هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali
مرا تو راحت جانی و من تو را نگران
گناه کیست که من با توام، تو با دگران
اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است
جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن
به جست وجوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبه اند برایم تمام رهگذران
نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران
عجب ز عشق که هرکس حکایتی دارد
از این گدازه آتشفشانِ در فوران
خموش باش که با دیگران نمی گویند
رموز تجربه وحی را پیامبران
#فاضل_نظری
@navayesher
دیدنت منع است و مهرت در دلم در حال رشد
درک ربط بین تحریم و تورم سخت نیست...!
#محسن_حیدری
@navayesher
صد بار گفتمش وسط حرف من نخند
یکبار خنده کرد و... بیا عاشقش شدم!
#فرامرز_عرب_عامری
@navayesher
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گُل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما
سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقهی پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که «می بینم» بگیرد جای «می گویند»های ما
نمی دانم کجایی یا کهای، آنقدر می دانم
که می آیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدهی آیندهای ما
#قیصر_امین_پور
@navayesher
سَرَم به مُردگی ام گرم بود قبل از تو
چرا رسیدی و با عشق زنده ام کردی ؟!
#علی_فردوسی
@navayesher
نوک به چشمان نهنگي خسته ميزد يك كلاغ
آب اقيانوس تا اين سطح پايين آمده!!!
#کاظم_بهمنی
@navayesher
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لاله رُخی اگر تو را فرصت هست...
#خیام
@navayesher
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصهٔ دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصهٔ مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوعشمایل باشی
@navayesher
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
#قاسم_صرافان
@navayesher
شب من ظلمت نیست...
آتش سینه من آرام است،در مستی و هشیاری و در بود و نبود.خورشید من کی آرام دارد.چون خاموشی خوابگاه شب ،نرم و دزدانه بیایدتا روشنی مرا پنهان کند،خورشید گریز پای من آن سوی شب در کار است تا باز برآید و باز بیابد.
شب من ظلمت نیست،تاریکی روشن است
زین آتش نهفته در سینه من است
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت
#شاهرخ_مسکوب
@navayesher 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است
#صائب_تبریزی
@navayesher
عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بییار باش
شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش
وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم
گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش
صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش
من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش
#وحشیبافقی
@navayesher
.
تا خام شدیم، "آن" طلاها را برد
تا پلک زدیم، "این" زمین هارا خورد
ای شیخ بخور، ولی ببین کی گفتم
ملای زمینخوار زمین خواهد خورد
#خلیل_جوادی
@navayesher
نگیرد مرغِ دل در سینه آرام از خیالِ او...
#نجیب_کاشانی
@navayesher
وقتی که همه روی تو را ماه ببینند
دیگر چه نیاز است به اعلامِ مراجع؟!
@navayesher
بهشت آرزویِ تو ، بوی بهار می دهد...
#معینی_کرمانشاهی
@navayesher
به دلم افتاده از همی روزا
تو میای دستمه تو دس میگیری
منه به همه میری نشان میدی
حقمه از زندگیم پس میگیری
مه مخوام چشای تونه قاب بگیرم
بزنم رو در و دیوارای شهر
هر کجا رد بشم از نگات بگم
تا همه بدانن عاشقت منم
تو شدی دنیا و دین و زندگیم
تو شدی رویا و عشق بچگیم
کاش بشه یه دف دیه بچه بشیم
تونه باز بغل کنم به سادگی
یادته چه قولی دادیمان به هم
تو چنانی زیر او مجنون خم
اگه صد دفه دیه دنیا بیاییم
شک نکن بازم میشیم عاشق هم
خواننده : کوروش تیمورزاده
شعر : کوروش وکیل
@navayesher
دو قلب داشتم اى كاش در زمان نديدن
يكى براى تو مىشد يكى براى تپيدن
اراده ام به رمیدن اگر چه هست ولیکن
نه مانده پای دویدن،نه هست بال پریدن
بریدی از من غمگین، صد آفرین به تو زیبا
ولی بدان که مرا نیست تاب از تو بریدن
چه داغها که ندیدم، چه دردها نکشیدم
تو هم بگو چه کشیدی به غیر دست کشیدن؟
عبور کردی و رفتی چنان که هیچ نبودی
رسیدن است و جدایی، درود بر نرسیدن...
#سیدتقی_سیدی
@navayesher
مثنوی معنوی. دفتر اول
بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مُطهَّر از دغل
در غَزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خَدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبیّ و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشیرْ آن علی
کرد او اندر غزااَش کاهلی
گشت حیران آن مبارز، زین عمل
وز نمودن عفو و رحمتْ بیمحل
گفت بر من تیغِ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی؟
آن چه دیدی بهتر از پیکار من؟
تا شدی تو سست در اشکار من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و باز جست
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید
در دل و جان شعلهای آمد پدید
آن چه دیدی برتر از کون و مکان
که بِهْ از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر رَبّانیستی
در مُروَّت خود که داند کیستی؟
در مُرُوَّت، اَبْر موسیّی به تیه
کآمد از وی خوان و نانِ بیشبیه
ابرها گندم دهد کان را بجهد
پخته و شیرین کند مردم چو شهد
ابر موسی پر رحمت بر گشاد
پخته و شیرین بی زحمت بداد
از برای پختهخواران کرم
رحمتش افراخت در عالم علم
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یک روز زان اهل رجا
تا هم ایشان از خسیسی خاستند
گندنا و تره و خس خواستند
امت احمد که هستید از کرام
تا قیامت هست باقی آن طعام
چون ابیت عند ربی فاش شد
یطعم و یسقی کنایت ز آش شد
هیچ بیتاویل این را در پذیر
تا در آید در گلو چون شهد و شیر
زانک تاویلست وا داد عطا
چونک بیند آن حقیقت را خطا
آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوست
عقل کل مغزست و عقل جزو پوست
خویش را تاویل کن نه اخبار را
مغز را بد گوی نه گلزار را
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمهای واگو از آنچ دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانک بی شمشیر کشتن کار اوست
صانع بی آلت و بی جارحه
واهب این هدیههای رابحه
صد هزاران می چشاند هوش را
که خبر نبود دو چشم و گوش را
باز گو ای باز عرش خوششکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بر دوخته
آن یکی ماهی همیبیند عیان
وان یکی تاریک میبیند جهان
وان یکی سه ماه میبیند بهم
این سه کس بنشسته یک موضع نعم
چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز
در تو آویزان و از من در گریز
سحر عین است این عجب لطف خفیست
بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست
عالم ار هجده هزارست و فزون
هر نظر را نیست این هجده زبون
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس سؤ القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ برمن تافتست
از تو بر من تافت چون داری نهان
میفشانی نور چون مه بی زبان
لیک اگر در گفت آید قرص ماه
شب روان را زودتر آرد به راه
از غلط ایمن شوند و از ذهول
بانگ مه غالب شود بر بانگ غول
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
چون تو بابی آن مدینهٔ علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
هر هوا و ذرهای خود منظریست
نا گشاده کی گود کانجا دریست
تا بنگشاید دری را دیدبان
در درون هرگز نجنبد این گمان
چون گشاده شد دری حیران شود
مرغ اومید و طمع پران شود
غافلی ناگه به ویران گنج یافت
سوی هر ویران از آن پس میشتافت
تا ز درویشی نیابی تو گهر
کی گهر جویی ز درویشی دگر
سالها گر ظن دود با پای خویش
نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش
تا ببینی نایدت از غیب بو
غیر بینی هیچ میبینی بگو
@navayesher
چه فرقی میکند نوروز باشد فطر یا قربان؟
تو را هرگاه میبینم برایم بیگمان عید است!
#محمود_احمدی
@navayesher
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبودی
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز
#سعدی
@navayesher
برای تنگدستان سال نو یعنی غمی دیگر...
از عیدی که پدر شرمنده باشد سخت بیزارم!
#شیدا_صیادی_پور
@navayesher
برخيز دلا که دل به دلدار دهيم
جان را به جمال آن خريدار دهيم
اين جان و دل و ديده پی ديدن اوست
جان و دل و ديده را به ديدار دهيم
هوشنگ ابتهاج
@navayesher
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و به هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
@navayesher
شهزادهی رویای من
خواننده : عهدیه
آهنگساز : همایون خرم
شعر : بیژن ترقی
@navayesher
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
بازگویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت
گونه ام را، تیغ!
های! نپریشی صفای
زلفکم را، دست!
آبرویم را نریزی، دل!
ای نخورده مست!
لحظه ی دیدار نزدیک است
#اخوان_ثالث
#شهرام_ناظری
@navayesher
از سر کوی تو نَبوَد رهِ بیرون شدنم..
#حزین_لاهیجی
@navayesher