هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جانبود
کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست
اول حبیب من به خدا بی وفا نبود
دل با امید وصل به جان خواست درد عشق
آن روز درد عشق چنین بی دوا نبود
تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت
غم با دل رمیده ما آشنا نبود
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی بغیر محبت روا نبود
گر نای دل نبود و دم آه سرد ما
بازار شوق و گرمی شور و نوا نبود
سوزی نداشت شعر دل انگیز شهریار
گر همره ترانه ساز صبا نبود
#شهریار
@navayesher
اِنَّ القُلوبٌ فُرِجَت
اِنَّ النُفوسٌ زُوِّجَت
اِنَّ الهُموم اُخرِجَت
در دولت مولای ما ...
#مولانا
@navayesher
شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه هـــای لاغرم را باد برد
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیـــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را باد بـرد
#حامد_عسکری
@navayesher
هر قماری را که شرطی نیست ذوقی نیز نیست
از لب تو بوسه ای از ما گریبان باختن...
#نظیری_نیشابوری
@navayesher
نظر خدای خواهم که تو را به من رساند
به دعا چه خواهمت من
که همه تو رام داری
#مولانا
@navayesher
لکنت گرفته است قلم، بر روایتت
ای بهترینِ فاطمه ها، بعد فاطمه(س)
@navayesher
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد
@navayesher
جنگ آغاز شده من به کجا بگریزم ؟
شهر آغوش تو را دشمن اگر فتح کند !
#فائزه_مومیوند
@navayesher
قدسیان می دمند نای ترا
تا خدا بشنود نوای ترا
آسمان پهن کرده گوش که باز
بشنود بانگ ربنای ترا
#سایه
@navayesher
جان،دردِ تو یادگار دارد بیتو
اندوهِ تو در کنار دارد بیتو
بااینهمه من زِ جان بهجانآمدهام
جان در تنِ من چهکار دارد بیتو؟
#انوری
@navayesher
و من هنوز هم
با شعرهایم گریه میکنم
برای تو
برای خودم
و برای تمام روزهایی که گذشت
و من هنوز هم
غمگینترین شاعر جهانم
وقتی که پشت پنجرهی خیس از نستعلیق باران
به مینیاتور برگهای پاییزی خیره میمانم
و صدای قار قار خشدار کلاغها را
با قهوه ی تلخم مینوشم
و من هنوز هم
آرام ندارم
قرار ندارم
تاب ندارم
درخت ندارم
سیگار برگ ندارم
و تله کابینی برای فرشتگان دریاچهی موسیقی ندارم
اما هنوز هم میان همهی این نداشتنها
تو را دارم
که هزار سال است با پرستوها رفته ای...
کاش دنیا را زیباتر میساختند
تو را مهربانتر
مرا صبورتر
و سمفونی عشق را پرشر و شورتر...
این بار که راهت را کج کردی و
یکراست به خوابم آمدی
با پیراهن گلهای بنفشه و
با لبخندهای غبار نگرفته ی کودکانه ات بیا
و با کفشهایی که بوی نرفتن میدهد
میخواهم پای دیوار شب
دو دست کوچکت را برایم قلاب بگیری
که بالا بروم
و آنقدر خوشه های نوبر ستاره بچینم
و آنقدر نور به تمام مردمان زمینی ببخشم
که بعد از این
شب هیچ دیوانه ای
چون شبهای تنهایی من
اینهمه
تیره و خیره به نیمهی تاریک مااااه نماند...
#شهراد_میدری
@navayesher
به دورانها چو من عاشق
نرست از مغرب و مشرق
بپـرس از پیـر گردونـی
که چون من پشت خم دارد
#مولانا
@navayesher
آثار اصلی
اثر "مقالات" شمس تبریزی، که به صورت نثر نوشته شده است، اندیشههای او در مورد معنویت، فلسفه و الهیات را برای خوانندگان به ارمغان میآورد. او یک سخنران فصیح بود که با ایدههای عمیق خود که به روشی ساده بیان شد بود، مخاطبان را جلب کند.
ده فصل از معارف و لطایف اقوال وی که افلاکی در «مناقب العارفین» نقل کرده است.
زندگی شخصی و مرگ
اعتقاد بر این است که شمس تبریزی در ۱۲۴۸ درگذشت. سلطان ولد پسر مولانا در "مثنوی ولد نما" خود مینویسد که تبریزی یک شب از قونیه ناپدید شد و هرگز او را ندید.
روایت دیگری از مرگ او میگوید که وی قونیه را به مقصد تبریز ترک کرد. در راه در خوی جان سپرد. یک یادبود در خوی وجود دارد که آن را به سال ۱۴۰۰ برمی دارد که مربوط به نام وی است.
مزار شمس تبریزی در خوی در دهههای اخیر مورد توجه قرار گرفت و برای بازسازی آن اقدام شد
@navayesher
وقتی بزرگ شد، به دنبال یک همراه معنوی، از مکانی به مکان دیگری سفر کرد. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی میگذراند. او تحصیلات خود را به خوبی پنهان میکرد و وانمود میکرد که یک فروشنده دوره گرد است و با بافت سبد و آموزش کودکان امرار معاش میکند.
در اواخر عمر، مولانا را ملاقات کرد و با او رفاقتی پیدا کرد که در تمام عمر به دنبالش بود. شمس نگاه مولانا به سلوک و عرفان را دگرگون کرد و راه عظمت الهی را به او نشان داد. نزدیکی با او دلیل دشمنی پیروان مولانا با شمس شد. مولانا یکی از آثار مهم خود را "دیوان شمس تبریزی "به نام راهنمای روحانی خود نامگذاری کرد.
دوران کودکی و اوایل زندگی شمس تبریزی
شمس الدین (شمس دین) یا شمس تبریزی در دهه ۱۱۸۰ هجری شمسی در تبریز، متولد شد. وی فرزند امام علاءالدین بود. او از کودکی دیدگاههای عرفانی داشت که برای والدینش قابل درک نبود. او در زندگینامه خود نوشته است که پدرش اصلاً او را درک نمیکند.
استاد معنوی شمس الدین شیخ ابوبکر زنبیل باف تبریزی بود؛ و به گفته خود جملهی ولایتها از او یافته است.
لیکن به مرحلهای رسید که به پیر خود قانع نشد و به سفر پرداخت و در اقطار مختلف عالم سیاحت کرد و به خدمت چند تن از اقطاب و ابدال رسید.
وی همچنین نزدیک بابا کمال الدین جمدی تحصیل کرد. او مردی با تحصیلات عالی بود که برای مطالعه آکادمیک دین و نه فقط جنبه معنوی آن ارزش قائل شد.
او در ضمن سیر و سلوک، گاهی مکتبداری میکرد و اجرت نمیگرفت.
وی همچنین در "فقه" یا مطالعه فقه اسلامی مسلط بود. با این حال، او تحصیلات خود را از نظر همسالان خود پنهان میکرد که از خود میپرسیدند آیا او عالم قانون "فقیه" است یا "فقیه" زاهد.
به گفته مولانا، شمس، دانش عمیقی از کیمیاگری، نجوم، الهیات، فلسفه و منطق داشت. پسر مولانا سلطان ولد در نوشتههای خود به ما میگوید که شمس "مردی دانشمند و خردمند و سخنور بود.
زندگی شمس تبریزی
شمس تبریزی در جستجوی یادگیری معنوی در سراسر خاورمیانه - بغداد، حلب، دمشق، قیصری، آکسارای، سیواس، ارزروم و ارزنجان سفر کرد. او هویت خود را پنهان کرد و خود را به عنوان یک فروشنده دوره گرد آورد. او مانند بازرگانان در مسافرخانهها اقامت میکرد و نه در اقامتگاههای صوفیانه.
گفته میشود که او سبد و کمربندهای شلوار میبافت و از این طریق امرار معاش میکرد.
او در ساختمان، کارگری میکرد و در روزهای سرگردانش در ارزنجان، تلاش کرد کارهای ساختمانی انجام دهد. با استفاده از مهارتهای خواندن قرآن، به کودکان درس میداد. او حتی روشی را برای آموزش کل قرآن تنها در سه ماه را آموزش داد.
@navayesher
تلاشِ بوسه نداریم چون هوسناکان
نگاهِ ما به نگاهی ز دور خرسند است...
#صائب_تبریزی
@navayesher
عشق
طوفانی ست در حوالیِ
پنجره هایی پوسیده از تکرار
که
با هر وزش لرزه می اندازد
اندامِ نحیف
انتظار های ممتد را....
#الهه_محقق
@navayesher
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری
#حافظ
@navayesher
خمار آمده بودم خمار تر رفتم
اگر بناست نبوسی قرار هم نگذار...
#سجاد_صفری_اعظم
@navayesher
بیا و مرا ببر...
دیگر نه آفتاب گرگرفته زبانم را روشن می کند،
نه بال بال شب پره ای جانم را می شکافد
و نه شبنمی در قلبم آب می شود...
بیا دستم را بگیر
و خرده ریز این کلمات تباه شده را
از پیشم جمع کن...
#شمس_لنگرودی
@navayesher
آنقدر در دلم هستی
که حتی دیگر به ذهنم هم نمیرسی
#جمال_ثریا
@navayesher
بازم ایران عزیز یکی دیگر از ستارهای آسمان موسیقی را از دست داد
استاد امین اله رشیدی به دیار باقی شتافت
روحش شاد
@navayesher
۲۰ مهرماه روز بزرگداشت حافظ شیرازی به همه علاقمندان شعر و ادب پارسی مبارک باد🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@navayesher
همه شما عزیزان دعوتید
تجربه شیرین حافظ خوانی در کنار هم
@navayesher
آمدی، ماندی.
محمدرضا شجریان
یکم مهر ۱۳۱۹
هفدهم مهر ۱۳۹۹
@navayesher
جهان پیوسته تا کِی بر مدار ظلم میگردد؟
مگر بر هم بریزد رادمردی این توالی را...
#فاضل_نظری
@navayesher
دل بی حوصله صد بار فرو ریخته بود
زیر این سقف نمی زد اگر آن آه ستون…
#فاضل_نظری
@navayesher
دست به جان نمیرسد، تا به تو برفشانمش....
#سعدی
@navayesher
ارتباط شمس تبریزی با مولانا
شمس تبریزی بیشتر عمر خود را به عنوان درویشی سرگردان در جستجوی همراه معنوی گذراند. او صحبتهای معلوم مشهور را شنید و با مقدسین صوفی ملاقات کرد، اما هیچ کس احساس قربت نداشت.
سرگردانی هایش او را به قونیه میبرد. شصت ساله بود که در ۲۹ نوامبر ۱۲۴۴ به شهر رسید، جایی که قرار بود دیدار سرنوشت ساز خود را با مولانا داشته باشد.
شمس به مولوی توصیه کرد که تصوف را نمیتوان از طریق کتاب آموخت، میتوان با "رفتن و انجام دادن" آن را آموخت.
این دو عارف جدایی ناپذیر شدند و ماهها با هم زندگی کردند. با تبدیل شدن تبریزی، به یکی از محورهای زندگی او، مولوی دیگر نمیتوانست به شاگردان و خانواده اش توجه کند
پیروان مولانا از میزان صمیمیت بین معلم خود و شمس ناراحت شدند. آنها شمس را متهم کردند که معلم خود را از آنها گرفته است و میخواهد او را ببرد. بنابراین، در فوریه ۱۲۴۶ تبریزی بدون هشدار به سوریه رفت.
مولانا دلش شکست. او با عصبانیت از شاگردانش حتی بیشتر از آنها دور شد. درد و اشتیاق از قلم او، سرازیر شد. او هزاران قطعه از بصیرت انگیزترین آثار خود را نوشت. شمس در شعرهایش چراغ راهنمای عشق خدا به بشریت بود.
شاگردان مولانا متوجه اشتباه خود شده و عذرخواهی فراوان کردند. در صورتی که شمس در دمشق بود، نامهای برای او ارسال کردند و از او درخواست بازگشت کردند. پسر بزرگ مولانا، سلطان ولد در یک گروه جستجو شرکت کرد و به سوریه رفت و با شمس در آوریل ۱۲۴۷ به قونیه بازگشت.
جشنهای شادی پس از بازگشت شمس به قونیه برگزار شد. مردم از او عذرخواهی کردند. خود او مملو از ستایش حضرت ولاد بود و نوشت که به خاطر پیشرفت معنوی مولانا رفته است.
این دو نفر بحثها و ارتباط معنوی خود را از سر گرفتند. شمس تا سال ۱۲۴۸ در قونیه با مولانا ماند، سالی که دوباره به طرز مرموزی ناپدید شد. مولانا دوبار به دنبال او به دمشق رفت، اما او را نیافت.
آشنایی با زندگی نامه شمس تبریزی
محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین یا شمس تبریزی که نامش برای ما با نام مولوی، یکی از پرآوازهترین شعرا و عرفای ایران گره خورده است، ظاهرا از صوفیان و عرفای سده هفتم هجری است که مرید بسیار داشته و با طریقت خویش زندگی مولانا را نیز دستخوش یک انقلاب روحی عظیم کرد.
شمس تبریزی که بود؟
زندگی شمس تبریزی، در پردهای از ابهام پوشیده است؛ و این بخاطر متمایز بودن او از دیگران بوده است. چرا که وی با مردم روزگارش از هر جهت اختلاف داشت، «از قبول خلق» میگریخت و «شهرت خود را پنهان» میکرد. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی میگذراند.
شمس الدین یا شمس تبریزی شاعر و عارف صوفی ایرانی بود که استاد روحانی شاعر معروف مولانا بود.
در حالتی که جلال الدین مولوی در سراسر جهان توسعه یافته است، خیلی در مورد شمس نشنیده اند، وی شخصی است که مولانا را برای نوشتن زیباترین سطوح خود الهام بخشیده است. شمس در سال ۵۸۲ هجری قمری در تبریز ایران متولد شد.
او حتی در کودکی تمایل معنوی داشت و عارفی صوفی پرشور به عنوان استاد خود داشت.
وی همچنین در سایر موضوعات تحصیلات عالی داشت
@navayesher