🔴 آقای دکتر پزشکیان!
اگر رئیس جمهور بودم !
🖌عیسی نظری حقوقدان، روزنامه نگار
▪️بعضی مسائل و قضایا نیاز مند پول و برنامه است یعنی اگر کارشناسان برنامه ای ندهند و سرمایه ای برای اجرا نباشد ،
زمین می ماند و اجرا نمی شود ؟
اما برخی دیگر چنان نیازی به پول و برنامه نیست ، فقط اراده لازم است ،
همین اول کار به اداره ثبت احوال شخصی اولتیماتوم می دادم که اگر به
یک نفر شناسنامه صادر نشود که این
اسم تورکی است و یا کوردی و یا گیلکی
است و هاکذا ، فرد خاطی به لحاظ عدم
ارائه خدمت به هموطنان بازخواست
می شود !
در مورد دین اسلام ، اسلام دینی است که
در خصوص نام اشخاص هیچ قانون و قاعده ای وضع نکرده است .
اسامی مصطلح که به اسامی اسلامی
معروف شده ارتباطی به اسلام ندارند
و اسامی عربی هستند ، یعنی قبل از
نزول دین اسلام و قرآن وجود داشته اند !
▪️دوم - همین اولتیماتوم را به وزارت ارشاد می دادم که اگر یک کتاب پس از یک هفته اجازه نشر داده نشود ، مدیر و یا ناشر و نویسنده حق دارد با مسولیت خود نسبت به نشر آن مبادرت کند !
این تورکی است یا کوردی ، ارتباطی
به وزارتخانه ارشاد ندارد !
ارشاد مرجع راهنمائی و کمک به ناشران
و نویسندگان است و نه مرجع بازدارنده
نشر و کتاب ! وطن و دین هر دو برای
سعادت انسان ایرانی نازل و تشکیل شده
است ، نه برای اختناق و سانسور ( در زمان دولت موقت یک مقاله من در کیهان
سانسور شد ، کل تحریریه کیهان انجا را
ترک کردند ، روزی این خاطره را می نویسم ما چنین بودیم برادر ! حتی پس
از این مطلب آن خاطره را خواهم نوشت . )
▪️سوم - دستور می دادم که اهانت به ملل ایران ( ایران کشوری کثیرالمله است و تقسیم آن به ملت (فارس ها ) و اقوام ( سایر ملل پیرامون مملکت ) امری ضد بشری و ضد انسانی و از ابداعات شوونیسم پهلوی برای پی ریزی فروپاشی کشور متحد ایران است .
اگر فارس ها ملت هستند ، ما تورک ها
هم ملت هستیم ، زمانی فردی حق دارد
به ما قوم بگوید که طبق مراوده مساوی
به فارس هم چنین لقبی عطا نماید !
▪️شوونیسم برای بیشتر چاپیدن پیرامون انها را در حد یک قوم پائین می آورد و خود را در حد ملت می داند که تمامی حق و حقوق مال ملت است و اقوام چون همگی به اصطلاح تجزیه طلب و پان تورک هستند!! ، هیچ حق و حقوقی ندارند !
این گفته و نوشته من ، بسیار عیان تر
از آن است که برایش دلیل بیاورم !
کل نفت از زیر پای عرب بیرون کشیده
می شود ، کل دنیا از آن آباد می شود ،
الا خوزستان .
کل ابادی ایران از طلای
آذربایجان به دست می آید ، زنهار
از ساخت راه های بردن آن ، زنهار از
توجه به دریای آن !
کل مناسبات گشت و گذار مرکز با شمال
مازندران و گیلان است که نهایت گذشت
مرکز انها را محلی بنامد و محلی هم در ایران هرگز محلی از اعراب ندارد !
این گذشت هم برای خیر اموات اش
نیست ، نمی تواند به انها مارک پان تورک
و یا تجزیه طلب بزند !
▪️من اگر رئیس جمهور می شدم می دانستم که اینبار شانس آخرین است !
سون یول ، سون قلعه ! عدم موفقیت این پروژه ، برای کشور ما شکست آخرین خواهد بود !
گرچه بسیار زحمت کشیدیم که حداقل
نصف جمعیت پیرامون را به پای صندوق
رای بیاوریم ، مطمئن هستم که بار دیگر
چنین توانی نخواهیم داشت !
من اگر جای رئیس جمهور بودم ، به
کسانی که ملت تو را قوم نامگذاری
می کنند و سپس تو را متهم به قومگرائی می کنند ! یک معنی بیشتر
ندارد ، پیرامون مملکت برایت رای
داده و شوونیسم معروف به ایرانشهری
می خواهد که در به همان پاشنه سابق
بچرخد و پیرامون مملکت همچنان در
فقر و نداری و بی توجهی بماند تا شکم
مرکزیت زیاده خواه و ضد پیرامون کمی
بیشتر ورم کند ! بالا بیاید !
▪️سرت را بالا بگیر و فریاد کن ، آقایان
مرکز گرا های ضد پیرامون ، من فرزند
تورک هستم و طبیعی تر از خدمت به
ملل ایران چه می تواند ، باشد ؟
بگو من پیرامونی هستم و طبیعی تر از
اینکه به پیرامون برسم ، چه کاری می توانم ؟
تاریخ پس از یکصد سال منحوس برای
پیرامون و پیرامونیان ، پس از یکصد
سال زالو خواری و زالو پروری برای مرکزیت ضد پیرامون ، به تو ای پزشکیان
یک فرصت کوتاه داده است !
دیگر خود دانی !
@navidazerbaijan
🔴مردم ایران دیکتاتور ساز هستند !
🖌عیسی نظری
🔸البته همین اول کار بگویم که این صفت خاص ایران نیست در تمامی کشور های دیکتاتوری به نحوی مردم در ساخت آن مشارکت دارند !
اما این صفت دیکتاتور سازی در کشور ما
و توسط مردم کشور ما در واقع بی نظیر
و بی همتا است .
ضعیف ترین و نرم ترین آدم روی زمین
را بیاورید ، ما سر چند ماه و چند سال
مستبدی می سازیم که روی دیکتاتور های
عالم را سفید می کنند !
همان کسی که قبول نمی کرد که رئیس
جمهور شود و می گفت :
من اصلا ریاست بلد نیستم ، چند ماه که
بگذرد ، ادعا ی رییس جمهوری کل کشور ها را دارد که یکی کفایت نمی کند !
و اصولا جنگ های بین همسایگان یک
کشور بر سر همین مسئله در می گیرد !
وقتی من هستم و بدین خوبی که چشم های همه ایرانیان و جهانیان مات و
افسون شده اند و دیگران غیر از من
زشت و پلید و غیر انسانی اند ، چرا باید
با بودن من در منطقه یکی دیگر هم رئیس باشد ؟
و سپس در جهان ، وقتی من هستم و این
چنین خوب و نازنین ، چرا باید یکی دیگر
رئیس باشد ؟
🔸پایه تمامی امپراطوری ها همین صفت
است که ملل عالم برای خود می دوزند ،
و این دوخت و دوز را ملت ها بر هیکل
شاه و رئیس و امپراطور خود ، ترجیح
می دهند !
تا دیروز که اقای پزشکیان برای انتخاب
شدن تلاش می کرد ، هر چه می گفتیم ،
کم بود که زیاد نبود !
اما امروز او رئیس جمهور کشورمان است ، هر گونه افراط در شمردن محاسن
او ، به نوعی دیکتاتور سازی است !
او یک رئیس جمهور معمولی مثل سایرین
است ، نه قهرمان است و نه اصلا بابک
خرمدین و نه حتی ستارخان ؟
نه قهرمان است و نه پهلوان ، و وای
بر ملتی که نیازمند قهرمان باشد !
🔸بنده خدا ! دعوت شدی ، رفتی ستاد
مردمی فلان کس ، به نفع جناب پزشکیان
سخنرانی کردی ، اومدی پائین ، از بانی
ستاد تعریف نکردی !
آوف ! هیچ فرقی با یک شمر نداری !
از بند ناف مان که می برند ، همراه آن
برش ریا و تظاهر را هم بر اذهان مان
قالب می زنند !
شروع می کنیم از مسئول و یا مدیر
تعریف و تمجید کردن ، ناجی کشور ،
نجات دهنده دنیا و کهکشان ، قهرمان
برگزیده خدا که ماها فقط کشف کرده ایم ، اختراع اصلی توسط خدا و حین
بیرون آمدن از شکم مادر ، انجام یافته است .
منهم میگم یک چیزی کم بود ، ناقص بود ، پس من از زمانی که شکم مادرم
بوده ام ، رئیس بوده ام .
می گم چرا
🔸دوست داریم عنوان رئیس را ، بدمان
می آید که ما را مدیر و یا مسئول بنامند ،
ما از مادر که بزادیم ، رئیس بودیم ،
اگر تا امروز زبان بسته ایم ، از نجابت و
فروتنی ما بوده است .
بر شما منت نهادیم و خودمان را آشکار
نکردیم !
حالا دیگر راز آشکار شده است ، این منم
شاه شاهان ، لیدر کل جنبنده های جهان ، از نگهبان آفتابه های توالت های
بین راهی بگیر و بیا تا چمدان بر های
پنج هزارتومانی حیاط گمرک سرو ، تا
نگهبانان ورودی ادارات همه و همه رئیس تشریف دارند !
🔸آقایان رئیس و روسا !
هیچ مامور و مسئولی در سوئیس و انگلستان و اتریش از رئیس جمهور و نخست وزیر و شاهان مالزی ، اندازه این
روسای آفتابه های بین راهی ، پز ریاست
نمی دهند !
بابا انصاف کنیم ! هم ملت و هم دولت ،
بد جوری قدرت در ابتذال رئیس و ریاست غوطه می خورد !
جامعه مدنی نیازمند مدیران کار آی و
کار آمد است !
این روسای خود خواسته و خود پرداخته
که امروز رییس جمهور را یاری کرده اند ،
فردا می توانند ، بنیان های دیکتاتوری
را آبیاری کنند .
🔸در جامعه مدنی انتخاب ربیس جمهور و یاری کاندید برای انتخاب شدن و انتخاب کردن ، وظیفه انسانی و ملی هر کس است و امری معمول و روتین است .
هیچ امتیازی به هیچکس دیگر ندارد ،
حتی همسان کسی است که به دیگر
کاندید رای داده و او رای نیاورده است !
خودمان به خودمان امتیاز ندهیم ،
تمام کسانی که رای دادند و کسانی که
رای ندادند با تمام کسانی به کاندید پیروز
رای دادند ، با تمام کسانی که به کاندید
مردود رای دادند ، همگی برابرند !
این حکم جامعه مدنی است ، هیچکس
از تعریف و تمجید قدرت و رئیس جمهور
جدید نمی تواند امتیازی کسب کند !
اینگونه امتیازات شکل دادن به پایه های
استبداد و دیکتاتوری است .
@navidazerbaijan
🔴اندک اندک جمع مستان می رسند !
🖌عیسی نظری
🔹همواره گفته ام تحریم انتخابات عملی ضد مدنی است ، اما رای ندادن به لحاظ
نبودن کاندید مورد پسند ، حق مردم است .
همچنانکه رای دادن حق مردم است .
در دور اول انتخابات ، چه انها که به رای
دهندگان اهانت و فحاشی می کردند که
سه کانال صدای آمریکا - بی بی سی -
و اینترنشنال با کمال وقاحت انها را با افتخار رله می کردند و چه انها که به
انهائی که رای نداده اند ، اهانت می کردند ، هر دو از یک جنس هستند !
هر دو دیگری را صاحب هیچ حقی ندانسته و تنها عمل خود را معیار درستی
می دانند !
شهید بهشتی می گفت :
ستم بزرگ و کوچک ندارد !
جنگ وحشتناک است ، نکبت است ،
کسانیکه از جنگ نمی ترسند ، یا عقل
متعادل ندارند و یا از جنگ و خون
ارتزاق می کنند !
جنگ نابرابر با زنان و دختران یک شرم
جاویدان است ، هیچ بنده خدائی از
فلاکت و نکبت آن رهائی ندارد !
🔹در دور دوم انتخابات دیگر هیچ بهانه ای پذیرفته نیست ، یک طرف جنگ طلبان و تندرو ها هستند و طرف دیگر صلح طلب های کشور ، یک طرف شلاق به دست دنبال دخترانی است که درس
می خوانند و خواهان آزادی از قید و بند
سلطه مردان هستند و طرف دیگر فمنیست هم نباشند ، در پی برابری زن و مرد ایندو شرط حیات زندگی و تداوم
آن هستند .
🔹یک طرف کم و یا زیاد به سوی دمکراسی خیز بر داشته و طرف دیگر به سوی بنیاد گرائی باستانی که این باستانگرائی هیچ ربط و ارتباطی به دین و مذهب ندارد .
دین فقط دکانی شده است که جنس
نسیه می دهد ولی پول ان را نقد و جیرنگی می گیرد !
🔹اگر کسی باز هم استدلال کند ، که در پی کاندید اصلح می گردد و یا فرق ایندو
کاندید را نمی داند و یا اصولا در جمهوری اسلامی ، رئیس جمهوری فرقی
ندارد ، همان بهتر که در میان خوب و بد
در نوسان باشد !
مردمی که فرق صلح و جنگ را نمی دانند ، در اصل فرق مرگ و زندگی را
درک نکرده اند !
در اصل زندگی نقد و نسیه را درک ننموده اند !
در اصل فرق غم و شادی را نفهمیده اند !
در اصل شعور حفظ زندگی شخصی خود
را ندارند !
فردیت انسانی خود را گم کرده اند !
امروز دیگر هیچ بهانه ای نمانده است ،
روز جمعه هر کس شعور خود را بروز
می دهد !
شعارما :
سون یول ، سون قلعه :
پزشکیان ؛
هم استراتژی هم تاکتیک !
@navidazerbaijan
🔴آخرین پیام دکتر مسعود پزشکیان
هموطنان عزیزم
🔹ما دو راه پیش رو داریم. اول ادامه راهی است که ما را به اینجا رسانده است و دوم تغییر و اصلاح مسیر گذشته.
در این مدت در سخنرانیها، گفتگوها و مناظرات با دیدگاههای من و ۴ نامزد دیگر آشنا شدید. نیک میدانید که آنچه با آن مواجهیم رقابت چند نفر نیست، بلکه تقابل میان #دو_دیدگاه و #دو_راه است.
🔹راه اول کوبیدن بر طبل تفرقه و دشمنی و چنددستگی در داخل و اختلاف و تنش در سیاست خارجی است و راه دوم تلاش برای انسجام ملی و وحدت داخلی و تنشزدایی عزتمندانه در خارج است.
پرچمداران یک دیدگاه توهم تخصص در همه زمینهها دارند و طرفداران دیدگاه دوم دست نیاز به سوی عالمان و کارشناسان دراز میکنند و معترفند که برای حل مشکلات کشور ناگزیریم از تجربههای موفق ملی و بینالمللی استفاده کنیم.
یکی خود را قیم، ولی و سرپرست مردم میداند و دیگری خود را خاک پای مردم ایران مینامند.
🔹شما مردم بزرگ و فهیم ایران، اجازه ندهید دیگران برای شما و به جای شما تصمیم بگیرند. من به تنهایی نمیتوانم این وضع را تغییر بدهم. من یک رای دارم و شما میلیونها رای. با اراده و رأی خود، آینده را رقم بزنید و نشان دهید که قدرت در دستان شماست.
تا پیروزی قاطع در مرحله اول یک قدم مانده است. دوستان و آشنایان خود را همراه کنید. فرصتها همیشگی نیستند. شما تاریخ را میسازید. آرزوهای زیادی #برای_ایران عزیزمان داریم.
خاک پای ملت ایران
مسعود پزشکیان
@navidazerbaijan
🔴ترانه ای زیبا از خواننده نامی آذربایجان رحیم شهریاری در حمایت از دکتر پزشکیان
@navidazerbaijan
🔴با ورق های طرف مقابل بازی نکنیم !
🖌عیسی نظری
🔹در روزگاری مثل امروز که فقدان قانونگرائی و عدالت و انصاف ، از بیخ
و بن از مملکت رخت بر بسته و بنیاد همه چیز بر پول و پارتی بازی رقم می خورد !
در روزگاری که برگ برنده با خرافات و
گذشته گرائی عجین شده است !
انسان مدرن و چاغداش ، انسان خردمند و دموکرات ، انسان آزاده و شهروند نباید
با برگ هائی بازی کند که در مدت استحاله ملی ، ورق های برنده و در نتیجه ورق های بازی تاریخ معاصر ما
بوده است !
من فردی شیاد و کلّاش را به نام ( لال
سیّد ) محاکمه می کردم ، باسوادان
شهر تماس می گرفتند و می گفتند :
آقای نظری به خدا ما برای تو می ترسیم ،
هر کس به قداست و شفا بخشی این سیداعتقاد نداشته باشد ، سر یک هفته سنگ می شود !
می گفتم : آقای دکتر ، آقای مهندس ،
تا حالا دیدید که کسی سنگ بشود ؟
می گفتند :
ندیدیم ولی تا حال ایشان انکار کننده ای
نداشته است !
الان تو او را زندانی کرده ای !
گفتم : تا زبان باز نکند و در طول و عرض این شهر ، تمام چاپیده های خود
را به مردم بدبخت پس ندهد ، من سنگ
می شوم ولی این آدم نمی تواند با زبان
لال خود ، تمام زبان داران شهر را تیغ
بزند !
شش ماه دوام آورد و در نهایت زبان
باز کرد و کلاشی ها و کلاهبرداری های
خود را شرح داد ، که می شود یک
کتاب قطور نوشت !
می گفت :
وقتی از کسی پولی طلب می کردم و به
راحتی پرداخت می کرد ، متوجه می شدم ، کلاه سرم رفته !
در ادامه می گفتم ، این نصف هزینه
علاج است باید نصف دیگر را به سید
لالی در گلیرد طالقان بپردازی و چون
چنین سید لالی در آنجا نبود ، مرا
واسطه می کردند که پول را من به
ایشان برسانم !
🔹آقایان ورق های نشان دارِ بازی ، دیگر
نخ نما شده اند !
من قومگرا نیستم یعنی چه ؟
ملتی بزرگ و تاریخی را تا حد ، قوم و اقوام مانند خاله زاده و پسر عمه و دختر
دائی پایین می آورند و او را قوم می
نامند و سپس تعهد می گیرند که قوم گرا
نباشید و ما هم گول می خوریم ، نه
مطمئن باشید ، من قومگرا نیستم !
این ورق بازی باستانگرایان و شووینیست های ضد ملت ما است که به تو به عنوان قوم و قومیت چپانده اند و تو قول می دهی که همچون یکصد سال قبل حرفی از تبار و ملت خود به میان نیاوری !
🔹امروز سرنوشت هویت طلبی و اصلاح
طلبی بر هم منطبق شده است .
ماهم از پزشکیان عزیز جانبداری و
حمایت می کنیم !
فقط گوشزد می کنیم ورق های کهنه
بازی کهنه گرایان باید عوض شود و
الا نه کاری از دست اصولگرایان ساخته
است و نه اصلاح طلبان ، سران
اصولی ها و اصلاحات رییس جمهور
شدند و مقهور زمانه شدند و کاری
از دست آنها ساخته نبود !
امروز باید ورق های بازی عوض بشود ،
و الا در بر همان پاشنه خواهد چرخید و
ایرانشهری ها و سلطنت طلب ها و
کهنه گرایان و گذشته پرستا ن ، در
خرافات دیرینه غرق شده ، بودجه های
ممالک محروسه در تمرکز دیرینه محو
و پیرامون مملکت همچنان در نداری و
عدم توسعه غوطه ور خواهد شد !
🔹روح هویت طلبی مدنی را هم چنانکه
در متن جامعه پراکنده ایم در قاموس
اوراق تازه انتخابات مدنی بتابانیم ،
شاید که رستگار شویم !
اوراق قدیمی بازی بسیار ضد مدنی و
ضد جامعه مدنی به خصوص در پیرامون مملکت است !
@navidazerbaijan
🔴سان میکله یک خروس داشت !
🖌عیسی نظری
🔸بر اساس داستانی از لئون تولستوی روسی ، برادران تاویانی در ایتالیا فیلمی به نام سان میکله
یک خروس داشت ، می سازند که نه تنها
در زمان ساخت آن که امروز نیز کاربرد
اجتماعی و سیاسی دارد .
قهرمان فیلم که افکار برابری خواهانه
دارد ، وقتی از مردم جدا می شود ، به
یک بیمار روانی ( مالیخولیائی ) تبدیل
می شود .
او که سال ها در زندان بوده ، فکر می کند که در بیرون کسی زندگی نمی کند ،
همه مردم در خیابان ها صف کشیده و
منتظر او هستند !
وقتی زندان او را تغییر می دهند و می خواهند به جزیره ای بدرقه کنند ، هنگام
جابه جائی او در اتوموبیل زندان نشسته
و تصور می کند که میلیون ها نفر در
دو طرف خیابان اجتماع کرده اند و برای
او هورا می کشند !
وقتی چشم هایش را می بندد ، میلیون ها ایتالیائی را می بیند که برای او شعار
می دهند و به پیشواز او آمده اند ،
ولی وقتی از پنجره کامیون زندان به
بیرون می نگرد ، خیابان ها سوت و کور
است ، کسانی هم اگر هستند ، به کار خود
مشغول هستند ، هیچکس متوجه او و
حضور او نیست ، همه زندگی خود را
می کنند !
🔸حتی وقتی در بندرگاه او را از کامیون
پیاده و سوار قایق می کنند ، سایر
زندانیان را نیز می بیند ، اتفاقا زندانیان
سیاسی روز ایتالیا ( سوسیالیست ها )
هستند ، وقتی خودش را معرفی میکند ،
کسی او را نمی شناسد !
در نهایت سرخوردگی از اجتماع خودش
را از قایق به دریا می اندازد و خودکشی
می کند .
این فیلم سرنوشت تمامی قهرمانان و مبارزین ملی است که پس از مدتی از
مردم خود دور می مانند ، یا به زندان
می افتند و یا به خارج از کشور می روند .ذهنیت محض هم جلوی رشد
اجتماعی و هم رشد سیاسی را مسدود
می کند ، مردم عادی که در اطراف ادم
نباشند ، تبدیل به دو گروه می شوند ،
گروه اول جمعیت بیکران و توده های
مردم است که زندگی خود را از یاد برده
و فقط بیست و چهار ساعته شعار زنده باد ، قهرمان می دهند و عده ای که ایرادی و یا نقدی از قهرمان دارند ، مامورین دشمن هستند و در میان مردم
نفوذ کرده اند تا قهرمان ما را مخدوش
کنند !
سان میکله یک خروس داشت ، روش
زندگی مرا تغییر داد !
🔸قبل از انقلاب سه تا سینما در تهران عمدتا سینما بلوار و سینما پلازا و گاها
نیز سینما کریستال چنین فیلم های به
اصطلاح مفهومی و یا سیاسی و اجتماعی نمایش می دادند و گاها نیز
به صورت یک سیانس در صبح زود ،
چنین می کردند !
وقتی از همه جا محروم می شدیم ،
خودمان در دانشکده ها اتاق فیلم تشکیل
داده بودیم و چنین فیلم هائی را در معرض دید دانشجویان قرار می دادیم !
یادش به خیر !
عجب روز هائی گذراندیم !
@navidazerbaijan
🔴تجلیل از شخصیت های ملی و مدنی
وظیفه ما است !
( متن سخنرانی در تجلیل از جناب آیرملو و فیض الهی )
🖌عیسی نظری
🔹من از تبریز دوخاطره همسان دارم و هر دو را نوشته و نشر شده است
من پنجاه سال قبل به تبریز امده بودم
تا در خیابان شمس تبریزی از ابراهیم بغ
وسائل کوهنوردی بخرم ، خریدم و راهی
گاراژ تهران شدم در مسیر ، راه بسته بود ،
نزدیک به هزاران نفر کارگر ، سرباز و ارتشی شده بودند و مثل انها برای به
نظرم آموزگار رژه می رفتند !
تا طبقه سوم دانشکده حقوق دانشگاه
تهران ، بغض گلویم را می فشرد در انجا
مرحوم معارف تبریزی را دیدم
گفت : چیه ؟ کشتی هایت غرق شده است ؟
گفتم : نه ! ملتم غرق شده است ، برای
دشمن اش ، رژه می رود ، برای فرزندش
تره هم خرد نمی کند !
معارف خندید و جواب داد :
باکی نیست ، آنها جمعی هستند که توی انها ، فرد نیست ، جمع هائی که بین انها
فرد وجود ندارد ، هضم شده های نمادی
هستند که هر چه را بشنوند ، تکرار می کنند !
🔹یکبار دیگر برای خرید کفش و وسائل
کوهنوردی به تبریز رفتم ، تبریز نبود ،
همه جا خون و آتش بود ، از نیمه راه
تبریز برای مغازه ابراهیم بغ به ترمینال
برگشتم ، در تهران به خانه معارف رفتم
و گفتم :
پسر تو از کجا می دانستی ؟ تبریز خون
بود و آتش !
معارف باز خندید و گفت :
بازهم که تو را نشناختند ، باز هم که جمع
بودند ! ، حتی هر جمع بدون فردی می تواند
مدتی گول زننده باشد !
🔹من ان روز از همه چیز کناره گرفتم و دربدر دنبال فرد گشتم تا نهایت با این
فرد هائی آشنا شدم که هر کدام به
لحاظی و شرایطی ستارگان مدنیت
ایران و آذربایجان بودند
جناب آیرملو و جناب فیض الهی ، افتخار می کنم
که از هوائی تنفس کردم و تنفس می کنم
که انها نیز از همان هوا استفاده می کنند !
🔹خاطره دوم بر میگردد به عید امسال و بر چیدن تخم مرغ هائی که روی انها خط و خطوطی بود !
در مراسم عید نوروز ، دختری پانزده ساله با چشمی گریان به من گفت :
اقای نظری !
این بی نوموس ها تحمل تخم مرغی نقاشی شده را ندارند ، یعنی به ما رحم
خواهند کرد ؟
🔹یاد خاطره ای افتادم ، در کوه های افجه قله آتشکوه مورد حمله کماندو های گارد شاهنشاهی و رنجر های شهربانی ، ساواک و نیرو های پایداری رژیم شاه و
پاسگاه ژاندارمری افجه قرار گرفتیم ،
گروه ما به جز یک نفر که او را از رودخانه ای فراری دادیم ، اسیر شدیم ،
داخل غاری جمع کردند و به نوبت برای
شکنجه و تهدید بیرون می بردند ،
در نوبت کتک کاری من که توسط سربازی
به دم در غار اورده شده بودم ، روباهی
در کوهستان دیده شد ، رنجر ها و کماندو ها مرا رها کرده و دنبال روباه افتادند ،
در کوهستان ان را گرفته و به هم پاس
می دادند ، سرباز اهل رضاییه بود ،
وقتی فهمید با هم همشهری هستیم ،
گریه اش گرفت و گفت :
همشهری اینها به روباه رحم نمی کنند ،
فکر می کنی به شما رحم خواهند کرد ؟
خندیدم و گفتم :
تو باک ات نباشد ، انها برای خودشان
سرنوشت می نویسند !
اگر رحم کنی ، رحم کرده می شوی و اگر
رحم نکنی ، بر تو نیز رحم نخواهند کرد ،
عیسی ابن مریم چنین گفته است !
گفتم :
دخترم آسوده باش ، از زندگی خود لذت
ببر ، چنین جانورانی برای خودشان
سرنوشت می نویسند !
🔹ما صد سال است که اقتدار صد ها ساله تورکان ایران را از دست داده ایم و اسیر چنین هیولا هائی شده ایم ، صد سال در حیات یک ملت یک نفس است ، دمی و باز دمی !
برای همین همواره گفته ام ، دشمنان ما
از احمق ها تشکیل شده اند !
بدین جهت است که در سایه قمر های
مدنی ملت ، ستمکاری نهایتی نخواهد
داشت .
آینده از آن عدالت خواهان است و خواهد بود .
دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز
ندارد !
زمان تنها تعیین کننده آخر است ، تنها
حاکم عادل، زمان است .
@navidazerbaijan
🔴به جای طنز هفته
از مشهد تا زنجان راهی نیست !
🖌عیسی نظری
🔹خانم خبرنگار پس از رسیدن نوار فیلم سیل مشهد و تماس تلفنی و اخبار روز به شهرداری می رود !
مسئول بحران را می یابد و می پرسد .
ببخشید نظرتان راجع به سیل
مشهد چیست ؟
مسئول بحران شهرداری مشهد :
کدوم سیل ؟
-- همین سیل امروز
-- امروز سیل نیامده ، اون خجه خانم
توی آشپز خانه لباس شسته ، در نتیجه
لوله فاضلاب شان گرفته بود !
زنگ زد گفت اوستا ، لوله فاضلاب ما
گرفته است ، منهم پریدم لندور و سر
چند دقیقه لوله را باز کردم !
-- فیلم گرفتند ، مردم را سیل برده است !
-- لابد نوار بوده ، مردم مگر مورچه
هستند که آب ببرد ؟
آنهم توی شهری که علم الهدی دارد ، یان
مبارک را بجنباند ، سیل سهل است یک
تکه ابر هم توی آسمان مشهد نمی ماند !
-- سری به خیابان بزنید ، می بینید که
اتوموبیل ها را سیل می برد !
-- از آب گرفتگی لوله خجه خانم ؟
اتومبیل نبوده بچه ! کارتون بوده ،
آخر اتومبیل آهنی را مگر آب می برد ؟
نکنه با این خبرهای دروغ آب روی خودتان بوده که می رفته ، خانوم !
--- من می خواهم با شهردار حرف بزنم !
--نه بابا ؟
🔹بروید از مسئولین زنجان یاد بگیرید ، برای شهردار شهری که لوله فاضلاب اش
هم نترکیده ، یک مدرسه دختر پیشواز اش می کنند ، یک مدرسه دختر گل می آورند ، یک مدرسه جلوی خان زنجان
دولا می شوند !
آنوقت توی این مشهد به شهردار به
عوض گل و دختر ، خبر سیل می آورند !
مگر من کورم ؟ سیل را نمی بینم ؟
من مسئول هستم ، من جزو کادر قدرت
هستم ، الکی نیست که به من لویاتان ( هیولا )
می گویند ، من اگر به یک واقعه بله
گفتم ، باید به واقعه های دیگر جواب
بدهم ! من همان اول کار سفت و سخت
جلوی اخبار می ایستم تا اخبار دیگر
جیزّ جگر بگیرند !
🔹سیل آمد که تنها نیست ، آدم ها را برد ،
برق قطع شد ، گل و لای زندگی مردم را
آلوده کرد ، تلفن قطع شد و....
همون اول کار باید سفت وا ایستاد ،
سیل نیامده والسلام !
مگر ما چقدر با زنجان فاصله داریم ،
اگر مدیران آموزش و پرورش برای
شهردار ، یک مدرسه دخترانه را
دولا دولا راه می برند !
اینجا هم باید اجرا شود ، اینقدر رو دادیم به رسانه ها که به عوض دولا شدن
خبر می اورد که سیل آمد !
آنهم با وجود علم الهدی که جان عالمیان
فدای او باد و جان مشهدی ها که فدای
شهردارشان باد !
ما خودمان یک پا خبر چی هستیم ،
ننه جان ! تو خواب بودی ، من سیل را
می دیدم !
انچه تو در آئینه می بینی من در خشت
خام می بینم ، بقوری مقوری ! تا مدیران
آموزش و پرورش از مدیران زنجان
یاد نگیرند که پیش شهردار مثل زنجان
عمل کنند !
سیل هم خواهد آمد ، زلزله هم خواهد بود ، ادم هایتان هم غرق خواهند شد ،
اتوموبیل ها را هم آب خواهد برد ،
فرو نشست زمین خواهد بود ، کوه ها هم
خورده خواهد شد ، در امد آستان قدس
را هم نشان نخواهیم داد ، زنان تان را
هم پتو پیچ می کنیم ، از موهایش می گیریم و لخت و پتی توی خیابان ها
می کشیم ، درست مثل زمانی که مجسمه
آن بیچاره شاه را می کشیدید !
🔹بروید یاد بگیرید از مدیران زنجان تا
بعد ببینیم سیل آمده است یا خیر ؟
ماش مامانی ، قوری مقوری ، سان ملیجان ، جان جان ، پان ملی جان ،
جان جان !
پدر سوخته ها لب وا کنید ، پان تورکیست هستید !
اراذل تجزیه طلب ! به شهردار ها هم
ایراد می گیرید ؟
خاک تو سر ها سیل آمد با نیامد فقط
یک نون خالی فاصله است !
فاصله زنجان تا مشهد چی ؟
چطور شهروند یاد نمی گیرد ، انوقت
شهردار خان عظیم الشان را ایراد
می گیرید ؟
نه سیل آمده نه یک مدرسه دولا شده
هر غلطی می خواهید ، بکنید !
ستون های پنجم وششم اسرائیل و نوکران صدام و علی یف و اردوان !
خوب می کنیم ، حالا کجاشو دیدید !
@navidazerbaijan
🔴سفری به انتهای جهان
🖌عیسی نظری
▪️خیال بخش فرا واقعیت ، امر رئال و واقعی است ، خیال ریشه در امر واقعی
دارد ولی در ضمن بخش جادوئی نوشته
است .
در حین ثبت نام برای دانشکده در حین اینکه خانم دکتر مرا شوکه کرده بود ، اما
خوش آیندی آن ریشه های کودک شهرستانی را آبیاری کرده بود .
دست مرا روی زانوان خود گذاشته و وارد زوایای مخفی زندگی او شده بود !
اینجا تهران است ، تهران مخوف ، پسر
حواس خودت را جمع کن ، این دختر های
لعنتی برای خانه های خرابکاری دنبال
شکار هستند ، می بردندت به خانه ای و
از تو عکس می گیرند ، بعد گند می زنند
به زندگی ات ، یا مجبور می شوی ،خرابکار بشوی و یا عکس تو را به
ساواک می فرستند ، می فهمی که ، آنوقت جنازه ات را می اندازند روی دوش پدر و یا مادرت و می گویند :
ببر چال اش کن !
این را من نگفته بودم ، مدیر مدرسه به من گفته بود !
روز اول که وارد کلاس های زبان خارجه
دانشکده شدم ، دختری تهرانی پیش من
آمد و گفت :
ببخشید ، می توانم دستمال خودم را به
صورت ات بمالم ؟
با تعجب گفتم :
برای چه ؟
برای یک ناهار عالی ، اگه بخواهی می توانی شرکت کنی ، ناهار شما هم روی
شرط بندی است !
گفتم : خوب بمال !
دستمال سفید خود را در آورد و به دهان اش برد و سریع به صورت من مالید !
و هوار کشید :
یس ! من بردم !
و داد زد :
نازنین باختی ! ناهار خانه کدبانو !
من تازه متوجه ماجرا می شدم ، دو تا
دختر لوس تهرانی روی رنگ صورت من
شرط بسته اند ، یکی گفته رنگ زده و دیگری ان را رنگ طبیعی صورت یک
شهرستانی روستائی تشخیص داده ،
ناهار را برنده شده است !
▪️لابد اینهم یک تله است ، برای یارگیری ،اما خلق و خوی این دخترا هیچ شباهتی
به چریک ها ندارند ، شیک می پوشند ،
شیک آرایش می کنند و خیلی شیک و
بدون رودر واسی ، سر صورت تو شرط
بندی می کنند .
هرچه بادا باد ، مرگ یکبار -- شیون هم یکبار !
خانه کدبانو توی یک خیابان فرعی خیابان پهلوی بود ، تابلوئی نداشت ولی
داخل خانه به مشتریان خاص خود ، غذا
می داد !
منهم سر میز نشستم ، نازنین گفت :
شب برایم خواستگار می آید ، احد آقا
از تبریز ، کارخانه پوست و پشم دارند !
مادرش جز تورکی نمی داند ، تو می توانی برایم چند کلمه و یا جمله تورکی
یاد بدهی ؟
گفتم : البته که ، بعد ناهار و برای اش
چند کلمه یاد دادم ، نرم ترینش ( قیرجانما ) بود ، بقیه را نمی توانم بنویسم !
اولا فکر نمی کردم که این دختر لوس تهران واقعا این کلمات و جملات را بکار ببرد !
دوما - این سزای کسی است که سر قرمزی صورت یک نفر ، شرط بندی کند !
دوست نازنین ، التماس می کرد ،
الان احد و پدرش توی ماشین توی خیابان آناتول فرانس هستند ، نازنین
آنها را آورده تا تو برایشان توضیح بدهی
که تو این کلمات را به وی به جای کلمات
خوش آمد گوئی یاد دادی ، فدات شم
کاری نداره ، یه توک پا با همشهری هایت
روبرو می شوی !
نازنین مثل ابر بهار در سالن دانشکده ادبیات گریه می کرد !
عصبی شده بودم به دوست نازنین گفتم : یعنی شوهر در تهران اینقدر
کمیاب شده که نازنین برای احد اقا
اینگونه گریه می کند ؟
خندید و گفت :
پسر خوب رضائیه ! وارث صاحب نصف تهران ،
با وارث صاحب نصف تبریز ، وصلت می کنند ، یعنی این دو تا صاحب کل مملکت
می شوند !
قربانت بروم ، فدایت می شوم ، یه توک پا بیا و کار را تمام کن ، بگو این کلمات
را من یادش دادم ، تمام !
آوف !
یاد رمان و فیلم بیمار انگلیسی افتادم ،
آدم در هفتاد سالگی ، یاد خاطره های
هیجده نوزده سالگی خود بیافتد !
@navidazerbaijan
🔴از تاجزاده تا شاهزاده آقای نصیری !
🖌عیسی نظری
▪️همزمان با نشر اثر تبیین جهان مسعود
رجوی ، من نیز به عنوان دانشجوی
دانشکده حقوق دانشگاه تهران کتابی
با عنوان تبیین انسان نوشته بودم !
همزمانی نشر این دو کتاب فقط و فقط
تصادف بود .
کانون دانشجویان دانشکده حقوق خیلی
پیشتر از انقلاب ۵۷ ، راه خود را از سازمان جدا کرده بود .
انقلاب شده بود ، من دبیر سرویس مقالات روزنامه کیهان بودم .
کتاب تبیین انسان را انتشارات پیام آزادی
چاپ کرده بود ، پنج هزار جلد و من بیست درصد قیمت پشت جلد را اول
کار گرفته بودم ، البته داده بودند !
کتاب سر دو هفته تمام شده بود ، نشان
به آن نشان که کتابفروشی دانشجوئی
دانشکده حقوق بیش از هزار جلد فروخته بود .
پیام آزادی اقای علیاری ، در هفته سوم ،
چاپ دوم کتاب را در پانزده هزار جلد
زده بود و باز اول کار ، سه برابر پول
قبلی حق تالیف پرداخته بود ، باز کتاب
در عرض چند هفته تمام شده بود !
برای چاپ سوم به انتشارات پیام آزادی
رفتم ، این بار لابد بیست هزار تا می زد ،
چه پولی هم من می گرفتم ، آن زمان زمین در دشت و صحراهای اوین و فرحزاد و ...متری پول حق التالیف چند
ده کتاب بود !
گفتم : آقای علیاری ، آماده هستید ، چاپ
سوم
گفت : جناب نظری عزیز !
برای چاپ سوم شما باید سفری به قم
بکنید !
-- حالا چرا قم ؟
یک طلبه ای از قم آمده بود و می گفت که این کتاب التقاطی است ، به من
طعنه می زد که از اسم آن باید حساب
دستتان می آمد ، کتاب تبیین جهان و
تبیین انسان ، حالا از اسم آن نفهمیدید ،
از فروش آن باید گوشی دستتان می امد !
آقای نظری عزیز !
باید تشریف ببرید ، قم ، حوزه فلان ، آقا
مهدی ...گل را ببینید ، اگر آن طلبه جوان
نامه ای داد که موارد التقاط و اسم التقاطی رفع شد ، چاپ سوم را کمِ کم
بیست تا می زنم و الا لا ! عزیز من زن
و بچه دارم !
▪️وقتی مقاله از تاجزاده تا شاهزاده را
خواندم ، یاد خاطره ای افتادم با جناب
آغاسی همکارم صحبت می کردم ، گفت :
نوریزاد در دادگاه به رییس دادگاه چنین و چنان گفت !
گفتم : ایشان اوایل انقلاب نیز چنین و چنان می گفت ، در اصل چیزی عوض نشده است ، همان آقای نوریزاد است .
در مورد مهدی نصیری هم ، همان را می گویم ، همان است ، تنها فرق این است
که آن روز از لب بام می افتاد و امروز
از لبه دیگر بام ، در اصل چیزی عوض
نشده است !
طلبه جوانی که معنی التقاط را در
همزمانی چاپ دو کتاب و یا مشابهت
اسمی آن دو می دید .
و چه امروز که فهم و مشابهت مخالفت
با جمهوری اسلامی را میزان و معیار
همراهی و لابد اتحاد می داند !
مردی مهمان خانه ای شد ، برای اش
آش آوردند ، شام نیز ماند ، برای اش
دلمه آوردند ، گفت :
ببخشید ها این همان غذای ظهری است که شام به سرش چادر انداختید !
طلبه جوان چه می فهمد که التقاط
چیست ، همانطور که طلبه پیر از فهم
اتحاد یک ملت عاجز است .
▪️در این مملکت تا جدائی مرکز از پیرامون حل نشود ، اتحاد تنها یک شعار آبکی و
مبتذل است ، درست همانگونه که التقاط
شعاری مبتذل بود ، هر دو برای کسب
قدرت بود و هست و خواهد بود !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۸۹ )
پارادایم مرگ ، شیفتگی انسان است !
🖌عیسی نظری
🔸دانشجویی از خاک پاک مشهد به پیش ام آمد ، هم از السابقون بود و هم از ریش سفیدان دانشکده ، آن موقع من از مسئولین کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشکده
حقوق دانشگاه تهران بودم !
گفت : عیسی ! یک نفر می خواهد ، تو را
ببیند !
گفتم : همه می توانند ، مرا ببینند ، یک نفر که سهل است .
دانشگاه تعطیل بود ، به اتاق من در کوی
امیر آباد آمد .
حتی جوانتر از من بود ، چهره سیاه سوخته ای داشت ، لباس اش وصله دار
بود و کهنه ، وقت اذان و ناهار بود .
پیشنهاد کردم برای صرف ناهار به سلف سرویس کوی دانشگاه برویم .
گفت : اول باید نمازم را بخوانم ، نماز اول وقت !
منتظر شدم ، نمازش سریع بود ، به سلف سرویس رفتیم ، وقتی دیس غذا را جلوی او گذاشتم ، گفت که او در روز
یک وعده غذا می خورد و صبحانه میل
کرده است ، غذا را به یک نفر دیگر
که ژتون نداشت ، دادم .
وقتی شروع به صحبت کرد ، اول بسم الله از حدید شروع کرد ، آهن ، و من
گفتم که حدید را کنار گذاشته ام !
گفت : اما امر خدا است !
گفتم : خدا چیزی به من نگفته است !
-- گفته های دیگران و.....
-- خودشان را مکلف می کند و نه مرا .
🔸روزگاری من شیفته مادر بزرگ ام بودم ،
او را بیشتر از خدا و پیامبر می پرستیدم ، سال ها از جنازه اش در خانه
پدری نگهداری کردم تا روزی که فهمیدم ،
عامل نبود پدر و مادر در کنارم او بوده است . دیگر از پیش او فرار کردم و از
آن روز به هیچ شخصیت و لیدری اعتماد
نکردم و اعتماد نمی کنم !
مادرم می گفت :
پیامبران هم اگر دهان دارند ، برای خوردن می آیند !
حرف های من خوش آیند او نبود ، وقتی
دو باره به اتاق برگشتیم ، طور دیگری
شروع کرد ، نقبی به شریعتی زد و به
روحانیون پرداخت ، گفت :
بی اعتمادی را روحانیت در این سرزمین
کاشته و آبیاری کرده است ! مادرتان هم
دست پرورده آخوند های شهرتان است !
گفتم :
اتفاقا مادرم یک دیکتاتور خود آموز است ، معتقد است به هر کسی که بیعت
کنی ، تو اورا پیامبر می کنی !
پکر شد و خداحافظی کرد و رفت ، ظاهراً تیرش به خطا رفته بود ، دیگر او را ندیدم .
🔸بار دوم در جلوی دانشگاه تهران دیدم ،
ما نزدیک به پنجاه شصت نفر از دانشجویان دانشگاه تهران برای اعلام
نخست وزیری بازرگان از طرف آقای
خمینی به مدرسه رفاه می رفتیم ،
او هم همراه عده ای پلاکاردهائی به
دست گرفته و به طرف ما گرفته بودند ،
آقایان ! اشتباه می کنید ، این انقلاب
نیست ، بلبشوی آخوندیسم است !
دیگر ندیدم ، انقلاب شد ، من دبیر
سرویس مقالات کیهان بودم ، خبرنگار
عکس ها را روی میز هیئت تحریریه ریخت و با صدای شکسته گفت :
اعدامی های امروزند !
عکس او را دیدم ، کنجکاو شدم !
عکس وی را برداشتم و به اون قیافه
نه چندان خوشآیند خیره شدم !
خبرنگار گفت :
اون رهبر گروه بود ، همراه بقیه گروه
فرقان اعدام شدند !
@navidazerbaijan
🔹ادامه مطلب آخرالزمانی👇
▪️سر کوچه ، هرکدام سدی برای عدم طرح خواسته های وجود انسان تدارک
می بینند .
انسان از سی هزار کشته به دست سرکرده نظم جهانی در غزه ناراحت می
شود .
انسان از هزاران کشته طبیعت ، سیل و زلزله هم ناراحت می شود .
اما ناراحتی اصلی، زمانی است که یک
دختر مدرسه ای بگوید : روزه است سحری چیزی نخورده است ، افطار فقط
چای یا شربت می خورد ، چون پدرش
مرده و مادرش پولی ندارد !
نمی دانم این فیلم ها را آقایان وزرا و
استانداران و یا رئیس جمهور می بینند یا
خیر ؟
اگر نمی بینند ، وای به حال شان ، و اگر
می بینند ، آیا شب ها راحت می خوابند یا خیر ؟
اگر می خوابند ، وای به حال شان ، واگر
نمی خوابند ، چه میل می کنند ؟ که حرام شان باد !
صدبار حرام شان باد ! چه آنموقع که برای بچه های چند ساله خود بستنی می خرند ، و چه آن موقع که برای بچه های
چند ماهه خود کاخ های از کوه ساخته
شده لواسان را می خرند !
چه آن موقع که پول غذای رستوران را
می دهند و چه آن موقع که پول دلار های
خریداری شده را به صراف می دهند .
▪️این فیلم ها جان و روح انسان را مثل
موخوره می خورد و از بین می برد !
بدین خاطر است که تنها مطب پزشکان
و بیمارستان ها و درمانگاه ها و داروخانه
ها پراز انسان مریض و بیمار است .
پزشکان تا کله سحر بیمار می بینند ،
شهروند دردمند برای دکتر و دارو پول
های کلان می پردازد !
بیمه ها یا پول به مذاق شان خوش آمده ویا دقیقا ورشکست شده اند !
چون از بیمه شده پول می گیرند ولی
برای او پولی هزینه نمی کنند !
رئیس جمهور و اطراف و اعوان اش
خوش باشند و بخورند و بیاشامند و اسراف کنند ، کفایت می کند !
▪️اقایان دولتیان کرور کرور بخورند و بالا بکشند ، کافی است .
شهروند از گرسنگی می میرد ، به جهنم
هر چه قدر بیشتر بمیرند ، به دولتیان
بیشتر می رسد .
نمی بینید ؟ وزیر خارجه ما از همه طلبکار است !
عمویم می گفت : اگر پول زیاد را به
کون بز بریزند ، می رود و از گرگ ارث
پدری مطالبه می کند !
حکایت ما است ، اگر به دولتیان از رئیس
جمهور تا پائین تر ها کم بدهند تا بیست
سال گذشت ، تقاضای باز نشستگی می کنند ، نه که برای بیشتر ماندن در قدرت
وسط خیابان انسان و آدم بزنند !
@ navidazerbaijan
خاطرات و خطرات ( ۲۸۸ )
🔴دختران بی حجاب زمان شاه
🖌عیسی نظری
🔹در سال های دهه پنجاه بودیم ، گروه کوهنوردی دانشجویان دانشکده حقوق
دانشگاه تهران بسیار فعال شده بود .
سعیده پیش من آمد و گفت :
یک دختری است اهل کرمانشاه ، سردسته
گروهی از دانشجویان دانشکده و کوی
دختران ، تمایل دارد با ما به کوه بیاید ،
گفتم : خوب بیاید !
گفت : فقط حجاب ندارد !
گفتم : آن قسمت به ما مربوط نیست ، پوشش وی در اختیار خود انسان است .
گفت : من ثبت نام می کنم ، ولی اگر
ملائی و یا شجاعی اعتراض کنند ، تو
خودت جواب شان را می دهی !
با ما به کوه آمد ، کسی اعتراضی نکرد .
چند روز بعد در دانشکده پیش من آمد و
گفت :
سعیده برای تحمل من توسط گروه کوهنوردی خیلی تردید داشت ، ولی
بعد مشورت شما ، راحت بود ، راستی
می توانم سوالی از شما بکنم ؟
گفتم : البته که می توانید !
در محوطه دانشگاه تهران اطراف دانشکده حقوق قدم می زدیم و من به
پرسش های او جواب می دادم ، از اتحاد
خودمان از آموزش های کوهنوردی تا
کارهای سخت ، و رزمی خونین تا سرنگونی استبداد شاهنشاهی و استقرار
حکومت مردم ، ایجاد جامعه ای بی طبقه توحیدی و برابری عدل علی و .......
وقتی شروع کردیم ساعت هشت صبح
بود ، وقتی از هم جدا شدیم ساعت دو
بعد از ظهر بود ، هر دو از دانشگاه بیرون
آمدیم ، او به طرف کوی دختران و من مستقیم به سلف سرویس رفتم .
🔹هنوز چند قدمی نرفته بودم که مامورین گارد به سرم آوار شدند و مرا به ساختمان گارد بردند .
اتاقکی بود برای کتک زدن به قول آنروز
وبه قول امروز ی ها اتاق شکنجه ، فقط
یک میز و یک صندلی ارج بود .
مرا به اون اتاق بردند ، معنی اش این
بود که موضوع مهم است و الا اتاق
سرهنگ غ برای پند و اندرز و نصیحت
بود ، اتاق سرگرد ت برای تهدید و می زنم و می کشم و جنازه ات را می اندازم دوش پدرت و .....
اتاق ستوان ح هم برای فحش و توهین ،
و مادرت را می اورم و جلوی چشم ات ،
چه می کنم و اینها .....
اتاق ارج ولی دیگه کار از اونها گذشته بود ، خاص زدن بود ، اگر هم فحش و
پند و اندرز و تهدید لازم بود ، انها می آمدند ، اتاق ارج !
سرگرد ت وارد اتاق شد و بی مقدمه شروع کرد به زدن ، تا ساعت چهار و اندی زد ، وقتی یادش افتاد ، نماز اش
مانده ، مرا روبروی اش قرار داد و گفت
که بنشین و پا شو انجام بدم و خودش
مشغول نماز شد !
وقتی به سجده می رفت ، لحظه ای
می نشستم وقتی سرش را از سجده
برمی داشت و می دید نشسته ام ، با
صدای بلند الله اکبر می گفت !
🔹حوالی غروب سرهنگ به اتاق آمد ، وقتی مرا دید ، روی در هم کشید و گفت :
باز هم که مسیح را آورده اید ، اینبار موضوع چیه ؟
سرگرد گفت :
حالا نوبت دختران سرهنگ ها شده است ، از کله صبح تا ناهار دختر فلانی را می ساخت !
آن روزها پسر سپهبد حجت کاشانی و دختر پروفسور عدل ، کاترین ( فاطمه عدل) در یک درگیری مسلحانه با رژیم
در تهران کشته شده بودند !
پلیس تحت فشار بود تا لااقل دختران و
پسران سران ارتش و نظام را حفظ کند .
سرگرد با سر وضع خونین من ، دو دستی
از یقه ام گرفت و مرا روی صندلی ارج
نشاند و گفت :
به او چه می گفتی ؟
-- می گفتم زن ام می شی؟
-- خوب اون چی گفت ؟
-- گفت ، نه نمی شم !
-- این دو جمله می شه دو دقیقه تو شش
ساعت تمام با او حرف زدی ، بقیه اش
چی ؟
-- بقیه از من اصرار بود و از او انکار !
دوباره زدن را شروع کرد ، وقتی لاشه ام
را بیرون انداختند ، در پائین خیابان
کاظم زاده منتظر من بود ، سوار یک تاکسی کرد و به کوی امیر آباد رفتیم .
گفتم : کسی را می فرستادید دنبال خانم
ج که اگر چیزی پرسیدند ، من گفتم از وی خواستگاری می کردم ، کاظم زاده
قاه قاه خندید و گفت :
انها هم باور کردند !
گفتم : اگر باور می کردند ، وضع ام این نبود !
گفت : دنبال اش فرستادیم ، وقتی دیده
تو را گرفتند به شهرشان فرار کرده است !
نفس عمیقی کشید و گفت :
بچه ها ناراحت بودند ، می گفتند که می ارزد یکی از ما به خاطر یک دختر شل پوش و تی تیش مامانی ، لو برویم و
حتی کتک بخوریم !
اوسته لیک بیر سرهنگ قیزی ؟
🔹چند روز بعد به دانشکده رفتم ، خانم ج از شهرشان باز گشته بود ، آن دختر تی شرت پوش درست همانند زهرا شجاعی
مانتو روسری پوشیده بود ، درست مثل
دختران مذهبی ما ، بچه ها می گفتند :
عیسی جان کتکها یت نوش ، ارزید !
خانم ج ده ها نفر را به ما اضافه کرد ،
مدیریت کتابخانه اسلامی را با دوستان
خود بر عهده گرفت .
ما از بی حجاب چنین حمایت می کردیم وآنها با حجاب می شدند !
🔹امروز گشت های ما با ان لباس های
کوماندوئی و آن آهن پوشان ماسک و نقابدار انها را در خیابان ها چنان به زیر
مشت و لگد می گیرند که از انسان بودن
خودمان خجالت می کشیم !
نتیجه هم این می شود که زن اسلام
شناسی چون وسمقی روسری از سر خود
بر می دارد !
عجبا !!
@navidazerbaijan
🔴 لطف قاضی
بهتر از هشتاد گواه عادل !
🖌عیسی نظری
🔹روزی بر سرای عدالت وارد شدم ، هنوز درمسند قضا جابجا نشده بودم ، که درویشی وارد شد و به جای سلام فرمود :
ما بدین در نه پی حشمت و جاه امده ایم از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم !
آنچنان مرا به هیجان وا داشت که بدون
توجه به وضعیت او و موقعیت خودم
من نیز ادامه دادم :
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم !
درویش ادامه داد :
با چنین گنج که شد خازن او روح امین
به گدائی به در خانه شاه آمده ایم !
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم
باز از خود بی خود شدم و ادامه شعر را خواندم :
آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
همان حالتی رفت که محراب به فغان
آمد ، با خودم گفتم :
هرچه بادا باد ، امروز این درویش را نومید و مایوس نمی کنم !
یکبار هم قبلا چنین وضعیتی را دیده بودم .
🔹آن موقع من دادیار ناظر زندان هم بودم ،
همکاری داشتیم اهل کرمانشاه ، درویش
بود ، گفت :
می خواهم زندان بیایم .
استقبال کردم ، به نظرم لازم است ، تمام
قضات زندان را ببینند ، به شکل واقعی
و نه صوری و شکلی ،
حین عبور از جلوی بند زندان ، متهمی
داد زد :
بالای دست حیدر ، دستی نیست
( شعری با این مضمون و مفهوم )
همکارم بند کرد تا این مرد را آزاد نکنم
راحت نخواهم بود !
برگردیم اصل موضوع
پرونده را باز کردم ، این درویش از تهران
به اورمیه آمده بود و برای همشهری های
اورموی گواهینامه رانندگی گرفته بود !
در قبال اخذ وجه !
باز با خودم گفتم :
جرمی مرتکب شده ، جزای نقدی بنویسم ، تا پرداخت کند و برود و یا حبس بنویسم و تعلیق کنم ، به هر حال
به این در به پناه آمده است !
پرونده را باز کردم تا مقدمات رای را
بنویسم از اسم و آدرس و تفهیم اتهام و......
در همین زمان درویش گفت :
دیشب هم سخن از سلسله موی تو بود ،
آقایان سران قوه قضائیه در باغ شاه کرج تا دل صبح نان خود
خوردند و از شما تعریف کردند که ایکاش
نظری هم اینجا بود !
آقایانی که ایشان نام برد ، اولا در چنان
مقام و منزلتی بودند که مرا نمی شناختند و بر فرض هم بشناسند ، انرا
بروز نمی دهند .
در ثانی انهائی را که نام برد ، حتی برای
خیرات حاجیان هم در یک جا جمع نمی شوند ، چه برسد به اینکه در باغ فسق و فجور کرج دور همی بر قرار کنند و تا صبح سحر هم از من بخت برگشته تعریف کنند !
🔹وقتی شارلاتان بازی گل کند ، دیگر آن
فضای لطف و رحمت به کناری می رود .
مرد درویش هم ، چنین قافیه را باخت .
گفتم : مرد تو لطف قاضی را باختی ،
گواهان تو هم کسانی هستند که من
جرئت احضار انان را ندارم ، برایت
حبس نوشتم ، می توانی اعتراض کنی
تا در مرجع بالای قوه شاید گواهانت
به مدد آیند !
@navidazerbaijan
🔴پایان پروژه !
🖌عیسی نظری
▪️دیروز در نشستی برای قلم از طرف انجمنی مدنی از من سوال شد :
شما فکر می کنید ، پزشکیان ، این سرزمین را به بهشت تبدیل خواهد کرد ؟
گفتم :
نه خیر ! نه من چنین آرزو و خیالاتی
دارم و نه به آن فکر می کنم ،
راه رسیدن به بهشت فرمول های خاص
خود را دارد که باید راه خود را از مردم
جدا بکنی و از می و معشوق و ساقی و
مجلس انس و جن و یار جانی خدا حافظی و بروی توی عبادات و نیات خالص که با این بخت برگشتگی ما ، ذاتا
ممکن نیست !
از دوست دوران دبستان ام پرسیدم :
چگونه ای ؟
گفت :
چگونه باشم ، در مهاباد معلمی می کنم ،
خودم تورک هستم به محصل کورد
با زبان فارسی ، عربی تدریس می کنم !
در ثانی من تا به کی فریاد بزنم که بابا
من شلوغ بازی را سال هاست کنار گذاشته ام ، اهل می و معشوق و حوری و کاخ و ویلا و باغ ، نیستم ، حتی نقد را ، چه برسد به نسیه ، این بهشت ارزانی
کسانی باد که از لب و لوچه شان به خاطر ان ، آب می ریزد !
▪️پرسیدند :پس چرا به پزشکیان رای دادید ؟
گفتم : به او رای دادم چون می دانم ، نه در فکر بهشت سازی دنیای ماست و نه اصولا می تواند ، و اگر بتواند هم اصولا ضد تورک های مملکت ما نمی گذارند .
،به او رای دادم تا نقطه مقابل او که هم در فکر بهشت سازی مملکت ما است و هم می تواند و اگر هم نخواهد ، حکم
گردن اش هست و بهشت این آقایان
نوحه و زاری و شیون است ، رای نیاورد !
برای فرار از جهنم ارتجاع ، به آدمی
معمولی رای دادم !
▪️چهل و اند سال است که در این مملکت رای می دهیم و کار به جائی نرسیده است ممکن است اینبار نیز به نتیجه نرسد !
من یک جامعه مدنی نرمال و بسیار معمولی می خواهم !
روزی به چند نفر پزشک نامدار اورموی
برخوردم ، از مملکت بسیار ناراضی
بودند ، پرسیدم :
شما دیگر چرا ؟ بهترین شغل ، بهترین
در آمد ، بهترین خانه ها و .....
مال شماست ، ناراحتی شما چیه ؟
گفتند : آقای نظری ! آن بهترین درآمد
را برمی داریم و می خواهیم برویم
به بهترین خانه و بهترین خانم خانه ،
در چهار راه کاشانی به خیابان دانشکده ،
جلوی بهترین ماشین را می گیرند و
می پرسند :
از کجا می آئی ؟ به کجا می روی ؟
چرا این وقت ؟ چرا ..........
آقای نظری آن بهترین ها در یک لحظه
تبدیل می شود ، به کوفت و زهر مار !
حالا اگر یک می و میخانه ای هم قایم
کرده بودی ، می شوی یک برج زهر مار ،
که آرزو می کنی ، ایکاش یک جهنمی
بود و تو شیرجه می رفتی به آن ، تا
از دست این بانیان بهشت لحظه ای
آسوده باشی !
▪️من به رئیس جمهور رای دادم ، اعلام
می کنم چه انهائی که رای دادند و چه
انهائی که رای ندادند ، هیچ فرقی با هم
ندارند هر دو حق دارند ، رای دادن همان
قدر حق ملت است که رای ندادن !
چه انها که به پزشکیان رای دادند و چه
انها که به دیگران ، هیچ فرقی ندارد ،
هر کس ترجیح خود را اعلام کرده است !
من به پزشکیان رای دادم که زنان و دختران مردم در خیابان ها روی زمین
کشیده نشوند ، چه حجاب داشته باشند و چه بی حجاب باشند !
پول و ثروت و رفاه مردم سیر تنزلی
نداشته باشد !
با دیگران چه همسایه و چه غیر همسایه
جنگ نکنیم ، ساده ترین راه برای زیستن
صلح است .
▪️به پزشکیان رای دادم تا یک درد مند
پیرامونی که هویت وی مورد انکار است
به خاطر تورک بودن هم فحش می شنود ، هم کوچکترین حق و حقوق وی
سلب می شود و هم متهم می شود !
من به پزشکیان رای دادم دقیق هم شکل
و شمایل خودم هست . همین !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۹۱ )
انتخابات
بنی صدر - خاتمی - پزشکیان
🖌عیسی نظری
🔸در سال ۱۳۵۸ من دبیر صفحه مقالات روزنامه کیهان بودم که اولین انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد .
جلال الدین فارسی ، ابوالحسن بنی صدر - دکتر سامی - سید احمد مدنی - داریوش فروهر - صادق طباطبائی - حسن حبیبی -قطب زاده - مسعود رجوی و محمد مکری ، کاندیدا هائی بودند که
صلاحیت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را کسب کرده بودند !
در حین تبلیغات دو نفر کنار کشیدند ،
جلال الدین فارسی به لحاظ محل تولد و
مسعود رجوی به لحاظ عتاب آقای خمینی که وقتی شخصی به جمهوری
اسلامی رای نداده ، چگونه می خواهد
که رییس جمهور نظامی باشد که به اصل
ان رای نداده است !
سرتان را درد نیاورم ، ماندند ، هشت نفر ، بنی صدر با بیش از ده ملیون رای
رئیس جمهور شد ، نفر دوم احمد مدنی
نظامی با دو میلیون رای دوم شد ، بقیه
آرای قابل ملاحظه ای به دست نیاوردند !
نزدیک به هفتاد در صد مردم در انتخابات
شرکت کرده بودند .
🔸واقعه قابل ذکر دوم انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ بود !
در آن سال من رئیس دادگاه بودم ولی
در هفته نامه نوید آذربایجان نیز جزو
اعضای شورای نویسندگان بودم .
در آن سال چهار نفر کاندید بودند ،
سیدمحمد خاتمی - علی اکبر ناطق نوری - رضا زواره ای و محمد محمدی ری شهری ، خاتمی با بیش از بیست میلیون
رای اول شد ، دومین نفر ناطق نوری بود
که حدودا هفت میلیون رای داشت .
حدود هشتاد درصد مردم در انتخابات
شرکت کرده بودند .
من در آن موقع مقالات زیادی در باره
اصلاح طلبان نوشته و از مردم می خواستم که به لحاظ شعار ایران برای
تمام ایرانیان خاتمی به او رای بدهند !
هنوز در آن زمان هویت طلبی نمود خاصی نداشت ، آرام آرام در نوید آذربایجان مبانی آن را توضیح می دادیم ، اکثر مقالات من در آن زمان توسط مهران تبریزی مدیر مسئول و مهرداد قائم مقام ، تیتر می شد !
از جمله یکی از مقالات من در نوید
تنها تیتر اول انتخاب شده و کامل صفحه
اول نوید را پوشش داده بود .
مردم به اصلاح طلبان رای بدهید ، اگر
نمی خواهید بچه های شما کشته شوند !
اگر می خواهید ، دخترانتان درس بخوانند !
فردای آن روز با اتوموبیل گالانت قرمز
رنگ خودم در خیابان دانشکده رانندگی
می کردم ، اتوموبیلی از اداره امنیتی بیرون آمد ، احساس کردم می خواهد با
من حرف بزند ، برای اینکه خانواده ام
متوجه نشوند ، اتوموبیل خودم را کنار
کشیدم و از آن پیاده شدم ، ایشان هم
چنین کرد ، به پشت اتوموبیل خودم رفتم ، نسخه ای از نوید در دست اش
بود و بلافاصله گفت :
آقای نظری ! آخر خود خاتمی و اصلاح
طلبان چنین نمی نویسند و نمی گویند ،
چه معنی دارد تو کاتولیک تر از پاپ
می شوی ؟
خدائی راست می گفت ، من فکر می کردم ، ممکن است ، تهدید کند و یا اهانت ، ولی چنین نشد ، با ادب یک جمله ای گفت و رفت ، آن جمله هنوز هم در
محدودهِ ذهن من حضور دارد !
بعد ها آن شعار مالید ، همان کاسه شد و
همان آش !
🔸و این بار پزشکیان !
از تبار تورک های ایران ، فرزند آذربایجان
از نسل پیرامون ایران !
قبلا هم از تورک ها به این رده ها رسیده
بودند ، بنی صدر از تورک های همدان بود ، میر حسین موسوی و.....
ولی هیچکدام نه تنها از هویت نشنیده
بودند ، هیچ یک هم نشانه ای بروز
نداده بودند و فقط در خدمت مرکزیت
ضد پیرامون بودند !
اینبار یک تغییر ماهوی بوجود آمده است پزشکیان از تبار پیرامونیان است ،
و به این پیرامونی اگاهی دارد و ان را
انکار نمی کند !
🔸در مرحله اول تعداد شرکت کننده کمتر از مراحل قبل بوده است و این مانعی برای ما و امتیازی برای ارتجاعیون است .
🔸برای مرحله دوم با تمامی قدرت به
میدان می آئیم ، برای جلوگیری از
بی اعتمادی ملی و برای عدم فروپاشی
ایران عزیزمان به پزشکیان با تمام قدرت رای می دهیم !
تهدید های اسب های آدم نما و اهانت های دوستان نادان پیرامونی ، ( هله هله اگر خبرنگار دست چندم زینه کش های شهر اورمیه باشند ) تک شاهی
نمی ارزند .
سون یول ، سون قلعه ، هم استراتژی هم
تاکتیک ،
رای پیرامونیان ایران پزشکیان
است !
@navidazerbaijan
🔴 به جای طنز هفته
انتخابات قبل و بعد انقلاب
🖌عیسی نظری
🔹نوشته بودم قرار بود در میدان بیست و چهار اسفند تظاهرات ضد سلطنتی بکنیم ، من با دوست دوران کودکی و
دبستانی خودم روبرو شدم ، برایم گفت :
عیسی جان ، تو اینجا چکار می کنی ؟
گفتم : بلیط خریدم ، می خواهم سینما
بروم !
گفت : یا مسیح ! هر کجا می خواهی برو ! فقط برو ! چند مادر به خطا قرار
است اینجا شورش راه بیاندازند !
گفتم : سجاد فدایت شوم ، تو سربازی
رفتی ، این کار های خطرناک چیه ؟
گفت : سربازی مرا انتخاب کردند ، به
خاطر هیکل ام ، الان من مامور امنیت
مملکت هستم !
از او جدا شدم و تظاهرات را لغو کردم ،
برنامه قبل از اجرا لو رفته بود !
تا انقلاب دیگر او را ندیدم ،
🔹در سال ۱۳۵۹ من دادیار دادسرای عمومی شهرستان اورمیه بودم ، به نماز جمعه رفتم ، دیر رفته بودم در آخرین صف نماز جمعه در مسجد جامع اورمیه به مردم پیوستم ، هنوز مرحوم حسنی امام جمعه نماز را شروع نکرده بود !
سجاد در بالای سر صف اول ، مردم را
کنترل می کرد ، سجاد چشم اش به من
افتاد ، سریع به طرف ام آمد و دست مرا
گرفت و کشان کشان به صف اول نماز
برد ، درست پشت سر امام جمعه و خطاب به استاندار و فرماندار و امام
جمعه داد زد :
عجب روزگاری شده است ، صاحب اصلی
انقلاب در صف آخر و متظاهرین در صف
اول ! آقای حسنی ! وقتی ما در خواب
ناز بودیم ، این مرد در خیابان های تهران
تلاش می کرد ، برای انقلاب !
الان جای او باید اول صف باشد !
🔹ممکن است آقای پزشکیان انتخاب شود ، ببینیم صف های اول چه کسانی خواهند بود .
وقتی خاتمی انتخاب شد ، به شمس الواعظین زنگ زدم تا تبریک بگویم .
گفت : یا مسیح ما فقط اتوموبیل های
خودمان را در گاراژ اصلاح طلبان پارک
کرده ایم !
وقتی اسامی اصلاح طلبان روز را در
حمایت از پزشکیان دیدم !
اوف ، مگر پارکینگ پزشکیان چقدر جا
دارد ؟
🔹وقتی خاطره سجاد و راهپیمائی را نوشتم ، دوستان می پرسیدند ،
الان هم سجاد را می بینید ؟
گفتم : معلومه که می بینم ! ما در یک
شهر زندگی می کنیم !
در ثانی ما صادق ترین دوستان دوران
کودکی هم بودیم !
آن موقع هنوز صدا و سیما در کوچه پس
کوچه های کوی دیلمقانی بود .
ما هر دو عاشق گوینده و مجری آن بودیم و برای دیدن او به هر بهانه ای
در کوچه پس کوچه های خیابان زنگنه
( کاشانی امروز ) ول می گشتیم !
حالا مگه ، چی شده ، رژیم عوض شده ،
مگه ما هم عوض شدیم ؟
حالا هم ، همان کودک در درون من است !
بی آن کودک من چیزی نیستم ، من همان
کودکم !
می پرسیدند ، وقتی هم را می بینید ،
نسبت به هم چه عکس العملی دارید ؟
می گفتم :
وقتی هم را می بینیم ، سری خم می کنیم و دستی به سینه و بهم می گوئیم
ارادت مندیم !
مگر نه اینکه هر کودکی حالا بفرمائید ،
هر انسانی کرامت ذاتی دارد و قابل احترام ، مگر نه این است که دوستی
اصل است !
🔹چه بدبخت مردمی هستند ، که به خاطر انتخاب یکی به وکالت مجلس و یا ریاست جمهور و یا نمایندگی شورای
شهر ، به مردم به کودکان دیروز و یا
امروز به دوستان خود ناسزا می گویند ،
اهانت روا می دارند !
اوف که چه بدبخت مردمی هستیم !
@navidazerbaijan
🔴سون یول و سون قلعه !
🖌عیسی نظری
▪️من برای انتخاب دکتر پزشکیان فعالیت می کنم و به او نیز خدا بخواهد در هشتم تیرماه رای خواهم داد .
اما باید بگویم که قهرمان سازی از انسان ،ویا مقدس سازی همان ساخت دیکتاتور است که اصولا ما ایرانیان ید طولانی در اینکار داریم !
شش کاندید برای ریاست جمهوری تائید
صلاحیت شده است که سرترین و باسواد
ترین و پاکدست ترین انها دکتر پزشکیان
است !
حتی ایشان همشهری و دوست مردمی
است که برای به دست آوردن اقل خواسته های قانونی و انسانی تلاش می کنند .
▪️نیروهای ضد تورک با سیاست انگلیسی ها حکومت مشروطه را با دیکتاتوری رضا خانی جابه جا و آن را به دیکتاتوری سلطنتی تبدیل نموده و پنجاه سال علیهتورک های ایران و به خصوص آذربایجان و در ثانی علیه تمامیت پیرامون ایران به شکلی فله ای کشتار راه انداختند ،
ارتش به اصطلاح نوین شاهنشاهی که
هرگز به طرف نیرو های خارجی گلوله ای
شلیک نکردند ، در تمامی پیرامون ایران
از مشهد ، از گیلان از لرستان از قشقائی
از بلوچستان از عرب های خوزستان ،
از تورکمن ها از کردستان و آذربایجان ،
در جهت منافع انگلیسی ها و بعدا امریکا
کشتار نمودند .
و از همان روز اول ضدیت با تورک با
ساختن تاریخ افسانه ای و غیر واقعی ،
تاریخ توهم این ملت بوده است !
توهم دشمنی تورک ها ، توهم دشمنی
جهان با ایران ، توهم دشمنی همسایگان
و بالاخره توهم دشمنی با تمامیت پیرامون ایران با اجرای سیاست انگلیسی
سانترالیسم ( مرکزیت ) ، کشورمان ایران
را بدین روز رسانده اند ،
این سیاست های فاشیستی و شوونیستی ، مملکت را بدین پرتگاه سوق
داده است !
▪️پس از یکصد سال ، الان سیاست ضد
تورک و ضد پیرامون به لحاظ بن بست
کشورمان به کناری نهاده شده و حضور
یک پیرامونی متعادل به نظر می رسد ،
سون یول و سون قلعه دیر !
سیاست های گذشته ضدیت با پیرامون ،
مرکزیت را هم به بن بست کشانده است ،
تجمیع تمام امکانات کشور در تهران ، خدمت به کشور و حتی خود تهران نیست !
من نوستراداموس نیستم و برخلاف فرموده اکسیر الدین پاکستانی اصلِ ماردین، پیشگویی نمی دانم !
در اصل نمی دانم آقای پزشکیان موفق
خواهد شد و یا نه !
ولی می دانم که تداوم سیاست ضدیت
با تورک و عرب و بلوچ و با پیرامون
مملکت ، دیگر کارآئی خود را از دست
داده است هم مملکت و هم همان تهران
دچار بن بست شده است .
رای به پزشکیان آخرین راه رهائی از همان بن بست است .
▪️اگر ایران برای تمام ایرانیان در اثر
شوونیسم موجود به شعاری تو خالی
و کلیشه ای تبدیل شد ، این بار می تواند ، کلیت رهائی از این بن بست را
نیز از بین ببرد !
وجود شخصی چون آخوندی ، که صندوقدار شوونیسم و مروج سیاست
یک سان سازی است ، این نگرانی را
تشدید می کند !
همشهری کورد من ، فعلا در لباس یوسف
و خبرنگاری در اصل در خدمت تروریسم ،
اگر تا کنون مملکت در اختیار من بود ،
هم کوردها آسوده بودند و هم تورک ها !
تورک ها خدمت به تروریسم را بایکوت
نموده اند و اگر کورد ها هم به این مرتبه
می رسیدند ، ما به عنوان دو ملت همسایه و در هم پیوسته ، وضع مان
بهتر از این بود .
تو چگونه خبرنگاری هستی ؟
حتی تاریخ معاصر خودمان و خودتان را
هم نخواندی ؟
مطمئن هستم سرنوشت ملت کورد ،
برای شما انچنان مهم نیست که چمدان های پول تروریست های مزدور !
از اولین استاندار تا به امروز اگر هر کدام
ادعا کند که ریالی برای نه عیسی نظری
که برای کل هویت طلبان تورک در این
شهر هزینه کرده اند ! تسلیم اورمیه ۲۴
می شوم !
▪️رای روز جمعه به پزشکیان آخرین امید پیرامونیان و نجات تهران از بن بست ،یادتان نرود .
ما با کل ملت های ( ایران کثیر المله )
تضاد انتاگونیستی ( غیر قابل حل )
نداریم ،
و هر اختلاف قابل حل در بین ملت ها
سبب آشتی ملی در کشور می شود .
کافی است به گفتگو روی بیاوریم و نه ،
نیش های تروریست ساخته و خبرنگار
نشر کرده !
@navidazerbaijan
🔴بازی امر نمادین در انتخابات !
🖌عیسی نظری
▪️من در سال ۱۳۶۰ یکبار با آقای پزشکیان روبرو شده ام و بعد آن نیز ، نه او را دیده ام و نه ارتباطی دارم !
پس از افتضاح دو جناح اصلاح طلب و
اصولگرا همواره در باره تغییر ، مطلب
نوشته ام ، از مردم خواسته ام با صندوق
رای نباید قهر کرد ، چه امروز و چه فردا
در نهایت ، صندوق رای می تواند به تغییر
بیانجامد ، هان اگر کاندیدای مورد علاقه
شما نباشد ، به همان اندازه که رای دادن
حق شماست ، رای ندادن نیز حق ملت است .
در اول و قبل از انتخاب هیچکس دیکتاتور نیست ،
سرنوشت تمامی دیکتاتور ها را بخوانید ،
همه بعدا و به دست مردم و یا ملت خود ،
دیکتاتور شده اند !
برای همین همواره نیز نوشته و گفته ام :
باید به مورد نیاز مردم پرداخت و نه به
خوشایند و بد آیند آنها !
▪️صریح نوشته ام هم استراتژی و هم تاکتیک ، به پزشکیان رای می دهیم !
یعنی فارغ از امر واقعی به بازی امر
نمادین تسلیم می شویم !
اما ما به عنوان فعالین مدنی آذربایجان
هم خط قرمزی داریم که شکستن آن را
از طرف هیچکس نمی پذیریم .
بیزیم بیر وارلیقیمیز وار ، بو وارلیقی
رئیس جمهور هنوز انتخاب نشده مان ،
سهل است ، کل روسای جمهور دنیا هم
نمی توانند ، از ما بگیرند !
در فیلم جدائی نادر از سیمین ، سیمین به نادر می گوید که پدرت آلزایمر
گرفته اصلا نمی داند که پدر توست ،
نادر جواب می دهد : ولی منکه آلزایمر
نگرفته ام ، میدانم او پدر من است !
در یک گروهی عده ای استدلال می کردند ، که نگوئید ما تورک هستیم ،
و به پزشکیان رای می دهیم ، بگذارید
اصلا ح طلب گفته شود تا اصلاح طلبان
به او رای بدهند !
یعنی من داوطلبانه هویت خودم را
منکر شوم تا پزشکیان انتخاب شود !
من به پزشکیان به خاطر اینکه پیرامونی
است ، رای می دهم ، اگر قرار باشد ،
هویت خودم را منکر شوم ، چه پزشکیان ، چه قالی باف و یا جلیلی ،
اصلا همواره ضربات اصلاحات بر پیکر
ما پیرامونی ها ، خیلی بیشتر از اصولگراها بوده است .
▪️ما می گفتیم : اصول گراها در هزار و چهارصد سال قبل فریز شده اند ،
اصلاح طلبان ذوب شدند و به دو هزار
و اندی سال قبل باز گشتند !
شرکت در انتخابات برای تثبیت هویت
من است ، اگر اصل بر انکار است که
سایر کاندید ها که بهتر انکار می کنند ،
چه نیازی به پزشکیان بود ؟
دشمن می خواهد ما هویت خود را
انکار کنیم ، چه به نام و چه به ننگ !
چه با زبان خوش و چه با کشتار ،
یک صد سال است که گماشته های
انگلیس ، این فرمت را اجرایی می کنند ،
با کشتار های فله ای پدر و پسر ، در پی
سیاست یکسان سازی ، با انکار هویت های پیرامون مملکت و نابودی موجودیت
انها ، شرکت ما در انتخابات برای احیای
تمامی موجودیت مملکت به صورت برابر
است ، به پزشکیان هم به خاطر داشتن
چنین افکار پویا و ملی رای می دهیم ،
برای باز سازی قدرت به فنا رفته و ورشکسته اصلاح طلبان خاتمی نیست !
برای باز سازی ملل پیرامونی مملکت
است که یکی از عمده نیرو های پیرامونی
تورک ها هستند !
اگر کسی در پی حذف و انکار هویت ما
باشد ، همان بهتر که به پزشکیان رای
ندهد !
▪️تا انجا که من می دانم ، پزشکیان آدمی نیست که هویت و موجودیت خود را انکار کند ، ایرانشهری ها باید برای
خودشان مرثیه خوان دیگری پیدا کنند ،
از این نمد برای انها کلاهی به دست نمی آید !
ولی اگر قرار باشد ، پزشکیان به صف
دشمن پیرامون ایران نقل مکان کند ،
انتخاب نشود ، بهتر است ، ما عاشق چشم و ابروی کسی نیستیم !
@navidazerbaijan
🔴پزشکیان ، هم استراتژی هم تاکتیک !
🖌عیسی نظری
▪️هویت طلبان به لحاظ اینکه پزشکیان ، جزو نیرو های پیرامونی ممالک محروسه
ایران است و حداقل ضد تمرکز هم نباشد ، جزو نیرو های مرکزگرا نیست ،
می تواند انتخاب اول انها باشد ، حتی
به عنوان استراتژی و نه تاکتیک !
مقابل هویت خواهان ، نیرو های به اصطلاح ایرانشهری ، سلطنت طلبان و
شاه پرستان که پیرامون همواره برای
آنها به منزله تجزیه طلب ها ، پان ها ،
ضد مرکز ها ، منشا شرّ و شیطان محسوب که همیشه خدا به عوض پشتیبانی از روسای جمهور تهران ، از
صدام ها ، علی یف ها و اردوان ها ، هواداری و پشتیبانی می کنند !
می توانند با تعیین پزشکیان به عنوان
انتخاب اول خود ، به شکلی استراتژیک
در سراسر ایران از کاندیداتوری واحد
سود ببرند !
▪️برای اولین بار در تاریخ یک صد ساله
پس از کودتای انگلیسی ( سقوط قاجار )
تمامیت ارضی با دمکراسی و آزادی ، بر هم منطبق افتاده است .
پس از هویت طلبان و ایرانشهری ها و
سلطنت طلبان ، گروه دیگری هم در این
مملکت زندگی می کنند .
تا نهایت دینی و مذهبی ، مسلمانان سنتی
که حتی به قیمت قبول انگ و اتهام ارتجاعی هرگز مواضع غرب و فلسفه
وجودی انها را قبول نکرده و به زندگی
دینی خود به عنوان سنت عرفی و ملی
نگاه کرده و در واقع جز آن روشی را
بر نگزیده اند !
▪️آنها نیز می توانند با خیال راحت به
پزشکیان به عنوان انتخاب استراتژیک
خود ببالند !
قسم می خورم ایشان هم قبل از انقلاب
و هم بعد از انقلاب ، همچنان و یک ریز
فردی دینی و مذهبی بوده و باقی مانده
و باقی خواهد ماند !
می ماند کسانی که یا کمونیست هستند و
غیر دینی و یا آته ئیست هستند ، می
خواهند در فضای غیر دینی تنفس کنند .
این گروه هم باید در مقابل نیرو های
یزدی - اصفهانی ، هله هله مشهدی و
کربلائی و کویر برهوت چولو و سمنان و
حتی حتی کرج و تهران ، سفت و سخت
باید به دامن پزشکیان بچسبند و با انتخاب اول خود ، استراتژیک به او
رای بدهند !
همین اول کار بگویم ، شهید بهشتی از
دونفر می ترسید
اول خدا -- دوم حوزه نجف ( عراقی ها )
یعنی کسی که هم تبریز را دیده و هم
یزد و اصفهان و کرمان و حتی سمنان
و تهران را به شما می گوید .
برادر تبریز ولیعهد نشین بوده ، افهم !
هان گروه های قومی هم باید انتخاب
استراتژیک شان ، پزشکیان باشد !
خواهید گفت : چرا ؟
پزشکیان متولد مهاباد است ، انجا متولد
شده و هرگز هم آن را انکار ننموده است !
همین متولدین عراق ( کربلا - نجف )
کار اول شان تغییر محتویات شناسنامه
خودشان است ، حتی برخی از انها
اسم فامیلی و شهرت خودشان را هم
عوض می کنند !
▪️پزشکیان همیشه می گوید در شهر مهاباد به دنیا امده و بعد در اورمیه و سپس تبریز( جان ریز از تب ) و در نهایت به پایتخت ایران رسیده است !
هر کدام از این موضوعات خود یک مقاله
برای روزنامه است ، اما مینی مال نویسی
الگوی جهان متمدن و امروز ما است .
حتی به موکلین خود ، همواره گوشزد
می کنم ، بابا جان اگر دفاعیات تو بیشتر از یک صفحه آ چهار باشد ، خوانده نمی شود !
یعنی کوتاه نویسی هم ، دیگر یک استراتژی است و نه تاکتیک !
▪️اگر می خواهید رای بدهید ، پزشکیان
باید انتخاب استراتژیک شما باشد .
می توانم هزار دلیل بیاورم و هزار صفحه
بنویسم ولی چه کنم ، مینی مال نویسی
جهان مجبورم می کند ، خاتمه دهم !
@navidazerbaijan
🔴خاطره هایت را بگو
وقت تنگ است
زمان می چرخد و می رود !
🖌عیسی نظری
🔹دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود و من !
گاها سید حسن امامی صاحب تنها کتاب
معتبر حقوق مدنی به دانشکده می امد ،
بی هیچ حاجب و دربانی ، پسر کوچک
موطلائی و چشم ابی هم گاها کنارش ،
می گفتند از همسر سوئیسی خود ، این
بچه را به دست آورده است !
هرچه بود ، در دانشکده حقوق ، یال و کوپال امامت جمعه تهران و دربار را کنار
می گذاشت و به سوالات جواب می داد ،
در همان حیاط دانشکده و یا سالن آن .
کاتوزیان و لنگرودی و دادبان و حسن افشار و عراقی و محمدی و معتمدی و
سالار نصر وآشوری و واحدی و ابوالحمد و درودیان و تاج زمان دانش و......
وارد کلاس ها می شوند و درس می دادند !
تعهدات و مقاوله نامه های بین المللی ،
حقوق ثبت و اسناد ، حقوق در یاها ،
حقوق مصونیت مرزی و پارلمانی ، حقوق
تطبیقی ، انگلوساکسون ها ، قانون اساسی و......
🔹سال پنجاه و هشت از دانشکده فارغ شدم و به عنوان دادیار درجه دو آزمایشی وارد دادسرای عمومی اورمیه
شدم .
اولین پرونده ، نشان آن دوگانگی درس دانشگاه و عرف عمل حقوقی بود ،
نشان می داد که همچنانکه اموزش و
پرورش برای سرکوب ایده های جوانان
مملکت ، فرمت داده شده ، دانشگاه هم
انچنان نیروی کاربردی ، تحویل جامعه
نداده است .
کار در حین عمل و با همان آزمون و خطای معروف به دست می آید !
یک پرونده بسیار باریک و کم ورق
بود .
رو به شاکیه کردم ، مقررات قانونی برایتان تفهیم می شود ، محل اقامت
خود را مشخص کنید و هر شکایتی
دارید با ادله موجود خودتان بیان کنید !
زن با حیرت مرا نگاه می کرد ، نوعی
نگه کردن عاقل اندر سفیه ، احساس
کردم نوعی سوءتفاهمی غیر قابل ذکر
پیش امده است !
🔹عجب پر رو هائی به ادارات آمده است ،
هنوز هیچی به هیچی ، آقا آدرس می خواهد !
ولی به آرامی گفت :
شوهرم به من آب و نان نمی دهد !
گفتم :
حاضرید از وی تمکین کنید ؟
عنصر مهم در شکایت ترک انفاق زن ،
اعلام و حاضر به تمکین از شوهر است !
گفت : چی چی کنم ؟
-- تمکین !
-- یعنی چی کنم ؟
-- یعنی ، چی بگم ! هر وقت شوهر تان
اراده کرد ، خودتان را در اختیار وی بگذارید !
پکر شد و با ناراحتی گفت :
آقا من می گم برایم آب و نان نمی دهد !
تو در چه فکری هستی ؟ انگاری ناف شما
را با تسلیم شدن ما بریده اند !
آهی کشید و گفت :
چطوریه ، پرونده را از روی میزتان جمع
کنید ، همینجا من تسلیم او بشوم و به
شما ، ثابت شود که من تمکین می کنم ؟
🔹گفتم : اینجا حقوق در شکل تئوری ،
مطرح می شود و نه عملی ! همین که
معلوم شود ، حاضر به تمکین هستید و
علی رغم آن شوهر ترک نفقه می کند ،
جرم اتفاق افتاده است
رو به شوهر زن کردم و گفتم :
مقررات قانونی برایتان قرائت می شود ،
مواظب اظهارات خود باشید ، ادرس
خود را اگر تغییر دادید ، اطلاع می دهید ! اتهام شما دایر بر ترک انفاق از
همسرتان قرائت می شود ، هر دفاعی
دارید ، بیان کنید !
گفت : آقا این قانون مانون نمی خواهد ،
ندارم بدهم ، تو به من پول بده ، اگر
همینجا ، همه اش را به او ندهم ، اعدامم
کنید ، احتیاجی هم به تمکین نیست ،
حاضر هم باشد ، من دنبال تمکین نیستم !
به اتاق دادیار ارشد رفتم ، آقا نفقه با فرض
امکان آن ممکن است ، می گوید ندارم !
گفت :
ببین عزیز لازم نیست تمامی تئوری های
حقوقی را در این اتاق پیاده کنی ،
ول اش کن تو را سنه نه ؟
یک تامین بگیر ، بعد پرونده را به دادگاه
بفرست ، رییس دادگاه شده ، بگذار
معما را حل کند !
چرا خودت را به زحمت می اندازی ،
این مقررات را به طرفین نگو ، خودت
بنویس ودر آخر بگو ، اینجا و اونجا را
امضا کن !
بیکاری برای مردم شرح مقررات و هله
تمکین ممکین می کنی ؟
@navidazerbaijan
🔴مدتی این مثنوی تاخیر شد !
مراسم بزرگداشت دو استاد نام آور آذربایجان در تبریز
🖌عیسی نظری
▪️حدود ده روز قبل برای سیاحت و دیدار اقوام ، همراه خانواده عازم ازمیر تورکیه شدیم ، هنوز به مرز رازی چند کیلومتری مانده بود که خبر امد ،آذربایجان مدنیت اوجاقی می خواهد از دو استاد بزرگوار آذربایجان تجلیل کند ، شما هم دعوت هستید !
آه از دل ام آه !
آئین تقوا ما نیز دانیم !
لیکن چه چاره با بخت گمراه !
فقط توانستم به استاد بزرگوار طی یاد داشتی تلگرامی بگویم که من عازم
مسافرت خارج از کشور هستم !
ایکاش چند روز قبل خبر می کردید ،
اهل بیت هم همراه هستند و حق و حقوقی دارند ، خرید بلیط از قبل و با
این گرانی و امید سفر در دو خانواده
اینطرف و آنطرف مرز و بخصوص قرار
گرفتن در لب مرز و .....
خلاصه نومید از حضور در جلسه تکریم
آندو بزرگوار جناب دکتر فیض الهی و جناب دکتر جمال آیرملو از مرز گذشتیم
و میهمان دختر خواهرم شدیم !
من تا کنون به کشور های دیگر اروپائی و
آسیائی رفته ام و بسیار سفرنامه همانند
خاطرات نامه نوشته ام .
▪️ اما ازمیر متفاوت بود برای اولین بار در شهری متعادل از نظر مدنی ما بین لویاتان و شهروند دیدم !
یعنی اگر هیولای دولت ( لویاتان ) با قرار
دادن کیسه زباله در داخل زباله دان ها از
انتشار میکروب جلوگیری می کند ،
شهروند نیز با تفکیک نوع زباله ها ، مامورین بلدیه را یاری می کند !
بگذریم این قسمت بماند ، برای یک قسمت دیگر و....
خلاصه با دلی شکسته رفتیم و برگشتیم وحین ورود به مرز رازی و قسمت وطن
خودمان خبر دیگری آمد .
به لحاظ آن واقعه معلوم و جانگداز ، ( خبر ناگوار سقوط هلی کوپتر رییس
جمهور از طرف کانال خبری C N N
تورک بیست و چهار ساعته پخش و نشر
می شد )
▪️تجلیل از دو استاد بزرگوار تبریزی و اورموی به این جمعه اخیر تغییر کرده و
شما همچنان دعوت هستید !
وقتی وارد سالن تجلیل ازدو شخصیت
بزرگوار آذربایجان ، استاد جمال آیرملو
و استاد فیض الهی ترتیب یافته بود ، شدم ، به یاد شعر شهریار ایران افتادم و زمزمه کردم :
از کوری چشم فلک ، امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب ، به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک ، از بنده بگوئید
چشم ات ندود این همه ، یک شب قمر اینجاست
تنها نه من از شوق ، سر از پا نشناسم
یک دسته چو من ، عاشق بی پا و سر اینجاست
ایکاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر اینجا ، قمر اینجا ، قمر اینجاست
هله هله ، تنها یک قمر نبود ، قمر ها بودند .
هر یک هنرمندی ، سازی و سوزی ،
صدائی و نوائی ، شعری و سرودی
قصه ای ، حکایتی ، خاطره ای ، رقصی
چنین میانه میدانم آرزوست !
▪️نسل ما ، گرچه پس از پایان یک قیام
متولد شده است ، گرچه در بی خبری
کودکانه خود بر مزار پدران خود به رقص
وا داشته شده ، گرچه خونبهای پدرانمان
را نجات آذربایجان نام داده بودند !
یک خوش شانسی هم داشتیم ، در میان
سیل توده های نا آگاه به سرنوشت خویش ، قمر هائی هم در میان خود داشتیم ، فرد هائی که سنگینی خون
پدرانمان را بر دوش می کشیدند و
دنبال کسانی بودند که این صلیب شکسته و درد آور خود را به نسل بعدی
خود واگذار کنند .
کسانی چون دکتر هیئت ، حسن آذربایجان ( دمیر چی ) دکتر فیض الهی ،
دکتر جمال آیرملو و قمر های دیگر ، که
در اصل معلم های واقعی ما و ما ها بوده اند .
من نیز به سهم خودم در آن جلسه سعی
کردم ، دین خودم را ادا کنم ، فقط
به علت اینکه قید سخنانم در آن قمرستان ، طولانی می شود ، آن را به
مقاله ای دیگر وا می نهم ، در ضمن
میهمانان اورمیه را می شناختم ولی
چون از شناسائی تک تک تبریزیان
عاجز بودم ، از قید اسامی بزرگواران
خود داری کردم !
این روز بر دو بزرگوار تبریزی و اورموی
مبارک باشد و انشاءالله شاهد برگزاری
این نوع مراسم در اورمیه و شهر های
دیگر هم باشیم !
@navidazerbaijan
🔴برده پروری نوین در آموزش و پرورش زنجان به همت شهردار زنجان !
🖌عیسی نظری
🔹زمان شاهنشاه در گارد شهربانی دانشگاه سه نفر قابل ذکر بودند ، یکی سرهنگ بود ، یکی دیگر سرگرد بود ، نفر سومی هم بود که ستوان بود ، بقیه مامورین تحت اختیار این سه نفر بودند .
من چندین سال با این گروه سرو کله می زدم ، سرهنگ فقط نصیحت میکرد ، مثلا
می گفت :
پسرم شاه به تو چه بدی کرده است ، چرا
علیه وی شعار می نویسید ، چرا فحش
می دهید ؟
بابا هر چه باشد ، شاه است ، جای پدرتان
است !
ببین اگر شاه نبود و تو را در دانشگاه تهران ، دانشکده حقوق نمی پذیرفتند ،
تو در شهرتان چه می کردی ؟
بابا چند سال دندان روی جگر بگذار ،
می شوی قاضی مملکت ، خوبه من الان
یک گزارش رد بکنم تو را بفرستم کمیته
مشترک ، انجا که عرب نی انداخت ، خوش ات می آید ؟
سرگرد اینجوری نبود ، پند و اندرز در
قاموس او جائی نداشت ، یک رنجر
بود ، برای زدن آفریده شده بود .
چه در بیرون و چه داخل ساختمان گارد ،
یک روز قرار بود ، چند دانشکده باهم
تظاهرات بکنیم ، نماینده دانشکده فنی
که در مسجد دانشگاه نیز پیشنماز می شد ، گفت :
چند نفر اول کار این سرگرد را بزنیم ،
که اگر باشد ، همگی دانشجویان را یکجا
ضربه فنی می کند ، برنامه اجرا به علن
دست سرگرد شکست ، فوری به درمانگاه
بردند ، ربع ساعت بعد ، با دست شکسته
و با یک دست کل دانشجویان را فراری
داد ! این آدم بوجود آمده بود تا بزند !
در داخل ساختمان گارد با پا به ساق پای
ات می زد ، می افتادی زمین ، با همان
می کوبید به شکم ات ، چند ضربه که
می زد ، نفس ات قطع می شد و مجبور
می شدی بلند شوی و باز پا و این زدن
گاه تا چهار - پنج ساعت طول می کشید !
در این چهار ساعت نه حرفی می زد ،
نه مسخره می کرد و نه فحش می داد ،
نه تهدید می کرد ، فقط و فقط می زد !
اما ستوان بر خلاف سرگرد نمی زد ،
فقط فحش می داد ، تهدید می کرد ،
به زشت ترین وجه ، می گفت :
مادرت را می آورم و پیش چشم ات
فلان کار می کنم !
مسخره می کرد ، مثلا می گفت :
اون چیه روی پیشانی ات ؟
دست می بردی و می گفتی :
چیزی نیست !
می گفت : عجب آندوتا شاخ را نمی بینی ؟
🔹الغرض انقلاب شد و من نماینده دانشجویان دانشکده حقوق و کوی دانشگاه امیر آباد بودم .
چپی ها آمده بودند که خانه سرگرد را
شناسائی کردیم ، بیا و به نمایندگی
از او شکایت کن !
گفتم : من اهل شکایت نیستم ، شما هم
هر که را خواستید ، شکایت کنید ، آزادید ! الا سرگرد که در دعوای دانشجو
علیه سرگرد ، من طرف سرگرد هستم !
استدلال کردم این سرگرد نه کسی را
مسخره کرده و نه نیشخند و ریشخند ،
نه تهدید به تجاوز به مادران کرده و نه
فحشی داده است ، زده، بعد بیست و چهار ساعت هم درد اش رفته و هم اثراش ، ولی الان بعد پنجاه سال ، خدا شاهد است وقتی تهدید به تجاوز ، انهم
به مادر و مسخره کردن اش که تو ،
پیشانی ات شاخ در آورده ، نه اثر اش
می رود و نه درد اش !
🔹آموزش و پرورش زنجان ، دختران مردم را به صف کرده تا مقابل یک گئده گوده ، یک پف کرده مثل یوز پلنگ ، دولا شوند !
فرخرو پارسا فقط برای اینکه دختران
مردم جلوی شاه به صف می کشید تا
برایش دست بزنند ، اعدام شد !
اینکه دختران مردم را نه جلوی شاه و
یا رئیس جمهور که جلوی یک شهر دار
پف کرده مثل یوز پلنگ ، نه به صف
که به دولا شدن وادار می کنند !
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو !
تف بر تو مسئولان بی ثمر و احمق
زنجان و تف بر تو ای شهردار بی رگ و
غیرت زنجان !
@navidazerbaijan
🔴استقلال زندگی شخصی را به رسمیت بشناسید !
🖌عیسی نظری
🔹من زندگی خودم را پر و لبالب از تمامی جزئیات سپری می کنم ، به زبانی دیگر ،خودم برای خودم کفایت می کنم ، شیفته و کشته مرده هیچ آفریده شده ای نیستم !
کنار من هیچکس و هیچ چیز عبث و بیهوده نیست ، هر لحظه برای تداوم
حیات است ، این حیات تنها انسان نیست ، حیوان نیز داخل آن است ،
گیاه نیز بخش گریز ناپذیر آن ، من هفت
سال داشتم که این تغییر و تحول را به
چشم خودمم دیده ام ، مادر بزرگ پدری ،
وقتی خودم را شناختم ، یک امپراطور
بود ، یک سزار ، یک شاه ، از ترس او
هیچ معلم و مکتبخانه چی قدر قدرت
هم نمی توانستند به من چپ نگاه کنند !
تا اینکه یک روز، از مدرسه به خانه آمدم ، مادر بزرگ گیاهی شده بود که فقط چشمان اش می دید و دیگر هیچ !
تنها از قدرت قهاریه خداوند بود که می توانست چنین عظمتی را به گیاهی بدون
حرکت تبدیل کند !
از آن روز فاصله امنیتی خودم را با خدا حفظ کردم !
کسی که مادر بزرگ را بتواند ، ناک اوت
کند ، مثل تخمه آفتابگردان می تواند ، مرا چیدداماخ کند .
بعد ها در شهر اورمیه بیشتر و بیشتر
به تناسب انسان و حیوان و گیاه پی بردم .
بگذارید ، چند مورد را برایتان توضیح
بدهم !
🔹در حیاط خانه ، ما گلی داریم
که گل ساعتی می گوئیم ، چون گل هایش به شکل صفحه ساعت است !
این گل می پیچد و به بالا می رود ،
وقتی در اطراف خود گیاه و گل دیگری
باشد به شاخ و ساقه آنها می پیچد ،
فقط به شاخه گیاهان و گل ها که می پیچد ، انها را خشک می کند ، از بس
که فشار می آورد !
بعضاً در اطراف خود گل و گیاهی نمی یابد و اجبارا به ساقه و شاخه های خود
می پیچد ، اما به شاخه های خود ، به
شکل حلقه می پیچد ، برای بالا رفتن از
آنها کمک می گیرد ولی شاخه ها و بوته های خود را ، خشک نمی کند !
من یک پرنده ای دارم که اگر کسی غیر از
من به طرف او دست دراز کند ، می زند ،
اما من حتی اگر اذیت اش هم کنم ، مرا
نمی زند !
تنها روی شانه من می نشیند ، فرق مرا
با دیگری می داند ،
طبیعت یا گیاه است و یا حیوان و انسان ، شعور زندگی دارد ، تنها انسان
است که مرتب با اشتباهات خود ، تاریخ
خود و زندگی خود ، دیگران را خفه می کند ، به زحمت می اندازد ، حیات دیگری
خشک می کند و چیزی هم بدهکار است !
🔹آقایان دنیای قدیم مرده ، دیگر وجود ندارد ، به زندگی خودتان بپردازید ، خدا
را ملعبه خودتان نکنید !
خداوند کار نمی کند و به کارگر نیز نیاز
ندارد ، روش خدائی اعمال اراده است ،
بشو و می شود ، کن فیکون ، خداوند
بی نیاز از کمک و یاری شما است .
به اسم خداوند ستم نکنید ، آدم نکشید ،
حکومت و دولت برای رفاه جامعه بوجود
می آید ، برای گیاه و حیوان و انسان ،
باید رفاه ایجاد کنید . اگر لازم باشد ،
خداوند بهشت و جهنم می آفریند ،
دیگر شما لطفا وارد این معقولات نشوید .
انسان اگر روی خوش در نفری نبیند ،
با او محشور نمی شود ، یعنی نمی خواهد با او محشور شود !
به زبان ساده اگر شما در بهشت باشید ،
او می خواهد به جهنم برود ، به شما
نزدیک نباشد !
پس زیاد مته به خشخاش نگذارید ،
🔹انسان خودش به مرحله ، قائم بودن
و مستقل بودن وجود خویش و تعیین
زندگی خود رسیده است و خداوند به
این خاطر، دیگر ، پیامبری نمی فرستد ،
دیگر معجزه ای واقع نمی شود ، مگر
در وجود انسانی و شخصی خود انسان ،
یعنی به زبان ساده هر کس پیامبر خویش
است ، هر کس معجزه های خود را بر
دوش می کشد !
شعور انسان برای زندگی به نقطه ای رسیده است ، که دخالت دیگری جز
عناد نمی افزاید ، به قول ظریفی
باور های شما مثل مسواک دهانتان است ،
آنها را تند و تند به دهان دیگران نیاندازید !
چون بدین جهت از شما متنفر می شوند !
تفاوت های انسان را به رسمیت بشناسید ،
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۲۹۰ )
همایش قالا داغی و داش یکان
🖌عیسی نظری
🔹امروز خاطرات دوران گذشته نیست ،
یک روز ،خاطره یک روز است .
تازه از خواب بیدار شده و صبحانه می خورم !
زینگ ، صدای اعلام ورود یک خبر و یا اعلان است
آن را باز می کنم
دعوت به کوه پیمائی قالا داغی است ،
جوانان خود جوش و متحد یکان !
پایین آن نوشتم : چشم در صورت امکان
می آیم .
موبایل زنگ می زند ، آن را باز می کنم ،
یک صدای آشنا است ، می پرسد :
مرا شناختید ؟
خدائی نشناختم ولی گفتم :
بله که شناختم ، مگر می شود ، شما را
نشناخت !
-- مرسی جناب نظری ، فقط ما یک گروه
هستیم ، همین اطراف کوچه شما !
می خواهیم همایش قالا داغی بیائیم ،
اگر برای یک یا دو شب هتل هم رزرو
کنید ، ممنون می شویم !
-- ببخشید ستاره دار ؟
-- خوب پنج ستاره باشه ، چه بهتر !
-- خانم ببخشید ، پنج ستاره های ما فقط
جای خواب است و خوراک !
-- مگر بالاتر هم دارید ؟
-- اختیار دارید ، ما برعکس دوبی و استانبول و پاریس ، پنج ستاره های خالی
فقط محل خواب و خوراک است ، هفت
ستاره داریم به اضافه هتل ، هر روز خدا
دوتا کنسرت دارد و دارای نوشابه !
-- وا نوشابه هم امتیاز هتله ؟ همه ساندویچ فروشی ها نوشابه دارند !
-- ببین باز اشتباه کردید ، نوشابه گاز دار
و بدون گاز را نمی گویم ، نوشابه امیری
روزنامه نگار است همکار من در روزنامه
کیهان ! بود ،درس روزنامه نگاری می دهد در هتل ! افهم ، جان من ! راستی بلیط هم می خواهید ؟
-- بلیط چی ؟
-- خوب هواپیما !
مگر یکان فرودگاه دارد ؟
-- ای بابا ، یک زنبیل داغی دارید ، اصلا
کوه نیست ، کنارش یک فرودگاه !
ما با آن عظمت قالا داغی نداشته باشیم !
ما فرودگاه داریم ، چه فرود گاهی !
هیتروی لندن پیش آن لنگ می اندازد !
🔹-- خاک عالم ، آنوقت بیخ گوش ما ، خبر نداریم ، آقای نظری ما سی نفر هستیم ها ، جا پیدا می شود ؟
-- خب مرا دارید ، غم ندارید !
با یک تلفن حل می کنم ، فقط باید صبر
کنید ، صبر کنید تا ساخته شوند !
تلفن قطع شد .
صبحانه هم تمام شد ، بروم دادگاه انقلاب
این پرونده های تسخیری هم ، همه اش
دودو بودو دو ، نه وریم ، آتسان آتیلماز ،
ساتسان ساتیلماز !
هر وقت هم از آنجا بیرون می آئی ،
یک پیام مفصل می آید ، نظرت چیست ؟
چه خوبی و با بدی از ما دیدی ؟
نه اینکه بلافاصله هم از نظرات نظری
استفاده می شود !
پانزده سال است داد می کشم ، آقا جان !
حضرات روسا !
دادگستری دو تا فرق با ادارات دیگر دارد،
یکی درب های ورودی آن با عظمت ساخته می شود و یکی هم میز های روسای دادگاه ها ، این ها درست یا غلط ،
برای عظمت دادن به دادگستری ( در های
ورودی بزرگ ) و قضات دادگستری ( میزهای بزرگ و بالاتر از دیگران ) است ، شما ها با بستن این درب ها و
بازکردن دو راهرو باریک موش رو ،
که اگر دو نفر روبرو بیایند ، شکم به شکم می سایند ، در اصل فاتحه عظمت
این نهاد در اصل مدرن و مترقی را
خوانده اید و به پیشنهاد م که باز کردن
درب های اصلی است ، وقعی ننهادید ،
حالا نظر من چه اثر ی دارد ؟
هی هم پیام که حضرت مراجعه کننده
چه نظری داری ؟
درب های اصلی دادگستری ها را باز کنید ! این به نفع خودتان است !
@navidazerbaijan
🔴دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
🖌عیسی نظری
🔹سال اول که همایش قالا داغی برگزار
شد ، صد نفری می شد ، سه تا زن هم بودند که یک نفرش از روستا بود و دونفرش از اورمیه آمده بودند !
یک صف معمولی بود ، مثل یک گروه
کوهنوردی اماتور اما پرکار و بیشتر !
سال دوم یک گروه معمولی نبود ، یک
عظمت بود که روستای یکانات تدارک
دیده بود . در همان جا بود که ایده یک
همایش همیشگی در نیمه اردیبهشت ماه
به شکل رسمی و با حضور تمامی ارگان های مملکت از هلال احمر و گروه های
ورزشی و از سال های بعد به شکل بین المللی و دعوت از بزرگان و فعالان فرهنگی و مدنی و ورزشی همسایگان و
سایر کشور های مسلمان و تورک ، تداوم
می یافت .
اما باز از قدرت غافل شدیم ، قدرتی که
هفت سر دارد هفتصد زبان ، هفت هزار
دست دارد و هفتاد هزار حیله ،
هفتصد هزار راه دارد و هفت میلیون
ادا و رنگ و نیرنگ ، باز غافل شدیم که
هر حرکت بنیادی و مدنی را شاخک های
آن قدرت کذائی و همه گیر در خود می پیچد و از آن یک ملغمه ای می سازد ،
که دوستان انگشت به دهان می مانند و
دشمنان رقص پیروزی می کنند !
🔹من بیست سال پیش در اوج کارآئی نوید آذربایجان به سراسر اروپا و حتی آسیا سفر کردم ، در پایان نیز آن اژدهای هفت سر را که با هفتاد روش به جان مردم ما افتاده است ، دیدم و لمس کردم !
🔹این اژدها تنها با یک شاخه خود می تواند ، کل حرکت مدنی آذربایجان را
در لاک خود بپوشاند و بپوساند ، رهبری
طلبی ! هیچکس حاضر نیست از مقام
ژنرالی خود که در این حرکت کسب
کرده یک گام عقب بگذارد !
هیچکس حاضر نیست از مقام رئیس
جمهوری آذربایجان جنوبی یک میلیمتر
دور بماند !
حتی به حرف های یک روزنامه نگار هیچ
اهمیتی نمی دهند که بابالی ! فعلا و اصلا
چنین کشوری وجود ندارد !
این چرت و پرت ها چیست که می بافید ؟
شاخک های دیگر این هیولای هفت سر
به حرکت در می آید !
به حرف اش گوش ندهید که ماموری
آمده شما را دلسرد کند ، و ما را از
ریاست جمهوری کنار بزند تا خودش
رئیس جمهور بشود !
🔹آن درک و شعور کسب قدرت در حالیکه پشت خود را به بدترین و فاشیست ترین قدرت جهانی کرده است ، می تواند و تونسته در خارج از کشور از هر یک نفر و یا چند نفر یک حزب درست کند ، و ازلیدر هر حزب یک رییس جمهور خیالی و روانی !
🔹همان از خارج اینک در داخل نیز در حال و هوای همان لیدری و رهبری طلبی است .که می تواند هر گونه حرکت واقعی رو به جلوئی را چنان درب و داغون کند که همان بلا را در داخل مملکت نیز بیازماید و پیروز شود !
تحرک های مردم امری نرمال و معمولی
است ، آدم زنده جنبش و تحرک لازم
دارد ، جنبش های مردمی در شکل مدنی
نیازمند افراد برنامه ریز و اذهان پیشرو
و پیش رونده است ، اما امر مدنی وقتی
آلوده اغراض قدرت می شود و بدتر از
همه تمامی ارکان حرکتی را نه پیاده
نظام و سرباز که ژنرال های پنج ستاره
از نوع پینوشه و یا موسی چومبه ها
پر می شود !
به قول پدران مان : ((
ایت ایزی ، آت ایزینه قاریشیب ))
🔹چاره کار دست شستن از آمال و آرزو های خود است ! تا دشمن نتواند بین خودی هایمان تخم کین بکارد !
امیدوارم تمامی طر ف های درگیر
این ماجرا به شکلی آرام و مدنی کنار
بکشند تا امر نفاق بیشتر از این دامن
یکانات را نگیرد .
قالا داغیم ، بایراغیم
قالا داغیم ، وارلیغیم
سنی اوزوم نن ده گیزله دیرم ،
قیزیل ، گوموش آختارانلار یولدادیرلار !
@navidazerbaijan
🔴زندگی آخرالزمانی
🖌عیسی نظری
▪️سحر بیدار می شوی ، زلزله ای یک منطقه را داغون کرده است ، مردی و یا زنی با ناخن های خود آوار ها را برای یافتن همسر و یا بچه های خود می کاود !
طوفان همچون لویاتان از دریا سر
می کَشد ومی کُشد .
باران که زمانی نعمت خوب خدا بود ،
قطره قطره جمع شده و همچون دریائی
مهیب به راه ها و خانه های مردم می زند .
رودخانه ها که زمانی ارام همچون
ماری خوش خط و خال می خزید ،
اژدهائی شده است که همه چیز را می
بلعد .
کوه ها که زمانی میخ های فرو رفته در
زمین بودند و بقای زمین را نوید می دادند ، الان همچون خرابه های خانه های
گلی فرو می ریزند .
▪️طبیعت طغیان کرده است ، علیه انسان ، صنعت که روزگاری گمان می رفت ، راه رهائی انسان بود
امروز علیه انسان روزبروز قوی تر می شود ، فردا عقل و شعور و فهم و درک انسان به دست ماشین هوشمند و ماشین های انسان نما خواهد بود .
و انسان ها یکی یکی تسلیم مرگ می شوند .در سکوت ابدی فرو می روند ، آنها که نمرده اند ، بزرگان ، دکانداران ، تاریخدانان ، فیلسوفان ، لوئی جرگه های
تعیین شده ، از نوحه خوانان تا پاسبان های
🔹ادامه مطلب پایین صفحه
@ navidazerbaijan
🔴اشتباه یا خیانت !
( اندر احوالات خودمان )
🖌عیسی نظری
▪️دیروز در جلسه بخشداری یامچی شهرستان مرند منهم شرکت داشتم ،
خلاصه توضیح دادم که در جهان سوم
اختلافات جزئی به عنوان جزء نمی ماند ،
و رفته رفته آنچنان بزرگ می شود که به
زد و خورد فیزیکی می انجامد ، هله در
یک مسئله اجتماعی ، یک تصادف ناخواسته تبدیل می شود به امری خواسته شده و بعضا زد وخورد و قتل !
بعد از این مقدمه ، یکی از دوستان خودمان در صندوق بیرلیک ، رفتاری از
خود نشان داد که هم تبعیت از عموم بود و هم نشان اثبات آن حرفی بود که در بالا گفتم ، دیگر حرفی نزدم !
دوست من ، حضرتعالی کسی بودید و یا
هستید که به من بار ها گفتید که گویا من
پیشکسوت و استاد هستم ، بار ها در جلسات دعوت کردید و من حاضر شدم و یا من دعوت کردم و شما قبول کردید !
وقتی بین ما یک اختلاف جزئی در خصوص دو صندوق شما را در موقعیتی
قرار می دهد ، که خطاب به یک مامور
دولت (دولت رئیسی ) مرا نه به القاب و ریش سفید و خدای نکرده بزرگ و استاد و معلم و قاضی بازنشسته و یا وکیل دادگستری و حداقل عیسی و یا نظری
بخوانی و بگوئی :
بودا یا اودا اولارداندی !
▪️این همان گفته من است که وقتی کین دو نفر ایجاد می شود ، در جهان سوم آنچنان بزرگ می شود که در نهایت به
بزن و بکوب و لو بده ، می رسد !
و وقتی من اعتراض کردم که چرا چنین
روشی و رفتاری در مقابل کسی که جز همگرائی شما قصد و نیتی دیگر ندارد ،
انتخاب می کنی ؟
اول لب های خود را گزیدی و گفتی :
نمی خواهم همه را بگویم !
منهم ساکت شدم ، پیش خودم فکر کردم ، خدایا چه دسته گلی به آب داده ام ، بهتر خفه خون بگیرم و لام تا کام
حرفی نزنم والا ممکن است دوست
دوران صلح و صفای خودمان، تمام بند ها را به آب بدهد و آبروئی برای من نماند !
اما این درماندگی من ، کفاف نداد و تو
بر افشاگری خود ادامه دادی !
بگویم ! و گفتی :
دعوت کردیم آمدی زینبیه ، سخنرانی کردی ، گفتی که اگر آشتی نکنید من دیگر
در همایش قالا داغی شرکت نخواهم کرد ، ولی در چهارمین همایش قالا داغی
شرکت کردی ! !
صرف نظر از اینکه وارد ماهیت شرکت
در آن همایش بشوم و ادله شرکت نصف ونیمه خود را فقط در حد شرکت در صبحانه خوری شرح دهم !
▪️و حتی صرف نظر از اینکه بگویم ، آن
جمله تشبیهی و تاکیدی بود که شما اختلاف را کنار بگذارید و آشتی کنید ، یعنی در رهبری طلبی های خودتان کوتاه بیائید ، نه اینکه من دیگر ممنوع الملاقات
با قالا داغی باشم !
گذشته از اینها ، من اشتباه کرده ام !
می پذیرم من گفته بودم که اگر آشتی
نکنید و اختلاف را کنار نگذارید ، به
قالاداغی نخواهم رفت و علی رغم آن
تا پای آن کوه رفتم و در پای آن کوه صبحانه خوردم !
( نشان به آن نشان که در کانال سلدوزی ها آقای محمود خلخالی عکسی از من و استاد یکانی در آن صبحانه خوری نشر
داده و زیرش نوشته بود ،
آقای نظری و شلوار اطوکرده و کوهنوردی ! )
به اشتباه خود پی بردم ، اگر بر آن تقصیر
مرا بسوزانند ، کم است !
اما آنچه در یامچی اتفاق افتاد ، تو را به
فکر وا نمی دارد ؟
▪️اگر آن یکپارچگی قبلی بود ، یک مامور دولت می توانست به ریش هر دو گروه بخندد و روز چهاردهم را علی رغم اینکه در تقویم رسمی کشور روز معمولی جمعه نوشته شده است ، اعلام عزا و وفات بنامد ؟
شهادت امام صادق روز پانزدهم اردیبهشت است و بر فرض هم شهادت
امام صادق همان روز باشد ، مگر ما برای
فسق و فجور اجازه می خواستیم ، ما
برای کوهنوردی ( همایش خانوادگی
کوهنوردی ) اجازه می خواستیم !
چه ربطی به روز جشن و یا عزا دارد ؟
اختلاف ما بود که من مثل بچه ایکه به
رختخواب خود ، جیش کرده ، ساکت
شدم ! و تو به عوض اینکه به طرف بخشدار محترم پوف کنی ، که آقا اینها
چه حرف هائی است که می زنی !
به طرف و سوی من پوف میکردی که
می خواهی ، همه چیز را رو کنم !
که در زینبیه گفتی به کوه نمی روی ولی
رفتی !
▪️دوست عزیز ، اشتباهات همواره قابل
اغماض است ولی خیانت به یکپارچگی
یک همایش چطور ؟
دو پاره کردن مردم یک روستا که همگی
بدون استثنا هم همسایه و هم شهری و
بالاتر از همه فامیل هستند .
خودتان شاهد بودید در آنجا نقل می کردند که برادر با برادر ، برادر با خواهر
یک دو قطبی عجیبی حاکم شده است ،
که در آنجا در بخشداری هم گفتم که
اگر قرار باشد این همایش به شکل دوگانه
و دو گروه جدا از هم اجرا شود ، به نظر
من اگر تعطیل شود ، بهتر است !
این همایش به امید شکوفائی روستای ما واطراف ( روستاهای یکانات ) مورد قبول
تمام مردم بود ، اگر قرار است عامل نفاق ودو دستگی و اختلاف باشد ، به نظر من
همان بهتر که نباشد !
برادر اشتباه را می شود ، جبران کرد !
خیانت به آرمان های مردم یک روستا را
چطور ؟
@navidazerbaijan