navayesher | Unsorted

Telegram-канал navayesher - نوای شعر

202

هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali

Subscribe to a channel

نوای شعر

برای مست شدن، دیدنِ لبت کافیست !

شرابِ جامدِ تو ... استکان نمی خواهد !

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

بی‌تو بزم گل و مهتاب چه خواهد بودن؟
عيشِ گلگشت و میِ ناب چه خواهد بون؟

پيشِ لبخند تو اي غنچۀ شاداب بهشت
خنده‌های گل سيراب چه خواهد بودن؟...

عمر، چون گوهر ناياب بُوَد با تو، ولی
بی‌تو جز مونس ناباب چه خواهد بودن؟

تو كه در ساحل امني و  امان، کِی دانی
حال افتاده به غرقاب چه خواهد بودن؟

#مهدی_اخوان_ثالث
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

آدم از وسوسه افتاد زمین انسان شد

آه اگر سیب نبود عشق چه باید میکرد...

#علیرضا_آذر
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ای نسخه‌ی نامه‌ی الهی که توئی
وی آینه‌ی جمال شاهی که توئی

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود به طلب هر آنچه خواهی که توئی

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

حملهٔ دیگر تو خاکی پیشه گیر
تا کنم بر جمله میرانت امیر
آب از بالا به پستی در رود
آنگه از پستی به بالا بر رود
گندم از بالا بزیر خاک شد
بعد از آن او خوشه و چالاک شد
دانهٔ هر میوه آمد در زمین
بعد از آن سرها بر آورد از دفین
اصل نعمتها ز گردون تا بخاک
زیر آمد شد غذای جان پاک
از تواضع چون ز گردون شد بزیر
گشت جزو آدمی حی دلیر

چون قضا آهنگ نارنجات کرد
روستایی شهریی را مات کرد
با هزاران حزم خواجه مات شد
زان سفر در معرض آفات شد
اعتمادش بر ثبات خویش بود
گرچه که بد نیم سیلش در ربود
چون قضا بیرون کند از چرخ سر
عاقلان گردند جمله کور و کر
ماهیان افتند از دریا برون
دام گیرد مرغ پران را زبون

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

کاردانان راه دیگر میروند
ما تبه‌کاران براه دیگریم

گرگ را نشناختستیم از شبان
در چراگاهی که عمری میچریم

بر سپهر معرفت کی بر شویم
تا بپر و بال چوبین میپریم

واعظیم اما نه بهر خویشتن
از برای دیگران بر منبریم

آگه از عیب عیان خود نه‌ایم
پرده‌های عیب مردم میدریم

سفلگیها میکند نفس زبون
ما همی این سفله را میپروریم

بشکنیم از جهل و خود را نشکنیم
بگذریم از جان و از تن نگذریم

بادهٔ تحقیق چون خواهیم خورد؟
ما که مست هر خم و هر ساغریم

چونکه هر برزیگری را حاصلی است
حاصل ما چیست گر برزیگریم

چونکه باری گم شدیم اندر رهی
به که بار دیگر آن ره نسپریم

زان پراکندند اوراق کمال
تا بکوشش جمله را گرد آوریم

تا بیفشانند بر چینندمان
طوطی وقت و زمان را شکریم

#پروین_اعتصامی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ﺁﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺮﻭﻥ،
ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻮﺝ ﺧﻮﻥ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﮐﻤﺎﻥ ...

#هوشنگ_ابتهاج
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ای ترک چشم مستت بیمار خانهٔ دل
زلف تو دام جانها خال تو دانهٔ دل

آنجا که ترک چشمت شست جفا گشاید
تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل

خونابهٔ سرشکم ریزند مردم چشم
از آستانهٔ تو تا آسمانهٔ دل

دل اوفتاده عاجز بر آستانهٔ تو
تا عاجز اوفتادم بر آستانهٔ دل

دارد عبید مسکین دائم هوای عشقت
هم در میانهٔ جان هم در میانهٔ دل


#عبيد_زاكانى
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

می فروشی در لباس پارسا برگشته است

اه ازین نفرین که  با دست دعا برگشته است

پینه های دست و پا سر زد به پیشانی عجب

کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است

داد ازین طرز مسلمانی که هرکس در نظر

قبله را میجوید اما از خدا برگشته است

خیمه خورشید را دین دار ها  آتش زدند

آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است

از بد و نیک جهان جای شکایت هست و نیست

خوب یا بد هرچه هست از ما به ما برگشته است

#فاضل_نظری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

صبح از نسیم زلف تو، یکدم دمیده است
عالم همه شمامه عنبر، گرفته است

باد صبا به بوی تو در باغ، رفته است
بس خردها که بر گل احمر، گرفته است

#سلمان_ساوجی

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

امشب دلم آرزوی تو دارد
نجواکنان و بی آرام ، خوش با خدایش
می نالد و گفت و گوی تو دارد
تو ، آنچه در خواب بینند
پوشیده در پرده های خیال آفرینند
تو ، آنچه در قصه خوانند
تو ، آنچه بی اختیارند پیشش
و آنچه خواهند نامش ندانند
امشب دلم آرزوی تو دارد.
دل آرزوی تو وانگاه
این بستر تهمت آغشته ی چشم در راه
بوی تو ، بوی تو ، بوی تو دارد...

#مهدی_اخوان_ثالث
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ما را..
به غم 
عشق..

همان عشق علاج
است.....
#بیدل_دهلوی                    
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

هر غنچه به چشم من دل‌تنگ، جز این نیست

یادآوری خاطره‌ی بوسه‌ی دیدار

کُشتم دل خود را که نبینم دگری را

یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار

#فاضل_نظری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

تا روانم هَست خواهم راند نامَت بر زبان

تا وجودم هَست خواهم کَند نقشَت در ضَمیر

#سعدی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ای یاد تو آفت سکونِ دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من

من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من ؟

#عراقی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
[غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم]

مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

#وحشی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

 ني زن ميخانه بگو جان به لب آور
تا با تب و لب بر لب جانانه بميرم
آن سلسله ي زلف که زنار دلم بود
در گردنم آويز که ديوانه بميرم
اين دير مغان ته چک ايران قديم است
اينجاست که من بي چک و بي چانه بميرم
در زندگي افسانه شدم در همه آفاق
بگذار که در مرگ هم افسانه بميرم

#شهریار
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

‌هرکسی از عشق با خود یادگاری می‌برد ...

یادگار  من غمی در جان و زخمی بر تن است!

#فاضل_نظری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

گر ترا از غيب چشمی باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق خاك و نطق آب و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
هر جمادی با تو می گويد سخن
كو ترا آن گوش و چشم ؟ ای بوالحسن !
گر نبودی واقف از حق ، جان باد
فرق كی كردی ميان قوم عاد؟
جمله ذرات در عالم نهان
با تو می گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصير و باهشيم
با شما نامحرمان ، ما خاموشيم
از جمادی ، سوی جان جان شويد
غلغل اجزای عالم بشنويد!
فاش ، تسبيح جمادات آيدت
وسوسه تاءويلها بفزايدت
چون ندارد جان تو قنديلها
بهر بينش كرده ای تاءويلها

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ز تو هر ذره جهانی ،  ز تو هر قطره چو جانی

چو ز تو یافت نشانی ،  چه کند نام و نشان را ؟

[بطلب امن و امان را ، بگزین گوشه گران را ]

بِشِنو راه دهان را ، مگشا راه دهان را !
 
#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

گفتا که می‌بوسم تو را، گفتم تمنا می‌کنم
گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می‌کنم

گفتا ز‌ بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می‌کنم

گفتا که تلخی‌های می‌ گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می‌کنم

گفتا چه می‌بینی بگو، در چشم چون آیینه‌ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می‌کنم

گفتا که از بی‌طاقتی دل قصد یغما می‌کند
گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می‌خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می‌کنم

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می‌کنم

#سیمین_بهبهانی
‌‌@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر


گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح

گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است

گفتی که با صفاتر از این نوبهار چیست؟

گفتم جمال دوست، بسی با صفاتر است

#فریدون_مشیری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
       جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست

این چشم جهان بین مرا در همه عالم
         جز بر سر کویت تماشای دگر نیست

#عراقی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

به چه مشغول كنم دیده و دل را كه مدام

دل تو را می‌طلبد

دیده تو را می‌جوید

#صائب_تبریزی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

نور خواهی ، مستعد نور شو

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم
پای تو مانده ام آنقدر که ویران بشوم

منم و شهر حسودان ، منم و این همه بغض
بغلم کن که در آغوش تو پنهان بشوم

ابرم و بر تن تنهایی خود می بارم
دوست دارم که بر اندام تو باران بشوم

باش و بی رحم تر از ارتش نازی ها باش
تا در اشغال تو یک عمر لهستان بشوم

من دیوانه به امید تو عاشق شده ام
تو بلد باش مرا تا کمی آسان بشوم

من خودم را بلدم، غیر جنون راهی نیست!
کمکم کن که در آغوش تو درمان بشوم

عهد بستم که کنار تو به پایان برسم
من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم

#علی_صفری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

در این خیمه‌شب‌بازیِ روزگار
درست است من هم عروسک شدم !
درست است در سلکِ بازیچگان
نمایان به صد رنگ و مسلک شدم

سرِ نخ به دستان، در این صحنه‌ها
نخ‌آویزِ دستانِ دیگر شدند
تماشاگران را چه پنداشتی ؟
که مبهوتِ این گونه منظر شدند

به بازیچه و دست‌ها، بنگرید
همه، حُکم‌بردارِ یکدیگرند
گر از دیدهٔ من، تماشا کنید
تماشاگران نیز، بازیگرند

ولی من از آنگونه بازیچه‌ها
نبودم که بیهوده رقصان شوم
سرِ نخ ندادم به دستِ کسی
که از رقصِ او، خود گریزان شوم

تماشاگران، جمله حیران شدند
از این رقص و نقشی که من داشتم
در این صحنه‌ها، جامه‌ٔ ساده‌ای
که بی‌رنگ‌تر شد، به تن داشتم

چو این دید آن خیمه‌شب‌بازِ دهر
که تنها تماشاگرِ صحنه‌هاست
فغان زد تو بازیچهٔ کیستی ؟
که از دیگران رقص و نقشت جداست

بگفتم؛ سرِ نخ مرا دستِ توست
نه در دستِ بازیگرانِ دگر
برای تو تنها به رقصم ولی
به آزادگی در جهانِ دگر

#معینی_کرمانشاهی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

زهی در کـــوی عشقت مسکن دل
چــــــه می‌خواهی ازین خون خوردن دل

چکیده خــــون دل بر دامن جان
گرفته جان پـــــرخون دامن دل

#عطار
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر....

در چنین حالت، طریق پارسایی، مشکل است!!!...

#سلمان_ساوجی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

پادشای نجف مال
یا سلطان دین پادشای نجف مال
فرد فریـــاد رس بی مثل و مثال
محـــرم اســرار بینــای ذوالجلال
هــانا شـاهســـــوار کننده‌ی خیبر
دخـیلن ســـاقی سرچشمه‌ی کوثر
روی سلمـــانمن یا عـــلی هـــاوار
یا کــان کـــرم ، کـــرم بی شـــمار
جـبرئیل وصف تو ها مکرد اظهار
یا واقـــف ســــرّ دانای کــــردگار
هـانا بخشـــنده‌ی قـــــنبر و قطار
حیــدر و صــفدر یا مــولای کرّار
آمـــان یا علی شــــای دلدل سوار
شـــای لافــتایی صاحب ذوالفقار
ای فــلک رفعــت ای کیــوان وقار
معجـــز بی شـمار ای بربر معـمار
صاحــب الوجــود ورجه احیا هی
عــلام عـــلوم کــــس نـــورده پی
هی هی عــذابم بی شـمارن هی
ای آقـــای قــنبر و تو عـــارن هی
هرچن دلی رش هم عصـیان بارم
و لطــفت مـــــــــــــولام امیدوارم

[ تنبور و صدا :
زنده یاد خلیل عالی نژاد ]
@navayesher

Читать полностью…
Subscribe to a channel