هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali
نامی برای مردن
نامی برای تا به ابد زیستن
نامی برای بی که بدانی چرا
گاهی گریستن
تاریخِ عاشقان
فهرستِ کوچکی
از بیشمار نامِ شهیدان توست
پیغمبران
به نامِ تو سوگند خوردهاند
و شاعرانِ گمنام
تنها به جرمِ بردنِ نامِ تو مردهاند
زیرا که نامِ کوچکِ تو
شرحِ هزار نامِ بزرگِ خداست
زیرا
هزار نامِ خدا
زیباست!
#قیصر_امین_پور
@navayesher
#لیله_الرغائب
.
🌺امشب شب آرزوهاست🌺
آرزو کنیم حال همه خوب باشد
خیابان، پر باشد از عابران سرخوشی که
نه غصه ای برای خوردن دارند
نه مشکلی برای حل نشدن
نه دلیلی برای گوشه گیری وتنها بودن
آرزو کنیم حال همه خوب باشد
به خوبی، عطریاس کوچه باغ های قدیمی
به خوبی دو روز مانده به عیدزمان کودکی
وبه خوبی همان روزی که آرامش و عشق
به خیابان های این شهر، برگردد
الهی بهترین ها برات رقم بخوره.
@navayesher
ای خوب تر از لیلی
بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند
در کوه و بیابانم...
#سعدی
@navayesher
|
برای گریه من شانه ات مناسب نیست
بیا به خانه ی من خانه ات مناسب نیست
همیشه قیمت هر چیز را به من بسپار
برای چانه زدن چانه ات مناسب نیست
اگر به میکده ات هیچ کس نمی آید
در ورودی میخانه ات مناسب نیست
برای چرخ زدن گرد شمع من بیا
دو بال نازک پروانه ات مناسب نیست
چقدر شام شبت جالب و به موقع بود
زمان دادن صبحانه ات مناسب نیست
برای بار نخستین به دامت افتادم
برای بار دگر دانه ات مناسب نیست
چرا به زلف تو بر می خورد عزیز!؟
تو هم شبیه منی ٬ شانه ات مناسب نیست
همیشه مشتری دائم الخمار توام
اگر چه قیمت پیمانه ات مناسب نیست
#ناصر_فیض
@navayesher
منصور یاقوتی (۵ اسفند ۱۳۲۷ در کیوهنان سنقر، استان کرمانشاه - ۸ دی ۱۴۰۳ در کرمانشاه)، داستاننویس، شاعر و منتقد ادبی بود. وی در زمینه داستان کوتاه و داستان بلند فارسی متون درخشانی خلق کرده و یکی از چهرههای شاخص و مطرح در میان نویسندگان نسل دههٔ ۴۰ و ۵۰ ایران به شمار می آید.[ همچنین، وی از مهمترین روستایینویسان دهه ۵۰ و از پیروان سبک صمد بهرنگی بود.منصور یاقوتی بعد از تحمل یک دوره بیماری ظهر روز شنبه ۸ دی ۱۴۰۳ در منزلش درگذشت
روحش شاد یادش گرامی🖤
@navayesher
هرروز سراغ دردسر می گردم
با عشق به دنبال خطر می گردم
گفتی که: (برو), چشم, ولی چون خورشید
شب می روم و سپیده برمی گردم
#بیژن_ارژن
@navayesher
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفأل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد ...
#سید_حمیدرضا_برقعی
@navayesher
روزِ خلقت، در گِل ما شوقِ دیدارِ تو بود.
#فاضل_نظری
@navayesher
رنج تو بر جانِ ما بادا،
مبادا بر تنت ...
#مولانا
تولد حضرت فاطمه سلام الله علیها روز مادر گرامی❤
@navayesher
با زلف تو قصه ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
#عبید_زاکانی
@navayesher
پاییز هم گذشت و دلت عاشقم نشد
چشم انتظار سوز زمستان و بهمنم…
#فاطمه_دشتی
@navayesher
شبی...
_کدام شب؟
شبی...
شبی ستارهای دهان گشود.
_ چه گفت؟
نگفت، از لبش چکید.
_سخن چکید؟
سخن نه، اشک.
ستاره میگریست.
_ستارهء کدام کهکشان؟
ستارهای که کهکشان نداشت...
#ه_ا_سایه
@navayesher
قسم به روح لطیفت به روح حساست
نخواستم بشوم من یُوَسِوسُ النّاسَت
دلیل رفتن خود را نوشته ام اما
به حکم عقل بخوانش نه حکم احساست
تو گنج بودی و قدر تو را ندانستم
نشان به گوهر چشمان مثل الماست
دوباره نام تو آمد به یادت افتادم
جهان چه عطر عجیبی گرفته از یاسَت
اگر چه در دل تو نیستم ولی بسپار
مرا به حافظه ی چشم های عکّاست
#سیدتقی_سیدی
@navayesher
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
@navayesher
فرقی ندارد شاید و امای بعضی ها
عاشق که باشی می نشینی پای بعضی ها
با هر که از عشق تو می گویم نمی فهمد
دنیای من دور است از دنیای بعضی ها
هرکس که می بیند مرا با خویش می گوید
ای کاش کافر هم نباشد جای بعضی ها
بعضی برای دل ضرر دارند!! حالا ما
ماندیم و بودن های "دلفرسای" بعضی ها
این شعرها مجموعه ی غم های موزون است
خروارها درد است در هر بای "بعضی ها"
شاعر که باشی بی سبب گاهی پریشانی
دیگر بماند بی وفایی های بعضی ها
امروز من ویرانه شد... اما تماشا کن
آهم چه خواهد کرد با فردای بعضی ها...
#حامد_معماری
@navayesher
آرزو داشتم که در روزگار دیگری دوستت میداشتم ...♥️
#نزار_قبانی
@navayesher
سر از قنوت کسی در نیاوری جز من ...
از این شبی که شب آرزوست می ترسم
#محمد_مهدی_درویش_زاده
@navayesher
ترکیب گز و مسقطی و شیره و سوهان
لب های تو سوغاتی استان جدیدیست...
#علی_صفری
@navayesher
کمی زیتون، کمی خرما بیاور
شراب از معبد رویا بیاور
من عیسای تو هستم مریم عشق
مرا از نو شبی دنیا بیاور
#شهراد_میدری
@navayesher
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است
ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو
شاهراهیست که منزلگه دلدار من است
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است
طبله عطر گل و زلف عبیرافشانش
فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است
باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران
کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است
شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
نرگس او که طبیب دل بیمار من است
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است
@navayesher
مى خواست عشق را بِچِشاند به کامِ خلق
با طعمِ شير و شَهد و شکر، "مادر" آفريد
#روز_مادر_مبارک🩷
@navayesher
مبارکیِ یلدا تنها یک شرط دارد ؛ بودنت..
#مونا_واعظی
@navayesher
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر
بم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی
بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر
رفته ای ... اما گذشت عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سو غاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخار پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم"
خون انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر...
#حامد_عسکری
@navayesher
من دل از مهرش نمیشویم،تو دست از من بشوی…
#سعدی
@navayesher
دریغ می کنی از من نگاه را حتی
و نیز زمزمه ی گاه گاه را حتی
من و تو ره به ثوابی نمی بریم از هم
چرا مضایقه داری گناه را حتی؟
تو اشتباه بزرگ منی، ببخشایم
به دیده می کشم این اشتباه را حتی
به من که سبز پرستم چه گفت چشمانت؟
که دوست دارم - بخت سیاه را حتی!
به دیدن تو چنان خیره ام که نشناسم
تفاوت است اگر راه و چاه را حتی
اگر چه تشنه ی بوسیدن توأم - ای چشم!
بخواه، می کُشم این بوسه خواه را حتی
بیا تلالؤ شعرم بر آب ها - امشب
تراش می دهد الماس ماه را حتی
#محمدعلی_بهمنی
@navayesher
.
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
خیال خود به شبگردی به زلفش دیدم و گفتم
رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من
نهیبی میزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم بلرزد با نهیب من
خوشم من با تب عشقت طبیب آمد جوابش کن
حبیبم چشم بیمار تو بس باشد طبیب من
من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق
همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من
استادشهریار
@navayesher
فهمیده ام چه بر سرت آنروز آمده ...
از وضع چادری که پر از ردّ پا شده !
#حسن_لطفی
@navayesher