من و عشق و مستی عشق به جز این هنر ندارم
بجز این هنر چه باشد که ز خود خبر ندارم
ز تو چون جدا شوم من تو بگو کجا شوم من
بخدا که هیچ راهی بکسی دگر ندارم
#فیض_کاشانی
@navayesher
تا جان و دلم باشد
من جان و دلت جویَم
یا من به کنار افتم
یا تو به کنار آیی...
#نظامی
@navayesher
بی شاهد و شمع و شکر و می، چه توان کرد؟
بی بربط و طنبور و دفّ و نی، چه توان کرد؟
سر کرد قدم در طلب او به ره عشق
این مرحله را گر نکنم طی، چه توان کرد؟
#شاطر_عباس_صبوحی
@navayesher
هر صبح نزن گیره به گیسوی بلندت
شب عقده ی خوابیدن تا ظهر تو دارد
#رسول_مختاری_پور
@navayesher
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشقتر از مایی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلسافروزی تو ماه مجلسآرایی
منم ابر و تویی گلبن که میخندی چو میگریم
تویی مهر و منم اختر که میمیرم چو میآیی
مراد ما نجویی ورنه رندان هوسجو را
بهار شادیانگیزی حریف باده پیمایی
مه روشن میان اختران پنهان نمیماند
میان شاخههای گل مشو پنهان که پیدایی
کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی
مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود
خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی
من آزردهدل را کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانیها به ترک جان توانایی
@navayesher
مرد را گویی بود زخم سنان
فاطمه مدح ست در حقِّ زنان
در حق پاکیِّ حقّ آلایش است
دست و پا در حقِّ ما استایش است
والد و مولود را او خلق است
لم یلد لم یولد او را لایق است
هر چه مولود است او زین سوی جوست
هر چه جسم آمد ولادت وصف اوست
#مولانا
@navayesher
که بَرَد از من بیدل
بر جانان خبری؟
یا که آرد ز نسیم،
سر کویش اثری؟
ای صبا، صبح دمی بر سرِ،
کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو،
هر سحری...
#عراقی
@navayesher
.
محو چشمان تو بودم
که به دام افتادم
صید را زنده گرفتی
و به کشتن دادی....
#مولانا
@navayesher
کجا رفت آن که شب خوابت نمیبرد؟
ز اشک دیده سیلابت همی برد؟
مرا گفتی که: از عشق تو مستم
به دستان کردن آوردی به دستم
چو دل بردی ز مهرم سیر گشتی
جفا کردی، که بر من چیر گشتی
وفا آموختی پیوسته ما را
حرامست، ار تو خود دانی وفا را
#اوحدی
@navayesher
بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطی بنوشتهای که من خوانم و تو
گفتیکه بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو
#مولانا
@navayesher
رفتی ز چشم و مانده بجا ماجرای تو
خالیست در دو دیدهام ای دوست! جای تو
گوئی که روشناییام از دیده رفتهاست
تا گریه شسته از نظرم خاک پای تو
خاکم به سر! که از دل و جان در وجود من
چیزی نماندهاست که سازم فدای تو
باید بُرونش از قفس سینه کرد زود
مرغ دلی که پر نزند در هوای تو
پنهان مکن ز آینه رخسار خویش را
چندان که کسب نور کند از صفای تو
بگشا دری ز لطف که قصاب دیده را
کردهست حلقهی درِ دولتسرای تو
#قصاب_کاشانی
@navayesher
جانی که داشتم من،
شد محو عشق جانان
جان من است جانان،
جان دلنواز دارم
#عطار
@navayesher
گفتمار عاشقشوم گاهیغمی خواهم کشید
من چه دانستم که بار عالمی باید کشید
#اهلی_شیرازی
@navayesher
، عمريست كه ميگردم ميخانه به ميخانه،
تا با تو زنم يكدم پيمانه به پيمانه،
آتش زده بر جانم نارِ غمِ هجرانت،
ميسوزم و مي گردم كاشانه به كاشانه،
اندر طلب كويت گَردم منِ دلخسته،
آواره دگر گشتم ويرانه به ويرانه،
بگشا درِ ميخانه بر رويِ همه مستان،
مي از لبِ لعلت دِه مستانه به مستانه،
چشمم شده مَخمورِ آن نرگس جادويت،
ديگر چه تمنايي بر ساغر و پيمانه،
افتاده دلِ مستم در پيچ و خَمِ زلفت،
بستي به سرِ زلفت ديوانه به ديوانه،
گر تير زني، درزن ور جام بلا، دركش،
منّت كِشم از تيرت مردانه به مردانه،
با گردش چشمانت ديوانه شود جمعي،
راهيّ خرابات است فرزانه به فرزانه،
#رهی_معیری
@navayesher
ای سیبِ لبِ چشمه یِ پردیس، سلام
ای نقره تن، ای مـاهِ طلا گیس، سلام
ای آمــده زیــرِ نــم نــمِ صبـحِ جهـان
ای غنچه یِ از ترانه ها خیـس، سلام
#شهراد_میدری
@navayesher
که بَرَد از من بیدل
بر جانان خبری؟
یا که آرد ز نسیم،
سر کویش اثری؟
ای صبا، صبح دمی بر سرِ،
کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو،
هر سحری...
#عراقی
@navayesher
مریم از یک نسبت عیسى عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا (س) عزیز
نور چشم رحمهللعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتى دمید
روزگار تازه آیین آفرید
بانوى آن تاجدار اهل أتى
مرتضى مشکل گشا، شیرخدا
پادشاه و کلبهاى ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکى شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیر الامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج نگین
در نواى زندگى سوز از حسین (ع)
اهل حق حرّیت آموز از حسین (ع)
سیرت فرزندها از امّهات
جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجى دلش آنگونه سوخت
با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش
که رضایش در رضاى شوهرش
آن ادب پروردهى صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآن سرا
گریههاى او ز بالین بىنیاز
گوهر افشاندى بدامان نماز
اشک او برچید جبرئیل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشتهى آیین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفى است
ورنه گرد تربتش گردیدمى
سجدهها بر خاک او پاشیدمى
#اقبال_لاهوری
@navayesher
قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
جوانی ها رجزخوانی و پیریها پشیمانی است
شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس
قراری نیست در دور زمانه بی قراران بین
سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس
تو ای چشمان به خوابی سرد و سنگین مبتلا کرده
شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرس
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس
#شهریار
@navayesher
نه فراموشیم از
ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشه اوصاف تو
حیران بودم ...
#سعدی
@navayesher
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
@navayesher