navayesher | Unsorted

Telegram-канал navayesher - نوای شعر

202

هر کسی باید در روز یک شعر خوب بخواند ارتباط با مدیران @sohiltanha @ehsanmotaali

Subscribe to a channel

نوای شعر

پیشه ای ندارم ، الا آیین پرستش تو


#نزار_قبانی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

زیبا ترین تماشاست
وقتی شبانه بادها
از شش جهت به سوی تو می ایند،
و از شکوهمندی یاس انگیزش
پرواز ِشامگاهی ِدرناها را
پنداری
یک سر به سوی ماه است...

#احمد_شاملو
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

از دوری هم، هر دو چه بیمار و خرابیم
اندازه ی این عشق که معنا شدنی نیست


پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر،
با وصله و اصرار و دعا... ماشدنی نیست

#محمد_علی_بهمنی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

بر خیر و مخور غم جهان گذران

خوش باشو دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت به تو خود نیامدی از دگران

#خیام
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ناز ﺁﻥ ﺍﺧﻤﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻟﺐ ﺯ ﻟﺐ ﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...
ﮔﻮﺵ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻛﺮ ﻋﺠﺐ، ﺁﺷﻮﺏ ﺑﺮ ﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...

ﯾﺎ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺗﻬﺪﯾﺪِ ﺭﺳﻮﺍ ﮐﺮﺩﻧﺖ...
ﻧﺎﺯ ﺗﻬﺪﯾﺪﺕ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...

ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺧﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻛﻦ ﺩﻟﻢ ﺳَﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ...
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﻤﺖ ﭼﻪ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...

ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﺍﺧﻤﺖ، ﻧﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ...
ﯾﺎﺱ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﻣﻌﻄّﺮ، ﮔﺮ ﭼﻪ ﺣﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺗﻮ...
ﯾﮏ ﻧﻔﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﺍﯾﻦ ﺣﺲ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...

#شهریار
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

چو بگذشت سال از برم شست و پنج

فزون کردم اندیشه و درد و رنج

به تاریخ شاهان نیاز آمدم

به پیش اختر دیرساز آمدم

بزرگان و بادانش آزادگان

نبشتند یکسر همه رایگان

نشسته نظاره من از دورشان

تو گفتی بدم پیش مزدورشان

جز احسنت از ایشان نبُد بهره‌ام

بِکَفت اندر احسنتشان زهره‌ام

سر بدره‌های کهن بسته شد

وزان بند روشن دلم خسته شد

ازین نامور نامداران شهر

علی دیلمی بود کو راست بهر

که همواره کارش بخوبی روان

به نزد بزرگان روشن‌روان

حسین قتیب است از آزادگان

که از من نخواهد سخن رایگان

ازویم خور و پوشش و سیم و زر

وزو یافتم جنبش و پای و پر

نیَم آگه از اصل و فرع خراج

همی‌غلتم اندر میان دواج

جهاندار اگر نیستی تنگ‌دست

مرا بر سر گاه بودی نشست

چو سال اندر آمد به هفتاد و یک

همی زیر بیت اندر آرم فلک

همی گاه محمود آباد باد

سرش سبز باد و دلش شاد باد

چنانش ستایم که اندر جهان

سخن باشد از آشکار و نهان

مرا از بزرگان ستایش بود

ستایش ورا در فزایش بود

که جاوید باد آن خردمند مرد

همیشه به کام دلش کار کرد

همش رای و هم دانش و هم نسب

چراغ عجم آفتاب عرب

سرآمد کنون قصهٔ یزدگرد

به ماه سفندارمذ، روزِ اَرد

ز هجرت شده پنج هشتاد بار

به نام جهانداور کردگار

چو این نامور‌نامه آمد به بُن

ز من روی کشور شود پر سخُن

از آن پس نمیرم که من زنده‌ام

که تخم سخن من پراگنده‌ام

هر آنکس که دارد هُش و رای و دین

پس از مرگ بر من کند آفرین
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

به‌  نقشه،  نقش  غارت  می‌زند  باز

دم   از   جعل  هویت   می‌زند  باز

خلیج فارس،  تاریخ  من و توست

چه کس تاریخ را  خط می‌زند  باز؟

#شهراد_میدری

Читать полностью…

نوای شعر

آن‌را که در هوای تو یک‌دم شکیب نیست
با نامه‌ایش گر بنوازی غریب نیست

امشب خیالت از تو به ما باصفاتر است
چون دست او به گردن و دست رقیب نیست

اشکم همین صفای تو دارد ولی چه سود
آیینه‌ی تمام نمای حبیب نیست

فریادها که چون نی‌ام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست

سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند
در آستان عشق فراز و نشیب نیست

آن برق را که می‌گذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه‌ی این عندلیب نیست

#شفیعی_کدکنی

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ای که رحمت می‌نیاید بر منت

آفرین بر جان و رحمت بر تنت

قامتت گویم که دلبند است و خوب

یا سخن یا آمدن یا رفتنت

شرمش از روی تو باید آفتاب

کاندرآید بامداد از روزنت

حسن اندامت نمی‌گویم به شرح

خود حکایت می‌کند پیراهنت

ای که سر تا پایت از گل خرمن است

رحمتی کن بر گدای خرمنت

ماه‌رویا! مهربانی پیشه کن

سیرتی چون صورت مستحسنت

ای جمال کعبه رویی باز کن

تا طوافی می‌کنم پیرامُنت

دست گیر این پنج روزم در حیات

تا نگیرم در قیامت دامنت

عزم دارم کز دلت بیرون کنم

و اندرون جان بسازم مسکنت

درد دل با سنگ‌دل گفتن چه سود

باد سردی می‌دمم در آهنت

گفتم «از جورت بریزم خون خویش»

گفت «خون خویشتن در گردنت»

گفتم «آتش درزنم آفاق را»

گفت سعدی درنگیرد با منت
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

بلبلی شیفته میگفت به گل

که جمال تو چراغ چمن است

گفت، امروز که زیبا و خوشم

رخ من شاهد هر انجمن است

چونکه فردا شد و پژمرده شدم

کیست آنکس که هواخواه من است

بتن، این پیرهن دلکش من

چو گه شام بیائی، کفن است

حرف امروز چه گوئی، فرداست

که تو را بر گل دیگر وطن است

همه جا بوی خوش و روی نکوست

همه جا سرو و گل و یاسمن است

عشق آنست که در دل گنجد

سخن است آنکه همی بر دهن است

بهر معشوقه بمیرد عاشق

کار باید، سخن است این، سخن است

میشناسیم حقیقت ز مجاز

چون تو، بسیار درین نارون است



#پروین_اعتصامی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

اول از استاد، ياد آموختيم
پس، سويداي سواد آموختيم



از پدر گر قالب تن يافتيم 
از معلم جان روشن يافتيم

#شهریار
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

مثل گلبرگ است بین بادها رقصیدنت
میشوم دیوانه تر هر لحظه از بوییدنت


ای پر از احساسِ باریدن،هوا را تازه کن
تا که جانِ تازه ای گیرم برایِ دیدنـت


عشق آنروزی که ما را آشنا میکرد گفـت:
قدرت اعجاز دارد سوره ی خندیدنـت


در مسیر عاشقی‌هایِ  پُراز احساســـِمان
جذبه دارد گاه‌گاهی دزدکی پاییدنت


محشری مثل انــارِ سرخِ پاییـزی و من..
حال خوبی دارم از حس قشنگِ چیدنت


تا تو هستی,عاشقی در این غزل پاینــده است
"هاله"ی نوری، همیشه شادم از تابیــدنت

#هاله_محمودی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

بر لوح نشان بودنیها بوده است

پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است

در روز ازل هر آنچه بایست بداد

غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است

#خیام
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

شاد باش و فارغ و ایمن که من
آن کنم با تو که باران با چمن...

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

لبخند بزن، تازه كنی بغض «بنان» را
بخرام، برآشفته كنی «فرشچیان» را

تلفیق سپید و غزل و پست مدرنی
انگشت به لب كرده لبت منتقدان را

معراج من این بس كه درین كوچه بن بست
یك جرعه تنفس بكنم چادرتان را

دلتنگی حزن‌آور یك كهنه سه تارم
برگیر و برآشوب و بزن «جامه‌دران» را

ای كاش درین دهكده پیر بسوزند
هرچه سفر و كوله و راه و چمدان را

شاید تو بیایی و لبت شربت گیلاس
پایان بدهد این تب و تاب، این هذیان را

«عاروس»ِ غزلهای منی بی برو برگرد
نگذار كسی بو ببرد این جریان را

#حامد_عسکری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد


وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد


#حافظ
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

لبخندهای ساده ات هر بار می میرند
یک دسته قو در آسمان انگار می میرند

در من هزاران حرف ناگفته است دور ازتو
اما به محض لحظه ي دیدار می میرند

مرگ اشتراک بین آدمهاست با یک فرق
افراد عاشق پیشه چندین بار می میرند

آنها که سقف آرزویی مرتفع دارند
پشت بلندی های آن دیوار می میرند

در مردم دنیای من "هنجار" یعنی عشق
نفرین به آنهایی که "ناهنجار" می میرند

#نیما_فرقه
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

غیاث‌الدین ابوالفتح عمربن‌ابراهیم، معروف به خیام نیشابوری، در تاریخ شعر پارسی جایگاه ویژه ای دارد. این فیلسوف، ریاضی‌دان، منجم و شاعر ایرانی در سال ۴۴۰ هجری قمری متولد شد. علاقه او بر فلسفه و حکمت در سبک شعر و اندیشه اش نمایان بود و از این جهت نیز رباعیات و اشعارش جایگاه ویژه ای نزد شعرخوانان و شیفتگان ادب و هنر پارسی دارد. او علاوه بر فلسفه، ریاضی و نجوم هم می دانست و در موسیقی نیز صاحب رساله و پژوهش‌ استخیام یادگیری علوم را از نوجوانی آغاز کرد و چنان در این راه پیشرفت داشت که دستاوردهای این شاعر و ادیب برجسته ایرانی، اکنون هم مورد مطالعه و استفاده قرار می گیرد. از جمله دستاوردهای بدیع و بی نظیر خیام در ریاضیات، می‌توان به اثبات اصل پنجم هندسه ی اقلیدسی اشاره کرد. وی همچنین نشان داد ممکن است معادله درجه سوم دارای بیش از یک پاسخ باشد یا این که اصلاً جوابی نداشته باشد. تاکنون از خیام پنج رساله فلسفی یافت شده و در زمینه نجوم نیز گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک را به او نسبت داده‌اند. مجموعه آثار این شاعر نابغه ایرانی، به 27 اثر می رسد.

این شاعر بزرگ سرانجام در سال 517 هجری قمری در شهر نیشابور دارفانی را وداع گفت و شیفتگان او در آرامگاه خیام واقع در نیشابور به دیدار او می روند.
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر


میی درده که در ده نیست هشیار

چه خفتی عمر شد برخیز و هشدار

چو ببریدی ز خویش و خلق کلی

همی بر جانت افتد پرتو یار

#عطار
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ندانی که ایران نشست منست

جهان سر به سر زیر دست منست

هنر نزد ایرانیان است و بــس

ندادند شـیر ژیان را بکس

همه یکدلانند یـزدان شناس

بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو
پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو
خواه رومی، خواه تازی ، من نخواهم غیر تو
از جمال و از کمال و لطف مخدومی بگو
هم بسوزی ، هم بسازی ، هم بتابی در جهان
آفتابی ، ماهتابی ، آتشی ، مومی بگو
گر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکن
تو چه دودی و چه عودی ، حی قیومی بگو
ای دل پران من تا کی از این ویرانه تن
گر تو بازی بر پر آنجا ور تو خود بومی بگو

#مولانا
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی

عاشق آن لحظه طوفانی ام

دل خوش گرمای کسی نیستم

آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم

تا تو بگیری و بمیرانی ام

خوب ترین حادثه می دانمت

خوب ترین حادثه می دانی ام ؟

حرف بزن ابر مرا باز کن

دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن، حرف بزن سال هاست

تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها ... به کجا می کشی ام خوب من ؟

ها ... نکشانی به پشمانی ام ...!!!

#محمدعلی_بهمنی
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

#امام_رضا_عليه_السلام

آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده...

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده...

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان‌سوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین من است
بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی
جمله‌ی حاجات مرا هم بده

آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده

#حبیب_الله_چایچیان_حسان
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

و تپش‌های بهار را می‌شمارم
در قلب پرندگان
و لرزش خارها و برگ و بهار را می‌شمارم
بی‌شمار
تویی
که در تمام خانه پراکنده‌ای...

#شمس_لنگرودی
@navayesher

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

نوای شعر

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر! بکوش که روزی پدر شوی!

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی!
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

#حافظ

#روز_معلم_مبارک
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

رفته... هنوز هم نفسم جا نیامده‌ست

عشق کنار وصل به ماها نیامده‌ست



معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار

عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده‌ست



صدبار وعده کرد که فردا ببینمش

صد سال پیر گشتم و فردا نیامده‌ست



یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم

یک بار هم برای تماشا نیامده‌ست



ای مرگ! جام زهر بیاور که خسته ایم

امشب طبیب ما به مداوا نیامده‌ست



دل خوش به آنم از سر خاکم گذر کنند

گیرم برای فاتحه‌ی ما نیامده‌ست

#حامد_عسکری
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

غیر از خدا نبوده کسی یار و یاورم
امید بسته ام به رفیق توانگرم!

دارد اگر زمانه پدرکشتگی، چه غم؟
خود را سپرده ام به دعاهای مادرم

پلکی جهان زشت نمی آیدم به چشم
تا خیره ام به چهره زیبای دلبرم

گم می شوم مدام در این غربت شلوغ
با کوچه های خلوت خود آشناترم

در ششدر است مهره جان در قمار عشق
جز تاس مرگ هر چه بیارم نمی برم!

#علیرضا_نورعلیپور
@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

میان شهر مثل قاتلی گمنام می چرخید

سیه چشمی که باهر کشته اش مشهورتر میشد

#عمران_بهروج

@navayesher

Читать полностью…

نوای شعر

من از تو گلبنی بهتر ندیدم

ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم

میان این همه گل‌های عالم

گلی خوشبوتر از دختر ندیدم
@navayesher

Читать полностью…
Subscribe to a channel