navayesher | Unsorted

Telegram-канал navayesher - نوای شعر

202

هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali

Subscribe to a channel

نوای شعر

من و عشق و مستی عشق به جز این هنر ندارم
بجز این هنر چه باشد که ز خود خبر ندارم

ز تو چون جدا شوم من تو بگو کجا شوم من
بخدا که هیچ راهی بکسی دگر ندارم


#فیض_کاشانی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر


فقیرم
به جرم و گناهم مگیر

غنی را
ترحم بود بر فقیر

#بوستان_سعدی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

تا جان و دلم باشد
من جان و دلت جویَم

یا من به کنار افتم
یا تو به کنار آیی...

#نظامی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست

#حافظ
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

 

بی شاهد و شمع و شکر و می، چه توان کرد؟
بی بربط و طنبور و دفّ و نی، چه توان کرد؟

سر کرد قدم در طلب او به ره عشق
این مرحله را گر نکنم طی، چه توان کرد؟

#شاطر_عباس_صبوحی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

هر صبح نزن گیره به گیسوی بلندت
شب عقده ی خوابیدن تا ظهر تو دارد

#رسول_مختاری_پور


@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

کجایی‌؟ با فراقم در چه کاری..؟

#عراقی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

دیدم دلِ خاص و عام بردی
من نیز دلآوری نمودم...

#سعدی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی

نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی

من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم

که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق‌تر از مایی

به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را

تو شمع مجلس‌افروزی تو ماه مجلس‌آرایی

منم ابر و تویی گلبن که می‌خندی چو می‌گریم

تویی مهر و منم اختر که می‌میرم چو می‌آیی

مراد ما نجویی ورنه رندان هوس‌جو را

بهار شادی‌انگیزی حریف باده پیمایی

مه روشن میان اختران پنهان نمی‌ماند

میان شاخه‌های گل مشو پنهان که پیدایی

کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو

دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی

مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود

خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی

من آزرده‌دل را کس گره از کار نگشاید

مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی

رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن

که با این ناتوانیها به ترک جان توانایی

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

مرد را گویی بود زخم سنان
فاطمه مدح ست در حقِّ زنان
در حق پاکیِّ حقّ آلایش است
دست و پا در حقِّ ما استایش است
والد و مولود را او خلق است
لم یلد لم یولد او را لایق است
هر چه مولود است او زین سوی جوست
هر چه جسم آمد ولادت وصف اوست

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

زود می‌چسبد به دل چشمی که خوش مژگانتر است

#صائب
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

که بَرَد از من بی‌دل
بر جانان خبری؟

یا که آرد ز نسیم،
سر کویش اثری؟

ای صبا، صبح دمی بر سرِ،
کویش بگذر

تا معطر شود آفاق ز تو،
هر سحری...


#عراقی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

.
محو چشمان تو بودم
که به دام افتادم

صید را زنده گرفتی
و به کشتن دادی....

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

کجا رفت آن که شب خوابت نمی‌برد؟
ز اشک دیده سیلابت همی برد؟
مرا گفتی که: از عشق تو مستم
به دستان کردن آوردی به دستم
چو دل بردی ز مهرم سیر گشتی
جفا کردی، که بر من چیر گشتی
وفا آموختی پیوسته ما را
حرامست، ار تو خود دانی وفا را


#اوحدی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطی بنوشته‌ای که من خوانم و تو

گفتیکه بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

رفتی ز چشم و مانده بجا ماجرای تو
خالی‌ست در دو دیده‌ام ای دوست! جای تو

گوئی که روشنایی‌ام از دیده رفته‌است
تا گریه شسته از نظرم خاک پای تو

خاکم به سر! که از دل و جان در وجود من
چیزی نمانده‌است که سازم فدای تو

باید بُرونش از قفس سینه کرد زود
مرغ دلی که پر نزند در هوای تو

پنهان مکن ز آینه رخسار خویش را
چندان که کسب نور کند از صفای تو

بگشا دری ز لطف که قصاب دیده را
کرده‌ست حلقه‌ی درِ دولت‌سرای تو

#قصاب_کاشانی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ای خوش آن عمر که در شغلِ محبّت گذرَد...

#صائب
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

جانی که داشتم من،

شد محو عشق جانان

جان من است جانان،

جان دلنواز دارم

#عطار
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

گفتم‌ار عاشق‌شوم گاهی‌غمی خواهم کشید

من چه دانستم که بار عالمی باید کشید

#اهلی_شیرازی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

، عمريست كه ميگردم ميخانه به ميخانه،
تا با تو زنم يكدم پيمانه به پيمانه،

آتش زده بر جانم نارِ غمِ هجرانت،
ميسوزم و مي گردم كاشانه به كاشانه،

اندر طلب كويت گَردم منِ دلخسته،
آواره دگر گشتم ويرانه به ويرانه،

بگشا درِ ميخانه بر رويِ همه مستان،
مي از لبِ لعلت دِه مستانه به مستانه،

چشمم شده مَخمورِ آن نرگس جادويت،
ديگر چه تمنايي بر ساغر و پيمانه،

افتاده دلِ مستم در پيچ و خَمِ زلفت،
بستي به سرِ زلفت ديوانه به ديوانه،

گر تير زني، درزن ور جام بلا، دركش،
منّت كِشم از تيرت مردانه به مردانه،

با گردش چشمانت ديوانه شود جمعي،
راهيّ خرابات است فرزانه به فرزانه،

#رهی_معیری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

من که حیران ز ملاقات توام
چون‌ خیالی ز خیالات توام

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

حقا که غمت از تو وفادار تر است...
#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ای سیبِ لبِ چشمه یِ پردیس، سلام

ای نقره تن، ای مـاهِ طلا گیس، سلام

ای آمــده زیــرِ نــم نــمِ صبـحِ جهـان

ای غنچه یِ از ترانه ها خیـس، سلام

#شهراد_میدری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

که بَرَد از من بی‌دل
بر جانان خبری؟

یا که آرد ز نسیم،
سر کویش اثری؟

ای صبا، صبح دمی بر سرِ،
کویش بگذر

تا معطر شود آفاق ز تو،
هر سحری...




#عراقی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

مریم از یک نسبت عیسى عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا (س) عزیز
نور چشم رحمه‌للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتى دمید
روزگار تازه آیین آفرید
بانوى آن تاجدار اهل أتى
مرتضى مشکل گشا، شیرخدا
پادشاه و کلبه‌اى ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکى شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیر الامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج نگین
در نواى زندگى سوز از حسین (ع)
اهل حق حرّیت آموز از حسین (ع)
سیرت فرزند‌ها از امّهات
جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجى دلش آن‌گونه سوخت
با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش
که رضایش در رضاى شوهرش
آن ادب پرورده‌ى صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآن سرا
گریه‌هاى او ز بالین بى‌نیاز
گوهر افشاندى بدامان نماز
اشک او برچید جبرئیل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشته‌ى آیین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفى است
ورنه گرد تربتش گردیدمى
سجده‌ها بر خاک او پاشیدمى

#اقبال_لاهوری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس

جوانی ها رجزخوانی و پیریها پشیمانی است
شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس

قراری نیست در دور زمانه بی قراران بین
سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس

تو ای چشمان به خوابی سرد و سنگین مبتلا کرده
شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرس

تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس

#شهریار
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

نه فراموشیم از

ذکر تو خاموش نشاند

که در اندیشه اوصاف تو

حیران بودم ...


#سعدی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

خیال زلف تو را شانه می کند دل ما

#جلال_اسیر
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه

کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو

لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب

یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی

مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست

سرها بر آستانه او خاک در شود

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست

دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست

بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست


#سعدی
@navayesher

Читать полностью…
Subscribe to a channel