پارهیادداشتها [۱۵]
بنمایهها: تاریخ | تأملات | مرگ
دیدگاهها دربارۀ تاریخ متفاوتاند. معمولاً آن را مشتی داستان، نوشتۀ فاتحان و دروغهای انباشته میدانند. در نظر پارهای از مردم، کسی تاریخدان است که حکایتهای پیرزنانۀ بیشتری بلد باشد! عمدتاً آن را علم نمیشمارند و در میان غالب دانشگاهیان نیز محقر است. اهالی تاریخ در دفاع از آن بارها کم آوردهاند و در حقیقت این فلسفهورزان بودهاند که اندکی به تاریخ وجهۀ علمی دادهاند.
تاریخ هر چه باشد، برای من مطالعۀ نوع بشر است و اتفاقاً از همین روست که همچنان برایم جذاب مینماید و هیجانانگیز است. تاریخ از این منظر آینهای تمامنما از تکاپوهای بیشمار آدمی است. تلاشهای انسان در ساحت اندیشه، در دامان تاریخ ثبت شدهاند و این برای من آموزنده و در عین حال تسکیندهنده است. زمانی که درمییابم مسألۀ ذهنی من، در دورههای مختلف زمانی، از هزارههایی دور تا زمانهای نزدیک، مورد بحث و بررسی آدمیان بوده و هنوز پاسخ درخوری به آن داده نشده است، قدری آرام میشوم. چه دارویی را میتوان آرامبخشتر از چنین رویکردی یافت؟
در درازنای تاریخ، انسانهایی بزرگ سر برآوردهاند، اما رفتهاند و دیگر نیستند! حاکمان، جنگجویان، پیامبران، دانشمندان، مصلحان، متفکران و از این قبیل افراد. میراث آنان اما بر جای مانده است. آنچه در چهارچوب حکومتها، دینها، مذهبها، عرفانها، طریقتها، نحلهها، مکتبها، ایسمها، فرقهها و ... نمود یافته است و همچنان به آنها افزوده میشود. دستاوردهایی که همه در پی یافتن جوابهایی برای پارهای چالشهای فکری انسان ترتیب داده شدهاند و بعضاً هنوز او را به اقناع نرساندهاند.
مجموعۀ این دستاوردها اگر برای قسمی از آلام انسان مرهم و برای بخشی از ترسهای او پناهگاه بودهاند، او را دستکم در یک مسأله به نحوی رها کردهاند و آن مرگ است. به راستی پرعظمتترین مسألۀ انسان و درازدامنهترین چالش ذهنی او، مرگ است؛ امری که به نظر میرسد زور عقل و فکر آدمی در طول تاریخ به آن نرسیده است و از طرف دیگر، ادیان نیز آن را به تمامی ساده پنداشتهاند.
اسلام در کلیت نگاهش به زندگی انسان در چهارچوب مفهوم بازگشت او به سوی خدا، آن را یک مرحلۀ گذار معرفی کرده است. در صدر اسلام، مشرکان در کنار پرستش بتها به وجود الله باور داشتند، اما عمدتاً به قیامت باورمند نبودند و به نظر میرسد امکان و چگونگی زندگی پس از مرگ بزرگترین دغدغۀ فکریاشان بود. امری که آشکارا در آیات قرآن نیز بازتاب یافته است؛ آنجا که پرسش معاصران پیامبر را دربارۀ روح به عنوان عنصر جاری فرامرگ نقل میکند و در پاسخ، آن را از امر پروردگار و اطلاعات پیرامونیاش را علم قلیل میداند و بیشتر از آن به این مسأله نمیپردازد.
سایر ابعاد بیانشده در قرآن دربارۀ زندگی پس از مرگ نیز، نوعاً فهمناشدنی به نظر میرسند. خلود از جملۀ این مفاهیم است. چگونه انسان اینجهانی میتواند جاودانگی را درک کند؟ حقیقتاً فهم رنج و عذاب تمامناشدنی قسمی از آدمیان در فردای پس از مرگ در آتش جهنم، سنگین است و شاید به دور از توانایی عقل بشری در هضم آن باشد و احتمالاً باید آن را همچون احکام تعبدات، در زمرۀ باورهای خاص الهامی قرار داد، و نه تفهمی.
به هر روی، مرگ مسألهای به غایت مهم، بلند و شگفت است که بخشی از آوردههای بشری در طول تاریخ، مشخصاً حول آن تدارک یافتهاند و هنوز اذهان بسیاری درگیر آن هستند. مرگ اگر چه دیگر در تجربۀ زیستهام از حالت مسأله خارج شده است، اما همچون پدیدۀ بایستۀ زندگی، برایم بسیار نزدیک مینمایَد. نمیدانم چگونه است که به چنین حسی دست یافتهام، اما این عین حقیقت است که وقتی مرگ در چشمان آدمی دور نباشد، هر چیز دیگری در عمل از دیدگان او میافتد. همان گونه که در حدیث آمده است، «الموت هادم اللذات».
اتاق ۲۹ | ۱۴۰۱/۱۰/۰۴
@nassimogram | نسیمُگرام
تجربههای دانشجویی [۳۳]
پس از چند هفته از درخواست یک دانشجو، امشب با او گفتوگو کردم. سید دانش علوی، اهل پاکستان و علاقهمند به منطق است و از این رو در هلند در رشتۀ اصول ریاضی محاسبات تحصیل و در حال حاضر بر روی پایاننامهاش کار میکند. او در عین حال ساکن لاهور و مرید یکی از شاخههای نقشبندیه است که پیش از این دربارۀ آن هیچ اطلاعاتی نداشتم. در لینکدین مرا پیدا کرده، از وبسایت شخصیام خوشش آمده و مشتاق شنیدن دربارۀ نقشبندیکا بود.
فارغ از محتوای مکالمۀ ما و ایدههایی که دربارۀ آنها صحبت کردیم، آنچه مرا نوعاً متأثر کرد، مواجهۀ عینی با آثار استعمار در تاریخ منطقه و جهان اسلام بود. علاقهمندی به نقشبندیه، من و او را به یکدیگر رسانده بود. ما از جمله دربارۀ میراث نقشبندیان، که عمدتاً به زبان فارسی است، صحبت کردیم، اما به انگلیسی!
اگر او دانشجویی از کشوری با زبانی دیگر بود، این سبک ارتباطگیری با محوریت زبان انگلیسی نوعاً بیراه به حساب نمیآمد. اما هم اسم او، یعنی دانش، فارسی است، هم طریقت مورد علاقهاش ایرانی به شمار میآید و هم مشاهیر شهرش از فارسیدانان شهرهاند. او به نحوی اقبالشناس و بیدلپژوه هم بود، با این حال هنوز نمیتوانست به درستی فارسی صحبت کند؛ کسی که آشکارا نمیتواند گذشتۀ سرزمینش را از رونق زبان فارسی و رواج سیمای ایرانی به دور بداند؛ اگر چه فراتر از گذشتۀ فرهنگیاش، اکنون دیگر با ایران و عناصر فارسی بیگانگیها دارد!
روزگاری نهچندان دور، نهتنها در بخشهای قابل توجهی از پاکستان امروزین، که در هند بزرگ نیز، در ساختار اجرایی حکومتها و به علاوه در میان اقشار مختلف مردم، در ضمن زنده بودن زبانهای محلی، فارسی رواجی تمام داشت. بعداً غربیها آمدند، نظام اجتماعی منطقه را به تمامی دگرگون و به زودی زبان انگلیسی را جایگزین کردند و به این ترتیب، علاوه بر دور کردن مردمان آن نواحی از فهم گذشتهاشان، در عمل به جدایی بیشتر ملل اسلامی در این ناحیه دامن زدند.
آنچه گفتم البته که بر حسرتورزی من دربارۀ گذشتۀ زبان فارسی با نگاهی ایرانگرایانه دلالت نمیکند! شاید با وجود برخی آگاهیها دربارۀ تاریخ این ناحیه، تاکنون در عمل با عمق اثرگذاری استعمار بر سرگذشت کشورهای این منطقه روبهرو نشده بودم و از این رو، ملاحظۀ عملی آن در گفتوگویی علمی و دانشجویی، درک و تجربهای جدید بود.
در شهر این دانشجو، هنوز بر سنگ قبر و تزیینات مزار اقبال، اشعار فارسیاش میدرخشند و بنمایههای فرهنگ ایرانی موج میزنند؛ با این حال، از آنجا که زبان بیگانهای در آنجا رواج یافته، پیوندهای فرهنگی میان آنان و ایران در عمل گسسته و به این ترتیب، جامعۀ اسلامی در این منطقه به جزیرههای زبانی و قومی منفرد تبدیل شده است. امری که تنها بعدی از نتایج دگرگونیهای تاریخی متأخر در نتیجۀ عوامل خارجی از جمله استعمار است!
@nassimogram | نسیمُگرام
گزیدههای تاریخی [۳]
از سمنون محب حکایت میکنند که هر گاه در محبت سخن میگفت، چراغدانهای شونیزیه به راست و چپ میرفتند و میآمدند. او را گفتند در محبت سخنی بگو. گفت بر روی زمین کسی را نمیشناسم شایستۀ سخن محبت باشد! پرندهای در مقابلش ظاهر شد. گفت اگر شایستهای باشد، همین پرنده است. با پرنده از محبت سخن گفت. آن پرنده منقار بر زمین زد، تا خون از تنش روان شد و مرد!
منبع: کبری، نجمالدین، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ترجمۀ قاسم انصاری، تهران: طهوری، چ۱، ۱۳۸۸، ص۴۳
@nassimogram | نسیمُگرام
شرححال [۲۳]
یک وقتهایی پیش میآید که آدم هیچ نمیداند دقیقاً چه مرگش است! شاید از آن جهت که از فرط درماندگی یا دستکم حسی شبیه به آن، به درستی نمیداند به کدام مسأله و چالش پیش روی زندگیاش، چگونه فکر کند!
این لحظات برای من عجیباند. ناگاه در خلسهای پیشآمده به اعماق وجودم میروم، در حزنی بیکرانه و نرمنرمان در ساحت بودنم قدم میزنم و آن را بی هیچ شتابی میکاوم. آنگاه در جهانی پر از تنهایی، به آرامی خود را مینگرم. ناگاه از نو خود را بازمییابم: آری، من انسانم!
آنچه روی میدهد، در حقیقت به دریافتی عرفانی و الهامی الهی میماند و از همین روی است که مرا به تمامی به زهد و دنیاگریزی سوق میدهد و این برای من یقیناً گریزناپذیر است!
در واقع، اندوه و آنچه بتوان غصۀ ژرفناکش نامید، برای من همچون فرصتی است تا در دویدنهای دنیا، اندکی نیز ایستاده و پیرامونم را با حوصلهای بیشتر ببینم. در این نگریستن است که تو گویی به جایی که حقیقتاً نمیدانم کجاست، کشانده میشوم. درست است که آنجا را نمیشناسم، اما به خوبی میدانم اینجایی که در آن میزیم، آنی نیست که باید!
آری، در مجال حزن و خانۀ اندیشه، از نو خود را در قامت انسان بازمییابم؛ کسی که به جای آشفتگی در مجال دنیا، شاید باید در وقاری تمام، آرام باشد! همو که آشکارا بداند برای چه آمده، روی در کجا نهاده و نهایت آنچه میخواهد، به روشنی چیست؟
بامدادان مریوان | ۲۰ آذر ۱۴۰۱
@nassimogram | نسیمُگرام
گزیدههای تاریخی [۱]
معرفی: اگر چه در پژوهشها و مطالعاتم عمدتاً به دنبال درک متفاوت معنا و تحولات آن در دورههای مختلف، و نه از بر کردن زمانی رویدادها هستم، با این حال و از آنجا که در هر صورت یک وجه شناختهشدهترِ تاریخ، سرگرمکنندگی آن است، به نظرم آمد برخی نکات جالب را که در متون و منابع میبینم، با دوستان در نسیمُگرام نیز به اشتراک بگذارم. گزیدههای تاریخی روایتی از این نکتههاست!
گزیدۀ اول: امروز صدای کبکهای بیشماری را شنیدیم. میگفتند در هورامان تعدادشان بیشتر هم هست. چون تعداد آنها در این منطقه بسیار زیاد است، طرز شکارشان به این ترتیب است که چند نفر در دو تپۀ مقابل یکدیگر قرار میگیرند و هر دو دسته با وسایلی که دارند، سروصدا ایجاد میکنند. در نتیجه کبکها به پرواز درمیآیند و هنگامی که در فاصلۀ بین دو تپه قرار گرفتند، گروهی با همدیگر برخورد میکنند و تعداد زیادی شکار میشوند. عبدالله بیگ اظهار داشت یک بار همراه والی با این شیوه مبادرت به شکار کبک کرده و در حدود هزار عدد شکار کردهاند!
منبع: ریچ، کلودیوس جیمز، سفرنامۀ کلودیوس جیمز ریچ، ترجمۀ حسن جاف، تصحیح فرامرز آقابیگی، تهران: ایرانشناسی، چ۱، ۱۳۹۸، ص۱۹۲
پینوشت اول: این گزارش مربوط به ۴ سپتامبر ۱۸۲۰ و دربارۀ منطقۀ میک در سقز است.
پینوشت دوم: حیات وحش در چیزی حدود به ۲۰۰ سال پیش در کردستان و هورامان به این شکل بوده است. وضعیت آن اکنون چگونه است؟!
@nassimogram | نسیمُگرام
دانشگاه [۴]
روز اول این هفته یک دانشجو در دانشکدگان فنی دانشگاه تهران خودکشی کرد. جایی که از اتاق خود در خوابگاه کوی به تمامی بر آن دید دارم.
دانشجوی دکتری بود و مهندسی برق میخواند. رشتهای که در دورۀ کارشناسی با آن میانۀ خوبی، دستکم به اندازۀ علوم انسانی در اکنونِ دورۀ دکتریام، نداشتم.
آن دختر دیگر در میان ما نیست. جای او در روز دانشجو، درست در همان هفتهای که خود را از بالا به پایین انداخت، حقیقتاً خالی است. نه فقط او، که جای جانها و جوانهای زیادی در میان ما دیگر پر نیست!
@nassimogram | نسیمُگرام
پروندۀ باز [١]
دوگانۀ کرد ایرانی و کردِ ڕۆژهەڵات
یکی از آفتهای علم و پژوهش، سیاستزدگی است. این مسأله گر چه در گذشتههای دور نیز با نسبتهای متفاوت آن وجود داشته، اما اخیراً و پس از وارد شدن جوامع ـ به ویژه شرقیهای جایمانده از قافلۀ توسعه ـ به دنیای مدرن، شتاب بیشتری یافته است. تاریخ احتمالاً آسیبپذیرترین دانشها در این زمینه است؛ چرا که به جای کارکرد روشنگرانۀ آن، که به موجب آن دیدگاهها باز شده و مسایل گذشته به شکل بیطرفانه و بدون جانبداری و انواع تعصبهای مذهبی و قومی آشکار میشوند، از آن انتظار میرود تا در راستای منافع قومی و مذهبی تأثیرگذار باشد. این مسأله، به ویژه پس از برآمدن دولتملتها و کشورهای کوچک و گاه به نسبت بزرگ، به جریانی قابل توجه تبدیل شد که از آن میتوان به عنوان تاریخسازی یاد کرد.
این مسأله در خصوص کردها قدری متفاوت است. سرزمین کردستان جغرافیایی است که در درازنای تاریخ، بزنگاه تمدنها بوده است و همواره در آن، «دیگران» جنگ کردهاند. این مسأله را میتوان از زمان جنگ ایرانیان با یونانیها و رومیها، تا دورۀ جنگهای صفوی ـ عثمانی پی گرفت. آنچه به نظر من میرسد آن است که کردها به تدریج به این نتیجه رسیدند که دیگران به آنها بیتوجهاند و چارۀ کارشان در خوداتکایی است. مردم کردستان در میان برزخ جنگهایی که تنها ویرانیاش نصیب آنان میشد، آشکارا به این نتیجه رسیدند که نه صفویان شیعه به آنها اهمیت میدهند و نه ترکهای حنفی. از این جهت، از دیدگاه من قومگرایی کردها با هویتطلبی دیگران در خاورمیانه، کاملاً متفاوت است. گرایش به خوداتکایی کردها سابقهای دیرینهتر، دستکم در ناخودآگاه آنان دارد، این در حالی است که عربها و ترکها و دیگران، پس از مواجهه با غرب و عمدتاً تحریک از ناحیۀ استعمارگران برای تجزیۀ امپراتوری عثمانی بود که به سمت ملیگرایی کشیده شدند. مصداق این انگاره، دقت در حرکتهای آزادیبخش اولیهای است که از جانب علما و مشایخ طریقت برای رهایی کردها از ستم کارگزاران عثمانی و دیگران شکل گرفت.
با این حال، حس نیاز به خوداتکایی کردها به مرور به ملیگراییِ نوین آغشته شد و چهرهای دیگر گرفت. در اینجا نیز حرکت کردها، تفاوتی دیگر دارد: آنان از دستیابی به کشوری مستقل ـ که قبلاً قول آن را دریافت کرده بودند ـ بازماندند و از این جهت، از دیگران عقب ماندند و به مرور، در هر کدام از کشورهای جدیدِ شکلگرفته، به حاشیه رانده شدند و بعضاً مورد ستم آشکار و نسلکشی قرار گرفتند. همین مسأله و کمرنگ شدن نقش آنان در کشورهای جدید و نادیده گرفته شدن حقوق اولیۀ آنان به ویژه در خصوص زبان و فرهنگ و آداب و رسومشان، حس ملیگرایانۀ آنان و تلاش پیوستهاشان را برای دستیابی به حقوق مسلمشان تقویت بخشید. از رهگذر همین مسأله است که فعالان کُرد به این انتظار دست یافتهاند که در چنین موقعیتی که دیگران به آنان ظلم میکنند و حقوقشان نادیده گرفته میشود، تاریخ را در خدمت مصالح قوم خود قرار دهند و از جمله، برای تقویت حس ناسیونالیستی از آن استفاده کنند. در چنین فضایی است که اگر کرد پژوهشگری سعی کند از وجه روشنگرانۀ تاریخ استفاده کند، احتمالاً پژوهشهای او مورد توجه قرار نمیگیرد و به مرور طرد میشود.
با در نظر گرفتن این درآمد، اکنون میتوان مسألۀ اصلی را مطرح کرد: برخی از فعالان کرد بسیار تلاش میکنند تا واژۀ کرد را بدون نسبت به هیچ سرزمین دیگری به کار ببرند و حتی زمان اشاره کردن به کردهای تبعۀ کشورهای ایران، عراق، سوریه، ترکیه و ارمنستان، اصرار دارند تا صرفاً از اهل کردستان بودن آنان یاد کنند. این مسأله به مرور به انکار هویت تاریخی کردها انجامیده است و در خلال آن گفته میشود که ما ایرانی، ترکیهای، عراقی، سوری و ارمنستانی نیستیم. مسأله در خصوص کشورهای ارمنستان، ترکیه، عراق و سوریه صادق است؛ چرا که این کشورها جدید هستند و پیوند قومیتی و تاریخی آنچنانی میان کردها با آنان وجود ندارد. اما به نظر میرسد مسأله دربارۀ ایران متفاوت باشد. کردها از بانیان اصلی سرزمینی هستند که اکنون ایران خوانده میشود و در گذشتۀ خود، عمدتاً بخشی از این جغرافیا بودهاند. این گزاره یک فکت تاریخی است و مشخصاً قابل انکار نیست. اما اکنون، رویکرد تاریخی در ایرانی خواندن کردها، در مقابل خواست ملیگرایان ـ که سعی میکنند از تمام ابزارها برای تقویت مصالح کردی استفاده کنند ـ قرار گرفته و بیشتر سویۀ سیاسی و غیرعلمی به خود گرفته است.
از آنجا که روشن شدن دقیق و علمی این مسأله برای من، نیازمند مطالعاتی چند است، به نظرم رسید پیش از هر چیز نظر دوستان، همراهان نسیمُگرام و متخصصان امر را جویا شوم. در صورتی که در این باره نظری دارید، لطفاً از طریق آیدیام بیچا من به اشتراک بگذارید. امیدوارم همراهی شما عزیزان به روشنتر شدن مسأله بینجامد.
@nassimogram | نسیمُگرام
کانالها و سایتهای مفید [٧]
ڤەژینبوکس | هەوڵێکە بۆ کۆکردنەوەی زانستیانەی دەقی ئەدەبی و مێژوویی کوردستان
یکی از راههای حفظ میراث فرهنگی و تاریخی ملل در دنیای امروز، عرضۀ آن در بستر وب و اینترنت به شکل مناسب و علمی است؛ به گونهای که در اختیار عموم و به ویژه متخصصان و پژوهشگران قرار گیرد.
«ڤەژینبوکس» وبسایتی وابسته به انجمن «ڤەژین» در مریوان است که در آن، اعضای کوشا و دلسوز انجمن، متن آثار کردی عالمان و شاعران کردستان را در بستر وب عرضه میکنند؛ امر نوین و بایستهای که تاکنون انجام شده و امید میرود ادامه یابد.
علاقهمندان میتوانند برای دسترسی به این وبسایت، از این لینک استفاده کنند.
@nassimogram | نسیمُگرام
کانالها و سایتهای مفید [٦]
شبکههای اجتماعی و پیامرسانها در زندگی نوین ما نقشی اساسی و جایگاهی خاص یافتهاند. تعداد آنها قابل توجه است و نوعاً استفاده کردن از آنها، گونهای از هنر و مدیریت میطلبد. در این میان برخی از شبکههای اجتماعی، تخصصی و علمی هستند و حضور در آنها برای دانشجویان، پژوهشگران و کارآفرینان ضروری است. لینکدین و آکادمیا دو شبکۀ تخصصی به ترتیب در حوزههای شغلی و علمی ـ دانشگاهی هستند که اخیراً در میان مخاطبان خود، به محبوبیت رسیدهاند.
با گسترش دانش برنامهنویسی و وجود نیازمندیهای خاص علاقهمندان، به تدریج برخی پلتفرمهای دیگر نیز توسعه یافتهاند. از آن جمله میتوان به شبکۀ اجتماعی زیلهمۆ اشاره کرد که به وسیلۀ چند تن از دانشجویان و استادان کرد ایرانی در استرالیا بنیانگذاری شده و توسعه یافته است. این پلتفرم که ویژۀ متخصصان کرد است، تاکنون توانسته بیشتر از هزار نفر از دانشجویان، دانشمندان، پژوهشگران و کارآفرینان کرد را گرد هم آورد. زبان اول پلتفرم انگلیسی است و در عین حال، برخی رویدادهای آن به زبان کردی سۆرانی پوشش داده میشوند. زیلهمۆ را میتوان یک لینکدین بومیشده برای کردها دانست که امکاناتی از قبیل شبکهسازی، مدیریت گروه، برگزاری سمینار، شرکت در کارگاهها، پیدا کردن شغل، بارگذاری رزومه و از این قبیل موارد دارد.
دستاندرکاران این پلتفرم تاکنون توانستهاند به حدود ٣٠٠ دانشجو در پیدا کردن موقعیت تحصیلی و اپلایِ موفقْ کمک و نیز ٢٦ سمینار تخصصی علمی برگزار کنند. در یکی از این سمینارها، دانشمند برجستۀ کرد و جهان، پروفسور کۆچەر بیرکار، به زبان کردی دربارۀ جبر و هندسه سخنرانی کرده است.
با توجه به ضرورت شبکهسازی تخصصی در حوزههای مختلف علمی، بنده نیز گروه «مطالعات کردی» را در این شبکه راهاندازی کردهام. علاقهمندان به عضویت در این گروه میتوانند بر روی این لینک کلیک کنند.
پینوشت: به زودی در پلتفرم تجربینو نیز میتوانید به شبکهسازی حرفهای با نویسندگان، دانشجویان و پژوهشگران بپردازید و در آن از طریق نشر محتوای تخصصی علمی به درآمدزایی برسید. برای پیگیری رویدادهای این استارتاپ، لطفاً بر روی این لینک کلیک کنید.
@nassimogram | نسیمُگرام
📚 مطالعات کردی و هورامانپژوهی [٤]
📓 درنگی در دعوت فعالان و نخبگان به ترویج گردشگری در هورامان/ بخش اول
✍🏻 سید سعید حسینی، دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی در دانشگاه تهران
◀️ کولبری، مهاجرت و توسعۀ گردشگری سه مسألۀ مهم و بعضاً بحرانی در هورامان امروز به شمار میآیند. در یادداشتی که قبلاً در بلاگ نسیمُگرام منتشر کردهام، اجمالاً به مسألۀ مهاجرت پرداخته و آن را از دید آماری ـ اقتصادی مطالعه کردهام. در اینجا لازم میدانم توجه هوراماندوستان و فعالان عزیر را به آسیبشناسیهایی چند در زمینۀ توسعۀ گردشگری در هورامان جلب کنم.
◀️ اجازه بدهید مسأله را صریح بیان کنم: ترویج گردشگری در هورامان به شکلی که امروزه جریان دارد و در حالتی که زیرساختهای مورد نیاز فراهم نشدهاند، در عمل به ضرر هورامان و هورامیها تمام میشود!
◀️ این طبیعی است که هر پدیدهای مزایا و معایبی داشته باشد. در عین حال همۀ ما به دستاوردهای اقتصادیِ گسترش گردشگری در منطقهای که به دلیل ویژگیهای جغرافیایی، در عمل امکان توسعۀ صنعتی در آن وجود ندارد، واقف هستیم. اما نکتهای که باید به آن دقت کنیم، ارزیابی مزایا و معایب و دقت در آسیبشناسی گردشگری در هورامان است.
◀️ گردشگری انواعی دارد و در وهلۀ نخست، نوعاً باید ظرفیتهای هورامان را برای تعیین نوع گردشگری مطلوب آن بسنجیم. آنچه تاکنون بیشتر مورد توجه قرار گرفته، جاذبههای جغرافیایی و طبیعی هورامان برای گردشگری، از قبیل آبوهوای دلپذیر، منظر جغرافیایی جذاب و بافتار معماری منحصر به فرد است. اگر چه در امر توسعۀ گردشگریْ ویژگیهای فرهنگی و زبانی و آداب و رسوم هورامیها نیز مورد توجه قرار گرفتهاند، اما در عمل آنچه تاکنون روی داده، به سمت نابودی و یا دستکم، کمرنگ کردن آنها پیش رفته است.
◀️ در میان انواع مصادیقی که در خصوص آسیب گردشگری به داشتههای هورامان ـ در اینجا هورامان تخت ـ میتوان برشمرد، تنها به مورد مزار پیرشالیار بسنده میکنم و تعمیم آن را به یادداشتهای تفصیلی دیگر وامیگذارم.
◀️ پیرشالیار به عنوان شناختهشدهترین شخصیت تاریخی هورامان، به نوعی نمود فرهنگ برجستۀ هورامان است و آن فرهنگ، به درستی تصوف و عرفان اسلامی است. فارغ از مباحث عمدتاً نادرستی که دربارۀ پیشااسلامی بودن شخصیت پیرشالیار مطرح میشود، آنچه برای مردم محلی آشکار است، تعلق خاطر هورامیها به تصوف به شکل ریشهای و رسوخ آن در اعماق فرهنگ آنان است. در چنین حالتی، مزار پیرشالیار نیز باید مظهری از این حقیقت و نمودی از وابستگی هورامان به تصوف باشد؛ امری که تا چند دهه پیش چنین بود، اما امروزه به دلیل ترویج بیبرنامۀ حضور گردشگران در این مزار به شکل نادرست، در عمل نمادهای آیینی و صوفیانۀ آن رو به نابودی گذاشتهاند.
◀️ مزار پیرشالیار در نزد هورامیها، محلی مقدس به شمار میرفت، جایی که در آن مردم به معنای اسلامی آن به زیارت میرفتند، دعا میخواندند و درویشان در آن به ذکر و تهلیله میپرداختند و صوفیان به ورد و فکر مشغول میشدند. فرهنگ اصیل و صحیح هورامان، به همین موارد ریشهدار بسته بود، و نه گونهای از گردشگری نادرست که در آن، مسافرانِ ناآگاه به فرهنگ محل و مظاهر اسلامی و طریقتیِ مزار پیرشالیار، ضمن بیاحترامی کردن به نمادهای این سرزمین و عدم رعایت حداقلی شئونات مورد انتظار، به تخریب چهرۀ مذهبی نماها و بناها و چلهخانه، و از بین بردن منظر فرهنگی آن و نابود کردن درختان بعضاً چند صد ساله و سنگ قبرهای بسیار ارزشمند تاریخی میپردازند.
◀️ دقت در همین مصداق ـ یعنی وضعیت نابهسامان و اسفبار مزار پیرشالیار ـ کافی است تا ترویجدهندگان گردشگری دربارۀ عواقب آن بیشتر بیندیشند و مردم محلی و مسئولان دستاندرکار بومی، خود دست به اقدام زده و از چهرۀ تاریخی و مذهبی این مزار حفاظت کنند.
ادامه دارد ...
@nassimogram | نسیمُگرام
شرححال [٦]
بنمایهها: گزارش احوال | روزمرگیهای دانشجویی
چند روزی است که در مزرعۀ آیشاوا به سر میبرم. در این مدت، با آنکه لبتاب و چند کتاب را هم با خود آوردهام، بیشتر به استراحت و بودن با پدر و مادر پرداختهام. پدر هنوز در بستر بیماری است و من، در کنار رسیدن به او، بعضاً در برخی خردهکارها به مادر کمک میکنم.
صبحها گاه با صدای قازه قرانگِ مرغها بیدار میشوم و گاه نیز با سر و صدای کلاغهایی که روی سقف شیروانیِ خانهباغی جمع میشوند. منظرۀ باشکوه طلوع مزرعه را همیشه از دست میدهم. برای آنکه بیشتر بخوابم، رخت خواب را به تنهایی در هالی که پردههای پنجرههای بزرگش را هم کشیدهام، پهن میکنم. صبحها با طلوع آفتاب، پدر و مادر بساطشان را از تراس پهن خانهباغی جمع کرده و به آرامی مشغول خوردن صبحانه میشوند و برای آنکه من بیدار نشوم، این کار را در نهایت سکوت انجام میدهند.
تا وقتی که من بیدار میشوم، معمولاً مادرم از سر علاقه، بخشهایی از باغ را آبیاری میکند و مقداری میوه، که عمدتاً انواع انگور است، میچیند. به دلیل خشکسالی و کمآبی، برخی درختها ضعیف و یا خشک شدهاند و صیفیجات نیز، از قبیل خیار و گوجه، چندان ثمر ندادهاند. در عوض هر روز انواع سبزی تازه و خوشمزه چیده شده و روی سفره میآید.
ظهرها خنکتر از مریوان است و از این لحاظ، کمی عجیب است. آزادی عملکرد و دم دست بودن منظرۀ درختستانی، از جمله ویژگیهایی است که پدر و مادرم را میخکوب مزرعه کرده و چند ماه اول سال را در اینجا میمانند. الآن که چند روز در اینجا ماندهام، بیشتر این موضوع را درک میکنم.
عصرها به خوبی میتوان گذر زمان را مشاهده کرد. مزرعه بر روی دامنۀ تپهمانندی بزرگ قرار دارد و به این ترتیب، ضمن داشتن چشماندازی وسیع از دشت باغستانی سروآباد، آمدن سایههای کوهستان کۆساڵان دیدنی است. وقتی سایهها از رودخانۀ سیروان عبور میکنند، بهترین وقت روز و لحظات پایانی آن است. در این هنگام است که با همکاری مادر، قالی را در تراس حیاتمانند خانهباغی پهن کرده و ضمن نگریستن به آن چشمانداز زیبا، از نوشیدن چایی تازهدم لذت میبریم.
در این لحظات آرامشبخش، بعضاً به یاد رسالهام میافتم؛ چرا که در افق مقابلم، خانقاه نقشبندیان در محمودآباد قرار دارد و در جانب راست چشمانداز، روستای مشهور دورود به عنوان یکی از مراکز قدیمی نقشبندیان کردستان جا خوش کرده است. گاه رویدادهای تاریخی مربوط به این طریقت در این بخش از جغرافیای کردستان در ذهنم مرور میشوند و بعضاً از آن تأثیرگذاریهای هوشمندانۀ مشایخ هورامی در شگفت میافتم و هر بار، از آنکه مسألهای زنده و ملموس تاریخی را برای پژوهش انتخاب کردهام، خوشحال میشوم.
هوا که تاریک میشود، تفاوت دنیای من و پدر و مادر آشکار میشود. آنها پس از خواندن نماز عشا و کمی استراحت، به تدریج میخوابند و من، تازه برخی کارهایم شروع میشوند و این، یکی از ناجورترین وصلههای همزیستی دو نسل است. بارها سعی کردهام مانند آنها باشم و ضمن زود خوابیدن، سحرخیزی در پیش بگیرم. با این حال، مانند صدها برنامۀ دیگر زندگی دانشجویی، در عمل شکست خورده و به نتیجه نرسیدهام. جالب آن است که هنوز خسته نشدهام و هر از گاهی، به ویژه وقتی که جوگیرِ آغاز یک روال جدید و جدی در زندگیام میشوم، دوباره برنامه میریزم که سحرخیز باشم و از نو شکست میخورم!
دانشجویی است دیگر، که به همین برنامههای کثیر الوضعِ قلیل العمل بند است!
پینوشت: در صورتی که شما نیز مایل بودید تا خاطرات و تجارب خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، به زودی میتوانید از پلتفرم تجربینو استفاده کنید. برای پیگیری رویدادهای این پلتفرم و بهرهگیری از محتوای علمی و کاربردی آن، میتوانید از طریق این لینک، کانال تجربینو را دنبال کنید!
@nassimogram | نسیمُگرام
شرححال [٤]
بنمایهها: احساسات دانشجویی | فلسفۀ زیستن
تغییر ثابتترین اصل زندگی ما انسانهاست! این یک حقیقت جاری در فلسفۀ زیستن ما آدمیان است که با بزرگ شدنمان، بارها تغییر میکنیم. در فرآیند تغییر، گاه خلقیاتی را در خود پرورش میدهیم و بعضاً برخی ویژگیها را از خود دور میکنیم، و یا به مرور از دایرۀ خلقیامان زدوده میشوند.
شوخطبعی عنصری است که با بزرگ شدن، از من دورتر شده است. قبلاً، به ویژه پیش از ورود به دانشگاه، شوخطبعتر بودم و همین مسأله باعث شده بود تا در میان جمعها زودتر پذیرفته شوم. در میان خانواده نیز با برخی بذلهگوییهای بچهگانهام، گاه مایههای دلخوشی آنها را فراهم میکردم. این شوخطبعی کارکرد دیگری داشت و آن اینکه، مرا بیشتر از هفت فرزند دیگر خانواده به پدر نزدیکتر کرده بود.
امروز اگر به واسطۀ چشیدن مزۀ تلخ برخی ناملایمتها، آن شوخطبعی رنگهایی چند باخته است، دستکم کارکرد پیشین آنْ همچون یک نتیجه باقی مانده و من همچنان نزدیکترین بچۀ خانواده به پدر هستم! رابطۀ من و پدر، گاه در برخی کارهای ریز و کوچکْ تبلوری دوستداشتنی دارد.
کوتاه کردن موی سرش یکی از همین ریزهکارهایی است که گر چه ممکن است کماهمیت به نظر برسد، اما اکنون برای من معنیهای دیگری یافته است. هر بار وقتی که در اتاق خوشبوی کتابیاش، روپوش را بر تنش میپوشانم و کارم را شروع میکنم، از نزدیک شاهد نحیفتر شدن اندامها، تماماً سفید شدن موها و پررنگ شدن مسألۀ پیریاش هستم. وقتی برای تمیز کردن سرش از موهای پیرایششده، دستم را بر روی سرش میکشم، حسی تمام وجودم را میگیرد که گویی، اکنون پس از عمر ٧٢ سالهاش، نوبت من است که از او مراقبت کنم و این، حقیقتاً مسئولیت سنگینی است و نه سبک!
احتمالاً بیش از پنجاه سال است که پدرم ریشش را از ته نزده است. با اینکه من پیرایشگرش هستم، وقتی پس از پایان اصلاح موی سرش، به صورتش میرسم، دستگاه موزر را از من میگیرد و خودش ریشش را اصلاح میکند. برای همین، کمتر پیش آمده که دستانم ریش نازنینش را لمس کرده باشد. امشب ولی، متفاوتتر از هر بار دیگر، این کار را کردم و حالتی دگروش از جنس حزن و غصه در خود حس کردم.
وقتی پیش از غروب با سرعت بیشتری از سنندج به مزرعه بازگشتم و خود را به بالین پدر رساندم، تمام بدنش و از جمله صورتش را تبی شدید فراگرفته بود. مادرم پارچۀ آب را با مقداری یخ در آن به دستم رساند و من با حسی سرشار از نگرانی، پرستاریاش کردم. دستان خیس فروکرده در آبِ یخ را به آرامی بر فرق سر و صورت و ریش پدر میکشیدم و چشمانم در چهرۀ تماماً ضعیفشدهاش قفل میشد. ریشش بیش از هر زمان دیگری نرم و نازنین شده بود. گویی نحیفیْ حتی به سفیدموهای ریش او نیز رسیده بود! پاهایش را که خیس میکردم و دستانم را در لابهلای انگشتانش میگرداندم، حالش رو به بهبودی میرفت و از درجۀ تب او کاسته میشد. این کار را چند مرتبه انجام دادم و پس از آن گذاشتم تا در بالکن پهن خانهباغی، در هوای آزاد و زیر روشنایی ماه بدر، اندکی آرام بگیرد.
این تجربۀ کوچک دست کشیدن بر ریش پدر پابهسن، حسی است که گویی از جهت نخستین بار بودنش، برایم غریب است و ناشناس. دیگرباره مرا به فکر سرشت شگفت آدمی فرو انداخته است؛ اینکه در پیری، از نو و مانند کودکیهایش ضعیف میشود و نیازمند سرپرستی. امری که نیازمند سرپرستان باحوصله است و به درستی انتظار میرود آنان، همان فرزندان باشند. فرزندانی که بعضاً در جوانیاند و خود، غرق در مسألههایی که جامعۀ آشفتۀ التهابزده برایشان به ارمغان آورده است. چاره اما چیست؟
بلند میشوم و من هم به بالکن میروم. پدر و مادر خوابیدهاند. روشنایی ماه قابل توجه است؛ در حدی که درختان مزرعه سایه انداختهاند! ستارهها هم هستند و چه درخشاناند. بودنِ رودخانۀ سیروان به خوبی حس میشود. هوا خنک و کمی سرد است. صدای جیرجیرکها و بعضاً شغالها هم از دور میآید. فضا آمادۀ فکر کردن است: به راستی چاره چیست؟
@nassimoram | نسیمُگرام
📚 از میراث و حکایات صوفیان [١]
📓 عشقورزیهای جوانی شیخ نجمالدین کبری
✍🏻 سید سعید حسینی | دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی در دانشگاه تهران
◀️ یکی از مباحثاتی که همواره با برخی دوستان اهل حجره و مدرسه داشتهام، پیرامون مسألۀ عشقورزیهای جوانی و مشخصاً رابطه است. در گفتوگوهایم با آنان، همواره منتقد سختگیریهایشان بودهام و البته که این رویکرد را ناشی از فهم عرف، جامعه و فرهنگ دانستهام و نه متون آیینی؛ امری که تاکنون از من پذیرفته نشده و انتظار نمیرود که مورد قبول یا دستکم توجه و اقبال واقع شود! علاوه بر این، به دلیل صراحت گفتار در برخی دلنوشتههایم، مورد ملامت گاه و بیگاه دوستان بودهام. امری که پس از مدتی به آن خو گرفتم و دریافتم که هر ساختارشکنی عرفی، حتی در این لایه نیز، هزینههایی چند در بر دارد.
◀️ با این مقدمه، درمییابید که رهگیری برخی دادههای تاریخی دربارۀ تجربههای دلداری، برای من جالب و لذتبخش است. نمونۀ قابل توجهی که امروز به آن برخوردم، تجربههایی از شیخ نجمالدین کبری (٥٤٠ ـ ٦١٨ ه.ق) است که خود او در کتاب «فوائح الجمال و فواتح الجلال» آنها را بازگو کرده است؛ حکایتهایی که نشاندهندۀ عاشق شدن او و رابطههایی است که با احتمالاً دو معشوقۀ خود داشته و بدون هیچ باکی، در کتابی عرفانی به بازگویی آنها پرداخته است:
◀️ [۱] در يكی از اوقات و در يكی از شهرهای مغرب زمين، دل به فريبايی بستم و در سراچۀ فريفتگی او نشستم تا آنجا كه همت گماشته و بر وی تسلط يافته، او را گرفتم و به بند عشق خود درآوردم، و او را از مراوده با ديگران ممانعت كردم. آن دلارای صاحب جمال، به جز از من با ديگران هم سر و سری داشت و از ابراز آن خودداری میكرد و با من به زبان حال گفتوگويی داشت. چنان كه میفهميدم چه میگويد و او نيز میفهميد چه میگويم. و كار ما با او تا آنجا رسيد كه من او شدم و او من شد، و اتحاد كامل فی ما بين برقرار گرديد و معاشقه منتهی به صفای روح شد و پای شهوت از هر جهت مقطوع گرديد. در سحرگاهی، روح او را مجسم ديدم كه در برابر من رخسار به خاک میسايد و خطاب به من میگويد: ای شيخ! الامان! الامان! مرا كشتی، مرا درياب! پرسيدم: منظور تو از اين كلمات چيست؟ گفت: تمنا دارم به من اجازه دهی تا پای تو را ببوسم. خواستهاش را جامۀ اجابت پوشانيدم و به وی اجازت دادم تا پای مرا بوسيد و سر برداشت؛ چهرۀ دلربا و رخسار زيبای او را كه آتش در كانون من میزد، بوسيدم و از گرمی بوسۀ من و از حرارت عشق من، كه در گونۀ خود احساس كرد، آرام گرديد و خود را چون جان شيرينی در دل من جای داد!
◀️ [۲] در دهكدهای واقع در ساحل دريای نيل مصر، دل به كنيزكی بستم و بند الفت از همه چيز گسستم. چند روزی را به هوای او از خوردن و آشاميدن دست كشيدم. كم كم آتش عشق وی در درون من زبانه میكشيد، چنان چه هر گاه نفس میكشيدم، آتش از دهان من بيرون میآمد و هر بار كه من نفس كشيدم، آسمانیها در برابر هر نفسم، آتشی از درون خويش شعلهور میساختند و اين معنی ايجاب میكرد كه آتش دهان من و آتش دهان آنها با يكديگر برابری میكردند، چنان كه ميان من و آسمان حایل میگرديد. و اين پيشامد همچنان ادامه داشت تا نمیدانستم چه كسی در آنجاست و اين دو آتش از كجا به هم پيوستهاند. در آن حال دانستم كه شاهد من در آسمان است!
⏯ @nassimogram | نسیمُگرام
پارهیادداشتها [۱۱]
بنمایهها: تأملات | احساسات دانشجویی | فلسفۀ زیستن
غم یکی از شگفتانگیزترین پدیدههای زندگی انسانهاست. گاه یکباره بر دل و روح و تن آدمی مینشیند و او را با خود میبرد. وقتهایی که غم ناگاه هجوم میآورد، آدمی به ضعف و زبونی خود بیشتر پی میبرد. گاه استیلای غم بر هستی انسان به گونهای است که اندامهایش نیز شل میشوند و در نتیجه از حرکت بازمیایستد.
لحظاتِ فرونشست غم بر قلب و درون آدمی، از شگفتترین تجربههای زیستۀ اوست که بیشباهت به اشارات اشراقی هم نیست! بر همین مبناست که بعضاً میان غم، غصه و حزن به لحاظ ماهوی و مراتب سلوک و تجربههای عارفانه در تصوف، پیوندهایی چند میبینم. تو گویی تا سالک حزن را با تمام اندرون خود درک نکند، به مرتبهای که باید، دست نمییابد.
جالب آنجاست که در میان صوفیه، گونههایی از غصهورزی توصیه و یا دستکم ارج نهاده شدهاند. چنانکه در اثر یکی از نقشبندیان هورامان خواندهام که اندوه سالک از گناهی که مرتکب شده، مایۀ رفعت درجۀ اوست.
اگر در تصوف چنین است و اندوه چنان جایگاهی دارد، احتمالاً پربیراه نیست که بپرسیم پس نقش آن در زندگی چیست؟
در این باره اگر دیدگاه عمدۀ روانشناسان و مربیان توسعۀ فردی را، که همواره انسان را به شادی فرا میخوانند، نادیده بگیریم، شاید بشود برای غم، جایگاهی از ساختاربخشی به مفهوم زندگی قایل شد. بر خلاف لحظات شاد که در آن آدمی معمولاً سرخوش است و در کیفِ سرمستی، گاه از خود بیخود میشود، در زمان غم و غصه، بردار توجه انسان رو به درونش است و او متوجه خود میشود و به گمانم از این حیث، غصه بر شادی برتری دارد!
به نظرم با وجود چنین کارکردی که حزن دارد، نباید چندان از آن هراسید و گریزان بود. در عوض میتوان آن را به چشم فرصتی برای بازبینی هستی و بودنِ خود دید و در نتیجه، همواره در این لحظات به خودشناسی پرداخت. با در پیش گرفتن چنین رویکرد و فلسفهای برای زیستن، در عین آنکه میل به زندگی کاسته نمیشود، فرآیند معنایابی و خودشناسیْ به بهبود کیفیت زندگی در چشماندازی کلنگر نیز میانجامد.
پینوشت: غصهها را در دامان بگیریم!
@nassimogram | نسیمُگرام
کارگاهها و رویدادهای مفید [۷]
کارگاه آشنایی با نسخ خطی عربی به همت دانشگاه پرینستون و دانشگاه UCLA، از ۲۳ آگوست به مدت پنج روز برگزار خواهد شد.
این کارگاه رایگان است و در آن استادان شناختهشدهای به ارایۀ مطلب خواهند پرداخت.
کارگاه به صورت آنلاین و در محیط زوم برگزار خواهد شد.
اطلاعات بیشتر در: اینجا
@nassimogram | نسیمُگرام
رسالۀ دکتری [۳۱]
مناسبات نقشبندیه و قادریه در کردستان، در طیفی گسترده از تقابل تا تعامل قرار داشته است. در ابتدا و در دورۀ مولانا خالد شهرزوری، ورود نقشبندیه به کردستان با مقابلۀ بسیار شدید قادریان همراه بود؛ به نحوی که مشایخ قادری مولانا خالد را تکفیر و حتی تهدید کردند. امری که نهایتاً به ترک کردستان از جانب مولانا خالد و مهاجرت او به دمشق انجامید.
با این حال، شاخۀ مشایخ نقشبندی هورامان پس از مولانا خالد، با درک شرایط جامعۀ کردی و ضمن کاستن تنشهای میانطریقتی، با در پیش گرفتن رویکردهایی متفاوت به سمت جذب و فراتر از آن، اثرگذاری بر قادریان پیش رفتند.
عبارت خادم الفقراء النقشبندیة و القادریة در این سند تاریخی و استمداد از شیخ عبدالقادر گیلانی در کنار شیخ بهاءالدین نقشبند پس از پایان نگارش اجازۀ علمی، نمودهایی از تلاشهای شیخ عمر ضیاءالدین نقشبندی در این راستا به شمار میروند.
به عنوان یک دانشجوی علاقهمند به تاریخپژوهی تصوف کردی، این اقدام مشایخ هورامان را در بافتار جامعۀ سنتی و عشیرتی کردستان، بسیار هوشمندانه میدانم.
@nassimogram | نسیمُگرام
گزیدههای تاریخی [۴]
همراهان رفتند و راقم، که از کثرت خستگی و ناخوشی قدرت دو گام راه رفتن نداشتم و به ملاحظۀ ابوسعید [فرزند سه سالۀ نویسنده] نمیتوانستم سوار شوم، با ابوسعید ناچار پناه به مسجدی بردم. قهوهخانۀ محقری در آنجا بود. گفتم چایی بپزید و بیاورید. خود هم در مسجد به حالت بیحالی افتادم. بعد از چند دقیقه ابوسعید مرا دست زد و گفت بابا چایی حاضر است! برخاستم، چایی را با نان و پنیر خوردیم. یک ساعت در آنجا ماندیم. شب در آنجا مأمنی نبود و میدانستم فردا هم احدی [از قافله] نمیتواند برگردد و در برداشتن ابوسعید مرا یاری کند. ناچار او را به دوش گرفته و در میان جنگل و مه سرازیر شدم.
قدری راه رفتم و پرسیدم؛ گفتند حجاج پایینتر رفتهاند. بسیار ملول شدم! زیرا اصلاً راه بلد نبودم. ثانیاً از خستگی و ناخوشی قدرت راه رفتن نداشتم. ثالثاً راه چنان صعب و ناهموار بود که به تصور نمیآید. رابعاً روز دیر شده و به واسطۀ سباع از قبیل شیر و ببر و پلنگ و غیره، که در این جنگل بسیار است، نمیتوانستم با کودک خردسال شب در میان جنگل، بی آب و نان بمانم.
از خداوند مدد خواسته و روان شدیم. همۀ راه با ابوسعید گرم صحبت بودم. مرغها میخواندند، ذوقی میکرد و میگفت بابا بگو باز بخوانند! قدری دیگر از راه رفته، باز در خارج راه خانههای چوبی پیدا شد. آنجا هم رفته و پرسیدم؛ گفتند حجاج پایینتر رفتهاند ...
منبع: مجدی، ملک الکلام، سفرنامۀ مکه از یک عالم کرد دورۀ قاجار، تصحیح سید سعید حسینی، سنندج: کردستان، چ۱، ۱۳۹۹، ص۶۴
پینوشت اول: این گزارش مربوط به سفر کاروان حاجیان کردستان از مبدأ سنندج در سالهای ۱۳۰۵-۱۳۰۶ ه.ق است که در مجموع ده ماه و هجده روز طول کشیده است.
پینوشت دوم: در دورۀ کارشناسی ارشد نسخهای خطی از این سفرنامه به دستم رسید و آن را با شوق اوایل تاریخخوانیهایم آمادۀ چاپ کردم. بعداً متوجه شدم که کتاب پیشتر و به وسیلۀ استاد سید طاهر سیدزادۀ هاشمی و بر مبنای دو نسخۀ متفاوت منتشر شده است. با این حال، من نیز اقدام به چاپ مجدد آن با روش دانشجویی کردم.
پینوشت سوم: این کتاب خواندنی را میتوانید از طریق انتشارات کردستان در سنندج تهیه کنید یا به خودم در پیوی پیام دهید.
@nassimogram | نسیمُگرام
نواهای دلمانی ـ دانشجویی [۱۱]
چه شد آن همه پیمان؟ که از آن لب خندان، بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن!
🎧 طاهره سلماسی
@nassimogram | نسیمُگرام
گزیدههای تاریخی [۲]
در کوه خاص واقع در شمال غربی ژیوار، هنگام غروب آفتاب کلۀ حیوانی توجه سلطان را جلب مینماید که بدنش در پناه سنگها بوده، آن را هدف قرار میدهد. بعد از تیراندازی مجدداً نمایان میشود. باز با چابکدستی بدان تیراندازی مینماید. نقل است هفت مرتبه بدینسان کلۀ فوق نمایان میگردد و هر بار با تیراندازی سلطان روبهرو میگردد و این صحنۀ مرموز تا سپیدۀ صبح سلطان را از خواب باز میدارد.
فردای آن روز که به اتفاق سلیمان هاجیار محل حادثه را بازرسی مینماید، هفت پلنگ تنومند را در حالی که بر پیشانی آنها گلوله جای گرفته، بر روی هم انباشته میبینند. بعد از دقت درمییابند پلنگ پیشرو ماده و بقیه نر که موسم جفتگیری آنها بوده!
منبع: بهمن سلطانی، مظفر، تاریخ هورامان، تصحیح نادر کریمیان سردشتی، تهران: احسان، چ۱، ۱۳۸۶، ص۴۸۰
پینوشت اول: این کتاب در حقیقت رونوشتی از تاریخ سلاطین هورامان، اثر ملا عبدالله شیدا مردوخی، عالم و شاعر هورامی است.
پینوشت دوم: این گزارش مربوط به دورۀ حضور سلطان اسکندر، از حاکمان محلی هورامان در روستای ژیوار، که آن وقت قریۀ ملهکَوَه نامیده میشده، در حدود ۱۲۱۴ ه.ق و بعد از آن است.
پینوشت سوم: اگر در حدود ۲۰۰ سال پیش این تعداد پلنگ در حوزۀ کوهستانی هورامان میزیستهاند، وضعیت کنونی محیط زیست این سامان چگونه است؟!
@nassimogram | نسیمُگرام
شرححال [۲۲]
بلأخره به فصل آخر میرسم و کار را به جایی میرسانم که دیگر میتوانم پس از خواندن نماز صبح، دستکم آسودهتر بخوابم!
ددلاین پروژهای که در حقیقت باید در این چند ماه به تدریج انجام میدادم، نزدیک است و این روزها شبانهروز و عمیقاً مشغولم تا آن را به ۲۴ ساعت بعد برسانم و تحویل دهم و تمام!
موضوع آن در حوزۀ علاقهمندیهایم در کلیت مطالعات تاریخی تصوف کردی قرار دارد و عجالتاً با همین منابع کنونی من و پدرم، هر چند با کمی زحمت، جمع میشود. کتابهایی که از قسفهها بیرون آورده و در حالی که برخی از آنها نیمهباز هستند، در اطراف خود چیدهام. تعدادی دیگر از آنها، این چند روز که پیوسته درگیر پژوهش و نگارش پروژه بوده و آنها را گاه مکرراً ملاحظه یا تورق کردهام، در چند نقطۀ اتاق به گونهای پراکندهاند که در عمل جا برای نشستن تنگ است!
اکنون که پس از نزدیک به ده ساعت و بیشتر پشت لبتاب نشستنِ تقریباً بیوقفه، قبل از به خواب رفتن گوشیام را در دست گرفتهام، تازه به خود میآیم که در چه دورهای و با چه شرایطی به سر میبرم. تعمداً شبکههای اجتماعی و کانالهای معدود خبریام را چک نمیکنم تا مدتی بیشتر در این خلسۀ پساپژوهشی باقی بمانم و از غوغای بیرون فارغ باشم.
شگفت نیست؟ سطح آرزوهایمان به جایی رسیده است که میخواهیم از خبرهای ناگوار نابهسامانیها متأثر نباشیم و دستکم بتوانیم بیشتر ذهنمان را بر اموری چون تحقیق متمرکز کنیم. مواردی که چنان برای عمدۀ جوانان ناایرانی معمولی است، که حتی به ذهن و چشم آنان نمیآید، چه برسد به آنکه دغدغهاشان شود!
@nassimogram | نسیمُگرام
پارهیادداشتها [۱۲]
بنمایهها: تجارب دانشجویی
مدتهاست که نوشتن برای من به نوعی سرگرمی تبدیل شده است. گاه که نمیتوانم هیچ کار دیگری انجام دهم، مینویسم و به این ترتیب، خلقم کمی باز میشود! با وجود علاقهمندیهایم به نویسندگی، آن هم به سبک خودم، مدتهاست ـ مشخصاً پس از تجربۀ «گاهنوشتهای خودمانی» ـ در این زمینه گونهای از زهد پیشه کردهام و کمتر مینویسم و کمتر از آن نشر میدهم. این مسأله به دلیل رعایت پارهای ملاحظات بود که برخی از آنها را در نقدهای مکرر دیده و برخی دیگر را به اقتضای بالا رفتن سن، درک کرده بودم.
در این مدت، گر چه در تلاشم برای نشر محتوا با سویۀ علمی، به برخی فنون کوتاهنویسی و ارتباطدهی به مفاهیم، نزدیکتر شدهام، اما تقریباً به همان اندازه از شوق و طرب نویسندگی دورتر شدهام. حقیقت مسأله آن است که نوشتن، پیش از آنکه یک مهارت و فن باشد، نوعی هنر و ذوق است. قاعدۀ ذوق هم مشخصاً رهایی و نه محدودیت است!
اجازه دهید به عنوان کسی که در این زمینه تجربهای هر چند کمینه دارد، به عنوان حاصلی از آن، این توصیه را بکنم که ذوق و طرب درونیاتان را، از هر نوع هنری که هست، بنا به هر ملاحظهای که از طرف دوستان، خانواده، اطرافیان و محیط کاری و دانشگاهیاتان دریافت میکنید، محدود نکنید. چنین کاری اگر بکنید و ذوق خود را اگر حبس کنید و به آن مجال بروز و نمود اگر ندهید، در عمل به نابودی آن اقدام کردهاید! آن ذوق به زودی زیر خروار ملاحظهکاریهایتان خفه میشود و اگر هم از میان نرود و کورسوهایی از آن در کودک درونتان باقی بماند، احتمالاً برای همیشه ساکت میشود ...
@nassimogram | نسیمُگرام
کانالها و سایتهای مفید [٨]
ڤەژینلێکس | هەوڵێکە بۆ کۆکردنەوەی فەرهەنگە کوردیەکان
گشتن به دنبال معنی واژگان در گذشته مستلزم مراجعه به کتابهای فرهنگ لغات بود؛ امری که نوعاً زمانبر به حساب میآمد و لازمۀ آن در اختیار بودن کتاب مرجع مورد نظر بود، ولی اکنون به لطف اینترنت و بستر وب، بسیار آسان شده است.
«ڤەژینلێکس» نام کار ارزندۀ دیگری از اعضای کاردان انجمن «ڤەژین» است که در آن، ١٢ فرهنگ لغت کردی گرد هم آمدهاند و کاربران میتوانند به راحتی واژۀ مورد نظر خود را در آنها جستوجو کنند.
برای استفاده از این وبسایت کاربردی که بعضاً زبانهای انگلیسی و عربی را نیز شامل میشود، لطفاً بر روی این لینک کلیک کنید.
پینوشت: در تصویر تعدادی از اعضای کوشای انجمن را که در تدارک این بستر اینترنتی دخیل بودهاند، مشاهده میکنید.
@nassimogram | نسیمُگرام
پیوست کانالها و سایتهای مفید [٦]
در این کلیپ کوتاه میتوانید با زیلهمۆ آشنا شوید!
دستاندرکاران زیلهمۆ آن را «آکادمیای علم، تکنولوژی و هنر» خواندهاند و هدف خود را بهبود شرایط کردها و کردستان در این زمینه دانستهاند.
@nassimogram | نسیمُگرام
📚 پژوهشهای من [٤]
🧷 نکته: این یادداشت به درخواست دوست عزیزم، جناب دکتر مدرس سعیدی، برای درج در کانال ایشان به نام «تاریخوو ههورامانی»، به صورت اجمالی در معرفی یکی از کتابهایم به نام «از دیار عرفان؛ زندگی، اندیشه و آثار سید عبدالله بلبری» نوشته شده است.
◀️ هورامان را میتوان همچون یکی از مناطق جغرافیایی کردستان، به عنوان مهد عرفان کردی بازشناخت. شواهد قابل توجهی همچون شخصیت تاریخی پیرشالیار، نود و نه پیرۀ هورامان، مشایخ نقشبندی هورامی و مراکز علمی آنان، شاعران کلاسیک کوردهواری و برخی عالمان برجسته با مشرب طریقتی، مؤید این گزاره خواهند بود. در این خطه از کردستان، به ویژه در دورۀ متأخر و پس از ورود طریقت نقشبندی به کردستان، همواره عالمانی برخاستهاند که ضمن فعالیت در زمینههای معمول اسلامی، از گروندگان طریقت بودهاند. سید عبدالله بلبری (حدود ١٢٧٠ ـ ١٣٥٦ ه.ق)، یکی از این عالمان و شاعران گرونده به طریقت نقشبندی است که به عنوان خلیفۀ شیخ عمر ضیاءالدین نقشبندی، در هورامان تخت با مرکزیت روستای بلبر به تبلیغ اسلامی و ارشاد عرفانی مشغول بود. «از دیار عرفان» کتابی است که به سرگذشت، آثار و اندیشۀ او میپردازد.
◀️ این کتاب که عمدتاً حاصل علاقهمندیها و پژوهشهای نگارنده در دورۀ تحصیلی کارشناسیِ او در رشتۀ مهندسی برق است، در سومین جشنوارۀ ملی کتاب سال فرهنگی دانشجویان سراسر کشور، به عنوان اثر برگزیده شناخته و تقدیر شده است.
◀️ مقدمه، تاریخنگری و تاریخنگاری، اوضاع سیاسی روزگار سید عبدالله، در جستوجوی عرفان، در دیار عرفان، ذوق ادبی و اندیشۀ عرفانی، تبلیغ اسلامی و ادبیات هورامی، جهانبینی عرفانی سید عبدالله به چه دردی میخورد، نگاشتههای بلبری، تاریخ اجتماعی هورامان در بررسی کرامات عارف، عنوان فصلهای کتاب «از دیار عرفان» هستند.
◀️ پژوهشگر در مقدمه به انگیزههای خود در نگارش کتاب پرداخته و آنگاه در فصلی کوتاه، به منظور جلب توجه خواننده به دانش تاریخ، به صورت اجمالی از بزرگان این رشته دربارۀ تاریخنگری و تاریخنگاری سخنانی نقل کرده است. او در ادامه به بررسی اوضاع سیاسی روزگار سید عبدالله پرداخته و در خلال آن، پارهای از فرهنگ و رسوم هورامان را بازشناخته است. زندگینامۀ سید عبدالله بر اساس بازشناخت روایتهای بازگوشده از خاندان او، بزرگان و ریشسفیدان محل و با توجه به برخی قراین در نسخ خطی بازجایمانده از او، در فصل «در جستوجوی عرفان» دنبال شده است. با توجه به آنکه بخشی از روایتهای بازگوشده برای پژوهشگر بیانگر سیره و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری سید عبدالله بودهاند، با ابتنا به آنها و در دستهبندیای روایتمحور، عمدۀ خصوصیات و مکارم اخلاقِ این شخصیت عارف و شاعر، در فصل بعدی استخراج و بیان شدهاند. یک فصل از کتاب نیز به مطالعۀ اندیشۀ عرفانی او و بررسی کتاب «راحة الارواح السعید فی توحید الله المجید» اختصاص یافته و در آن، تکبیتی غامض از او با پیچیدگیهایی عرفانی و فلسفی، تشریح شده است. در فصل «تبلیغ اسلامی و ادبیات هورامی» ضمن دستهبندی عمدۀ فعالیتهای سید عبدالله، با تکیه بر منظومهای هورامی از او به نام «صحیفة المنوَّر من الشریعة الانور» ـ که نخستین اثر تخصصی کردی در فقه شافعی است ـ رابطۀ برخی از آثار او با فرهنگ و ادبیات هورامان واکاوی شده است. از طرفی، با توجه به مشرب طریقتی سید عبدالله، در فصلی جداگانه به پاسخ این پرسش پرداخته شده که جهانبینی عرفانی او به چه دردی میخورد. در فصل «نگاشتههای بلبری» همۀ آثارِ سید عبدالله، اعم از مکتوبات، تألیفات، ترجمهها، منظومهها و آثار عربی، فارسی و هورامی او در علوم مختلف اسلامی، معرفی شدهاند. در نهایت، با محوریتِ گزارشهایی از کرامات و فعالیتهای او، جنبههای قابل توجهی از تاریخ اجتماعی هورامان به تصویر کشیده شده است. این فصل از کتاب شامل گونهای از نوآوری در امر پژوهش تاریخی است که تاکنون در کمتر اثری دربارۀ مشاهیر کرد و دیگران مورد توجه قرار گرفته است.
◀️ این اثر در سال ١٣٩٧ از سوی نشر احسان به چاپ رسید و نخستین کتاب از مجموعۀ پژوهشهای نگارنده دربارۀ سید عبدالله بلبری است که همچنان ادامه دارند.
@nassimogram | نسیمُگرام
مطالعات اسلامی و دینپژوهی [١]
در تجربۀ زیستۀ دینداریام، بارها با کسانی برخوردهام که در عین پایبندی به فرامین فقهی و اسلامی و دارا بودن نسبی ویژگی صلاحت، بسیار ساده، بعضاً سادهلوح و گاه سفیه بودهاند. با آنکه برخی از این افراد ذاتاً دارای چنان صفاتی بودهاند، در بعضی دیگر از دینداران، این صفات یا تشدید شدهاند و یا حتی بروز یافتهاند. لب سخن آنکه، بعضاً دینداری و فقهمداری به سادهلوحی و صلاحت نیز به گونهای از سفاهت میانجامد!
در کنار واژۀ صلاحت به عنوان تعبیری از گونهای از دینداری، اصطلاح صداقت برای نوع دیگری از دینمداری در ادبیات اسلامی وجود دارد که به نوعیْ نسخۀ بهبودیافتهتر، مترقیتر و سیاستمدارانهترِ صلاحت به شمار میآید. ابوبکر، خلیفۀ نخست مسلمانان، نخستین کسی است که در تاریخ صدر اسلام به دارا بودن این ویژگی شناخته شد و تاکنون بارزترین شخصیتِ بازنمایندۀ این صفت است. کسی که در عین برخورداری از ویژگیهای برجستۀ اسلامی، فردی شایسته، دانا، سیاستمدار و مرد عمل بود و در راه دفاع از ارکان اسلام، بسیار استوار. چگونگی حضور او در سقیفۀ بنیساعده و جنگ با پرداختنکنندگان زکات، از نمونۀ عملکردهای آشکاری است که به نظر میرسد در صورت صالح ـ و نه صدیق ـ بودنش، از او صادر نمیشدند.
پرداخت و پردازش بیشتر این مسأله، نیازمند واکاوی بیشتر واژگانی و ریشهشناسی آنها و دقت در آیۀ کریمۀ «وکونوا مع الصادقین» است که پرهیزکاری را در مجاورت ـ و یا به قول دقیقتر و درستترِ صوفیان، مصاحبت ـ با راستگویان دانسته است.
آنچه اسلامگرایان، مبلغان و دینداران باید به آن توجه کنند، دقت در انتخاب شیوه و سبک دینمداری به دو گونۀ صلاحت یا صداقت است. یکی از این دو، به سادگی و بیپیرایگی و بعضاً نادانی در امور دنیایی میانجامد و آن دیگری به سیاستمداری، ذکاوت، تیزبینی و در یک کلامِ کُردی، به «ژیریِ» فرد دیندار و در اینجا، مسلمان، منجر میشود.
نکته: ما نوعاً در دینمداریامان آزادیم. هنر در انتخابهایمان است!
پینوشت: به نظرم خواندن تاریخ به همراه خردورزی، یکی از راههای کمککننده برای گذار از صلاحت به صداقت است؛ البته در صورتی که نتیجۀ وارونه ندهد و از بن دینمداری را از فرد نگیرد، که هیچ بعید نیست!
@nassimogram | نسیمُگرام
شرححال [٥]
بنمایهها: تجربههای دانشجویی | مهارتهای زندگی
تغییر حوزۀ مطالعاتیام از مهندسی به علوم انسانی، تاکنون با واکنشها و نتایج مختلفی روبهرو بوده است. واکنشها مشخصاً در دو دستۀ اظهار مخالفت، و نشان دادن شوق و موافقت قرار داشتهاند. مخالفتها بیشتر از جانب دوستان شهرستانی بوده است و موافقتها نیز عمدتاً از جانب دانشآموختگان دانشگاههای برتر.
به خوبی برایم روشن شده است که دوستان شهرستانی، به تناسب کوچکتر بودن جغرافیا و چشمانداز کلی داناییاشان، با محدودیتِ دیدِ بیشتری به مباحث مینگرند. آنان عمدتاً به رشتهها نگاهی کارکردگرایانه از حیث موقعیت شغلی و اجتماعی دارند و هیچ دیدگاه روشنی از علوم انسانی و اهمیت و جایگاهشان ندارند و بنابراین حوزههای مهندسی و فنی را بیشتر میپسندند. در حالی که دانشجویان مهندسیخواندۀ دانشگاههای برتر، که خود زجر و زحمت خواندن بدون علاقۀ ریاضیات مهندسی را پشت سر گذاشتهاند، به اهمیت علاقهمندی به مباحث نظری و سطوح والای دانش انسانشناسانه آگاهی دارند و از این حیث، روشنتر هستند.
اگر بخواهم علاوه بر واکنشها به نتایج بپردازم، بحث به درازا میکشد. در اینجا تنها به کارکرد شغلگرایانۀ رشتهها، بر پایۀ شناختی که از اکوسیستم کارآفرینی و استارتاپی کشور پیدا کردهام، اشارهای هر چند کوتاه میکنم. دوستانی که پیگیر نسیمُگرام بودهاند، احتمالاً دریافتهاند که من دیگر نه در مهندسی برق و سیستمهای کنترل در پی شغلی شایسته هستم و نه در تاریخ و تمدن سودای هیأت علمی شدن دارم و بنابراین صحبتی که میکنم، از جنس تجربۀ شخصی و احتمالاً با رویکردی متفاوت است.
حقیقت مسأله آن است که دنیای شغلی امروز، بسیار سیالتر از گذشته و مشخصاً مهارتمحور و نه مدرکگراست. در گذشته اگر کسی مدرک کارشناسی میگرفت و پس از آن در ادارهای مشغول به کار میشد و پس از سه دهه بازنشسته میشد، امروز دیگر چنین نیست! صنعت، کسبوکار و مدیریت بازرگانی در دنیای امروز به شدت دانشبنیان، فنمحور و اینترنتگرا شده است. منظور از دانشبنیانی نیز، الزاماً تحصیلات آکادمیک نیست، بلکه ابتنای کسبوکار بر تک و هایتک است؛ یعنی محصول و خدمت باید پشتوانهای از دانش کاربردی و مشتریمحور داشته باشند.
تا چند سال پیش اگر به دلیل مهیا نبودن بستر کاری در کشور، فردی ناگزیر میشد در حوزهای غیر از رشتۀ تحصیلیاش مشغول به کار شود و این مسأله نوعی نابههنجاری به حساب میآمد، امروزه دیگر امری طبیعی است و میرود که بدیهی شود. در کشور فناوریها نیز که آمریکا باشد، ٧٥ درصد دانشآموختگان در حوزهای غیرمرتبط با تخصص دانشگاهیاشان کار میکنند. نکتۀ مهم در آن است که طیف گستردهای از موقعیتهای شغلی نوین ایجاد شدهاند که دیسپلین دانشگاهی خاصی برای آنها طراحی نشده است. درک همین نکته است که پایۀ موفقیت روزافزون افراد خواهد بود: اینکه در پی مهارت یا مجموعهای از مهارتها باشند که دنیای سیال کسبوکار امروز خواهان آن است.
تولید محتوا، سئو، برنامهنویسی، دیجیتال مارکتینگ، آموزش، کوچ و فریلنسری از جمله حوزههایی هستند که هم ظرفیت بالایی برای درآمدزایی دارند و هم به نظر میرسد که همۀ دانشآموختگانْ دیگر باید به فکر کسب مهارت در یک یا چند مورد از آنها باشند. اگر کسی در هر کدام از این زمینهها به تخصصی کارآمد دست یابد، به احتمال زیاد در موقعیت نابهسامان فعلی کشور، بدون درآمد باقی نخواهد ماند. این را نه یک شو، که واقعیتی آشکار بدانیم. چرا که، تجربۀ آشناییام با فضای نوین کسبوکاری ایران، به من نشان داده است که به همان اندازه ـ و بلکه بیشتر ـ که جوانان به دنبال کار خوب میگردند، کسبوکارهای جاافتاده نیز در پی جذب نیروهای خوب هستند و این مسأله، به شکل عجیبی یک لوپ ادامهدار است!
پینوشت: اگر خواستید قدم بردارید و در این زمینهها مهارتهایی یافته و به کاری آزاد و مستقل مشغول شوید، اما نگران گارد و مخالفت خانواده و برخی دوستانتان هستید، پیشنهاد میکنم در بلاگ استارتاپ تجربینو یادداشت «چگونگی تعامل با اطرافیان به هنگام ایجاد تغییر» را بخوانید. یادداشت «چرا نباید دربارۀ تصمیمهایمان به دیگران توضیح دهیم» هم البته که مفید است!
@nassimogram | نسیمُگرام
پیوست از میراث و حکایات صوفیان [۱]
فوائح الجمال و فواتح الجلال | شیخ نجمالدین کبری | تصحیح فریتس مایر | ترجمۀ قاسم انصاری
دربردارندۀ دو حکایت از عشقورزیهای نگارنده در جوانی
@nassimogram | نسیمُگرام
📚 رسالۀ دکتری و مطالعات نقشبندیهپژوهی [١٧]
📓 ریشهیابی چرایی محبوبیت آموزههای ابوحامد غزالی در نزد نقشبندیان کردستان
✍🏻 سید سعید حسینی | دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی در دانشگاه تهران
◀️ در مطالعات تصوفپژوهی میتوان با رویکردها و روشهای مختلف، موارد متعددی از فکتها، دادهها و موارد مربوط به طریقتهای گوناگون را بررسی کرد. ریشهیابی چرایی محبوبیت برخی آموزهها، منابع و شخصیتها در میان گروندگان طریقتی خاص، یکی از موارد جذابی است که معمولاً هم به نتایج جالب توجهی میانجامد و هم عناصر گوناگون تاریخی را از سدههای مختلف، به یکدیگر پیوند میدهد و به این ترتیب، به فراهم شدن دید فراگیر و چشماندازگونه برای پژوهشگر و دوری او از تنگنظریها منجر میشود.
◀️ با توجه به آنکه در رسالۀ دکتریام باید کارکردهای علمی و فرهنگی طریقت نقشبندیه در کردستان را پیگیری کنم، یکی از دغدغههای اولیهام در این باره، مفهوم علم و فرهنگ در نزد مشایخ و پیروان آنان و چگونگی بازتاب آن در فعالیتهایشان است. در عین حال، یکی از روشهای جستوجوی این امر در خصوص علم، رهگیری منابع و آثاری است که در نزد آنان پراهمیت بوده و هستند. زمانی که در این باره نظام آموزشی نقشبندیان را مورد ارزیابی قرار میدهم، پیش از هر چیز جایگاه والای آموزههای ابن حجر هیتمی (٩٠٩ ـ ٩٧٤ ه.ق) در فقه و ابوحامد غزالی (٤٥٠ ـ ٥٠٥ ه.ق) در اخلاق، جلب توجه میکند. دربارۀ ابوحامد غزالی میتوان گفت که اگر آثار او را از نقشبندیان کردستان بگیری، بخش قابل توجهی از آموزههای عرفانی ـ عملکردی با رویکرد شریعتمدار را از آنان ستاندهای!
◀️ آنچه در خصوص ابن حجر دریافتهام، آن است که، علاوه بر اهمیت دیدگاهها و آثار او به صورت تخصصی در فقه شافعی، از جمله مواردی که به این امر منجر شده، تعریف و تمجیدی است که او از طریقت نقشبندیه داشته است: «الطریقة العلیة السالمة من کدورات جهلة الصوفیة، هی الطریقة النقشبندیة». ابن حجر در سدۀ دهم میزیسته و از این رو طبیعی است که با نقشبندیان آشنا بوده و میتوانسته دربارۀ آنان نظر بدهد؛ اما ابوحامدی که در نیمۀ دوم سدۀ پنجم به سر برده، چه ارتباطی با نقشبندیه دارد؟
◀️ آنچه در این باره باید به آن توجه کرد، سنت صوفیان خواجگان پیش از خواجه بهاءالدین نقشبند (٧١٨ ـ ٧٩١ ه.ق) است؛ چرا که در عمل، طریقت نقشبندیه بر بستر آموزههای آنان شکل گرفت و خواجه بهاءالدین، ضمن افزودن سه اصل بر اصول هشتگانۀ خواجگان، تنها آن را از نو سازماندهی کرد و در میان مردم ماوراءالنهر گستراند. ابوعلی فارمَدی (٤٠٧ ـ ٤٧٧ ه.ق) از جمله کسانی است که به رغم تعلق خاطر به دو شخصیت طریقتی متفاوت، یعنی ابوالقاسم گرگانی و ابوالحسن خرقانی، در سلسلۀ خواجگان قرار دارد و در مجالس ختم، نام او برده میشود. او همدورۀ غزالی و یکی از استادان اوست و از همینجا میتوان پیوند میان ابوحامد و طریقت نقشبندیه را بازشناخت. امری که به نظر تاکنون بازکاوی نشده و میتوان همچون یک پروندۀ پژوهشی در مطالعات عرفان میانه به آن پرداخت.
◀️ از این رو، به علاقهمندان میراث صوفیه و شیفتگان ابوحامد غزالی پیشنهاد میکنم رگههای گرایش خواجگانی را در میان آموزههای عرفانی غزالی بازشناسی کنند و در صورت تمایل، به عنوان تعالیم بنیانی نقشبندیه به صورت مجزا منتشر کنند. چنین کاری، ضمن آنکه نیازمند دقت نظر و موشکافیهایی چند است، دارای نوآوری است و میتواند دروازه یا درآمدی بر گونهای جدید از مطالعات تصوفپژوهی باشد.
در صورت تمایل میتوانید این یادداشت را در بلاگ نسیمُگرام نیز بخوانید.
⏯ @nassimogram | نسیمُگرام
تجربههای دانشجویی [١٩]
بنمایه: مهارتهای پژوهش | رسالۀ دکتری
یکی از مهمترین مسایلی که دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری با آن مواجه هستند، پژوهشی است که باید در چهارچوب پایاننامه و رساله انجام دهند. انجام این پژوهش، از زمان جستوجوی موضوع یا مسأله تا پیشنهاد آن به استادان و گروه و نیز دفاع از آن، با آداب دانشگاهی خاصی روبهروست. دفاع از پایاننامه در کارشناسی ارشد و دفاع از پروپوزال و رساله در دکتری، از جمله آدابی است که دانشجو باید برای آن آمادگی کسب کند.
شرکت در جلسات دفاع دیگر دانشجویان، به ویژه دانشجویان همرشتهای، و یا حداقل دانشجویانی که حوزۀ کاری و رشتۀ آنان به زمینۀ پژوهشی ما نزدیک است، یکی از راههای بهینه برای کسب آمادگی به شمار میرود. قبل از کرونا، زمانی که هنوز دانشگاهها به صورت حضوری فعالیت میکردند، زمینۀ شرکت در جلسات دفاع فراهم بود. اکنون به دلیل مجازی شدن فعالیات و رویدادهای دانشگاهی، امکان شرکت در جلسات دفاع برای دانشجویان، بنا به پارهای ویژگیهای فضای مجازی، محدودتر شده است.
شخصاً به منظور استفادۀ علاقهمندان و کمک به یادگیری نودانشجویانِ دوستدار پژوهش، زمان جلسۀ دفاع از پروپوزال خود را اطلاعرسانی کردم. اکنون نیز، لینک فایل ویدیویی ذخیرهشدۀ این رویداد را در اختیار دوستان عزیز قرار میدهم.
جلسۀ دفاع کمی بیش از دو ساعت به طول کشید و در آن نکات ارزشمند و قابل توجهی مطرح گردید که میتواند برای علاقهمندان به امر پژوهش و یادگیری پروپوزالنویسی، و نیز نقشبندیهپژوهان و دوستان فعال در مطالعات کردی، نوعاً مفید باشد. به این منظور، دوستان و علاقهمندان میتوانند بر روی این لینک کلیک کرده و با استفاده از نرمافزار آدوبی کانکت یا مرورگر بهروز خود، به فایل مورد نظر دسترسی پیدا کنند.
@nassimogram | نسیمُگرام
استارتاپ تجربینو [٥]
مدتی است دربارۀ فعالیتهای استارتاپی خود گزارش ندادهام. بخشی از این مسأله به دلیل مشغلههایی است که در پیش داشتهام و قسمی از آن نیز، به این دلیل بوده که دوست داشتهام کار به مراحل جدیتری برسد و بتوانم دربارۀ برخی دستاوردها نیز برایتان بگویم. میدانید که هدف من از این کار، انتقال برخی تجارب کسبوکاری است که در این راه به دست میآورم و اینکه، برای آن دسته از دوستانی که میخواهند کسبوکار دانشجویی خود را راه بیندازند، کمکحالی هر چند انگیزشی باشد. اجازه میخواهم شرح اینکه چرا نام استارتاپ خود را از میمکادمی به تجربینو تغییر دادم، فرآیند استفاده از افزونههای وردپرسی چگونه ادامه پیدا کرده است، شرکت «کارا ژینگۀ زانستبنیان» را به چه شکلی ثبت کردهام و چگونه نماد اعتماد الکترونیکی را اخذ کردهام و از این موارد را، به وقتی دیگر موکول کنم.
در اینجا صرفاً میخواستم از علاقهمندان به یادگیری در حوزۀ کسبوکار و راهاندازی شرکتهای خلاق و دانشبنیان دعوت کنم تا در جلسات هفتگی ما در کلابهاوس شرکت کنند. اخیراً دورۀ مدیرعامل کاربلد با همکاری پارک علم و فناوری کردستان، معاونت علمی ریاست جمهوری و شتابدهندۀ دانشبنیان ژرفا، با مشارکت مدیران عامل تعدادی از شرکتهای خلاق و دانشبنیان ـ که معدودی از آنان در خارج از کشور هستند ـ برگزار میشود. پس از پیش بردن هر گام، در کلابهاوس یک دور همی خودمانی برگزار میشود که در آن مدیران عامل از تجارب همدیگر استفاده میکنند. شرکت در این جلسات نوعاً میتواند برای علاقهمندان مفید باشد و آنان را با چالشهای پیش روی شرکتهای نوپا آشنا کند.
برای پیوستن به روم این دور همی، که معمولاً جمعهشبها برگزار میشود، میتوانید بر روی این لینک کلیک کنید. شما همچنین میتوانید با پیگیری حساب کاربری من در کلابهاوس از زمانهای بهاشتراکگذاری تجارب شخصی و نوکسبوکاریام در این روم آگاه شوید. به این منظور میتوانید بر روی این لینک کلیک کنید.
پینوشت: از طریق این لینک نیز میتوانید عضو کانال تجربینو شوید.
@nassimogram | نسیمُگرام