🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۷ )
جنگ چطوری اتفاق می افتد ؟
🖌عیسی نظری
🔸دو تا کودک ، چطوری بهم می پرند و زد و خورد آغاز می شود ، اسم اش جنگ است .
در آغاز جنگ عراق و ایران ، همه چیز نرمال بود !
هیچکس باور نمی کرد ، بین ایران و عراق جنگی بگیرد .
رفتم کارگزینی دادگستری ، ابلاغ دادیاری
درجه دو آزمایشی ،دادسرای عمومی دادگستری اورمیه را گرفتم .
دکتر بهشتی گفته بود ، ابلاغ دادگستری
را بگیر و بیا اینجا ( کاخ دادگستری )
تا برایت ابلاغ مامور به خدمت به عنوان
دادستان انقلاب اورمیه بزنیم ، از فیشر آباد سوار تاکسی شدم ، یکی از چپی های
دانشکده هم ابلاغ گرفته ، او هم به کاخ
می رفت .
گفت : پکری !
گفتم : نمی خواهم به دادگاه انقلاب بروم ، چند مدت دیگر برادرکشی آغاز
می شود ، من نمی خواهم وسط این
دعوای قدرت قرار بگیرم !
گفت :
خوب ابلاغ دادسرای عمومی اورمیه
دست توست ، بیکاری می روی کاخ ، برو
فرودگاه !
تاکسی به میدان فردوسی رسیده بود ،
به راننده هم گفت :
آقا نگه دار من پیاده بشوم ، این اقا را ببر
فرودگاه مهر آباد !
وقتی فرودگاه مهر آباد رسیدم ، انفجار های وحشتناک گوش هایم را کر کرد !
فکر کردم ، خدا خیانت و یا گوش نکردن
به حرف دکتر بهشتی را مجازات می کند ، راننده تاکسی به زیر پل جوی آب
مهر آباد رفته بود ، برای گرفتن پول تاکسی هم بیرون نمی آمد !
گفتم : عمو ترس اجل را معلق نمی کند ،
بیا بر گردیم شهر !
🔸در دانشگاه تهران به نظرم سپاه در تدارک برنامه وحدت حوزه و دانشگاه بود ، رفتم داخل ، کتابخانه مرکزی بود .
گفتم : به فرودگاه حمله کردند ، بعد هم
طرف شمال تهران ( جماران ) رفتند ، برنامه را تعطیل کنید .
دو نفر محافظ برای من گذاشتند ، باور نکردند .
بعد نیم ساعت که با لابد بالاتر ها تماس
گرفتند ، دست از سرم کشیدند ، حرف هایم درست از آب در آمده بود .
یک راست با اتوموبیل دربست به خانه
خواهرم در نیروی هوائی سه راه آذری
تهران رفتم ، خواهرم و بچه های اش را
به خانه آقای اصغری بردم ، شب که
اصغری آمد غُر می زد گفت :
زدم توی دهان اش و داد زدم ، ای میکروب شایعه ، می خواهی مملکت را
بهم بزنی ؟ صدام حمله کرده چیه ؟
صدام سگ کی باشه که بتواند به مهرآباد
حمله بکند !
گفتم :
اصغری جان از ساکنان نیروی هوائی برایتان پناهنده جنگ آوردم !
مهر آباد حمله شده !
آقای اصغری به فکر فرو رفت و گفت :
حالا من آن راننده تاکسی را از کجا پیدا
کنم که حلیت بطلبم !
🔸وقتی صدام به کویت حمله کرد ، پوتین پیام داد ، کویت را به تو نمی دهند ، زود تا امریکا حمله نکرده ، بیا بیرون !
گوش نکرد ، قدرت کرو کور است ، این
در تمام دنیا اثبات شده است .
برای جنگ نکردن ، عقل لازم است که
معمولا در کودکان هنوز نارس و کال
است .
جهان به گونه ای فرمت داده شده است که با جنگ کسی به پیروزی نرسد ، با
صلح و دوستی می توان جهان گرفت .
@navidazerbaijan
🔴در خشم زیستن !
🖌عیسی نظری
🔹رضا براهنی از نوشتن به عنوان جنون نامبرده است ، جنون نوشتن !
برخی از نوشتن به درمان دردهای خود و
اجتماع خود می پردازند !
بعضی ها در پی فراموشی موخوره هائی
هستند که به جانشان افتاده است .
نسل ما ، نسل انکار شده هاست ،
موجودیت ما مورد انکار قرار می گیرد .
بنابراین نوشتن ما گونه ای در خشم زیستن است .
هله هله اگر این انکار توسط مثلا علمای
اعلام روشنفکری اعم از چپ و راست باشد ، تنها این انکار همچون پتکی عمل
می کند که بر سرای دل و جان مردمی
فرود می آید که عزیزان ما هستند !
به کی می توان گفت که ما برای این
کشور جان ها داده ایم در نقطه نقطه این
مملکت رزمیده و خون ها و جان ها نثار
کرده ایم در روستائی کوچک که روز به روز هم کوچکتر می شود ، چون زمین
های آن به خدعه و با اتکا به قوانین ستمشاهی و بدون خبرداری غصب شده
آب های آن در اثر جستجوی آهن و مس
خشک شده و هیچ منبع درآمدی دست نخورده باقی نمانده و حتی چراگاه ها و
ییلاق های سر سبز آن به اصطلاح ملی
شده و در سرزمینی که از آسمان نمی بارد واز زمین نمی روید و علی رغم آن ، روستای کوچک ده ها جوان خود را در
راه میهن و در جنگ با مهاجمین از دست
داده است !
🔹با این اوصاف اگر ذره ای و قطره ای از حقوق بدیهی و اولیه انسانی و ملی خود را بخواهد ،( پف ) کرده های ( یوز) پلنگی از هر طرف تیر های زهرآگین خود را پرتاب می کنند !
وا مملکتنا وا ایرانا وا کوروشا وا ایرانشهریا ، پانتورک ها حق می خواهند ،
تجزیه طلب ها می خواهند ، ما را ببلعند ،
ما می گوئیم آذربایجان سر ایران است !
اما آنها می گویند ، نه خیر ! سر ایران نیست ، ته تورکیه است !
این بر بر ها این بیگانه ها ، این تحمیل
شده های مغول ها و تورک شده ها نه
تنها حق ما را به خودشان می خواهند ،
می خواهند زبان شیرین فارسی ما را
از بین ببرند !
🔹آن زاده نامعلوم توی روز روشن نعره میزند ( صد بار گفته ام ، این ها تورک نیستند ، تورک زبان هستند ) !
روزگار غریبی است ، اگر دشمنان تاریخی
علیه تو باشند !
غریبی آن است ، که هموطنان و دوستان
تو در چینش این وضعیت سهم داشته
باشند !
غریبی این است که برگزیدگان و باسوادان و الیت جامعه تو چنین وضعیتی آفریده اند !
یاد مادرم افتادم ، خدا رفتگان شما را
بیامرزد .
ساواک به خانه می ریزد ، کتاب های یک
دانش اموز و یا دانشجو چه می شود ،
که چه از ان به دست آید !
سرکرده گروه سر مادرم داد می کشد :
مادر ! این چه بچه ای است که بزرگ
کردی ؟ حالا بگو کجاست ؟
مادرم گفته بود :
تا زمانیکه پیش ما بود ، هم جای اش و
هم عمل اش معلوم بود ، صبح از همین
اتاق پا می شد ، دست و صورت اش را
می شست ، عکس شاه را می بوسید و
به مدرسه می رفت ، از وقتی دادم دست
شما ، نه من میدانم پسرم کجاست و نه شما ،
دو قورت و نیم تان هم باقی است !
سر منهم داد می کشی ؟ تو بگو ، بچه
من کجاست ؟
سرگروه ساواک سرش را پائین انداخته وگفته بود :
مادر مرا ببخش ، به خدا ، تو راست می گوئی !
🔹چقدر درد آور است ، مادری ، ملتی ، مردمی ، پدری در وضعیتی چنین زندگی
کند ، این دیگر زندگی نیست ، خشمی
فرو خورده است ، بنیان کین و نفرتی
غیر قابل تحمل است !
این زندگی نیست ، زیستن در میان
شعله های خشم است !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۶ )
دعاهای مادرانه !
🖌عیسی نظری
🔹من تا ده سالگی از مادرم جدا بودم ،
وقتی با وی روبرو شدم نه مثل فیلم های
فارسی به سوی هم پر کشیدیم و نه مثل
فیلم های هندی اواز سر دادیم و نه مثل
فیلم های آمریکائی به روی هم زل زدیم !
هر دو سرمان به زیر بود ، من نقش فرش های عمویم را تماشا می کردم و او لابد
در فکر غولی بود که یکباره در زندگی اش
ظاهر شده بود !
بعد ها فهمیدم یک الترناتیو و جانشین
جوان و سرزنده برای مادر بزرگ پدری ام
بود .
زیبا و جوان ، سرزنده و کاری سرآمد زنان
در بافندگی و پرورش گل و آشپزی و مثل
مادر بزرگ ، دیکتاتوری روشن بین ، تیز و
برنده که گاها برایم دعا می خواند .
یک روز قبل از اینکه به روستاهای یکانات
دنبال رد پای پدر بروم ، روبروی او نشستم !
گفتم : ببین مادر خوشحالم که پیش تو هستم ، ولی می خواهم از پدرم بشنوم ،
کی بود ، چگونه بود ؟
-- ببین پسرم ، گذشته دیگر وجود ندارد ،
چرا دنبال آنی ؟
-- من دنبال آن نیستم ، او مرا دنبال می کند ! هر جا که می روم بعد اسم ات چیست ، اسم پدرم و شغل او را می پرسند !
-- عزیزی بود و دیگر نیست !
-- همین ؟
درست کپی مادربزرگ .سزاری در نقش یک زن !
🔹یک روز روبرویم نشست و گفت :
می خواهم مطمئن شوم که همچون چنار های روبروی دانشکده کشاورزی می مانی !
گفتم : من اهل مشروب و فلان نیستم .
گفت : باشی هم مهم نیست ، دنیا پر از
آدم هائی هست که مشروب می خورند ولی غرق نمی شوند !
گفتم : من اهل تریاک و مواد و فلان نیستم ، نگران نباش .
گفت : باشی هم مهم نیست ، بابا های تو
تریاک هم می کشیدند و مردان بزرگی
بودند . پدر تو لب به سیگار هم نمی زد ،
ولی غرق شد !
گفتم : اگر منظورت زنان هستند ، مرا
با انها کاری نیست .
گفت : مرد می تواند در هر بازی شرکت
کند ، باکی نیست !
گفتم : ببین مادر ، من نمی دانم ، شما
زن ها در مورد ما مرد ها چه فکر می کنید ، ولی ما ها همین سه مورد فسق و فجور را داریم ، اگر تو در این سه فسق و فجور نگرانی نداری ! پس نگرانی تو چی
هست ؟
نگاهی کرد و آهی کشید و گفت :
پسرم هر چیز تو را غرق کند ، آن فسق
و فجور توست و اگر چیزی غرق ات
نکند ، فسق و فجور نیست !
گاه مدرسه و درس ، گاه حزب ، گاه
مسجد و منبر ، نباید در بازی های خطرناک وارد شوی ، من اول شوهرم وبعد
برادرم را سر یک بازی ساده از دست دادم ، نمی خواهم تو را از دست بدهم !
می خواهم بدانی که تو با بیعت خود ،
کسی را پیامبر می کنی ! همه چیز برای
توست ، با بت کردن هر آدمی ، هر اندیشه ای هر مسجدی ، هر حزبی و
دسته ای یک گام به خطر نزدیک می شوی ، خودت را اصل بدان ، پدرت مرده ، بهتر بود نمی مرد ، دائی ات به
خاطر یک دختر کورد ، خودش را دار
زد ، بهتر بود می ماند !
ولی غرق شد ، تو فقط غرق نشو ، هر
کاری کردی و یا می کنی، نوش باد ، به
جز غرق شدن !
گفتم : مردان خدا نمی میرند !
خندید و گفت :
نمی دانستم شعر هم می گوئی ! چه مردان شاه ، چه مردان خدا ، وقتی
مردند ، دیگر مرده اند !
پسرم خدا برای کار های خود به کارگر
نیاز ندارد ، کن فیکون ، باش و می شود ،
انها که به نام خدا برای کمک به خدا ،
انسان ها را غرق می کنند یا فهمی از
خدا ندارند و یا برای مطامع و خواست های خود چنین می کنند !
هیچ خدائی نیازمند کمک آفریده های
خود نیست !
پسرم ، من نمی گویم که به خاطر مردم
گریه نکن ولی می گویم خودت را کور
نکن ، یک چشم سالم و یک تن سالم می تواند به مردم کمک کند !
مرده ها از وقتی مردند ، دیگر نمی توانند
به انسان ها کمک کنند !
مادر من ، اینجوری دعا می کرد !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۵ )
🖌عیسی نظری
🔸چند روز قبل در شهر تبریز اِلمان های تخم مرغ را که آفریده هنرمندی تبریزی بود ،
از شهر جمع آوری کردند ، و این موجب
شد ، دختری دوازده ساله از اورمیه در
جمع جشن عید نوروز بگوید :
ای بابا این بی نوموس ها به تخم مرغ ها هم رحم نمی کنند ! چه برسد به ما !
و بلا فاصله اضافه کند :
جناب نظری این فحش نیست ها ، بی
نوموس یعنی بی ستون ، بی اصول ،
یک کلمه یونانی است که وارد مکالمات
تورکی شده است ، یعنی بی ستون فقرات بودن !
خندیدم نه به گفته ارجمند این دختر
جوان و یا توضیح کلمه ای یونانی که
به داخل ما امده و چون یک کلمه خارجوی است ، شبیه فحش شده است !
درست به نظرم سال ۱۳۵۵ بود ،با گروه
کوهنوردی دانشکده حقوق دانشگاه تهران ، به کوه رفته بودیم ، آتشکوه ،
و هنگام بر گشت در شامگاه روز پنجشنبه ، به تور گشت های ارشاد ( متشکل از ساواک - گارد شاهنشاهی -
پاسگاه انتظامی روستای افجه -
گروه پایداری تهران ) افتاده بودیم !
گرچه سعی کرده بودیم ، هر یک در
گروه های کوچک دو نفره به سوی و
برای رسیدن به کوی دانشگاه به اطراف
فرار کنیم ، تا به گروه های کوهنوردی
که قرار بود ، فردایش روز جمعه به
کوه بیایند ، خبر بدهیم که برنامه ها را
کنسل ( تعطیل ) کنند ، تنها یک نفر
موفق به فرار از چنگال اهریمنان شده
بود ، اراکی عزیز ، بقیه گیر افتاده بودیم .
همه را در غاری جمع کرده بودند ، و به
تناوب برای بازجوئی و کتک و شکنجه
می بردند و تن های آش و لاش دانشجویان را به درون
غار می آوردند !
🔸فقط ما نمی توانستیم ، کمکی به آنها
بکنیم ، چون داخل غار دست هایمان
بسته بود و سربازی مسلح نگهبانی می داد .
فردای آن روز طرف های ظهر ، ملائی ( توانا )
گفت :
ببین عیسی ! این سرباز هنگام تعویض
نگهبانی با دوست خود تورکی صحبت
می کرد ، پسر یه کاری بکن ! یک ذره
دست هایمان را باز کند یا شل کند !
گفتم : که چکار کنی ؟
گفت : چی می دونم به زخمی ها کمک
کنیم ، یک سیگار دود کنیم !
گفتم : تو که سیگاری نیستی
گفت : مگه نمی گفتی ، شریعتی هم
سیگار می کشد ؟ خوب ما هم یک
پکی بزنیم !
پچ پچ با سرباز را شروع کردم !
دئدیم : هارالی سان ؟
دئدی : سیز خرابکار سیز ! سیزینن
دانیشماق بیزه قدغن دیر !
خلاصه سرتان را درد نیاورم ، هر دو
از خاک پاک رضائیه بودیم !
قرار گذاشتیم به نوبت دست های اسیران را باز کند تا به بیرون بروند ، به بهانه
تخلیه خود و کمی در لب رودخانه افجه
استراحت کنند ، منهم سیگاری روشن
کردم که توانا با اولین پک به سرفه کردن
افتاد و من و سرباز دوتائی در کنار ورودی غار انرا دود کردیم !
در نوبت بیرون رفتن من با همان سرباز
در لب رود نشسته بودیم که روباهی
بخت برگشته نمایان شد ، کماندو های
لشگر مهاجمان روباه را محاصره کردند ،
و گرفتند ! روباه جیغ می کشید ، رها
می کردند و در آن کوهستان دوباره
می گرفتند ، روباه جیغ های دردناکی
می کشید !
سرباز رو به من کرد و گفت :
همشهری اینها به روباه رحم نمی کنند ،
فکر می کنی به شما رحم خواهند کرد ؟
باز مثل آن روز خندیدم و جواب دادم :
همشهری برای خودشان سرنوشت
می نویسند !
عیسی مسیح می گوید :
رحم کنید تا به شما رحم کنند !
ستم کنید ، ستم کرده خواهید شد !
ان روز در ان جمع بیست سی نفره این
خاطره را تعریف کردم !
🔸چشمان یک دختر پانزده شانزده ساله
پر آب شده بود !
گفتم : نازنین به دل ات بد نیاور !
دشمنان ما تورک ها ، از احمق ها شکل
یافته اند ، نقش های آن تخم مرغ ها
صدها سال است روی قالی ها و جوراب
و پیرهن های بافت دست های مادران
ما نقش بسته بود ، خود من تا حالا
متوجه انها نبودم ، با یک عمل شوونیسم
ایرانشهری ، کل آذربایجان به خط خود
اورخون هم آشنا شدند و هم آموزش
به آن شروع شد ، بدین جهت می گویم :
گله جک بیزیمدیر !
چون دشمنان ما احمق هستند ، نمی فهمند ، هر عملی ، عکس العملی دارد ،
هر پدیده ای یا عمل است یا عکس العمل
دختر جان !
تو کیف ات را از زندگی ببر !
زمان خود ، جواب حماقت ها را اماده
می کند !
@navidazerbaijan
🔴پروسه مهمان و میزبان نه پروژه غزه و خانکندی !
🖌عیسی نظری
▪️سال نو۱۴۰۳ ، سالی جدا از سال های نو دیگر است !
در این سال تجربه های بشری تا کنون
دود شده و به هوا رفته است !
سال نو سالی است که تراژدی غزه بر دستآورد های بشری سایه انداخت و مرگ
انسانیت و اعتبار و شرف انسانی را در
کل جهان چه سرزمین های اسلامی و چه
سایر کشور های شرق و غرب درهم کوبید !
پس از غزه سخن از انسان و اعتبار انسانی برای ساکنین جهان ، مثل باد
معده است ، ممکن است ، با صداو یا بی صدا باشد !
پس از غزه بکارت جهان بر باد رفته است ، چه توسط شوهران این عجوزه و
چه فاسقین آن ، هیچ فرقی نمی کند !
پس از غزه دنیا دیگر هرگز به سوی
تعالی نخواهد رفت ، جایزه های هنری و
سینمائی و جایزه های صلح جهانی ، حتی نوبل اندازه دانه خردلی ارزش و
اعتبار ندارد ، حداقل دیگر برای فریب
انسان های جهان سوم ، دیگر کاربردی
ندارد !
▪️مباحث مهمان و میزبان که این روزها ، نقل محافل است ، از نظر من به عنوان یک روزنامه نگار و شهروند ، به شکل نامعلومی فاقد ارکان درست آن است .
یکبار برای همیشه می خواهم چهارچوب
قانونی و عرفی آن را برای رفع سوء تفاهمات اعلام کنم .
ساکنین کشور ما ایران می توانند ، در هر
شهر و دیاری زندگی کنند اگر برای زندگی
آمده اند ، ما مهمان به کسانی می گوئیم که به صورت موقت برای شهر ما آمده اند و قرار است ، بروند ، در زمان صدام
بارزانی ها به صورت موقت در اورمیه
سکنی یافتند و پس از مرگ صدام ، رفتند، یا شهریاری زمانی برای مدت معلوم یا نامعلوم به عنوان استاندار
آذربایجان غربی بودند و پس از مدتی
به شهر زادگاه خود رفتند ، ما به عنوان
مهمان از او یاد می کردیم .
عمه من شعری داشت :
قوناخ گه لر قوش کیمین
قوناخ گئدر قوش کیمین
زهلم او قوناخدان گئدر
عیله شه بایقوش کیمین !
▪️اصولا کلمه مهمان ( قوناخ ) کلمه
اهانت امیزی نیست و حتی کلمه بسیار
محترم و زیبائی است ، اگر کاربردی
استفاده شود ، نه کردی که اورمیه را
محل زندگی خود قرار داده ، مهمان است ،و نه تورکی که تهران و یا سنندج
و اصفهان را محل زندگی خود قرار داده است .
کسی هم که موقت آمده و در فکر تالان
و کشتار و قتل عام مردم منطقه است ،
هم اسم اش مهمان نیست ، چنین حیواناتی اشغالگر هستند ، مثل صهیونیست ها ی یهودی در فلسطین و یا داشناک های ارمنی در آذربایجان شمالی ،
یا جیلو های ارمنی در اورمیه ، کسی که برای قتل و غارت آمده برای ما نه میزبان
است و نه مهمان ، قاتل و کشتارگر است ،
کلمات بار معنائی خاص هستند ، نه به
قاتل و اشغالگر مهمان می گوئیم و نه
به کسی که این شهر و یا هر شهر دیگر
ایران را محل زندگی خود قرار داده است ،
▪️تازه کار های سیاسی که بعضی شعار های قرن نوزدهمی را تازه شعار خود قرار داده اند ، سخت در اشتباه هستند ، ایرانیان در هر کجای جهان ، هر محلی را می توانند ، برای زندگی خود انتخاب کنند ،
این انتخاب ، مالکیت انحصاری به برگزیدگان نمی دهد ، شهروند آن شهر و
یا کشور هستند .
فرض ما یک میلیون تورک از آذربایجان
کوچ کرده و به شیراز برویم ، اگر به
عنوان موقت رفته ایم نام ما مهمان
است و اگر برای زندگی همیشگی برویم ،
شهروند هستیم و اما اگر مثل یهودی های
صهیونیست برای خرید زمین و کشتار مردم غزه رفته ایم ، اشغالگر بی چشم و روئی هستیم که سکونت حتی موقت ما
هم غیر عرفی و غیر اصولی است !
دشمن ، دشمن است ، حتی زمانیکه خود را برای حمله اماده می کند ، مردم و ملت
ما هم باید هوشیار و بیدار باشند !
خودمان را مثال زدم که دیگر برای
سایرین هم اهانت آمیز تلقی نشود !
▪️پس اهانت آمیز تلقی نمودن میزبان و میهمان از طرف هر کس که باشد ،
مبتنی بر سوءتفاهم و سهل انگاری است،
فقط میزبانان ساده دلی نباشیم که
قاتلان و اشغالگران سرزمین های خود را
یا میزبان و یا مهمان فرض کنیم ، کسانی
که سرزمینی را برای زندگی انتخاب
کرده اند ، همشهری و شهروند ما هستند
و اگر برای قتل و غارت برگزیده اند ،
دشمنان ما که معمولا چنین جانورانی ، اسم شان مهمان نیست ، سیاست جهان
بی آبرو به آنها تروریست می گوید !
که بخش جدائی ناپذیز سیاست جهانی
هستند .
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۴ )
انقلاب دیگری شده است ، ما خبر نداریم !
🔸دیروز وارد دفتر یک دادگاه شدم ، به تصمیم دادگاه تجدیدنظر نیاز داشتم ،
آقای مدیر دفتر گفت :
آقای نظری با موبایل تان عکس بگیرید ،
گفتم : من موبایل به دادگستری نمی آورم !
خنده ام گرفت ، مدتی پیش بود ، وارد
همان دفتر شده بودم ، وضعیت نا بسامانی بود ، همه متشنج بودند .
گفتم : ببخشید آقای مدیر دفتر ، چه
اتفاقی افتاده است ؟
گفت : نمی دونی آقا چه شده است ، زمان شما از این فجایع نمی افتاد !
یک وکیل از اوراق پرونده با موبایل
عکس گرفته است !
گفتم : اینکه اینقدر تشنج نمی خواهد ،
یک وکیل از اوراق پرونده فتوکپی گرفته است !
-- آقای رئیس کپی چیه ؟ عکس گرفته !
-- عزیزم همان کپی است ، طوری میگی
عکس ، انگار جاسوسی اتفاق افتاده !
مدیر مرا نگاه کرد و انگاری چیزی یادش
آمد و بلافاصله گفت :
-- تو را خدا با رئیس شعبه هم حرف بزن ، انگاری ما دچار یک اشتباه بزرگ
شده ایم !
رفتم پیش رئیس دادگاه ، گفتم آقا
پرونده ای دارم که کیفر خواست ان را
یک زن نوشته است !
گفت : چه ایرادی دارد ؟
گفتم : اصلا ایرادی ندارد ، سال ها پیش
من عضو دانشجوئی شورای دانشکده حقوق و علوم سیاسی بودم ، در جلسه
مطرح شد که رهبر انقلاب قاضی شدن دختران و زنان را ممنوع اعلام کرده است !
آقای خمینی آن زمان در قم بودند و به تهران نیامده بود .
به قم رفتم و موضوع را مطرح کردم ،
آقای خمینی گفتند :
این موضوع قابل بحث نیست ، زن نمی تواند ، قاضی بشود !
گفتم : الان زن دانشکده حقوق قضائی
دانشگاه تهران را به پایان برده ، در امتحانات او شاگرد اول شده و من شاگرد شصتم ، من می توانم قاضی بشوم ولی او نمی تواند ؟
-- بلی تو می توانی و او نمی تواند !
گفتم :
ما برای اینکه دختران دانشکده را به گروه اسلامی خودمان بیاوریم ، خیلی
زحمت کشیدیم ، اگر این خبر پخش شود همگی کمونیست می شوند ، گروه های
معاند هم منتظر قاپیدن انها هستند !
گفت : بگذار بشوند ، ولی نمی توانند
قاضی بشوند !
🔸برای اولین بار التماس کردم ، آقا به خاطر مصلحت ، بگو می توانند ، مشاور بشوند
دادیار - بازپرس ، انها مرجع تحقیق
هستند و نه حکم ، فعلا یک کلمه ای ....
حکم آخر صادر شد ، هرگز ! چنین عملی
بر خلاف اسلام است ، الان موکل من از
خانم دادیار محاکمه و جلب و کیفرخواست صادر شده است !
آقای رئیس زمان خیلی مهم است !
در فرودگاه آنکارا به لحاظ برف گیر
افتاده بودیم ، سر یک میزی یک نفر
قاضی تورک و یک وکیل تورک با هم
بحث می کردند .
قاضی تورک به وکیل گفت :
من مطالعه دارم در ایران زن نمی تواند
دادیار و یا بازپرس بشود !
مداخله کردم و گفتم :
الان می تواند ، زمانی نمی توانست !
گفت : این ممکن نیست !
گفتم : من خودم در ایران قاضی هستم ،
زمانی نمی توانست ، اما الان ما بازپرس
و یا دادیار و دادستان زن داریم .
قاضی تورک با تعجب گفت :
بگو یک انقلاب دیگری شده ، ما خبر نداریم !
آقای رئیس روزی خواهد آمد که طرف های ذینفع خواهند توانست از پرونده خود عکس ( کپی ) بگیرند !
آن وکیل فقط کمی عجله کرده است !
@navidazerbaijan
🔴به همت فرهنگسرای جوان ارومیه؛
مسابقات ورزشی ویژه گرامیداشت ۱۲ هزار شهید آذربایجانغربی برگزار میشود
🔹این مسابقات در چهار رشته فوتسال، والیبال، تنیس روی میز و پرتاب دارت در بخش کارمندان ادارات کل، فرمانداریها و شهرداریها ویژه آقایان به مناسبت گرامیداشت ۱۲هزار شهید استان آذربایجان غربی برگزار میشود.
🔹گفتنی است آیین افتتاحیه روز پنجشنبه ۲۴ اسفند ساعت ۲۰:۳۰ در سالن شهید باکری فرهنگسرای جوان ارومیه به همراه رژه تیمهای شرکت کننده خواهد بود. حضور در سالن برای مراسم افتتاحیه برای شهروندان آزاد است.
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۳ )
زنان قمی در راه سفر به بندر عباس !
🖌عیسی نظری
🔸شاید اگر آخوند قمی این رذالت عریان را رقم نمی زد ، این خاطره منهم به یادم
نمی آمد !
سال های دهه شصت هجری شمسی بود ،
علی از دوستانم بازپرس دادگستری
بندر عباس بود ، دعوتی کرده بود .
من و مادرم و همسرم و فرزندمان که نهایتا پنج ساله بود .
با اتوموبیل گالانت قرمز رنگ از اورمیه
راه افتادیم ، من اهل کولر در اتوموبیل
نیستم ، معمولا در تابستان صبح خیلی
زود راه می افتادیم که به منزل مقصود
برسیم و مجبور به رانندگی در گرمای
بعد از ظهر نباشیم .
اول صبح با حرکت از تهران به قم رسیده
بودیم ، حین عبور از خیابانی یک فلکه شیر آب دیدیم که چند تا زن مشغول پر کردن ظرف های خود بودند .
اتوموبیل را نگه داشتم که هم آبی به سر و صورت خود بزنم و هم کلمن یخ را هم
با آب پر کنم ، پیاده شدم و در صف
ایستادم ، زن های قمی که ظرف خود را
پر می کردند و از کنار من رد می شدند ،
یک دری وری هائی می گفتند و یا با لب و لوچه آویزان اشاراتی می کردند .
خدائی عقل ام به جائی قد نمی داد ، فکر
میکردم به خاطر ورود به یک جمع زنانه
ناراحت شده اند ، که مثلا من چرا وارد
جمع انها شده ام ، در این مواقع با شوخی سرو ته قضیه را هم می آوردم ،
بیشتر می گفتم : خواهر جان کو مرد ؟
اگر دیدی سلام مرا هم برسان !
یا می گفتم خواهر به آن غلیظی که میگی مرد ، من نیستم ! همچین ولرم ، نرم ، نیمه مرد و.....
اما این بار ، دری وری ها نشانه ای از مردی و مردانگی نداشت ، بیشتر به حیا و آبرو و لباس و اینجور چیزها بود ،
وقتی کلمن را پر کردم و بر گشتم ،
دختر پنج ساله خود را دیدم ، گویا بعد از
من خواسته از اتوموبیل پیاده شود و
مادربزرگ اش هم اجازه داده است .
تازه متوجه موضوع شدم که اعتراض ها
هم شدت گرفت ،
🔸زنی تقریبا میان سال ، پچ پچ ها را به
اعتراض تبدیل کرد و گفت :
شما مسلمان هستید ؟
گفتم : بله هستم !
واقعا هم بودم ، بدون تظاهر و ریا !
زن گفت : پس چرا بچه تان حجاب ندارد ؟
گفتم : اولا حجاب دارد ، لخت که نیست ،
در ثانی هنوز پنج ساله هم نشده !
ثالثا تو را سنه نه ؟
با عجله ادامه داد :
شوهرم می گوید ، دختر که راه افتاد و توانست قدم بردارد ، حجاب واجب
می شود !
گفتم : خوب شوهرت غلط گفته است !
گفت : شوهر من آخوند است و امام
جماعت این مسجد ، این آب هم مال
مسجد است !
گفتم : شوهر تو مجتهد اعلم زمان هم
باشد ، غلط گفته است .
این آخوند اخیر قم ، مرا یاد این خاطره
انداخت !
شاید قم همان قم دهه شصت است ،
🔸نمی دانم با این غلط گویان ، جامعه ما به کجا می رود ؟
آخر ننمائی وطن ام ! آخوندم ، زنان آخوند ها ، مردان ، ما به کجا می رویم ؟
کین و عداوت روز به روز تلنبار می شود !
آقایان ؛ دست از سر زنان بردارید ، بد جوری این بازی به پرتگاه نزدیک می شود .
@navidazerbaijan
🔴تضاد شیوه ای برای ماندن !
🖌عیسی نظری
🔸در شرایط عادی تضاد ، برای ماندگاری نسل های بشر هست .
اگر در مقابل تضادهای موجود جامعه
واکنش تند و رادیکالی داشته باشیم ،
فرمت موجود را ، خودمان با دست های
خودمان خراب می کنیم !
مرد سالاری نتیجه تضاد مادر سالاری
روزگار سپری شده است .
فمنیسم موجود جامعه نتیجه مردسالاری
افسار گسیخته موجود در کشورمان است .
یک روز یکی از همکارانم گفت :
نظری این همسر کشی ( مردکشی ) بد جوری زیاد شده است !
گفتم : دوست عزیز اگر اینجوری شده ،
لابد همسر کشی ( زن کشی ) بیداد می کرده است !
این به آن در !
محتشمی در زمان وزارت خود می گفت :
پاک ترین بچه های مردم را به مبارزه با
مواد مخدر می بریم ، چند ماه بعد یا
معتاد می شوند و یا قاچاقچی !
معروف است ، امام جمعه ما آقای حسنی
می گفته که عجب روزگاری شده ، زمان
شاه بچه ها یا مجاهد می شدند و یا فدائی خلق ! این بچه هائی که ما تربیت
می کنیم یا رپ می شوند و یا سگ باز !
در تمامی ماجرا ، این فرمت تضاد است ،
که خودش را تحمیل می کند !
🔸جامعه باید بدون دخالت تند و رادیکالی دولت ها و حکومت ها ،راه تعیین کند .
کند روی ، از موجبات تند روی است ،
چپ روی به دنبالش راست را می کشد .
راست روی از موجبات رو آوری به چپ است .
در زمان شاه اکثر روحانیون بزرگ ، بچه هایشان کمونیست می شدند !
الان شکل دیگری است ، این خوش خیالی رمانتیک که فرزند مومن ، مومن و
فرزند کافر ، لابد کافر می شود !
دیر زمانی است که عمل نمی کند .
پدر و حتی مادر به شکل سنتی و کلاسیک شاه دوست بودند ، بچه هایشان
پیرو خمینی ضد شاه شدند !
🔸پدر و مادر انقلابی هستند ، بچه ها فیل شان یاد هندوستان کرده و حسرت
روزگار سپری شده شاه را می کشند !
پدرش با یک الاغ راهی رضائیه شده بود وبه باغات مردم کود حیوانی حمل می کرد ، در یک مدت چند ده ساله تمامی
کاروانسرا ها و ساختمان های بلند مال
او بود ، فرزندش از سر استیصال و نداری در کوله باغ های اورمیه جان داد .
تضاد در داخل امر اجتماعی است ، ما
زمانی روی درخت ها برای پدر و مادر
خود میوه می چیدیم ، ترک عادت موجب مرض است ، برای بچه های خودمان هم چنین کردیم ، فکر می کردیم
ببین این بچه ها دیگر میوه چین قهاری
می شوند ، شعار داشتیم ، ها ، دیگران
کاشتند و ما خوردیم ، ما بکاریم دیگران
بخورند !
اصلا دیگر بچه ها همان بچه های ما
به میوه چینی روی درخت ها نمی روند ،
حتی برای میوه چینی برای خودشان ، چه برسد به دیگران !
اصلا باغ تا زمانیکه به محل بازی و سرگرمی تبدیل نشود ، به باغ نمی روند !
🔸اشکال کار دولت ها همین است فکر می کنند اگر دانش اموزان را وادار به خواندن نماز بکنند ، انها نمازخوان می شوند !
دیگر به فکر فرمت تضاد نیستند .
در حالت تعادل جامعه، خود راه خود را
پیدا می کند ، فشار دولت و یا حکومت و
حتی جامعه ، پدر و مادر به یک کفه ترازو
می تواند ، موجب غلیان کفه دیگر شود .
روزی در خانه دوستی دیدم ، فرزندش
را می زند ، گفتم نکن ، گوش نکرد ،
سی سال بعد ، همان مرد را دیدم که
گریه می کند !
گفت : پسرم آمده و مرا کتک کاری کرده است .
گفتم : این همان پسری نیست که روزگاری او را می زدی که چرا به حرفت
گوش نمی دهد ؟
خوب این صفحه را خودت نوشتی !
این به آن در !
فرمت تضاد کار خود را کرده است !
@navidazerbaijan
🔴اندر احوالات انتخابات اورمیه !
🖌عیسی نظری
▪️جهان سوم یک خصوصیت ممتازه دارد ،
هرکس به قدرت چسبید ، دیگرتمام شد ،
تغییر و جایگزینی ممنوع است ، یا باید
تا انقراض عمر بشر شاه باشد و یا باید
به دست مردم تکه پاره شود !
راه سومی وجود ندارد .
تنها در مورد قدرت انتصابی چنین نیست ، قدرت انتخابی هم از این خصیصه پیروی می کند !
به ذهن نمایندگان دوره قبل هم خطور
نمی کند ، که اگر خدمت است ، چها ر سال و یا حداکثر هشت سال کفایت می کند ، بگذار کسان دیگری از خدمت به خلق ! محروم نباشند و اگر خیانت است بازهم کفایت می کند ، اگر عبادت است ، مرد حسابی مهلت به دیگری هم بدهید و اگر بخور و بخور است ، کارد به خورد به شکمتان ،بگذارید کمی هم دیگران بخورند .
▪️ در این واویلای تحریم و رای ندادن جوانان و زنان و دختران ، در این نبود امکانات و بودجه دولتی و مردمی ، اگر کسی پیدا می شود که خود را کاندید نمایندگی مجلس و مجلسیان کند ، ببینید چه اعجوبه ای در شهرمان داشته ایم ، آنهم نه یک عدد ، نه دو عدد ، نه سه عدد ، نه ده عدد ، نه صد عدد ، در شهر کوچکی مثل اورمیه یکصد و بیست و اند نفر با این وسعت رد صلاحیت ها !
هله هله ببین اگر رد صلاحیت ها نبود و
آدم حسابی ها و انها که کله شان بوی
قورمه سبزی می دهد ، به لیست اضافه
می شد ، تعداد سر به یکصد و بیست و چهار هزار می رسید !
کاندید بیشتر از تعداد مردم ، در این بین
رهبران انتسابی و انتصابی و حتی انتخابی هم به کنار ، حتی رهبران بدون
انتخابات خارج نشین هم به کنار ، سخن
بر سر رهبران داخلی و بدون انتخابات
است که در هیچ مرجع رسمی و غیر رسمی رای گیری نشده است ولی این
حضرات لیدر ما در مواقع انتخاباتی است .
▪️گاهی ذاکر و حضرت پور و جلال زاده
را خودش انتخاب می کند و گاهی هم برای حتی محروم نمودن چند نفر پیر و پاتال همراه خود ، انتخاب را به جوانان وامی گذارد و اتفاقا جوانان هم همان ها را انتخاب می کنند !
خودمان را گول نزنیم ، گناه اولین بر گردن نمایندگان خودمان بود ، این آقایان
اولا -
هیچ کار به درد بخور و قابل ذکری
نداشته اند و بدین جهت چون کاری قابل
ذکر نداشتند ، به همدیگر فحش می دادند !
ثانیا -
ما هم به اندازه آنها مقصر بودیم ، که یقه
روسای مجلسی را نگرفتیم که کارتان در
این مدت چه بود ؟
قوانین ضد شهروندی را بر گرده ما سوار
می کنند ، در نتیجه هر چقدر می دهیم ،
نه جیب های دولت پر می شود و نه جیب های مجلسیان !
ثالثا -
ما یک گناه و تقصیر مضاعف هم داریم ،
که برای انتخاب نماینده تلاش می کنیم ولی برای انتخاب لیست دهندگان اصلا
نه انتخابی داریم و نه لیدر های بدون
انتخابات با انتخاب ما و یا مردم انتخاب
شده اند !
▪️بگذریم چهار سال در حیات ملت ها همانند یک نفس گذرا است ، ده ها از
این فرصت ها در طول این سال ها گذشته است و خواهد گذشت !
این نمایندگان یا مثل نمایندگان ده ها
ساله ما خواهند بود و یا به وظایف
نمایندگی خود ، عمل خواهند نمود .
اگر مثل نمایندگان لاحق و سابق ما
باشند به صنار شاهی نخواهند ارزید !
و یا اگر به وظایف نمایندگی خود عمل
کنند ، لااقل یک مدل و الگوئی برای
نمایندگان سابق و لاحق ما خواهند بود .
مسئله بسیار ساده است ، گروه ما رای
ندادند و گروه مقابل رای دادند !
خوب و بد اش را زمان نشان خواهد داد .
بارکردن شکست و پیروزی ملت ها بر یک
انتخابات محلی ، امر عاقلانه ای نیست !
نه ما تا کنون پیروز میدان بودیم و نه انها جانشین پیروز ما شده اند !
همان در است که بر پاشنه خود می چرخد !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۱ )
آرزو های بر باد رفته
🖌عیسی نظری
🔹در روستای ما درد های خداوند تماما روی مردم اوار می شد ، جیغ های دردناک زنانی که وضع حمل می کردند ، هنوز از
گوش های من نرفته است ، مارها ، حتی
زنبور ها براحتی می توانستند ، آدم بکشند .
سکته های ناگهانی ، مثلا مادر بزرگ من ،
اگر کسی می توانست عمو سلیمان را
راضی کند که شورلت اش را ،راه بیاندازد ،که معمولا یازده ماه خراب بود و هله راه هم نبود باید از مسیل رودخانه راه می افتادی که زمستان آنهم بسته بود که برف امده است و بهار و پائیز هم به خاطر باران و سیل ، تنها تابستان راه به شهر بود و دسترسی به پزشک ، البته اگر فردی داشتی که می دانست پزشک چیه !
خیلی ها می گفتند : اینکارها کفر است ،
مقابله با مشیت الهی است ، اگر خدا
بخواهد ، هیچ دردی آدم را نمی کشد !
درد یک نعمت الهی است ، مجازات این
دنیا است عوض اش برای آن دنیا نمی ماند و آدم به بهشت می رود .
🔹در این اوضاع من از روستا فرار کردم ، با پای پیاده تا ائواوغلی آمدم و انجا سوار اتوبوس الله وردی شدم و در شهر تابلوهای خانم دکتر امامی ، دکتر صولتی ، دکتر منصوری و... مرا شیفته
کرد !
اول به مدرسه محمد رضا شاه پهلوی رفتم و بعد به نزدیک ترین مدرسه
دولتی ، امیر کبیر و سه سال سیکل
اول را تمام کردم .
برای پزشک شدن باید رشته های دیگری
انتخاب میکردم .
به دبیرستان فردوسی رفتم خیابان زنگنه و
خیام ، درب ورودی مدرسه یک آقای شیک و پیک با یک کراوات رنگی ایستاده بود ،
حین ورود من جلویم گرفت و گفت :
کجا ؟
گفتم : برای ثبت نام آمده ام
-- پدرت چکاره است ؟
-- پدر ندارم آقا ، پدرم مرده !
-- تا حال کدام مدرسه درس می خواندی ؟
-- امیر کبیر آقا !
-- همان دروازه شاهپور ؟
خنده تمسخر آمیزی زد و گفت :
فیل ات یاد هندوستان کرده ، گفتی
از دروازه لات های شهر سیر شدم ، برم
زنگنه ؟ ثبت نام تمام شده ، برو مدرسه
خودت !
از آنجا رفتم دبیرستان رضا شاه کبیر ،
خیابان پهلوی ، دم درب کسی نبود ،
رفتم داخل به اتاق مدیر ، پرسید :
برای ثبت نام آمدی ؟ معدل ات چیه ؟
گفتم : چهارده آقا
-- پدرت چکاره است ؟
-- مرده آقا
-- خانه تان کجاست ؟
خیابان شاهپور آقا !
-- صبح ها نمی رسی ، برو همان مدرسه
خودت !
-- من می خواهم رشته طبیعی بخوانم !
-- پس برو دبیرستان ملی ،از همه ثبت نام می کند !
🔹تمام آنهائی که آنجا بودند ، خندیدند .
کنار مسجد لطفعلی خان بود ، مدیرش
از همه مدیر هائی که دیدم ، بهتر بود !
کنار من نشست و گفت :
پسرم اینجا به درد تو نمی خورد ، تو باید
مدرسه دولتی بخوانی ، اینجا با پول
درس می دهند !
-- من می خواهم دکتر بشوم ، رشته
طبیعی بخوانم !
-- گفتی پدر نداری ، پیش که زندگی می کنی ؟
-- پیش حاج عموی ام زندگی می کنم ،
نمی خواهم از او پول مدرسه بگیرم ،
چون پدرم نیست !
-- ببین جانم تو هر رشته ای بخوانی اگر
در آن رشته سر بشوی ، می توانی موفق
بشوی ،این قدر توست که ادبی بخوانی ،
ولی موفق شدن در آن و دانشگاه رفتن
دست تو است ، برو همان مدرسه خودت
ثبت نام کن ، فقط سعی کن ، بتوانی از
قدر خودت ، پیشی بگیری !
قول بده سه سال دیگر دانشگاه تهران
باشی !
@navidazerbaijan
🔴طالعیمه سن باخ
بولود قارا چورلو( سهند)
دوشونجه لریم یاساق
دویغو لاریم یاساق
کئچمیشیمدن سوز آچماقیم یاساق
آتا بابامین آدین چکمه ییم یاساق
آنامدان آد آپارماقیم یاساق
یاساقدیر،یاساق
بیلیرسن ،بیلیرسن؟
آنا دان دوغولاندان بئله اؤزوم بیلمییه بیلمییه
دیل آچیب دانیشدیغیم دیلده
دانیشماقیم یاساقیمیش یاساق
قارقیش زمانه نین قانونلارینا، قارقیش
قارقیش اینسانلاری قفسه سالیب
بشر حوقوندان دم وورانلارا
کیمه دئمه لی ییک دردیمیزی بیز؟
درد بیلن کیمدیر، سوز آنلایان کیم
@ navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۰ )
کوی امیر اباد دانشگاه تهران
🖌عیسی نظری
🔸تازه انقلاب شده بود ، رئیس کوی لابد
فرار کرده بود ، هنوز نهاد های رسمی و
انتظامی بوجود نیامده بود .
گروه های سیاسی موجود در کوی برای
خودشان یارگیری می کردند !
از همه دانشجویان برای تعیین نمایندگان خود برای اداره کوی و به اصطلاح شورای کوی امیر آباد و چند کوی کوچک
تابعه دعوت کردیم .
من به لحاظ اینکه هم دانشجوی حقوق
بودم و هم مذهبی و آن زمان هنوز
مذهبی ها به گروه های مختلف تقسیم
نشده بودند با اکثریت قریب به اتفاق
مسئول اول شورای کوی دانشگاه شدم .
آن موقع من ساکن ساختمان کاشان کوی
بودم .
خسته و کوفته می خواستم وارد ساختمان بشوم که اول ورودی یک جوانی خوش پوش که تا ان روز ندیده
بودم ، جلویم را گرفت :
آقای نظری من ساعتی قبل به اتاقم
می رفتم و چون بسته بود و هم اتاقی
من گفته بود ، اگر نبودم ، کلید را به
نگهبانی می دهم ، برای گرفتن کلید
آمدم و کلید را گرفتم وقتی بر گشتم
چمدان من جلوی در اتاق نبود .
نگهبان هم تائید کرد که ایشان ماوقع
را گفت .
گفتم : تو از این نگهبانی جائی که نرفتی ؟
گفت : نه من اینجا بودم !
🔸من چهار سال قبل در کوی بودم و در
این مدت بچه ها بعضاً از باب شوخی و
اذیت پنیر و حلوا و مربای هم را از جلو پنجره کش می رفتند ، من در این مدت ،دزدی نه دیده بودم و نه شنیده بودم .
همینجوری از باب اینکه دانشجوی حقوق
هستم و رگ دادرسی و کسب ادله جرم و
نهایت به دست آوردن چمدان نیست شده
دستور دادم نگهبان به اضافه مالباخته و
یک نفر دیگر از اعضای شورای کوی ،
به دم اتاق ها بروند و در بزنند و از
سرنوشت چمدان خبر بگیرند و در این
حین سرو گوشی اب بدهند که شاید
چمدان در یک اتاقی باشد !
بعد رفتم اتاق خودم ، تازه می خواستم
لباس عوض کنم که در اتاق به شدت
به صدا در آمد ، باز کردم و تا باز کردم
یکی از رقبای ما داد و هوار راه انداخت
که ای آقا !
رای گرفتن کافی نیست ، باید کارت را هم
انجام بدهی !
گفتم : رفیق عزیز چه کاری انجام نشده
است ؟
گفت : اتاقت گرفتی خوابیدی ، امپریالیسم به سرکردگی امریکا و به
دست ایادی ارتجاعی رژیم سابق
در پی شناسائی نیرو های انقلابی و
چریکی است !
ادامه داد :
تو چه نماینده ای هستی ، امریکا و
ایادی شاه ، بیخ گوش ات ، برنامه می چینند و تو نماینده اول دانشجویان
خبر نداری !
دست و دلم لرزید ، می دانستم امپریالیسم آمریکا و ایادی شاه ممکن
است ، دست به هر کاری بزنند !
گفتم :
رفیق عزیز ، من تازه به کوی آمدم ، حتی
لباس خودم را هنوز عوض نکرده ام ،
بالا غیرتا ، صریح بگو ببینم ، چی شده است ؟
گفت : دارند اتاق ها را بازرسی می کنند ؟
گفتم : که چی بشود ؟
گفت : می خواهند کسانی را که سلاح
دارند ، شناسائی کنند !
من خودم دو قبضه ژث داشتم که زیر
تشک گذاشته بودم ، در کمرم رولور
شهربانی بود .
گفتم : خوب اجازه ندهید ، کسی اتاقتان را بازرسی کند !
گفت : می گویند ، دستور نظری است !
گفتم : مگه من دیوانه ام ، دستور بازرسی
بدهم ، در ثانی مگه من ، چکاره ام ؟
در همین حین نگهبان از بیرون سرش
به اتاق کشید و گفت :
قربان ؛ چمدان را می پرسیدیم !
اوف ، اوف !
گفتم : عزیز اون دستور غلط را من
دادم ، چند دقیقه قبل و الان کنسل
می کنم ، موضوع هیچ ارتباطی به
امپریالیسم آمریکا و ایادی او شاه
فراری ندارد .
خطاب به نگهبان گفتم :
احمد آقا ، پرس و جو در مورد چمدان را
فراموش کن ، به اتاق کسی مراجعه
نمی کنید ، به صاحب چمدان بگو ، به
ما مربوط نیست !
🔸دانشجویان معترض را قانع کردم ، که
آقایان من اشتباهی کرده ام و از کرده خود ، باز گشتم ، راحت باشید ، کسی
اتاق ها را نخواهد گشت .
مدتی بعد اقایان در جلسه عمومی کوی
گفتند :
امپریالیسم امریکا و ایادی بازمانده شاه
طرحی ریخته بودند ، که تمامی چریک های خلق را در کوی شناسائی و نابود
کنند ، این برنامه به همت گروه ما ناکام
ماند .
وقتی از تریبون پائین آمد ، گفتم :
ما به کسانی که نمی دانند احمق و به
کسانی می دانند ، جانی می گوئیم !
خندید و گفت :
غم ات نباشد ، ما برای رسیدن به هدف
از هر وسیله ای استفاده می کنیم !
@navidazerbaijan
🔴خوک می خواهد ، گراز را انسان کند !
🖌عیسی نظری
🔸روزی شخصی در گفت و شنود شریعتی با دانشجویان پرسید :
استاد به نظر شما وجود بر ماهیت ، مقدم
است یا ماهیت بر وجود ، شریعتی جواب داد :
اینکه شهرداری این کوچه های پر از گل و لای شما را اسفالت کند ، هم بر وجود مقدم است و هم بر ماهیت !
درست نیم قرن بعد ، ضرغامی مشهور
شده از تلویزیون ایران می گوید :
انقلاب کردیم تا گراز ها را انسان بکنیم !
این محصول تلویزیونی است که نیم قرن
بر این مملکت بلا دیده ، برنامه می سازد !
البته تمام برنامه هایش هم کپی کشور
همسایه است ، شانسی که اورده اند ،
کسانی که ماهواره می بینند ، تلویزیون
ایران را نمی بینند و کسانی که تلویزیون
ایران را می بینند ، ماهواره ندارند !
خودتان ببینید که چند در صد مردم ایران
ماهواره دارند !
وقتی این مطلب را خواندم ، برایم خیلی
آشنا آمد ، یادم امد :
🔸درست یک قرن پیش بولگا کف روسی
رمانی نوشته بود ، به نام (( دل سگ ))
که در ایران نیز ترجمه و نشر شده است .
در این رمان یک جراحی می خواهد ،
سگی را به انسان تبدیل کند ، و چنین
نیز می کند ، سگ انسان شده شاریک
نام دارد ، پروفسور جراح همان حزب
کمونیست است که می خواهد با انقلاب
بلشویکی سگ یا همان مردم روس را
تبدیل به انسان بکند ، سگ انسان می شود ، ولی قلب و دل اش همان سگ
است ، ظاهر انسانی اما با دل سگی ،
این رمان روسی در تمام جهان به صورت
کتاب و فیلم و نمایشنامه انتشار یافته
است و به دور از ذهن است که خان ما
جناب ضرغامی آن را نخوانده باشد !
سگ مردم روس در گفتار وطنی به
گراز ارتقا یافته است که همان مردم
ایران باشد و گراز های انسان شده
و رمان بولگا کف با سگ های انسان
شده !
🔸هر جمله ایکه این مسئولان جاهل علیه
این ملت می زنند و هر برنامه ایکه
این تلویزیون علیه ملل ایران می سازد ،
درست مثل اعمال خوک های (( طوسی ))رنگ است که اعتبار کشور
و انقلاب ما را بر باد می دهد !
در سالروز انقلاب ۱۳۵۷ این خوک ها
یاد اور خوک های دیگری است که برای
فرمت سازی آن یک رمان لازم است و نه
یک مقاله !
در سریال وادی گرگ های تورکیه ، فرمانده امنیتی یک گروه با تغییر چهره علی یکی از نیروهایش از او پولات علمدار می سازد ،
تا او را وارد باند مافیا نموده و با انها از
درون مبارزه کند .
وقتی چهره علی عوض می شود و به
معشوقه او و خانواده اش به دروغ مرگ
او را اعلام می کنند ، پولات علمدار
به پیش فرمانده می رود و می گوید :
این یک عمل شکست خورده است ،
دل من عوض نشده است ، من همان
علی هستم عاشق همان دختر و همان
خانواده ، این پروژه از اول شکست
خورده است .
🔸آقایان ! تغییر انسان به انسان یک پروسه است با پروژه قابل حل نیست !
چه برسد تاواریش ها و یا برادران هیچ فرقی نیست ، بخواهند سگ ها و گراز ها را انسان بکنند !
🔸آقای ضرغامی از قوطی فساد و فتنه انگیز جز شما و امثال طوسی و پنبه ای
حاصل دیگری برداشت نمی شود !
فقط مانده ایم ما شهروندان این کشور
چگونه باید از شرّ این خوک های تشنه
قدرت و اهانت در امان بمانیم ؟
یا اهانت نکنید و در دولت و قدرت بمانید ، و یا اگر اهانت می کنید ،
از دولت و حکومت ، گورتان را گم کنید !
@navidazerbaijan
🔴توسعه ارضی یا غلط های زیادی ؟
🖌عیسی نظری
▪️روزی نیست که برخی از نیرو های وطنی و داخلی در پی سرزمین های فعلا و امروز مستقل دنیا و یا همسایگان خود ، نیت های پلید توسعه ارضی را بلغور نکنند !
شاه بحرین را بخشید ، دروغی که
شاه علی رغم هزاران بدی و ایراد ، این چنین نکرده و نبود .
تنها استدلالی که حامیان تصرف و توسعه
ارضی اعلام می کنند ، گویا پیش از اسلام در زمان ساسانیان ( شاپور ذوالاکتاف ) یکبار آنجا را فتح کرده است ، که اگر این استدلال پذیرفته شود
بیش از عدد کشور های موجود ، باید به
زیر بیرق ما بیاید .
قبل از استقلال بحرین طبق قرارداد امیر
بحرین با انگلستان ، فقط یکصد و پنجاه
سال در تسلط بریتانیا بوده و وقتی با
تلاش اعراب قیمومیت انگلستان پایان
یافت ، شاه ایران از ارباب خود خواست
که جانشین او شود وانگلستان هم پذیرفت ولی با خشم و قهر اعراب منطقه
مواجه شد و انگلستان تصمیم را به مردم
بحرین واگذار کرد و مردم به استقلال
خود رای دادند و در سال به نظرم ۱۳۵۰
بحرین استقلال خود را اعلام کرد .
▪️آقایان که در توسعه ارضی و تصرف بحرین خودتان را می کشید ، میخواهید
چه بکنید ؟
بیا ! خوزستان مثل بحرین ، خودش هم در تصرف و مالکیت شماست ، هر گُلی
که می خواستید به سر بحرین بزنید به
سر خوزستان بزنید !
این جنگ طلبی ها بر اساس اوهام و
افسانه های باستان چه مقدار انسانی و
چه مقدار دیوانه بازی های شوونیستی
است ؟
با این حساب هیچ کشوری در جهان از
افکار سلطه طلبی ما در امان نخواهد بود .
یک جنگ های هزار ساله لازم است تا بحرین و امارات و قطر و پاکستان و
افغانستان و هندوستان و یونان و ارمنستان و آذربایجان و ترکیه و قبرس
و عربستان و مصر و هله ترکمنستان و
تاجیکستان و قرقیز ستان و ده ها کشور
دیگر !
این روشنفکران فارس به عوض تفهیم
واقعیت جهانی و مرز های موجود ،
با این چنین خزعبلاتی ذهن و زبان قوم
فارس را اشغال کرده اند !
▪️نصف استان آذربایجان در یک جنگ از
مالکیت ما خارج شد ، بعدا انها مبارزه
کردند و در اثر آن استقلال خود را به
دست آوردند ، الان یک کشور مستقل
است اگر می خواهی روابط انسانی برقرار کنی ، بسم الله ، اگر نمی توانی
کین ات اجازه روابط انسانی
نمی دهد ، خفه خون بگیر !
چیه این جفنگیات ، استان باکو و .....
می خواهی ، آذربایجان را بگیری ، چه کنی ؟ خوب نصف استان آذربایجان در
اختیار شما است ، بیا گُل هائی که می خواهی سر انها بزنی ، خوب به سر ما بزن !
آخر شاهزادگان پارس با گربه کوچک
خوشگل و ملوس چه کردید که می خواهید با بقیه دنیا بکنید ؟
هر چه انها دارند خوب ایران فعلی هم
دارد ! نفت ، معادن ، طلا ، مس ، نقره ،
اورانیوم و مالیات های گونه گون و عوارض و هله هله جرایم و مصادره
اموال و اخذ وثیقه های سنگین و بعد
فرار مردم از دست شما و مصادره وثایق مردم و......
شما با گرفتن زمین های زیر پای دیگران
چه نیت و قصدی دارید ؟
اخر این غلط های زیادی ، ما را دچار
جنگ هائی می کند که انتهای ان ، نابودی
خود ما و کشورمان است .
بابا ، آقا جان ! این کشور های کوچک
خودشان دوستان بزرگی دارند !
بیائید داخل مرز های خود را آباد کنید ،
توسعه بدهید ، یک استان ما برابر کل
ارض اروپا هست .
▪️برادر خوشبختی ملت ها به بزرگ و کوچک بودن ارض و زمین انها نیست !
آخر شوونیست های بی عقل ! سوئیس
و ژاپن و بیخ گوش ما عربستان و امارات
و قطر جلوی چشم ما است !
بابا بس کنید !
جنگ ها را حکومت ها ، ملت ها شروع
می کنند ولی برای پایان آن یک حکومت و دولت و ملت کافی نیست !
دست از سر ملل دیگر که در بیرون مرز های ما هستند ، بردارید ! ما هستیم دیگر
می خواهید گُل بدهید ، پول بدهید ،
ناز کنید ، محبت کنید ، بنوازید .....
بسم الله !
اگر هم برای زدن و کشتن و آزار دادن
می خواهید ، باز ما هستیم دیگر !
بیکارید مگر ؟ دنبال درد سر می گردید ؟
@navidazerbaijan
🔴زهرا شجاعی درگذشت !
🖌عیسی نظری
🔹سال های اوج خون و رزم بود ، سرهنگ های شاه و ساواک پا در یک کفش کرده بودند که مارکسیست های اسلامی باید از بین بروند ، من گرچه مسلمان بودم در هیبت یک چپ بودم ، صورتی تیغ زده و سبیل هائی همانند سبیل های استالین ویا
مرحوم داریوش فروهر بود ،
وارد کتابخانه اسلامی شدم ، ملائی سابق و توانای لاحق در آنجا بود و هله دختری در آنجا بود که بخش دوم پروژه شاه و ساواک بود ، اسلامی به معنی تمام خود ، علاوه بر مانتو و روسری چادر سیاهی هم حتی به عنوان اسلامی کامل ، آن مانتو و مقنعه را پوشش می داد !
بعد ها در کوه های دماوند فهمیدم اسم اش نیز زهرا است و
شجاعتی شایسته نام اش ، شجاعی ،
زهرا شجاعی !
🔹زمانی این واقعه را به عنوان خاطره ای از ایشان و به نام ایشان نوشتم !
در جمع دانشکده های دانشگاه تهران قرار
گذاشته بودیم ، اگر دانشکده ای بخواهد
در محدوده دانشکده ای دیگر فعالیتی
کند ، باید آن را به اطلاع رابط ان دانشکده برساند .
روزی علی فقیهی اصفهانی به نزدم آمد ،
من رابط دانشکده حقوق و علی رابط
دانشکده علوم بود .
قرار بود به دو تا دانشجوی ما تعرض کنند .
گفتم : پسر دیوانه شدی؟ بنیاد دانشکده تان را بر باد می دهیم ، آن دو تئوریسین های رزم اسلامی ما هستند !
به زبان امروزی شورای نگهبان دانشکده
حقوق ، قواعد و اعمال ما اگر مورد مخالفت خانم زهرا شجاعی و اقای توانا
قرار بگیرد یعنی رد می شود !
آنها مرز اسلام و غیر اسلام ما هستند !
اگر همواره باهم اند و جفت ، چون زن و شوهر هستند !
جلوی چشم ام است ، مثل دیروز بود ،
وقتی خانم شجاعی از روی برف های
یخ زده کوهی در بالای فرح زاد سُر خورد، رنگ از رخ توانا پرید ، در پائین
برف ها کمی شل شده بودند ، کلنگ
کوهنوردی به برف کاشتم و زهرای
دانشکده حقوق به آن چسبید و خود را
از سقوط رهانید .
اما این بار خبر آوار شد ، باور نکردم ، چنین چیزی امکان ندارد ، ممکن نیست ،
او دیگر بزرگ شده بود ، درست همانگونه
که مولانا گفته بود ، او دیگر شتری بود که بار بزرگی از زنان ایران را بر دوش
می کشید ، او نمی تواند بمیرد ، نباید
بمیرد !
اما خبر موثق بود ، مثل خودش !
🔹بر درد مرگ زهرا شجاعی باید گریست ،
ومن گریستم نه تنها بر درد مرگ او ،
دردی بیشتر از او هم وجود دارد ،
درد تنهائی توانا پس از نزدیک به نیم
قرن باهم بودن ، یکی بودن ، شریک
غم و اندوه و شادی هم بودن !
چند روز اول حتی جرئت تماس نداشتم ،
در این موارد که نادر پیش می آید ،
انسان درمانده ای بیش نیست ، تسلیت
امری عادی و پیش پا افتاده به نظر می آید ، کم و کمتر ، آن فقدان را می رساند .
من کمتر خانم شجاعی و آقای توانا را می دیدم ، چون کمتر به تهران می روم ،
الان خیلی پشیمان هستم ، مدت ها بود ،
در این فکر بودم که این شتر بودن را
من از نیچه یاد گرفتم از او بپرسم که
او از کی آموخته بود ؟ از مولانا یا از
نیچه ؟ شاید هم از توانا یار نزدیک خویش !
🔹زهرا شجاعی بار بخشی بزرگ از زنان
ایران بر دوش داشت ، از این پس او
دیگر نیست ، نمی دانم ، بارهای رها شده
از دوش او را ، چه کسی بر دوش خواهد
گرفت ؟
در این خراب شده دیریست که از
آسمان نمی بارد و از زمین نمی روید و
درست بر همین منوال هم شجاعی
نمی زاید !
درد مند تنها مانده ی دانشکده حقوق و
هله حوزه و دانشگاه ، جناب توانا
سرت سلامت ، ما را نیز در غم تان شریک
بدانید !
@navidazerbaijan
🔴انسان پروژه ای ناتمام
🖌عیسی نظری
▪️ایکاش انسان ها برای تغییر انسان ها تلاش نمی کردند ، چون چنین تلاشی
بیهوده است .
اگر به جای آن به همزیستی انسان با انسان می پرداختیم ، تا حالا پیروز شده بودیم !
در کانالی چنگ انداختن هواداران دو نفر را دیدم ، که آندو نفر خودشان باهم
بدان صورت مشکلی نداشتند ، دوست
بودند ولی عقاید متفاوتی داشتند و چه
بهتر از این ، برای مثل من بودن ضرورتی
وجود ندارد ، خوب من هستم ، تو هم
خودت باش !
این چه مرضی است که گرفتارش شدیم ،
باید عقاید خود را به خورد دیگری بدهیم ، باید وحدت داشته باشیم ، وحدت مثل هم بودن نیست ، وحدت
با هم بودن است !
دو تا کورد و تورک در بلژیک بهم پریدند !
یارو متن نوشته که ببینید ، چرا اروپائی
ها به هم نمی پرند ؟
پس نتیجه می گیرد که چون در ایران
قوم می گوییم و نه ایران واحد ، انها
در آنجا باهم درگیر می شوند !
اتفاقا درگیری انها گرچه ادامه جنگ تروریسم با دولت تورکیه است ، از عدم
تحمل اقوام مختلف در یک مملکت است ،
▪️یکصد سال است که این سیاست فاشیستی یکسان سازی نه تنها مشروع و
مقبول نیست که جنگ های قومی را
در بطن خود پرورش می دهد !
ایران یعنی تورک ها - عرب ها - فارس ها و گیلک ها - مازنی ها - کورد ها - لر ها و..
تو وقتی یک سیاست فاشیستی و نژادی
را بر یک مملکت ترجیح می دهی و حاضر
نیستی اسم مرا بر کشورم بنامی ، و سیاست انکار هویت دیگران را پیش می گیری
، مامانی ! هله هله کار داریم ، در همان بلژیک در میدان اصلی شهربروکسل ، یکصد میلیت باهم
سر میز ها نشسته و نوشابه میل می کنند وهمدیگر را پذیرفته اند !
انها هم پانصد سال پیش با هم سر مذهب و قومیت جنگ داشته اند ، جنگ های سی ساله ، صد ساله ، آنقدر از همدیگر کشتار کردند که از کشته ها ، پشته درست شد ، نهایتا عاقلی پیدا شد و داد زد آقا دین و مذهب و قومیت همه
محترم بیایید یاد بگیریم ، باهم زندگی
کنیم هر کس به دین خود و هویت خود ،
الان فاشیست مقاله می نویسد و از
جنگ تورک و کورد در بلژیک نتیجه
می گیرد که در ایران سیاست فاشیستی
پهلوی ها را دوباره رایج که هست ، رایج تر کنیم !
▪️یاد بگیریم تورک و فارس و عرب و کورد یاد بدهیم که باهمدیگر زندگی کنیم ،
هر کس با هویت محترم خود !
اگزو پری می گوید : عقایدتان مثل مسواک شخصی شما است ، ان را زیاد
به خورد دیگران ندهید !
از زمان آفرینش انسان تا کنون و هنوز
یک پروژه به اتمام نرسیده و آن تحمیل
عقیده خود به دیگران است !
در یک بحثی به کمونیست دو آتشه و
سوپر ....دانشکده خودم البته بعد سال ها گفتم :
چند سال است ، تلاش می کنی ، مرا
کمونیست بسازی ؟
جواب داد : همان مقدار سال که تو می خواهی مرا مسلمان بسازی !
گفتم : پس بنده خدا ما بیست سال
از بهترین سال های عمرمان را هدر دادیم
و از لذت دوستی دور ماندیم ، حالا
بیا تلاش کنیم بتوانیم باهم در یک
مملکت جنگ نکنیم و زندگی کنیم !
این دو متضاد انتاگونیستی !
حالا بیا سر شیعه و سنی ، تلاش کنیم
بتوانیم باهمدیگر در یک شهر و مملکت
و کوی و کوچه زندگی کنیم !
آخه تو را سنه نه ! یارو کدام مذهب و
حتی دین دارد ، نمی خواهی دوستی
کنی ، یاد بگیر تحمل کنی !
▪️چه مغز های گندیده ای باید باشد ، که
بگوید برای زندگی در این کشور نباید
تورکم و یا کوردم بگوئی !
هر تورک و عرب و بلوچ و لر و فارس و کورد و....سایر اقوام و یا ملل ایران
می تواند با سر فرازی هویت و تبار
خود را بگوید و در ایران زندگی کند !
اگر الیت و روشنفکران این جامعه
چنین کنند ، در مدت کوتاهی دولت ها و
حکومت ها هم تمامی حق و حقوق این
ملت ها را مطابق پرنسیب های جهانی
و بر اساس ان قوانین ، به رسمیت
می شناسد !
مرکز گرا ها خیلی تلاش می کنند ، این
وضعیت به وقوع نپیوندد ! چون باعث
می شود ، کم بخورند و پیرامون هم
همانند مرکز ی ها به نون و نوائی برسند !
▪️آقایان مرکز گرا !
این مملکت ثروتی دارد که می تواند ،
جهان را آبادتر کند ، چه برسد به خودش !
فقط یک کم، بسیار کم ،عقل و شعور
می خواهد. نقطه تامام
@navidazerbaijan
🔴داستان ها فقط داستان هستند !
🖌عیسی نظری
🔹خواننده ، شنونده ، نویسنده ، راوی ، تماشاگر ، مامور سانسور ، مرد ارشاد ،
هنرمند ، رمان نویس ، آدم مومن ، مرد
کافر و مرتد ، مرد سیاست ، آدم فرهنگ ،
معلم ، سرباز ، هویت طلب ، میرزا ، ناسیونالیست ، انترناسیونالیست ، جهان وطن ، بی وطن ، با وطن ، مرد آزاده ، زندانی دو رژیم و یا تک رژیم ، خلاصه
هر آدمی که در این عصر و دوران زندگی
می کند ، باید فهم و شعور درک زمانه
خود را داشته باشد و اگر هم نداشته باشد ، باید حداقل فهم اینکه داستان ها
فقط داستان هستند !
دیگر تاویل و تفسیر انها می تواند ، کشت و کشتار های چند ده یا صد و هزاران ساله را بر ملل عالم تحمیل کند ، که جز
شرمساری و ننگ بر فعالان و کوشندگان و
سیاستمداران و روشنفکران نداشته باشد .
🔹هشت سال جنگ با همسایه مان عراق و بعد کوفتن به زانو ، نوشدارو پس از مرگ سهراب است .
در یک متن انگلیسی می خواندم که هتلی
در یک شهر آتش گرفته بود ، مردم تماشا
می کردند ، مردی به بغل دستی خود گفت :
مردم وقتی وحشت زده می شوند ، همراه
عقل خود ، اموال و داشته های خود را هم ، ول می کنند ، وقتی هتل آتش گرفت ، مردم هراسان اتاق های خود را
رها و فرار می کردند ، منهم تمام پول و جواهرات انها را جمع کرده و با اتوموبیل
خود به محل دیگری بردم و الان آمدم به
تماشا !
مردی که کنار وی ایستاده بود ، گفت :
تو میدانی من چه کسی هستم ؟ پلیس
مخفی ، بیا می رویم پاسگاه پلیس ؟
راوی گفت :
تو چی ؟ میدانی من کیستم ؟ من ، رمان
نویس هستم ، چیز هائی نقل می کنم که
اتفاق نیافتاده است !
داستان ها روایت های مختلف افرادی
است که رمان نویس بوده اند !
پس از هزاران سال جنگ ملل بر اساس
انها یک حماقت مضاعف است ، فارس
باشد یا تورک ، کرد باشد و یا لر یا عرب
باشد و یا ژرمن !
روشنفکران و الیت ملت ها ، اگر بر اساس
همین داستان ها اتخاذ تصمیم کنند ، وای
به حال ملت ها !
مرد کوچک از اول انقلاب کاندید ای تمامی انتخابات انجام شده است ،
در همین اورمیه از مجلس و شورا و....
می گوید : عقب ماندگی ایران ما به خاطر جنگ های کشور توران علیه ایران
بوده است !
می گویم : تا حال کره خاکی ما ، کشوری
به نام توران نداشته که جنگ های توران
و ایران موجب عقب ماندگی ما بشود !
می گوید : یعنی حکیم فردوسی مرد
دانای روزگار ما دروغ می گوید ؟
ولی تو راست می گوئی ؟
می گویم : الیت همیشه کاندید ما ! حکیم
فردوسی داستان گفته است !
داستان های دیو هفت چشم و رستم و
افراسیاب و هفت خوان ، داستان است ،
نه واقعیت !
می گوید : در رگ های تو خون جریان ندارد ، شراب جریان دارد ! !
با خودم گفتم :
ایکاش جریان صحیح اطلاعات وجود داشت و داستان ها ملاک پرونده ها
نبود و من می توانستم فریاد بزنم ،
مرد کوچولوی همیشه کاندید اورمیه ،
من مگر تو هستم ؟ در جهانی که ویسکی
فوران می کند ، شراب مال خرده بورژوازی همیشه کاندید است ! همه را
مثل خود ندان گرچه از یک نسل هستیم !
🔹داستان ، داستان است ، برای عبرت ،
برای پند آموزی ، برای انتخاب راه صلح
و اصلح و نه برای تصمیم گیری و یا انتقام ، نه تنها داستان ، حتی تاریخ
نوشته و دیروزی ما برای انتقام نیست ،
برای نشانه گذاری راه آینده ما است !
داستان های هله باستانی و اساطیر
اصلا واقعی نیست ، نه آرشی وجود داشته که تیر بیاندازد و نه رستمی و نه
دیوی یک چشم و هفت چشمی !
الیت و روشنفکران هر ملتی باید با
فهم و درک این موضوع گرد هم بیایند ،
تا صلحی پایدار برای همیشه در بین
لااقل همسایه ها بوجود بیاید ، و الا
غزه جلوی چشمان ما است ، روزی که
جهانخوار اصلی آمریکا احساس کند ،
جگر گوشه وی اسرائیل در کشتار عقب
افتاده ، اتش بس اعلام می کند و روزی
که احساس کند ، اسرائیل به خود آمده
جنگ بر می افروزد !
الیت و روشنفکران ملل ، اولین اولویت
شان توضیح این داستان های من در آوردی بشریت چه در یونان و چه در ایران ، چه در غرب و چه در شرق برای
ملل خودشان است ، هر ملتی یک
قهرمان اسطوره ای دارد ، هر ملتی رستم و آشیل و سامسون و داراسینگ و فردین
و بیک ایمانوردی دارد ، جیمز باند دارد !
روشنفکران به خود آیند ، پس از وقوع
واقعه دیگر انها به کار نمی آیند !
ما ها نقش مان در فضای ساخت و پرداخت اسطوره ها و تاویل و تفسیر
انهاست ، از انها نه ما ها که جنگ سالاران
سود می برند !
وقت می گذرد به خود آئید !
@navidazerbaijan
🔴حکم بد و یا خوب نداریم !
🖌عیسی نظری قاضی بازنشسته دادگستری !
🔹این روزها در فضای مجازی از احکام بد و خوب نامبرده می شود ، حکم یا قانونی است و یا غیر قانونی ، تابع صفت بد و خوب نمی شود .
این احکامی که در فضای مجازی از ان
به خوب تعبیر می شود که مثلا قاضی
علیه خود حکم داد و یا علیه پدر و مادر
خود و به نفع دشمن خود رای داد !
در قوانین شکلی و آمره قوانین ما ، محلی از اعراب ندارد !
قاضی نمی تواند علیه خود و یا اقربای
خود و یا دشمن خود ، حکم صادر کند ،
اگر چنین حکمی از طرف یک قاضی
صادر شود ، معلوم می شود ، این قاضی
کمترین اطلاعی از قوانین شکلی و آمره
کشور ندارد و از رعایت حداقل های
عدالت که رعایت صلاحیت قاضی است ،
و جزو بدیهیات و از اصول ابتدائی
رسیدگی ، بی خبر بوده و فاقد حداقل
صلاحیت رای دادن است . ( موارد رد دادرس )
🔹گاها می بینیم حکمی را نشان فضای مجازی می دهند ، آقا ، قاضی گفت :
خودم را محکوم می کنم ، اگر خود قاضی موضوع پرونده است ، چه کیفری وچه حقوقی ، هم بر اساس آئین دادرسی
کیفری و هم آئین دارسی مدنی ( حقوقی ) قاضی صلاحیت رسیدگی
را از دست می دهد . چنین حکمی ممکن
نیست ، به بد و خوب آن نوبت نمی رسد ،
اگر حکمی از طرف قاضی علیه خود و یا
دشمن خود ، علیه اقربای خود و یا له انها
فرقی نمی کند ، صادر کند ، تشکیلات خود قوه قضائیه اولا حکم را کان لم یکن
اعلام و انرا نقض و خود قاضی را به
عدم رعایت موازین قانونی راجع به
صلاحیت به محاکم صالحه معرفی می کنند !
اگر در کشور چه دادگاه انقلاب و چه محاکم دادگستری چنین احکامی صادر
می شود ، اولا - من نمی پذیرم ، ما ممکن
است قاضی بیسوادحقوقی داشته باشیم ،ولی دیگر قاضی از بیخ بی سواد نداریم و یادستگاه قضائی و تشکیلات بدان وضع نرسیده که ببیند ، قاضی علیه خود و یا پدرو مادر خود حکم داده و تماشاگر باشد .
این حرف ها بیشتر در بین عوام خریدار
دارد و الا یک اهل قانون و دادگستری
می داند که چنین مباحثی غیر قابل تصور است .
🔹حتی گاها یک پله بالاتر گفته می شود ، فلان قاضی به پسر خود ، اعدام داد ،
چنین اعدامی قابل اجرا نبوده و مجریان
و اعدام دهنده ، خود مرتکب قتل شده اند ! اگر چنین حکمی بوده باشد !
دیروز در جلسه ای فردی ادعا میکرد که آقای حسنی امام جمعه وقت اورمیه ، حکم اعدام فرزند خود را امضا کرده بود و این را نشانه عدالت موجود در دادگستری می دانست !
گفتم : اولا خسن و خسین نیست ، حسن و حسین است ثانیا - دختران نیست پسران است ثالثا - مغاویه نیست معاویه
است رابعا - موضوع از بیخ دروغ است
چون معاویه هم نیست و علی ( ع )
است .
آقای حسنی مگر قاضی بود که حکم اعدام امضا کند ؟
من در طول سی سال خدمت در دادگستری فقط یکبار دیدم که عده ای
از شاکیان پرونده ای یک بنری زده بودند که تشکر و امتنان از رسیدگی به پرونده ای در دادیاری بود . صبح ساعت هفت
زده بودند سر ساعت هفت و ربع از
طرف دادگستری بر چیده شد و به طرفین تذکر داده شد که در صورت تکرار
پرونده ای برای انها تشکیل خواهد شد .
مگر شهر هرت است که قاضی حکم بدهد
حقوق مرا به او بدهید ؟ کی این حکم را
اجرا می کند ؟
اگر قاضی خلافی کرده و حکم داده که
به خلاف او ، خودش نمی تواند ، رسیدگی کند !
این شعبده بازی های حکم خوب و بد
در عمل توان دادگستری را از بین می برد !
همچنانکه نمایش های تلویزیونی اعتبار
احکام حقوقی را خدشه دار می کند .
@navidazerbaijan
🔴پیشگامان ، قربانیان دنیای کهنه !
🖌عیسی نظری
زامانا آی زامانا
اوخوم گلمیر کمانا
اشئک لر آرپا یئیر
آت لار حسرت سامانا !
▪️سرزمین من ، وطن ، خاک زیر پای من ،برای نو شدن ، برای تغییر قربانی می گیرد .
کسانی که برای اولین بار معلم شدند و
مدرسه تاسیس کردند ، در آتش بیداد دنیای کهنه اگر هم خودشان جان سالم
بدر بردند ، مدارس تاسیس شده انها در
آتش خشم دنیای کهنه خاکستر شدند !
آنها که برای اولین بار نقاشی کشیدند ،
رسم کردند ، عکاسی نمودند !
انها که برای اولین بار چائی خوردند ،
کت و شلوار پوشیدند ، رانندگی کردند ،
پیراهن یقه دار پوشیدند ، سفر رفتند ،
آخ که چه دردی را تحمل کردند !
آنها که برای اولین بار رادیو و یا تلویزیون
خریدند ، انها که برای اولین حمام خزینه
را رها کردند و زیر دوش رفتند !
آنها که اولین بار به سگی و یا گربه ای
نان دادند و همراهشان زندگی کردند .
▪️انها که اولین بار حجاب سر کردند و انهاکه همان حجاب را از سر برداشتند .
انها که برای اولین بار به مدرسه رفتند ،
در سرزمین من پیشگامان علم و هنر ،
اندیشه و تفکر همواره قربانی دنیای کهنه بوده اند .
آنها که برای اولین بار گوجه فرنگی خوردند !
مجموعه مجلدات مجله ای را می خواندم ، نطق قبل از دستور نماینده
مجلس را نوشته بود ، نماینده گفته بود :
آقایان گذشت آن زمان که آبرو و حیا و
اخلاق در خانواده ایرانی بود !
شنیده ام الان در همین تهران خانواده هائی هستند که میوه ارمنی ( گوجه فرنگی ) می خورند !
در همین مملکت مجله ای را توقیف
کردند که نوشته بود ، اینگونه که پیش
می رود روزی دلار یک هزار تومان خواهد شد.
فردی را اعدام کردند که صبح بسم الله
می گفت و به دلار ، سه هزار تومان قیمت
می داد . الان بسم الله هم نمی گوید ،
دلار را به پنجاه و اند هزار تومان می فروشد !
▪️سال ۱۳۵۳ به عمویم پیشنهاد خرید
تلویزیون دادم ، گفت : بابا جان ممکن
نیست من آبرو دارم ، نمی توانم جواب
همشهری های خود را بدهم !
بیچاره اول فردی که کلاه گذاشت و یا
آن را بر داشت !
اول فردی که کراوات بست ، به شلوار
خود اطو زد !
اول فردی که سیگار کشید و اناناس خرید ، ای وای بر کسی که اول بار عاشق
شد و یا پیشگام هنر نوین شد .
برای اولین بار رژ لب زد و یا به مانیکوریست رفت ، ای وای بر کسی که
اولین بار ماکسی ژوپ پوشید و یا مینی
ژوپ ، شلوار چسبان پوشید و یا شلوار
پهن ، هله هله شلوارک ، بیکنی ، مایو و...
خدا به دادشان برسد ، چه ها که نکشیدند ؟
عمران نامی را در قم می زدند !
پرسیدند ، چون عمر نیست چرا می
زنید ؟
گفتند : عمر هست الف نون عثمان هم دارد !
@navidazerbaijan
🔴 عوامانه حرف زدن
یا با عوام حرف زدن !
🖌عیسی نظری
🔹پرویز صیاد از هنرمندان زمانه قبل در همین تهران بود .
او کاراکتری آفریده بود ، به نام صمد آقا ،
در زمانه محصلی ما و حتی بعد ، صمد آقا سرآمد فیلم فارسی بود .
در نشریه ای خواندم که روشنفکران مملکت از وی سوال می کنند ، که صمد
آقا چی بود که به کشور تحمیل کردی ؟
ناسلامتی شما از هنرمندان این مملکت
بودید !
تا آنجا که یادم هست جواب داده بود ،
صمد آقا را آفریدم تا در داخل عوام
رشد کند و به تعالی برسد ، در آخرین
اثر گلستان (( اسرار گنج دره جنی )) صمد سیاسی شده بود ولی دیگر انقلاب شد وطرح و فیلم های من در صمد آقا ، ناکام ماند !
به زبانی دیگر صمد آقا ، پروژه ناکام من
بود .
مضمون و مفهوم حرف های ایشان چنین
بود !
عوامانه حرف زدن ، حکایت ناکام تمامی
روشنفکران ما است !
🔹وارد رم شد ، خسته و گرسنه بود ، تمامی شهر را زیرپا گذاشت ، به سکه ای که در جیب داشت ، دست زد ، مطمئن شد ، همان جا ، سر جایش است ، به دستفروشی که نان می فروخت ، نزدیک شد ، خیلی گرسنه بود ، ارزش سکه کفاف حتی قسمتی از نان را نمی داد ، نان فروش سکه را پس داد .
گرسنگی فشار می آورد ، به لبه فواره تروی یا چشمه عشاق رسید ، نومید بر لبه
حوض نشست ، سکه در دستش بود ، دست راستش ، آن را به هوا انداخت و دوباره گرفت .
آتسان آتیلماز --ساتسان ساتیلماز !
یکبار دیگر تکرار کرد ، سکه اوج گرفت ،
از بالای سر ش گذشت و برگشتن
به داخل حوض افتاد ، مرد روستائی آنرا
دید ولی کاری از او ساخته نبود ، غلط زدن سکه را تا قعر استخر شهر دید .
پشیمان نبود ، پولی که برای اش نان خالی هم ندهند ، به چه می ارزد ؟
از قید پول بی ارزش آزاد شد ، چند قدمی راه نرفته که همای سعادت بر سرش آوار شد ، یک پرنده و به دنبال آن ،
مردانی بزرگ و شرافتمند دور اش حلقه
زدند و گفتند :
اعلی حضرتا ؛
شما شاه و شاهنشاه ما هستید !
سال بعد دوباره به ابنمای تروی یا چشمه
عشاق بر گشت ، به یاد آن سال و دوباره
سکه ای به آن آبنما انداخت !
این داستان زبان به زبان ، سینه به سینه
نقل شد ، و از آن سال به بعد تا به امروز
میلیون ها نفر به آن آب سکه می اندازند ، و بلافاصله نیت می کنند ، عشاق به هم می رسند ، بی پول ها پولدار می شوند ، بی نوا ها به نوا می رسند ، حتی سکه فروشی اطراف میدان
تروی به صراف های بزرگی تبدیل شدند !
خطوط هوائی آلیتالیا به تنها شرکتی تبدیل شده که ضرر نمی دهد ، صندلی های او هرگز خالی نیستند !
در ثانی توریست ها نه تنها منبع در آمد
ایتالیا شده است خود توریست ها هم به
آرزو های خود می رسند !
معجزه گر های ما فقط می خورند و جیب زوار را خالی می کنند !
اما میدان تروی باعث شده ، همه راه خود را از رم بیاندازند و در رم هم حتما به
میدان تروی راهی پیدا می کنند !
🔹دیروز یک ویدئوئی برایم فرستادند که فرق ما با آنها را نشان میداد ، دوتا دختر سه یا چهار ساله بودند ، مجری ارزوی دختر خودشان را می پرسید و او می گفت : می خواهد کتابی را به ناشر بدهد ، که چاپ شود .
دختر ما هم به مجری خاله باجی می گفت :
آرزو دارد پدر و مادرش شهید بشوند ،
حتی برادر اش که هنوز تو راهه و متولد
نشده هم شهید بشود و مجری ناز نازی
دردانه مامان جون و پاپا جون می پرسد :
خودت چی ؟
و او می گوید که می خواهد ، شهید بشود !
واقعا در مانده ام اگر ما جنگ طلب
نیستیم ، چیه این حرف ها ؟
اگر هم جنگ طلب هستیم ، باز چیه این حرف ها ؟ نباید آرزوی پیروزی کنیم ؟
دردا که راز پنهان خواهد آشکارا !
روشنفکران ما به شکلی و رادیو و تلویزیون ما به شکلی دیگر منبع و مقصد
تمامی انحرافات تاریخی و اجتماعی ما
است . ذوب می شویم ، شهید می شویم
ولی مملکت ما درست نمی شود !
پول ما روز به روز ارزش خود را از دست
می دهد ، روز به روز منزوی می شویم و
جیب هایمان خالی می شود !
پروژه های انجام نشده ، و پروژه های
انجام شده ، هیچ فرقی ندارند !
در ناتوانی ما سهیم هستند .
و هله هله مرکزیت کلان ، پیرامون خرد
و کوچک را هر روز کوچکتر و بی دفاع تر
می کند !
@navidazerbaijan
🔴اهریمن شکل خاصی ندارد !
.
🖌عیسی نظری
▪️راست اش فرشته ها هم شکل خاصی
ندارند .
آنچه در ذهن ما جولان می دهد ، یا اهریمن و یا فرشته ، ساخته ذهن انسان
است . قیافه انها را نیز ذهنیت ما می سازد .
خاستگاه آگاهی ما ، ذهن ما است ، از
یکی فرشته بسازیم یا شیطان درست
کنیم !
آن روز فیلم (( سان میکله یک خروس
داشت )) را دیده بودم ، فاصله سینما بلوار تا کوی دانشگاه تهران را پیاده رفتم .
به اتاق دوستم رفتم ، دست هایش پانسمان شده بود !
نگران و ناراحت پرسیدم :
رضا چی شده است ؟
با بی تفاوتی گفت :
دستهایم را با سیگار و منقل برقی سوزاندم !
-- برای چه ؟
-- برای اینکه بدانم چقدر می توانم مقاومت کنم !
وحشتناک بود ، منهم در این وحشت نقشی داشتم ، گفتم :
پسر ! وقتی آنچنان روحیه ای داری که
خودت را بسوزانی ، کسی نمی تواند ،
تو را بشکند !
برای شکستن تو باید ، این اعتماد به خودت را باید از بین ببرند !
دوستی از دوست اش پرسید :
هواپیمای به این بزرگی چگونه می دزدند ؟
دوست اش جواب داد :
اینجوری که نمی دزدند ، منتظر می شوند ، برود آسمان ، کوچک بشود ،
اندازه قوطی کبریت ، آنوقت می دزدند !
▪️پسر جان اول کاری می کنند که خودت را و روحیه خودت را ببازی ، پرده های نمایشنامه را هم پائین می آورند و تو شروع می کنی به نوشتن ، از سر پیاز
تا ته پیاز ! اگر روحیه داری ، خودت را نبازی ، مسخره شان می کنی !
اگر خودت را باختی ، به چیزهائی که
نکردی اعتراف می کنی ، حالا دیگه اونها ، مسخره ات می کنند ، چون می دانند که دیگه خودت را باختی !
ببین رضا ، مثل اینکه راه را اشتباه رفته ایم ، نتیجه را می بینم ، تو خودت را شکنجه می کنی !
لازم نیست ساواک چنین کند !
رضا همانند پیشگوئی دانا جواب داد :
عیسی من به سن و سال کار ندارم ، تو
لیدر منی ، ولی اگر سر راهم قرار بگیری ،
مقابل من بایستی ، می زنم !
رضا جان !
میدانم ، حتی لطف می کنی ، لازم نیست ، مقابل تو باشم ، در کنارت هم
باشم ، می توانی بزنی !
صد ها بهانه است ، ترسیده بود ، می خواست خودش را تسلیم کند ، گروه را
به خطر می انداخت ، دیگه به پاسبان ها
دل رحم شده بود ، خصلت های طبقاتی اش ، عود کرده بود ! دیگه یاد عشق های
نوجوانی خود می افتاد ، از رزم نمی گفت ، سعی میکرد ، بقیه را هم دلسرد
کند ، و صدها از این خزعبلات ....
رضا من می ترسم !
رضا با خشم گفت :
از مرگ می ترسی ؟ اما من از مرگ نمی ترسم !
خندیدم ! و گفتم :
رضا ، آدم عاقل از مرگ می ترسد ،
از کشتن دیگری هم می ترسد ! برای
همین وحشت می کنم ! که تو از مرگ
خودت و مرگ دیگری نمی ترسی !
اگر یکی را بزنی و یا تو را بکشند ، خودم را نمی بخشم !
رضا لبخندی زد و گفت :
من بچه نیستم ، از اینکه به فکر من هستی ، ممنون تو نمی شوم ! لطفا پیامبری ات را به جای دیگری ببر !
من راه رهائی را یافته ام و به این سادگی از دست نمی دهم .
تو اگر خسته شدی ، برو کنار ، رودر روی
ما نباش !
گفتم :
دوست من ، اهریمن شکل خاصی ندارد ،
ما خودمان بر اساس ذهنیت خودمان به
آن شکل می دهیم !
@navidazerbaijan
به جای طنز هفته !
🔴صمد آقا از شهر می آید !
🖌عیسی نظری
🔹در روستای ما فردی زندگی میکرد که اسم آن صمد نبود ، من برای اینکه به عبا و قبای کسی بر نخورد ، این اسم قلابی را
بکار برده ام !
صمد روزی به شهر خوی می رود ، حین
رفتن به گاراژ اتوبوس به فردی ندانسته
تنه می زند .
آن فرد ناراحت می شود و می گوید :
عمی کورسان ؟
صمد زبان اش بند می آید و تن اش
به لرزه می افتد !
ولی حرفی نمی زند . پس از ساعت ها
معطلی بالاخره ساعت سه فرا می رسد و
شورلت عمو سلیمان راه می افتد !
راست اش با عمو سلیمان هم محله بودیم ، برایش ( جن سلیمان ) می گفتند ،علت آن هم تنها کسی توی روستا
بود که هم شورلت داشت و هم می توانست ان را براند !
پس لابد سرو سری با اجنه داشت ، و
الا معنی نداشت ، هزاران نفر در روستا
بودند که نه اتوموبیل داشتند و نه
می توانستند ، اتوموبیل برانند !
🔹صمد آقا ی ما وقتی توی صندلی خود
نشست ، کامل به توی صندلی چسبید که
مبادا آن خوئی که برای اش تنه زده بود ،
دوباره سرو کله اش پیدا بشود !
هله هله اگر لشکری هم از اعوان و انصار
و خانواده و اهل بیت هم همراه بیاورد ،
خر بیار و باقالا بارکن !
بالاخره شورلت به روستا رسید و صمد هم مثل عده ای از مسافران جلوی قهوه
خانه ولدلی پیاده شد و الباقی مسافران
در جلوی مسجد پیاده می شدند .
صمد به سرعت به خانه خود رفت و قبل
از هر کاری به پشت بام خانه خود رفت ورو کرد به شهر خوی و
داد زد :
آهای ! اگر مردی بیا بیرون ، اینجا هم نیائی ، بیا ائواوغلی ، منهم می آیم آنجا ،
مرد ناحسابی توی شهر خوی مرا غریب
گیر آورده بودی ؟
فکر کردی ، من تنها هستم ، آقای کارتر
بتو می گویم ، ببخشید قاطی کردم !
آقای خوئی به تو می گویم ، اگه مردی
بیا بیرون ، فقط توی شهر خوی ، کرکری
می خوانی ؟
ممی جان هم پسر صمد آقا بود ، توی حیاط بالا و پائین می پرید و می گفت :
دده ! دده ! بیر تپیکده ور حوتون نن !
( یعنی پدر یک لگد هم از عوض من بزن به کون اش )
زن اش هم که سنبله نام اش بود ،
مضطرب و نگران گاه وارد خانه می شد و
گاه به حیاط خانه می آمد و داد می زد :
جیگرت خون بگیره ، ممی تو دیگه کارت
نباشه ، بابات داره خون به پا می کنه ،
بس نیست ؟
🔹آشفته بازاری که همسایه ها از در و دیوار خانه صمد بالا می رفتند تا وقایع ان روز
صمد تکمیل شود !
چند ساعتی نگذشته بود ، که شرح ماجرا
زبان به زبان و سینه به سینه در روستا
و روستاهای اطراف پخش می شد .
صمد از شهر بازگشته وبلافاصله یک جنگ
تمام عیار و شهر و روستائی راه انداخته
بود .
خدا اگر رحم نمی کرد و در و همسایه
هم قاطی جنگ می شدند ، الان جنگ
قفقاز تمامی آسیا و خاورمیانه را در می
نوردید !
هر چی بود به خیر گذشت !
@navidazerbaijan
🔴پرسش و پاسخ
🖌عیسی نظری
🔹در یکی از کشورهای اروپا در خانه فرهنگی آذربایجانی ها بودم و قرار
بود ، راجع به مسائل فرهنگی و از جمله
هویت طلبی ، سخنرانی کنم ، مسئول
سالن پیش من آمد و گفت :
جسارتا ایرانی ها که در این سالن سخنرانی دارند ، پس از پایان سخنرانی ،
جلسه را ترک می کنند ، در حالیکه مردم
در مورد اظهارات سخنران ، برایشان
سوال ایجاد شده است و می خواهند
از سخنران پرسش نمایند و جواب بشنوند .
گفتم : کاملا درست است ، من اصلا مایل
به سخنرانی نیستم ، دلم می خواهد جلسه با پرسش و پاسخ باشد ، تا من بدانم ، چه موضوعاتی در ذهن هموطنان
من جولان می دهد ؟
این روش تعلیم و تربیت خاص اهالی منبر است ، می روند ، بالای منبر و یک ساعت یا نیم ساعت فرمایش می کنند و
از منبر پائین می آیند ، و می روند ! اگر فردی بسیار سمج و پررو باشد ، می تواند در محل کفش کن یک چند لحظه ای یک
سوال ناقصی را مطرح که آنهم سرپائی
بوده و معمولا جوابی نمی شنود .
من برای نیم ساعت سخنرانی در مورد
هویت طلبی حاضرم تا پایان سوالات
هموطنان ساعت های متمادی در جلسه
بنشینم و به سوالات پاسخ بدهم ، در حد وسع خودم !
🔹همیشه این ایراد را به اهالی منبر و مسجد ، داشتم .
روحانی به بالای منبر می رود ، این امری
سنتی است ، برای اینکه صدای سخنران
به همه حاضران برسد !
وقتی الان بلندگو های مدرن به منابر
راه یافته دیگر بالا نشینی معنی ندارد ،
باید پشت میکروفون برود و حتی به
سوالات پاسخ بدهد !
لطفا دوستان کم این پرسش را بفرمایند !
که چرا من کاندید نمی شوم ؟
من دوست ندارم که تحت تسلط دیگری باشم ، بدین سبب از روزنامه کیهان بیرون آمدم و به دادگستری رفتم ، و
پانزده سال است که وکالت می کنم که
تحت تسلط خودم باشم !
در تورکی می گوئیم (( منه جوجه باستیرماخ دوشمز ))
اگر روزی دیدید که من کاندید مجلس و یا شورا شده ام ، حتم بدانید که آن روز
به ایده ال های خود در مبحث هویت طلبی خائن بوده و خیانت کرده ام .
🔹کسانیکه چه خارج نشین و چه داخل نشین در خصوص سابقه قضاوت من
(آنهم نه یک و یا دو سال ، سی سال )
هله هله نه در کل ایران فقط در شهر
اورمیه ، انگاری آنرا تازه کشف کرده اند ،
باید بگویم بیش از دویست و هشتاد
خاطره نوشته ام که بیش از هشتاد خاطره آن ، خاطرات خدمت قضائی من
است .
پس بابالی ! آنکس که محاوره های عاشقانه مرا زمزمه می کند ، او نیز
آن زمزمه های عاشقانه را از خودم
شنیده است !
🔹مردم به همان اندازه که از لیدر های
انتصابی تمام عمری خسته شده اند ،
از لیدر های انتخابی غیر انتخابی هم خسته وفرسوده شده اند .
بدین جهت وقتی می شنوند که ای مردم
این افراد را من ( رهبر شما ) انتخاب
نکرده ام ، این ، انتخاب جوانان است ،
باور که نمی کنند هیچ به این یا ساده دلی و یا ساده فرض کردن مردم می خندند ، اگر جوان قرار بود لیست بدهد ،
پس چطور همان منتخبین شما را اعلام
کرده اند ؟
حداقل برای باوراندن مردم ، لازم نبود
یک کاندید جوان هم معرفی شود ؟
سوال های شما مردم عزیز معمولا بدون
جواب است ، چون رهبران بدون انتخابات چه در خارج و چه در داخل
بدون مسولیت شهروندی است ، وقتی
به نمایندگان رای داده خودتان نمی توانید ، نقدی بکنید و یا سوالی بکنید ،
به لیدر های بدون انتخابات اصلا و ابدا
نمی توانید ، نه سوالی بکنید و نه نقد و ایرادی !
رهبران بدون انتخابات همانند رئیس جمهور و یا سایر قدرتمندان غیر قابل نقد هستند ، اگر به رئیس دولت نقدی و انتقادی کردی لابد مزدور خارجیان هستی !
و اگر به رهبران خود خوانده و انتخاب
نشده ، نقدی و یا ایرادی گرفتی ،
لابد مزدور جمهوری اسلامی هستی ،
اوسته لیک کشف کرده اند که گویا
من زمانی به جمهوری اسلامی خدمت
کرده ام !
چون حتی سواد درک کارمند کشوری را
با مستخدم دولت ندارند !
من کارمند دولتی نبوده ام ، من کارمند
کشوری بودم !
برای من حیدر ابد با دولت قدر قدرت
هیچ فرقی نداشت !
🔹قاضی بیطرف است و اگر قانون غیر
عادلانه است ، نمایندگان مجلس آن را
مصوب و برای اجرا فرستاده اند !
نمایندگان ما همراه موکلین خود به دارائی می روند که کم مالیات بگیرد ،
یا همراه او به دادگستری می روند که
ساختمان های باغات را خراب نکنند ،
و یا به قاچاقچی ها زندان ندهند !
در حالیکه مالیات زیاد - تخریب
خانه باغ ها و زندانی نمودن قاچاقچی
را خودشان تصویب و به اجرا فرستاده اند !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۲ )
قلّه نظرگاه یا دروغ مقدس !
🖌عیسی نظری
🔹گروه کوهنوردی ما اسلامی ها ، از گروه کوهنوردی چپی های دانشکده حقوق جدا شده بود .
برای قله های نزدیک شهر تهران و یک روزه برنامه می چیدیم ، قلّه هائی که قبلا رفته بودم .
اون هفته برنامه ای برای به نظرم سرکچال تنظیم کردیم ، سر صبح گروه
از روستای فرحزاد بالا کشیدیم ، حرکت
گروه کند بود ، دختری در بلندی های
کوه دچار مشکل تنفسی می شد !
من اطلاعات کمی در این مورد داشتم ،
ولی می دانستم که باید دقت کنیم ، هر
چه بالاتر برویم بر خلاف تصور توده مردم اکسیژن کمتر می شود و برای
چنین افرادی ممکن است خفگی دست
بدهد !
معارف هم با همان سنگینی بدن اش
با ما بود ، پیش من آمد و گفت :
عیسی وضع آن دختر خوب نیست ،
مشکل تنفسی دارد ، راست اش را بخواهی ، من خودم نیز چنین مشکلی
دارم ، هر چه بالاتر می روم ، تنفس
برایم سخت تر می شود !
🔹من در آن سال ها که با گروه کوهنوردی چپی ها به کوه می رفتم ، با چنین وضعیتی روبرو نشده بودم !
حالا مانده بودم ، چه تصمیمی به عنوان
سرپرست و جلودار گروه باید بگیرم !
گفتم : معارف برنامه باید تا سرانجام
عملی شود ، برنامه ناقص یک شکست
است که من تحمل آن را ندارم !
سعیده در همین موقع آمد و گفت :
عیسی آن دختر دیگر نمی تواند ، تنفس
کند !
در کمره مسطح یک تپه بودیم ، پائین آن
دره ای بود که آب روان بود .
تصمیم گرفتم خانم الف را در همان جا
اتراق بدهم و معارف را به عنوان مددکار
در کنارش قرار بدهم !
اما دلم نمی آمد ، انها از چشم خودم دور باشند ، هر وقت بر می گشتم ، آنها را
می دیدم ، بالای تپه رسیدیم ! به رضا
گفتم : اگر از همینجا برگردیم ؟
-- این یعنی برنامه ناقص !
-- ببین اگر از این تپه بگذریم ، دیگر
از حال و روز آن دختر بی خبر خواهیم شد .
-- معارف پیش او است !
-- بدتر ، معارف خودش هم همان مشکل
را دارد !
بالای تپه بچه ها را جمع کردم و گفتم :
دوستان !
به لحاظ یک امر فرس ماژور ، قله انتخابی را تعویض کردیم ، قله سرکچال
نمی رویم ، از همین قله بر می گردیم !
یازرلو با صدای بلند پرسید :
عیسی ، اسم این قلّه چیه ؟
شوکه شدم ، آنجا اصلا قلّه نبود ، اما
دروغی گفته بودم که باید ادامه می دادم ، این یک دروغ مصلحتی و شاید
هم مقدس بود ، بدین جهت گفتم :
اسم این قلّه نظرگاه است !.
برگشتیم و همراه دو نفر مانده ، به پائین دره و کنار آب رفتیم !
غریبی قضیه آنجا بود ، که چند هفته
بعد یکی از دانشکده ها در برنامه کوهنوردی خود نوشته بود :
این هفته ؛ صعود به قلّه نظرگاه !
@ navidazerbaijan
🔴"سو"دئییبدیر منه اولده آنام
سو"دئییبدیر منه اوولده،آنام آب کی،یوخ
یوخو" اؤیرتدی اوشاقلیقدا منه،خواب کی،یوخ
ایلک دفعه کی،"چؤ رک"وئردی منه
نان دئمه دی
ازلیندن منه "دوزدانه"، نمکدان دئمه دی
آنام ،اختر دئمه یبدیر منه،"اولدوز "دئییب او
سو دوناندا،
دئمه ییب یخدی بالا،"بوز"دئییب او
"قار" دئییب ،برف دئمه ییب،
دست دئمه ییب"ال"دئییب او
منه هئچ واخت بیا
سویله مه ییب،"گل"دئییب او
یاخشی خاطیرلاییرام،یاز گونو آخشام چاغی لار
باغچانین گون باتانیندا کی،ایلیق گون یاییلار
گل:-دییه ردی،-داراییم باشیوی ای نازلی بالام!
گلمه سن گر،باجیوین آستاجا زولفون دارارام
او دئمه زدی کی ،-بیا شانه زنم بر سر تو
گر نیایی بزنم شانه سر خواهر تو
بلی،داش یاغسادا گؤیدن،سن او سان من ده بویام
وار سنین باشقا آنان،واردی منیم باشقا آنام
اؤزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم
ائلیمه مخصوص اولان باشقا دیلیم واردی منیم
ایسته سن قارداش اولاق،بیر یاشایاق،بیرلیک ائدک
وئریبن قول-قولا،بوندان سورا بیر یولدا گئدک
اولاٌ،اؤزگه کولک لرله گرک آخمایاسان
ثانیا،وارلیغیما،خالقیما خور باخمایاسان
یوخسا گر زور دئیه سن میللتیمی خار ائده سن
گون گلر،صفحه چؤنر،مجبور اولارسان گئده سن
شعر: مرحوم پروفسوردوکتور محمد تقی زهتابی"
@ navidazerbaijan
🔴دوم اسفند روز جهانی زبان مادری
صلوات می فرستید یا دست می زنید ؟
🖌عیسی نظری حقوق دان، روزنامه نگار
▪️برای اینکه به اراده مجلسی پی ببرید ،
نگاه کنید که درست و حسابی ، دست
می زنند و یا صلوات می فرستند !
من سال ها در این جلسات شرکت کرده ام و برایم عمل هر دو طرف مقبول
بوده است اما در عمل نه صلوات فرستادن شان و نه دست زدن شان
مقبول نبوده است !
عده ای زیر میز و یواشکی دست می زدند و عده ای دیگر لب هایشان زیر زیرکی می جنبد ولی صدائی از آن بلند نمی شود .
یعنی نه درست و حسابی صلوات می فرستند و نه درست و حسابی دست
می زنند !
چنین مجالسی معمولا هم اراده ای به
کار ندارند !
▪️دولت ها هم در یک سطح دیگری همین گونه اند ، حرف هایشان هم تقریبا چنین است ، حتی بدتر از این هست ، حرف ها و عمل های متناقض و متضاد و یا قول یکی و انکار دیگری و نامتعادل بودن قول و قرار هایشان ، مسخره بازی و قول دادن انتقام های سهمآگین و بسیار
سخت و دهشتناک و زدن زمین های خالی و خودی ها و الی ماشاءالله !
من در آن جلسات به حضار همواره تذکر
می دادم :
آقایان ! صلوات می فرستید ، واضح و
غرّا و اگر هم دست می زنید ، باز واضح
و آشکار ، یکی را انتخاب کنید !
دولت نمی دانم چندم !
▪️الان در دنیای مدرن و به روز شده ، ممنوعیت تحصیل به زبان مادری و انکار
زبان دیگری و از بین بردن آن ، به معنی
کشتن شهروندان منسوبین آن زبان است ،
حتی به کشتن شهروندان قناعت نمی کنند ، آن را (( ژنو ساید )) معنی می کنند ، یعنی نسل کُشی معنی می کنند !
معنی این حرف این است که شما دولت های صد ساله ایران جنگ با ملل ایرانی
را انتخاب کرده اید ، یکبار برای همیشه
این جنگ احمقانه و بی هدف را تعطیل
کنید ، ملت ها را نکشید ، طرفی نمی بندید ، در نهایت آپارتاید مغلوب شد ،
آپارتاید زبانی هم از بین خواهد رفت و
شما ذره ای نفع نخواهید برد !
زبان فارسی را هم از این جبهه ناپایدار
نجات می دهید و حتی بیشتر به آن
خدمت می کنید ، مردم زبان خود را
فرا می گیرند و به عنوان زبان مشترک
ملل ایران بیشتر شکوفا می شود !
دولت پرشکوه خدائی و یک دست اسلامی از ستم پهلوی و ایرانشهری های
جفاکار به ملت های بزرگ ایران از
عرب و لر و بلوچ و هله هله ملت بزرگ
تورک ایران خجالت بکشید !
▪️تورک ها هزار سال بر این مرزوبوم
حاکمیت داشتند ولی یک روز زبان شما
و دیگران را ممنوعه اعلام نکردند ، شما
صد سال است به حاکمیت رسیده اید ،
ممنوعیت زبانی سهل است که هر روز
در ادارات شما در ثبت اسامی مردم ،
در اداره ثبت احوال و اماکن و تابلو های
مغازه های مردم و در ارشاد و سیاست
رد کتاب های تورکی و هزار نوع ادای
ضد تورکی ، که با انکار زبان ما به عنوان
زبان ایرانی ، جنگ وحشتناک نسل کشی
را بر این ملت تحمیل کرده اید !
ملت ما گریزان از سلاح راه مدنی و صلح
را انتخاب کرده است ، از ملت ما شرم
کنید ، به این جنگ خانمانسوز پایان
بدهید .
قسم به خدا ، دارد دیر می شود !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۷۹ )
سی سال در دادگستری شهرستان و استان
🖌عیسی نظری قاضی بازنشسته دادگستری
🔹من تازه استخدام شده بودم ، جنگ هم آغاز شده بود ، روز اول که فرودگاه مهرآباد رفتم ، بمباران هم شروع شد
سوم مهر توانستم خودم را به
اورمیه برسانم ، مدت کمی دادیار بودم
بعد دادرس و بعد مدتی رئیس دادگاه
کیفری دو اورمیه شدم .
در این مدت جنگ ادامه داشت ، دهه شصت بود ، برای حل مسئله ای به اتاق
معاونت دادگستری رفتم .
معاونت که از قضات قبل از انقلاب
بود ، مشغول صحبت با تلفن بود ، از
جای اش نیم خیز شد و تعارف به
نشستن کرد و به انطرف گوشی گفت :
چند لحظه صبر کنید ، شاید همکارم نیز
بخواهد !
و بعد رو به من کرد و گفت :
آقای نظری ، جنگ شدت گرفته و ممکن
است به منطقه ما نیز سرایت کند ،
من از فرمانداری تقاضای آرد کرده ام ،
اگر می خواهی برای تو هم سفارش
بدهم ؟
🔹گفتم : نه ممنون ! من آرد نمی خواهم !ایشان هم قول و قرار و تعداد گونی ها را مشخص کرد و تلفون را قطع کرد .
یک چائی برایم سفارش داد و گفت :
شما جوان هستید ، جنگ را ندیده اید ،
اگر وضعیت خراب شود ، نان پیدا نمی شود !
گفتم : قربان من جای آرد را می دانم ،
اگر نان پیدا نشد ، آنوقت دنبال آرد
می روم !
گفت : کجاست ؟
گفتم : خانه شما ! منکه نمی گذارم
زن و بچه ام گرسنه باشد !
کمی قیافه اش بهم رفت و با ناراحتی
گفت : گفتم برایت سفارش بدهم ، من
برایت آرد نمی دهم !
منهم با صدای بلند گفتم :
به زبان خوش ندهی ، خوب منهم می کشمت !
🔹مردد چند لحظه ای سکوت کرد و بعد
گفت :
تو در پایتخت به که می نازی ؟ که اینچنین حرف می زنی ؟ بازرس مرکز
همین چند ساعت پیش در باره تو می گفت .
گفتم : چی می گفت ؟
گفت : می گفت این انقلابی ها هم ،خاص
هستند ، از نظری تعریف کردم که چقدر
پاکدست و تمیز است ، جواب داد ؛ جناب
عسگری چون نیاز ندارم ، اگر نیاز داشتم
منهم دزدی میکردم !
پسر ، این حرفی است که به بازرس بگویند و یا منو تهدید می کنی ، می کشم
چیه ؟ گزارش کنم ، چی جواب می دهی !
-- خوب ! گزارش کن ! به بازرس هم بگو
او هم گزارش بنویسد !
قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم :
این از معاونت تشکیلات قضا که آرد
احتکار می کند و اون از بازرس تشکیلات
که یک حرف راست شنیده ، منقلب شده
است !
وبعد قاه قاه خندیدم ، گفتم :
شوخی کردم عزیز ، من دیگر انقلابی
نیستم ، البته ضد انقلاب مصطلح هم
نیستم ! یعنی غیر انقلابی هستم !
جناب معاون من در ایام محصلی با
کارگری به نام جعفر کار می کردم !
می گفت من کارگرم ، دزد نیستم ،
ولی اگر کار پیدا نکنم ، دزدی می کنم !
عیسی جان ، من زن و بچه دارم .
این حرف سال هاست مغز مرا چون
موخوره می خورد ! روح ام را می جود !
@navidazerbaijan
🔴صلح پایدار در ایران و جهان
🖌عیسی نظری
🔹اسطوره سازان و اسطوره خواهان در همه جای ایران و جهان می توانند ، منشا
فساد و جنگ شوند .
ولی رئالیست ها ، واقعیت گرایان همواره
می توانند ، منشا صلح شوند .
شاهنامه یا داستان های رستم و سهراب
یک اسطوره سازی هست ، خوب است
برای ملتی که شعور و درک اسطوره و
حماسه را بداند ، این حماسه گرائی و
اسطوره سازی برای ملتی که شعور و درک داستان حماسی و اسطوره ای را
با واقعیت های تاریخی و سرزمینی بداند ، بسیار خوب و به جا و پسندیده
است ، اما برای کسانی که شعور درک
انها را ندارند ، همواره منشا فساد و اختلاف و جنگ و خونریزی است .
🔹آرش کمانگیر یک شعر حماسی و یک
اسطوره است ، اما برای آدم با فهم و شعور ، باید یک دیوانه و احمق به تمام
معنی بود تا حد و مرز کشورمان را با
کشور های همسایه با این تیر کمان معین
نمود !
این تیر و کمان تا کنون ده ها بار دور جهان را گشته و هنوز هم ره می سپارد !
این جهان گیری ها و اسطوره ها از بخشی از ملت ما یک شوونیست و خود
شیفته هائی ساخته است که شستشوی
مغزی شده اند و همزیستی انها نه با جهان که با سایر ملل کشورمان نیز غیر ممکن است .
🔹با یک همیشه کاندید در شهرمان در یک کانالی بحث و گفتگو می کردیم ، گفت :
هر بلائی سر ایران آمده از طرف کشور
توران بوده است !
گفتم : ببخشید توران چه کشوری است ؟
در کدام سمت ایران قرار دارد ؟
گفت :
برو شاهنامه را بخوان تا بفهمی !
گفتم : شاهنامه یک داستان حماسی است ، افسانه ی اسطوره ای است !
واقعی و تاریخی نیست .
جواب داد : یعنی تو راست می گوئی ،
ولی فردوسی با آن عظمت دروغ می گوید ؟
این را در یک کانالی می گوید که بیشتر از
دو هزار وپانصد نفر عضو دارد !
این آدم هیچکاره ، همه کاره شهر ما است !
من دیدم این آدم فرق افسانه و تاریخ را
نمی داند !
مثل این است که کسی در این دنیای
مدرن فرق بتمن و انسان عادی را
نفهمد !
اما این ادم ها با هر نوع اندیشه نو ،
حرکت و جنبش نو مخالف هستند ،
برای اینها مرده ها مهم تر از زنده ها
هستند ! چون مرده ها چیزی نمی فهمند ،
و برای خزعبلات اسطوره ای این اقایان
و بعضا خانم ها ، اعتراضی ندارند !
مرده ها برای ده ها شغل یک فرد در حال
جان کندن اعتراضی ندارند ، برای بیکاری
کل جوانان یک شهر و یا روستا هم اعتراضی ندارند .
برای جفنگیات و خزعبلات افکار باستانگرائی سکوت می کنند ، برای
همین مورد تفقد و احترام این مرده پرست ها هستند .
🔹یک مرده از باغ رضوان همین شهر خودمان بلند شود و به نابسامانی
همان گورستان اعتراض کند ، تمام
سنگ های گور اش را تکه تکه می کنند .
برای این نوع ابنا بشر و آدم ها تنها
ضدیت جنبش و حرکت است ،
اگر همه مثل مرده ها باشیم و حرف
نزنیم ، انتقاد نکنیم ، می شویم علامه دهر ، استاد ، امان از آن روز که جمله ای
بگوئیم که آقا جان ، توران کشور نیست ،
داستان است ، اسطوره است !
در حال صفت استادی و علامه دهر بودن
زایل می شود و می شوی کسی که
گویا در رگ هایش به عوض خون ، شراب جریان دارد !
زر هو باس گازا کیم توتار سنی !؟
@navidazerbaijan
🔴یادواره شهدای یکان علیا
🖌عیسی نظری
🔸خاک به تنهائی هیچ نیست ، می توان در مشت گرفت و آن را پاشید !
به چشم دوست و یا دشمن ، خاک یکانات
به چشم دوست نمی رود !
حتی اگر باد بوزد ، حتی اگر طوفان باشد .
خاک ما تنها خاک نیست ،سنگ است ،سنگ های آغشته به خون ،
بزرگترین سنگ روستای ما ، مزار جوانان
و پدران ما نیست ، حتی مزار کودکان مان نیز نیست ، مزار زنان ما است ،
وقتی زنان مطمئن شدند که مردانشان
کشته شدند و روس ها وارد روستا
خواهند شد ، دسته جمعی مرگ را
انتخاب کردند و خود را از صخره قالا
داغی ( آرواد اولن دره سی ) به زیر
انداختند .
خون جوانان ما ، خون پدران ما ، خون زنان ما هنوز هم می جوشد ،
و بدین جهت خاک ما ، تنها خاک نیست ،
خاک ما به وطن ارتقا یافته است .
و تنها خاک وطن ، یکان نیست ، که سرتاسر این خاک به خون مردان و زنان یکانات آغشته شده است .
در سلماس و اورمیه در مقابل داشناک های قاتل ، رودر روی جیلو های مهاجم
در چالدران ، در گیلان در رشت و در
تبریز در مقابل هجوم روس ها ، در
مشهد ، در بندر عباس مقابل استبداد ،
در واقعه مشروطه در خوی و مرند ،
در واقع هیچ نقطه ای نیست که خون
ما نقشی در آن نداشته باشد .
یاد این شهیدان جنگ ایران و عراق ،
در زمانی بزرگ داشته شد ، که امپریالیسم چنگ های خود را آماده می کند ، تا بر خاک ما بیاندازد !
و ما در هیچ زمان از دشمن غافل نمی شویم ، ممکن است قهر کنیم ، ممکن است ناز کنیم ، ممکن است خود را به
تجاهل بزنیم ولی از دشمن غافل نمی شویم .
🔸من کسی نیستم که همرنگ جماعت شوم و دشمن دشمن بگویم ولی دشمن ما خیالی نیست ! قاتلین پدران ما در نقطه
نقطه این مرز و بوم ، اینک برای چنگ
اندازی دوباره بر این وطن با امپریالیسم
همدوش می شوند و در حسرت شاهنشاهی ربع پهلوی آرزوی حمله آمریکا
به وطن ما می شوند و دشمن شان ما صاحبان این وطن هستیم !
در این یادواره معنی دار و در این زمانه
پر بلا ، آنچه برای من پُر معنی بود ،
اهدای لوح تقدیر ، یادواره شهدای ، هشت
سال دفاع مقدس روستای یکانعلیا ( ۲۴ شهید سر افراز ) از طرف اهالی و شورای
اسلامی یکانعلیا و پایگاه مقاومت شهید
حسن جان جانی ، با عنوان سردبیر نوید آذربایجان ، به من بود .
🔸هم بازی های دوران کودکی من در آن
روستا برای من تعریف می کردند که
هنوز شماره های نوید آذربایجان را در
خانه های خود دارند ، به خصوص آن
مقاله ی زندگی در یکان خود یک جنگ
تمام عیار است !
این یاد واره در مسجد جامع روستای
یکان علیا برگزار شد ، دو مطلب را باید
یاد اوری کنم که همواره مورد خواست
من نیز بوده است ، برخی از شیر زنان
نه در قسمت بالا خانه مسجد که همراه
مردان و در میان مردان حضوری شرافتمندانه و در شان زنان روستا
داشتند .
مگر نه اینکه مردان شهید روستا را هم ،
زنان بار آورده بودند .
شاید برای اولین بار زنان و مردان روستا
با مسئولین و سرداران و الیت و روشنفکران خود ، روزنامه نگار و خبرنگار و نویسنده و شاعر و مداح و روحانی ، همگی در یک صف
بودند ، کانهم بنیان مرصوص ....
از مردم و اعضای شورای اسلامی یکانعلیا ، محمد جلال زاده ، حسن نوری
و مریم ملا زاده و بهرام خضرلو تشکر
و دست مریزاد می گویم .
@navidazerbaijan