هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali
برای مست شدن، دیدنِ لبت کافیست !
شرابِ جامدِ تو ... استکان نمی خواهد !
@navayesher
بیتو بزم گل و مهتاب چه خواهد بودن؟
عيشِ گلگشت و میِ ناب چه خواهد بون؟
پيشِ لبخند تو اي غنچۀ شاداب بهشت
خندههای گل سيراب چه خواهد بودن؟...
عمر، چون گوهر ناياب بُوَد با تو، ولی
بیتو جز مونس ناباب چه خواهد بودن؟
تو كه در ساحل امني و امان، کِی دانی
حال افتاده به غرقاب چه خواهد بودن؟
#مهدی_اخوان_ثالث
@navayesher
آدم از وسوسه افتاد زمین انسان شد
آه اگر سیب نبود عشق چه باید میکرد...
#علیرضا_آذر
@navayesher
ای نسخهی نامهی الهی که توئی
وی آینهی جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود به طلب هر آنچه خواهی که توئی
#مولانا
@navayesher
حملهٔ دیگر تو خاکی پیشه گیر
تا کنم بر جمله میرانت امیر
آب از بالا به پستی در رود
آنگه از پستی به بالا بر رود
گندم از بالا بزیر خاک شد
بعد از آن او خوشه و چالاک شد
دانهٔ هر میوه آمد در زمین
بعد از آن سرها بر آورد از دفین
اصل نعمتها ز گردون تا بخاک
زیر آمد شد غذای جان پاک
از تواضع چون ز گردون شد بزیر
گشت جزو آدمی حی دلیر
چون قضا آهنگ نارنجات کرد
روستایی شهریی را مات کرد
با هزاران حزم خواجه مات شد
زان سفر در معرض آفات شد
اعتمادش بر ثبات خویش بود
گرچه که بد نیم سیلش در ربود
چون قضا بیرون کند از چرخ سر
عاقلان گردند جمله کور و کر
ماهیان افتند از دریا برون
دام گیرد مرغ پران را زبون
#مولانا
@navayesher
کاردانان راه دیگر میروند
ما تبهکاران براه دیگریم
گرگ را نشناختستیم از شبان
در چراگاهی که عمری میچریم
بر سپهر معرفت کی بر شویم
تا بپر و بال چوبین میپریم
واعظیم اما نه بهر خویشتن
از برای دیگران بر منبریم
آگه از عیب عیان خود نهایم
پردههای عیب مردم میدریم
سفلگیها میکند نفس زبون
ما همی این سفله را میپروریم
بشکنیم از جهل و خود را نشکنیم
بگذریم از جان و از تن نگذریم
بادهٔ تحقیق چون خواهیم خورد؟
ما که مست هر خم و هر ساغریم
چونکه هر برزیگری را حاصلی است
حاصل ما چیست گر برزیگریم
چونکه باری گم شدیم اندر رهی
به که بار دیگر آن ره نسپریم
زان پراکندند اوراق کمال
تا بکوشش جمله را گرد آوریم
تا بیفشانند بر چینندمان
طوطی وقت و زمان را شکریم
#پروین_اعتصامی
@navayesher
ﺁﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺮﻭﻥ،
ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻮﺝ ﺧﻮﻥ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﮐﻤﺎﻥ ...
#هوشنگ_ابتهاج
@navayesher
ای ترک چشم مستت بیمار خانهٔ دل
زلف تو دام جانها خال تو دانهٔ دل
آنجا که ترک چشمت شست جفا گشاید
تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل
خونابهٔ سرشکم ریزند مردم چشم
از آستانهٔ تو تا آسمانهٔ دل
دل اوفتاده عاجز بر آستانهٔ تو
تا عاجز اوفتادم بر آستانهٔ دل
دارد عبید مسکین دائم هوای عشقت
هم در میانهٔ جان هم در میانهٔ دل
#عبيد_زاكانى
@navayesher
می فروشی در لباس پارسا برگشته است
اه ازین نفرین که با دست دعا برگشته است
پینه های دست و پا سر زد به پیشانی عجب
کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است
داد ازین طرز مسلمانی که هرکس در نظر
قبله را میجوید اما از خدا برگشته است
خیمه خورشید را دین دار ها آتش زدند
آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است
از بد و نیک جهان جای شکایت هست و نیست
خوب یا بد هرچه هست از ما به ما برگشته است
#فاضل_نظری
@navayesher
صبح از نسیم زلف تو، یکدم دمیده است
عالم همه شمامه عنبر، گرفته است
باد صبا به بوی تو در باغ، رفته است
بس خردها که بر گل احمر، گرفته است
#سلمان_ساوجی
@navayesher
امشب دلم آرزوی تو دارد
نجواکنان و بی آرام ، خوش با خدایش
می نالد و گفت و گوی تو دارد
تو ، آنچه در خواب بینند
پوشیده در پرده های خیال آفرینند
تو ، آنچه در قصه خوانند
تو ، آنچه بی اختیارند پیشش
و آنچه خواهند نامش ندانند
امشب دلم آرزوی تو دارد.
دل آرزوی تو وانگاه
این بستر تهمت آغشته ی چشم در راه
بوی تو ، بوی تو ، بوی تو دارد...
#مهدی_اخوان_ثالث
@navayesher
ما را..
به غم
عشق..
همان عشق علاج
است.....
#بیدل_دهلوی
@navayesher
هر غنچه به چشم من دلتنگ، جز این نیست
یادآوری خاطرهی بوسهی دیدار
کُشتم دل خود را که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار
#فاضل_نظری
@navayesher
تا روانم هَست خواهم راند نامَت بر زبان
تا وجودم هَست خواهم کَند نقشَت در ضَمیر
#سعدی
@navayesher
ای یاد تو آفت سکونِ دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من ؟
#عراقی
@navayesher
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
[غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم]
مگو وقتی دل صد پارهای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم
#وحشی
@navayesher
ني زن ميخانه بگو جان به لب آور
تا با تب و لب بر لب جانانه بميرم
آن سلسله ي زلف که زنار دلم بود
در گردنم آويز که ديوانه بميرم
اين دير مغان ته چک ايران قديم است
اينجاست که من بي چک و بي چانه بميرم
در زندگي افسانه شدم در همه آفاق
بگذار که در مرگ هم افسانه بميرم
#شهریار
@navayesher
هرکسی از عشق با خود یادگاری میبرد ...
یادگار من غمی در جان و زخمی بر تن است!
#فاضل_نظری
@navayesher
گر ترا از غيب چشمی باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق خاك و نطق آب و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
هر جمادی با تو می گويد سخن
كو ترا آن گوش و چشم ؟ ای بوالحسن !
گر نبودی واقف از حق ، جان باد
فرق كی كردی ميان قوم عاد؟
جمله ذرات در عالم نهان
با تو می گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصير و باهشيم
با شما نامحرمان ، ما خاموشيم
از جمادی ، سوی جان جان شويد
غلغل اجزای عالم بشنويد!
فاش ، تسبيح جمادات آيدت
وسوسه تاءويلها بفزايدت
چون ندارد جان تو قنديلها
بهر بينش كرده ای تاءويلها
#مولانا
@navayesher
ز تو هر ذره جهانی ، ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی ، چه کند نام و نشان را ؟
[بطلب امن و امان را ، بگزین گوشه گران را ]
بِشِنو راه دهان را ، مگشا راه دهان را !
#مولانا
@navayesher
گفتا که میبوسم تو را، گفتم تمنا میکنم
گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا میکنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا میکنم
گفتا که تلخیهای می گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا میکنم
گفتا چه میبینی بگو، در چشم چون آیینهام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا میکنم
گفتا که از بیطاقتی دل قصد یغما میکند
گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی میخرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا میکنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا میکنم
#سیمین_بهبهانی
@navayesher
گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است
گفتی که با صفاتر از این نوبهار چیست؟
گفتم جمال دوست، بسی با صفاتر است
#فریدون_مشیری
@navayesher
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کویت تماشای دگر نیست
#عراقی
@navayesher
به چه مشغول كنم دیده و دل را كه مدام
دل تو را میطلبد
دیده تو را میجوید
#صائب_تبریزی
@navayesher
من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم
پای تو مانده ام آنقدر که ویران بشوم
منم و شهر حسودان ، منم و این همه بغض
بغلم کن که در آغوش تو پنهان بشوم
ابرم و بر تن تنهایی خود می بارم
دوست دارم که بر اندام تو باران بشوم
باش و بی رحم تر از ارتش نازی ها باش
تا در اشغال تو یک عمر لهستان بشوم
من دیوانه به امید تو عاشق شده ام
تو بلد باش مرا تا کمی آسان بشوم
من خودم را بلدم، غیر جنون راهی نیست!
کمکم کن که در آغوش تو درمان بشوم
عهد بستم که کنار تو به پایان برسم
من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم
#علی_صفری
@navayesher
در این خیمهشببازیِ روزگار
درست است من هم عروسک شدم !
درست است در سلکِ بازیچگان
نمایان به صد رنگ و مسلک شدم
سرِ نخ به دستان، در این صحنهها
نخآویزِ دستانِ دیگر شدند
تماشاگران را چه پنداشتی ؟
که مبهوتِ این گونه منظر شدند
به بازیچه و دستها، بنگرید
همه، حُکمبردارِ یکدیگرند
گر از دیدهٔ من، تماشا کنید
تماشاگران نیز، بازیگرند
ولی من از آنگونه بازیچهها
نبودم که بیهوده رقصان شوم
سرِ نخ ندادم به دستِ کسی
که از رقصِ او، خود گریزان شوم
تماشاگران، جمله حیران شدند
از این رقص و نقشی که من داشتم
در این صحنهها، جامهٔ سادهای
که بیرنگتر شد، به تن داشتم
چو این دید آن خیمهشببازِ دهر
که تنها تماشاگرِ صحنههاست
فغان زد تو بازیچهٔ کیستی ؟
که از دیگران رقص و نقشت جداست
بگفتم؛ سرِ نخ مرا دستِ توست
نه در دستِ بازیگرانِ دگر
برای تو تنها به رقصم ولی
به آزادگی در جهانِ دگر
#معینی_کرمانشاهی
@navayesher
زهی در کـــوی عشقت مسکن دل
چــــــه میخواهی ازین خون خوردن دل
چکیده خــــون دل بر دامن جان
گرفته جان پـــــرخون دامن دل
#عطار
@navayesher
عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر....
در چنین حالت، طریق پارسایی، مشکل است!!!...
#سلمان_ساوجی
@navayesher
پادشای نجف مال
یا سلطان دین پادشای نجف مال
فرد فریـــاد رس بی مثل و مثال
محـــرم اســرار بینــای ذوالجلال
هــانا شـاهســـــوار کنندهی خیبر
دخـیلن ســـاقی سرچشمهی کوثر
روی سلمـــانمن یا عـــلی هـــاوار
یا کــان کـــرم ، کـــرم بی شـــمار
جـبرئیل وصف تو ها مکرد اظهار
یا واقـــف ســــرّ دانای کــــردگار
هـانا بخشـــندهی قـــــنبر و قطار
حیــدر و صــفدر یا مــولای کرّار
آمـــان یا علی شــــای دلدل سوار
شـــای لافــتایی صاحب ذوالفقار
ای فــلک رفعــت ای کیــوان وقار
معجـــز بی شـمار ای بربر معـمار
صاحــب الوجــود ورجه احیا هی
عــلام عـــلوم کــــس نـــورده پی
هی هی عــذابم بی شـمارن هی
ای آقـــای قــنبر و تو عـــارن هی
هرچن دلی رش هم عصـیان بارم
و لطــفت مـــــــــــــولام امیدوارم
[ تنبور و صدا :
زنده یاد خلیل عالی نژاد ]
@navayesher