هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali
پيش از آنکه زاده شوم
مادرم
نام تو را بر حافظه ام حک کرد
مادرم
وقتي به من خبر داد
که تو از آن مني
دلم خواست که زودتر
به دنيا بيايم.
#سعاد_الصباح
@navayesher
°
روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم
#احمد_شاملو
@navayesher
کجاست جایِ رسیدن
و پهن کردنِ یک فرش
و بی خیال نشستن
و گوش دادن به صدایِ شستنِ یک ظرف زیرِ شیرِ مجاور؟
در کدام بهار درنگ خواهی کرد؟
و سطحِ روح پر از برگِ سبز خواهد شد؟
#سهراب_سپهری
@navayesher
شاهکاری هست هر صنعتگری را در جهان
شاهکار آفرینش، خلقت زیبای توست...
#شاطر_عباس_صبوحی
@navayesher
ادب عشق تقاضا نکند بوس و کنار
دو نگه چون بهم آمیخت همان آغوش است ...
#صائب_تبریزی
@navayesher
در عرصهی عشق تا ابد حیرانم
قربانی سرنوشتِ بی سامانم
دردی که اگر تازه و امروزی نیست
از دولت اوست من خود بارانم
#تارا_کسرایی
@navayesher
.
پاسخ چلچله ها را، تو بگو!
قصه ابر هوا را تو بخوان!
تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست،
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
#فریدون_مشیری
@navayesher
🌺🧚♀️اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ
بخوان به نام پروردگارت که آفرید.
عطر شفابخش بهار در فضا میپیچید
و امید زندگی در جان موجودات جهان
میجوشید …
آن شب در آسمان نیلگون مکّه، دمادم
ستاره می شکفت ...
آن شب نبض کائنات از انتظاری مقدّس،
میتپید ...
آن شب از بلور ماه لبخند مهر میتراوید.
و روح خسته و فرسوده عالم، انتظار
پیشوایی را می کشید …
سوز شب سخن از ترسیم سیمای آفتاب
داشت و صورتگرش، کردگار هستی …
آن شب، باغبان آفرینش، بهترین گل هستی
را برگزید تا دنیا را سرمست عطر جانبخش
آن سازد …
دیگر زمانش فرا رسیده بود …
جبرئیل گل واژه های وحی را منتشر کرد
و محمد (ص) در آن شب ؛؛؛
به یک غمزه مسأله آموز، صد مدرس شد ...
🌷عید مبعث بر همه شما عزیزان بویژه خانواده قدیمی کانال نوای شعر مبارک🌷
@navayesher
چه سازم که سوی تو راهی ندارم
کجایی که جز تو پناهی ندارم
چگونه کشم بار هجرت چو کوهی
که من طاقت برگ کاهی ندارم
#عطـار
@navayesher
هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم
در خانه گر می باشدم پیشش نهم با وی خورم
مستی که شد مهمان من جان منست و آن من
تاج من و سلطان من تا برنشیند بر سرم
#مولانا
@navayesher
سوار زورق بی بادبان در به دری
دوباره عزم کجا داری ای دل سفری ؟
تو را قرار همیشه است با سفر ، نه مگر
بگندد آب اگر با سکون کند سپری ؟
دل من ! آی ! حذر کن که بحر رام پسند
به صخره هات نکوبد به جرم خیره سری
چو رهسپار به دریای بی کرانه شوی
حذر ! که ره نزنندت فسون غول و پری
حذر کن که موج بلا ، در کمین نشسته تو را
که تخته بشکندت چون ز ورطه می گذری
به بوی خون چه به گردت زنند حلقه ی مرگ
چگونه می رهی از کام کوسه گان جری ؟
حذر کن از شب توفان و مه که گم نشوی
که جادُوان نبرندت ز ره به عشوه گری
حذر که زین نگذارد تو را به گُرده ی جان
دوالپای زمان ، باز هم به خبری
به جست و جوی کدامین جزیره خواهی رفت ؟
در این قلمرو از نام و از نشانه بری
جزیزه نیست نهنگی که خفته بر آب
به هوش باش ، فریب دوباره اش نخوری !
#حسين_منزوي
@navayesher
کیست که هر نفس
مرا تازه حیات میدهد
گر تو نگوئی آن منم
کیست بگوید آن توئی
کیست که ذره ذره
دل میبرد از برم نهان
هست عیان چو آفتاب
دلبر من نهان توئی
#فیض_کاشانی
@navayesher
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی توهر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
#فاضل_نظری
@navayesher
دخترِ بابایِ طاهر! رو به ما می آوری؟
من غریبی آشنا هستم بجا می آوری؟
می گشایی در به رویم با سلامی شرمگین؟
با خوشامد، چشمهایِ دلربا می آوری؟
تا بیایم اندرونِ خانه، پا بر فرشِ گُل
پیشوازم یک بغل، شور و صفا می آوری؟
آمدم از قرنِ دوری، تشنه یِ مِهرِ توام
کوزه ای لبریز از آبِ بقا می آوری؟
قرنِ پنجِ هگمتانه، خیسِ عطرِ کاهگل
بویِ نم نم هایِ باران در هوا می آوری؟
از همان نانها که مادر می پزد پایِ تنور
چند قرص، ارزانیِ این بی نوا می آوری؟
باغبان چیزی نفهمد نوبرِ تن مرمرم!
سیبِ نازی دزدکی زیرِ قبا می آوری؟
تا بسنجم من عیارِ دلبری هایِ تو را
زعفرانِ بوسه در ظرفِ طلا می آوری؟
تا کفِ دستِ تو را نقشِ خیالی خوش زنم
از درونِ گنجه یک کاسه حنا می آوری؟
چون "به صحرا، چون به دریا، چون به هرجا بنگرم"
قامتی رعناتر از سروِ رها می آوری؟
رفته بابا قصرِ طغرل بیک با شعرِ جدید؟
سکه ای زرین از آن دولت سرا می آوری؟
یا که شاید رفته سویِ خانقاه و صومعه؟
از دوبیتی هایِ نابش سهمِ ما می آوری؟
می شود یارم شوی، عشقِ وفادارم شوی؟
پاسخم را "بله" با ناز و ادا می آوری؟
ای شرابِ نابِ نهصد ساله! شعرم مَهرِ تو
حالِ من را در دلِ تاریخ، جا می آوری؟
#شهراد_میدری
@navayesher
تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی
صد نعره همیآیدم از هر بن مویی
خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی
سرگشته چو چوگانم و در پای سمندت
میافتم و میگردم چون گوی به پهلوی
خود کشته ابروی توام من به حقیقت
گر کشتنیم بازبفرمای به ابروی
آنان که به گیسو دل عشاق ربودند
از دست تو در پای فتادند چو گیسوی
تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد
سر بر نگرفتم به وفای تو ز زانوی
بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل
کاندر ازلم حرز تو بستند به بازوی
عشق از دل سعدی به ملامت بتوان برد
گر رنگ توان برد به آب از رخ هندوی
#سعدی
@navayesher
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوهی نگه چشم مست تو را میشناسم...
#معینی_کرمانشاهی
#علی_تجویدی
#دستگاه_شور
#دلکش
@navayesher
غممخور جانا در اینعالم که عالم هیچ نیست
نیستهستیجز دمیناچیز و آندمهیچنیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
دفتر هستی وجود واحد بیانتها است
حشو این دفتر اگر بیش است اگر کم هیچ نیست
در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست
چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد «بهار»
شاد زی باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
@navayesher
وقتی خداوند
تو را به من شناساند
و به خانهاش رفت
فکر کردم
که برایش نامهای بنویسم
بر ورقههای نیلگون
و آن را در پاکتی نیلگون قرار دهم
آن را غسل دهم
و اینگونه بیآغازم:
محبوبم!
میخواستم که از او سپاسگذاری کنم
برای آن که
او
تو را برای من
برگزیده است
اما
آنگونه که به من گفتهاند؛
خداوند
هیچ نامهای را
جز نامههای عاشقانه پاسخ نمیدهد
وقتی جوابم را گرفتم
و بازگشتم
تو را
مانند شکوفهٔ مگنولیا بر روی دستانم میبردم
و بر دستان خدا بوسه میزدم ...
#نزار_قبانی
@navayesher
اجرای ارکستر سمفونیک از آلبوم دودعود
#شعر_مولانا
#استاد_شجریان
@navayesher
نشود
رامِ سرِ زلفِ دل آرامم
دل
ای دل!
از کف ندهی
دامن آرامی ها
#شهریار
@navayesher
نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
نیکخواه توام و روی تو، دلخواه من است
میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
پادشاه منی و من، ز گدایان توام
از گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟
#سلمان_ساوجی
@navayesher
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد
#حمیدرضا_برقعی
@navayesher
برس ای موکبِ نوروز خوشآوازه که باز
زحمتِ زاغِ زمستان ببری از چمنم
سایه، شعرم به دل دوست نشستهست و خوشست
کاروان برده به منزل، چه غم از راهزنم
#هوشنگ_ابتهاج
@navayesher
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو
گر دست رسد باد صبا را
#سعدی
@navayesher
شب شد...
ماه را بوسیده ام
خیال پریشانم را شانه زده ام
گلدان هاے شمعدانے را به نوازشے آرام
خوابانده ام
منتظرت مے مانم
تا...
چون هر شب با صداے
" شبت بخیر ماه من."
رویای تو را به آغوش بگیرم ....!!!
#فریدون_مشیری
@navayesher
گر زِ مسیح پُرسدت
مرده چگونه زنده کرد
بوسه بده به پیش او
جان مَرا که هم چنین...
#مولانا
@navayesher
یی روزی بشم خار و بگیرم سر راته
تا رد بشی از روم و بچسبم پرو پاته
وقتی سر او کوچه چشم تو چشت افتاد
دل گفت به گوشم برم اینجانه که جاته
می گن شر و شورا همه از گردش چرخه
اینا همه حرفه سرنخ دس چشاته
آی میوه فروش محل اونه مگه دیدی
کم داد بزن نقل تره بار نباته
بی چاره دلم ای همه وقتا که چزاندیش
باز از سر شاو تا دم صب دس به دعاته
حال مه به تون و طه وسه فکر خودت باش
یی وقت مه نواشم چه کسی داره هواته
خوشبختی میاره اگه عشق تو به ما چه
خوشبخت تو ایدوره زمانه اونه که لاته
پیشت اگه نیس یی دل رو راس ولش کو
" پرتو " مگه ایظالم بی رحم خداته
#پرتو
@navayesher
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
#حافظ
@navayesher
با هر که شدم سخت، به مهر آمد سست
بگذاشت مرا و عهد نگذاشت درست
از آب و هوای دهر، سبحانالله
هر تخم وفا که کاشتم، دشمن رست
#شیخ_بهایی
@navayesher