر كسی ذره ای غرور داشته باشد، وقتی با او طوری رفتار كنند كه احساس كند آدم بی ارزشی است، خرد می شود.
حفظ روحیه وقتی كه شخص تو را زیر پا لگد مال می كند، خویشتن داری نامیده می شود.
گردآوری اطلاعات در مورد خرده ستمگر در حالی كه تو را خرد می كنند انضباط نامیده می شود.
شكیبایی یعنی شخص به سادگی و با شادی و بی هیچ شتاب و اضطراب انتظار بكشد و آنچه را كه باید رخ دهد، به تاخیر اندازد.
وقت شناسی كیفیتی است كه رهایی آن چه را كه تاكنون به تاخیر افتاده است معین می كند. خویشتن داری، انضباط و شكیبایی مثل سدی است كه در پس آن هر چیزی انباشته می شود. وقت شناسی دریچه سد است.
شكیبایی یعنی جرئت به تاخیر انداختن چیزی كه سالك مبارز كاملا می داند باید انجام شود، نه اینكه سالك مبارز بر علیه كسی توطئه چینی كند و یا برای تسویه حساب های گذشته برنامه ریزی كند. شكیبایی چیزی مستقل است. تا زمانی كه سالك مبارز خویشتن داری، انضباط و وقت شناسی دارد، شكیبایی این اطمینان را می دهد كه چه كسی شایستگی چه چیزی را دارد.
دون خوان
🆔 @nagualism
نلیدا گفت: وقتی که چیزها میروند، قوی هرگز نمیچسبد یا احساس خسران نمیکند، چرا که صرفنظر از اینکه خالی هستند یا پر، طبیعت اساسی آنها سالم باقی میماند. چنین افرادی میتوانند بیایند و بروند و از نگرش سنگین افراد ضعیف که به هر خردهنانی در راهشان میچسبند و همیشه میترسند که کسی ممکن است آن را از آنها بگیرد، صرفنظر کنند. آنها مانند گدایانی هستند که سرتکه نانی میجنگند، چرا که احساس میکنند هرگز دوباره غذایی نخواهند خورد.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
چون فنجان ترک ندارد، میتواند همه چیز را نگهدارد. تو میتوانی آنرا خالی و پر کنی و آن هنوز همان فنجان است. اما اگر ترکی داشته باشد، میبینی که کم کم چای تراوش میکند، تا آنکه همه آن خالی میشود. آنگاه فنجان اگر میتوانست احساس کند حس میکرد که چیزی را از دست داده است.
قبول کردم که اگر فنجان طبیعتی داشت که احساس کند بخاطر ترک و نشت چای، احتمالا احساس ازدست دادن و شاید حتی ناخشنودی، پر نبودن یا نوستالژی برای گذشته میکرد.
او درحالیکه به من نگاه میکرد گفت: بخاطر این است که فنجان شکسته است. اما اگر ترک را ترمیم کنی، آنگاه وقتی فنجان پر یا خالی است، احساس زیان نمیکنی چرا که این طبیعت فنجان است که پر یا خالی باشد. درحالیکه در طبیعت یک فنجان که ترک خورده یا شکسته باشد، دیگر کاربردی ندارد.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism
نلیدا برایم توضیح داد که پایبند بودن یا چسبیدن به چیزها هم احساسی جسمانی است و هم نگرشی ذهنی. از لحاظ ذهنی و روانی، فرد از چیزهایی باید دست شوید
که دیگر در دسترس او نیستند. به علاوه، به لحاظ جسمی یا فیزیکی، در هم میریزد، زیرا به خاطراتی غیرواقعی که توهمی بیش نیستند، چسبیده. در این حالت که ذهن و جسم فرد منقبض می شود فرد نمی تواند به صورت داوطلبانه خود را به هستی عرضه کند و چالشهای همواره موجود را بپذیرد.
📘یادداشت های منتشر نشده
🆔 @nagualism