هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانه ترین لحظه ی تماشایی ...
#حسین_منزوی
@navayesher
گر در دل تو گل گذرد ، گل باشی
ور بلبل بی قرار ، بلبل باشی
تو جزوی و حق کل است و گر روزی چند
اندیشهٔ کُل پیشه کنی ، کُل باشی
#جامی
@navayesher
میرسد غمهای بی پایان به پایان غم مخور...
#صائب
@navayesher
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#سعدی
@navayesher
تا دهان بسته ام از نوش لبان میبرم آزار
من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
هرگز این دور گل و لاله نمی خواستم از بخت
که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار
هر دم از سینه این خاک دلی زار بنالد
که گلی بودم و بازیچه گلچین دل آزار
گل بجوشید و گلابش همه خیس عرق شرم
که به یک خنده طفلانه چه بود آنهمه آزار
چشم نرگس نگرانست ولی داغ شقایق
چشم خونین شفق بیند و ابر مه آزار
ابر از آن بر سر گلهای چمن زار بگرید
که خزان بیند و آشفتن گلهای چمن زار
شهریارست و همین شیوه شیدایی بلبل
بگذارید بگرید بهوای گل خود زار
#شهریار
@navayesher
ای که پرسی تا به کی، دربند دربندیم ما
تا که آزادی بود، دربند دربندیم ما
خوار و زار و بیکس و بیخانمان و دربدر
با وجود اینهمه غم، شاد و خرسندیم ما
جای ما در گوشهی صحرا بود مانند کوه
گوشه گیر و سربلند و سخت پیوندیم ما
#فرخی_یزدی
@navayesher
منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر
من از او گر بکشی جای دگر مینروم ...!
#مولانا
@navayesher
من چه می دانم سرانگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من
آن قدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من...
#فروغ_فرخزاد
@navayesher
تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار
باید به بی گناهی دل اعتراف کرد...!
#قیصر_امین_پور
@navayesher
در هفت آسمان چو نداری ستاره ای
ای دل کجا روی که بود راه چـاره ای
ای ابـر غـم ببار و دل از گـریه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بی ستاره ای
#هوشنگ_ابتهاج
@navayesher
ما شاهد سقوط حقیقت
ما شاهد تلاشی انسان
ما صاحبان واقعه بودیم
چندی به ضجر شعله کشیدیم
وینک درون خاطره دودیم
گفتند رو به اوج، روانیم
دیدیم سِیر، سوی هبوط است
شعر سپید نیست که خوانیش
این جعبۀ سیاهِ سقوط است.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@navayesher
اکبر گلپایگانی ۱۰ بهمن سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. گلپایگانی در پنج سالگی مادر خود را از دست میدهد و این حادثه در آن زمان تأثیر بدی بر روحیه وی گذاشته بود.
در سال ۱۳۱۸، گلپا وارد دبستان فرهنگ شد و به عنوان قاری قرآن در کلاسش برگزیده شد. پس از این فعالیتها، وی با آشنایی با تعزیه خوان محله شان و کار کردن زیر نظر او اصول اولیه آوازخوانی را آموخت. در سال ۱۳۲۰ وی بهطور جدی و منظم تعلیم موسیقی و دستگاهها را نزد پدر آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ نخستین تجربهٔ حضور در یک ارکستر و گروه کر را کسب کرد و در سال ۱۳۲۷ در انجمن موسیقی مدرسه نظام عضو شد. او از سال ۱۳۲۸ به بعد با هنرمندان سرشناسِ موسیقی آشنا شد و آموزش را زیر نظر آنان آغاز کرد.
در سال ۱۳۳۵ سازمان یونسکو اکبر گلپایگانی، نورعلی برومند و علیاصغر بهاری برای اجرای آواز و موسیقی ایرانی دعوت به عمل آورد.
استاد گلپایگانی عصر امروز 13 آبان در سن 89 سالگی به دیار باقی شتافت
کانال نوای شعر این ضایعه بزرگ را به تمام هنرمندان و هنردوستان تسلیت میگوید
روحش شاد یادش گرامی🏴🏴🏴
@navayesher
عمرْ دست اوست،
اما جان تو جان من است
با تو پیمانے ڪه بستم،،
ذوق پنهان من است...
#افشین_یدالهی
@navayesher
خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
خار خشک از منت ابر بهار آسوده است
گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار
خاطرت از گریه بی اختیار آسوده است
هرزه گردان از هوای نفس خود سرگشته اند
گر نخیزد باد غوغا گر غبار آسوده است
پای در دامن کشیدن فتنه از خود راندن است
گر زمین را سیل گیرد کوهسار آسوده است
کج نهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق
غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است
هر که دارد شیوه نامردمی چون روزگار
از جفای مردمان در روزگار آسوده است
تا بود اشک روان از آتش غم باک نیست
برق اگر سوزد چمن را جویبار آسوده است
شب سرآمد یک دم آخر دیده بر هم نه رهی
صبحگاهان اختر شب زنده دار آسوده است
#رهی_معیری
@navayesher
این چنین زیر و زبر
عالم نمیماند مدام
مینشاند چرخ هر کس را
به جای خویشتن!!....
#صائب_تبریزی
@navayesher
بوس از تُـــو ....
و جان از مَـــن ...!
بازار چنین خوشـــتر ....؟؟؟
#خاقانی
@navayesher
در خش خشی از رنگ، صدا پیچیده
بر بال نسیم، اقاقیا پیچیده
صبح آمده با نم نم پاییزی و باز
عطر گل باران به هوا پیچیده
#شهراد_میدری
@navayesher
تاجر عشقیم و کالای وفا داریم ما
اصلا ای اهل عالم کیمیا داریم ما
بارش مهریم بر درمانده ها و دردمند
چشم یکسانی بر فقر و غنا داریم ما
سرو ایستاده بپائیم تا بخوابد مهر و ماه
چشم ما نرگس ندارد ادعا داریم ما
شام تاریک است و درد سنگین و ما درد آشنا
اندر آن تاریکی ظلمت خدا داریم ما
با صدای پای ما خورشید برخیزد ز خواب
با نماز صبح بیماران صفا داریم ما
مونس ما آه یلدا و حدیث درد و رنج
همنشینی با نوای بی نوا داریم ما
پای هر تختی دمی درد دلی باید شنید
گوش عادت کرده ای با لهجه ها داریم ما
نیستی ای دوست تا اشکش ببینی در سپاس
ما چنین دردانه را اشک خدا داریم ما
این سجایا را پرستار از برای خود نگفت
این اقلی بود در تقدیر ایشان که رجا داریم ما #شبتاب_همدانی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
روز پرستــار، روز جاری عاطفه ها
روز درخشیـدنِ ایمان در قلب های مهربان،
روز افتخـار انسان به انسانیّت
پیشاپیش مبــارک باد"
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@navayesher
تمامِ این پاییز را
صرف گردآوری کلمه خواهم کرد
که وقتی زمستان رسید
طولانیترین قصیدهی عاشقانه را
برایت بنویسم ...!
شیرکو بیکس
@navayesher
شبيه مِه شده بودی
نه مي شد در آغوشت گرفت
و نه آنسوي تو را ديد
تنها مي شد
در تو گم شد
که شدم
#رویا_شاه_حسین_زاده
@navayesher
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
#مولانا
@navayesher
دوش یارم زد چو بر زلفِ پریشان شانه را
مو به مو بگذاشت، زیر بار دلها شانه را
نیست عاقل را خبر از عالم دیوانگی
گر ز نادانی ملامت می کند، دیوانه را
#فرخی_یزدی
@navayesher
ﺑﺎﯾﺰﻳﺪ ﺑﺴﻄﺎﻣﻲ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ:
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﺳﺘﺎﺧﻴﺰ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﭼﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻱ؛
ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﮔﻔﺖ؟
ﺑﺎﻳﺰﻳﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻭﻗﺘﻲ ﻓﻘﻴﺮﻱ ﺑﺮ ﮐﺮﻳﻤﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻴﺸﻮﺩ،
ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﻨﺪ ﭼﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻱ...
ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻲ...؟
@navayesher
آوازه خوان خسته ام که از همه گسسته ام
طنین بغض گریه ام که ره به سینه بسته ام
ببین که نای خسته ام چه دل شکسته میزند
برای خواب چشم تو نوای خسته میزند
شمعم و راه واپسین ز عشق تو شعله می کشم
طفلم و گریه می کنم منتظر نوازش ام
شبی که ماه عاطفه اسیر ابر کینه شد
برای مرگ باغ عشق سکوت گل ضمینه شد
شبی که باد فتنه ها تگرگ لاله ها وزرید
ز چشم لاله اشک غم به دامن چمن چکید
من آن شمعمم که از سر تا به پا پیوسته می سوزم
من آن گویای خاموشم که لب از شکوه می دوزم
من آن مرغ اسیرم ناگزیرم ناگزیرم
برای تو بخوانم تا بمیرم تا بمریم
من آن یک مشت خاکم خاک پاکم خاک پاکم
برای واقعی ها هلاکم من هلاکم
@navayesher
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینهی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
#ابتهاج
@navayesher