کفایتم ندهد بوسه ، دست اگر برسد ،
چنان کنم که بیارزد به ننگِ بُهتانش!
#حسین_جنتی
@navayesher
جان من جان تو جانت جان من
هیچ دیدستی دو جان در یک بدن
ای تن ار بی او به صد جان زندهای
جان طلب کن جان و لاف تن مزن
#مولانا
@navayesher
گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش!
دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد!!!
#سعدی
@navayesher
دست نمیدهد مرا بی تو نفس زدن دمی
زانکه دمی که با توام قوت من است عالمی
صبح به یک نفس جهان روشن ازآن همی کند
کز سر صدق هر نفس با تو برآورد دمی
#عطار
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
#حافظ
@navayesher
کانال نوای شعر روز بزرگداشت حکیم ابو علی سینا و روز پزشک را تبریک میگوید
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@navayesher
این سخن و آواز از اندیشه خاست
تو ندانی بحر اندیشه کجاست
لیک چون موج سخن دیدی لطیف
بحر آن دانی که باشد هم شریف
#مولانا
@navayesher
به عشق نارس من طعنه میزنی اما...
اگر هوس بڪنے سیب ڪال هم خوب است!
#احمد_بابایی
@navayesher
گر با غم عشق ، سازگار آید دل
بر مرکبِ آرزو سوار آید دل
گر دل نبُود ، کجا وطن سازد عشق ؟
ور عشق نباشد ، به چه کار آید دل ؟
#ابوسعید_ابوالخیر
@navayesher
به غیر از بوسه کز تکرار، رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن
#صائب_تبریزی
@navayesher
ﺧﻮﺷﺎ ﻣﺮغی ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻨﺞ ﻗﻔﺲ ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﺻﻴّﺎﺩﺵ
ﭼﻨﺎﻥ ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﺁﺯﺍﺩﺵ...
#ﻋﺎﺷﻖ_ﺍﺻﻔﻬﺎنی
@navayesher
ما اهل دلیم شعر به جانانه سراییم
از نقش همه اهل ریا رنگ زداییم
گر همسفر اهل دلی با نفس عشق
از خویش رهاشو ڪه ازین بند جداییم
#حافظ
@navayesher
سر کوه بلند از ابر و مهتاب
گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب
اگر خوابند اگر بیدار، گویند
که هستی سایهٔ ابر است، دریاب
سر کوه بلند آمد حبیبم
بهاران بود و دنیا سبز و خرم
در آن لحظه که بوسیدم لبش را
نسیم و لاله رقصیدند با هم
#مهدی_اخوان_ثالث
@navayesher
گفتی که مرا یار وفادار بسی هست
هستند ،ولی نیست وفادار تر از من ...
#هلالی_جغتایی
@navayesher
تمامِ این پاییز را
صرف گردآوری کلمه خواهم کرد،
که وقتی زمستان رسید،
طولانیترین قصیدهی عاشقانه را
برایت بنویسم!
#شیرکو_بیکس
@navayesher
پریدختِ کمی لختِ زیادی نازِ واویلا
چه با من میکنی ای دلبرِ طنازِ واویلا
تراشت داده مرمرگون و قد موزون و مو زیتون
خدایی که زده نقشت در این اعجازِ واویلا
شمیمِ خنده هایت اصل و گلبرگِ طلایت اصل
لبانت زعفرانِ سرگُلِ ممتازِ واویلا
دو "نارنجِ قوام" آن سویِ "باغِ دلگشا" داری
غزل میخوانی از زیباییِ شیرازِ واویلا
کش و قوسِ تنت با چرخشی رویِ مدارِ دف
چه غوغایی به پا کرده به رقص و سازِ واویلا
"بنان" را صفحه صفحه میگذاری پشتِ سر با ناز
"قمر" مبهوتِ این تحریر و این آوازِ واویلا
چنین که می نوازد باد مویت را، گمان دارم
شده هر تار، کوکِ پنجه یِ شهنازِ واویلا
نه از اکنون که میریزی به رگهایم شرابِ ناب
شدم مستِ نگاهت از همان آغازِ واویلا
تو مقصود از تمامِ خلقتی و تا ابد با توست
هرآنکس باخبر شد چون من از این رازِ واویلا
سرودم باز در وصفت غزل تا باز بنویسند:
امان از دستِ شهرادِ غزلپردازِ واویلا
#شهراد_ميدرى
@navayesher
ما را مگو حكايت شادی، ڪه تا به حَشر
ماييم و سينه ایی ڪه در آن ماجرای توست
#همام_تبريزی
@navayesher
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
#سعدی
@navayesher
ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
وز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم
#هوشنگ_ابتهاج
@navayesher
بانو کجا؟ بوسه ی امشب چه میشود؟
منطق نخوانده فلسفه را پاس میکنی؟
#سیدمهدی_وزیری
@navayesher
بيانِ شـوق چـه حٖاجت كه سوزِ آتشِ دل
توان شناخت ز سوزي كه در سخن باشد
#حافظ
@navayesher
هر چه کُنی بکُن، مَکُن؛ترک من ای نگار من
هر چه بَری ببر، مبر ؛سنگدلی به کار من
هر چه هلی بهل، مهل؛پرده به روی چون قمر
هر چه دری بدر، مدر ؛ پرده اعتبـار من
هر چه کشی بکش، مکش؛باده به بزم مدعی
هر چه خوری بخور، مخور؛خون من ای نگار من
هر چه دهی بده، مده؛زلف به باد ای صنم
هر چه نهی بنه، منه ؛پای به رهگذار من
هر چه کُشی بکُش، مکُش؛صید حرم که نیست خوش
هـر چه شَوی بشو، مشو؛تشنه به خون زار من
هر چه بُری بِبُر، مَبُر ؛رشته الفت مـرا
هر چه کَنی بکَن، مکَن؛خانه ی اختیار من
هر چه روی برو، مرو ؛راه خلاف دوستی
هر چه زنی بزن، مزن؛طعنه به روزگار من
#شوریده_شیرازی
@navayesher
می دانم
عمری ست کنارِ هم و
هرگز به هم نمی رسیم
درست مثل ریل هایی
که رؤیاهای ما را به سر منزلِ ممکن رسانده اند
نازنین
هرگز نخواه که روزی به هم برسیم
همچون واگن های بی قرارِ هر قطاری
واژگون خواهیم شد
آن وقت همه می فهمند
ما حامل چند گفت و گوی عاشقانه
چند نامه ی ناخوانده و
چند بوسه ی بی ریا بوده ایم
#شیر_کو_بیکس
@navayesher
بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز دست
قدر گل بلبل شناسد، قدر باده می پرست
زاهد، از بدنامیم دیگر مترسان، زانکه من
گر برآرم نام نیکو، پیش بدنامان بد است
#امیر_خسرو_دهلوی
@navayesher
چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانهی
آسمان جا داد،
آن که رودخانه ها را به رقص در آورد،
و کوه ها را بر افراشت،
چه می شد اگر او، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر ..
#نزار_قبانی
@navayesher
پس نهانیها به ضد پیدا شود
چونک حق را نیست ضد ،پنهان بود
پس به ضد نور ، دانستی تو نور
ضد ضد را مینماید در صدور
نور حق را نیست ضدی در وجود
تا به ضد او را توان پیدا نمود
#مولانا
@navayesher
هله عاشقان بکوشید، که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پَرَّد، چو بدن گران نماند
ای عاشقان بر جسمهایتان تکیه نکنید و ننازید که تا همیشه با ما نخواهد ماند و وقتی به درک این برسی که جسم روی روان و ذهن سنگینی داره ، با چشم دل میتونی تجربه ی سفر به آسمان داشته باشی
دل و جان به آب حکمت، ز غبارها بشویید
هله تا دو چشم حسرت ، سوی خاکدان نماند
گرد و غبار دل و جان رو با آگاهی های پر حکمت وهدفمند خداوند بشویید تا و چشم دل باز کنید تا فرصت دارید که چشم های ظاهری بیشتر از این خیره به زباله دان دنیا نباشه
نه که هر چه در جهانست، نه که عشق جانِ آنست
جز عشق هر چه بینی ، همه جاودان نماند
هرچیزی که در جهان میبینی باطنش از عشق هست و در جهت عشق آفریده شده پس جاودان نیست و فانیه و تو باید باطنش رو ببینی که اونه که ماندگاره
عدم تو همچو مشرق ، اجل تو همچو مغرب
سوی آسمان دیگر، که به آسمان نماند
عشق است که می تواند باعث شود در هر مرحله ای نیستی حاصل شده و آن نیستی در این مرحله به یک هستی جدیدی در مرحله بعدی منجر گردد. بنابراین بیهوده نباید در دنیای بیرون به دنبال آسمانها گشت و این کار را می توان با یک سفر درونی شروع کرد
ره آسمان درونست ، پر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوی شد ، غم نردبان نماند
راه خوشبختی از درون تو شروع میشه پس پر و بال عشق رو قوی کن که وقتی چشم دل و باطن بین تو قوی شد دیگه غم ظواهر دنیا که مثل نردبانی در قیاس با پر پرواز (عشق)هست رو نداری
تو مبین جهان ز بیرون، که جهان درونِ دیدهست
چو دو دیده را ببستی، ز جهان ، جهان نماند
رمز و راز هستی و خوشبختی از درون تو آغاز میشه بیرون دنبالش نگرد وقتی چشم ظاهر رو بستی و چشم دل رو باز کردی دیگه زشتی های دنیا رو نمیبینی و جهان رو بسیار زیبا خواهی دید
دل تو مثال بامست و حواس ناودانها
تو ز بام آب میخور. که چو ناودان نماند
چشم دل و ادراک مثل بام هست و چیزی که با حواس پنجگانه میبینیم مثل ناودان هست . تو از چشم دل جهان رو ببین و چشم دل رو سیراب کنی از منبع بالاتر و روشن ترش قطعا آب زلال تری نصیبت میشه و دیگه به ظاهر دنیا اهمیت نمیدی .
تو ز لوحِ دل فروخوان، به تمامی، این غزل را
منگر تو در زبانم، که لب و زبان نماند
تمامی این غزل درسته به زبان ظاهر گفته شده ولی با ضمیر دل اونو بخون چون زبان پر از محدودیته و اگه یا چشم دل بخونیش میتونی کامل درکش کنی و دیگه استرس مولانا برای اینکه منظورشو بفهمیم کم میشه
تن آدمی کمان و نفس و سخن چو تیرش
چو برفت تیر و ترکش ، عملِ کمان نماند
جسم انسان مثل کمال و درک و معنویاتش همون تیر هستند ، این کمان فقط برای پرتاب این تیر معنویات و ادراکات به بالاتر هستند و بس و وقتی تیر پرتاب بشه دیگه جسم استفاده ای نداره
#مولانا
@navayesher