هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali
.
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را
میجویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را!
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
#قیصر_امین_پور
@navayesher
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراستهی معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد
آخر نه منم تنها در بادیهی سودا
عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد
بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بیمایه زبون باشد هر چند که بستیزد
فضل است اگرم خوانی عدل است اگرم رانی
قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد
تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز
ور روی بگردانی در دامنت آویزد
@navayesher
تمام قافیه هایم فدای آمدنت ...
بیا ردیف کن این جمعه های درهم را
#علی_سلطان_وش
@navayesher
میگذارم دوباره سر به سرت، که ببین من چهکار خواهم کرد
یک شب آخر تو را به بیخبری با دو بوسه شکار خواهم کرد
چرخها میزنی در آیینه، با همان عشوههای ِ دیرینه
خنده بر لب به ناز میگویی: تا بیایی فرار خواهم کرد
آه آهو فرار یعنی چه، جستن از چنگ ِ یار یعنی چه
من پلنگم پلنگ، میفهمی؟ که تو را تار و مار خواهم کرد
هر قدر هم گریزپا بشوی، شر و شیطانک و بلا بشوی
بیمحابا تو را به یک بوسه، تشنه و بیقرار خواهم کرد
تا بیافتی میان ِ آغوشم، تا که نجوا کنی در ِ گوشم
شک نکن که تو را به جاذبه ام مثل ِ سیبی دچار خواهم کرد
دست در گیسوان ِ یلدایت، لب به لب محو ِ دلبریهایت
سهم ِ شیرین ِ با تو بودن را دانه دانه انار خواهم کرد
با قلممویی از شراب و عسل، خیره بر تو که ماندهای به بغل
نه فقط شب، طلوع ِ فردا را غرق ِ نقش و نگار خواهم کرد
عشق ِ تو شعر ِ ناب یادم داد، گنجی از آفتاب یادم داد
آفتابی که واژه واژه به آن، ماه را بیعیار خواهم کرد
پله پله غزل که حرف ِ دل است، پیش روی ِ من عاقبت "نوبل" است
آن زمانی که میروم بالا، به تو من افتخار خواهم کرد
روزی از من اگر جهان خواهی، آتش ِ عشق ِ جاودان خواهی
من به تو جرعه جرعهی ِ مستی، این غزل را نثار خواهم کرد
#شهراد_میدری
@navayesher
تا کی دَوَم
از شور تو دیوانه به هرکوی ؟!
#سعدی
@navayesher
از شوق تماشای شب چشم تو سرشار
آیینه به دست آمدهام بر سر بازار
هرغنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست
یادآوری خاطرهی بوسهی دیدار
روزی که شکست آینه با گریه چه میگفت
دیوار به آیینه و آیینه به دیوار
کشتم دل خود را که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار
چون رود که مجبور به پیمودن خویش است
آزاد و گرفتارم – آزاد و گرفتار
ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد
برخیز فدای سرت، انگار نه انگار
تا لحظهی بوسیدن او فاصلهای نیست
ای مرگ! به قدر نفسی دست نگهدار
#فاضل_نظری
@navayesher
باوانەگەم!
تا جامەکێگ لە عاڵەم هەس
یا کراس هەیوەگوڵێ
یا دەروەچێ ک واز بوودن
وە ڕۊ خیاوانەیل شار
لە پەژارە و خیاڵاتت دەمێ واز بار
پڕ لە هسارەس دەم شەو
پڕ لە چرچه دڵ دیوار
باوانەگەم!
ها وە هۊرت ئەو ئێواره ک کەوترەیل
دەسەدەسە لە واهێڵان سەردەوا
پێشت له کولانەی پڕ لە چرچ
وە گاتەگات و کرچەکرچ
ڕۊ نانە دەیشت خوەرئاوا؟
ت ئەو ڕووژە
هەرچەن دڵت سەراوڕێژ بۊ لە دڵتەنگی
وە قاچاخی بێزگ کردی
بێزگ سێفێ لە بەرزترین سەرچگ دار
باوانەگەم!
دڵتەنگی چۊ ملوورە و پاپێچنەک
لە دەیشت سەونز گەنمزار
لە پەژارە و خیاڵاتت دەمێ واز بار
لە دیوار لاوارێگ مینێ
لە شوون شەو، باخ ئەنار !…
#سعید_عبادتیان
@navayesher
ساعت به فراغت، کمر کشتن ما بست!
هر عقربه یک عقرب و هر ثانیه یک نیش...
#رضا_مازینی
@navayesher
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم
#فروغ_فرخزاد
@navayesher
.
ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت
من راه اشیانه خود از یاد برده ام
جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم
افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ی ماتم نمی کنم
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
جان سختیم نگر که فریبم نداده است
این بندگی که زندگیش نام کرده است
بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یک نفس زده باشم حرام من
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب
می پوشم از کرشمه هستی نگاه را
هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشک
تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را
ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت
من راه آشیان خود از یاد برده ام
یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز
ای سرنوشت هستی من در نبرد تست
بر من ببخش زندگی جاودانه را
منشین که دست مرگ ز بندم رها کند
محکم بزن به شانه من تازیانه را
#فریدون_مشیری
@navayesher
چه نسبت با شکر داری ؟ که سر تا پای شیرینی..!
#قاآنی
@navayesher
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
#خیام
@navayesher
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
بترس از خدا و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
#فردوسی
@navayesher
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت
راه آه سحر از شوق نمییارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت
هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت
بارها گفتهام این روی به هر کس منمای
تا تأمل نکند دیده هر بیبصرت
باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست
نتواند که ببیند مگر اهل نظرت
راه صد دشمنم از بهر تو میباید داد
تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت
آن چنان سخت نیاید سر من گر برود
نازنینا که پریشانی مویی ز سرت
غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی
زحمت خویش نمیخواهد بر رهگذرت
@navayesher
.
.
سالها شعر نگفتم که تو شاعر باشی
شهرآشوب غزلهای معاصر باشی
خواستم در شب پرواز غزل گریه کنی
خواستم بغض پرستوی مهاجر باشی
زیر لب زمزمه کردی: «غزلی در راه است»
جاده میخواست که اندوه معابر باشی
جاده میخواست قدمهای تو را بشمارد
جاده میخواست غریبانه مسافر باشی
سالها شعر نگفتم که غزل گریه کنی
سالها همقدمم باشی و شاعر باشی
علی اصغرشیری
@navayesher
قسم به قطرهی اشکم ، درون آیینه
که مبتلای توام ، ای رفیق دیرینه !
به خون نشستهی عشقم ، اسیر "شعر و غمم"
که از تو مانده برایم ، همین دو گنجینه !
کنار من که نباشی ، تمام هفته یکیست ...
چه صبح شنبهی تلخم ، چه عصر آدینه
تو آهِ سرد منی ، روی شیشهی عمرم !
که سهمم از تو فقط " آه " بود ، در سینه
مسیر زندگیام ، ماجرای عاشقیام
چه بود ماحصلش ، جز دلی پر از کینه ؟
خطای رُستم اگر سرنوشت سهراب است
بگو به شانه نبندد نشانه ، تهمینه !
#محسن_نظری
@navayesher
خدایا از گناه عاشقی دل کندن آسان نیست
اگر بگذاری از او کم کم استغفار خواهم کرد...
#انسیه_سادات_هاشمی
@navayesher
موسیقی زیبای کوردی
گروه اساتید کرمانشاه
خواننده : استاد حسین البرزی
@navayesher
گفت:
محبت درست نشود مگر در میان دوتن
که یکی دیگری را گوید ای من!
#عطار
@navayesher
منم آن نخل شیرینی
که خون ها خوردو
پابرجاست
توایی
آن طاق خسرو که
جدال عشق میبینی
#بهاره_جواهری_پور
@navayesher
🔹گُلَگَم🔹
🔹خواننده و آهنگساز :کوروش تیمورزاده
🔹شعر :زنده یاد محمدرضا فتاحی
🔹تنظیم : سهیل خوارزمی
🔹گیتار : رامین صحراگرد
🔹ساکسیفون : امیر چقازردی
🔹ویولن : پدرام جعفرزاده
@navayesher
ترسم که شود دامنت آلوده به خونم
ترکیده اناریست دلم ، کم بفشارم...
#جواد_گنجعلی
@navayesher
شیرین لبی به خاطر من ترش رو مباش
در سیب لذتی ست که در پرتقال نیست...
@navayesher
کی برگشایی گوش را؟ کو گوش مَر مدهوش را؟
مخلص نباشد هوش را ، جز [ یَفعلُ الله ما یشا ]
این از عنایتها شِمُر ، کز کوی عشق آمد ضرر
عشق مجازی را گذر ، بر عشق حقست انتها
غازی به دستِ پور خود ، شمشیر چوبین میدهد
تا او در آن استا شود ، شمشیر گیرد در غزا
عشقی که بر انسان بُوَد ، شمشیر چوبین ، آن بود
آن عشق با رحمان شود ، چون آخر آید ابتلا
این را رها کن ، خواجه را بنگر که میگوید : مرا
عشق آتش اندر ریش زد ، ما را رها کردی چرا؟
ای خواجهٔ صاحبقدم! گر رفتم ، اینک آمدم !
تا من در این آخرزمان حال تو گویم برملا
آخر چه گوید غرهای ؟ جز ز آفتابی ذرهای؟
از بحر قلزم قطرهای ، زین بینهایت ماجرا؟
هستی تو انبار کهن ، دستی در این انبار کن !
بنگر چگونه گندمی ، وانگه به طاحون بَر هلا
هست آن جهان چون آسیا، هست این جهان چون خرمنی !
آنجا همین خواهی بُدَن ، گر گندمی گر لوبیا
#مولانا
@navayesher
از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست
گر هم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جز این دست، مرا مشغله ای نیست
دیری ست که از خانه خرابان جهانم
برسقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو ، آواره ترینم
هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی ست که مشکلتر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتی دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان سر عاشق خویشم
بر زندگیم سایه ای از سلسله ای نیست
یخ بسته، زمستان زمان، در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست
#بهمن_رافعی
@navayesher
خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی، خوش باش
@navayesher
28 اردیبهشت ماه
سالروز فیلسوف، ریاضی دان، منجم و شاعر ایرانی حکیم عمر خیام مبارک باد
@navayesher
.
.
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می كنم هر شب
تبی این کاه را چون كوه سنگین می كند آن گاه
چه آتش ها كه در این كوه برپا میكنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب
محمد علی بهمنی
@navayesher