کانال رسمی نشریه ترکی-فارسی نوید آذربایجان ارتباط با ادمین tabrizimehrdad@
🔴شاه خوب است ، اطرافیان اش بد !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹وقتی من جوان بودم و حتی کودک ،
این جمله خیلی برو و بیا داشت .
شاه خوب است ، اطرافیان اش بد !
عده ای استدلال می کردند ، این چه
فکر علیلی است که گریبان برخی را
گرفته است ، یعنی چه شاه خوب است
ولی اطرافیان بدی دارد !
شاه خوب ، اطرافیان خوبی دارد و شاه
بد ، اطرافیان شبیه خودش ، یعنی بد
دارد و یا خواهد داشت .
تجزیه شاه به خود و اطرافیان ، برای
رهانیدن شاه از مسئولیت انتخاب اطرافیان خود است .
🔹برخی دیگر استدلال می کردند ، اولا
این جمله شاه خوب است و اطرافیان او
بد ، قبل از اینکه امر واقعی باشد ،
امر نمادی است ما می خواهیم شاه
فرق بد و خوب را بداند ، حالا که نمی
داند ما برای او تمثیل خوبی و بدی را
نمایش می دهیم ، در نتیجه هم به او
امتیاز می دهیم و هم اخطار که اطراف
تو را ( پوخ ) فرا گرفته ، هم خودت را
تمییز کن و هم ما را از آوارگی در نتیجه
آوار شدن انقلاب ، به رهان !
به شاهان نمی توان بد گفت ، به اطراف اش بد می گوییم تا بشنود ، همان که به
در می گویم تا دیوار بشنود و یا برعکس ،
به دخترم می گویم تا عروس ام بشنود .
من کودک وقتی به استدلال طرفین گوش
می دادم از گفته های دو طرف هم قانع
می شدم !
🔹اولی ها وقتی استدلال می کردند ، قبول می کردم ، بابا این بابا شاه است ، پوخ هم که باشد ، شاه است ، من خودم از یک ایراد پکر می شوم ، خوب بابا اونهم بالاخره شاه است ، نباید ناراحت بشود ،
ایرادش را بگیری خوب ناراحت می شود ، بدتر می شود !
گروه دوم را هم قبول می کردم ، استدلال
انها هم خوب بود ، می گفتند :
بابا جان !
آدم و شاه خوب ، اطراف اش هم خوب
می شود ، مثل خود را تکثیر می کند ،
اصلا از بد بودن او است که هرچه بدی
در مملکت هست ، مثل آهن ربا جذب می کند ، تو بچه ای ، هنوز این حرف ها را
نمی فهمی !
🔹مدت ها گذشت ، من دیگر جوان بودم ، سیلی راه افتاد ، همه چیز آوار شد ،
نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان !
من گرچه استدلال هر دو طرف را قبول
میکردم ولی دیگر به کار نمی آمد ، هم
شاه جارو شده بود و هم اطرافیان اش ،
هم بد و هم خوب زیر آوار مانده بودند !
حالا مانده ام واقعا شاه خوب بود یا
بد ؟ اطرافیان اش چی ، بد بودند یا خوب ؟
می گویند عمر وقتی به خلافت
رسید ، زن سوگلی خود را طلاق داد که
مبادا از وی چیزی بخواهد و او نتواند
در مقابل خواسته او مقاومت کند ! و
مرتکب بی عدالتی شود .
@navidazerbaijan
🔴داد و قال برای چیز دیگر !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
▪️روزی روزگاری در صف ورود به کشور
انگلستان ، زنی بی تابی میکرد ، مرد ی
پشت سر او بود و علت بی تابی او را
پرسید .
زن گقت : داخل کیف ده هزار لیر انگلیس
جا سازی کرده ام ، می ترسم گیر بیافتم !
مرد انگلیسی جواب داد :
پنج هزار لیر را در جاسازی نگه دار و پنج
هزار لیر را به من بده ، اگر یکی از ما گرفتار نشدیم ، لااقل نصف پول ات محفوظ می ماند ، منهم اگر پول تو را
نجات دادم در لندن پول تو را مسترد
می کنم .
زن مورد باز رسی قرار گرفت و پول قاچاق وی از چمدان کشف نشد .
نوبت به بازرسی چمدان مرد انگلیسی
رسید ، مامور گمرک گفت :
چمدان ات را باز کن !
مرد انگلیسی داد وقال راه انداخت که
این خانم ده هزار لیره استرلینک قاچاق
دارد ، پنج هزار در چمدان خودش که نتوانستید ، کشف کنید و پنج هزار لیر
هم به من داده است ، بفرمائید ، تحویل
بگیرید .
مامورین گمرک پنج هزار لیر را از مرد
انگلیسی گرفتند و با بازرسی مجدد کیف
خانم پنج هزار لیر از او کشف کردند و
از مرد میهن پرست انگلیسی تشکر نمودند
و کیف کوچکی هم به وی هدیه دادند .
▪️دو روز بعد مرد انگلیسی به آدرس آن خانم که از وی گرفته بود ، رفت و وقتی
آن خانم درب خانه خود را گشود و او را
دید ، عصبانی شد و گفت :
ده هزار پول مرا با آن داد و قال لو دادی !
حالا برای چه و با چه روئی خانه من آمدی ؟
مرد انگلیسی گفت :
اولا این کیف اهدائی گمرک حق تو است ،
پانزده هزار لیر استرلینگ هم داخل ان
است ، ده هزار تا مال خودت و پنج هزار
تا جایزه من به شما !
خانم عزیز من با آن دادو قال و هوار
و لو دادن ده هزار لیر تو ، توانستم
سه میلیون لیر قاچاق خودم را از دست
مامورین نجات بدهم ، اگر کیف مرا باز
می کردند ، سه میلیون لیر من به خطر
می افتاد !
افهم یا میتی !
▪️روزی پرونده ای آوردند ، که مرد مهندسی به یکی از روسا اهانت کرده بود ، معروف بود که مهندس دیوانه است و مسئول اعمال ارتکابی خود نیست !
موضوع را با شاکی در میان گذاشتم و
گفتم به نظرم این مرد دیوانه است اگر
قبول نکنی ، ایشان را به پزشکی قانونی
می فرستم ، اگر دیوانه باشد ، یعنی
مسئول اعمال ارتکابی خود نیست و
پرونده بایگانی می شود و اگر رضایت
بدهی ، پرونده باز بایگانی
می شود ، به خاطر اعلام رضایت شما !
رضایت داد و پرونده مختومه شد .
مدتی بعد در تدفین یک نفر ، همان مهندس ، در باغ رضوان به پیش من آمد ،
مرد تلقین دهنده به میت را نشان من
داد و گفت :
مرد بسیار خوب و بی نظیری است .
پرسیدم : از کجا می دانی ؟
گفت : از انجا که میت در پنجاه و اند
سال دوره زندگی خود ، نام امامان
خود را یاد نگرفته است ، این مرد
سر پنج دقیقه همه انها را به مرده اش
یاد می دهد و پا می شود .
همراهم پرسید :
این کیه ؟
گفتم : دیوانه است !
گفت : مطمئنی ؟
گفتم : مطمئن بودم ، الان نیستم !
@navidazerbaijan
🔴عواقب خود باختگی
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹روزی بی بی سی فارسی برنامه ای در
مورد زبان مادری پخش می نمود ، دو
نفر مهمان داشت که یکی آقای فرج سرکوهی اهل شیراز ( فارس ) و دیگری
فردی اهل تبریز ( تورک ) بود .هر دو
مقیم و ساکن آلمان ( فرانکفورت ) بودند .
فرج سرکوهی استدلال می کرد ، که زبان
مادری هر کس محترم است و هر کس
حق دارد به زبان مادری خودش تحصیل
کند .تورک تبریزی استدلال میکرد که نه
خیر ، نباید به زبان تورکی تحصیل کرد
که هیچ ،
اصلا زبان تورکی هم نباید تدریس شود ،
و الا کشور نازنین ما ایران نابود می شود !
دوستی می گفت : فرج سرکوهی این
سعه صدر و روشن بینی را از تحصیل
در دانشگاه تبریز و همفکری با صمد بهرنگی و سایر یاران او کسب کرده است .
🔹منهم عرض کردم عزیز من ، آن یکی که اصلا تبریزی و هم شهری صمد بهرنگی
است و یا بود ! اگر صرف خواندن در
تبریز ویا در شهر و کنار صمد بهرنگی
بودن ، می توانست چنین شعوری بیافریند ، پس چرا در وجود آن تبریزی
اثری نیافریده بود ؟
مگر ضد تورک های عالم همه از ملل دیگر
هستند ؟
من یک زمانی که کتاب های کسروی و یا
امثال وی را می خواندم ، فکر می کردم ،
که این دانشمندان برای خر کردن رژیم
شاه و حل و فصل کشتار های شاه از
ملت خودشان ، چنین خزعبلاتی سر هم
کرده اند ، و الا چقدر قابل فهم است که
مردی چون کسروی بنویسد ، به دیاری و
دهی رفتم و پیرمردی یافتم که تورکی
حرف نمی زد ، پس یافتم ! یافتم ! این
محل و دیهی که یافتم تورک نبوده اند !
خوب منهم به همان محل رفتم و ده ها و صد ها پیرمرد یافتم که تورکی حرف
می زدند ، پس محل و ان ده تورک و تورکی بوده اند !
🔹من خود بخشی را دیدم که آران می گفتند و نه آذربایجان ، چقدر عالمانه
هست ؟ منهم شهری و محلی دیدم
که مرند می نامیدند و مردم خود تابلو
زده بودند که به شهر مرند خوش امدید
اما این پان تورکیست می گفت که اینجا
آذربایجان است .
سیاست ضد تورک و ضد آذربایجانی
رضا شاه پهلوی ، نشئت گرفته از سیاست
ضد تورکی و ضد آذربایجانی انگلستان
و به تبع جنگ بود . اتحاد تورک ها می توانست ، سیاست استعماری انگلستان و
یا روسیه را ناکام بگذارد !
🔹دشمنی انها با ما علت دارد ، اما دشمنی یکی از ملل ایران و یا خود ملت تورک با خودشان نشان آن خودباختگی است ،
هیچ قسمتی از هویت ما ، نمی تواند با
موجودیت ما کینه و دشمنی بورزد ،
مگر یک خودباختگی و الیناسیون ، وجود
کشور برای شکوفائی موجودیت ما است ،
🔹چطور ممکن است که زبان مادری من بتواند به کشور من آسیب بزند ؟
دین و ایمان من برای سعادت موجودیت
من بوجود امده است ، هزاران پیامبر و
ادیان مختلف برای سعادت من است ،
من برای توسعه دین و یا کشور نیستم ،
دین و کشور برای سعادت من بوجود
امده است ، چگونه ممکن است ، بخشی
از هویت من علیه بخشی دیگر باشد ؟
یک بدن سرطان گرفته و سرطانی می تواند ، بخشی از سلول های بدن اش ،
علیه بخش دیگری فعال باشد !
🔹موجودیت ما از زبان و فرهنگ و کشور و دین و ایمان و پدر و مادر برای شکوفائی موجودیت کلی ما است .
آنها که دین و زبان و کشور و سرزمین
خود را متضاد می بینند ، بیمار های
خودباخته اند ، روان پریش هستند ،
درسخوان باشند و یا بی سواد ، دانشمند
باشند و یا قدیس ، خود باخته های بی ثمری هستند که هویت خود را باخته اند !
اگر بدن فردی بیمار نباشد ، سرطانی
نباشد ، نمی تواند علیه بدن خود فرد
فعالیت کند .
در هویت وجودی یک ملت هم چنین
است اگر فردی بیماری روانی خودباختگی نداشته باشد ، نمی تواند
علیه ملت خود فعال باشد .
جهان از ملل و ممالک متعدد بوجود
آمده است .
🔹در جهان امروز کمتر کشوری هست که
مختص یک ملت باشد ، یک ملت عرب
هست و ده ها کشور عرب ،
یک ملت فارس هست و چندین کشور
فارس ، یک ملت تورک وجود دارد و
چندین کشور تورک ، چه ژرمن ها و چه
انگلوساکسون ها و چه سرخ و سفید و
سیاه و زرد ، تمامی این پیوستگی ها
باید از موجبات دوستی باشد و نه
دشمنی ، بدبختی ما این است که در
زمانه ای که هر ملت برای دوستی سایر
ملل تلاش می کند ، ما را درگیر دشمنی
با خودمان نموده اند و این یک سیاست
استعماری و توسعه طلبانه است ، سیاست استعماری جهانی و عوامل داخلی آن از شوونیسم و بیشتر از
آن خود باخته های تورک ، از عاملین
این بیماری است ، بهوش باشیم !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۸ )
یک قاضی برای تمام فصل ها
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹وقتی من به عنوان دادیار درجه دو آزمایشی وارد دادسرای عمومی دادگستری شهرستان اورمیه
شدم ، او دادستان عمومی شهرستان
بود . رونوشت شروع به کارم به رئیس
دادگستری استان آذربایجان غربی را به
او دادم !
خوش آمد گفت ، هنوز دستم را رها
نکرده بود که آژیر به صدا درآمد :
توجه توجه اعلام وضعیت قرمز
محل کار خود را ترک و به پناهگاه
بروید !
دستم را رها کرد ، همه کارکنان اعم از
قاضی و کارمند به سوی پناهگاه می
رفتند .
گفتم : جناب اسبق به پناهگاه نمی آئید ؟
گفت : تو می توانی بروی !
زیر زمین دادگستری پناهگاه بود و چون
پشت بام دادگستری نیز ضد هوائی کار
گذاشته بودند ، وقتی به سوی هواپیما های دشمن شلیک می کردند ، انگاری در
کاخ دادگستری ایالت بمب منفجر می شد ، دادستان انگار در سالن تئاتر ،
نمایشنامه می دید ، با صلابت یک درخت
تناور که از این باد ها نمی لرزید !
پس از دیدن ایشان بود که من الگوی
یک قاضی را در ذهن خودم ترسیم
کردم ، آقای عباسی اسبق !
دیگر شش ماه گذشته بود ، من آزمایشی
نبودم ، حتی دادیار درجه یک شده بودم ،
🔹روزی سر ظهر کار می کردم ، کت خودم را در آورده بودم و پیراهنی آستین کوتاه پوشیده بودم ، رئیس دادگستری در
سالن قدم می زد ، درب اتاق من باز بود ،
پا شدم و کت خودم را پوشیدم و رئیس
دادگستری متوجه شد ، به اتاق من آمد و
گفت : راحت باش ، من برای بازدید
نیامدم ! لازم نیست در این گرما کت
بپوشی !
و بعد رفت ، حضور سرزده رئیس کل در
اتاق دادیار ، خود به خود ، هیچ معنائی
نداشت ، ولی برای یک دادیار تازه کار
می توانست معنی دار باشد !
دادسرای عمومی شهرستان اورمیه کم و بیش سه شعبه دادیاری دو شعبه بازپرسی و یک دادیار اظهارنظر بود .
اجرای احکام و سرپرستی دادیار نداشت
دو تا کارمند مسئول انها بودند که تحت نظر مستقیم آقای دادستان بودند و همگی در طبقه چهار کاخ دادگستری
جابه جا شده بودیم .
من دادیار شعبه سه و همچنین دادیار
ناظر زندان مرکزی بودم .
ظهر به اتاق اقای دادستان رفتم ، خیلی
جدی پرسید :
آقای رئیس کل کاری با تو داشت ؟
با بی تفاوتی گفتم :
نه ، فکر نمی کنم !
گفت :
اگر کاری نداشت ، در اتاقت چکار داشت ؟
گفتم : نمی دانم .
🔹چند روز گذشت ، یک روز دوباره سر وکله آقای رئیس دادگستری در دادسرا پیدا شد ،
این بار اتاق من نیامد ، در سالن مردم و
دادیاران و بازپرس ها را به پناهگاه
هدایت می کرد ، من اتاق آقای دادستان
بودم ، طبق معمول دادستان به پناهگاه
نمی رفت ، در این مواقع من نیز به تبعیت از وی به پناهگاه نمی رفتم !
آقای رئیس کل خطاب به من گفت :
آقای دادیار بفرمایید پناهگاه !
نمی دانستم ، چه عکس العملی باید نشان
بدهم ، دادستان همچنان نشسته بود و
بلافاصله گفت :
آقای رئیس بفرمایید ، اتاق خودتان
دستور صادر کنید ! مسئولیت دادسرا و
آقایان دادیاران مستقیم با خود من است !
وقتی ایشان رفتند ، گفتم :
آقای دادستان ! برای جان ما از سر دلسوزی گفتند ، قصد بدی نداشتند !
آقای عباسی اسبق گفت :
اوامر روسا برای قضات معمولا از سر
دلسوزی آغاز و به سوءنیت منتهی
می شود .
چه روسای بریگاد و چه دولتی و چه
خودی و یا غیر خودی !
اگر ما برای حفظ جان خودمان ، صلاحیت کسب نکرده ایم و نیازمند
دستور روسا هستیم ، چطور می توانیم
از جان مردم حفاظت کنیم !
آقای اسبق برای من ، از آن روز الگو ومدل یک قاضی مستقل بود ، برای
تمامی فصل ها !
خدا رحمت اش کند و روح اش شاد باد
@navidazerbaijan.
🔴تفکر پیش مدرن در دوره پسا مدرن !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹یک زمانی به ما می گفتند ، اگر در اتاقی عکسی باشد ، در آن اتاق نمی توان نماز خواند !
این تابلوی زمان سنتی و قدیم ما بود ،
من این را ده ها بار شنیده بودم .
در دنیای متمدن و به اصطلاح مدرن
هم خوانده و شنیده ام که اگر در کشوری
عکس های لیدر های مملکت وجود داشته
باشد ، اندازه آن ها باید به اندازه تمبر های روی پاکت باشد ، اگر زیاد بزرگ
باشند ، قاطی خدای نکرده عکس های
تجارتی هنرپیشه ها می شوند .
خود من هم فارغ از دستور سنت و مدرنیته همواره به این عکس های
اندازه آسمان خدا فکر می کنم !
اگر مبلغ و هزینه این ها از بیت المال
است ، خیانت به بیت المال است و اگر
از جیب شخصی است در اینکه اسراف است و اسراف گناه است هم شکی نیست !
🔹سران مملکت خود ، کلاه خود را قاضی کنند .
دیگر یواش یواش ، بنر ها و تشکر ها و
قدردانی ها که قبلا در زمانه سنت در یک
ورق نوشته می شد ، امروزه در تابلو های
سه متر در سه متر نوشته می شود .
ما استانداری داشتیم که قبلا بیش از
ده سال استاندار ما بود ، بعد به سایر
استان ها رفت و وقتی دوباره به استان
ما بر گشت ، در خیابان ها بنر های سه
متر در سه متر نصب شده بود ، که
معجزه شد ، فلانی استاندار استان ما
شد . جل الخالق !
🔹راستی این تبلیغات چندش آور برای چه و که نوشته می شود ؟
اگر این عکس و رسم ها جمع آوری شود ،
چه ضرری نصیب ملت می شود ؟
مگر ملت ما در زمانه مدرن و حتی پُست مدرن ، تفکرات پیش مدرن را بر دوش
دارد ؟
واقعا فکر می کنیم این عکس و رسم ها
اثری دارد ؟
فکر نمی کنیم این اثر اگر هم باشد ،
اثری منفی و مشمئز کننده است .
مامور دولت ابلاغ می گیرد ، آرام و بی سرو صدا به محل کار خود می رود و
شروع بکار می کند !
اگر بادمجان دور قاب چینی باشد ، تشریف می برد ، دفتر یک نشریه و رسانه
و با پول جیب مبارک یک اعلان چند خطی ، تبریک می نویسد تا سرسپردگی
اش را ثابت کند والسلام .
🔹نهادی مثلا شهرداری از یک طرف می گوید :
حقوق کارگران را ندارم و از طرفی برای
یک مقام صد ها بنر و عکس سه متر در
سه متر نصب می کند !
شرکتی برای ورود مقامی صد ها بنر و عکس سه متر در سه متر می زند و بعد
از پرداخت حقوق کارگر عاجز می ماند !
اول مقامی که از خود این عکس ها و بنر ها را می بیند ، باید اعتراض کند
دوم مردم باید چنین نمایش های مضحک
و خنده دار را تحمل نکنند و لااقل اعتراض کنند .
بد جوری آفات دوران پیش مدرن در
دوره مدرن و پُست مدرن هم یقه ما را
رها نمی کند !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۷ )
جامعه ما چنین بود !
✍عیسی نظری روزنامه نگار -حقوقدان
🔹من کوچک بودم ، نمی فهمیدم ، همینکه هیتلر توانسته بود ، کل اروپا را تصرف کند ، برای من یک قهرمان شده بود ،
آن صلیب شکسته ، آن لباس های خاکستری با آرم سرخ و سفید بر بازو
و آن سلام هایل هیتلر با دراز نمودن
دست به طرف رهبر ، مراشیفته کرده بود .
خاک و خون ، وطن و کشته شدن در راه
وطن و شباهت لباس و آرم و نوع سلام
آن پاینده ایران ونام گذاری سرور پندار
و همین نوع انتخاب اسم برای رهبر ،
خلاصه همه چیز دست به دست هم
داده بود و من می خواستم شاهنشاه
را به جای هیتلر بگذارم و همچون سرباز
اس .اس .در خدمت وطن باشم .
🔹موقعیت جور شده بود ، من در مدرسه عضو شورای اجتماعی بودم و هر دوشنبه برای دانش اموزان و معلمان و دعوت شدگان از مدیران کل و فرماندار و
استاندار سخنرانی می کردم !
چون حامی شاه بودم ، هیچکس را
به حساب نمی آوردم و در سر میز
سخنرانی عنان از کف می دادم که شاه
ما همچون هیتلر باید لرزه بر اندام
جهانیان بیاندازد ، باید جوانان ما
در پای شاهنشاه و رکاب او ، خاک را
به خون آغشته کنند و سرور عالمیان
شوند !
در اطراف خودم از مدرسه و آموزش و
پرورش و معلم ها و مدیر و ناظم ها
و استاندار و فرماندار و....
🔹یک نفر پیدا نمی شد که بگوید :
بچه این خزعبلات چیه ردیف می کنی
برو درس ات را بخوان !
معلم عربی می گفت : بنویس بده بفرستم
خاک و خون چاپ شود !
معلم تعلیمات دینی با شیفتگی می گفت :
پسر قیامت شد ، نامردم اگر یک یا دو
سخنرانی اینچنینی در دانشگاه بکنی ، جای هویدا را نگیری !
مدیر ها از سایر مدارس مرا برای سخنرانی دعوت می کردند و جایزه
می دادند .
یواش یواش دانش آموزان برایم نامه
می نوشتند .
محمد نوری از محصلین دبیرستان
آذرابادگان نوشته بود :
ما همشهری هستیم ، صدها بار تو را
دیده بودم ولی متوجه هنرت نبوده ام
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد !
این شعر پایان بخش نامه اش بود .
مادرم از نتیجه راضی بود ، مدرسه از
پسرش راضی بود ، نه پول می خواستند
و نه جریمه ونه پدرش را به مدرسه
می خواستند !
فقط یک دانش آموز بود که به این وضعیت طغیان می کرد :
عیسی یک روز متوجه می شوی که
اشتباه می کنی من با صبر و حوصله
منتظر آن روز هستم .
پذیرا بود ! حرف هایش برای اطرافیان اش مفهوم نبود ، برای ما هم ، شاید
به نفع ما نبود که بفهمیم !
سعی می کرد مرا با کسرایی نامی از
معلمان رضائیه آشنا کند که من دم به
تله نمی دادم .
اینو داشته باشید ،
🔹مدت کوتاهی بعد ، جوان شده بودم ،
دیگر دانشجو بودم می خواستم
کل دنیا را نجات بدهم و هر آنچه
در آن است زیر و رو بکنم ، جهان را
تغییر بدهم ، تمامی استادان هم
می دیدند و اگر هم ترغیب و تشویق
نمی کردند که می کردند ، یکی نبود
که باز آن جمله را بگوید :
پسرجان برو درس ات را بخوان !
می گویند شورای نگهبان کاندیداهای
ریاست جمهوری را بررسی کردند و
یکی گفت :
تنها یک کاندیدهاشمی رفسنجانی
صلاحیت دارد ، فقط
اونهم ریش ندارد !
از انهمه ادم فقط سرهنگ و سرگرد
گارد می گفت :
برو درست را بخوان !
انهم از بس توامان با کتک و شکنجه بود که اثر نمی کرد و حتی معکوش اثر
داشت .
🔹یکی هم بی سواد ها ، پدر و مادر ها
که نه در مدرسه و نه در دانشگاه
جزو اطرافیان نبودند !
خدایان دست ساز ما معلم ها و اساتید
بودند و یکی هم به قول شاملو
ستاره ها بودند که طلوع و غروب شان
توامان هم بود ، فرصت نداشتند
پند و اندرز بدهند ، اگر هم پند و اندرز
می دادند جز این نبود :
یورو ، یورو، کیم توتار سنی !
باس گازا باس گازا یورو بالام سان !
کیم توتار سنی !
ما کسی را نداشتیم که بگه برو پسرجان
درس ات را بخوان !
الان من به دانش آموزان و دانشجویان
می گویم ، پسر ها - جوان ها بروید ،
درس تان را بخوانید ، سیاست را به
سیاستمداران واگذارید . اگر هم افتضاح
کنند ، اقلا نسل دیگر درست می شود .
نباید این سیکل معیوب تداوم یابد
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۶ )
مصائب معلم های انگلیسی ما
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔸اوایل دهه پنجاه بود ، آموزش و پرورش تصمیم گرفته بود که در مدارس دبیرستانی ، دانش آموزان نیز در مدیریت
آن مشارکت کنند .
من عضو شورای اجتماعی دبیرستان امیرکبیر رضائیه بودم .
معلم انگلیسی ما در مدرسه فردی آرام و
سر به زیر بود ، اما همواره سر و روی اش
زخمی بود .
یک روز در کلاس نشسته بودم ، که مستخدم مدرسه اقای هدایتی به کلاس
آمد و گفت :
نظری را ناظم می خواهد .
به دفتر مدرسه رفتم ، ناظم گفت :
معلم ندارید ؟
گفتم : نه آقا ، کلاس زبان داریم و آقای
ت نیامده است !
با ناراحتی و شرمساری گفت :
تلفن کردند که آقا افتاده گوشه خیابان ،
می خواهی مستخدم را همراهت کنم ؟
گفتم : نه آقا ، لازم نیست .
به محل رفتم ، سر خیابان فرعی دبیرستان ، خیابان اصلی بود ، خیابان
شاهپور ، قهوه خانه ای بود که محل
تجمع لوطی های شهر بود .
🔸اقای ت روبروی آن قهوه خانه زمین
افتاده بود ، مست بود .
زیر پهلوی اش را گرفتم تا به مدرسه
رسیدیم ، شیر آب درست ورودی
مدرسه بود ، سرو صورت خود را شست ،
من نیز خاک لباس هایش را پاک کردم !
مردد بود ، نمی دانست به دفتر مدرسه
برود و یا به کلاس !
گفتم : آقا کلاس برویم بهتره ، ناظم
بد جوری کفری شده است !
کلاس رفتیم ، معلم انگلیسی به نقطه ای
خیره شده بود ، تا آخر حرفی نزد .
ایکاش معلم ادبیات بود ، چه اسرار
سوزناکی را افشا میکرد ، عشق های
ناکام ، سوزناک که او را وا داشته بود
تا کله سحر جام را بغل کند و صبح
بر کف خیابان آوار شود .
🔸آن سال ما انگلیسی یاد نگرفتیم ، حتی در حد دیس ایز د دُر یا دت ایز د ویندو .کلاس چهل نفر بودیم ، سال دیگر معلمی دیگر آمد پس و یا پیش نام وی آذر بود ،
نیم قرن گذشته ، اگر یادم بود ، می گفتم ، مرور زمانی گذشته !
همان جلسه اول گفت :
انگلیسی بلدید ؟
چهل نفر یک صدا گفتیم :
خیر بلد نیستیم !
معلم تازه وارد ، ده نفر از کت و کلفت ها را انتخاب کرد و گفت :
حروف انگلیسی را بگویید . کسی بلد نبود ، همه در ای - بی - سی ماندند .
معلم انگلیسی کتک جمعی و فله ای را
شروع کرد ، خدا شاهد است ، فردین و
بیک ایمانوردی و داراسینگ و درمندرا
و فخرالدین پیش او لنگ می انداختند ،
اوف ، اوف من از همان روز خورد و خوراک را ول کردم و حروف انگلیسی
را یاد گرفتم ، الان الفبای فارسی و تورکی
را حفظ نیستم ولی الفبای انگیسی را
فوت آب هستم !
فردای آن روز چند نفر ترک تحصیل
کردند ، چند نفر به مدارس ملی رفتند
ما به بیست و چند نفر رسیدیم !
باز کسی انگلیسی نیاموخت ، دو تا معلم
زبان داشتیم یکی همیشه مست بود و حرفی نمی زد ، و دیگری بزن بهادربود و
همیشه می زد
🔸بعد دانشگاه شروع شد و یک زن آمریکائی استاد زبان ما بود ،
فقط انگلیسی می دانست ، زبان فارسی
و یا تورکی نمی دانست ، نه او می دانست که ما چه می گوئیم و نه ما
می دانستیم او چه می گوید .
سال ها درس انگلیسی ما همان بود که
الفبای انگلیسی را ازبر کردیم و دو جمله
هم یاد گرفتیم دت ایز د دُر - دیس ایز
د ویندو ! والسلام ، شد تمام !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۵ )
پول وتجارت و آقای استاندار استان
ارومیه !! ببخشید آذربایجان غربی
✍عیسی نظری روزنامه نگار
🔹اواخر سال های دهه چهل و یا اوایل دهه پنجاه بود . حاج عموی ام برای من سرمایه داد تا در سه ماه تعطیلات تجارت بکنم .
یک دوچرخه داشتم ، در ساعتی در خیابان شاهپور از مینی بوس های
که از روستاها پشم و پشم بره
می آوردند ، خرید می کردم ، و ساعتی
بعد در بوغدا مئیدانی و کومور میدانی
و اقبال خیاوانی از مینی بوس های
مرگور و ترگور و روستاییان غرب شهر
و ساعتی بعد از مینی بوس های امام زاده در خیابان مهاباد خرید می کردم .
در پانزده روز انبار خود را پر کرده بودم .
کار از من و سرمایه از حاج عمویم بود ،
خسروی نامی از تجار تبریز به اورمیه
امده بود و از انبارداران پشم ، خرید
می کرد . انبار مرا نیز خرید .
شب مبلغ سی هزار تومان به عنوان
سود پانزده روزه به پیش حاج عمویم
گذاشتم ، و گفتم :
حاج عمو سهم و سود شما !
رنگ صورت اش سیاه شد ، معمولا
وقتی ناراحت می شد ، چنین می شد ،
ریزه های پشم و پشم بره ، جگرش را
سوزانده بود .
🔹با ناراحتی پرسید :
عیسی ، تو به انبار و روی پشم ها آب
می ریزی ؟
گفتم : حاج عمو اصلا من چنین کاری
نمی کنم !
این بار داد زد :
پس چکاری کردی ؟ کارمند دولت نهایت
دوهزار تومان در یک ماه می گیرد و تو
در پانزده روز شصت هزار تومان سود
بردی !
و ادامه داد :
چنین پولی رذالت است ، مملکت بر بادده ! دیگر کسی درس نمی خواند ،
علم و صنعت نابود می شود ، همه
رو به دلالی می اورند !
▪️روز بعد سرمایه خود را از من پس گرفت و من را برای کار به کارخانه سبزه پاک کنی دوست اش برد !
از کله سحر گونی های سبزه و کشمش
بر دوش به دستگاه می ریختیم و
تا پایان روز اگر کارمان به اندازه بود
شش تومان مزد ما می شد .
🔹اقای معتمدی ! استاندار دولت !
برادر هر پولی ، پول نیست ، اسم اش
می خواهد پول تجارت و اقتصاد باشد ،
یا پول مواد مخدر !
پول بعضا نکبت است ، رذالت است ،
پولی که قاچاقچیان مواد مخدر با
خود می آورند ، به عوض کار به جوانان
ما اعتیاد می آودد !
🔹همچون ماشین گریدری هرچه مامور و مسئول در جلو خود باشد ، آلوده می کند ، می خرد !
دیگر مامور و مسئول دولت ، تاجر نمی
شود ، غلام زر خرید قاچاقچی مواد مخدر می شود !
▪️یواش یواش مامورین شما و یا ما فرقی نمی کند ، می شوند ماشه کش کارتل های مواد مخدر و هفت تیر کش مافیا ی ثروت های باد اورده ،
چمدان بر های لب مرز دیروزی و
تجار و کار آفرین امروزی !
بعد این دور تسلسل کار روز به روز
خراب تر می شود !
آغا جان !
▪️کار به جائی می رسد ، که وزیر
کشور ما و استانداران ما در محلی
حاضر می شوند و از کسانی پذیرائی
می کنند که انها در سرزمین خود
به رسمیت شناخته نمی شوند ولی
راه و رسم پذیرایی ما صاحبان زمین
را تعیین می کنند .
من در مدارس ایران دوازده سال درس
خوانده ام و هر روز سرود ملی را
خوانده ام ، کل شما از وزیر و وکیل و
نماینده و مدیر کل و .......
نتوانستید آن را بخوانید !!!!
آنوقت این ملت بیچاره و درمانده و
بی صاحب از شما توقع دارد که چرا
نقشه شوم توسعه ارضی را از سینه
مهمان خود نکنده اید ؟
▪️شما در محاصره تجار و سرمایه و تجارت پیشه گان هستید ، شما نمی توانید دیگر بار که امدند ، مرا هم دعوت کنید تا راه و رسم تجارت حتی شده از
خاطرات پدرانمان را نقل کنم ،
تا بدانید پول و ثروت زمانی ارزش
دارد که حاصل کار مردان سرزمین
باشد ، نه پول قاچاق مواد مخدر و
پول رانت و رشوه مردان مافیای
قتل و شرارت !
روز خوش !
@ navidazerbaijan
🔴به جای طنز هفته !
پروپاگاندای دولتی ، نگاهی نو
✍عیسی نظری روزنامه نگار
▪️لابد خواندید ، که نماینده قم فرموده اند ، اگر دولت نبود الان قیمت مرغ
یکصد و هشتاد هزار تومان بود !
بر همین اساس و منوال خدا عمر دولت
را زیاد کند که هست و اگر نبود الان
قیمت دلار دست کم یک میلیون تومان
بود !
اگر دولت نبود الان فیش اب و برق و گاز
هر کدام صد میلیون تومان بود .
یاد گروهی افتادم زمان شاه ، مومنین
شاکر خداوند ، می گفتند:
خدایا شکر ، هزار بار شکر که چشم های ما را ، زیر پای مان قرار ندادی !
اگر چنین میکردی باید برای دیدن راه
خانه باید حداقل یک پای مان را
بالا می اوردیم !
خدایا شکرت که دهان ما را پشت مان
وسط ستون فقرات قرار ندادی !
خدایا شکرت ، که دست های مان را
داخل شکم خودمان قرار ندادی و
هزاران شکر دیگر برای هزاران ریزه کاری
دیگر .
▪️الان هم هزاران زنده باد دولت ما ،
اگر نبود که راه نبود ، اگر نبود اصلا
دین و ایمان نبود .
اگر دولت ما نبود ، عدالتی نبود .
اگر نبود دولت ما ، دیگر نه هوا بود و نه
باد بود و نه زمین و زمان ، از سایه
دولت بزرگ و خیلی خیلی بزرگ ما بود
که جهان بود و هست و این ابر قدرت ها
شعور درک آن را ندارند !
اگر داشتند قباله های تک برگی کشور های
فسقلی خود را به نام نامی بزرگ
ارتش داران ( خدا کنه درست نوشته باشم ) الرئیس الجمهور الایرانیه می
زدند و کار را تمام می کردند و رستگار
می شدند !
و الا ابد الدهر در این ظلمت بمانند و بپوسند .
▪️ انشاءالله تعالی بر سرشان
سنگ ببارد که رستگاری دنیا و آخرت
را با اراجیف دنیا مثل حکومت و دولت
و رفاه و توسعه و مدنیت عوض کردند
الهی جیز جیگر بگیرند ، از بزرگ و کوچک شان !
اگر دولت ما نبود الان یک عدد نان هم
پیدا نبود !
چرا رهبران کشور های جهان و حتی
سایر کشور های همسایه و حتی سایر
کشور ها ی فرا جهانی ، درک درستی
از دولت ما ندارند ؟
چرا خجالت نمی کشند ، با وجود دولت
قدر قدرت ما به خودشان دولت می گویند ؟
▪️در جهان باید یک دولت باشد ، آنهم
دولت یک دست ما الرئیس الرئیسی
من المشهد و القم و خلاصه والظالین !
قابل توجه ادارات لازم و ملزوم دولت
و گزارش دهندگان کوچولوی محلی
دیگه دارم ، دولت را تعریف و تمجید
می کنم ، گذشت آن زمان که آن سان
گذشت و دیگر عصر پروپاگاندای دولت
و دولتیان فرا رسید و نگاهی نو از دریچه
روزنامه نگاری و رسانه ای !
زنده باد دولت ، اگر ملت هم زنده نباشد
به درک اسفل ، خوب ملت نباشد ،
دولت برای ما بس است .
مشام شهر سرگرم است با بوی ریاکاری
زمانه بد شده دیگر کسی گل هم نمی بوید
شعر از : حسین مرادی
@ navidazerbaijan
🔴 داغ دردی بر دل زخم دشنه ای بر
پیکر و استخوانی بر گلو !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹من متولد روستائی در دل کوه ها هستم ،داش یکان ، پدران ما در تاریخ ایران و آذربایجان جایگاهی فراتر از روستای خود داشته اند .
همین اینکه در انقلاب بلشویکی ، پاره ای
از آنان در آنطرف مرز گیر افتادند و عده ای از آنها پس از فروپاشی شوروی توانستند به زادگاه خود برگردند ، نشان
آن است .
همینکه برخی از آنها در انقلاب پسیان
در خراسان همراه انها بودند ، در انقلاب
میرزا کوچک جنگلی نقش بازی کردند ،
در جنگ چالدران کشته دادند ، در حمله
به سلماس توسط اشرار هشتاد کشته
تقدیم کردند ، در جنگ با روس ها با عثمانی ها ، در جنگ مشروطیت ، فتح
تهران ، استانبول و جای جای جنگ ها و
مبارزات منطقه حی و حاضر بوده اند ،
نشان و نشانه آن حضور بود .
آن پدران و آن مادران رفتند و ما ماندیم ، هر یک به جایی پناهنده شدیم ، مهاجرت کردیم یا سفر به نزدیک و یا دور !
مرند - خوی - تبریز - اورمیه یا تهران -
شیراز - دوبی یا استانبول یا نخجوان -
باکو -آلمان و یا لندن و........
🔹مدرسه روستایمان به ویرانه تبدیل
شد ، حتی قبر پدرانمان را گم کردیم !
نشان به آن نشان ، که قبر نورالله خان
یکانی همانند تن وی در آغاقبری اورمیه
شکافته شد تا مخابرات ساختمان جدیدی
بر بارگاه آن شهید وطن بسازد !
روستا ی ما جای خود داشت ، مدرسه
روستای ما ویران شد ، تنها نشان تمدن
و تنها نشانه مردان گذشته !
راهی باریک به روستا کشیده شد ، همانند
ماری پر پیچ و تاب از دل کوه ها و صحراها ، از کنار صخره ها ، هر فرسخ
آن زخمی بر دل کوه و دشت بود .
همان مار با طمعی جانگداز ، همه جای
روستا را درید ، چنگ زد ، شیار در شیار ،
دره به دره ، کوه به کوه ، تمامی در و دشت یکان را بلعید .
یک نمایش تراژیک ، آب قطع شد ، زمین ها خشکید ، ادارات هجوم آوردند ، در
یک بی خبری گسترده و ملی ، زمین ها را
از آن خود کردند ، که یعنی ملی نمودند ،
و پس از آن به شرکت های بزرگ واگذار
کردند ، حالا دیگر آب هم داشتند ، حتی
از آراز ( ارس ) آب می آوردند و بر تمامی
زمین آب فواره میکرد ، این فواره ها را
در راه جلفا از یکان لابد دیده اید !
🔹حتی هجوم به کوه آغاز شده بود ، قالا داغی آن عظمت بزرگ روستا می رفت که همچون زنبیل داغی اورمیه سوراخ سوراخ شود .
مهاجمان همچون موش های صحرایی
گوشه های قالا داغی را سوراخ می کردند
و در هر سوراخی زهری از بن دندان خود
می ریختند ! آن زهر باقیمانده آب خشک
شده را سمّی میکرد ، به گفته باقیمانده
روستائیان دام ها را می کشت و علف های سبز را زرد می نمود . انگاری
عراقی ها شیمیائی می زدند !
🔹در این واویلای روستای ما داش یکان ، در این واویلای کوه قالا داغی ، مردانی از روستا و یا روستائیان قد علم کردند ،و حتی زنانی از روستا و روستائیان ، نام شان به گمانم (میلیتچی) بود .
🔹اولین و دومین همایش بزرگ قالا داغی برگزار شد ، مردان و زنان روستا از
چهار گوشه دنیا در پای قالا داغی برای
دیدار حاضر شدند ، از تهران از استانبول
از مرند و تبریز و اورمیه ، از مرد و زن
از بزرگ و کوچک ، دیو کرونا از دیوار
چین بر خاست و آن را منکوب کرد !
ولی پدران مان گفته بودند ، پرچمی که
یکبار به اهتزاز در بیاید ، دیگر پائین
نمی آید !
🔹سومین همایش اعلام شد ، دیو مهیب
کرونا و موش های صحرایی کارشان را
کرده بودند .
ریسمان محکم خدائی را جویده بودند ،
من به دعوت میلیتچی ها در همایش
اول و دوم بودم ، آنها که آن روز هر دو
طرف در کنار هم بودند ، در همایش
سوم هر دو طرف ادعای بنیانگذاری و
رهبری میکردند ، به اعتراض در همایش
سوم نبودم !
همایش چهارم برگزار شد ، من در تمام
مباحث شرکت کردم در هر جمع دو طرف
به صورت بی طرف حضور یافتم .
متاسفانه این منم ، منم ، این عنوان
موسس ، این رهبری خود خوانده ،
این اختلاف بی انتها بر طرف نشد ،
به عنوان ناظر بی طرف ، همایش
چهارم در دو تاریخ متفاوت و با حضور
لیدر های دو طرف ، به صورت جداگانه
برگزار شد و هر دو با شکوه و بزرگ ،
🔹من در طول بیش از نیم قرن زندگی
اجتماعی به این نتیجه رسیده ام که
اختلاف در جهان سوم اگر هم آرام و
منطقی آغاز شود ، در ادامه به کین و نفرت می انجامد .
از تمامی یکانیان موثر در این حرکت
نجات بخش قالا داغی ، از تمامی
ریش سفیدان و بزرگان طوایف و قوم
خویش ها و از تمامی باسوادان و
فهمیده های ملت یکانات و بخصوص
ساکنین شهر اورمیه ، تقاضای کمک
و یاری دارم .
اگر این اختلاف شرم آور و این منم
پهلوان و یا بنیانگذار و لیدر و رهبر
کنار گذاشته نشود ، امید رهائی قالا داغی از دست موش های صحرایی ، بر باد خواهد بود
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۴ )
یاد آوری یک خاطره
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹روزی در خیابان امام پیاده می رفتم ، در میان جمعیت جعفر را دیدم ، سعی کردم به طرف او بروم .
جعفر را لابد می شناسید ، قهرمان خاطره
شماره ( ۳۹ ) من بود ، هر دو کارگری
می کردیم ، او کارگر تمام وقت بود و من
کارگر موقت دوره تعطیلی سه ماهه تابستان سال های دهه پنجاه ، حاج عمویم سرمایه کار تجارت را از من گرفته
بود و به کارگری فرستاده بود !
تا بدانم خمیر چقدر آب می برد و معنی
پول و کار را بدانم .
در دانشگاه تهران وقتی حمید پیشنهاد
کار در کوره را داد ، گفتم :
من دوره کارگری ام را در کودکی گذرانده ام ، هم در یکان و هم در رضائیه !
🔸کسانی که آن خاطره را خوانده اند ،
می دانند که جعفر چگونه فکر می کرد ،
او پیش بینی کرده بود که من دکتر
می شوم و برای هر عمل یک اتوموبیل
می گیرم و اگر مواظب نباشم ، او آن را
می دزدد !
من گفته بودم :
قبل از اینکه اتوموبیل مرا به دزدی
به تو می بخشم !
و او گفته بود :
عیسی ! چون نداری می توانی ببخشی ،
ولی اگر روزی داشته باشی ، نمی توانی !
سعی کردم ، خودم را به او برسانم ،
روزگاری باهم کار می کردیم ( کارگری )
او هم حتم دارم مرا دید ، اما دیگر
نتوانستم به او برسم ، انگاری تعمدا
مخفی شد .
🔸مدتی گذشت ، مطمئن نبودم که جعفر
مرا دیده ، همواره چشمی به اطراف
داشتم ، یک روز او را با چند نفر دیدم
سریع اتوموبیل خودم را به کناری کشیدم
و پارک نمودم ، به اجتماع مذکور رفتم ،
جعفر باز نبود !
سلام کردم و گفتم :
ببخشید ، جعفر همین الان پیش شما بود ، کجا رفت ؟
یکی از آنها با بی میلی پرسید :
جناب قاضی ! شما از جان جعفر چه
می خواهید ؟
من ، چیزی نمی خواهم ، ما رفیق بودیم ،
هر دو کارگری می کردیم ، فکر نمی کردم
از من فرار کند !
-- ببین جناب قاضی ، شما چند روز اتفاقا
با دوست ما جعفر ، کار کردید ، شما
قرار بود ، دکتر شوید و جعفر قرار بود
اتوموبیل شما را بدزدد !
خوب نشد ، شما نارو زدید ، رفتید
دانشگاه تهران دکتر شوید ، قاضی شدید !
جعفر چه کاری می تواند با شما داشته باشد ؟ آن موقع کارگری هم سطح بودید ، الان نیستید !
🔸سرم به دوران افتاده بود ، وقتی انقلاب پشد ، هنوز به کیهان نرفته بودم ، در مسجد دانشگاه از انقلاب حفاظت می کردیم ، رفتیم پانزده خانواده را از
حلبی آباد به شمال تهران آوردیم ، در
یک مجموعه آپارتمانی جا دادیم ، بعد
سه روز رفتم ، همه آپارتمان را ترک کرده
بودند ، فقط یک نفر مانده بود ، تا مرا
دید :
گفت : آقا عیسی ما نمی توانیم اینجا
دوام بیاوریم ، من ماندم به شما اطلاع
بدهم !
منهم می روم ، ما اینجا یک وصله ناجور
هستیم ، من به مغازه دار ها حمالی می کنم ، چند تومان گیرم می آید ، یک تومان می دهم ده کیلو دونه انگور می گیرم و مقداری هم نان می گیرم ، ده سر عائله دارم ، اما شکم شان را سیر می کنم ،
آقا عیسی ! اینجا همه از من فرار می کنند و من هم از انها می ترسم !
ببخشید شما خواستید نیکی کنید !
یاد عکس پدرم افتادم ، سال ها تلاش
کردم و عکس او را در خانه میر قهرمان
یوز باشی در یکان کهریز یافتم ، وقتی
آن عکس را به مادرم نشان دادم ،
چند بار پلک زد و بیهوش به زمین خورد ،
دوباره عکس پدرم را پنهان کردم !
بعد سال ها فهمیدم ، مهم نیست ما چه
کاری می کنیم ، مهم این است ، چه
اثری دارد ، مهم نیست ، چه می گوئیم
مهم این است ، چه فهمیده می شود !
یک روز یکی از هیئت امنای بانکی از کارمندی شکایت کرده بود ،
گفت :
ما بانک زدیم که امانتدار پول مردم
باشیم ، این آقا پول های بانک ما را
زده است .
و ادامه داد: مجازات می کنید ؟
گفتم : کدام تان را ؟
پرسید : بله ؟
گفتم : حرف برشت است ، می گوید :
آنها که بانک می زنند ، سارقان اصلی
مملکت هستند ، کسانی هم که پول
بانک ها را می زنند ، سارقان فرعی !
@navidazerbaijan
🔴مرگ ساحل ، پایان نمایشنامه !
✍عیسی نظری
🔸آئین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
🔹نسل ما ، نسلی ساده ، بی آلایش و پاک بود .
نسلی که عمدتا در روستا متولد و در شهر
بزرگ شده بود .
نسلی که هنوز هم از دیدن معلمین خود
سرخ و سفید می شود .
نسل ما ، نسلی با صورت سرخ که همچون دختری پا به ماه ، ان را از انس و جن پنهان می کند .
نسلی که ماهیان آن ، ماهی سیاه کوچولو
بود .
نسلی که تفنگ های برنو خاک شده پدر
همواره بر گرده قصه گویان اش بود .
نسلی که همواره خون برادر ، بر گردن
او بود .
نسلی که گذشته اش از او پنهان شده بود .
نسلی که همواره بر بالای درخت در حال
میوه چیدن بود ، زمانی برای پدر و
مادرش و زمانی دیگر برای بچه و نوه هایش ، نسلی که از میوه چیدن برای
میوه خوردن فراغتی نیافته بود .
🔹نسل ما ، نسلی بود که عشق را در قصه های پرسوز و گداز شاعران می خواند .
عشق های خودش در ناکامی بود و یا
آغشته به کاکل خونین برادر .
نسل ما ، نسل ترس بود ، ترس از ناظم ،
ترس از پاسبان ، ترس از دولت ، حکومت ، از دیوارهائی که موش داشتند ،
از موش هائی که گوش داشتند و گوش
هائی که مشتاق شنیدن بودند !
اگر لو دادنی هست برای این است که
لو گیرنده ای هم بود و یا هست !
نسل ما ، نسل ایدئولوژی ها بود ،
نسل بازمانده کشتار های دولت های
مرکزی ، نسل رقص بر خاکستر بر باد
رفته پدر ها و مادر ها ، نسل انتقام از
شاهان بی پدر و مادر ، از رجاله های
تاریخ سرزمین پدری و زبان مادری !
🔹ما نسل وحشت ورود به خانه ها بودیم ،
آن پارچه سیاه ، نشان کد سلامت خانه
بر دیواره نصب نشده است !
نسل وحشت و اضطراب ، نسل سیانور ،
نسل هجوم به تلفن همگانی ، برای
یافتن یک کد سلامت خانه ، نسل فهم
خطر ، نسل دانستن اینکه خانه سیاه
است ، خانه امن نیست !
نسل دیدن خطر ، هجوم سیاهی ، سیاهچاله ها ، نسل درک پایان نمایشنامه ،
عشق های ناکام ، از دست دادن ساحل ،
ساحل نجات در تهران مخوف
ساحل خرامان به سوی خانه می رفت ،
خانه اش در یک خیابان فرعی بعد از
میدان فوزیه بود ، از ایستگاه جلوی
دانشگاه تهران سوار اتوبوس می شد و
ایستگاه فوزیه پیاده می شد و از آنجا تا
خانه را پیاده می رفت .
پرده تا نصفه باز بود ، لرزی ستون فقرات
ساحل را لرزاند ، این علامت نا پاک بودن
خانه بود .
سریع به سوی تلفن همگانی رفت ، نشانه
خطر بر گوشه آن نقش بسته بود .
سراسر وجودش لرزید ، فهمید که
محاصره شده است ، بر دندان خود فشرد
اما سیانوری نبود ، بر خلاف خانه دهان اش پاک بود .
🔹صدای بلندگو گوش خراش بود ، ولی
کلمات روشن بود :
در محاصره هستید ، تسلیم شوید !
ساحل دست راست خود را به کمر برد
دژخیمان اش نیز دیدند و رگبار از چهار
طرف باریدن گرفت .
فرمانده اولین نفری بود که جسد را
برگرداند ، ساحل سلاحی در کمر خود
نداشت !
@navidazerbaijan
🔴طنز هفته !
اخذ ماشین شاسی بلند
✍عیسی نظری روزنامه نگار
🔸رئیس جمهور خیلی عصبی بود ، اصولا کسانی که سی سال و یا بیشتر در
قوه قضائیه کار می کنند ، به سبب شغل
خود ، معمولا عصبی هستند !
( این فرمول همچنانکه آقای رئیسی را
شامل می شود ، خود مرا نیز شامل می شود .)
آقای رئیس جمهور از عصبانیت کم مانده بود ، بترکد ، ولی به زور جلوی
ترک برداشتن را گرفت و داد زد :
مادر مرده بی همه چیز ، من باید درد های
خودم را فراموش کنم و برای عدم عزل تو به مجلس ریش گرو بگذارم ؟
و اضافه کرد :
برو هر غلطی می خواهی بکن ، خودت
را از این وضعیت رها کن ! مردک من تو را اوردم که یاورم باشی نه اینکه بار من بشوی و یا سوار من !
🔸چندی گذشت ، خبری نبود ، وزیر همچنان وزیر بود .
رئیس جمهور از مخبر خود پرسید :
راستی از وزیر صمت ما چه خبر ؟
مخبر سبیل های نداشته اش را چرخاند و
گفت : سلطان به سلامت ! وزیر به سلامت رهید !
دهان الرئیس آب افتاد و پرسید :
چگونه رهید ؟
مخبر یواشکی گفت :
به لطف ماشین های شاسی بلند !
بیست و سی تائی به مجلس هبه کرد و
رهید !
-- بیست و سی تا ؟ مگر ما خودمان
برگ چغندر یم به ما چند تا ؟
مخبر با دم اش بادامی شکست و گفت :
به چشم رئیس نازنین ! قول اش را گرفته ام ! مگر کشک خاله است ، مملکت
صاحب دارد !
🔸یکی از مجلسیان به رفیق خود گفت :
در زمان شاه هر نماینده ای در پشت
تریبون می گفت ( آهای دولتیان و حکومتیان نفت برادر نفت ) فوری
شب صندوق پول بود که بار شتر
می شد و بر در سرای می خوابید ،
انگار پس از انقلاب ، پول از ارزش
افتاده باید داد بزنیم :
آهای وزیر صمت و آهای وزرا ، ماشین
شاسی بلند !
ببین توی پارکینگ مجلس بیست و سی
ماشین شاسی بلند پارک می شود !
نماینده ای داد زد :
آهای وزیر شاسی بلند !
ماشین شاسی بلند تمام شده بود و
نمایندگان وزیر صمت را به لحاظ
بی عرضگی از مقام وزارت معزول
کردند !
قصه ما به سر رسید ، شاسی بلند به
همه نرسید !
عجب وزرای بی عرضه ای داریم !!
@ navidazerbaijan
🔻ادامه مطلب" حماسه بزرگ همایش قالا داغی" ،،👇
🔹همپای مردان و حتی بیشتر از آنها
بوده اند ، باید به تناسب در مدیریت
نیز وارد میدان شده و خود نظم و
انتظام را بر عهده بگیرند .
خود دختران و زنان نیز ، این حضور
را مغتنم شمرده و خود سکان مدیریت
اجرای همایش را بر عهده بگیرند .
زنان ما باید روز به روز در مسائل اجتماعی ورود و امر مدیریت را در
اختیار بگیرند .
دوم -
مسئله اختلاف حاصله با ورود تمامی
نیرو ها و از جمله ریش سفیدان و آگاهان
جامعه یکانی در روستا و شهر اورمیه
به صورتی کاملا مدنی حل و فصل
شود .
🔹همواره گفته ام در جوامعی که هنوز
وارد اتمام فاز گذر به دمکراسی و حاکمیت شهروندی نشده اند و هنوز
امر طوایف و ریش سفیدی سنتی و
احیانا دوره های فاز خان خانی را
می گذرانند ، این اختلافات نه به
رقابت و پیشرفت ، که به درگیری می انجامد .
گذشته روستای ما و منطقه و کشور ما
و حتی کشور های همسایه ما در اطراف
نشان این درگیری ها است .
هنوز هم دیوارهای مانده از دوران
گذشته ، نشان آن فجایع است .
🔹جنبش زمانی پر شور تر و همایش
زمانی گیرا تر می شود که بتوانیم
عقلانیت جمعی را جایگزین رهبری طلبی
و تک روی افراد قرار بدهیم .
کامروائی در آن صورت تضمین می شود .
اگر گستردگی همایش موجب شده
باشد که بخشی از همایش و جانفشانی
برخی را ندیده و از آن گذشته ام ،
عذر می خواهم .
@navidazerbaijan
🔴 تند روها
مسئول دو قطبی شدن جامعه
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
▪️در عالم جوامع مدنی دو قطبی سازی
همواره موجب نفرت و کین در گروه های
ایجاد شده در یک جامعه است .
و این امر عملی ضد جامعه است ، در
آغاز ممکن است به چشم نیاید ولی در
ادامه فجایع غیر قابل دفاعی را موجب
می شود ، روابط متعادل گروه های مورد
هدف در آغاز از حالت عادی خارج و
در ادامه به درگیری های نا متعادل و در
پایان با درگیری های فیزیکی کشت و کشتار نصیب کشور می کند .
برای ایجاد این وضعیت دو قطبی ،
تند رو های هر دو طرف مسئول هستند ،
▪️مقالات و نوشته های من به عنوان
امر به معروف و نهی از منکر است ،
بارها گفته و نوشته ام که من مذهبی
هستم ، بنابر این علیه اصول و فروع
آن مذهب مطلبی نمی نویسم ، البته
به افرادی که تحت این نام ها و القاب
به حیثیت انسانی هموطنان هجوم می
برند ، می پردازم و همواره از نوشته های
خود دفاع می کنم .
▪️اخیرا در مقاله( چاق کردن دین ، از
بین بردن آن است ) توسط یک رسانه
به نظرم خارج از کشور ی ، به صورتی
کاملا معکوس عنوان و تیتر هائی استفاده شده که آن جمله ها در متن
وجود ندارد .
این عمل می تواند ، فضای آلوده جامعه
ما را ، آلوده تر کند ، و درست نتایج
معکوسی به بار آورد .
این مقاله به عنوان امر به معروف به آمران متعادل و نهی از منکر به تند رو ها
نوشته شده است و نه حمله به اصول و
فروع مذهب ،
تحریف عنوان و جملات یک نوشته در
جهت ایجاد دو قطبی بیشتر است و
در عمل سودی به جامعه نمی رساند .
▪️من در زمان شاه برای رفع ممانعت از
ورود دانشجویان محجبه به دانشگاه
فعالیت کرده و در نهایت موجب لغو
دستور جلوگیری از ورود دختران محجبه به دانشگاه شدم .
سال ها بعد در تشییع جنازه مرحوم
علیزاده در سواد کوه ، جناب دکتر
سواد کوهی عضو محترم حقوقدان
شورای نگهبان ضمن تعریف ماجرا
برای حاضرین گفت : (( اولین
روز ورود من به دانشکده حقوق ،
نظری در مقابل آخرین ایراد رئیس
دانشکده به اینکه دولت می ترسد
که اعلامیه زیر حجاب دختران به
دانشگاه ها وارد شود !
جواب داد که من اعلامیه را این شکلی
وارد دانشگاه می کنم ، ورق آ چهاری
را تا کرد و به دهان اش گذاشت و
اضافه کرد ، ما کار های خطرناک را
خودمان انجام می دهیم و بر عهده
دختران نمی گذاریم ! ))
بنده خدا تمام سوغاتی های سواد کوه
را جمع کرده و به ماشین ما گذاشت .
این موضوع را نوشتم که بگویم من با
حجاب مخالف نیستم و موافق حجاب
هستم ، اما نه به زور و اجبار ، همچنانکه
سایر اصول و فروع دین ما اختیاری
است .
▪️اگر هم امری باید به اجبار و زور اجرا
شود ، مثل اجرای احکام قوه قضائی
است ، مامورین مشخص دولت باید
چنان کنند و نه هرکسی !
امر دو قطبی کردن جامعه ، امری
ضد مدنی و ضد جامعه مدنی است .
و تند رو های هر دو طرف مسئول و
مقصر آن هستند .
این عمل ضد مدنی ایجاد خشونت در
جامعه و نهایت درگیری فیزیکی
هموطنان در یک شهر و محله و کشور
است .
آغاز ان نرم و معروف و نهایت آن
منکر مطلق و خشونت عریان است .
▪️دو قطبی کردن یک موضوع چه در
محیط شهری راجع به حجاب و چه
در همایش مردمی کوه قالا داغی
روستای یکان علیا ، یک عمل دقیقا
ضد مدنی و ضد عرفی و ضد شرعی
بوده و می تواند نتایج وحشتناکی را
رقم بزند !
ببینید فرزندان معروف ترین آیت الله کشور (خزعلی) ،
در نتیجه این دو قطبی سازی در چه
وضعیتی قرار دارند ؟
در خاندان نظری در زمان شاه دو امر
اختلاف زنانه منجر به امر دو قطبی
و موجب قتل پسرعموئی به دست
پسرعموی دیگر گردید و کل محله
ولدلی ویران شد ، خاندان نظری متلاشی
شد !
آنها که باد می کارند ، طوفان درو می کنند .
اول دو قطبی سازی باد و آخر ان
طوفان است .
▪️فعالین مدنی جامعه و نه رینگو های
اسلحه به دست ، باید برای جلو گیری
از دو قطبی شدن فعالیت کنند ،
باید از سردمداران دو قطبی شدن
چه از دولت و چه ملت روی بگردانند .
چه با دین و چه بی دین ، باید یاد
بگیریم در یک جامعه زندگی کنیم و
همدیگر را تحمل کنیم .
@ navidazerbaijan
🔴هویت طلبی و انقلاب ها
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔸به عنوان مقدمه عرض کنم که امروزه
به خصوص در خارج کشور مُد انقلاب
است . هر کس چند نفر جمع کرده در پی انقلاب افتاده است ، بارها گفته ام و نوشته ام و باز تکرار می کنم که انقلاب را نمی کنند ، انقلاب به سر یک ملت و یا کشور و حتی یک دولت و حکومت آوار می شود .
عده ای در این آوار شدن ( رولی شن )
زیر آوار می مانند و عده ای روی آوار
و از آن پس آمدِ کار ، تحولات و یا تغییرات را رقم می زند . رو به گذشته
دارد یا رو به آینده و یا درجا می زند ،
بسته به همان آمد کار است .
🔸مقدمه دوم این است که آمدیم و فرض گرفتیم انقلاب شدنی است و می شود آن را کرد . چه نیروئی می تواند آن را انجام دهد ؟
یا به زبانی چقدر نیرو برای تغییر یک
حکومت و یا جامعه لازم است ،لابد
خواهید گفت : توده مردم !
این توده مردم چند نفر است ، چه مقدار .
است ؟
هیچ جمعی و جامعه ای و نهادی وجود
ندارد که یک جمع ده در صدی نتواند
آن را کانالیزه و یا مهندسی کند !
به زبان ساده اگر ده در صد مردم شهری
جامعه ای ، مخالف نظامی باشند ، می توانند آن جامعه را منقلب کنند .
البته صرف مخالف بودن امری ذهنی است و قابل حساب نمی باشد .
ده در صد مورد نظر در صورت اکتیو و فعال بودن می تواند ، چنان زیر و رو شدنی را موجب شوند .
🔸اصولا در هیچ شهر و جامعه ای ، خیابانی یافت نمی شود که پتانسیل تحمل ده در صد جامعه را داشته باشد و
منفجر نشود .
مورد های شورش و برهم زدن نظم و
روال عادی جامعه طبیعتا به تعداد
بسیار کمتری نیاز دارد . مثلا پنج در صد ،
یک در صد و یا نیم درصد .
دانشکده حقوق بیش از نهصد دانشجو را
در خود جا داده بود ولی بر هم زدن
نظم دانشکده و یا تعطیلی کلاس ها هرگز
از یک درصد بیشتر نبود !
حتی گاها یک نفر به درب کلاس مشتی
می زد و کافی بود ، کلاس تعطیل شود .
اینها تماما تجربه شده و موارد امتحان
داده است یعنی ثابت شده .
کتاب خدایان تشنه هستند ، در سال
۱۹۱۲ میلادی نشر یافته است ، یعنی بیش از نیم قرن از انقلاب ایران ، اما در این
کتاب تک تک انقلابیون ایران نیز
وجود دارند ، نفر به نفر و حتی خودتان ،
همچنین در انقلاب بلشویکی و سرنوشت
رهبران انقلاب .
🔸دانته نفر دوم انقلاب فرانسه ، روزی
کباب کبک می خورد ، می بیند که یک
انقلابی با نفرت به او می نگرد ( کبک
در آن زمان در فرانسه یک غذای اشرافی
بوده است .)
دانته او را صدا می کند و می پرسد :
تو می دانی من چرا کباب کبک می خورم ؟
سرباز انقلابی می گوید :
نه نمی دانم !
دانته می گوید :
این یک کار و عمل انقلابی است ، من
با خوردن آن ، یک اشرافی را از خوردن
آن ، محروم می کنم !
تمامی انقلابات به شکل فجیعی کپی هم
بوده و بدون استثنا با ده درصد پتانسیل
گروهی به نتیجه رسیده اند .
اگر دانته های انقلاب ما در کاخ های
لواسان کباب بره میل می کنند ، می خواهند ضد انقلاب را از خوردن و نشستن در آن کاخ ها محروم بکنند ،
دانته وار عمل انقلابی می کنند !
@navidazerbaijan
🔹کنگره داستان نویسی آذربایجان غربی
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد !
🔸داستان و هله رمان تنها یک واقعه نیست ، یک واقعه ماندگار است .
میلیون ها انسان به دنیا می آیند و از
دنیا می روند و کسی خبردار هم نمی شود ، فقط آنی می ماند که به قلم
می آید ، نوشته می شود ، نقل می شود ،
خوانده می شود ، اجرا می شود .
قلم ، داستان ، داستان نویسی خود یک
عظمت ماندگار است .
برای جناب صبحدل باید برای زحمات اش و برای راه بری این کنگره تشکر و
قدر دانی کرد و هله برای آن جمع تحکیه
که حکایتی دیگر است و قدردانی بیشتر
می طلبد !
و اما در کل مطلب من هم ایراد دارم و هم نقد ، نه به این کنگره ، به تمامی تجمعاتی که یک پای آن مردم و یک پای
دیگر دولت و یا نهادی دولتی است .
🔸سال ها پیش در سالن دکتر مبین تبریز
برای بزرگداشت روز زبان مادری تجمعی
ترتیب یافته بود ، مرحوم صدیق ( خدا
رحمت اش کند ) پشت تریبون رفت و
به خاطر اجازه چنین جلسه ای ، از دربان
ادارات مربوطه تا روسای ادارات از جمله
شهرداری - فرمانداری و استانداری و روسای بریگاد و ....شروع کرد به تشکر و
شکرگذاری و قدر دانی ، وقتی من پشت
تریبون رفتم ، عرض کردم جناب صدیق
استاد بزرگوار این شکر و تشکر از زمین و
زمان استان آذربایجان شرقی برای چیست ؟
🔸نیم قرن پیش دانشجویان بنگلادش برای زبان مادری خود قیام نموده اند و ربع قرن است که یونسکو که مملکت ما هم عضو آن است ، ممالک عضو را موظف
کرده که زبان مادری ملل موجود در
کشور را به رسمیت شناخته و تحصیل
به زبان مادری برای مردم و ملت خود را
فراهم کند !
الان زبان مادری ما همچنان زبان ممنوعه
است ، همچنان تحصیل به آن قدغن است
حتی اموزش آن نیز ممنوع است .
آخر برادر این کرنش و تشکر به چه خاطر
است ؟
🔸در همین اورمیه چند مدت قبل ، بزرگداشت شاعرمان دده کاتب بود ،
جوانان و کودکان پشت تریبون می رفتند
و متون و اشعار خود را می خواندند .
پیران و پیشکسوتان ما اول شروع به
تعریف و تمجید مقامات می کردند ،
بعضی یادشان می رفت ، برای بزرگداشت
دده کاتب آمده اند و نه مقامات زبان کش
استان و شهرمان !
یاد خاطره ای افتادم و همانجا هم نقل
کردم ، برای شهرداری در ساختن پارک
ساعت و بلوار ورودی شهر، کارگری می کردم .
پیرمردی بود که نان خالی و خشک را
به آب می زد و می خورد و شکر میکرد .
روزی جعفر کارگر ی دیگر به پیر مرد
حمله کرد که مرد حسابی ، تو کشتی ما را ، مردم پلو
بوقلمون می خورند و شکر نمی کنند ،
اخر نان خالی با آب چه شکری دارد ؟
نمی دانستم ، بخندم و یا گریه کنم !
این دولتی ها و ارشادی ها مثل اینکه
برگزیده برای رنج ما هستند !
🔸سلیمی نمین دعوت شده از طرف ارشاد مهمان خانه من بود ، اوراق نوید آذربایجان را روی میز دید و برداشت
و نگاهی کرد و گفت :
آقای نظری چطور اجازه داده اند ، شما
نشریه فارسی - روسی در بیاورید ؟
گفتم : روسی چیه این ها تورکی است
گفت : اگر تورکی است ، چرا من تورک
نمی توانم بخوانم ؟
گفتم : برای اینکه شما تورکی بلد نیستید ! اگر بلد بودید ، دعوت نمی شدید !
شمس الواعظین می خندید ، می گفت :
تورکی بلد نیست ، مدیر نشریه تورکی
یول در کیهان بود !
🔸الغرض حرف من این است ، که با این
اوضاع روز به روز اهل علم و مطالعه را
از این مجامع دور می کنیم !
نشریه نوید آذربایجان را به خاطر
چاپ رمان " بولشویک ها هم عاشق
می شوند " تهدید به تعطیلی کردند و
نشریه ناگریز پس از چاپ پنجاه قسمت
آن از نشر آن خودداری کرد .
نقد و انتقاد در قاموس اینها برابر با
دشمن و برانداز است و مردم درست
بر عکس ، مطالب تند انتقادی من از
دولت و دولتیان ده برابر سایر مطالب
خواننده دارد !
🔸مردم برای کنگره داستان سرائی به
محل می آیند ، برای بزرگداشت زبان
مادری و یا دده کاتب ونه برای مدیحه
سرائی برای مسئولینی که کارشان
جلوگیری از علم و ادب منتقد است !
از این آقایان یک نفر تعریف کند ،
نویسنده است ، حتی اگر دانش اموزی
باشد که دو ورق انشا بنویسد !
اما اگر نقد و انتقاد باشد ، و هزاران
مقاله بنویسد و تحقیق و کتاب ، در
هیچ بولتنی نیاید که توطئه سکوت
خود توطئه بزرگی است .
این توطئه می تواند ، موجودیت ما را
خدشه دار کند .
از شما و کلیه کسانی که در انجمن
تحکیه و کنگره داستان نویسی زحمت
کشیده و زحمت می کشند ، به عنوان
یک شهروند و روزنامه نگار تشکر و
قدردانی می کنم .
@navidazerbaijan
🔴پوتین و پریگوژین ، دو روی یک سکه اند .
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
▪️در ایران شرکت هائی هست که در ظاهر قانونی خصوصی هستند اما در عمل درست وابسته به دولت و یا سازمانی دولتی هستند !
مردم به این ها شرکت های خصولتی
نام داده اند .
واگنر هم در واقع وابسته ارتش روسیه
است .
هم چنانکه شرکت های خصولتی در اختیار همان وابسته دولتی است و هر
کار غیر قانونی که مثلا شرکت مادر
قادر به انجام آن نیست به فرموده و
دستور دولتی همان خصولتی به نیابت
انجام می دهد .
مثلا وزارت نفت نمی تواند ، عملی غیر
قانونی انجام بدهد به فرموده ، شرکتی
خصولتی وابسته وزارت نفت همان غلط
را به نیابت انجام می دهد .
یا مثلا ایران ایر نمی تواند ، بلیطی گران
تر از قیمت مصوبه بفروشد ، خصولتی
وابسته به این شرکت دولتی ، به نیابت
و فرموده گرانتر می فروشد .
در اصل این شرکت های وابسته برای
دور زدن قانون و رابط رانت دهنده و
رانت گیرنده هستند ، حتی گاها رئیس
و آمر هر دو یک نفر است .
▪️بنابر این کلاه گشاد سر کسی می رود که یکی به طرفداری شرکت دولتی و دیگری به طرفداری شرکت خصوصی پیراهن پاره می کنند .
ممکن است بر سر تقسیم غنایم باهم درگیر شوند ولی دیگر دو طرف رودر رو
نیستند ، همان یک طرف است ،
▪️ پوتین و یا پریگوژین در اصل یک نفر هستند .
حتی واگنر را پوتین برای کشتار های غیر
قانونی در افریقا و آسیا و اروپا افریده و
ایجاد کرده است .
همچنانکه پ. کا .کا را در اصل حافظ
اسد آفریده است برای جنگ با ترکیه و
نه برای ملت کرد .
▪️آمریکا ایجادگرالقاعده به رهبری اسامه بن لادن برای مقابله با ارتش شوروی در افغانستان بود .
درگیری اینها با همدیگر بر سر منافع باد
آورده است و نه ملت و دولت ، پوتین
و پریگوژین دو روی یک سکه هستند
@navidazerbaijan
🔴به جای طنز هفته :
اگر شاه بودم !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔸اولا -
دستور می دادم که عکس مرا از صفحات
اول کتب درسی بر دارند .
تا پدران و مادران سنتی ، کودکان خود را
مجبور نکنند که عکس شاه را ببوسند !
مادر من وقتی چنین می کرد ، دست خود را روی عکس فرح می گذاشت تا یکوقت
گناه کبیره ای رخ ندهد . حتی مسئولین
رده پائین را مجبور میکردم ، عکس و رسم مرا از کوچه و خیابان جمع بکنند ،
کمترین نتیجه این می شود ، که کودکان
جوان شده و نسل ( زد ) نتوانند با پاره کردن انها به من اهانت کنند !
و دق دلی خود را سر من در بیاورند !
🔸ثانیا -
به جای انقلاب شاه و مردم ، دستور می دادم که مردان ، دست از سر زنان بر دارند ، و این روش و سنت ارتجاعی و
قرون وسطائی را تعطیل می کردم .
چه روش پدر تاجدارم در قیچی کردن حجاب بانوان و چه با توسری ، روسری را رواج دادن جانشینان وی ، همگی را تعطیل و ممنوع میکردم .
حتی دستور می دادم که به اندازه
تعداد مردان مریض که قادر به کنترل
خود در مقابل جنس زن نیستند ،
دار المجانین بسازند تا این بیماران
روحی تا زمانیکه بهبودی نیافته اند ،
مجانی درمان شوند و دست از سر
زنان بر دارند .
و در نهایت تساوی و برابری زن و مرد
را اعلام میکردم .
🔸ثالثا -
به ملکه و سایر اطرافیان بیعار و بیکار
مفتخور و لواسان نشین گوشزد میکردم
که ملل ایران را از عرب و تورک و مغول
به صورت فله ای دشمن نسازند ، این
عمل در قوانین بین المللی و جهانی
نوعی جنگ افروزی داخلی ( جنگ داخلی ) محسوب می شود .
حتی به آنها می فهماندم که اکثریت برای
حفظ اقلیت است ، این رعایت حقوق
شهروندی و نوعی حفظ رعایت حقوق
بشر است که دیگر و پس از این جهان
در صدد رعایت آن است .
🔸تشکیل دادگاه های بین المللی و محاکمه جلاد صربستان ، نقطه شروع آن است !
اگر هم باز حالی نمی شدند ، کلهم را
طلاق می دادم ، حتی اگر دختر سید
حسن امامی ، امام جمعه تهران بوده
باشد .
حفظ سلطنت از اوجب واجبات و فراتر
از حفظ سوگلی ها و اقوام دور و نزدیک
است .
🔸رابعا -
از اخراج دانشجویان ، گل های سرسبد
جامعه جلوگیری می کردم ، چون اینها
همان کودکان دیروزی هستند که به دستور پدر و مادر عکس مرا می
بوسیدند ، در ثانی با اخراج این بندگان ،
انها را به سپاه مخالفان برانداز می رانیم
و عقل چنین فرمولی را مردود می داند !
🔸خامسا -
دستور می دادم تمامی آنهایی که برای هموطنان و یا برای همسایگان و یا سایر مناطق جهان کُرکُری و هادران پاداران می خوانند ، زیپ دهان شان را ببندند .
حتی انها را به عنوان جنگ طلب های
داخلی و خارجی به محاکم صحرائی
نظامی معرفی می کردم تا به عنوان
دخالت نظامی ها در سیاست دولتی
محاکمه و ممنوع السخن و ممنون النطق
اعلام بکنند .
🔸این هاتاران پاتاران ها دیگر نخ نما شده اند ، بیش از صد سال است که تاریخ معاصر ما شاهد وجود لوطی ها و لات ها و خلاصه اراذل و اوباش بوده و در این صد سال قوه قضائیه مطابق قانون با انها مبارزه کرده اند .
دیگر عربده آنها جز آب در هاون
کوبیدن نیست ، از امروز تا یوم الآخر
ممنوع اعلام می کردم .
در ضمن فرافکنی دولت ها را در عدم
انجام وظایف قانونی و انداختن ان
به گردن دولت های قبلی را ممنوع
می کردم .
فرمول خرابه تحویل گرفتم و خرابه
تحویل می دهم را نیمه معکوس میکردم .
خرابه تحویل گرفتی باید آباد تحویل
بدهی !
🔸ولایت ها را در امر تعیین سرنوشت
خود ، خود مختار میکردم ، اگر تهران
کمکی می تواند قَلّ و دَلّ در چند جمله
بگوید، به شرطی که جملات امری نباشد ،
و الا لال مونی بگیرد .
امر میکردم که عرب ها و مغول ها و هله هله مردم هر شهر و دیار حتی بلوچستان و لرستان و خراسان و گیلان و مازندران
و کردستان و آذربایجان به زبان
مادری خود تحصیل کنند .
دستور می دادم از تغییر اسامی محلی
مناطق کشور خود داری شود .
با تغییر اسامی مناطق جز نفرت محلی ها و بومی ها ، چیز دیگری عاید
نمی شود .
خشونت و رادیکالیسم ملت را با تعطیل
رادیکالیسم و خشونت دولتی ، حل
میکردم .
🔸اگر من شاه بودم !
آنوقت دیگر مردم قیام نمی کردند ، و
من حالا هم شاه بودم !
جاوید شاه معنی می یافت ، دیگر به
کسی اهانت نمی کردم نه خودم و نه این
ژنرال هائی که چندر غاز می ارزیدند !
به هیچکس هندی الاصل نمی گفتم ، نه
خودم و نه اون وزیر دولت که شندر غاز
هم نمی ارزید !
ای وای بر من اگر چنین میکردم ، حالا هم
شاه بودم ، شاه ایران !
نه کمتر و نه بیشتر !
@navidazerbaijan
🔴زن طالقانی و زن رئیس جمهور
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
▪️شاید یکی دو سالی به انقلاب مانده بود ، کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق دانشگاه تهران ، یک گروه مطالعه
و تحقیق داشت که جنب کتابخانه اسلامی گروه فعالیت می کرد .
تصمیم می گرفتند و پیشنهاد می دادند
اگر تصویب می شد ، به مرحله اجرا در
می آمد .
یک روز پیشنهاد دعوت از طالقانی را
دادند ، پیشنهاد پذیرفته شد ، آدرس
خانه ایشان را بلد بودم ، کروکی و آدرس
خانه ایشان را در خیابان تنکابن را به
آنها دادم . رفتند و برگشتند آقای طالقانی در خانه نبودند .
پیشنهاد دیگری دادند ، آیا می توانیم از
زن وی دعوت کنیم ؟
-- نه اصلا و ابدا ، خانم های اقایان
روحانیان از جمله آقای طالقانی خانمی
سنتی با چادر و چارقد بوده و تنها
حسن وی زن طالقانی بودن است .
برازنده نیست که انها را در مجامع اجتماعی بر جسته کنیم و بعد دچار
عواقب ناخواسته آن بشویم !
▪️ممکن است ، زنی سوای شوهر و پدر و برادر دارای یک برجستگی باشد و بدون
همسر یک ویژگی داشته باشد مثل
زهرا رهنورد بدون میر حسین موسوی و
یا خانم سیمین دانشور بدون جلال آل احمد ،
زنانی که جز همسری مردی به هر حال
برجسته و خاص هنر دیگری ندارند ،
نمی توانند در مجامع اجتماعی ، دسته
گلی به آب ندهند !
▪️مثلا زنی همسر رئیس جمهور است ،
ممکن است خودش را استاد اساتید
دانشگاه های کشور بنامد ، این قسمت
رانتخواری قضیه است ، خودش از قِبَل
همسر خود وارد دانشگاه شده و از قِبَل
او استاد الاساتید شده ، فرمایشات
وی در اینکه عرب ها و تورک ها دشمن
ایران هستند ، خزعبلاتی بیش نیست ،
اگر سرزمین های عربی و تورکی را
از قِبَل فرمایشات زن رئیس جمهور دشمن
فرض کنیم ، آب و نان سرزمین آریائی
ایران بر باد می شود ، می ماند علی و حوض اش !
▪️اگر زن ها نباید مثل مردان درس بخوانند ، بابالی در دانشگاه چه می کنی ؟
هان فهمیدم ! تو درس نمی خوانی ،
درس می دهی !
ما رئیس کلی داشتیم ، که خودش در
دانشگاه مدیریت دولتی برای اخذ لیسانس درس می خواند ( دانشجو ) و هم آنجا
برای سایر دانشجویان دوره لیسانس
درس می داد ! ( استاد )
اینها از عواقب رانت قدرت است .
دنیای امروز ، دنیای علم است ، اگر
د- ن - آ ی خود را به علم بسپاری
تعیین می کنند که چه مقدار تورک و
چه مقدار عرب و چه مقدار حتی مغول
هستی !
تنها اذهان پوسیده قرون وسطائی به
خلوص نژاد خود اعتقاد دارند .
بابالی چنین نژاد خالصی در دنیای
مدرن امروز وجود ندارد !
@navidazerbaijan
🔴ما هم زمانی نسل Z بودیم !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹اوایل ورود من به دانشکده حقوق ، مواجه با یک جزوه ای شده بودم که
عقل و هوش از سر همه برده بود .
جنگ مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک ،
یکی از بنیانگذاران چریک های فدائی خلق نوشته بود ، بعد ها فهمیدیم مسعود
احمد زاده نوشته است !
در همان اعوان و مدتی کم و بیش از آن ،
جزوه دیگری درامد به نام ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا که امیر پرویز
پویان نوشته بود !
بعد ها که وارد بطن این متن ها شدیم ،
معلوم شد ، این تئوری ها و نظریه ها
از طرف (رژی دوبره) نوشته شده است که آنهم در اصل تئوری های (ارنستو چگوارا )را فرمت داده است .
از قضا هم چگوارا در انقلاب های آمریکای لاتین در جاهائی و از جمله
در کوبا پیروز شده بود .
همین جوانان و دانشجویان آن روز را
برای خواندن و جای پای انها گذاشتن
تهییج میکرد و تفاوت های محلی دو منطقه را پوشش می داد .
🔹اگر سازمان چریک های فدائی خلق
روشن و صریح مارکسیسم را برگزیده بود .
سازمان مجاهدین خلق بر اساس همان
نوشته ها اسلامی و حتی توحیدی بود .
اگر فضای روستائی امریکای لاتین موجب
رشد راه مسلحانه بود ، بلافاصله با جزوه
جنگ شهری آن را به شهر های ما تعمیم
می داد .
اقتصاد توحیدی ، مبارزه شهادت گونه
اسلامی و هزار قصه خوانده و نا خوانده ، از ماهی سیاه کوچولو تا گل های نسرین و گل سرخ زمستان و زنبق
های باغ فلان جوان رعنا ، همه و همه
حاوی یک پیام بود ، بین خلق و ضد
خلق دره ای مهیب وجود دارد که تنها
رگبار های چریک قهرمان و جسد های
متعفن دشمنان خلق ان را پر خواهد کرد .
🔹این ندای سراسر لنینی و حتی استالینی وقتی رنگ محلی ما را می گرفت ،
همان فریاد شریعتی بود که از حسینیه
ارشاد بر می خاست :
اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی
بمیر !
(رزم مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک )
( رد تئوری بقا ) در شکل و شمایل محلی
ما .
🔹اگر گذرت به سر خیابان ها و یا جلوی
دانشگاه ها می افتاد ، سرسام می گرفتی
از مجاهدین خلق ، چریک های فدائی ،
راه کارگر ، طوفان ، پیکار ، جنبش ملی
نهضت آزادی ، راه ایران ، راه بهشت ،
و هزار راه دیگر از فرقان و ........
همه به شکلی هیستریک ، نهایت کارشان
در کشت و کشتار خلاصه می شد ،
یکی از شهر ها شروع می کرد و به
روستاها می رسید و یکی از روستا آغاز
و به شهرها می رسید .
گروهی جنگ پیشگامان را مصلحت می دید و عده ای جنگ توده ای را پیش
می کشید .
عده ای به اعدام های جمعی معتقد بود و
برخی تک تک را ترجیح می داد .
خلاصه آش همه فن حریفی پخته می شد ، که نهایت آن برادرکشی بود .
🔹جامعه ما نه آن جامعه صنعتی است که طبقه کارگر حاضر و آماده ای داشته
باشد و نیابت برگردن پیش آهنگان است ،
که ذهنیت کشتار را یدک می کشند .
پیش آهنگان توده مردم نیز ، همان
ذهنیت را دنبال می کنند ، انها به
نیابت از طرف کارگران و این ها از
طرف خداوند تبارک و تعالی !
و جنگ و برادر کشی آغاز شد ، آنچه
امروز به عنوان فجایع ملی نام برده
می شود ، همان کشتار و برادرکشی
بود که نتیجه تئوری های رد بقا ( پیشواز
مرگ ) و یا نسخه های دینی و محلی
همان تئوری ها بود .
باید به کُشی و الا کشته می شوی !
سرگرد تاج الدینی از زدن خسته شده
بود ، خطاب به ستوان داد زد :
همه را در حیاط جمع کن
و مرا کشان کشان به سر صف مردان
آهنین وطن برد و داد زد :
خوب نگاه اش کنید ، قیافه اش را به
خاطر بسپارید ، هر وقت در خیابان
دیدید ، رگبار کنید ، اگر شما رگبار
نکنید ، او رگبار خواهد کرد .
آنوقت دیگر وقت نمی کنید ، چشم هایتان را ببندید ، حتی چانه تان را
دیگران می بندند، مرده شور ها !
مامورین هم در خشمی جنون آمیز و
هیستریک فرو می رفتند .
همه حاضر بودند ، همه را با دندان
بجوند .
🔹وقتی به خود آمدم ، بزرگ شدم ،
به قلم آویختم و تئوری بقا را برگزیدم
نه ملت و نه مامور ، هیچکس حق
کشتن ندارد ، نه دولت و نه ملت
حق سرکوب ندارد .مبارزه امری مدنی
است برای تغییر و ضد مبارزه هم باید
امری مدنی و قانونی باشد !
هیچکس را نباید به خاطر طبقه کارگر
و یا وطن و یا خدا و پیغمبر و یا خاک و
خون و یا هر تئوری دیگر کشتار کرد !
همه چیز برای انسان ( شهروند ) است و
بس !
این حکم جامعه مدنی است .
@navidazerbaijan
🔴آنکه به ما نریده بود
کلاغ کون دریده بود !
✍عیسی نظری روزنامه نگار
🔸دوران سخت زندگی را سر می کنیم ،
یا اورمیه و یا آذربایجان و یا ایران .
استاندارش به شکلی و وزیرش به شکلی
دیگر ، از اینها بگذریم که پوسته سخت
سیستم است و پند و اندرز در گوش انها
نمی رود ، همچنانکه میخ آهنین در فولاد
آبدیده !
اما یک کسانی هستند که تا دیروز در
خیابان خد اوند متعال ، بیکاره ای
بیش نبود ، افتاده بودند ، دنبال آدمی
در اورمیه و ...که به ما رای دهید تا
انقراض عالم نوکر بی مواجب شما
حضرات شهروندان می شویم !
ببینید شورای شهر هم که حقوق و موقوق ندارد !
بعد همان گئده و مئده های خیابانی
به مدد شهروندان ، عضو شورا شده اند ،
البته نه عضو اصلی ، شده اند ، عضو
علی البدل شورا ، که دری به تخته خورده
اعضای اصلی به جرمی دستگیر شده اند
و این علی البدل ها به صدرات رسیده اند .
اصل آن بوده ببین فرع چگونه خواهد
بود ؟
🔸آنکه پر از مهر است و در مهر صادق
مقاله می نویسد :
ای امنیت ملی چرا نشسته اید ، در همین
شهر هستند کسانی که به جای ارومیه
اورمیه می نویسند ، بیایید و اعدام کنید !
آنکه تا حد معلمی و دبیری شورا بالا
آمده است وقتی از آذربایجان عکس
می گذارد و مطلب بیشتر عکس اقوام
خود را نصب العین می کند !
انکه به روز و روزی نامه آویخته بود ،
می گوید :
آقا می گویند ، شما از دین برگشتید ؟
وقتی شورائی که حقوق و موقوق ندارد
ولی حق الجلسه دارد که چند برابر
حقوق است ، طبیعی است که اصلی ها
در سرسرای دستگاه عدالت و فرعی ها
در کار کندن چاه خود و زحمت شهروندان می شوند !
🔸اهالی و شهروندان مانده اند ، که جواب کسانی را بدهند که خود زائیده اند و یا جواب وزیر و استاندار را بدهند که
بر سرشان بدون اراده انها ، آوار شده اند ؟
آیا واقعا این بلایا از طرف خداوند
رحمان نازل می شوند و یا دست پخت
خودمان است ؟
چرا ما باید اسیر دست استانداری باشیم
که اصلا در سرزمین خود ، هنوز رسمیت
ندارد ولی از پول مالیاتی که من می دهم
در هتل پنج ستاره آنا که من خودم به
لحاظ گرانی آن ،نمی توانم یک شب
در آن اتراق کنم ، بلولد و فیلم بازی
کند و بعد آن ، زندگی مردم را چنین
آشفته کند ؟
آیا واقعا اسرائیل در رده های دولتی و
حکومتی ما رخنه کرده است ؟
آیا تمام این بازی ها برای قطع نیروی
مدنی آذربایجان است ؟
آیا دشمن این بازی ها را سر مردم
در می آورد ؟
🔸آهای عضو علی البدل شورای انتخابی
خود شهر وندان !
اگر تعریف از خود نباشد ، من در خیابان
سیروس آن روز شهر به همراه اقای
حسنی و مردم در حال خروش شهر ،
اسم این شهر را که پهلوی به رضائیه
تغییر داده بود ، به همان اسم قدیم و
اصلی برگرداندیم و ان اورمیه بود .
اگر کل دنیا ارمیا - ارومیا - ارومیه
بگویند و بنامند ، اسم شهر ما اورمیه
یا اورمو هست و خواهد بود .
🔸آقای به جای اصلی متهم و مجرم نشسته ، این شهر و این مملکت ،
سرزمین زیر پای ما است ، ما نه از
دین و مذهب خود و نه از سرزمین خود
تحت هیچ شرایطی و تا زمانی که
زنده هستیم ، نمی گذریم ، هر کس هم
می تواند در سرزمین ما زندگی کند ولی
نباید برای توسعه ارضی و تبدیل ماهیتی
اورمیه عروس آذربایجان نمایشنامه
اجرا کند .
ما برای سرزمین زیر پای خود ، نگهبان
هستیم چه با کمک نیرو های گسیل شده
از مرکز و چه بدون انها ، تاریخ اورمیه
گواه ما است !
🔸ما مردمی هستیم ، ما مردم هستیم ،
بودیم و خواهیم بود !
قار قار کلاغ های دریده ، برای ما نه
ارزشی دارد و نه اهمیتی .
ما اصالت داریم ، تاریخ مان گواه
ما است .
@navidazerbaijan
🔴ایکاش ما هم استاندار داشتیم !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
▪️ما استاندار نداریم ، همچنانکه
مجلس نداریم .
در مجلسی که نمایندگان واقعی مردم از
جمله تورک ها حضور داشته باشند با
حضور یک پیر زن اوزو و اوراسی قریشمش از حال نمی رود و برای یک
عکس خودش را نمی کشد !
ما استاندار نداریم ، اگر ما استانداری
داشتیم که تورک ها را در کنار خود داشت ، استاندار مشکوک و رسمی
نشده یک استان نامعلوم از نظر وضعیت
عراق ، نمی توانست مفروضات ذهنی خود را بر سینه اش زده و درست جلوی
چشمان محو شده میزبان الدرم بلدرم
بگوید !
▪️ اگر ما استاندار داشتیم ،
اول آن نقشه توسعه ارضی را از سینه
استاندار خود خوانده می کند و سپس
با او همدرس و همکلاس می شد .
چون هر دو از مطرودین جامعه خود
هستند .
▪️از وزیر کشور نمی گویم از زمان وزارت محتشمی پور ، این وزارتخانه در خدمت داشناک های ارمنی ، برای شوراندن انها علیه تورک های آذربایجان بوده و پس از سال ها تلاش و خود کشی برای تروریسم و توسعه ارضی ارمنستان
یک نیروی درب و داغون را شاهد هستیم
که علی رغم بر باد دادن سرمایه ایران
الان خود پاشینیان همان نخست وزیری
که با وزیر ایرانی در تهران ، پرچم و
نقشه جعلی و توسعه ارضی ارمنستان
را بر دوش می کشید ، اعلام می کند که
سرزمین های آذربایجان را به رسمیت
می شناسد !
حیف آن زحمات وزیران ایران در تهران
و سرمایه های بر باد رفته بیت المال
ایران !
▪️اینک وزیر ایرانی وزارت کشور ایران
و استانداران با ذهنیت خودش ، که
از نقشه های جعلی ارمنستان طرفی
نبسته الان بدون شرم و حیا ، پرچم و
نقشه توسعه ارضی کسانی را بردوش
گرفته اند که آن نقشه و پرچم را نه
کشور خودش قبول دارد و نه در استان
و منطقه خود مورد قبول عامه است .
همین استاندار هر زمان فرصتی یافته
قوم خود را کشتار نموده است .
▪️در مجامع روشنفکری خود کردها او را
ماشه دست دشمن قوم کرد می دانند .
حالا یا وضع وزیر افتضاح است که
دست آویز دیگری جز آن استاندار
خود خوانده ندارد و یا فشار خارجی
وضع وزیر ما را به حد ی رسانده که به
هر تخته پاره ای آویزان می شود .
آن نقشه نقش بسته بر سینه استاندار
خارجوی دو دلیل عمده دارد ، تهدیدی
برای دولت مرکزی عراق ، که ببین چه
نوکران دست بسته ای دارم و تهدیدی
علیه ما تورک ها که ببینید ، چه دولت و
وزیر فشلی دارید !
جلوی چشم شما ، نقشه شهرتان را
بر سینه زده و جلوی نه تنها استاندار ،
جلوی وزیر کشورتان سینه سپر کرده ام ،
اگر می توانند ، فقط جیک بزنند !
خدا شاهد است ، اگر من اطلاعی از
این رذالت داشتم ، اولا هر طور شده
در آن جلسه خائنانه حاضر می شدم
و تا آن نقشه شوم و جعلی را از
سینه آن استاندار اجنبی نمی کندم ،
راحت نمی نشستم !
▪️حتم بدانید که اگر ما هم استاندار داشتیم ، چنین می کرد !
ما مجلس نداریم و الا به همین علت
این وزیر کوچک را استیضاح میکرد .
ما استاندار نداریم ،
ایکاش ما هم نماینده و مجلس داشتیم .
ایکاش ما هم استاندار داشتیم
@navidazerbaijan
🔴به ما زبان فارسی یاد ندادند !
✍عیسی نظری روزنامه نگار
🔸گاها چنین برداشت می شود که گویا به ما زبان فارسی اموخته اند !
و بعد شروع به یاد دادن علم و تحصیل
به آن زبان نموده اند .
این روش در تمام دنیا مرسوم است ،
شما به هر کشوری بروید ، اول به زبان
آن کشور آشنا می شوید و بعد آموزش
زبان آن کشور ، شروع به تحصیل می کنید !
ما را در هفت سالگی وارد کلاس اول
می کنند و با زبانی که ما آن را نمی دانیم
شروع به دادن درس و مشق و خواندن و نوشتن و تحصیل علم می کنند .
چون یاد گیری به خصوص در روستا ها
با زبان نا آشنا و غیر زبان مادری سخت
و گاها ناممکن است ، معلم ها چاره کار را
در کتک زدن و شکنجه می یابند !
در این اوضاع اندک پوست کلفت ها
دوام می آورند و بسیاری از مدرسه فراری
و معمولا بی سواد بار می آیند .
🔸ظریفی می گفت : کلاس حساب بود ، به اصطلاح ریاضی ،
معلم محصلی را صدا زد و گفت :
از یک بشمار تا پنج
شمرد ، نوبت من بود ، گفت :
تو هم از پنج شروع کن !
شروع کردم ، شش - هف -هش
معلم عصبانی شد ، با چوبی که در دست
داشت به هر دستم ده ضربه شلاق زد !
گفت : احمق نباید بگوئی ، هف و هش
بگو هفت - هشت
عجب من ت را نگفته ام ، معلم داد زد :
از هفت شروع کن
شروع کردم :
هفت ، هشت ، نهت ، دهت
معلم کفری تر شد ، به هر دستم ده ضربه
چوب دیگر زد و داد زد :
احمق نگو ، نهت ، دهت ،بگو نه - ده
می گفت :
تا ماه ها فکر می کردم علت آفرینش
حرف ت از طرف خدا فقط و فقط
چوب زدن به دست های من بوده است .
اگر ت می گفتم چوب می خوردم که نباید بگویم و اگر نمی گفتم ، چوب
می خوردم که باید بگویم !
آموزش و پرورش برای ما یک چنین
باغ وحشی بود .
برای ما زبان فارسی یاد نمی دادند ،
با زبان فارسی که ما نمی دانستیم ،
برای ما علم و دروس مختلف یاد
می دادند !
@navidazerbaijan
🔴سیاست ضد تورک ، شکست حتمی !
✍عیسی نظری روزنامه نگار -- حقوقدان
▪️من هیچوقت در مورد کشور های دیگر ، مطلب نمی نویسم ، ایران کشور من است و من به عنوان شهروند ایران از منافع خودم و کشورم دفاع کرده ام .
اما دوستان ضد تورک همواره یقه ما را
گرفته و ول نمی کنند .
آخرین دسته گل را کارشناس تلویزیون
جمهوری اسلامی به آب داد ، اگر اردوغان
پیروز شود ، منافع ما آسیب می بیند !
دوتا دوست در کنار رودی قدم می زدند ،
یکی دید که رود پوستی می اورد ،
لباس خود را به دوستش سپرد و به آب
پرید تا آن پوستین را تصاحب کند ،
وقتی به پوستین دست زد ، پوستین
هم با او گلاویز شد ، نگو پوستین نبوده
یک خرس بوده است .
دوست در کنار رودخانه دید که دوست اش با پوست گلاویز شده و نمی تواند
آن را بیرون بیاورد .
صدا زد :
رفیق اگر نمی توانی پوست را بیاوری
ول اش کن ، بیا بیرون !
رفیق اش داد زد :
بابا من پوست را ول کرده ام ، پوست
منو ول نمی کند !
دقیق وضعیت ما است ، ما انها را ول
کرده ایم ، انها ما را ول نمی کنند !
▪️یک روزی عضو شورای نگهبان می گوید :اصل پانزده برای ......
یک روز کارشناس آماتور می گوید :
اگر اردوغان پیروز شود ، منافع ما
نابود می شود .
این خزعبلات وقتی از صدا و سیمای
رسمی کشور پخش می شود ، فقط
یک معنی دارد ، تو و کشورت دشمن
ما هستید بیا جنگ کنیم !
فرض محال هم چنین باشد ، کارگزار
احمق سیمای نفهم ! این مطلب نه در
بلندگوی صدا و سیما ، که در اتاق های
سربسته امنیت ملی و منافع آن باید
بحث شود .
حتی رئیس جمهور اش حق ندارد در
آن قوطی ضد ملی ، به طالبان خط و
نشان بکشد ، طلبه قند هاری نیز به
عوض آن ، به هیکل ات یک سطل
آب می ریزد و به علن ، حالا بیا جنگ را
شروع کن !
بد هم نمی گوید ، می گوید :
من کسی هستم که آمریکا و کل اقمارش
را در منطقه شکست دادم ، تو را یک
لقمه می کنم !
▪️جناب رئیسی ! الان چه باید کرد ؟
نه از جنگ حرف نزن ، چه علیه افغان
و چه علیه تورک ترکیه و یا اعراب !
ما آن چنان روزی برای ملت تدارک
دیده ایم که توان جنگ ندارد و چه
بهتر ، تنها حُسن ملت که صلح را طلب
کند ، در کل منطقه و جهان !
ملت ما از جنگ بیزار است هله ، هله
از جنگ داخلی و جنگ با همسایه ها .
▪️و اما اصل مطلب انتخاب ملت ترکیه برای ما به عنوان دوست همسایه غربی فرقی ندارد ،
به هر کس رای بدهد ، ما هم او را
رئیس جمهور می دانیم ، همان انتظاری
که ما از آنها داریم !
( افهم کارشناس نادان تلویزیون دولت
ایران )
مسئله این است که در ترکیه یک گروه
هوادار غرب و ناتو فعال است که
سردسته انها قلیچدار اوغلو هست و
یک دسته ملی گرا که مخالف وابستگی
ترکیه به غرب و در پی سیاست موازنه
منفی بین غرب و شرق است .
درست مثل ایران ، غرب گرایان عمدتا
ضد تورک هم هستند ، چه در ایران و چه
در ترکیه ، ضد تورک های ایران از
دسته ضد تورک های ترکیه هوا داری
می کنند ، دوست دارند قلیچداراوغلو
برنده انتخابات شود ، تورک ها و دوستداران انها هم دوست دارند ،
اردوغان برنده شود !
یک هفته دندان روی جگر بگذارید ،
مسئله روشن می شود .
▪️دولت هم اگر می خواهد ، از ضد تورک ها در ترکیه حمایت کند ، در پشت اتاق های در بسته و بدون حضور خبرنگاران و کارشناس های ( ببو ) فعالیت کند !
بیا جنگ کنیم !
فعلا از توان ما خارج است .
▪️رئیس جمهور و هیئت دولت و کارشناسان صدا و سیما فعلا توزیع مرغ را به حالت عادی و نرمال زمان شاه در بیاورند ، کاری کرده اند کارستان !
منافع ملی ما فعلا در داخل مملکت
بیشتر مورد نیاز است ، تا در خارج
مرزها !
▪️ببو جان ! صف های نان یا نون
در مملکت ، کانهم بنیان مرصوص است ،
تو در چه فکری هستی ؟
تورک بودن را در مخیله نداشته خود
هضم کنید ، و الا روزگار سختی برای
ضد تورک ها در پیش است !
گر در خانه کس است .
@navidazerbaijan
خاطرات و خطرات ( ۲۵۳ )
🔴فقط یک لیوان خوردم !
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹من مسئول دادگاه کیفری دو بودم ، روزی پرونده ای آوردند ، از کمیته مرکزی اورمیه ، متهم به شکل غیر قابل باوری
اصرار میکرد که فقط یک لیوان مسکر
خورده است .
برای من در دوران قضاوت و داوری
اقرار و اعتراف در مرجعی غیر از محضر
قاضی قابل قبول نبود ، متهم باید با فهم
موضوع و فهم مجازات قانونی آن در
کمال آزادی و اختیار اقرار کند در غیر
اینصورت از نظر من پذیرفته نبود .
🔸خطاب به متهم گفتم ، شما را متهم به
شرب خمر نموده اند ، شرب خمر با
آگاهی دارای مجازات قانونی است و
ماده مورد نظر را قرائت کردم و مجازات
قانونی ان را تفهیم نمودم !
و بعد خطاب به وی پرسیدم ، آیا شما
شرب خمر کرده اید ؟
جواب داد : فقط یک لیوان خوردم !
گفتم :
برادر خیلی ها شب مشروب خورده و ما
خبری از آن نداریم و کسی هم به انها
کار ندارد ، اما اگر یکی از انها صبح فردا
بگوید که دیشب شرب خمر نموده ،
قانون آن فرد را مجازات می کند .
در اصل قانون با اقرار کننده مسئله دارد و نه با خورنده !
برای بار دوم می پرسم آیا شما شرب خمر
نموده اید ؟
گفت : فقط یک لیوان !
گفتم : چه یک لیوان و چه صد لیوان ،
قانون با خورنده معترف مشکل دارد !
اگر کسی شب ، خورده باشد و صبح بگوید ، مشروب نخورده ، از مجازات
می رهد !
بعد ناراحت شدم و گفتم :
مرد شق القمر که نکردی ، یک بار دیگر
این جمله مزخرف را تکرار کنی دیگر
منهم نمی توانم برایت کاری کنم .
مامور کمیته مرکزی هم ناراحت شد و داد
زد :
بابا یک کلمه بگو ، نخوردم هم خودت را
هم مرا و هم جناب رئیس را راحت کن !
متهم با غرور گفت :
بگم نخوردم ، بعد مرا ببری کمیته و هزار
شلاق بزنی ؟
بعد گفت : آقا من قانون را می دانم ،
اگر بگویم نخوردم ، کمیته صلاحیت
رسیدگی دارد و تا هزار شلاق می زند !
اگر بگویم بیشتر از یک لیوان خوردم
دادگاه هشتاد ضربه می زند !
یک لیوان خوردم راحت جان است ،
نه دادگاه می تواند حکم دهد و نه کمیته !
🔸گفتم : ماشاءالله به شما ، این قانون را از چه کسی یاد گرفتید ؟
گفت : شب روحانی مسئول کمیته برایم
یاد داد !
متهم را به پیش رئیس دادگستری بردم و
گفتم : حاج آقا لطفا زنگ بزنید ، رئیس
کمیته مرکزی تشریف بیاورد ، زنگ زد و
بعد پرسید :
موضوع چیه ؟
موضوع را گفتم ، خدائی چنان متاثر شد
که گریه کرد و وقتی رئیس کمیته مرکزی
وقت آمد ، گفت :
آقای ج روزی چند بار زنگ می زنی که
چرا رئیس دادگاه ریش ندارد ؟
تو ریش داری و لباس پیامبر پوشیدی ،
متهم را اغوا می کنی که در دادگاه اقرار
کند و لابد شلاق بخورد ! تو جواب خدا
را چه خواهی داد ؟
جواب قانون را چطور می دهی ؟ اگر
این مرد مجازات می شد و بعد قضیه
رو می شد ، خدا شاهد است ، باید
قصاص می شدی !
🔸متهم شوکه شده بود ، وقتی از اتاق رئیس کل دادگستری بیرون آمدیم ،
تازه فهمیده بود جریان از چه قرار است .
اقرار باید مقرون به واقع باشد ، اگر با
اغوا و ترس و اجبار و دروغ و زور
و گول زدن باشد ، ارزشی ندارد .
@navidazerbaijan
🔴در بی دولتی تورک های ایران
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
▪️ما به معنی درست کلمه دولت نداریم ،
شاید بپرسید ، یعنی رشد و پیشرفتی
نداشته اید ؟
باید بگویم ، نه خیر !
رشدی که ما در این مدت داشته ایم ،
شاید هیچ گروه و جنبشی به دست
نیاورده است !
سازمان های دارای دولت های پشتیبان
به گرد ما هم نمی رسند .
روزی از رضائیه عازم تهران بودم ، در آن
زمان برای رفتن به تهران باید از مسیر
شهرستان شاهپور - خوی - مرند و تبریز
و....رد می شدیم ، وقتی از خوی و ایواوغلی می گذشتیم به پای قالا داغی
می رسیدیم ، من سال ها قبل از آنجا
فرار کرده بودم ، وقتی به پای ان کوه
می رسیدیم ، ناخود اگاه گریه امان نمی داد !
▪️روزی بغل صندلی من ، مردی نشسته بود ، وقتی گریه های مرا دید ، علت را
پرسید و من ماوقع را شرح دادم !
متعجب و ناباورانه گفت :
وای داداش ، نه قالا داغ ایمیش ، بو دره تپه دن قورتولوب ، رضائیه ده یئر سالیب ،
اوردان دا راضی اولماییب ، تهرانا گئدیب ،
تهرانین گوبه ینده دانیشگاهدا یئرله شیب،
ایندی گلیب بو دره و تپه یه ماتم توتوب !
در آن زمان نتوانستم چیزی بگویم ،
الان بود می گفتم :
قالا داغی بیزیم وارلیغیمیز ، بیزیم ائلیمیزین دایاغی و بیزیم بایراغیمیزدی !
▪️بگذریم
ما دولتی نداریم ، برای همین برای اخذ
یک شناسنامه هویتی در این مملکت
گاهی تا ماه ها و سال ها از پله های
ادارات بالا و پائین می رویم !
آنهم اداره ای که اداره نیست .
هیچ یادم نمی رود ، تابستان ها در میدان بازار باش
بوغدا مئیدانی - کومور مئیدانی با کوردها
معامله پشم و پوست می کردیم .
وقتی دیر می ماندند ، یک اتاقکی بود ،
ظاهرا نوشته بود ، شعبه ثبت احوال یا
خود ثبت احوال ، می گفتیم :
عمو از پله ها برو بالا ، یک پیرمردی
اونجا نشسته ، اگر بیشتر التماس کنی
کمتر می دهی و اگر بخواهی التماس
نکنی باید دو تومان بدهی و یک شناسنامه بگیری ، اونو نشان مسافر خانه چی بدهی ، شب برایت جا می دهد !
در مقابل در خیابان خیام ساختمانی
بود که همیشه درش بسته بود ، با پول
هم در اش را باز نمی کردند ، مشهور
بود ، چند نفر با انگشت انجا را نشان
داده بود و ساواک انگشت های اشاره
انها را بریده بود !
آنوقت تو بیا به اینجا هم اداره بگو به
انجا هم ، خدا را خوش نمی آید .
آدم اگر دولت داشته باشد ، یقه این اداره
دو تومنی را نمی گیرد که مرد کوچک
زمان شاه دو تومنی و الان حضرت فرعونی ، چرا به مردم شناسنامه نمی دهید ؟
▪️اگر ما دولت داریم ، چطور اداره دارایی ده سال و بیشتر بنری سه در سه بر خیابان کاشانی نصب می کند که در
وصول مالیات استان اول بوده است ؟
▪️اگر ما دولت داشته باشیم ، چطور هر
مقام سر یک گردنه به خود اجازه می دهد
که سهم دریاچه را از آب سد ها به جیب
بزند و جلوی آن را بگیرد و چند استان
تورک نشین را درگیر این بلای خانمانسوز
نماید .
امام مسجد اش جلوی پخت نان را بگیرد که مردم روزه اند !
خوب نصف بیشتر مردم هم روزه نیستند !
▪️تورک های ایران دولتی ندارند ، اما
افراد مستقل و با وجدان وطن ، از
جان و دل مایه می گذارند .
دکتر جواد هیئت با تمامی پوست و گوشت خود ، پایه های اساسی (( وارلیق )) هویت طلبی
را بنیان گذاشت .
دکتر رضا براهنی ، تورک های چپ و کمونیست ایران را با هویت طلبی
آشتی داد و به قول علامه جعفری
که اگر تعریف از خود نباشد ، من تورک
هستم و به همان سیاق اگر تعریف از
خود نباشد ، من مذهب را با هویت طلبی
آشتی دادم !
▪️ما دولتی نداریم ولی هر تورک ایران
هزاران سال دولت مداری و دولت گری را
در آستین خود دارد .
▪️ما تورک های ایران دولتی نداریم ، ولی تا کنون حافظ این دولت های اجاره ای بوده ایم و هنوز هم از آن دست نَشُسته ایم !
▪️ما بدون دولت هستیم ، و ضعف این
دولت های رانتیر از آن است !
این دولت های بدون تورک ایران ، اسیر
دست ارتجاع و شوونیست ها هست و
خواهد بود .
اندیشه های ارتجاعی و باستانگرایانه و
اوهام افسانه ای دیو های یک چشم و هفت چشم و دشمنی ناشی از آن افسانه ها به تورک هموطن ایرانی ، جز ضلالت
و گمراهی در این جهان پر شر و شور ،
عاید دیگری ندارد و نخواهد داشت !
گله جک بیزیم دیر !
بیزیم اولاجاق !
@navidazerbaijan
🔴حماسه بزرگ همایش قالا داغی
✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان
🔹آغاز همایش با جلسه شامگاه شورای اسلامی یکان علیا رسماً آغاز شد .
در این جلسه استاد پرویز یکانی زارع
یادگار و نشانه میرزا نورالله خان یکانی
حضور داشت .
رئیس شورای اسلامی یکان علیا جناب حسن نوری بابا و محمد
جلال اوغلو رئیس بخش و تعداد دیگری
از فعالین منطقه ، جناب زینال همتی از
بانیان این همایش و مسئول کانال یئکن اوغلو و عده دیگری از فعالین روستا و
یکانی های ساکن در شهر ستان اورمیه
حضور داشتند .
🔹جناب حسن نوری بابا و جناب محمد جلال اوغلو در آغاز بیاناتی از سابقه و
تقاضای فعالین یکانی و آمادگی انها برای
همکاری و جلسات متعدد برای رفع اختلاف پیش آمده در میان خود فعالان
سخن گفتند .
من نیز به نوبه خود از عظمت کار همایش
و رعایت موازین اصولی و گریز از دو قطبی شدن موضوع و تلاش برای ایجاد
تعادل و رفع اختلاف سخن گفتم .
🔹استاد پرویز یکانی هم رهنمود هائی ارائه و در خصوص موضوع جناب زینال همتی هم نظرات خود را بیان نمودند .
🔹پس از آغاز رسمی همایش ، فعالیت
فعالین برای تهیه نان و آب در دامنه
قالا داغی و سایر مایحتاج عمومی شدت
گرفت ، از نان پختن نانوائی در آن نیمه
شب و بسته بندی اقلام مورد نیاز از
طرف اعضای صندوق وارلیق و اهالی
یکان علیا و فعالین همایش قابل تحسین
بود .
🔹یکانی ها گر چه همواره سوخته اند ، ولی همواره نیز توانسته اند ، ققنوس وار از خاکستر خود متولد شوند .
وقتی تاریخ را ورق می زنیم ، هیچ
سرزمینی در منطقه وجود ندارد که دلاوری از ما از یکانات در آن سرزمین
شهید نشده باشد ودر آن سرزمین دفن
نشده باشد .
از خراسان تا سیستان از چالدران تا کرکوک و موصل ، از سلماس تا دیار بکر
از شمال تا جنوب ایران ،
در تاریخ معاصر من هر جنبشی را که در
سراسر ایران خوانده ام ، نورالله خان
یکانی پای ثابت این جنبش ها بوده است ، از آذربایجان تا گیلان ، تا خراسان ،
تا تهران تا استانبول تا اروپا و.....
🔹یکانی ها ممکن است ، بسوزند و خاکستر شوند ولی اصالت و سخت جانی انها ، همواره در زیر خاکستر موجود است .
در سال نود و هفت در اولین همایش
قالا داغی در میان صد ها مرد و پسر
تنها سه تا زن و سه تا کودک بودند !
با حسرت وجود خانواده های فعال
پشت تریبون رفتم و گفتم :
زنان و دختران یکانی غایب بزرگ این
همایش هستند .
در چهارمین همایش قالا داغی صدها زن
از پیر و جوان و صدها دختر و بالاتر
از آن صدها کودک بودند ، کودکانی که
تازه راه رفتن را یاد می گرفتند .
دیگر ممکن نیست که قالاداغی را به خاطروجود چند ریال مفرغ و یا مس و یا نقره و حتی طلا در بطن آن ، بتوانند از بین ببرند !
🔹پرچم موجودیت ما یکانی ها ، قله پر
افتخار قالا داغی است .
نشریه جارچی اورمیه در شماره اختصاصی خود راجع به یکانات و قالا
داغی و همایش آن ، با عکسی بزرگ از
قالاداغی تیتری بزرگ هم دارد
( وطن بایراغی ائل دایاغی )
حضور جناب محمد مجنونی ، مدیر
مسئول نشریه جارچی اورمیه ، گزارشگران صدا و سیمای تبریز و گزارش
همایش قالا داغی تو سط نامبردگان و
ده ها کانال و گروه های مجازی ، امر
تازه ای در همایش بود . گرچه از سال های قبل کانال های یکانی ، همایش را انعکاس می دادند . همانند سال های پیش جناب مهدی علیزاده مدیر باشگاه گروه سحر مرند ( قارتال میشو )امنیت فنی صعود را بر عهده
گرفته و تیم کوهنوردی قالاداغی یئکن نیز همراهی می کردند .
گروه امداد و نجات ، در یک آزمون عملی
سنگ تمام گذاشت ، پیر زنان و پیر مردانی که با غیرت خود تا بالای کوه و
قله قالا داغی آمده بودند ، در پائین
رفتن از قله به کمک گروه امداد و نجات
نیاز داشتند و آنها نیز آن کمک را دریغ
نکردند .
🔹همایش نشاط آورده بود ، رئیس شورا
جناب حسن نوری بابا گرچه در جلسه
شورا گفته بود که به لحاظ بیماری
قلبی فردا به کوه نخواهد آمد ، ولی
در کوه بود و خوش امد گوئی به
کوهنوردان را همراه جناب محمد
جلال اوغلو به انجام رساند .
نغمه سرایان و نغمه خوانان به خصوص
یاران ساکن خوی و اورمیه ، شور و نشاط
موجود را صد چندان نموده بود ، یک کلام گروه موسیقی تورک اوغلو ی اورمیه ورحیم رضا اوغلو و گروه موسیقی
او در صدها دهان رله می شد .
🔹در پایان این گزارشواره توجه یکانی های علاقمند را به دو موضوع جلب می نمایم
اول -
حضور زنان و دختران بسیار وزین و
بالا بود ، در همایش گروه های کوهنوردی
در چهارچوب کشور ما تا حال چنین
امری اتفاق نیافتاده بود .
اما متاسفانه در مدیریت مشارکتی
نداشته اند .
از این پس در همایش ها وقتی نیروی
زنان و حتی کودکان از نظر کمیت
🔻ادامه در صفحه پایین👇
@navidazerbaijan
🔴فعلا بهشت و جهنمی وجود ندارد !
✍عیسی نظری روزنامه نگار
▪️دنیا عوض شده است ، روش های سنتی دولت و حکومت ، دیگر کارآئی ندارد .
ارعاب و کشتار ، زمانی کار ساز بود ،
که هنوز زندگی برای انسان ها شیرین
بود ، الان خیلی ها آرزوی مرگ دارند !
پند و نصیحت بزرگان ، زمانی اثر
داشت که نسل های جوان به دست و دهان بزرگان چشم می دوختند .
الان صفحات تلفون های هوشمند ، نه
تنها هوش انها را که هوش بزرگان را
نیز می رباید .
▪️زمانی دین و ایمان کار ساز
بود ، که دین و ایمان مقابل دولت و
حکومت بود ، الان مردان کوچک دولت و
حکومت خود لباس دین و ایمان پوشیده اند !
مردم مشکلات خود را از حکومت میدانند ، وقتی هم حکومت لباس
دین می پوشد ، در اصل مردم دین را
مقابل خود می بینند !
▪️در دنیای نوین دولت ها و حکومت ها دیر زمانی است
که مبدل به خادمین ملت برای رفاه
عمومی و کار مردم شده اند .
دیگر در جهان ما ، هیچ دولتی مسئول
فروش زمین های بهشت و یا جهنم
نیست !
اصلا بر اساس دین ما هنوز بهشت و جهنمی وجود ندارد ، تمامی مردگان
از آدم تا به امروز در عالم برزخ هستند ،
بهشت و جهنم بعد از صور سرافیل و
قیامت ایجاد می شود !
فروشندگان زمین های بهشت و جهنم
دروغ می گویند !
هیچکس از عاقبت کار خبر ندارد !
چه بسا قاری قرانی چون سعید به جهنم
و چه بسا منبر سوزانی به سوی بهشت
برود !
▪️برادر بهشت فروش ! ما اگر نخواهیم
به بهشت برویم ، باید چه کسی را ببینیم ؟
بهشت و جهنم خدا به رابطه فرد و خدا
بسته است ، ولی کار جوان و رفاه او
به عمل دولت و حکومت بستگی دارد !
برادر !
جوانان مردم بیکار هستند و الان متاسفانه چهل ساله هستند ، بزرگان و
پیران خجالت می کشند ، به انها پند و
اندرز بدهند و یا قول بهشت !
فقط آرزو دارند ، جوانان از زور بیکاری ،
روانی نشوند ، دیوانه نشوند !
▪️آقایان مسئولین دولت و حکومت شما
چرا خجالت نمی کشید ؟
مسئول بهشت و جهنم رفتن مردم شما
نیستید !
شما مسئول حفظ ارزش پول کشور
هستید !
شما مسئول اقتصاد کشور هستید ،
مسئول بیکاری یک ملت هستید و مسئول
تاراج اداره دارائی هستید !
مسئول تعطیلی کارخانجات کشورید ،
شما بر این دنیای مادی انها برسید که
آسان و سهل و ساده است ،
مگر نمی خواهید حکومت کنید ؟ راه
حکومتداری از این گذرگاه است .
بهشت و جهنم خدا ارتباط مستقیم
بین انسان و خدا است !
اصلا تظاهر بیرونی دین نوعی ریا است ،
▪️روسای ادارات چون در عمل به وظایف خود وامانده ای بیش نبودند ، زورکی کارمندان را به نماز می بردند و یا هنوز هم می برند !
برادر وظیفه شهردار - فرماندار - استاندار
رسیدگی به امورات دنیوی و مادی مردم
است .
مردم را خودشان و اعمالشان به بهشت
و جهنم می برد ، نه دستورات مقامات ،
مقامات خودشان را به بهشت بیاندازند ،
کلاه شان را هوا کنند .
کار دین و ایمان مردم به خودشان مربوط
است !
شما جلوی غارت ملت را توسط ادارات
و دانشگاه های خودتان بگیرید !
شما جلوی مدرک های پولی را بگیرید .
بهشت و جهنم را ول کنید ، توزیع مرغ
و تخم های ان را میزان کنید .
جلوی تورم و گرانی را بگیرید ، جلوی
مافیا های گوناگون را بگیرید !
حکومتداری و تشکیل دولت برای
امور روزمره ملت است .
برای نان مردم است برای مسکن مردم
است ، برای کار و رفاه ملت است .
گر در خانه کس است
یک حرف بس است
@navidazerbaijan