navidazerbaijan | Unsorted

Telegram-канал navidazerbaijan - نوید آذربایجان

527

کانال رسمی نشریه ترکی-فارسی نوید آذربایجان ارتباط با ادمین tabrizimehrdad@

Subscribe to a channel

نوید آذربایجان

🔴برادران لیلا و پدر اش !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔸تار وپود اندیشه های ما  ، تفکر سنتی است ، ما قادر به فهم و درک تئوری های
مدرن روز نیستیم ، ما یا گذشته پرست
و یا بدتر از آن مرده پرست هستیم !
ما موجودیت خودمان را در وجود فرد
دیگری می یابیم ، به داخل او حلول کرده
و در او ذوب شده ایم ، ما در اصل وجود نداریم ، این نقطه بی اصالتی و بی ریشه
بودن است .
آنتوان سنت اگزوپری در کتاب شازده کوچولو می نویسد :
شازده کوچولو از گل پرسید :
آدم ها کجا هستند ؟
گل گفت : باد به این طرف و آن طرف
می برد .
و سپس افزود :
این بی ریشه بودن ، اونها را حسابی به
دردسر انداخته است .
🔸پدر لیلا در حسرت بزرگ خاندان جورابلو بودن است و حاضر است تمامی سرمایه خود و آینده فرزندان خود را در آن راه فدا نماید ، تمامی چهل سکه خود را به بایرام بدهد ، کسی که حاضر است در قبال اخذ چهل سکه پدر لیلا را بزرگ
خاندان معرفی کند !
اگر او نتواند چنین کند ، فرد دیگری
در همان مجلس است که با دادن چند
سکه کمتر از پدر لیلا بزرگ خاندان خواهد شد !
🔸بایرام برای پدر لیلا و حتی برادران لیلا کت وشلوار و لباس مهمانی فرستاده است تا ضمن تحبیب قلوب ، دار و ندار
انها را بالا بکشد !
لیلا این پروژه را بر هم می زند و در
اصل سیلی خود را می زند !
زدن سیلی مجدد در فیلم بیشتر برای
سیخونک زدن به مردم است ، که به
نظر من کاری بیهوده بود .
🔸وقتی نسل جوان اندیشه های مرده
پدران و مادران خود را نمی پذیرند ،
در اصل پروژه های گذشته گرائی و
مرده پرستی را دفن می کنند ، در اصل
به دفن پدر ها و مادر های خود می پردازند .
اصل حیات نیز در پی اثبات این است
که کهنه می رود و نو جای آن را می گیرد .
درست بر خلاف اصل ،   رستم که فرزند خود را می کشد و آن را دفن می کند و رودابه بر این روند ارتجاعی عصیان نمی کند و با گریه ای دردناک ماتم فرزند می گیرد و به صورت زشت رستم یا پدر لیلا
سیلی نمی زند !
🔸تفکرات ارتجاعی و گذشته گرایی ،
افسانه ها و قصه های ارتجاعی طلب
می کند و اندیشه های نسل نو نیازمند
لیلا و لیلا ها است .
بایرام سیستم ساز ، زمانی موثر است
و زمانی به هدف می رسد که پدر و
برادران لیلا ویا رقبای وی وجود داشته
باشند و رام استثمارگر و سیستم سازی
بایرام ، اما وجود لیلا تمام کاسه کوزه ها
را بر هم می زند .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴در مصائب روزنامه نگاری

✍عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

▪️فردی به خانه ای مهمان شد ، در حین
شام خوردن بادی از آقای صاحبخانه رها
شد ، صاحبخانه سیلی محکمی به گوش کودک خانه  نواخت .
مدتی گذشت اینبار از خانم خانه بادی
جست ، کودک نزدیک خانم بود ، او نیز
یک سیلی به صورت او زد .
وقت خواب و رفتن به جای خواب ، بادی
نیز از مهمان رها شد ، کودک را یافت و
سیلی محکمی  به او نواخت ، پیشخدمت
خانه ناراحت شد و به مهمان توپید : تو
چرا به کودک سیلی زد ی ؟
مهمان گفت :
والله من فکر کردم در این خانه هر
کس نتواند ، ما تحت خود را ضبط کند
و بادی از وی خارج شود ،  باید کودک
خانواده را بزند !
▪️این مَثَل بدان آوردم که روزنامه نگاری
در کشور ما  و روزنامه نگار همان کودک است !
هر مسئولی که توان حفظ ما تحت خود را ندارد ، تا بادی رها می کند ، یک سیلی
به گوش روزنامه نگار می خواباند .
دوم -
روزنامه نگاران وابسته و یانداش ، کارگزاران  دولت  و رانتخواران است .
در کشور ما از اول دولت های مدرن و تا کنون دولت ها اجاره ای هستند ( رانتیر )
یعنی به نیابت از طرف عده ای دیگر
حکومت می کنند ، در بهترین شرایط
اگر دولتی به نیابت از انگلیس ( دولت
پهلوی اول ) و یا امریکا ( دولت پهلوی دوم ) به نیابت قدرت های داخلی ،
دولت تشکیل داده و به نیابت از نیروی
داخلی حکومت می کنند ( دولت های
پس از انقلاب ) اولین دولت انقلاب
خود توان تشکیل دولت نداشت ، اگر
رهبر انقلاب به او کمک نمی کرد و یا
دولت های بعدی ، حتی دولت مسئول
و مقتدری چون هاشمی رفسنجانی
وابسته نهاد های قدرت در داخل بود .
▪️اگر خاطرات ایشان را بخوانید ، اتفاقا
اجاره ای ترین دولت زمانه مدرن بود !
صبح فلانی آمد و گفت :
می روم لندن برای معالجه دلار خواست
ظهر فلان آمد گفت :
می روم چشم پزشک و دلار خواست و
الی ماشاء الله
شب هم فلانی ها امدند که شکم درد
گرفتیم می رویم انگلیس و.......
من خیلی فکر کردم ، کسانی که به گوور
( کافر ) اعتمادی ندارند و علم پزشکی
در ایران آنچنان هم از جهان عقب نمانده
و خیلی هم نسبت به آنجا ارزان است و
گاهی در مقایسه رایگان ، بویژه برای
آقایان ، چرا هر آقائی ماتحت اش درد
بکند ، به کشور های کفر و الحاد ، اروپا و یا آمریکا می رود ؟
بعد مدت ها تفکری پر چانه ( یاد گل آقا
به خیر ) متوجه شدم به نوعی سهم
خواهی بوده ، اجازه رئیس جمهور شدن
داده ، باید سهم انهارا تقدیم کند و الا همه شکم درد می گیرند و راهی لندن !
بگذریم ....
▪️همواره گفته ام همچنانکه یک پزشک به قسمت های معیوب یک انسان ( بیمار ) می پردازد ، یک روزنامه نگار هم
به امر معیوب قدرت ( دولت ) می پردازد ، اگر روزنامه نگاری به امر معیوب
نپردازد و هله هله به تعریف و تمجید
نقاط قوت دولت بپردازد ، دیگر کارگزار
است ، تبلیغاتچی است ، پول می گیرد
رب گوجه فرنگی و یا پودر لباسشوئی
و تی تاپ تبلیغ می کند .
اگر هم همراه چیپس و پفک نمکی ، از
مسئولین دولت و حکومت نیز قاطی
آنها تبلیغ و تعریف کند ، خائن به امر
روزنامه نگاری مدرن است !
فرق کارگزار حکومت با روزنامه نگار
همین است !
▪️بزرگترین مصیبت روزنامه نگار همین
نقطه است . جنگ نیابتی کار گزاران روزنامه نویس با روزنامه نگاران واقعی تراژدی مضاعف مصائب روزنامه نگاری است .
فرض کنید روزنامه نگار واقعی و مستقل
نکات منفی و معیوب قدرت از جمله
روحانیون و سرداران را در محیط و شهر
خود مورد حمله ( انتقاد ) قرار می دهد ،
امر سالم رسانه و مطبوعات اقتضا می کند که فرد مذکور مثلا امام جمعه و یا
نماینده و یا سردار به آن پاسخ بگوید ،
مثلا ایراد را بپذیرد و یا قبول نکند و از
خود و عمل خود دفاع نماید و حتی می تواند شکایت کند ( امر قانونی است )
اما آن مسئول ساکت می ماند و به نیابت
و طرفداری از او روزنامه نگار وابسته و
کارگزار وارد ماجرا می شود ، یا بعضا
فرد مورد نقد و انتقاد اداره خود را
جلو می فرستد ، مثلا روابط عمومی
و یا مشاور اداره وارد می شود !
▪️من روزنامه نگار با استانداری و یا سپاه و یا .....مشکلی ندارم روزنامه نگار  به فرد استاندار و یا شخص سردار به خود وجودی امام جمعه آنهم به عملی از او نقد و انتقاد کرده است .
امر روزنامه نگاری  مدرن چنین است !
می تواند رئیس جمهور کشوری را به
پائین بکشد !
از طرفی بال چهارم حکومت و قدرت
است ، اگر خوب فهمیده شود می تواند
جلوی فساد قدرت را بگیرد و از موارد
معیوب پرده برداری کند .
و همانند سدی جلوی سقوط حکومت ها را بگیرد ، نقد و نقادی چنین معجزاتی
دارد ، با پرده برداری از نقاط معیوب
همانند پزشکی که بیماری را درمان و
از مرگ نجات می دهد ، قدرت را از
زوال می رهاند !
افهم یا میتی !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴جنبش اجرای قانون ، غیر قانونی است !

✍عیسی نظری     حقوقدان

🔹آقایان خیلی تند می روید ، فرض محال حجاب اجباری مهم تر از خود دین است ،
فرض کنید اصلا به صورت کامل عدم
رعایت آن در حد قتل است !
آیا قوه قضائی مجاز به رسیدگی به
جرائم ارتکابی توسط مردم این کشور
است یا هر کارمند بانک و یا کارمند
دانشگاه و یا در و همسایه و بویژه بیمار های خاص و تماشاگران خیابانی و همه   ؟
آیا همه می توانند ، وارد مسئله شده و
در مورد نحوه قرار گرفتن شال و یا روسری ، خودشان هم محقق و بازپرس
باشند و هم خودشان حکم بدهند و هم خودشان مجری حکم شوند !
این بلبشو و جنبش اجرای قانون ، خود
آشوب و امری ضد قانونی و ضد مدنی
و ضد اجتماعی است .
🔹مگر کارمند هواپیمائی وظیفه رسیدگی به جرائم را دارد .
مگر خود مامور قوه قضاییه می تواند
بدون دستور قضائی فردی را دستگیر
و خودش حکم داده و حکم را اجرا
کند ؟
که این وظیفه را به گردن کارمندان
هواپیمائی و یا داروخانه و یا فروشگاه
بگذاریم ؟
این روش اجرای قانون و اجرای حکم
خود نوشته و خود ساخته اگر از دست
مامورین غیر مرتبط به دست اراذل و اوباش خیابانی بیافتد ، چاره چیست ؟
اگر فردا چند بیمار جنسی ، صرفا برای
سوء استفاده از زنان و دختران مردم
به سوی آنها حمله ور شدند ، آن زنان و
دختران باید از خود دفاع بکنند یا نه ؟
مردم و انهائی که شاهد قضیه هستند
چه باید بکنند ؟
تشخیص اینکه این لباس شخصی
بیمار و بیکار خیابانی است یا مامور
اجرای فرامین الهی ، بر عهده کیست ؟
اصلا به آموزش ابتدائی و یا متوسطه و
حتی آموزش علوم دانشگاهی چه مربوط
است که من آدم کشته یا نکشته ام ؟
من اگر هم قاتل باشم باید قاضی دادگستری وارد امر تحقیق و دستگیری و
صدور حکم و اجرای آن شود ،
نه هر کارمند بانک نه هر مدیر و یا ناظم
مدرسه و یا نسخه پیچ هر دارو خانه !
🔹آقایان هیچ مسئول مملکتی نمی تواند قانون وضع کند ، الا مجلس .
آقایان هیچ مسئول مملکت نمی تواند
مجری قانون مصوب مجلس باشد الا
قوه قضائیه .
این بلبشو و جنبش اجرای امر شرعی
حجاب یا از نفوذی های صهیونیستی
همان دشمنان و یا از حماقت دوستان
نادان ناشی می شود .
پشت این جنبش ضد مدنی و ضد قانونی
و ضد شرعی ، بلبشوی بی ارادگی
دولت و بی صاحبی مملکت خوابیده
است !
🔹اگر معتقدید که امر حجاب همان قتل
عمدی است ، خوب دستگاه قضائی
وارد ماجرا شده و مثل رسیدگی به
به پرونده های قتل عمدی به این پرونده
ها نیز رسیدگی کنند
اگر معتقدید که قضات وارد این بازی
هولناک نمی شوند و انها قانون مصوب
را مد نظر دارند ،
خوب قانون وضع کنید ، یک دستور
دو خطی بنویسید که مجلس همین
حالا قانون برابری بی حجابی مساوی
قتل عمد و بد حجابی هم قتل غیر عمد
محسوب می شود !
که در اینصورت هم بیکاره های خیابانی
نمی توانند وارد ماجرا بشوند
مامورین مربوطه و تحت نظر و زیر نظر
و با امر و دستور قضات دادگستری !
به موضوع وارد و تحقیق و درثانی
مبادرت به صدور حکم و اجرای ان
می کنند .
و الا با این بلبشوی بوجود امده ، هر بیکاره ای مامور خدا وند است
و هر لحظه می تواند ، جنایتی و مفسده ای اتفاق بیافتد که مسئولیت مستقیم
آن شخص رئیس جمهور و دادستان های
شهر و شهرستان ها خواهند بود .
تا جنایتی و مفسده ای اتفاق نیافتاده
جلوی این بلبشوی را بگیرید !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

طنز هفته

🔴سندروم ناهار در مسکوویچ ! 

✍عیسی نظری     روزنامه نگار

🔸روزی بود روزگاری هم بود ، همه چیز هم بود !
مسئولین کشور ما هم بودند . سفرها هم
برای اقایان خیلی خیلی بالای مملکت
مهیا و آماده بود ، فقط آنها به روسیه
خیلی علاقه داشتند !
به ذهن و خیالتان بد نیاورید ، ناتاشا یا
ماتاشا نقشی در این بین ندارند ، گرچه
آن بالا مالا ها چون به خلوت می روند ،
آن کار دیگر می کنند ، کفایت نمی کند !
گاری ماگارین پیرزن قیریش میش
اوز و  گوزو تا به مجلس اعیان ایران
آمد ، کم مانده بود ، مجلس بترکد ،
از بس که هیجان بالا بود و جریان خون
نمایندگان به گردش دورانی افتاده بود .
کسی که برای آن پیرزن مارگارین تب
کند ، البته برای ناتاشا و ماتاشا ، می میرد .
🔸بگذریم این روسیه ی ، بد ذات و بد اخلاق ، اصولا جای آدمیزاد نیست
ولی چه کنیم که فعلا امپریالیسم فقط
برای ...زاده های این مسئولین زمین و
اقامت و مقامت می دهد ، البته با اخذ
وجه به پول خود یعنی دلار و یورو و
لیره استرلینگ انگلتره !
خود مقامات بالا هم در روسیه با هزار
باتمان تف مقامات آن بلاد و گاها تف های
سربالای خود شان سر می کنند و روز
به شب می رسانند تا در تاریکی شب
آن کار دیگر بکنند !
(  باز به ذهن و دلتان بد آوردید ، ان کار
دیگر در اینجا انجام مستحبات است )
🔸جناب توحید ملک زاده دیلمقانی ، دوست عزیز من همواره برایم توجیه می کند :
جائی که می روی ، اگر پروتکل ها درست
انجام و به جا آورده نشود ، از خیر حضور بگذر که غیاب با ارزش تر است .
و الا چه معنی دارد  رئیس جمهور باشی و برای یافتن سهمیه غذای خودت به هر
ماشینی ، سرک بکشی و در نهایت هم
نهار نخورده به مملکت عودت بدهند .
می شود سندرم ناهار در مسکو  !
و این سند رم منتقل بشود به خاک پاک
تهران و ایهالرئیس هر کس را که ببیند
بپرسد :
آقا به شما ناهار دادند ؟
یا الوزیر الخارجیه به روسیه برود و داخل ماشین خود بنشیند و بیرون
نیاید که تا وزیر خارجه روسیه ، دم ماشین من نیاید ، من بیرون بیا نیستم
و الوزیر خارجه روسیه لج کند :
که نمی روم که نمی روم ، آنقدر بنشیند
که زیر پایش سبزه در آید !
و پس از نشستن آن تف سربالا به
سیمای پر موی وزیران پارسی گوی و
چسبندگی آن به صورت اعلی حضرت
از اتوموبیل مثل موش آبکشیده بیرون
بیاید و به دیدار نایل شود و نگاه ‌
کنید پرروئی و بی حیائی آن وزیر بیگانه
که در ملا عام تفی دیگر اندازد که
اوهوی دینقیلی ،  منتظر چه بودی که از
اتوموبیل  پیاده نمی شدی ؟
مال ما هم بگوید :
بله منتظر   بودم !
مال ما هم عقل ندارد ، باید می گفت :
فکر کردم در وسیع ترین کشور جهان
شاید یک آدمی باشد ، منتظر آن آدم
بودم !
ولی خوب شد ، نگفته و الا روئی که
لاوروف دارد ، جواب می داد :
تاواریش ما آدم داریم ، پوتین ، او هم
به پای آدم می رود ، نه وزیر وزرای
عقب مانده جهان سوم !
همین بهتر که این دوتا مال ( مال انها و
مال ما ) زبان همدیگر را نمی فهمند
و الا معرکه راه می افتاد .
روزتان به خیر .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔻 ادامه مطلب "تئوری جدائی طلبی یا استقلال "👇

▫️۳ - جدائی طلبی و یا همان استقلال خواهی برای ملت های خود .
در این سه تئوری موجود ، فرد به عنوان
اعلام نظر مشارکت می کند ، تبلیغ نظر
است و تمام ، تصمیم گیرنده در این
مباحث ملت ها و مردم هستند ،
یعنی با طرح این تئوری نه اتفاقی می افتد و نه کشوری متلاشی می شود .
یک تئوری شرح داده می شود و تمامی
کسانی که نظری دارند در مباحث
مشارکت می کنند و درستی و یا نادرستی
امری آشکار می شود و به قولی سره از
ناسره معلوم می شود .
🔸هان اگر مثل حداد عادل بگویید که اگر شما با زبان مادری خود تحصیل کنید
کشور متلاشی می شود و زبان فارسی
از بین می رود ، شما را به گفته مادرم
ارجاع می دهم !
می گفت : خانه ای که با آبگوشت پختن
از بین برود ، پلو بپزید تا درب و داغون
بشود ، چون معلوم می شود شما خانه ای نداشته اید !
در ثانی گفتن و طرح یک نظریه به معنی
اجرای آن نیست ، به این معنی است
که نظر سیاسی دیگر تبدیل به جرم
سیاسی نمی شود ، دیگر کسی را نمی توان به اتهام تجزیه طلبی یا همان
استقلال خواهی به زندان انداخت و
در زندان یارو تبدیل به شورشی بشود !
این تئوری ها باید در مجامع علمی و
اکادمی و محفل های مدنی به شکل
روشن و شفاف مطرح و در صورت لزوم
عملی شود .
🔸برادری با زور ممکن نیست اگر می خواهیم باهم باشیم باید تمامی
حقوق مردم در پیرامون مملکت دقیقا
همانند حقوق مرکز نشین ها پرداخت
و حتی بیشتر از مرکز پرداخت شود !
در این صورت مردم به مرکز متمایل
می شوند و خواهان برادری .
امید که این پیشنهاد حقیر در این برهه
بتواند مردم را به همدیگر نزدیک کند
و برادری به شکل واقعی اجرا شود .
من بار ها گفته ام که خواهان زندگی
برابر با تمام ایرانی های موجود در
این کشور هستم ، نه تنها استقلال
طلب نیستم ، حتی فدرال هم نمی خواهم ولی تمامی حق و حقوق ملی
خودمان را طالب و خواهانم ،
اما معتقد هستم تمامی فدرال خواهان
و استقلال طلبان حق طرح تئوری های
خود را به شکل مدنی دارند و مزاحمت
برای آنها ، چه به صورت قانونی و چه
غیر قانونی ، آشفته کردن بازار و مخدوش نمودن امر مدنی و بلند نمودن  سازی است که بعد ها صدای  انرا می شنویم ‌ .
زمان نعمت بزرگی است که گذر از آن
می تواند قابل اغماض نباشد .
زمان های از دست رفته فقط حسرت
است و بس .
سیز ساغ من سلامت .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات  ( ۲۴۹ ) 

مرز خرافه با وقایع اتفاقی

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹همواره گفته ام ، هر کس چشمان خود را ببندد و بخواهد از اورمیه تا تهران رانندگی کند در همان اوایل کار تصادف
می کند و می میرد !
هر کس خود را از طبقه پنجم ساختمانی
به بیرون پرت کند ، می میرد .
اما ممکن است یک نفر چنین کند و تصادف نکند و یا از طبقه پنجم بیافتد
و نمیرد !
من در اورمیه با کسی صحبت می کردم
که هواپیمای مسافربری در اورمیه سقوط
کرد ، همه مردند ، اما او زنده مانده بود .
گفتم : تو از سقوط چی فهمیدی ؟
گفت :  چیز ی نفهمیدم ، انگاری کسی
صندلی مرا به عقب هل می داد ، بعد
دیدم مردم مرا از زیر صندلی بیرون
می اورند !
بگذریم ....
🔹آن روز از خواب بیدار شدم ، یاد خواب شب ام افتادم ( در خانه پدری من ، تنها ساختمان دو طبقه آبادی ، آتش گرفته بود ، من کاری از دستم ساخته نبود ، در وسط حیاط بزرگ خانه ، فریز
شده بودم ، سی چهل نفر در آتش
می سوختند و صدای ناله و فریادشان
مرا دیوانه می کرد ، اما وامانده ای بیش
نبودم ، کاری از دستم ساخته نبود ! )
در یک آن یادم افتاد ، من این خواب را
دوبار هم قبلا دیده ام و هر دو بار،  پای ام شکسته است . یکبار وقتی در دبستان
محمد رضا شاه پهلوی کلاس پنجم بودم ،
یکبار هم وقتی در دبیرستان امیرکبیر
بودم ، هر دو بار مسیو( ببه )امده بود
خانه و پای ام را با چوب بسته بود و
هردو بار بعد چهل روز خوب شده بودم .
نتیجه گرفتم ، اگر امروز به دانشگاه
بروم ، پای ام می شکند !
🔹توی همین فضا بودم که علی مکرم هم اطاقی من در کوی امیر آباد ، ساختمان
هیجده که دست و صورت خود را شسته
و اماده بود ، گفت :
تو هنوز پا نشدی ؟
گفتم : من امروز پا نمی شوم !
-- عزیز امروز جلسه گذاشتی ، از دانشکده های دیگر می آیند !
-- ببین عزیز ، یک طوری جلسه را اداره
کن ، من اگر بیرون بیایم ، پای ام می شکند .
-- چرا چرند میگی ، یعنی همین جوری
توی رختخواب می مانی ؟
--  تا ساعت یازده همینجوری می خوابم
و بعد ساعت یازده می روم دستشوئی و
بعد شستن سر و صورت به سلف سرویس کوی می روم و دوباره آرام به اتاق برمی گردم ! بشکند ببینم چه جوری می شکند !
🔹با مکرم از دبیرستان همکلاسی بودم ،
گفت : باشه من می روم اما از این خرافات و مرافات به کسی حرفی نمی زنم ، نه این حرف هایت را من می پذیرم و نه سایرین ، خداحافظ .
تا ساعت یازده دراز کش توی تختخواب
بودم ، در آن ساعت پا شدم ، به دستشوئی رفتم ، دست ها و صورتم را
شستم ، تو آیئنه موهایم را صاف کردم .
خواستم به سلف سرویس کوی بروم
نتوانستم ، پای من تکان نمی خورد ،
ترسیدم ، فریاد زدم ، کمک کنید !
از نزدیک ترین اتاق دو نفر به دستشوئی
امدند .
پرسیدند : چه اتفاقی افتاد ؟
گفتم : هیچ اتفاقی نیافتاد ، اما من
نمی توانم برگردم و راه بروم !
مرا چند نفری بلند کردند و به درمانگاه
کوی بردند !
دکتر پرسید : چطور شد ؟
گفتم : هیچ طوری نشد ، دست و صورتم
را شستم و نتوانستم حرکت کنم !
دکتر گفت :
یعنی پایت به جائی خورد یا حین راه
رفتن ؟
گفتم : هیچ اتفاقی نیافتاد !
آمبولانس آمد ، مرا به بیمارستان اشرف
پهلوی پائین دانشکده اقتصاد منتقل
کردند و عکسبرداری کردند .
دکتر بالای سرم آمد ، دانشکده ام را
پرسید و گفت :
متاسفانه پای شما بر خلاف دفعات قبل که از ساق ها شکسته بوده ، این بار
از کف شکسته است ،
باید گچ بگیریم .
پای مرا گچ گرفتند ، و دوتا زیربغلی
دادند و مرا با همان امبولانس به
کوی آوردند و در تختخواب انداختند !
ساعت چهار بعد از ظهر که علی از
دانشکده آمد ، شوکه شد و گفت :
عیسی تو را خدا بگو که همه اینها
یک شوخی است ! پسر تو گفتی
امروز پایم می شکند و الان پایت را
گچ گرفتی !
نه آن روز و نه تا امروز ، من نفهمیدم
چه شد و چرا پای من شکست ؟
🔹دکتر ها ی آن روز درمانگاه کوی دانشگاه و بیمارستان اشرف پهلوی تهران
هیچکدام علت خاصی برای آن نیافتند ،
دفعات قبل علت داشت ، بار اول
با دوچرخه رفتم زیر ماشین و بار دوم
با دوچرخه رفتم به کانالی که آبیاری
کنده بود ، ولی این بار هیچ اتفاقی
نیافتاده بود
و من نیز برای اینکه دیوانه ام نپندارند
از سه خواب و سه شکستگی پا حرفی
نزدم ، فقط در کوی با علی مطرح کردم
و امروز با شما !
ساغ و سلامت قالین
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴نوروز عینی زامان دا تام گوجلو معنالارلا یئنی بیر اویانیشا،صولحه،دوستلوغا،بیرلیک و بیرلییه آپاریلان بیر چاغریشدیر.سئوگی دولو،نور دولو نوروز باهارین گلیشینی،طبیعتین اویانیشینی موژده له ین،اومید دولو باشلانقیجلارین،بوللوق و برکتین سیموولو اولان بول روزو دولو بایرام دیله یی ایله نوروز بایرامینیز موبارک..
نوید آذربایجان
🌺🌺❤❤🤗🤗

Читать полностью…

نوید آذربایجان

اتاقی برای همه

همه با هم شنبه برای انتخاب شایسته‌ها با رای به #ائتلاف_فراگیر_استانی

Читать полностью…

نوید آذربایجان

۴۱۸ جعفر نیکزاد - کاندیدای بخش کشاورزی انتخابات اتاق بازرگانی ارومیه از ائتلاف فراگیر استانی

🔴 بیوگرافی: رئیس اتحادیه صادرکنندگان و واردکنندگان بخش کشاورزی استان، عضو هیات مدیره اتحادیه ملی محصولات کشاورزی ایران، مدیرعامل شرکت تعاونی آیاتای ایشیق آذربایجان غربی، مدیر مجتمع قصر باراندوز و بازرگانی نیکزاد، عضو اتاق مشترک ایران-ترکیه، ایران-هند و ایران-عراق، رئیس هیئت مدیره شرکت زنجیره سیب قزل یاشایش آذربایجان غربی، صادرکننده نمونه سالهای ۹۷ تا ۱۴۰۰

🔴برنامه‌ها:

🔹 از دوران ناجوانی در بخش کشاورزی بوده و از نزدیک مشکلات این بخش را بخوبی لمس کرده ام و بدنبال مدافع منافع فعالین کشاورزی خواهم بود

🔹 فرهنگسازی در بین کشاورزان برای تولید محصولات کشاورزی شناسنامه دار

🔹 کاهش استفاده از سموم و پیگیری ایجاد آزمایشگاه آنالیز سموم در استان

🔹 پیاده کردن مدیریت حمل و نقل ریلی و دریایی بخصوص حل مشکل صادرات دریایی به بازار هند

🔹 افزایش کانتینرهای یخچالی

🔹 قیمت گذاری واقعی پایه ارزش گمرکی محصولات کشاورزی

🔴هدف:

🔹 کاهش حاشیه و افزایش انسجام در اتاق بازرگانی ارومیه

🔹 پیگیری جدی مسائل کشاورزی استان

🔹 پیگیری حذف تعهدات ارزی از محصولات کشاورزی فاسد شدنی

🔴مشکلات بخش کشاورزی استان:

🔹 نبود زیرساخت صدور گواهی سلامت

🔹 نداشتن آزمایشگاه آنالیز سموم

Читать полностью…

نوید آذربایجان

۲۱۶ عزیز بکتاش - کاندیدای بخش صنعت انتخابات اتاق بازرگانی ارومیه از ائتلاف فراگیر استانی

🔴 بیوگرافی: عضو هیات مدیره خانه صنعت و معدن استان، نماینده خانه صنعت و معدن استان در صنعت کشور، مدیرعامل شرکت فرش افشار زرینه با ۵۰۰ نفر پرسنل، کارآفرین نمونه کشور از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰، صادرکننده نمونه در سالیان متمادی به ۲۷ کشور جهان، عضو انجمن نساجی، سرمایه گذار در بخش فرهنگی و گردشگری و مسکن بازآفرین استان، موسس شرکت‌های حمل و نقل و مواد غذایی و فعال نمونه استان

🔴برنامه‌ها:

🔹 با هم گرایی با گروه برای حل مشکلات اقتصادی، کارآفرینی، صادرات، ارزی و ... گام برخواهیم داشت

🔹 اتاق را به یکی از سرآمدان کشور تبدیل کنیم

🔹 هم صدایی همه اعضای اتاق را اجرایی کنیم

🔴هدف:

🔹 با بهره گیری از سال‌ها تجربه، برای حل مشکلات بخش صنعت و تولید استان گام خواهم برداشت

🔹 حل مشکل صادرات و رفع موانع تولید و همچنین مالیات و تامین اجتماعی جزو مهم ترین اهداف ماست
🔴حضور در صنعت:

🔹  ۴۶ سال سابقه فعالیت اقتصادی، کارآفرینی و سرمایه‌گذاری دارم

🔹 مشکلات را چشیده و از آنها تجربیات زیادی کسب کرده و از آنها برای حل مشکلات واحد تولیدی استفاده کرده‌ام

Читать полностью…

نوید آذربایجان

⚫️ ۲۴۶ محمدرضا رستمی - کاندیدای بخش صنعت انتخابات اتاق بازرگانی ارومیه از ائتلاف فراگیر استانی

🔴 بیوگرافی: عضو هیات رئیسه اتاق بازرگانی ارومیه، عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی ایران، رئیس هیات مدیره شرکت‌های گروه مارال، مدیرعامل شرکت مارال صنعت جاوید، رئیس هیات مدیره شرکت‌های محورسازان چی چست و خدمات فنی رستمی و نائب رئیس هیئت مدیره شرکت‌های مارال یدک و پیروزان صنعت

🔴برنامه‌ها:

🔹 ارائه مشاوره و انتقال تجربیات به جوانان

🔹 انجام وظایف اجتماعی چون هدایت جوانان و تولیدکننده‌ها

🔹 کمک‌‌های حمایتی به جامعه در مواقع بحران و حوادث

🔴هدف:

🔹وظیفه خانوادگی صنعت و وظیفه اجتماعی خدمت به جامعه بود که برای به سرانجام رساندن برنامه‌ها و قرار دادن تجربیاتمان برای جوانان به انتخابات ورود کرده‌ام.

🔹در کشورمان تجربه بهتر از سیستم جواب می‌دهد و لذا باید از تجربیات موفق برای رشد و پیشرفت در زمینه تولید و صنعت بهره گرفت

🔹یکی از حسن‌های حضورم در اتاق بازرگانی، انتقال تجربه به سایر جوانان برای موفقیتشان است

🔹 بدنبال صنعتی کردن ارومیه و کمک به اشتغال هستیم

🔴حضور در صنعت:

🔹 از یک نفر شروع و اکنون بالغ بر 2 هزار نفر پرسنل داریم و تعدادی از پرسنل بعد از کسب تجربیات اکنون خود تجربه شروع‌ نوین دارد

🔹 همزمان با سفر ریاست جمهوری درخواست ایجاد کارخانه لاستیک یا پایانه حمل و نقل برای اشتغالزایی مستقیم و غیرمستقیم در استان داشتیم

🔹 در چند وقت اخیر خطوط تولیدی راه‌اندازی شده که در کشور نمونه است و واحدهای راکدی را فعال کردیم که باعث اشتغالزایی دوباره ده‌ها نفر شده است

🔹 از هیچ تلاشی برای حل مشکلات بقیه با رایزنی و استفاده از تجربیات دریغ نمی‌کنیم

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاستگاه آگاهی
ذهنیت فرا واقعی انسان !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان


🔹وقتی می نشینم و فکر می کنم که ما
چه تصوّری از انقلاب داشتیم ، چه می
خواستیم ؟
در ذهنیت من در آن دوران یک دیکتاتوری
و استبداد شاه ساخته و ساواک پرداخته ای بود که تنها تفکر الهی می توانست آن را به زندگی نرمال انسانی ارتقا بدهد .
و درست همین نقطه بود که مرا و امثال
مرا به آینده حکومت دینی و یا جمهوری
اسلامی خوشبین ساخته بود .
به نظر من و یا ما فجایع انسانی تحت سیطره تفکر انسانی نمود یک جامعه طاغوتی بود و تنها یک تفکر خدائی بدون دخالت انسانی می تواند جامعه توحیدی و یا یاقوتی و ایده ال ساخت خدا را به ما عرضه کند .
🔹انسان جز از این چه می خواهد ؟
نقطه اصلی اشکال ، همین بود !
ذهنیت ما چنین برداشتی از قضیه داشت ، در واقع انتقال از انسان به خدا
نبود ، از انسان به انسان بود !
تا دیروز مثلا استاد دانشگاه بود ، تفکر
او به یک انسان مثلا حوزوی و یا شرعی
اما باز هم انسان منتقل شده بود .
انسان دیروز بر استناد به علم تئوری
می داد و انسان پس از انقلاب به استناد
به خدا و پیامبر ، تئوری می داد !
دیروز می توانستی بر اساس اینکه علم
قابل نقد و نقض است ، بر آن ایراد
گرفت ، اما در نظریه دوم ترس از اتهام
کفر و الحاد ، آن را از نقد و بررسی مصون می دارد .
یعنی تفکر از انسان به خدا انتقال نمی شود ، از انسان به انسان دیگر منتقل
می شود .
خاستگاه آگاهی ما ، دقیقا این ذهنیت فرا
واقعی بود .
🔹شیفتگی به خود و نفرت از دیگری و
یا ایدئولوژی جای گرفته در ذهن انسان
سازندگان آن فرا واقعیت و یا غیر واقعی
ذهنی هستند .
امر غیر واقعی نمی تواند ، نشان واقعیت
باشد ، در این خاستگاه آگاهی حتی خدا
نیز به شکل فرا واقعی در می آید ،
و هر ذهن انسانی فرا واقعی خود تبدیل
به خدا سازی در شکل و شمایل خود
انسان می شود .
یعنی دیگر فرامین خداوندی نیست که
به ذهن انسان می رسد !
انسان با ذهنیت فرا واقعی خود ، فرامین
خود را به خداوند ی که ذهن او آفریده
به خدا منتسب و در اصل خواسته های
خود را از زبان خداوندی مطرح می کند .
در زمان طاغوت وقتی فردی از من
می پرسید :
بنای تو برای مبارزه چیست ؟
فضل الله مجاهدین را فاکت می آوردم !
فارغ از اینکه شان نزول آن چیست ؟
خدای من فقط به مبارزه و انقلاب
دستور می داد
در اصل من چنین می خواستم !
این امر در قرون سنت انچنان قابل رویت
نبود ، اما پس از افول آن و تهدید تئوری های سنتی و حتی مدرن در جهان
پست مدرن و اعلام مرگ تئوری های
عام و کلی و بروز ظرافت تئوری های
خرد و کوچک ، همه چیز به شکل نوینی
باز بینی و مورد کنکاش قرار می گیرد .
🔹یک بار هم نوشته بودم ، مادرم ذهن
سیالی داشت ، علیرغم اینکه بی سواد
بود . او فقط به خدا باور داشت ، خدائی
که از او چیزی نمی خواست ، اما همان
خدا از من می خواست که انقلاب کنم و
شاه را از مملکت بیرون کنم و آقای خمینی را بیاورم و یا شرایط ورود
او را آماده کنم !
مگر یک خدا نبود ؟ پس چرا آن چیزی را
که از من می خواست از مادرم نمی خواست .
در اصل من از خدای خودم درخواست
می کردم که به من دستور بده که مبارزه
کنم و یا مرگ بر شاه و یا زنده باد خمینی
بگویم !
مادرم چنین دردی نداشت و لازم نبود
که از خدا بخواهد که چیزی بگوید .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

نشست عمومی وکلا
با محوریت گرامیداشت روز وکیل مدافع

زمان: روز پنجشنبه ساعت ۹ صبح
مکان: تالار مرکزی شهر اورمیه واقع در خیابان درستکار

◾️ کانون وکلای دادگستری آذربایجان‌غربی

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۴۵ )

               دلار چند ؟

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

🔸اولین بار که سر و کارم به دلار افتاد ، سال ۱۳۵۹ بود .
حاجی عمویم فوت کرده بود و پول های
خارجی اش به من رسیده بود .
بنظرم دلار ها را به قیمت شش تومان
و اندی و یا هفت تومان فروختم ، وقتی
اعتراض کردم چقدر ارزان می خرید ؟
جواب دادند به اضافه یک ریال ، تو هر چقدر بخواهی  ، برایت می فروشیم .
ده سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۹  که عازم
مکه بودم دلار ها را به قیمت یکصد و
چهل و دوتومان خریدم .
در مکه به مغازه ای رفتم که فروشنده ی پاکستانی داشت ، قیمت ساعت را
پرسیدم
گفت : شما نمی توانید بخرید !
گفتم : چرا ؟
گفت : ایرانی ها وقتی ساعت رادو می خریدند که دلار هفت تومان بود !
لجم گرفت ، هزار دلار دادم و ساعت را
خریدم الان سی و چند سال است که در
دستم است و وقت را نشان می دهد !
مدتی بعد دلار کمی بالا رفته بود ،       🔸روزنامه نگاری نوشته بود ، اینگونه که
پیش می رود ممکن است روزی برسد
که دلار به هزار تومان برسد !
آه از نهاد دوست و دشمن بر خاسته
بود ، مگر می شود چنین شود ؟
مملکت داغون می شود !
دولت دست به کار شد ، خائن فوری
شناسائی شد . روزنامه بسته شد و
روزنامه نگار زندانی ، اما دلار پائین
نیامد .
پسر دائی ام از استانبول در تلگرام
نوشته است
یادت هست گفتی که ممکن است دلار
روزی پنجاه هزار تومان بشود ؟
آری وقتی چنین حرفی را زدم ، خیلی ها
خندیدند و گفتند :
تو هم بابا خیلی بد بینی ، دلار پنجاه
هزار تومان یعنی نیستی و نابودی
مملکت یعنی فروپاشی !
تو می فهمی چه می گوئی ؟ یارو
گفته بود ممکن است هزار تومان بشود
حبس شده بود ، تو را اعدام می کنند !
جواب داده بودم  :
نترسید ، دولت های ما مثل قیف هستند
اگر به قسمت گشاد قیف بیافتی ،
طوری نمی شود ، دکل نفت و جزیره
کیش و صحرای برهوت را هم بخوری و
یک دریا را خشک کنی ، کسی متوجه
نمی شود ، اما امان از روزی که به قسمت
باریک قیف برخورد کنی !
سکه را سه میلیون بفروشی اعدام می شوی ، در قسمت گشاد قیف سکه را
سی میلیون تومان بفروشی ، حتی برایت
پرونده نمی سازند .
🔸وقتی دولتی اراده کار نداشته باشد ،
فقط امروز و فردا می کند.
دولت رانتیر در این مدت پس از انقلاب ،
به نیابت کار می کند ، سهم صاحبان
مملکت را می دهد و بعد به مقدار پرداخت شده ( اجاره بها ) خودش هم
باید برداشت کند !
این دولت های رانتیر مهم نیست که مملکت را می چاپند ، حتی مهم نیست
که کاری انجام نمی دهند .
🔺ادامه مطلب مایین صفحه👇
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۴۴ )

فرارسیدن تعطیلات عید در مدرسه

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹معمولا فرا رسیدن عید نوروز ، کلاس های ماه اسفند و بخصوص اواخر اسفند را هم شل و ول میکرد .
جای درس ها ، شعرخوانی بود و داستان
سرائی  ،  در دبیرستان های ادبی به خصوص ، گاهی حماسه سرائی و
بعضاً عشق های شکست خورده ، همواره
یکی را مخفی می کردیم ، نباید نام اش و
یادش به دست غیر بیافتد .
مثلا وقتی عاشق معلم خودمان می شدیم ، یا دختر همسایه به خصوص
که برادرش هم در کلاس ما بوده باشد .
اینها نوعی عشق های ممنوعه بود ،
نباید عاشق اش می شدیم ولی شده
بودیم !
🔹یکبار هم نوشته بودم ، از روزی که
خودم را شناخته ام مذهبی بوده ام
و نماز و روزه ام تعطیل نشده است
اما هرگز در این مدت عاشق خدا و پیامبر
و امامان نشده ام ، تمامی عشق هایم
زمینی و انسانی بوده است .
هان در توی انها عشق های ممنوعه هم
بوده ، تا دلتان بخواهد !
آنروز در مدرسه درس ادبیات بود ، اما
چون تعطیلات نزدیک بود ، درس هم
تعطیل شده بود .
اول یکی از بچه ها از عشق خود به
یک دختری گفت ، دختره مریض بود
و مرده بود و او در سر قبر او از ترس
خانواده دختر ( به خصوص برادر هایش )
نتوانسته بود ، گریه کند ! و الان تقاص
می گرفت هم خود گریه کرد و هم کلاس ،
آقای جعفری هم حال اش گرفته شد ،
عصبانی شد و گفت :
به تمرگ سر جایت ، تو که نمی توانی به
مرده دختری گریه کنی ، بیخود عاشق اش می شوی !
🔹ناصر از یک عشق ممنوعه گفت ، جعفری مانع تعریف کردن اش شد .
برای اینکه حال کلاس جا بیاید ،
من اجازه گرفتم ، جعفری دبیرمان گفت :
تو مودبی ، چیز جلف تعریف نمی کنی ،
بیا و این اعتماد مرا خراب نکن .
روی سن رفتم مقدمه را گفتم :
من یک فامیل ام خیابان دانشکده است و یکی خیابان زنگنه ، خانه خودمان در
خیابان شاهپور است مدرسه ام همینجا
امیر کبیر و طرف های پایین شهر هم
اقوامی دارم یعنی همه جای شهر را
فوت آب هستم .
امروز یک نمایشنامه برایتان اجرا
می کنم .
وقتی به دختری سلام می دهی و می گوئی خیلی زیباست .
طبیعتا عکس العملی دارد ، نمایشنامه
امروز این واکنش در نقاط مختلف شهر
رضائیه است !
دبیرمان برایم چشم گرد کرد و گفت :
پسر اعتماد مرا  را خراب نکنی ها !
شروع کردم
الان خیابان دانشکده است ، دختری
از روبرو می آید .
سلام می کنم و می گویم چقدر زیبا !
دختر لبخندی می زند جواب سلام را
می دهد و به خاطر التفات تو نگاهی
می کند و می گوید : مرسی !
می رسی به خیابان زنگنه ، به دختری
همان حرف را تکرار می کنی
لبخند نمی زند ولی تبسمی می کند
فقط جواب سلامت را می دهد ، تشکر نمی کند .
الان می رسیم به خیابان پهلوی ، همه
جور اش هست معمولا
جواب سلام را نمی دهد ، فقط لب هایش
را بر می چیند ، نمی فهمی خوش اش
امد و یا بدش و یا ناز می کند .
حالا رسیدیم به میدان مرکز ، خیابان
شاهپور ،  دختری می آید ، یواشکی
سلام می دهی !
جواب سلام را نمی دهد ، حتی عصبی
می شود ، می گوید :
زهرمار ! ببین من از اونهاش نیستم ها !
تو هم می مانی ، اونهاش دیگه کی  هستند .
🔹خطاب به دبیر گفتم :
نمی خواهم اعتمادت صدمه ببیند ،
بعد اینها کمی بی ادبی است .
دبیر ناراحت شد .
و گفت : اگر بی ادبی است ، نگو !
بچه ها اصرار کردند
معلم گفت : خوب الان کجا هستی ؟
گفتم :
خیابان شاه آقا
( خیابان شاه پائین  مدرسه امیرکبیر
بود و هیچ ربطی به مسائل سیاسی
نداشت )
گفت : آرام بگو هر جا از مرز ادب
گذشت ، تعطیل می کنم ( خط قرمز
امروزی )
ادامه دادم ، از خیابان شاه به طرف
خیابان رفاه خانواده می روی و دختری
می بینی ، سلام می کنی
داد می زند :
هی ........
دبیر پرید وسط و داد زد :
نگو !  تعطیل  ! پسر اعتماد مرا آلاخون بالاخون کردی ، مجبوری اینقدر رئال
باشی ؟
گفتم : واقعیت آقا ، موجودی شهر ما ،
ادامه بدهم آقا ، به نظرم مصطفی هم
لوطی محل شان است !

داد زد : نه خیر لازم نکرده ، برو
بنشین جای خودت !
چشم آقا !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات  ( ۲۵۲ )

شعار های تند علیه مسئولین !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹من به هزار و چهار صد سال قبل کاری
ندارم ، شرایط اجتماعی امروز ما با
آن متفاوت است .
خاطرات من مربوط به چند ده سال اخیر
است که به هر حال تاریخ به روز ما است .
من هنوز به دادگستری نیامده بودم ، 
و در کیهان کار می کردم ، بعضا به
عنوان مصاحبه به مجلس خبرگان می رفتم و گاها به محل کار و خانه رهبران
رده اول مملکت می رفتم و گاهی به
شهرستان ها بیشتر اورمیه و......
🔹روزی که وارد اورمیه شدم ، جوانان جلوی استانداری جمع شده بودند ،
شعار مرگ بر استاندار گوش ها را کر
می کرد !
ملاقات من با آقای استاندار از تهران
مشخص شده بود ، عکاس کیهان را
از خیابان امام بر داشته عازم استانداری
شدم .
استاندار آقای حقگو بود ، از میان جوانان
خشمگین و شعار دهنده گذشته و به اتاق
استاندار رسیدم !
اولین سوال ام این بود ، آقای استاندار
مردم در خیابان ها و جلوی استانداری
مرگ بر استاندار می گویند ، چرا ؟
گفت :
ارتش و سپاه در منطقه یک عملیاتی
کرده اند که موفق نبوده و عده ای از
نیرو های ما شهید شده اند ، مردم هم
ناراحت شده اند ، موضوع دیگر کمک
من به مجاهدین خلق است ، از باب
تحبیب قلوب ، حکم اسلام است !
خدائی نه یک کلمه از تظاهرکنندگان
بد گفت و نه ناراحت و عصبی شد و
نه انها را متهم به این کرد که گویا از
خارج آمده اند و یا ضد انقلاب هستند .
متانت این اولین استاندار استان
اذربایجان غربی تا کنون بدون همتا
مانده است .
🔹دیروز در باغ رضوان با یکی از دل سوختگان درد دل می کردیم .
گفتم : من قبل و بعد انقلاب لا اقل
دویست بار به حضور شهید بهشتی
رسیده ام در جمع دویست بار من فقط
یک بار پانزده دقیقه معطل شده ام که
آنهم تلویزیون مشغول فیلمبرداری از
وی به عنوان رییس قوه قضائیه بود ،
من در عمرم ندیدم که درب ورودی
رئیس کل دادگستری یا دادستان شهرستان و یا استان با دربان و پاسبان
باشد و درب مستقیم به سالن نباشد ،
الان من اگر بعد چهل سال و اندی کار
در دادگستری ( قضاوت - وکالت )
بخواهم با رئیس کل دادگستری ملاقات
کنم ، نمی توانم .
رییس کل دادگستری سهل است ، سرباز
اجازه ورود به طبقه ای که حوزه ریاست
دادگستری است ، نمی دهد !
درب اتاق کار هیچ رئیسی به سالن باز
نمی شود .
اعتراض کنی ، آقا ریاست در معرض خطر است ،
اعتراضات ضد انقلاب است ، هیس !
صدایت در نیاید و الا حوزه ضد انقلاب
خیلی وسیع است ، یک -دو - سه می شوی ، ضد انقلاب حالیته !
تو که نمی خواهی ، رییس ما ترور شود ؟
می خواهی ؟
نکنه تو هم از همان تروریست های داعشی باشی ! هستی ؟ 
🔹من رفته بودم مجلس خبرگان ، بررسی قانون اساسی بود ، در مورد ماده مربوط به ممنوعیت شکنجه ، یک آخوندی از ماده مذکور انتقادی کرد که اگر شما کلا شکنجه را ممنوع کردید ، فردا یک تروریستی دستگیر شده است اگر اعتراف کند و دوستان اش دستگیر
شوند که هیچ و الا اگر شکنجه نشود
و اعتراف نکند و دوستان او فردای آن
روز مسئولین مملکت را ترور و انها می میرند !
🔹دکتر بهشتی به جای اقای منتظری
رییس جلسه بود ، امان نداد که آخوند
حرف اش را ادامه بدهد و با حالت
عصبانی توپید :
آقا ما نمی توانیم اجازه بدهیم که مامور
متهم را شکنجه بکند ، به جهنم که مسئول را ترور کنند و او بمیرد مگر
کسی هم پیدا می شود که نمیرد !
آقا ما ملت را شکنجه کنیم که مسئول
می میرد ؟
🔹من شخصا به دادستانی نوشتم که از
آقای خمینی استعلام شود ،که هر که
صبح زود از خانه بیرون می آید ، در
همین اورمیه از چند نفر شکایت می کند
که گویا به آن حضرت اهانت و فحاشی
نموده اند ، صرف نظر از اثبات و یا
عدم اثبات ، ما باید وارد رسیدگی به
این نوع پرونده ها بشویم ؟
جواب صریح و روشن و به صورت
عمومی پخش شد ، اهانت به من به
هیچ کسی مربوط نیست ، و حتی اگر
پرونده ای در این خصوص هم تشکیل
شده است ، من رضایت دارم پرونده ها
بایگانی شود !
از قدیم گفته اند و تبدیل به ضرب المثل
شده است که
پشت سر شاه هم بد می گویند ، فحش
می دهند ، شاه باید آدم باشد که دنبال
دم و دمچه نگردد .
اهالی منزل آقا ،  رفته استانبول ، سیسمونی خریده ، بار هواپیما زده
در تهران پیاده کرده و بعد سیسمونی
فرستاده ، خبرنگاری هم نوشته که
ماوقع  چنین بوده ، به عنوان اهانت
به هیکل موزون آقای خانه ، طرف
مجازات شده است !
به مملکت اهانت شده !
چه اهانتی ؟
گفته من زبان مادری و خدا دادی ام را
طلب می کنم !
این اتهامات من در آوردی ، نه به سود
مملکت است  و نه  مسئولین
کشور !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۱ )

پولات و اکبر دراکولا را دستگیر کنید ! 

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔸آن روز یک روز عادی در دادگستری بود ، تازه در صندلی خود جابه جا شده بودم که دو تا پرونده از دایره آگاهی روی میزم گذاشتند .
مامورین اگاهی وارد اتاق من شدند ، با یکی از آنها آشنائی نزدیکی داشتم .
گفتم : راستی از پولات چه خبر ؟
گفتند : هنوز خبری نیست ،  ولی دنبال اش هستیم !
گفتم : باز دیروز پاسگاه پرونده ای آورده
بود ، باز پولات وارد دامداری های جاده
سنتو شده و از همه انها باج گرفته است ،
پرونده را به اداره آگاهی ارجاع داده ام ،
دیگر شورش در امده است .
🔸پرونده اول را باز کردم ، چند مامور به
بازار بزرگ و سرپوشیده اورمیه رفته و
از انبار های پشت مغازه ها روغن های
نباتی جمع و به اداره خود برده اند .
پرونده دیگر مال دختری در خیابان خیام
بود ، ظاهرا پوشش مناسبی نداشته است .
دستور دادم متهمین هر دو پرونده را
آزاد کنند و روغن های مکشوفه به
خود مغازه داران تحویل شود و پرونده
ها را بایگانی کردم .
چند ساعت نگذشته بود که مستخدم  رئیس کل دادگستری به دادگاه آمد و
گفت : آقای رییس گفتند ، آقای نظری تشریف بیاورند ، باهم یک چایی بخوریم !
وقتی وارد اتاق رئیس کل دادگستری
شدم ، پس از نه وار -  نه یوخ
رییس نزد من نشست و به آرامی گفت :
از اگاهی تماس گرفته بودند ، خیلی
ناراحت بودند ، می گفت :
دوست من ، حتی پرونده را نخوانده و
متهمین را قبل از ماموران آزاد کرده است ، حتی اموال احتکار و قاچاق را
به خودشان مسترد نموده است ،
آقای نظری ! میدانم که دروغ گفته اند ،
تو قاضی وظیفه شناسی هستی ، کار
غیر قانونی انجام نمی دهی !
گفتم : حاج آقا ، دروغ نگفته اند ، حتی
درست گفته اند !
رییس دادگستری با تعجب گفت :
یعنی تو متهمین را بدون باز خواست و
تحقیق آزاد و اموال احتکاری را به
خودشان عودت دادی ؟
جواب دادم :
دقیقا ،  حاج آقا ! الان شش ماه است
پولات نامی از یکی از شهرستان های جنوب استان ، خواب را به چشم
دامداران حرام کرده ، شبی نیست که
دامداری در جاده سنتو و یا خانه ای
در پل قویون شهر اورمیه به تاراج نرود
و حین تاراج ، پولات فریاد نزند ،
که تاراج کننده من هستم ، پولات !
بازپرس صد تا نامه زده که پولات
دستگیر و معرفی شود ، از پولات حرفی
نمی زنند ولی در وسط شهر از انبار
پشت مغازه ، جنس می گیرند !
حاج آقا ! اگر مامور آگاهی با دستگیری
دختران و یا مشغول با روغن و
جنس بازار بشود ، دیگر نمی تواند ،
پولات را دستگیر کند ، دیگر روغن
بازار دست و پای او را روغنی می کند ،
نمی تواند با اکبر دراکولا و یا اراذل
و اوباش چاقو به دست ،  مقابله کند !
اکبر دراکولا می رود ،  پاساژ خیا م  و از
طبقه دوم به مغازه کسانی که به وی
باج نمی دهند ، ادرار می کند !
دست های من خسته شد از بس نوشتم
به هر نحو ممکن اکبر معروف به درکولا
دستگیر و معرفی شود .
اما تاجر بازار اورمیه و یا دختر های شهر
را ننوشته دستگیر و معرفی می کنند !
🔸گفتم : حاج آقا هر کس وظیفه ای دارد ، اگر مامورین هر اداره به عوض کار خود به دنبال وظایف دیگران باشند ،  همه دنبال دختر هائی می روند که مثلا
بد حجاب هستند و یا تاجرانی که
پشت انبار چسبیده به مغازه خود ،
جنس تلنبار کرده اند .
این عمل جرم نیست ، جرم هم باشد به
ادارات مختلف مربوط نیست ،  مامورین
مبارزه با قاچاق کالا به اندازه کافی
هستند !
فقط مامور دستگیری پولات و یا دراکولا
کم داریم ، این دو نفر در خلوت جرم
انجام نمی دهند !
پولات پس از تاراج دامداری ها ، فریاد
می زند ، بروید به دادسرا شکایت کنید
اسم من پولات است خانه ام خیابان
فلان میاندواب !
اکبر دراکولا در روز روشن توی پاساژ
به مغازه های مردمی که باج نمی دهند
ادرار می کند .
هیچ کاره ها همه کاره اند ، همه کاره ها
هیچ کاره ، در چنین وضعیتی امکان
اجرای عدالت ممکن نیست ، حتی فصل
خصومت ممکن نیست .
🔸تلفن رئیس کل زنگ زد ، وقتی گوشی
را برداشت و گفته های طرف را شنید
جواب داد :
من صحبت کردم ، حق با ایشان است ،
شما هم بهتر است جنس های تاجران
بازار را به خودشان عودت دهید .
به عوض افتادن به دنبال دختران خیام
پولات و اکبر دراکولا را دستگیر کنید !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به سر عقل آمدن سرمایه داری
و دولت جمهوری اسلامی !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️مرحوم شریعتی می گفت :
کارل مارکس پیش بینی کرده بود ، که انقلاب طبقه کارگر در کشور های صنعتی وسرمایه داری بوقوع خواهد پیوست ،
چون کارگران برای انقلاب اماده اند ،
آنها در این نبرد چیزی از دست نمی دهند ، جز زنجیرهایشان !
برای اینکه چیزی جز زنجیر ندارند .
شریعتی می گفت :
سرمایه داری که سابقا به کارگران فقط
زنجیر داده بود ، سر عقل آمد ، چیز های
دیگری هم به کارگران داد .
مثلا از سود کلان کارخانه ها ، یک کمی
هم به انها داد ، هشت ساعت کار و اضافه
بر ان ، اضافه کاری پرداخت و عیدی و پاداش و نهار و شام و قهوه و .....
کارگر دید که غیر از زنجیر هم دارد و
دیگر پی انقلاب نرفت و پیش بینی
مارکس بوقوع نپیوست !
و سرمایه داری با دمب اش گردو شکست
و گفت : قنی قنی مارکس ، بای بای !
▪️این مثل بدان آوردم که دولت های قدر قدرت و به قول فلاسفه ، دولت یک لویاتان است ، هیولائی که از دریا سر می کَشد و می کُشد !
معروف ترین این فلاسفه هابز و جان لاک
است که شرح نظرات انها در این مقال
نمی گنجد .
خلاصه آن این است که مواظب این
هیولا باشید ، دولت وجودش لازم ولی
شرّ مطلق است و انسان ها چون بر اساس میل به قدرت ، قدرت سیری ناپذیر حرکت می کنند و هم انسان ها از قدرت می ترسند ، چون تمام اعمال قدرت ناشی از مجازات در اختیار دولت است ، می تواند بزند ، بکشد ،  و تبعید
کند و به حصر و حبس اندازد .
▪️غرض شرح این بود که آد م هائی که
سواد مختصری دارند چون معتقدند که
وجود دولت لازم است از طرف عناصر
ضد جامعه و بویژه ضد دولت ، پرس
می شوند و چون معتقد به وجود شرّ
آن هستند و لاجرم به انتقاد و مواظبت ،
از طرف دولتیان نواخته می شوند !
▪️بگذریم و بپردازیم به اصل موضوع ،
یعنی حجاب و آنهم حجاب اجباری .
خدا را چه دیدی ، یهو دیدی که دولت
هم سر عقل آمد ، خصوصا وزیر کشور !
در دین مبین اسلام ما اصول و فروع
دین داریم :
توحید - نبوت - معاد - عدل و امامت
فروع دین عبارتند از :
نماز - روزه - خمس - زکات - حج -
جهاد - امر به معروف - نهی از منکر -
تولّی و تبری .
در طول چهل و چهار سال گذشته ، ما
یک نفر را حتی شده برای نمونه برای
نماز نخواندن مجازات نکرده ایم .
همانطور روزه نگرفتن ( مسئله تظاهر
به روزه خواری امر دیگری است که
از زمانه قانون مجازات عمومی زمان
شاه بر دامن ما مانده است و روزی
اصل آن را بحث می کنیم )
همانگونه خمس و زکات ،
ما کسی را مجازات نکرده ایم که چرا
علی رغم داشتن استطاعت مالی به
حج نرفته ای !
حتی در اصول در معاد ممکن است کسی
طور دیگری از ما بیاندیشد ، یا در عدل و
امامت ( ما میلیون ها انسان داریم که
ولایت سهل است امامت را قبول ندارند و همگی هم مسلمان هستند )
بزرگان و فیلسوفان حتی اسلامی به نوع
وحی و نزول قران و حتی توحید نظرات
متعارض و ضد هم دارند .
کدام روزی دیدید که یک نفر را به این
اتهام محکوم کرده ایم ؟
هزاران مثال می توانم بزنم ، اکثریت
▪️مجتهدین شیعه معتقدند ، اصلاح صورت مرد حرام است !
کی شما دیدید که یک نفر را به زندان
انداختیم که ریش نداری ؟
چرا فقط در حجاب اختیاری ، ارکان
اسلام متشنج می شود ؟
تمامی ارکان دین اختیاری است ، چرا فقط در حجاب تبدیل به اجباری می شود ؟ برای اینکه حجاب به قول مرحوم مطهریامری بوده که از زمان جاهلیت ساسانی بوده است .مرد سالاری منحط خیلی بیشتر از اسلامی بودن در این ماجرا نقش بازی
می کند .حالا بگذریم از مسائل اعتقادی و دینی و..مصلحت خودمان را در نظر بگیریم ،
▪️آخر ما این تجربه را داریم که با حجاب اختیاری در سال ۱۳۵۷ به دولت و حکومت شاه پیروز شدیم !
در مجامع ، در اجتماعات در گروه های
اسلامی و کوهنوردی و مبارزاتی همواره
گفته ایم ما با پوشش کسی کاری نداریم
و بدین سان و روال انقلاب اسلامی
پیروز شده است !
الان و دقیقا می بینیم که حجاب اجباری
دولت و دولتیان معکوس نتیجه می دهد !
آقای دولت به عنوان جزئی از حکومت ،
حجاب از جهت دینی مثل نماز و روزه
جزو اصول و فروع دین است ، تامام .
تو راست می گوئی ، کسانی که حجاب
نداشته باشند ، خداوند در جهنم انها را
از سقف آویزان خواهد کرد ، تو مثل
پیامبران بشیر و نذیر هستی ، گفتی
تمام شد .
اگر کسی آن مجازات را قبول کرد ،
می تواند ، حجاب نداشته باشد .
درست مثل نماز نخواندن درست مثل
عدم اعتقاد به ولایت و یا امامت و یا
اسلام و یا اعتقاد به خدا و آخرت !
آقایان حکومتی و دینی ، دنیا عوض شده است ، هر چه اختیاری است ، مقبول

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۰ )

می توان و باید همدیگر را تحمل کنیم !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار ‌

🔹سال های رزم و خون بود ، دوستی داشتم که ورودی ۵۳ بود ، مال خاک پاک
شمال ایران بود .
من مذهبی بودم و او کمونیست بود ،
اولین بار در پارک ولیعهد خیابان شاهرضا
دیدم ، دانشگاه تظاهرات دانشجوئی شد ،
از دانشگاه بیرون رفتیم ، از شاهرضا
گذشتیم ، نرسیده به خیابان شاه ،
پلیس حمله کرد ، وارد خیابان های فرعی
شدیم ، من وارد پارک ولیعهد شدم ، دنبال جائی برای نشستن بودم ، عرق از سر و رویم روان بود ، جائی می خواستم که سایه باشد و بتونم مثل کارگران خسته دراز بکشم و خودم را به خواب بزنم تا خطر رفع شود ، مامورین ساواک مثل سگ تازی بو می کشیدند و دنبال شکار بودند ، اگر دراز می کشیدم ، کسی به من مشکوک نمی شد .
در همین هنگام یک نفر از پشت بغلم
کرد و گفت :
وایسا خرابکار لعنتی !
اگر فقط چند دقیقه زود جنبیده بودم ،
از خطر جسته بودم !
ولی باز باید ، مقاومت کنم !
🔹مامور ساواک کمی دست هایش را شل کرد و گفت :
پسر قیامت شد ، امروز از دانشکده ما
شروع شد ، عیسی ! به خدا گُل کاشتی .
و آمد جلو و دستهایم را گرفت و گفت :
چیه ؟ شوخی کردم ، همکلاس ات هستم
نشناختی ؟
عصبی شده بودم ، و با عصبانیت جواب
دادم :
اگر اینجور خرکی شروع نمی کردی ،
بهتر می شناختم !
هر دو خندیدیم و روی چمن های پارک
ولیعهد تهران ولو شدیم
از آن روز تا فراغت از دانشگاه دوست
ماندیم ، دو دوست بودیم با تفاوت شدید
فکری ، یک روز گفت :
عیسی بچه های ما  چپ چپ نگاهم می کنند ، حتی خیلی ها اعتراض می کنند ،
بچه های شما به تو اعتراضی ندارند ؟
گفتم :
نه من اعتراضی ندیدم ، به من اعتماد
دارند ! ما مثل چپ ها نیستیم ،
رفاقت را با ایدئولوژی قاطی نمی کنیم
سعید خندید و گفت :
دیگه پز نده ، من مذهبی ها را می شناسم
لابد فکر می کنند ، تو داری از من یک
مجاهد  می سازی !
گفتم :
تو هم بگو ، من می خواهم از او یک  چریک فدائی بسازم  !
سعید با حالت نگرانی گفت :
پسر یکی حواس اش به ما هست
منهم با خیال راحت ادامه دادم :
اشتباه تو همین جا است ، گوگوش
معرکه است ، شاه ماهی هنر ایران ،
فروزان اصلا قابل مقایسه نیست !
سعید هاج و واج مرا نگاه می کرد ،
نیم خیز شد و به آرامی گفت :
چرا دری وری میگی ؟ در منظر هستیم !
منهم با صدای بلند گفتم :
هزار بار هم بگی ، خدای هنر ایران
گوگوش است
و یواشکی پچ پچ کردم ، اگر در منظر
کسی هستیم ، تو چرا دری وری نمی گوئی ؟
تازه دو هزاری اش افتاد ، داد زد :
پسر فروزان اصالت دارد ، گوگوش
مصنوعی است .
🔹ناظر رفت ، یا فهمید که لو رفته و یا
هم واقعا دری وری های ما را باور
کرد و شاید توهم ما بود و اصلا هدف
او نبوده ایم !
محمد حسین آغاسی ، نه از گروه ما بود و نه کمونیست بود ، اما مرا وقتی که
از دانشگاه اخراج شدم ، تنها دانشجوئی
بود که تا نزد دکتر نهاوندی رئیس دانشگاه همراهی می کرد تا بلکه بتواند ،
مرا به دانشگاه و ادامه تحصیل برگرداند .
مامورین ساواک هم منصف بودند ، روزی
که نگهبان ساواکی دانشکده به دستور
بچه های چپ و به دست بچه های چپ  ادبیات کتک خورد ، و من گیر گارد
دانشگاه افتادم ، همان مامور آمد و گفت :
عیسی مرا نزده است ، وقتی افراد ناشناسی مرا زدند ، پس از ترک محل
انها ، عیسی بی خبر از ماجرا وارد
محل شد و گیر سرگرد تاج الدینی
افتاد .
من یک روز کتک خوردم ولی از مخمصه
رها شدم .
🔹اینها شرایط زمانه انقلاب بود ، وقتی
انقلاب شد ، چپی های دانشکده به
اتاق من در کوی دانشگاه امدند ، که
گویا آدرس سرهنگ و سرگرد گارد را
پیدا کرده اند و چون مرا بیشتر از
همه کتک زده اند ، خواستند ، شکایت
کنم !
گفتم :
رفقا الان وضعیت عوض شده است ،
من حتی راضی نیستم که با انها رودر رو
شوم که شاید خجالت بکشند  ! آنها
وظیفه خود را انجام می دادند و من
تکلیف خودم را ، ما باید باهم در یک
کشور زندگی کنیم ، همراه هم با هر اندیشه ای با هر تفاوتی با هر دینی ،
کشور ما یک کشور کثیرالمله است ،
بدون روا داری و بدون تحمل اندیشه
مخالف می تواند ، مملکت ما را ویران
کند .
همانطور که ویرانمان کرد ،
🔹شهید بهشتی وقتی نتوانست مرا قانع کند که به دادگاه انقلاب بروم ، گفت :
از چه می ترسی ؟
گفتم : از برادرکشی ، راست و چپ کشی ، جنگ و کشتار برادران یک کشور ،
گفت :
نگران نباش ، تا من هستم ، نمی گذارم
این اتفاق بیافتد !
نتوانستم آینده نگری کنم و بگویم ،
اگر تو را کشتند چی ؟

دوستو ، یادی آنان جانیم
اوددا ، کوزده یانان جانیم
یاواش یاواش دونان جانیم
بوز اولماغا نه قالدی کی ؟
(زلیم خان)
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴تئوری جدائی طلبی یا استقلال

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان


🔸برای پرداختن به مطالبات مدنی ملل
ایران و بررسی تئوری های مد نظر
آنها ، گرچه ، نیازمند بازیگرانی مدنی
از ملیت های مختلف ایران است ، ولی
در مرحله ثبت نظرات و تئوری های مدنی
افراد این مجموعه می تواند ، کلید
راه گشای این معضل اجتماعی باشد .
دیگر سیاست انکار مشکل و ندیدن
انها غیر قابل کنترل شده است ،
بخصوص که عدم مشارکت حکومت در
طرح تئوری های  اجرا شده در ممالک دیگر و سکوت توطئه وار مجامع دانشگاهی و آکادمی ها و فرهنگ سرا
های مختلف، و رادیو و تلویزیون کشور
روز به روز طرح آن تئوری ها را از
حالت مدنی و شفاف خارج نموده و به
نوعی حالت زیر زمینی و شبنامه ای به
آن تئوری ها می دهد .
🔸امر زیر زمینی و شبنامه ای را تمام کسانی که در سن من هستند و آن را به چشم دیده اند ، می دانند که چه نیرو های صادق و جان باز در یک رزم مخفی و
زیر زمینی ، جان باختند و به خود و خانواده خود و به ملت و دولت خود ،
آتشی را روشن نمودند ، که دوست و
دشمن را ، خلقی و غیر خلقی را به
یک میزان سوزاند !
🔸مردم ایران حق دارند ، تمامی تئوری های مطرح در کل جهان را و بخصوص
تئوری های  موجود در داخل کشور خود را ، به شکل مدنی و شفاف و در داخل
کشور قبل از خارج و خارجی ها بررسی
و نقد و نقادی کند !
تشکیل احزاب غیر قانونی و حتی محفل های با رویه های غیر مدنی و گاه مسلحانه ، ناشی از نبود فضای باز
برای طرح و بررسی انهاست .

🔸زمانه جارو کردن مشکلات و معضلات
به زیر فرش به سر آمده است .
آتش های  در زیر خاکستر ، همواره پتانسیل شعله ور شدن را در خود
پنهان می کنند .
امروزه شعار های ما هیچ مشکلی باهم
نداریم ، تنها برای عدم طرح خواست های
قانونی و مدنی مردم است .
ما امر بی اعتمادی در خود را به سر حد
رسانده ایم !
من در طول عمر خودم یک نفر فارس  را می شناسم که معتقد به زبان و فرهنگ سایر ملل غیر فارس بوده و
حق زندگی آنها را   در این مملکت به رسمیت می شناسد
که انهم ضد انقلاب و در خارج است !
🔸در زمان حکومت سازندگی ها ، آخوندی در انتخابات ریاست جمهوری گفته بود :
فقط هاشمی رفسنجانی صلاحیت
رئیس جمهور شدن دارد که آنهم ریش
ندارد !
اگر هم اخیرا برخی روشنفکران مرکز
از حق زیستن زبان مادری ما دارند ،
بیشتر برای جلوگیری از طرح تئوری های
مهم تر است !
در حوزه فضای زندگی من در آذربایجان
راجع به حق تعیین سرنوشت خود
سه نظر عمده وجود دارد
▫️۱-آن ها که خواهان همین زندگی برابر
با سایر ملل ایران در چهارچوبه همین
ایران فعلی است با شرط پرداخت برابر
کلیه حقوق انسانی و شهروندی و ملی
از جمله زبان مادری و فرهنگ و رسوم
ملی و دارا بودن رادیو و تلویزیون
به زبان مادری مردم به تعداد انچه و آنکه
به مرکز داده شده به پیرامون مملکت
هم داده شود .
بدون هیچگونه تمایزی به فارس و تورک
و کرد و لر و عرب و .......
تمامی کشور های توسعه یافته با برگزیدن
سیاست ضد تمرکز و یا غیر متمرکز
به این خواسته حقوق بشری نایل
شده اند .
▫️۲ - انتخاب یکی از انواع حکومت های
فدرال و یا ایالت های خود مختار داخلی
با عنوان ایالات متحده .
🔻ادامه مطلب در پایین صفحه👇
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۴۸ )

جادوگران و انقلاب !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️تازه دادیار شده بودم ، کمک به همه را
وظیفه خود می دانستم .
فامیلی داشتیم که اسم اش علی عسگر
از لوطی های دوران ستم شاهی بود ،
بیشتر در زندان بود ، دیگر پیر شده بود ،
ولی باز هم آن لوطی گری مردانه در
رفتار و عادات اش موج میزد .
یک روز پیش من آمد  و گفت :
پسرعمو ! برای کاری پیش تو آمده ام ،
می خواهم جبهه بروم ، آخر عمری
عاقبت به خیر بشوم !
به عبدالله زنگ زدم و رفت پیش او
چند ساعت دیگر آمد ، عصبی بود .
وقتی کمی آرام شد ، گفت :
پسر عمو ، اینها دیگه کی هستند ، از کجا
آمده اند ، زبان آدمیزاد سرشان نمی شود ، می گویم می خواهم جبهه بروم ،
می گوید بلدی نماز وحشت بخوانی
گفتم نه ! من اصلا وحشت نمی کنم که
نمازش را هم یاد بگیرم و یا بخوانم !
پسرعمو ، اینها جادوگرند !
▪️مسئول اعزام نیرو می گوید ، نماز
وحشت بخوان ، من اگر وحشت میکردم
که برای جبهه رفتن پیش تو نمی آمدم !
حالا این آقا طاغوتی بود ، از آن لوطی های  پیر و خسته شده ، این یکی که تعریف می کنم از ناف کانون دانشجویان مسلمان ( انجمن های اسلامی ) و از
دوستان یکدل و یک زبان من که در
آن تاریخ در دادگاه بودم یا دادرس ‌، یا
رییس دادگاه . با این دوست یکدل به کاخ دادگستری تهران  رفتیم ، در اتاق مربوطه فرمودند که فقط
برای تشریفات و خالی نبودن عریضه و
تیک زدن به بخش گزینش علمی ، یک
سوالی از رفیق یکدل شما خواهیم کرد ،
با عرض پوزش و الا ایت الله احمدی
فرموده است ، نظری مورد اعتماد من
است !
من بیرون آمدم ، یک دقیقه نگذشته بود
که دوست من نیز بیرون آمد .
گفتم : به این زودی تمام شد ؟
گفت : بله یک سوال کرد ، منهم ندانستم
تمام شد ! گفت سوره اخلاص را بخوان
منهم حفظ نبودم ، حفظ نبودم که هیچ ،
اصلا نمی دانم کدام سوره است .
رفتم پیش گزینشگر و گفتم :
ببخشید من ده ها بار قران را خوانده و
ختم کرده ام ،  منهم سوره اخلاص را
نمی دانم ، الان هم مسئول دادگاه هستم
نگاهی به من کرد و گفت :
جناب نظری ، نماز می خوانید ؟
گفتم : خوب معلومه ، من از شش سالگی
در مکتبخانه هم نماز می خوانم و هم قران !
با کراهت و بی میلی گفت :
پس بلدید ! قل هوالله احد ......
اوف بیرون آمدم ، دوستم همچنان در
پی یافتن و حل معما بود
گفتم : ولش کن ، برویم همان بوده که
به آن سوره می گوئیم و روزی پنج
نوبت می خوانیم ، قل هو الله احد ....
متعجب و ناباورانه گفت :
عیسی این ها جادوگر ند !
این دیگه عمو علی عسگر نبود ، از
اسلامیان مبارز و کتک خورده بود .
▪️روزی هم دوستم تعریف می کرد و می
گفت : معلمی برای گزینش برای درس تعلیمات دینی می رود .
از او می پرسند ، برادر در نماز میت
به چشم نمازگزار هنگام سجده ، چوبی
می رود ، مقصر امام است که در نیزار
نماز می گزارد و یا خود نمازگزار و یا
مقصر میت ( مرده ) است ؟
معلم می گوید : میت که مرده است و
مقصر بودن او بی معنی است !
می گویند : رد شدی ، برو بیرون !
می گوید : یعنی مرده مقصر بوده !
جواب می شنود :
نه ! نماز میت سجده ندارد !
می گفت : معلم دیوانه شده بود و داد
می زد : بابا اینها جادوگرند !
ایکاش این موضوع واقعیت نداشته باشد !
اما آخری سر خودم آمده است ، تعریف
کنم تمام .
▪️من دیگر رییس دادگاه شده بودم ، برای دیدن دوستم به دادگاه انقلاب رفتم . در حین ( نه وار ، نه یوخ ) سخن به اسلحه کشید و ایشان اسلحه ای شکاری به مبلغ دو هزار و پانصد تومان به من داد و نامه ای به لشگر شصت و چهار که به عیسی اسلحه ای دادیم و شما هم
جواز بدهید ، ایشان رئیس دادگاه اورمیه
است .
سرتان را درد نیاورم ، نامه را به ارتش
بردم ، بخش جواز سلاح شکاری ،
دو تا نوجوان نشسته بودند ، وارد شدن
کسی تعارف به نشستن نکرد ، منهم
مقابله به مثل را دوست دارم ، با
اجازه خودم نشستم !
یکی از جوان ها پرسید :
بعد از انقلاب دستگیر شدی ؟
جوابم منفی بود .
قبل از انقلاب چی ؟
-- بلی چندین بار
-- پس چطور زنده ماندی ؟
-- مگر همه دستگیر شدگان کشته می شوند !
-- لابد قول همکاری دادی و آزاد شدی !
و الا چرا آزادت می کردند ؟
با ناراحتی و عصبانیت جواب دادم :
▪️ایکاش همکاری میکردم تا جادوگرانی
چون شما ، پشت این میز نمی نشستید ،
من سلاح کلت امریکائی  توی کمرم هست ، و آنوقت برای سلاح شکاری تک لول ساخت ترکیه برای شما باید سین جین پس بدهم که چرا پاسگاه مرا پس از
دستگیری آزاد کرده بود .
بیرون امدم ، سلاح شکاری را مسترد
کردم ، پول اش را هم نگرفتم !
سالدات بیر شاپالاخ وردو
استالین نئن زهلم گئتدی !
جادوگران همه جا را تسخیر کرده اند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۴۷ )

زمانی  در حزب پان ایرانیست رضائیه

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔸آقای قدرت اله جعفری معلم ما بود ، درس ادبیات و عربی بر عهده ایشان بود .
گرچه من قبل از دبستان مکتب رفته بودم و قران و کمی عربی  بلد بودم ،
ولی خدائی وجود آقای جعفری در مدارس رضائیه برای ما  دانش آموزان
از نظر درسی مفید بود .
ایشان در ضمن رئیس تشکیلات حزب
پان ایرانیست در شهرستان رضائیه بود .
و همین موجب شده بود ، گاها برای
دانش اموزان در سالن حزب در خیابان
پهلوی کلاس های کمکی برگزار کند ،
پس از اتمام درس نیز جلسات حزب
برگزار می شد و اکثر دانش آموزان
اجبارا در آن نیز شرکت می کردند ،
چون آقای جعفری برای کلاس های کمکی
پول نمی گرفت و دانش آموزان نیز در
رودرواسی گیر می کردند .
🔸روزی آقای جعفری از نوشته من که در
کلاس خوانده بودم ، خوش اش امده بود ، از من خواست که آن متن را برای
چاپ در روزنامه خاک و خون ارگان حزب
به او بدهم ، اولین متن نوشته من در
خاک و خون چاپ شد .
همه اینها دلیلی بود که ما ( دانش آموزان ) خود را
عضو حزب بدانیم و به خصوص در
زمان آمدن سرور پندار ( محسن پزشکپور ) رهبر حزب به رضاییه و یا
سرور عاملی و یا سرور امیرانی در
حزب حضور داشته باشیم !
محسن پزشکپور بسیار سخنور مجربی
بود ، وقتی شروع میکرد ، آنچنان
مسلسل وار می گفت که کسی نه وقت 
سوال و نه اعتراض ، می یافت .
آن روز محسن پزشکپور در سالن کوچک
حزب در خیابان پهلوی غوغا کرده بود ،
حتی عده ای در پاساژ بنایی جنب داروخانه دکتر بنائی جمع شده بودند .
موضوع سخنرانی حضور ارتش ایران در ظفار بود ،
🔸پزشکپور با حرص و ولع خاصی از کشتار کمونیست ها و چریک های ظفار می گفت .
اینچنین شهوت کشتار چریک های ظفار
روح و روان مرا آزرده میکرد ، در یک
مکث پزشکپور سوال خودم را مطرح
کردم :
سرور ما چه حقی داریم که در یک کشور
دیگر مردم آن دیار و کشور را به خاطر سلطان ان کشور ، کشتار کنیم ؟
سرور پندار انتظار سوالی نداشت ، با
عصبانیت جواب داد :
ارتش ایران باید در یک جایی کشتار کند ،
آنهم کمونیست ها را !
من حزب را ترک کردم از اینکه به جای
مسجد میرزا حسین آقا ،  به حزب رفته
بودم از خودم بدم آمد !
در کوچه های پشت آهنگر خانه تا خانه
گریه امان نمی داد ، در تاریکی کوچه ها
سربازان ایرانی را  می دیدم که شکم
مردم ظفار را پاره می کردند و از این
عمل ضد انسانی ، لذت شهوانی سرور
پندار از این کشتار بیشتر آزارم می داد !
به خانه رفتم ، نشریه های خاک و خون
و آرم صفحه اول آن ، دیگر برایم
خوشآیند نبود ، حتی آرم حزب دقیقا
یاد آور صلیب شکسته حزب نازی بود .
حتی سرور پندار به نظرم همان هیتلر
بود که هنوز رهبر کشور نشده بود !
دیگر خودم را عضو حزب نمی دانستم
فردای آن روز در مدرسه امیر کبیر جعفری
با عصبانیت صدایم کرد و گفت :
سرور اگر مسئله ای و یا سوالی پیش
بیاید ، باید در جلسات حزب به صورت
خصوصی مطرح کنی نه اینکه در حضور مردم ، سرور پندار را خطاب و مورد سوال  قرار بدهی !
سرم را زیر انداختم و از او دور شدم
برایش نگفتم ولی دیگر قرابتی با
حزب نداشتم . ولی اطمینان دارم که مقاله مرا دیده بود
🔸نوشته بودم سادگی است اگر فکر کنیم که سلام حزبی اعضای حزب فقط شباهتی به سلام هایل هیتلر حزب نازی دارد ، سادگی است اگر فکر کنیم که آرم
حزب پان ایرانیست فقط شباهتی به
صلیب شکسته حزب نازی دارد .
سادگی است اگر فکر کنیم که لباس خاکستری اعضای حزب پان ایرانیست
فقط شباهتی به لباس خاکستری اعضای
حزب نازی دارد !
این حزب دقیقا کپی حزب فاشیست
آلمان نازی است و دقیقا افکار فاشیستی
انها را پیگیری می کند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

۴۱۴ بهنام تاج الدینی - کاندیدای بخش کشاورزی انتخابات اتاق بازرگانی ارومیه از ائتلاف فراگیر استانی

🔴 بیوگرافی: عضو هیئت رئیسه اتاق بازرگانی در دوره نهم، ناظر هیئت رئیسه بر عملکرد کمیسیون های تخصصی، عضو اتاق های مشترک ایران-عراق، ایران-ترکیه و ایران-هند، صادرکننده نمونه استانی، تولیدکننده نمونه محصولات باغی، رئیسی کمیسیون کشاورزی اتاق ارومیه، نائب رئیس انجمن ارگانیک استان، عضو هیئت رئیسه انجمن سردخانه داران استان، عضو هیئت نمایندگان اتاق ایران در سه دوره، عضو کمیسیون کشاورزی اتاق ایران، عضو کمیسیون آب و محیط زیست اتاق ایران، عضو شورای مشترک ارومیه-اربیل عراق

🔴برنامه‌ها:

🔹 ایجاد تحول بنیادی برای تبدیل کشاورزی سنتی به مدرن و صنعتی

🔹 تغییر الگوی کشت منطقه و بهبود شرایط صادرات

🔹 همگرایی برای تحول در حوزه کشاورزی

🔹 کاهش ضایعات کشاورزی با همکاری بخش خصوصی و دولتی

🔹 یافتن بازارهای جدید هدف صادرات محصولات کشاورزی

🔴هدف:

🔹 استفاده از تجربیات برای حل پاره ای از مسائل و مشکلات بخش کشاورزی

🔹 آشنا شدن کشاورزان با علم و دانش نوین

🔹 بالا بردن راندمان و بهره وری

🔹تبدیل کشاورزی سنتی به صنعتی بخصوص در بخش آبیاری

🔴مشکلات بخش کشاورزی استان:

🔹 صنعت نوین کشاورزی

🔹 جدا بودن دانشگاه و مزرعه

Читать полностью…

نوید آذربایجان

۲۴۷ مهدی زنجانی - کاندیدای بخش صنعت انتخابات اتاق بازرگانی ارومیه از ائتلاف فراگیر استانی

🔴 بیوگرافی: مدیرعامل و نایب رئیس هیئت مدیره شرکت قند ارومیه، عضو هیئت مدیره انجمن صنفی کارخانجات قند و شکر ایران، عضو هیئت مدیره کارخانه قند ارومیه، خوی و پیرانشهر، رئیس هیئت مدیره آزمایشگاه فنی مکانیزه آب و خاک، مدیر طرح و توسعه قند ارومیه از ۷۰۰ تن به ۵۰۰۰ تن

🔴برنامه‌ها:

🔹 بهبود فضای کسب و کار در استان

🔹 چانه زنی با دولت و نهادهای دولتی چون بیمه برای حل مشکلات اعضا

🔹 تقویت اتاق در تصمیم گیری و سیاست گذاری

🔹 تسهیل فضای کسب و کار در بخش صنعت استان

🔹 شکل گیری فضای رقابتی در استان برای تقویت آذربایجان‌غربی در بین استان‌ها

🔹 استفاده از بحث دیپلماسی با رایزنی با دولت بخصوص با کشورهای هم مرز

🔴هدف:

🔹 وجود مشکلات متعدد یکی از اهداف من برای ورود به عرصه برای حل آنها با استفاده از سالها تجربه است

🔹 کاهش بیکاری و ایجاد اشتغال در بخش صنعت استان

🔹 بیشتر کردن ارتباط با دولت برای کاهش مشکلات و بروکراسی‌های اداری

🔴مشکلات بخش صنعت استان:

🔹 قوانین خلق الساعه

🔹 بانک‌ها و مالیات

🔹 بیمه

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴طنز هفته !

کاری کنید زودتر خر بشویم !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار

▪️وزیر کشاورزی بیان فرموده اند که یک میلیارد نهال میکارند !
آدم تعجب می کند ، وقتی بخور بخور
راه می اندازند ، هزار هزار میلیارد می خورند  ! ولی وقتی نوبت به کار می رسد ، فقط یک میلیارد می کارند !
خوب مرد !
یک میلیارد چیه ؟ به گدا بدهی تو صورت ات ، تف می کند !
حالا که می کاری ، مرد خوب کشاورزی
صد میلیارد ، نه بازم کم شد .
حالا که میکاری خوب هزار میلیارد
بکار !
تو که میکاری مرد صد هزار میلیارد بکار ،
برای تو چه فرقی می کند ؟
▪️یکی از کاندید های شورای شهر اورمیه ، گفته بود که قول می دهد از پنجراه تا شیخ تپه را دو طبقه می سازد !
گفتم : مرد تو که می سازی ، کل شهر را دوطبقه بساز اصلا دو طبقه چیه ؟
هزار طبقه بساز !

خداوند رحم کرده که مردم آگاهی دارند ،
و الا این سازندگان و کارندگان آنی از
سر مردم کنار نمی رفتند
صد بار هم کاندید نمایندگی و شورای
شهر بشوند ، فقط پر روئی خود را
نشان می دهند .
▪️آقای رییس جمهور هم قرار بود و یا
هست که چهار میلیون خانه بسازد ،
خدا عوض بدهد
ولی خدایی کم است ، چرا ایشان مثل
وزیر خودش از میلیون به میلیارد
صعود نمی کند ؟
میلیون این روز ها دیگر اعتبار ی ندارد ،
آقای رئیس جمهور تشریف ببرد ، بنگاه املاک تهران ، قیمت ها را بپرسد ،
آقا قیمت این خانه فسقلی چند ؟
می گوید : صد تومان !
گرچه بازهم گران است ،.
▪️عموی من که برای بار اول به اورمیه می آید ، خانه خود را نه هزار تومان می خرد !
شارژ می شوی ، بالاخره صد تومان
توی بانک داری ، خطاب به املاکی
می گوئی : آقا خریدم ! صد میلیون تومان را هر طور بخواهید ، بپردازم !
املاکی نگاهی می کند ، مثل نگاه کردن
مردم به وزیر کشاورزی و یا رئیس جمهور
که مرد ناحسابی ، مسخره کردی ؟
میلیون چیه ؟ بابا خواب دیدی خیر
باشد ! اون بابای شاه ات مُرد !
باور نداری یک سر برو مصر ! اگر تونستی
که زنده اش کنی ، به جهنم بردار بیار !
میلیون ؟
صد میلیارد ! شهرستانی !
▪️من پدرم اولین خانه خود را در اورمیه
نه هزار تومان خریده بود ، منهم
اولین خانه خود را در شهر اورمیه مرکز شهر  هشتاد هزار تومان  خریدم !
خانه دوم را در همان شهر یک میلیون
و هفتصد هزار تومان خریدم !
اون موقع میلیون رقمی بود ، حرفی
بود ، الان به لعنت خدا هم نمی ارزد !
پیشنهاد می کنم ، آقای رئیس جمهور
هم مثل وزیر خودش از شّر این میلیون
رها بشود ، خجالت آور است ، در شان
یک رئیس جمهور نیست که وزیرش
از میلیارد بگوید ولی خودش از میلیون ،
عوض چهار میلیون خانه بگو چهار
میلیارد خانه  !
گرچه باز هم کم شد ، ولی باید دروغ را
هرچه بزرگتر گفت ، بهترتر است
یعنی مردم زود تر باور می کنند ،
اثر بیشتری دارد !
مردم زودتر رای می دهند !
یعنی زودتر خر می شویم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۴۶ )

یاد و خاطره شاعر مردمی
            دده کاتب


✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹همین دیروز بود ، این مراسم در سالن
شهرداری شهرستان اورمیه برگزار شد .
اوزان ها ( آشیق های اورمیه ) نواختند ،
زنان و مردان شاعر شعر سرودند و خواندند .
دختران خرد سال بهتر از پدران و مادران
خود شعر تکلمه کردند و تورکی حرف
زدند .
بزرگان شهر هر کس بخشی از معلومات 
خود را بیان کردند
همه کسانی که انجا بودند ،  هریک نقشی
به فراخور حال خود ایفا نمودند .
شاعران جوان ، هم سن و سال های دده
کاتب و به خصوص آشیق دهقان
ناظر این مجلس یادبود بودند .
آنچه توجه مرا بیشتر به خود جلب
نمود ، تشکر و شکرگزاری پیران قوم
از مسئولین از استاندار و فرماندار و
شهردار و اعضای شورای شهر و ....
بود ، اما کودکان و جوانان هیچکدام
لب به شکر و ثنای انها که گویا اجازه
داده بودند برای دو تن از افتخارات
شهر بعد سال ها مجلس یادبود بگیرند ،
نگشودند .
🔹این تشکر و شکرگزاری از مسئولین که در صدور ویزای مراسم خیلی خیلی زحمت کشیده و صدها تن بار و بنه حمل کرده و احیاناً یک امضا زیر نوشته مرقوم
فرموده اند ، جداً قابل ستایش و شکر
است ، شبیه یک معجزه است !
این عمل شکر و ستایش مسئولین مرا
به پنجاه سال پیش برد !
🔹من محصل دبیرستان امیر کبیر بودم
تعطیلات تابستان بود ، برای شهرداری
در ساختن پارک ساعت و بلوار فرودگاه
کارگری می کردم .
پیر مردی بود که عیال وار بود و تنها
نان خشک برای نهار خود ، همراه می
آورد و چون دندان هم نداشت ، نان ها
را در آب خیس می کرد و به زور
می جوید ، وقتی از غذا خوردن یا
به تعبیری از شکنجه ، فارغ می شد ،
دستهایش را به آسمان می گرفت و
می گفت : خدایا شکرت ، هزار مرتبه
شکرت !
یک روز که پیر مرد مشغول شکر بود ،
کارگری به نام جعفر به او حمله کرد و
داد زد :
مردک تو خدا را  بد عادت دادی ، مردم پلو بوقلون بریان می خورند ، شکر نمی کنند ،
آخر نان خالی با آب چه شکری دارد !
به زور جعفر را گرفتیم ، پیرمرد به
نقطه ای خیره شده بود .
وقتی قال خوابید ، پیر مرد نگاهی به
من کرد و گفت :
جوان ! میدانی چرا به درگاه الهی شکر
می کنم ؟
گفتم : نه !
گفت : چون خدا عارف است و دانا ،
این شکر از هزار کفر بدتر است !
🔹در حین سخن گفتن در مراسم به حضار گفتم :
دوستان ! برخی از سخنرانان مراسم
از استاندار و فرماندار و شهردار و
اعضای شورای شهر و مدیران و .....
تشکر و قدردانی کردند .
مسئولین ما عارف و دانا و فیلسوف
هستند خودشان می دانند این تشکر
و قدردانی از آنها از هزار فحش بدتر
است !
حتی نوعی مسخره کردن است ، من اگر
جای مسئولین شهر بودم ، در حین صدور
ویزا برای چنین مجالسی از برگزار کنندگان مراسم تعهد می گرفتم که در
مراسم از ما تشکر و قدردانی نشود ،
ما معنی آن را می دانیم
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

✅🔴حق آموزش به زبان مادری

✍️مصطفی ملکیان

🔸حق آموزش و ترویج زبان مادری یکی از مباحث حقوقی و اخلاقی است. به چند دلیل اشاره می کنم که این دلایل مؤید این است که باید حق زبان مادری را به رسمیت بشناسیم و در مقام عمل هم پاس بداریم.

🔸قابل تحدید نبودن آزادی انسان ها
دلیل اول از منظر اخلاقی محل بحث است؛ و آن این است که به لحاظ اخلاقی، آزادی هیچ کسی در هیچ حوزه ای قابل تحدید کردن و محدودسازی نیست مگر اینکه آزادی آن شخص به آزادی دیگری خدشه ای وارد کند.

🔹 تا وقتی به آزادی دیگران  تعرض  نشده  شخص  آزاد است و  فقط وقتی آزاد نیست که از آزادی خود سوء استفاده کند و متعرض آزادی دیگران  شود دیگرانی که درست به اندازه دیگری حق آزادی دارند. این سخن یک دلیل اخلاقی  است و در همه جا شمول دارد و یکی از موارد شمول آن آزادی سخن گفتن و  آموزش دادن به زبان مادری و آزادی ترویج زبان مادری است.

این آزادی هم مانند هر آزادی دیگری هرگز تحدید بردار نیست و نمی‌شود حدی برای آن قائل شد مگر اینکه این آزادی متعرض آزادی نظیر خودش بشود، بر اساس این استدلال ما حق نداریم زبان مادری هیچ قوم و گروه اجتماعی را محدود کنیم مگر اینکه آزادی زبانی این گروه به آزادی زبانی گروه دیگر لطمه وارد کند و طبعا دانسته است و معلوم و مشهود است که این آزادی؛  آزادی زبانی هیچ گروه دیگری را تهدید نمی کند.

🔸اینکه با چه زبانی به دنیا بیاییم در اختیار ما نیست پس نمی تواند مبنای مزیت یا محرومت باشد.

دلیل دوم که باز دلیل اخلاقی و تا حدودی حقوقی است دلیلی است که نه از راه مفهوم آزادی که از راه مفهوم عدالت مورد بحث است، تکیه ما در این بحث بر عدالت است. یکی از خصیصه های هر مفهوم و هر برداشتی از عدالت این است، داشتن یا نداشتن ویژگی که خود من هیچ اراده و اختیار و دخل و تصرف و امکان تغییری در آن نداشته باشم نمی‌شود به واسطه داشتن آن ویژگی یا بواسطه نداشتن آن ویژگی من دارای مزیت بشوم یا داری محرومیتی گردم. با این ویژگی من به دنیا آمده‌ام و این نمی‌تواند مبنای محرومیت یا مزیتی برای من در قیاس من نسبت شما باشد.

🔹 اینکه من پسر یا دختر به دنیا بیاییم در اختیار من نیست و وقتی به اراده خودم نیست هرگز نمی تواند مبنای مزیتی برای من نسبت به دیگران باشد. اگر در جایی مزیتی پیدا کنم محرومیت و مزیتی که مبنایش را به اراده آزاد خودم به وجود آوردم می تواند مبنای مزیت باشد مثل سخت کوشی یا تبنلی. چون فرض بر این این است که این سخت کوشی ارادی است ولی وقتی چیزی در اراده  شخص نباشد نمی تواند مبنای مزیت یا محرومیت باشد.

🔹این نکته که از مفهوم عدالت توزیعی نشات می گیرد؛ به این معنا است: خود صاحب ویژگی وقتی دخالتی در خلق آن ندارد نباید به خاطر آن دارای مزیت و محرومیت شود و  بر این مبنا اینکه با چه زبانی به دنیا بیاییم در اختیار ما نیست پس نمی تواند مبنای مزیت یا محرومت باشد. زبان امر غیر اختیاری است، زبان اقلیت زبانی نمی تواند مبنای محرومیت باشد و بر همین اساس هم آن اقلیت نباید محروم شوند از ترویج و آموزش آن زبان.

🔹 همان طور که در عالم زیستی هر چه تنوع زیستی بیشتر باشد محیط زیست سالم ترخواهد بود و  سلامت به این نیست تعداد گیاهان را بیشتر کنیم بلکه  باید متنوع  شوند. محیطی که در آن هزاران درخت از یک نوع وجود داشته باشد با محیطی که  از آن ۱۰  نوع درخت هزار اصله وجود داشته محیط دوم پرنشاط تر است و نتیجه اینکه سلامت اکوسیستم های زیستی با تنوع افزایش می یابد.

🔹همین سخن در اکوسیستم های اجتماعی و فرهنگی  هم صادق است. در جامعه ای که مکتب های مختلف، مشرب های مختلف، مرام های مختلف ادیان مختلف، کیش های مختلف، آیین های مختلف و.. وجود داشته باشد در این مکان به سلامت اجتماعی و فرهنگی می رسیم و جوامعی که فقط با یک مکتب و مسلک و کیش اداره می شوند هرگز به آن سلامت نمی رسند سلامت به تنوع است و همین سخن در باب زبان صحیح است هر چه متنوع تر باشد حیات زبانی آن جامعه با نشاط تر می ماند اگر همه ما به انگلیسی یا فارسی سخن بگوییم دیر یا زود خسارت عظیم آن معلوم می شود و مصلحت اندیشانه است که از تنوع پشتیانی کنیم و این پشتیبانی این است که نگذاریم زبان های مادری دچار  انقراض شود و این امر هم با آموزش امکانپذیر است.

🔹 اقوام و ملل و قوم ها زندگی در جامعه‌ای را می پسندند که همه نیازهای آنان در آن جامعه پاسخ داده شود و اگر از مرکزگریزی اقوام می ترسیم راهش این است کاری کنیم که همه این احساس و استنباط را داشته باشند که همه نیازهای آنان برآورده می شود، یکی از مهم ترین نیازهای اقوام این است که زبان مادری آنان قدر ببیند و بر صدر بنشیند و اهانت و توهین تحقیری در این باره شاهد نباشند.

👈سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «زبان مادری» در مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب کردستان

@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔻 ادامه مطلب "خاطرات و خطرات
دلار چند ؟ "👇

🔸خطر زمانی است که گام به گام به طرف استیصال و فروپاشی می روند !
همینکه عده ای در مملکت شعار شاه بدهند ، نشانه همان درماندگی و فروپاشی است .
اگر عده ای روحانی روح ات شاد می دهند .
نشانه آن تسلیم هرچه هست جز این
دولت بی اراده !
🔸من جزو کسانی نیستم که بگم انقلاب
کبیر در پیش است .
من جزو کسانی هستم که معتقد م ایران
هر لحظه می تواند به سوی عراقیزه شدن ، سوریه ای شدن ، لبنانی شدن و
لیبیائی شدن پیش برود .
سرکوب امری موقتی و گذرا است زمانی
می رسد که سرکوب کننده خود به
بی ارادگی و ریزش دچار شود !
در افغانستان نیروی دولتی کشته نشدند ،
تسلیم هم نشدند ، ریزش نیرو و بی ارادگی انها را خفه نمود .
🔸در ایران زمان انقلاب مگر ساواکی ها و ارتش و یا نیرو های گارد جاویدان و
شهربانی و دژبانی همه از بین رفتند ؟
به ریزش و بی ارادگی دچار شدند
صدها بار نوشته ام که انقلاب را نمی کنند ! انقلاب به سر هم حکومت و هم مردم آوار می شود !
🔸انقلاب یک پروژه نیست که کسی یا کسانی جمع بشوند که می خواهیم انقلاب کنیم انقلاب یک پروسه است ، انجام و سرانجام مشخصی ندارد !
من یکبار تجربه انقلاب را دارم ، در
انقلاب بودم ولی من انقلاب نکردم ،
بازهم تکرار می کنم ، انقلاب
در نتیجه اعمال حکومت ها و دولت ها
بر سر هم حکومت و هم مردم آوار می شود .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴داستان مار و پیرمرد یا ما و دولت !

✍عیسی نظری روزنامه نامه نگار - حقوقدان

▪️گویند در روزگاران قدیم در دهی پیرمردی با پسرش زندگی می کرد .
گاوی داشت ، شیر آن را می دوشید و خود و پسرش از آن استفاده می کردند .
روزی در مزرعه شیر دوشیده را بر روی
سنگی گذاشت تا آن را لحظاتی بعد به
خانه ببرد ، کارهایش را تمام کرد و وقتی
به سراغ ظرف شیر رفت ، آنرا خالی
یافت ولی در ظرف یک سکه اشرفی
بود .
چند روز به همین منوال گذشت ، پیرمرد
دیگر یک اشرافی شده بود ، گاو و گوسفند های دیگری خرید و هر روز
یک ظرف شیر به مار می داد و مار به او
سکه ای طلا می داد .
وقتی پسرش از ماجرا آگاه شد ، فکری
کرد که یک سکه  در روز چه معنی دارد .
نقشه ای کشید و شمشیری آماده کرد که
به محض اینکه مار شروع به خوردن
شیر کند ، او را با شمشیر دو نیم کند و
کل موجودی طلای مار را تصاحب کند !
وقتی شمشیر کشید ، مار متوجه شد و
در دم پسر پیرمرد را نیش زد ، اما در
این اوضاع دم مار نیز بر اثر شمشیر
پسر پیرمرد کنده شد .
پیرمرد نمی دانست به مرگ فرزند بر
سرش بکوبد و یا به قهر مار و قطع
طلای روزانه گریه سر بدهد .
▪️مدتی گذشت
پیرمرد به محلی که مار در آن لانه داشت
رفت و وقتی مار را دید گفت :
دوست عزیز ، پسر من حماقتی کرد و
میانه ما را به هم زد ، بیا دوباره رفیق
شویم ، من به تو شیر بدهم و تو به من
یک سکه طلا ، فرض کنیم ، اتفاقی نیافتاده و دوستی سابق ما بر قرار شود !
مار به پیرمرد گفت :
برادر ! تا تو را فرزند و مرا دُم به یاد
است ، دوستی ما بر آب است ! 
داستان ما و دولت است !
▪️وقتی گشایشی در صلح اتفاق می افتد ، و کشور ارمنستان و جمهوری آذربایجان به هم نزدیک می شوند ،
پسر پیرمرد فریاد می زند ، که اگر این دو
تا کشور هم بخواهند ، صلح بکنند ما
آن صلح را قبول نخواهیم کرد  !
تا پیروزی تروریست های داشناک در
اشغال مجدد آذربایجان از پا نمی نشینیم .
▪️وقتی پسر پیرمرد به نام رائفی پور به
علن می گوید که گویا خدائی دارند که
وقتی دید دولت اردوغان روی آراز و
دجله و فرات سد می زند و خشکی
آن مناطق گردو خاک به سوریه و عراق
می برد و بچه های بیگناه مردم سرفه
می کنند ، خوب به خشم می آید و
زلزله ای می فرستد !
مایماخ ! احمق !
زلزله درست در منطقه ای آمده است
که باز بچه های کرد و عرب این مناطق
ترکیه و سوریه سرفه می کنند !
چقدر مسخره است که کسی ادعا کند
مسلمان و خدا شناس است ، انوقت
در شرایطی که دنیا به این واقعه دردناک
گریه می کند و حتی دشمنان دیرینه
دولت ترکیه از جمله ارمنستان و یونان
و روسیه و ....به کمک شتافته اند و حتی
دولت ایران و مردم ایران نیز به کمک
شتافته اند ، این جرثومه تند رو و خدا شناس ، حتی شده با تحریف سوره و
آیه های قرآن موضوع را پروپاگاندای
ضد تورکی قرار داده و به اربابان انگلیسی خود خدمت ارائه می کنند !
سوره زلزال اصلا مربوط به قیامت است
و با زلزله و سیل و سونامی بی ارتباط !

▪️چند مدت است ، به این فکر می کنم ،
قسم حضرت عباس را قبول کنیم و یا
دُم خروس را ؟
یک نفر وقتی از حق جدائی ( استقلال )
می گوید ، دادو بیداد می کنید که
وحدت و همه باهم ، پس چطور وقتی
اتفاقی می افتد ، که این اتفاق اصلا به
ما ،مربوط نیست .
بلدی در ظاهر یک تسلیت بگو ، بلد نیستی ، مردک بی شعور و احمق
پسر تخس پیرمرد روستای ما ، 
خفه خون بگیر !
آخر کم دین و قرآن و خدا را  بازیچه پست فطرتی ها و کینه و نفرت خود
قرار بدهید !
▪️بعد بیست و هفت سال ، مرز ترکیه و
ارمنستان به خاطر این واقعه باز شد ،
ارمنی و تورک بعد سال ها با هم به
تلاش برای کمک به مردم به پا خاستند ،
یونان دشمن دیرینه ترکیه از زمان آغاز
زندگی در ترکیه ، اولین کشوری بود
که به کمک رفت ، درست چند روز قبل
ممکن بود ، هر لحظه بین دو دولت
ترکیه و یونان ، جنگ شروع بشود !
آخر این چه نوع سیاستی است ، از
یک طرف شعار اتحاد می دهند و
از طرفی هر کس از جدائی حرف بزند
باید ، کشته شود و بعد دولت
تلویزیون خود را در اختیار این چنین
جرثومه های فساد و تباهی قرار می دهد .
▪️پسر تخس پیرمرد ده ما ، هم خود را
نابود می کند و هم دُم مار را می کند ،
و پیر مرد انتظار دوستی دارد !
دوستی فدای سرتان ، دشمنی را پرچم
خودتان قرار ندهید !
این مملکت حیف است ، متوجه خبط و خطای خود نیستید !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴 خاطرات و خطرات ( ۱۸۵ )
ذهنیت و واقعیت قبل و بعد انقلاب !

✍عیسی نظری روزنامه نگار

▪️من در دوران دانشجوئی در دفتر وکالت آقای عبدالله فراهانی در خیابان تخت جمشید تهران روبروی سفارت آمریکا ، کار میکردم ، ایشان رانندگی نمی کرد و با اتوموبیل های بزرگ خارجی به عنوان آژانس جا به جا می شد ، روزی طبق معمول تلفن کرد و اتوموبیل خواست ، اما کمی بعد همسرش که دارای ماشین بود ، دنبالش آمد ، در این مواقع منشی ایشان خانم کارگر از اتوموبیل استفاده می کرد ، از قضا خانواده ایشان هم برای بردن ایشان آمدند !
استفاده از اتوموبیل به من سپرده شد ،
منهم قرار بود برای دیدن نمایشنامه آنتیگون به تئاتر تالار مولوی واقع در خیابان بیست و یک آذر ، جنب دانشگاه
تهران بروم ، سوار کادیلاک آمریکائی شدم ، و آدرس را اعلام کردم ، جلوی درب تالار مولوی مردم جمع شده بودند ،
هنوز درب تالار باز نشده بود .
کادیلاک تاکسی شخصی جلوی درب تالار
مولوی در خیابان بیست و یک آذر توقف
کرد ، من با یک پیراهن چینی و شلوار
ارتشی و با کفش های کتانی از کادیلاک
آمریکائی بیرون آمدم !
خدای من ! تازه متوجه شدم ، عجب خیطی بار آوردم ، تمام حاضران جلوی درب تالار مولوی مرا نگاه می کردند ،
▪️انتیگون را سوسن تسلیمی اجرا میکرد ، همه حاضران ،دانشجویان و افراد چپی بودند ، تا آخر نمایش و حتی در انتراکت بین بازی هم مرا چپ چپ نگاه میکردند !
یک بورژوای کمپرادر در میان خلق چپ ایران !
یک روز هم در همان خیابان بچه ها تظاهرات می کردند ، ماشینی با همان
اوصاف کادیلاک امریکائی نگه داشت و از من پرسید : آقا چی شده ؟
با شک و تردید جواب دادم :
مرد تو را سنه ، نه ، چی شده ! تا درب و داغونت نکردند ، برو ! بورژوا کمپرادور !
بیچاره پیاده شد و گفت :
آقا تو چی میگی ، من یک معلم هستم با قرض و قسط و پیش فروش حقوقم ،
اینو خریدم !
لابد بچه ها فکر کردند ، دچار درد سر
شده ام ، همگی عصبانی به طرف ما برگشتند !
گفتم : عمو هر چه هستی ، باش ، فقط
برو ، اگر برسند ، تا موضوع بحث را بشنوند ، ممکن است اتوموبیل امریکائی
تو آسیب ببیند !
▪️سال ها گذشت ، انقلاب شد ، من دادیار دادسرای عمومی اورمیه بودم .
برای پیکان ثبت نام کرده بودم ، اسمم در
روزنامه بود ، هشتاد هزار تومان به حساب ایران ناسیونال واریز کرده بودم
و برای گرفتن پیکان با اتوبوس عازم تهران بودم ، در داخل اتوبوس دوست
دوران دانشکده ام را دیدم ، به لحاظ جنگ ایران و عراق ، مسافرت به تهران با اتوبوس ممکن بود ، او استخدام
نشده بود ، یک شرکت ساختمانی زده بود ، او هم برای خرید اتوموبیل شخصی
به تهران می رفت .
به دفترخانه مرحوم نصرت نوبختی افشار واقع در سر رودکی خیابان آزادی
( آیزنهاور ) سابق رفتیم ، پایین دفترخانه
یک بنگاه اتوموبیل بود ، وقتی پیکان مرا دید ، دویست و سی و پنج هزار تومان
قیمت گذاشت ، دوست من گفت :
برایش گران است و نمی تواند ان را بخرد .دوست نصرت یک دکتر بود و به قیمت مذکور پیکان مرا خرید ، بنگاهدار خطاب به دوست اورموی من پرسید :
تو چقدر پول داری که نسبت به پولت
برایت اتومو بیل بدهم ؟
دوست من گفت :
من صدو پنجاه هزار تومان دارم و نه بیشتر !
بنگاهی یک کادیلاک آمریکائی نشان داد و گفت :
قیمتش صد و پنجاه هزار تومان است
ما دو تا سوار کادیلاک شده و به اورمیه
امدیم !
تو راه می خندیدم ، ما چه ذهنیتی داشتیم و واقعیت چه بوده است !
نه پیکان حکایت خلقی بودن داشت و نه
کادیلاک آمریکائی نشان بورژوا کمپرادور
بود !
@navidazerbaijan

Читать полностью…
Subscribe to a channel