navidazerbaijan | Unsorted

Telegram-канал navidazerbaijan - نوید آذربایجان

527

کانال رسمی نشریه ترکی-فارسی نوید آذربایجان ارتباط با ادمین tabrizimehrdad@

Subscribe to a channel

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات  ( ۳۰۳ ) 

عقل عرفی و حقوقی در قضا وت


🖌عیسی نظری

🔸روزگار مردان و زنانی بود که برای چیدن محصول خود ، آستین ها را بالا می زدند !
چه بر سر مزرعه و چه در سرای عدالت ،
ما از دادیار و بازپرس و رئیس دادگاه یک
گروه بودیم !
همگی دل به کار داده و در انتظار محصول خود بودیم ، گاها می شد که
گاو مشدی حسن سرزا می رفت و یا گاهی سیل و طوفان ، محصول را به فنا می داد و آن زمان مشهدی حسن خود گاو
می شد ، خود محصول خود می شد ، طرف دیوانه می شد !
امیدوارم متوجه شده باشید ، همکار
قضائی ما دیوانه شد !
گروه در اتاق من گرد هم آمد و قرار شد ، به پیش رئیس دادگستری برویم و چاره جوئی کنیم !
آقای رئیس ! همکار ما در کار قضا چنین
بلائی به سرش آوار شده است ، بماند و
در کار قضا ، هوایش را داشته باشیم ،
پرونده های سبک به وی ارجاع شود ،
هماره دادیار بماند و لنگان لنگان کار را
پیش ببرد، رئیس کل موافقت کرد ، شرط اش موافقت آقای دادستان بود .
آقای دادستان به فکر فرورفت ولی وقتی
عزم جزم ما گروه اصلی عدلیه را دید ،
سر فرود آورد !
احساس کردم گفت :
به جهنم ! شتر کجایش کج نیست که
گردن اش کج نباشد !
🔸چند روز گذشت ، همه کمک اش می کردیم ، روزی با خانواده عازم تبریز بودیم ، در خروج از کشتی های اتوموبیل
بر و ورود به قسمت آذربایجان شرقی
پاسگاه اتوموبیل ها را بازرسی می کرد ،
تابستان بود و هوا گرم ، بچه ها غُر می زدند ، توی این گرما و این صف برای
بازرسی ؟ رسیده بودیم به بزنگاه ، مامور
مشغول وارسی اتوموبیل من بود ، پیکانی بدون رعایت صف به نزد ماموران
رسید ، فریاد زد :
من دادیار ارشد دیوان عالی کشور و بدون توقف و بدون بازرسی رد شد و
رفت !
عاقل به کنار دجله تا پل می جست !
دیوانه پا برهنه از اب گذشت !
هم من مات ماندم و هم ماموران ، سر
بازرس گفت :
همان اتوموبیل است ، ظاهرا کارت دادیاری دارد ،  ولی با این عناوینی که به
خود می بندد ، انگاری بالا خونه را اجاره
داده است !
تا تبریز دمغ بودم ، این دسته گل را ما آب
داده بودیم !
ماجرا را به دوستانم گفتم ، گفتند :
حالا از یک بازرسی غیر قانونی وسط
دو شهر رد شده است !
مگر چه عمل غیر قانونی انجام داده است ؟
🔸باز مدتی گذشت ، رئیس قوه قضائیه به اورمیه آمده بود ، همه قضات  در دادگاه جنائی جمع شده بودند !
دوست مورد اشاره ، پیش من نشسته بود ، پا شد و فریاد زد :
برای داشتن نسلی پرتوان سفید ها با سیاه ها و سیاه ها با سفید پوستان
مقاربت کنند .
رئیس قوه متوجه پیام ایشان نشد ولی
سخنان خود را قطع کرد تا به حرف ایشان گوش کند !
از آیه الله قریشی یاد گرفته بودم که آخوند معترض را از جلسه بیرون برده
بود ، دادیار را بغل کردم و بلافاصله از
جلسه بیرون بردم !
همکاران با خنده و شوخی برگزار کردند ،
حتی گفتند ، ممکن است علمی باشد !
باز مدتی گذشت .
🔸روزی دکتری به دادگاه آمد ، روانپزشک بود ، گفت :
آقا پرونده مرا به دادیاری داده اند که
روانی است به من می گوید :
زن ات را طلاق بده و برو با یک سیاه
پوست ازدواج کن تا نسل ما اصلاح شود !
آقای رئیس ، این حرف علمی است ،
حرفی نیست ، اما گفتن آن به زن و شوهر ، ارباب رجوع ، نشان دیوانگی
است !
گفتم : جناب دکتر ، مسائل دادیار ها در
دادسرا بر عهده دادستان است ، باید
به ایشان بگوئی !
گفت : میدانم به داد ستان گفتم ، مرا پیش شما راهنمائی کرد !
پیام را گرفتم ، دوباره پیش رئیس رفتیم
که ما اشتباه کردیم ، برای قضاوت و رودر روئی با مردم عقل عرفی و حقوقی
لازم است ، دوستمان را باز نشسته کردیم
و آسوده شدیم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۲ )

رم ایتالیا و تهران ایران !


🖌عیسی نظری

🔸شاید نوشته بودم ، به خاطر درس فرزندم خانه ای در الهیه اجاره کرده بودم ، روزی متوجه شدم ، سه دستگاه ماشین یک رنگ و مشابه به کوچه ریختند ، من روی
صندلی کنار رود نشسته و به کوچه نگاه
می کردم ، یکی از ماشین ها سر کوچه
نگه داشت ، دومی به داخل کوچه رفت و
سومی کنار درب یک خانه ایستاد !
بعد چند لحظه فردی از خانه بیرون آمد و
سوار اتوموبیلی شد که دم در خانه بود ،
بعد هر سه اتوموبیل وارد کوچه شدند و
دور زده و خارج شدند ، دیگر معلوم نبود
که فرد سوار شده در کدام اتوموبیل است ، تازه به خودم آمدم که لابد ایشان
صاحب مقام و منزلتی است ، حتی متوجه شدم که کوچه به شکل غیر عادی
به دوربین های نیمه مخفی و نیمه علنی
مجهز شده است .
ماجرا را به فرزندم گفتم و ایشان هم گفت :
درسته ، روز های اول که از دانشگاه به خانه می آمدم ، وسط کوچه متوجه شدم ، رفتگری کار خود را رها و به دنبال
من می آید ، ترسیدم و سرعت گرفتم ،
و ضمن باز کردن درب اصلی آپارتمان ،
تمام زنگ های واحد های دیگر و از جمله
صاحب خانه را زدم ، زن صاحبخانه در
آیفون گفت :بفرمائید !
گفتم : بانو ! رفتگر محله مرا تعقیب می کند !
گفت : عزیز جان نترس ، رفتگر نیست ،
مامور است ، خواسته ببیند ، واقعا اهل
این کوچه ای ، وسط های کوچه یک نفر
صاحب مقام ، مستاجر است !
🔸تا اینکه روزی از درب همان خانه رد می شدم که دیدم ، مردی آشنا از آن خانه بیرون آمد ، زمانی در دانشکده حقوق
دانشگاه تهران ، همکلاس بودیم
دست دادیم و روبوسی و بغل کردن هم ،
که گفت :
عیسی  ، تو
اینجا چکار می کنی ؟
گفتم : چند خانه انطرف تر ، برای بچه ام
خانه اجاره کرده ام و سخن به خانه او کشید که بابا جان اینجا چه خبر است ؟
گفت : نظری جان ، ایکاش چند ماه قبل
متوجه می شدم و یک واحد خانه ام را
به تو اجاره می دادم ! به کسی اجاره
دادم که نمی شناسم و اهل کوچه را عاصی کرده است ، همه از من گلایه می کنند !
🔸صحنه دوم :
با گروهی رفتیم ایتالیا ، اتوبوسی ما را
به جاهای دیدنی برده بود ، به میدانی
رسیدیم که رهبر گروه توضیح داد :
این خانه روبروئی که درب بزرگی دارد ،
و سربازی در جلوی آن کشیک می دهد ،
محل کار رئیس جمهور ایتالیا است ، به
زبان ما کاخ ریاست جمهوری ، آن خانه
روبروئی هم که درب آن فعلا بسته است ،
خانه رئیس جمهور است !
این مردمی هم که در وسط میدان جمع
شده اند ، برای دیدن رئیس جمهور امده اند ، چند دقیقه دیگر ، رئیس جمهور
از میدان با پای پیاده به محل کار خود
خواهد رفت .
گفتم : ببخشید ! من می خواهم پیاده شوم و گذر رئیس جمهور ایتالیا را از
خانه به محل کار خودش را ببینم !
گفت : اشکال ندارد ، باید خودت با تاکسی به هتل بیائی !
پانزده دقیقه ای منتظر شدیم ، دو تا سرباز تشریفات از محل کاخ ریاست جمهوری به درب خانه آمدند ، رئیس جمهور بیرون آمد و پشت سربازان تشریفات به طرف کاخ پیاده راه افتاد ،
وسط میدان که رسید ، مردم دست زدند ،
او هم سربازان را از حرکت باز داشت و
به طرف مردم آمد با انها دست داد و احوال پرسی کرد و بعد هم راه افتاد وبای بای کرد و 
رفت به کاخ ریاست جمهوری ، خدای من ! هاج و واج مانده بودم !
🔸رئیس جمهوری می خواست به دانشگاه نازلوی اورمیه برود ، از ساعت ۹ صبح جاده سرو را مسدود کرده بودند ، تا ساعت یک بعد از ظهر تمامی راه های فرعی به جاده و راه روستاها را مسدود
کرده بودند .
پرواز حج ما ساعت هفت و نیم صبح از
فرودگاه مهر آباد تهران بود ، چون رئیس جمهوری می خواست از آن فرودگاه به
جائی برود تا ساعت دو ونیم عصر منتظر
در لبه پرواز ماندیم تا ایشان آمد و رفت
و بعد آن به ما در ساعت دو و نیم اجازه
پرواز دادند !
🔸ما گران زندگی می کنیم ، تمامی این بنر های سه متر در سه متر ، عکس و رسم
هر کسی که باشد ، از حجم  نان ما کم می شود .
تعطیلی تمامی خیابان های  شهر ها برای حضور رئیس جمهور از حساب های ما
کم می شود !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴سرشماری عمومی کشاورزی در آذربایجان‌غربی اجرا می‌شود

🔸رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی آذربایجان‌غربی از انجام سرشماری عمومی کشاورزی در استان همزمان با سراسر کشور خبر داد.
🔹دکتر حسین سپهری در جمع خبرنگاران با اعلام این خبر افزود: این سرشماری از ۱۲ آبان ماه جاری تا ۲۶ آذر ماه به مدت ۴۵ روز در سراسر استان انجام خواهد شد.
وی هدف از انجام سرشماری عمومی کشاورزی را بروزرسانی اطلاعات صحیح و دقیق در بخش کشاورزی کشور برشمرد و افزود: اطلاعات حاصل از این سرشماری در جهت تصمیم‌گیری، هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی دقیق بکار می‌رود.
🔹وی گفت: ۳۰ الی ۳۵ درصد شاغلین در آذربایجان‌غربی در بخش کشاورزی فعالیت دارند و این نشان می‌دهد درآمد پایدار، بهره‌وری و ارزش افزوده زیربخش‌های کشاورزی برای شکوفایی این استان بسیار حیاتی است.
رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی آذربایجان‌غربی از تمامی دستگاههای اجرایی و مسئول درخواست کرد در جهت  اجرای بهتر این سرشماری کمال همکاری را داشته باشند.
🔹معاون آمار و اطلاعات سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی آذربایجان‌غربی نیز در ادامه این نشست خبری ضمن تاکید بر اهمیت این سرشماری، داشتن اطلاعات پایه برای تامین امنیت غذایی کشور را بسیار ضروری و حیاتی دانست.
عبداله یوسف‌زاده افزود: ۶۵۰ عامل اجرایی در انجام این سرشماری فعالیت خواهند کرد و انتظار داریم بهره‌برداران محترم کشاورزی همکاری‌های لازم را با مامورین سرشماری در ارائه اطلاعات و آمار صحیح داشته باشند.
🔹به گفته معاون سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی استان هر کسی که بالای ۴۰۰ متر زمین زراعی و بیش از ۲۰۰ متر باغ دارد و همچنین افرادی که بیش از یک راس دام بزرگ و بیش از دو راس دام کوچک دارند مشمول این سرشماری می‌باشند.
🔹وی به کشاورزان و دامداران اطمینان خاطر داد آمار استخراج شده محرمانه بوده و چون بخش کشاورزی از پرداخت مالیات معاف می‌باشد، دغدغه اخذ مالیات نداشته باشند.
عبداله یوسف‌زاده گفت: قرار است اطلاعات مربوط به فعالیت‌های کشاورزی شامل زراعت، باغداری، دامداری، تولید گلخانه‌ایی، پرورش زنبور عسل، کرم ابریشم، آبزی‌پروری به همراه سن،جنس و میزان تحصیلات بهره‌برداران در این سرشماری گردآوری شوند.
وی افزود: مامورین سرشماری از ۱۲ آبان با کارت شناسایی و جلیقه ویژه همراه با تبلت فعالیت خواهند کرد.
🔹گفتنی است بر اساس آخرین سرشماری که در سال ۱۳۹۳ اجرا شد، بیش از ۴ میلیون بهره‌بردار کشاورزی در کشور وجود دارند.
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴آقای ؟ ، شکر میل فرمودند !

🖌عیسی نظری


پدران  ما تورک بودند ، و به تورکی می فرمودند :

چوخ چوخ پوخ ییئب !
نگارش به روز  آن ،  همان است
که امروز می نویسیم که فلانی  شکر
میل فرمودند !
🔸در زمان سابق ، رئیس دادگستری تهران همراه
وزیر دادگستری به اتاق آقای بازپرس می رود ، آقای بازپرس نبوده است ،
رئیس دادگستری پرونده ای را از منشی
می گیرد و یادداشتی روی آن می نویسد
که آقای باز پرس ! آقای وزیر تشریف
آوردند و شما نبودید ، آقای وزیر فرمودند ، که در مورد این پرونده ، چنین
تصمیم بگیرید !
وقتی اقای بازپرس آن یاد داشت را می بیند ، زیرش می نویسد :
آقای وزیر شکر میل فرمودند !
باری به هر جهت ، هویت طلب ها و قومگرا ها با بیشترین تلاش و مشارکت
آقای پزشکیان را به اریکه ریاست نشاندند ، و حالا مش قاسم  ورشکسته سابق اصلاحات ، با انواع حیل و داستان
می خواهد ، پزشکیان را به اریکه قدرت
ذهنی دائی جان ناپلئون ارتقا بد هد !
من به عنوان یک هویت طلب ، همواره
به اصول گرا ها گفته ام که ضرر شما
به هویت طلبان کمتر از ضرر اصلاحات
بوده است ولی بدبختی این است که
اصولگرا ها چاغداش نیستند ، رفتند ،
به هزار و چهارصد سال قبل و همانجا
یخ زده اند ، اصلاحات چی های دولتی
یخ هایشان آب شد ، به عوض چاغداش
شدن و به روز شدن ، دوباره عقب رفتند وسر از کوروش خیالی و افسانه ای در آوردند !
به قول جناب بدیع (( ترسه دوشنجه ))
چنین فراورده ای به دست داد .
🔸ما تورک ها کارنامه خود را با سربلندی بادست راستمان گرفته و قبول شده ایم !
چه در سابق که در حکومت بوده ایم و
چه در زمان حکومت شاه که در قتلگاه
و یا زندان و تبعید بوده ایم و چه در
زمان حکومت جمهوری اسلامی که مشغول کشتی گرفتن و دست و پنجه
نرم کردن هستیم ( یعنی نصفه های حکومت و دولت یا خود تورک هستند و
یا تورکان را  پشتوانه خود می دانند و از
انها پشتیبانی هم ننمایند ، آنها را دشمن
نمی دانند و با انها با مروّت رفتار   می کنند ! و برخی از نیرو های دولتی و حکومتی یا
شاهچی بوده و یا تحت تاثیر پروپاگاندای
انگلیسی و بعدا آمریکائی
بوده و تورک ها را دشمن می دارند و
فعلا ما را درگیر نموده اند .)
والا اگر یک دولت و حکومت یک دست و
دوست تورک ها هم نباشد ، با انها دشمنی نکند ، ما را تبدیل به دژ مستحکمی می کند که در دنیا هیچ جنبنده ای نتواند که دولت ها و حکومت های دوست ما را خدشه دار کند ، چه برسد به براندازی !
🔸ما تورک های ایران ، زمانی جز چند پیر خردمند و چند اوزان و عاشق معمولا
بی سواد و چند جوان نا آگاه که بر مرگ
پدران خود در بیست و یک آذر های شاه
ساخته و ساواک پرداخته ، رقص و پایکوبی می کردند .
یعنی در سیاه ترین و پر نکبت ترین
روزگار خود بودند ، پراکنده ، نومید ،
شکست خورده از ارتش شاهنشاهی
انگلیس ساخته ، ما از ان سیاهچاله های
نکبت و درد با سر بلندی بیرون آمده ایم ،
دیگر جوانان ما با سربلندی رقص های
ملی خود را در سر هر کوی و بازار می
رقصند  !
🔸تمامی بزرگان ما از اساتید و اوزان ها و عاشق ها دیگر انچنان سوادی دارند که
اندیشه های بومی  و پست مدرن خود را
در جهان جولان می دهند !
دیگر ملتی به خود آمده که با هویت طلبی مدرن و روز آمد ، خوشبختی
را به تمامی ملل عالم می خواهد ، می داند که به تنهائی خوشبخت شدن در
جهان کوچک و یک دهکده مدرن و
آپارتمانی ممکن نیست !
بدون فلسطین جهان یک کوره آدم سوزی
است ، بدون یهودیان جهان یک دین بدون بنیاد است .
بی مسلمان بودن  جهان ،آوردگاه صلیبیون است وبی مسیحی بودن ، دشتی بدون عیسای  نجات دهنده ،
ما تنها خودمان را نمی خواهیم ، دوست
داریم با اعراب و اکراد و افراس و .....
یکی باشیم ، تنها شرط ما ، عدم دشمنی
با اتراک است !
ما با دشمنان خود نیز مدارا می کنیم ،
به ضرر هیچ دیگری چه همسایه و چه دور ، هیچ نمی گوئیم ، فقط یک جمله
داریم که دوست ما را خوشحال و دشمن
ما را بد حال می کند و آن جمله جز این
نیست (( ما تورک هستیم )) ما ملت هستیم ، ما آذربایجانی ایرانی هستیم ،
ما تمام اجزای هویتی خودمان را با خود
همراه داریم ! ما ملتی بزرگ هستیم ،
دیگر تمام نمی شویم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴صلح می خواهیم ، امّا جنگی
             در پیش است ! 


🖌عیسی نظری


🔹بولبولون کی ، بو قدر ناله سی دونیانی توتور !
کیمسه بیلمیر هله ، قلبینده کی سئوداسی ندیر ؟
من اولان یئرده منیم تک ، اولا بیلمز مجنون !
سن اولان یئرده اونون سئودییی لئیلا سی نه  دیر ؟       
علی آقا واحد

🔸جهان تغییر کرده است ، هرچه داد زدیم در پی تغییر جهان نیستیم ، برای تفسیر آن گامی پیش نهادیم !
امّا جهان تغییر کرد ، بدون اینکه بخواهیم آن را تغییر بدهیم .
دهه پنجاه من جوان بودم ، هنوز صدامی نبود ، ما فرزندان ایران از گوشه میدان ایالت رضائیه به حسن البکر فحش می دادیم ،
دامبالا دمبل البکر - گوتونه ...بل البکر !
البکر تغییر کرد و صدام به جای او نشست !
هشت سال برای رفتن صدام جنگ کردیم ،صدام نرفت که نرفت ، درست
زمانی رفت که نمی خواستیم !
درد ما این نیست که چیزی عوض نشود ،
این است که وقتی می خواهیم ، عوض
نمی شود ولی وقتی نمی خواهیم ، میشود .
🔸دیروز در جلسه ای پر بار شرکت داشتم ،اکثریت از جوانان خبرنگار و روزنامه نگار و نویسندگان و شاعران شهرمان بود .
در این مواقع ترس وجودم را پر می کند !
نکند مثل گذشته شود ، جنگ ایران و عراق ، چقدر غزل جنگ و میهن و شهادت
سرودیم !
در نهایت کار ،  هر کودک پانزده ساله و حتی کوچکتر را شیفته و مجنون مرگ
کردیم و به سوی قربانگاه فرستادیم ،
بچه هائی که الان وقتی فیلم های ان
دوره را می بینیم ، از خودمان شرمسار
می شویم !
هشت سال فرزندان وطن برای نابودی
صدام ، پرپر شدند ، صدام ماند و روزگاری که دست از صدام کشیدیم ،
صدام نابود شد و فصلی از سرداران او
در لباس داعش همچنان قتل و غارت
می کنند ، هنوز هم سرنوشت عراق برای
ما پیچیده و نامفهوم است ، هنوز هم
راه غیر مستقیم جنگ امپریالیسم با ما ،
همین سمت و راه عراق است !
باید از دوستان برگزاری اینگونه یاد واره ها قدردانی نمود ، شناساندن گذشتگان
ما از طرف انجمن قرار یک وظیفه و تکلیف همگانی است .
🔸حبیب ساهر از بنیان های هویت طلبی
تورک ها بوده که همزمان با او و بعد از
او ، یک راه گشائی برای اوزان ها و شاعران و عاشق ها ی سرزمین ما فراهم
نموده که هنوز هم شور و شعور زندگی
را برای ما معنی می کند !
فهم این بزرگان گشایش زندگی مان است ، از سایه جنابان  صبحدل و واحدی وبرزگر مان بدان دست می یابیم .
اما من یک تئوری هم بر آن افزوده ام ،
دانستن و فهم این بزرگانمان است که
ما را ، برای داشتن انها و تصاحب انها
صلاحیت دار می کند !
دانستن و فهم این عزیزانمان است که ما را مستعد داشتن انها و گذر به سوی اینده می کند .
🔸هیچ شخصیتی نمی تواند ما را در گذشته خود ، غرق کند .
گذشته برای دفن مردگان است ، ما برای
ساخت فردایمان از گذشته درس و عبرت
می گیریم !
ما بزرگان و شخصیت های خود را می شناسیم و ارج می نهیم و از انها می اموزیم ولی در زمان انها غرق نمی شویم ، کسانیکه ما را به دو هزار سال
قبل حواله می دهند ، می خواهند ما را
در آن گذشته دفن کنند !
خدا رفتگان شما را بیامرزد ، مادرم
می گفت : حلال ان چیزی است که تو را
به فردا می برد و حرام چیزی است که
تو را در گذشته غرق کند !
می گفت : اگر پرنده ای سرش به طرف
گذشته و دم اش به طرف آینده باشد ،
دم اش از سرش با شرف تر است !
ما از سایه سر لوئی جرگه ، همواره
برای فدا کردن خودمان ، موجودیت مان
و وارلیق مان ، در گذشته یک بهانه ای داریم ، نداشته باشیم هم آن را می تراشیم ، شاه ما شاه شاهان است ،
خدا با دست های خودش او را برای
ما پرورش داده است !
باید برایش قربان شویم !
خاک ما خاص است اهورا ان را بیخته
است باید با خون جوان آبیاری شود !
خوب این خاک ، چه فرقی با ضحاک
ماردوش دارد ؟
در هر دوره ای یک چیزی پیدا می شود
که ما را قربانی بگیرد !
بس است کفایت می کند ، خودمان در
خطر هستیم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴نهایت دو قطبی شدن
      فروپاشی جامعه !


🖌عیسی نظری

▪️در یک کشور حتی در یک قاره و امروزه در یک جهان کوچک شده ، باید هدف اصلی از بین بردن دو قطبی ها باشد !
در غیر اینصورت در یک کشور و حتی شهر و یا روستا دو قطبی  به
فروپاشی اجتماعی و در نهایت نیز جنگ
داخلی و فروپاشی جغرافیائی می انجامد .
کورد و تورک دو ملت تحت ستم مضاعف
مرکزگرایان و همسایه هم هستند .
دو قطبی کردن این قضیه می تواند ،
به ضرر هر دو ملت شود .
ما اگر از کورد ها نقدی داریم به بخش
تروریسم کوردی و روشنفکران هوادار
آن است ، ما هیچ تضادی با نیرو های
کوردی نداریم و اگر بخش تروریسم آن
از توسعه ارضی در سرزمین های دیگر و
سرباز کشی دست بردارد و به عنوان یک
حزب سیاسی ظاهر شود ، طبیعی ترین
راه ، راه گفتگوی ما خواهد بود .
این مسئله با ارمنی ها هم چنین است ،
بخش تروریسم ان مورد نقد و انتقاد ما بوده و ارمنیان همسایه ما در شهر اورمیه
و یا سایر شهر ها حسابشان جدا است .
▪️ما چنان از دو قطبی شد ن فضای اطراف خودمان فاصله می گیریم که گاهی هوار می زنیم ، در دنیا هیچکس دشمن ما نیست ، مگر اینکه کسی ،  دشمنی با ماو  تورک ها را  با زبان خود اعلام بکند ،
دیگر در آن صورت چاره ای جز دشمنی
نیست و امر دو قطبی در همین وضعیت
را چاره دیگری نیست .
این روز ها و  پس از آزاد شدن قره باغ و
بویژه پس از رئیس جمهور شدن جناب
دکتر پزشکیان ، برخی به اصطلاح خبرنگاران از فارس و کورد در این دو
قطبی سازی فعال شده و به زعم خود مثلا مبارزه می کنند !
خود خبرنگار خوانده ای ، مطلبی می نویسد که تورک ها را به استانداری 
آذربایجان غربی راه ندهید تا ما به
پزشکیان رای بدهیم ( اصل خبر موجود است )
و یا خود شیرین پنداری ، از شنیدن خوش آمدگوئی در هواپیمائی به مردم
تبریز ، رگ ناموس میهن پرستی اش گل
کرده و خبر از تجزیه می دهد !
اینها دقیقا فرآوری امر دو قطبی و در
نهایت فروپاشی اجتماعی و در نهایت
فروپاشی سرزمینی است .
اینگونه فر اورده ها دقیقا می تواند ،
دست پخت یا در واقع دشمنان اصلی
ممالک محروسه ایران و یا از نفهمی
دوستان نادان مان باشد !
در وضعیتی چنین حساس ، هیچ وطندوست واقعی در پی دو قطبی سازی
نمی افتد ، انها که چنین روشی برگزیده اند ، یا ریگی به کفش دارند و یا از کوچکترین اطلاعات جهانی بی بهره هستند .
▪️امروزه جهان در شرایطی نیست ، که
یک فردی بگوید ، تنها خواسته های من
باید عملی شود ، فقط زبان من باید
استفاده شود ، نباید دیگران در سرنوشت
مملکت سهیم باشند ، برگزیده های ملت ،
اگر خواسته های انها را رله نکنند ، دیگر
مشروعیتی ندارند و جهان امروز کوچکتر
از آن است که بتوان ملتی را در آن پنهان
کرد !
در جهان امروز شما اگر خواهان عدم تجزیه و عدم فروپاشی سرزمینی هستید ، باید و باید تمامی حق و حقوق
ملی را به تمامی ملل و حتی اقلیت های
کوچک را هم ، سهیم بدانید ،
معنی دمکراسی آن نیست که چون شما و یا ما پنجاه و یک نفر هستیم ، پس چهل و نه نفر را از حق و حقوق ملی محروم
بکنیم ! این همان دیکتاتوری فردی است ،
و حتی بدتر از دیکتاتوری فردی !
▪️دمکراسی یعنی اینکه اگر نود و نه به یک نفر است ، حق و حقوق آن یک نفر در مقابل نود ونه نفر حفظ شود !
من از باب اینکه از تجزیه و فروپاشی
هراس دارم برای حق و حقوق پیرامونی
در مقابل زیاده طلبی های مرکزیت و برای
فرار از دو قطبی سازی ، فعالیت می کنم !
هم جهان متلاطم است و هم خاورمیانه وهم کشور و منطقه ما ، در چنین وضعیتی عدم حساسیت دولت مرکزی ،
به این مسائل مبرم و مهم ، فقط می تواند ، امر دو قطبی سازی را تشدید
و مملکت را در این برهه خطرناک به مرز
خطرناکتری برساند .
دولت به اصطلاح وفاق ( نصفی اصولگرا
و نصفی اصلاح طلب ) باید سریعا به
آشتی با تمام زنان کشور اعم از با حجاب
و بی حجاب و ملل پیرامونی ممالک محروسه از تورک و کورد و بلوچ و عرب و لر و گیلک و... اقدام و همچون زمان
انتخابات به همه مردم اطمینان دهد که در جهت رفع تبعیض ملی خواهد کوشید !
باید صراحتا به مردم تبریز اعلام کند که
نه تنها خوش آمد گوئی در هواپیما حق
شما ست ، تحصیل به زبان مادری شما و
رسمی اعلام شدن زبان اصلی شما هم
حق و جزو حقوق مسلم و بدیهی شماست !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴چه کسانی جاسوس هستند ؟

🖌عیسی نظری

▪️سال ها پیش موضوعی می خواندم ، راجع به جاسوسی از نازی ها ، خبرنگاری از کشور فرانسه تمامی اقدامات گشتاپو و نازی ها را رمز گشایی می کرد و تصمیمات سیاسی آنها را بر ملا می نمود .
هیتلر از این مسئله کلافه شده بود که کدام ژنرال ما برای فرانسوی ها جاسوسی می کند !
در نهایت تیمی از زبده ترین افراد خود
تشکیل داد تا خبرنگار فرانسوی را دزدیده
و به آلمان منتقل کنند و تیمی از زبده ترین بازجو ها تشکیل داد تا به محض ورود خبرنگار فرانسوی ، تحقیقات از وی
را شروع کنند تا جاسوس آلمانی را معرفی کند !
نتوانستم اصل موضوع ( نوشته ) را پیدا کنم ، آنچه در ذهن ام مانده بازنویسی می کنم .
پس از مدت ها بازجویی و شکنجه خبرنگار فرانسوی ، سر بازجوی تیم تحقیقات که از معتمدین هیتلر بود ،
گزارش داد :
قربان در این خصوص هیچکس از المانی ها ، جاسوس نبوده است !
بلکه همه آلمانی ها و همه روزنامه ها به
نوعی جاسوسی کرده اند و این خبرنگار
فرانسوی با ذوق و هنری که داشته از
نانوشته های سفید وسط کلمات استفاده
می کرده است .
به عنوان مثال ، خبرنگار قبل از اینکه معاون ستاد ارتش المان تعیین شود ،
ان را نوشته بود که فلانی ایکس خواهد
بود و بعد که ایکس تعیین شده بود ، برای هیتلر سوال بوده که چه کسی این را
به خبرنگار فرانسوی گفته بود !
در بازجویی معلوم شد ، دختر رئیس ستاد ارتش ، جشن تولد گرفته و عکس و
تفصیلات را رسانه ها منتشر کرده اند ،
در میان مهمانان تنها دختر همان افسر
ایکس دعوت شده است ، خبرنگار از
این مسئله فهمیده رئیس ستاد از میان
افسر ها با ایکس رابطه و دوستی دارد ،
حدس زده پس الان که می خواهند ،
معاون ستاد تعیین کنند ، حتما ایکس
خواهد بود .
تیم تحقیق اعلام کرده بود ، این خبرنگار
از گفته ها و شنیده ها و رسانه های ما ،
برداشت های زیرکانه داشته است و با
جاسوسی از ما طرف نبوده است .
نمی خواهم بگویم جاسوس و نفوذی وجود ندارد ، می خواهم بگویم اگر هم
جاسوس و نفوذی نباشد ، این شل و ول
بازی مامورین و افراد غیر مامور یک
صفحه گسترده برای انهایی است که
می توانند از اوضاع به نفع خود استفاده
کنند !
▪️مطلب دوم این است که هر کس آقائی برای خود برگزیده و از قِبَل آن خود را
صاحب مملکت و دولت سایه می داند و
هر گونه اطلاعات ناقص و نامربوط و غیرکارشناسی دارد ، برای اثبات وجود خود و لازم بودن خود ، هر گونه خزعبلاتی را در مجامع عمومی طرح می کند و اگر کسی اعتراضی بکند ، برهان
قاطع وارد میدان می شود و مامورین
دولت نیز قادر به رودر روئی با این مضامین نیستند ، سری که درد نکند ،
دستمال نمی بندند !
▪️این نوع حرکات از هر ماست فروشی ،
از هر شاعری ، هنرمندی و حتی ، فعال
مثلا مدنی و روسای صنف دفتر و دستک
فروشی و یا روسای صنف فوتبال و ...
خودشان همه کاره مملکت می شوند و ادارات قانونی مملکت هم دست اینها
می مانند !
مثلا اینها به دست دیوانه ای مسلسلی
می دهند و یا خودشان به سفارتخانه ای
یورش می برند که همین وزارت خارجه
برای جبران ان عملیات شهادت طلبانه
باید کلی هزینه بدهند .
▪️الان در فضای مجازی و واقعی یک فاز
از این فاز های پر توان مشغول است !
اینها یا دشمنان دانای جمهوری اسلامی
هستند و یا دوستان نادان که آلت دست
دشمنان ایران هستند !
آنهم شعار چرا انتقام نمی گیریم ، اسرائیل به غزه و لبنان حمله کرده و
اسماعیل هنیه را در تهران کشته و ما
باید به اسرائیل حمله کنیم ! !
اولا اسرائیل چنین اعمالی را مرتکب
نشده است ، آمریکا چنین کرده است ،
آنهم با کمک انگلیس و فرانسه و یونان
و قبرس ، شیخ شهید نصرالله هم مگر
در ایران بود ؟ اسماعیل هنیه سر آغاز
یک رشته ترور های فرماندهان حزب الله
و حماس بود ، چه در ایران و چه در لبنان ویا فلسطین !
شکست اسرائیل در سال های دوهزار و شش و دو هزار و پانزده ، بر آمریکا
گران آمده و در عرض ده سال گذشته
موساد و ام آی سیکس و پنتاگون ، تمامی حرکات و خرید ها و خواب های
این فرماندهان را ثبت کرده است !
به همین خاطر محتمل است که حمله
هفتم اکتبر حماس هم به تحریک عوامل
مشکوک بوده ، همچنانکه تحریک جمهوری اسلامی ایران به انتقام و جنگ ،
دقیقا کار عوامل مشکوک است ، آغاز
حمله ایران می تواند ، اسم رمز حمله
آمریکا به ایران باشد و کل منطقه در
آتشی ، ویرانگر کل حیات منطقه باشد !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۰ )

دیو های روستای یکان علیا و من !


🖌عیسی نظری

🔸کودکی من در یکان علیا با کلنجار رفتن با دیو ها بود که هر از گاهی ماه را می دزدیدند و من و مادر بزرگ برای آزادی ماه به پشت بام می رفتیم و با دسته هاون بر سینی مسی می کوبیدیم و تا ماه را آزاد نمی کردیم ، لحظه ای درنگ
نمی کردیم .
وقتی ماه آزاد می شد ، بر روی پشت بام
گلی خانه ولو می شدیم و دو نفری جشن
آزادی ماه را می گرفتیم !
مادر بزرگ سزار و امپراتور یکان بود و من به زبان امروزی ملت بودم !
تلاش مادر بزرگ خوشی و خوشبختی
من بود !
من نیز سر به فرمان او بودم ، گفته بود :
مکتب برو ، رفته بودم ، در مدرسه
ایرانشهر یکان علیا درس بخوان ، می خواندم !
فقط تنها دیو های دزد ماه نبود ، عزرائیل
دیو مهیب تری بود .
🔸مادر بزرگ روز های پنج شنبه کفن می پوشید ، نمی دانم از کجا ولی می دانستم ،
لابد عزرائیل وقتی جان مردم را می گیرد ، که کفن پوشیده باشند !
تندر شیش نی و بعد ها قمه ای پیدا
کرده بودم و جلو در کشیک می دادم !
بلشویک ها دیو های  دیگری بودند ، سال ها قبل از تولد من ، بر سر مردان آبادی آوار شده بودند و همگی در آن سوی مرز
گرفتار شده بودند !
یکی از انها شوهر عمه من بود، بدان جهت در زندگی ما هم اثر گذاشته بودند .
مادر بزرگ مرید عرب باغی شده بود ،

هیچ آخوندی حاضر به خواندن طلاق
حمایل بی بی نشده بود ، چون زنده بودن
و نبودن شوهر عمه ام معلوم نبوده است .
ولی آقای عرب باغی در رضائیه عمه ام را
طلاق داده بود !
🔸این دیو های بلشویک روز ها کاری با ده و من نداشتند ، از مادر بزرگ مثل سگ از ادم می ترسیدند ، تا اینکه مادر بزرگ
سکته کرد ، شد یک گیاه که برایش فقط
شیر می دادم !
از آن روز هم سر و کله انها پیدا شد ، دوازده تن بودند ، اما هر یک همانند
لشکری هجوم می آوردند !
یک روز به حمایل بی بی گفتم :
بی بی نمی توانی این بشقاب های لعنتی
را از خانه ما دور کنی ؟
خندید و گفت :
پسر برادرم ! چرا ؟
-- وقتی شب می شود ، بشقاب ها جان
می گیرند ، حمله می کنند ، بی بی من
زورم به انها نمی رسد ، دیدی که مردان
روستا هم زورشان به آنها نرسید ، همگی
تار و مار شدند ! مگه نه ، بی بی ؟
بی بی آهی کشید و گفت :
پسر برادرم ! آنقدر بزرگ شدی که بفهمی
من نمی توانم انها را به خانه شوهرم
ببرم ، انها هدیه شوهر اولم بودند ،
می فهمی چه می گویم ؟
مکثی کرد و ادامه داد :
🔸اگر خیلی اذیت می کنند ، بشکن ، نابودشان کن ! هیچ چیز نمی تواند ، پسر
برادر مرا آزار بدهد !
ایکاش دیو ها همین ها بودند ، اقوام پدری ، مال ما را ، مال خودشان می دانستند ، یونجه های ما را می بردند و
پس نمی دادند .
وقتی هم به دیو های پاسگاه یکان کهریز
شکایت می کردم ، می آمدند و نهار خانه
متهم مهمان می ماندند و سپس می رفتند !
معلم ها ، دیو های دیگری بودند .
تنها زبان فهم های روستا
گوسفندانم بودند  ، صبح اول وقت پا می شدم ،
به آنها آب و علف می دادم ، انها هم هر
وقت می خواستم برای من و مادر بزرگ
شیر می دادند !
یک قرارداد نانوشته بود ، آب و علف تان را قطع نمی کنم ، به من و مادر بزرگ
شیر بدهید ، زمین های پدرم نیز گندم
و نانمان را می دادند و علف گوسفندان را ، زندگی چنین می گذشت ، البته همیشه هم اینجوری نمی گذشت ، بعضا
دیر بیدار می شدم تا از چشمه اب بیاورم و علف گوسفندان را اماده کنم ، زنگ مدرسه به صدا در می آمد ، مدرسه نزدیک بود ، وقتی می رسیدم که بچه ها
صف بودند !
من دیر رسیده بودم ، اضافه بر آن دست هایم کثیف بود ، مستحق چوب و شلاق
بودم !
🔸من به این ستم های کوچک راضی بودم ،
من وظیفه داشتم به گوسفندانم آب و غذا بدهم چون انها به و بیشتر از من به
مادر بزرگ شیر می دادند !
تا آن روز شوم پیش آمد ، لالا باجی همسر برادر مادر بزرگ به خانه ما آمد ،
و مرا از این رو به آن رویم برگرداند !
او گفت :
به اندازه کافی بزرگ شدی ، باید از این
سنگستان فرار کنی !
او گفت : اگر پدر نداری ، ستم و تقصیر
مادر بزرگ است ، اگر مادر نداری مقصر
مادرت نیست ، مادر بزرگت است !
و آن روز فرار کردم و به رضائیه آمدم !
پیش مادرم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴آغاز جنگ های آخرالزمانی و دل   
       مشغولی مسئولین وطنی !


🖌عیسی نظری

▪️جنگ های آخرالزمانی آغاز شده است ،
در سرتاسر خاورمیانه ، در روسیه و اوکراین ، در فلسطین و لبنان ، سوریه و
لیبی ، در عراق ، در ایران ، تمامیت امپریالیسم در مقابل جبهه مقاومت ،
و دل مشغولی مسئولین بدون سواد ،
رزمی بی امان با دختر بچه های نسل زد ،
با زنان و مادرانی که برای ممانعت از بردن دخترانشان ، خود را قربانی ، اتوموبیل های ون ارشادی می کنند !
ارشاد ، چه اسم قشنگی ؟
فقط باید بتوان هیکل های غول پیکرشان را  مخفی کرد ، برای همین  ون ها ، پنجره
ندارند .
▪️جهان داغدار است ، از ستم سیستماتیک امپریالیسم و وطن نیز در پی به نماز ایستاندن عالمان و دانش آموزان است !
مرحوم دکتر شریعتی می گفت :
اگر خانه و خانمان ات در آتش است ،
هر دعوتی بوی خیانت می دهد ، چه
به شراب و چه به نماز ، فرقی ندارد .
▪️آقایان !
جهان آبستن حوادث ناگوار است ، وطن
نیز !
بی سوادان وطنی را ممنوع المنبر بکنید ،
سرداران بی سواد را ممنوع التصویر ، اصلا هر کار می کنید ، زود -تند -سریع باشد .
بد جوری ، خودمان را لو می دهیم !
هرگز یادم نمی رود ، وقتی صدام حمله
میکرد ، بلافاصله به پناهگاه می رفتیم ،
چون رئیس دادگستری با یک بی سیمی
به گوش ، نمی دانم به کجا وصل بود ،
که خبر حمله را به ما می داد !
آقای دادستان مرحوم عباسی اسبق به
پناهگاه نمی آمد ، روزی به من گفت :
وقتی به پناهگاه می روی ، عجله نکن !
گفتم : آقای رئیس کل با آن بیسیم که
لابد به ستاد ارتش وصل است  ، تاکید به عجله دارد!
تبسمی کرد و گفت : پسر ستاد ارتش و
بی سیم چیه ؟ رادیو کوچک دو موجی
چینی است که به گوش اش چسبانده
که گفته های رادیوی استانی را بشنود !
از آن روز مسئله لو رفت ، کارمندان و قضات دیگر هر کدام یک رادیو کوچک
داشتند ، دیگر کسی با عجله به پناهگاه
نمی رفت حتی خیلی ها هم اصلا نمی امدند !
▪️وقتی سردار پارس آباد ، در یک همایش رسمی بیسیم خود را در می آورد و خطاب به مردم و جلو دوربین های
رادیو و تلویزیون و تلفن های هوشمند
می گوید :
بگذارید به بایدن یک پیام بدهم و بعد
نحوه کار بیسیم را شرح می دهد ،
که باید دو بار بگوید :
بایدن -بایدن به گوش ! و......
در حقیقت لو می رویم ، دشمن می فهمد
که ای بابا اینها  اصلا توی باغ نیستند !
این ها فهمی از بیسیم و تلفن و امور فنی وامر سیاسی و ارتباط دول و .....ندارند !
کشور ما ایران و دنیای ما ، هر دو آبستن
حوادث هستند !
▪️بی سوادان و نمایش های مضحک انها
جز آبروریزی و جز لو دادن خودمان به
کاری نمی اید !
تا دیر نشده کاری کنید ، از ما روزنامه نگاران کاری ساخته نیست !
اسیر دست مسئولین بی سواد هستیم !

🔸متاسفانه در مقاله گل هائی روئیده در
تالاب های بندر انزلی در همایش فرهیختگان اهل تسنن و شیعه استان
آذربایجان غربی اسم دبیر کار گروه منزلت زن - فمینیسم و تمدن نوین اسلامی خانم پور حیدر بوده که من
ان را اشتباه نوشته بودم ، امیدوارم
عذرم پذیرفته شود .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴مردن پایان نمایشنامه است !

🖌عیسی نظری

▪️من فائزه هاشمی را به جهت پدرش ، نمی پذیرفتم ، چه روایت شخصی خودش را
از زندان بگوید و یا بنویسد و چه مولفه های قابل تفسیر در چهارچوب جمعی را
مطرح کند !
از نظر من انقلاب ایران به دو بخش مشخص تقسیم می شود ، قبل از هاشمی
و بعد از هاشمی ، در بخش بعد از هاشمی
تمامی افراد مرتبط از جمله پسران و دختران و همسر و اگر داشته باشد ، همسران و همسایگان و رفقا و خلاصه همه نقش کلیدی دارند و همگی نیز در
این همه چیز پول و همه برای انبار کردن
پول نقش کلیدی دارند !
از جمله خانم فائزه هاشمی ، پس نامه او
نمی تواند ، مرا منقلب کند ، اما وقتی
به جملات او خیره می شوم ، نمی توانم
از احسنت و براوو گفتن خودداری کنم !
▪️آنچه خانم فائزه می گوید ، نه تنها در
قهرمانان خفته در بند ، شامل قهرمانانی
می شود که هنوز به زندان نرفته اند ،
و بر اساس یا احساس و یا توهم خودشان ممکن است در آینده به زندان
بیافتند !
این فرمایشات شامل انهائی است که تازه می خواهند ، راه بیافتند !
هنوز سیاسی نشده اند ، تحت تاثیر نفری
هستند که گویا سیاسی هستند !
یا مثلا سیاسی خوانده اند ،
▪️یادم نمی رود که در کنکور قبول شده بودم ، هنوز وارد دانشکده حقوق نشده بودم ،
اربابی همراه حاج عمویم به خانه آمده بود که ما پول اصلاحات ارضی را نگرفته ایم ، شاه ایران زمین های ما را غصب
کرده چگونه طرح دعوا کنیم ؟
فکر کردم اگر بگویم نمی دانم ، در شهر
شایع می شود که نظری بی سواد است
به قبول شدن اش نگاه نکنید !
شروع کردم به دوخت و دوز ، حالا پنجاه
و اند سال پس از واقعه و چهار سال درس حقوق خواندن و سی سال قضاوت
کردن و پانزده سال کار وکالتی کردن ،
هرچه فکر می کنم که من چه جوری به
این معادله جواب دادم ، عقلم به جائی
قد نمی دهد !
بنده خدا من به هر مقام و منزلتی در اورمیه می توانم ، حمله کنم ، نقد کنم ،
حتی اهانت کنم ، در امان هستم ، اما
خدای نکرده به یک زندانی سابق سیاسی
تو بگویم در امان نیستم !
زندانی سیاسی پیشکش ، می گوید :
تو می دونی من کیستم ؟
مرا دو بار اداره به پایگاه خبری احضار
کرده و گفته شلوغ نکن !
اینهم پیشکش ، به یکی از لیدر های بدون
انتخابات تو بگوئی ، کارت تمام است !
اینهم زحمت کشیده به جهنم ، پیشکش ،
به هر حال جلسه ای تشکیل داده و یا در
جلسه ای شرکت داشته است .
▪️یارو از زیادی پول و یا زیادی ترس ، مملکت را ترک کرده است ، از داخل
بریده و خارج نشین شده است ، یک کلمه
از وی نقد کنی ، نفر دنبالت می فرستد که
چطور جرئت می کنی ؟ تو لابد مامور
هستی ؟ تو به من می گوئی که من کجا
زندگی می کنم ؟
می گویم عزیز خارج نشین ، آخر نمی شود که در واشنگتن زندگی کنی و از انجا دستور بدهی ، لنگ اش کن !
خوب بیا باهم لنگ اش بکنیم !
هان دیدی گفتم ، ماموری ! می خواهی
بیام و مرا دستگیر کنید !
خوب لیدر آسمانی ما ، منهم به تنهائی
در داخل او را لنگ کنم ، من دستگیر
می شوم !
می گوید : در عوض ملت تو خوشبخت می شود !
می گویم ، این چه ملتی است که با دستگیری و کشتن من ، می خواهد
خوشبخت باشد ، اگر چنین ملتی ،
خوشبختی خود را به مرگ من متصل
کرده است می خواهم صد سال دیگر
هم خوشبخت نباشد !
دیگر زمانه شعار های غلط انداز و بکش
بکش تمام شده است !
اگر کسی از مردم رای نگیرد ، نمی تواند
لیدر و رهبر باشد !
یارو رای گرفته ، می گوئیم پنجاه در صد
شرکت نکردند ، تو عوامفریبی کردی !
آنوقت یک نفر رای نداده ، لیدر و رهبر
شده است !
▪️تغییر و دمکراسی و آزادی فقط باید
با صندوق رای عملی شود .
این شعارهای بزن و بکش ، وحشی گری
شلول بند ها ی تگزاس را به یاد می آورد ، دمکراسی با افکار روشن و مدنی
و شفاف حاصل می شود ، نه  با سرباز کشی
و پاسبان کشی ، خشونت طلبان و رادیکالیست ها چه کمونیست باشند و چه
مردان خدا ، چه چپ و چه راست ،
جز جنگ و برادر کشی ، ارمغانی دیگر
ندارند ،
چه مسئولان نظام و چه زندانیان سیاسی
هیچکدام مقدس و غیر قابل نقد نیستند !
من با هرگونه آدمی ، مراوده دارم ، از
چریک هواپیما ربا بگیر تا کمونیست
کلاسیک ، از زندان رفته اش بگیر تا
زندان نرفته و زندان ندیده ، همگی
اعتراف می کنند که مبارزه مبتذل شده است و هر چه رادیکال تر ، افراطی تر ،
به همان اندازه مبتذل تر ، غیر انسانی تر ، من نمی دانم چیه این بمیر ، بمیران ،
بکش یا کشته شو ؟
این جفنگیات را چه کسی ، شعار مبارزه
می کند ؟ مبارزه برای زیستن انسان است ، برای آسودگی انسان است .
مردن ، پایان نمایشنامه است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴سنگ بزرگ علامت نزدن است !

🖌عیسی نظری

🔹امروز ها عده ای از رئیس جمهوری تقاضای انجام کار هائی را دارند ،
تاریخ ملل ایران ، همواره یک نشان بزرگ
دارد ، الرئیس یا شاهنشاه و یا رئیس جمهور فرقی ندارد ، سنگی که بر می دارد ، چه اندازه است ؟ بزرگ است یا
کوچک ؟
سنگ های کوچک کاربردی هستند ، اما سنگ های بزرگ فقط نمایشی هستند و به
درد کار و زندگی نمی خورند !
تمام کسانی که تا امروز ، نتوانستند ، کاری انجام دهند ، سنگ های بزرگ بر
داشته بودند .
خرابی بصره در طول یکصد سال گذشته
و با از بین بردن ملل ممالک محروسه رقم
خورده است ، برای تنظیم مجدد آن سالیان وقت لازم است ، اما یک خط نوشتن به وزیر کشور ، که اوهو  ! به مامورین زیر نظر خودت بگو :
کشتن شهروندان ممنوع و قدغن است ،
کشیدن زنان و دختران در کف خیابان ها
امری مستهجن و بی شرمانه است ، برازنده حکومت و دولت ما نیست !
🔹کسی که به انسان آزادی نمی دهد ، نمی تواند ، نان بدهد !
دولتی که نتواند ، آزادی مطبوعات را تحمل کند ، نمی تواند با فساد و رانت
مبارزه کند !
تا دیروز همه چیز رانت بود و امروز نیز
رانت است ، به چه چیزی باید امیدوار
بود ؟
در یک صد سال گذشته ، شوونیسم پهلوی 
از استان اول ممالک محروسه ، توانسته
استان سی و اندی بسازد ، برای اجرای
عدالت از آزادی پیرامون حرف بزنید ،
دستورات یک سطری و ساده و روان
بنویسید و به وزرا ارسال کنید !
به وزارت آموزش و پرورش خود بنویسید ، که درس دادن و علم آموزی
وظیفه معلم و اموزش و پرورش است ،
به معلمان روستائی بنویسید که کتک زدن
دانش آموز ، بدترین نوع شکنجه است !
🔹اگر نتوانیم جلوی کتک زدن دانش آموز را بگیریم ، نمی توان جلو ی شکنجه در زندان را گرفت !
اگر نتوانی به زبان ملت تورک احترام بگذاری ، خیلی دور نخواهد بود که ملت تورک و سایر پیرامونیان به زبان فارسی
ات بی احترامی خواهند کرد !
این حکم روزگار است ، به پدرم فحش
بدهی به پدرت فحش می دهم ، این
آمد کار است .
🔹روزی مردی که به پرداخت جریمه محکوم شده بود ، با دادو فریاد به دادگاه
آمد !
گفتم : عموجان لازم نیست ، فحش بدهی ، هر حرفی داری بگو ، ولی چرا
فحاشی می کنی ؟
گفت : من کی فحش دادم ؟
گفتم : به زبان فحش ندادی ، خدائی !
ولی توی دل ات هم فحش نده !
گفت :
تو از کجا میدانی که من توی دل ام فحش می دهم ؟ ؟
گفتم : از خودم می دانم ، از اول صبح
تا الان یک ریز من توی دلم به تو فحش
می دهم !
میدانم تو هم مثل من ، توی دل ات
به من فحش می دهی ! 
هم ترازی حقوق نیست که خرج بردارد ،
به هر زبان با مردم حرف بزنی با همان
زبان تحویل می گیری !
مسخره کنی ، مسخره ات می کنند ،
بکشی ، می کشندت !
ناز کنی ، نازت می کنند ، عشق بورزی ،
برایت عشق می ورزند !
🔹اگر مردم به دو جناح حاکم چهل و اند
ساله بی اعتماد هستند ، چون انها هم
به مردم اعتقادی ندارند !
اگر دولت از شرق آویزان شده ، مردم
نیز به غرب روی می اورند !
اینها تماما احکام روزگار است .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴گدار سومی دیدار یاره !

🖌عیسی نظری

🔹روز جمعه برای دیدار وزیر بود ، نوری !
چند تا گردنه بود ،ایکاش همه می توانستند ، از انها عبور کنند !
سختی برای انسان نوعی ساختن پولاد
آبدیده است .
جمعه دعوت بودیم برای دیدار وزیر ،
میگن حسنی به مکتب نمی رفت ، وقتی
میرفت ، جمعه می رفت !
از دوستان شعبده باز اهل راز ، پشت تریبون رفت و خواسته های خود و خودی ها را از روی کاغذی بلند بالا قرائت
فرمود ، در این گدار، رفقای اهل راز ،
نوک بینی خود را می بینند !
از دیدن پرسپکتیو منظره همواره عاجز
بوده اند !
برای همین وقتی دانشجوی دانشگاه آزادش ،  می خواهد ، پز خبرنگاری
افتخاری بدهد ، از دکتر پزشکیان دستخط می خواهد که ،
راد فر و توحید ملک زاده و ملا محمدی و
عیسی نظری را به استانداری راه ندهند !
همواره گفته ام ، این اهالی راز ، در طول
تاریخ برای خودشان هیچ کاری انجام
نداده اند ، یا مزدورانی به نیابت از
تروریسم و یا همان ها به تقاضای رئیس
ایل قاچاقچی ها  و یا در نهایت دهان روسای ایل عشیرتی می شوند .
در این گدار هم سپهر دین و دنیا گریزی زد ، به صحرای کربلای ایران ( اورمو گولو) و فرمود ، زمزمه می شود که آب
زیادی به دریاچه ریخته خواهد شد !
که یعنی کشاورزان ضرر و زیان خواهند
کرد .
🔹رفیق اهل راز !
اولا کی خواب دیده که ما خیر باشد ، نگفتیم !
ثانیا اگر هم به دریا آب ندهند و دریا از
تشنگی بمیرد ، دیگر کشاورزی نمی ماند ،
که سود بکند و یا ضرر ؟
با مرگ دریا اصولا محل به کویر لوت
تبدیل می شود !
در گدار های قبلی هم بار ها تاکید کردیم ،
که جناب استاندار رئیس احیا ی دریاچه ،
مردم را سر در گم نکنید !
آب موجود ما باید به سه بخش متناسب
انسان ( اب شرب ) گیاه ( آب کشاورزی )
و سهم دریاچه ( اورمو گولو ) تقسیم و
پخش شود .
ظاهرا اقدامات ستاد احیا به دل اهل راز
چسبیده بود که تقاضا میکرد ، باز به همانها سپرده شود و ستاد تغییر نکند !
بگذریم اگر سخنان منطقی جناب راد فر
نبود ، هر لحظه ممکن بود ، سر و صدائی
بلند شود !
بگذریم ....
🔹الان نیز انگشت حیرت به دهان هستم ، درست که وزیر برای دیدار ستاد های مرکزی استان آذربایجان غربی آمده بود ،
ولی باری به هر جهت محل استانداری
بود و حضور حداقل ، اگر هم خود استاندار نباشد ، معاونی و یا مدیرکلی
از استانداری بوده باشد ، به هر حال
عضوی از کابینه وفاق میهمان بود !
گدار ها یک به یک فتح می شوند ،
در هر گداری برخی نومید و مایوس
می شوند ، ولی آینده بهتر از گذشته
است .
اشتباه در حصر شدگان این بود که
در حال و هوای گذشته طلائی بودند ،
هیچ گذشته ای طلائی نیست ، آینده
بار دار عصر آزادی است ، تا تولد او
گدارها خواهیم دید ، گدار سومی دیدار
یاره !
همه دردُم ، گل زردُم ، زجفایت شکوه
نکردُم ....
گدار اولی جان  جان ، نقش و نگاره
گدار دومی مخمل بپوشم
گدار سومی دیدار یاره !
هنوز هم این سرود گروه کوهنوردی ،
همواره در گوش ام طنین می اندازد ،
مثل دیروز بود ، پنجاه سال پیش !
گدار سومی دیدار یاره !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴درد دل با که توان گفت ،نگار !

🖌عیسی نظری


🔹من در اصل هفتاد سال دارم ،
فکر نمی کردم ، اینقدر پوست کلفت باشم  آدمی که پدرش در بیست ودو سالگی بمیرد ، انتظار داشتم منهم
در پنجاه ویا شصت سالگی بمیرم !
فعلا مانده ام. به دکتر شریعتی گفته بودند ماشاءالله چقدر می نویسید ، نمی رسیم بخوانیم !گفته بود :
وقت ! می ترسم بمیرم و حرف هایم نگفته بماند !
منهم می ترسم که بمیرم و این تلاش چندین ده ساله به هدر برود !
دانش آموز که بودم ، سیکل اول را تمام
کردم و خواستم وارد رشته تجربی بشوم
می خواستم ، پزشک بشوم ، از لباس های
تروتمیز آنها خوشم می آمد ، فکر می کردم ، دختر ها بیشتر از طبیب ها خوششان می آید ، چه میدونم ، فکر می کردم یک طرف عشق و عاشقی باید طبیب باشد ، وقتی خودم طبیب نبودم
عاشق خانم دکتر ها می شدم !
به دبیرستان فردوسی خیابان دانش رفتم ، شیک پوشی دم درب آهنی و بزرگ
مدرسه ایستاده بود ، وقتی مرا دید ، گفت : کجا ؟
گفتم برای ثبت نام آمده ام !
گفت : خانه تان کجاست ؟
گفتم :  خیابان شاهپور !
پرسید : پدرت چکاره است ؟
گفتم :  پدرم مرده آقا !
گفت : کدام دبیرستان سیکل را تمام کردی ؟
گفتم : امیر کبیر
گفت خانه شما دور است ، برو به همان
دبیر ستان !
به دبیرستان رضا شاه کبیر رفتم ، دم درب کسی جلویم را نگرفت ، وارد دفتری
شدم که همه آنجا بودند !
مدیر و یا ناظم انجا مرا ورانداز کرد و
پرسید :
خانه تان کجاست ؟
جواب دادم !
پرسید : پدرت چکاره است ؟
گفتم که مرده ، پدر ندارم
باز پرسید : تا الان کدام دبیرستان می
خواندی ؟
جواب دادم : امیر کبیر
همه خندیدند. تا به امروز هم ، نفهمیدم
چرا ؟
گفت : برو مدرسه خودت !
گفتم : ولی من رشته ادبی نمی خواهم ،
رشته تجربی می خواهم !
ناظم پا شد و در حالیکه مرا به بیرون
هدایت میکرد گفت :
یا برو به مدرسه خودت و یا اگر رشته
تجربی می خواهی ، برو این پشت مدرسه هدایت است بغل مسجد لطفعلیخان ! برو بینم بابا !
به مدرسه هدایت رفتم ،مدیر اش
آدم مودبی بود ، منو پیش خودش نشاند .و همان سوال ها را کرد ، منهم جواب دادم ، همانطور که به قبلی ها گفته بودم .دستی به شانه ام زد و گفت :
پسرم ببین چه می گم ،قدر تو دبیرستان
خودت است !
گفتم : اما من رشته تجربی می خواهم
من می خواهم طبیب بشوم !
گفت : پسرم ما در اینجا با پول درس
می دهیم ،تو باید به مدرسه خودت بروی !
🔹اگر در رشته دبیرستان خودت اول بشوی و بتونی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران بروی ، انگار طبیب شدی ! حتی بهتر از انها ،هر رشته ای میخوانی ،
باید در اون رشته سر باشی و الا چندان
فرقی ندارند .به اصرار یک چائی داد و مرا راهی دبیرستان امیر کبیر کرد ، هرچه بادا باد
رفتم برای سیکل دوم هم آنجا ثبت نام
کردم .سه سال امیر کبیر برایم یک نعمت نهان بود.انشا های خوب می نوشتم ، چاقیبدن خودم را از بین برده بودم ، عضو دانش آموز شورای اجتماعی  دبیرستان بودم !
همیشه نفر اول اعزام به رادیو و تلویزیون برای مسابقات و نشریه نویسی
بودم ، شعر خوانی ، دیکلمه ، هر هفته
برای دانش آموزان  امیر کبیر سخنرانی
می کردم ،روز های مخصوص استاندار ،
فرماندار ، مدیران کل به مدرسه دعوت
می شدند و من ان روز شاهکار می کردم . شاهکار به معنی درست کلمه از
شاه حرف می زدم و از جوانان که با
یاری هم ،دنیا را ،فتح می کردیم !
🔹خانم سری مدیر کل آموزش و پرورش
کیف میکرد و برایم آفرین می گفت .
یک روز دبیر تعلیمات دینی ،وقتی از
سن پایین آمدم ، جلویم را گرفت و گفت :پسر اگر دوتا سخنرانی مثل اینو در
دانشگاه بکنی ، جای هویدا مال توست !
آدم وقتی از دست خانم سری جایزه
می گیرد. دیگر تعریف و تمجید ، معلم
دینی نمی چسبد !
از اینکه در مدرسه خودم ثبت نام کرده
بودم ، پشیمان نبودم !
همواره یک پایم از سایه سر معلم عربی
آقای جعفری ،همراه پنج یا شش نفر دیگر در حزب پان ایرانیست رضاییه
واقع در خیابان پهلوی ، پاساز بنائی بود .
یک پایم مسجد میرزا حسین آقا واقع در
نجارخانه بود ، یک پایم کوچه عرب باغی
دنبال عشق و یک پای ام نیز مغازه عمویم
و دنبال خرید پوست و پشم ،هر از گاهی
هم به مدارس دعوت می شدم !
من در آنچه می گفتم ، صادق بودم ، چه
آنروز که می خواستم با شاه ، دنیا را فتح کنم و چه آنروز که می خواستم
بنیان شاهنشاهی و سلطنت را نابود کنم !
و چه امروز که می خواهم تمامی ملل
ایران به صورتی برابر باهم زندگی کنند .
این ستم بدین سان نمی ماند ، چه یک روز و چه صد سال. پایان ستم مضمحل
شدن است و این اضمحلال می تواند ،
هر دولت و حکومت و هر ملتی را به طرفِ نیست شدن ببرد !

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۹۷ )

دیدار با پزشکیان ( به شکل رئالیسم جادوئی)


🖌عیسی نظری

🔸هنوز خسته بودم ، تازه از خواب برخاسته بودم که تلفن زنگ زد ، گوشی
را برداشتم ، آقای شافعی بود ، بعد
سلام و علیک گفت : در دفتر منتظر
تو هستم ، صمد اقا از تبریز و دوستان اش می آیند !
گفتم : برای چه ؟
گفت : نمی دانم ! گفتند ، نظری هم باشد ! استاد ما هستند !
این روز ها به زور جلوی چاق شدن خودم را می گیرم !
ولی با این تعریف ها  ، آدم خودبه خود، چاق می شود !
رفتیم نهار مهمان آقای شافعی بودیم و
تا دل  شب ، سخن از سلسله موی یار  بود .
مهمانان برای مشورت و تعیین استاندار
آمده بودند !
من بدبین بودم و یا هستم ، گفتم :
من هرگز امیدم را به خودم و ملت تورک
ایران از دست نمی دهم ، ولی سال نیکو
از بهارش پیداست ، من به این اخوی
خودمان زیاد امیدوار نیستم !
گرچه من به هر مسئولی شش ماه فرصت
می دهم ، چه زاکانی و چه پزشکیان !
ولی سویون شریلتسی حکایت جوجه
آخرش خوش است که جوجه کباب می شود ، شاهنامه را اخر پاییز می شمارند !
دیگر شام نزدیک می شد ، که به خانه
باز گشتم و افتادم روی تخت خواب !
🔸باز تلفن زنگ زد ، زرینق زرینق
گوشی را برداشتم ، خواستم بگویم بنده
خدا اجازه بده نفسی بکشیم !
آنطرف تلفن با صدای دو رگه ای گفت :
جناب نظری ، خودتان هستید ؟
فهمیدم آقای به تمام معنی است !
گفتم : بفرمائید !
همیشه منتظر یک
چنین مشتری پر پولی بودم ، صدای اش
معلوم روی خط میلیاردی بود ، ده در صد
هم به من می رسید ، پایم را از زمین می کند و سوار قطر ایرویزی و یا ایران ایری
می شدم و اقل هندوستانی ، چینی ،
مالزیای دارای چهارده شاه و یک پادشاه  را می دیدم !
صدای پشت خط با لحن نگاه عاقل اندر
سفیه گفت :
گفتم خودتی ؟ معطل نکن ، رئیس جمهور
پشت خط است !
زبانم بند آمد ، من می خواستم صدای
یار را از فاصله هزار کیلومتری از تلویزیون بشنوم ، یار بی گدار به آب
زده وبه کلبه محزون من بیچاره و یار
ندیده ،مهمان شده است !
لابد فهمیده از لج مسئول صدای و سیمای آذربایجان شرقی اصلا تلویزیون
ایران را نگاه نمی کنم ، یارو هنوز نفهمیده ، آتش سوزی فارسی و یانماخ
یا یانقین تورکی است و ربطی به باکو و
استانبول ندارد ، این نفهم ها سر هیچ و پوچ می توانند ، جنگ دو کشور را
بیافروزند !
( مانقورد کوپک اوشاغی )
🔸گفتم : ببخشید این مسئولان محلی حواس برای آدم نمی گذارند !
بله خودم هستم !
طنزی هم بکار بردم ، عیسای بدون حواری !
زیر لبی یک نجوائی کرد ، نفهمیدم چه
گفت !
فقط شنیدم رئیس جمهور فرمود :
چرا بدون حواری ؟
عزیزم اینقدر نومید و مایوس نشو !
گفتم : اختیار دارید جناب دکتر ، من
با وجود شما اصلا نومید نمی شوم !
تو نقطه امید ما هستی ، چرا باید
نومید بشوم ؟
جناب رییس جمهور فرمود :
لالائی بلدی ، چرا خوابت نمی بره ؟
گفتم :
جناب پزشکیان من تا شهر و روستاهای
دور و نزدیک برای تبلیغ تو رفتم ، خواهرت شاهد است ، در چندین سخنرانی من ، ایشان هم حضور داشت ،
به خدا ، حاسدان منفور ، غلط گزارش
داده اند !
به نظرم کمی آرام شد و با لحن ملایمی
فرمود :
پس چیه این ، شش ماه و زاکانی و من !
سریع گفتم :
قربان برای آرام کردن دل ملل ایران ،
خیلی دلسوخته اند !
باز با عصبانیت داد زد :
این ملل ، من رئیس شان هستم یا تو ؟
گفتم : معلوم است ، شما رئیس ملل و ما
هستید !
بیشتر داد زد :
پس اگر یکدفعه دیگر ، بشنوم ، تهدید
کردی مرا و یا مسئول محلی مرا ، می آیم
گوش ات را می گیرم و از همان ستون های دادگستری ارومیه ، آویزانت می کنم !
ای بابا ، چه فکر می کردیم ، چی شد !
البته توی دل  خودم گفتم ، نشنید ولی
باز کفری شد و گفت :
شیر فهم شد ؟
🔸گفتم : آقای من ، یواش برو ، چرا منو
گیر انداختی ، برو جلوی مامورین گشت ات را بگیر ! برو مسئولین خرابی بصره
را پیدا کن !
مرد برو رانت خواران از بودجه خودت
را بازخواست کن ، گیر دادی به یک
شهروند نجیب قانونی و مدنی !
برو یقه کسانی را بگیر که تحت لوای
امپریالیسم نظم جهانی اورمیه را
ارومیه می گویند و می نویسند !
برو یقه کسانی را بگیر که یکصد سال
است ، با انکار هویت ما ، نسل کشی
راه انداخته اند !
برو یقه .......
عیسی ، عیسی ، با کی دعوا می کنی ؟
نه خودت می خوابی و نه می گذاری ما
بخوابیم ، رئیس کیه ؟
زن ام بود ، ایکاش زودتر بیدارم می کرد ! عجب خواب بد شگونی بود !
دیگه به جلسات نمی روم تا شش ماه !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴رئیس جمهور شدن مغول ها
             و کاکا سیاه ها
!

🖌عیسی نظری

▪️ما پیروز شدیم و این پیروزی ربطی به موفق بودن و یا نبودن پزشکیان ندارد !
سالی که نکوست ، از بهارش پیداست !
اما تا همین مرحله پیرامون یعنی ملل
ایران ( وبه قول ایرانشهری ها اقوام
درجه یک و درجات ثانوی ) پیروز
شده اند !
تا همین چند ماه قبل امثال دشتبانی
که هوار می زدند تا نگذراند پزشکیان
مغول نماینده مجلس شود و پشت
تریبون داد می زد که تشکیل نمایندگان
تورک ممکن است به رئیس جمهور شدن پزشکیان بیانجامد ، امروز بینی خود را
به ماتحت پرزیدنت چسبانده تا اگر احتمالا بادی از آن ما تحت مبارک خارج
شود ، او اولین کسی باشد ، که گوارای
وجود بگوید !

تفو بر تو ای چرخ گردون تفو !

نژاد خالص اریائی اینک دنبال عطسه
نژاد مغول است که آن را بر صورت بمالد که شاید فیضی هم او از وجود مبارک
ببرد !
▪️و این تاریخ است ، روزگاری که سفید
پوستان آمریکا ، حاضر نبودند با کاکا سیاه ها در یک اتوبوس بنشینند !
در یک رستوران غذا بخورند ، الان
همون کاکا سیاه ها رئیس جمهور کشور
هستند !
این تاریخ است که زمانی در افریقای
جنوبی ، سیاه پوست خوب یک سیاه
پوست مرده بود !
اینک جبر روزگار سیاه پوستان را رئیس
جمهور و آقای سفید های از خود راضی
نموده است !
▪️اصلاح طلبان ایرانشهری که روزگاری تحمل شنیدن نام پزشکیان و یا تورکان
را نداشتند ، امروز در ورودی آن تورک
( به زعم انها مغول ) برای قاپیدن یک
لقمه ، پس مانده انتصابات  او صف
کشیده اند ! و دم می جنبانند !
این پیروزی ، این فتح الفتوح برای ما
کفایت می کند !
کار پزشکیان به ما مربوط نیست ، اگر
برای ملت کار بکند ، تشویق می کنیم ،
دست می زنیم و اگر دنباله رو مزدور های
نظم جهانی آمریکائی باشد ، برایش
توف می اندازیم ،
▪️شخصیت ها ی ما اگر
تابع اصول هویت طلبی باشند ، برای
ما ارزش دارند و الا کسانی که هنوز از
فهم اتهامات ایران شهری ها به خودشان
بی خبرند و خود تابع انها هستند ، برای
ما چندان ارزشی ندارند !
وقتی اوبامای سیاه آفریقائی ( کاکاسیاه)
لیدر آمریکائی ها ( کوکلس کلان ها )
شدند ، سیاه ها پیروز میدان امریکا هستند !
ما تورکان نیز در میدان ، توانستیم بر
سفید پوستان مرکز گرا ، پیروز شویم
همان گونه که سیاه های آفریقای جنوبی وسیاه های امریکا بر سفید پوستان غلبه
کردند !
بابا لی ها فقط ملت ها را مظلوم نکنید ،
که روزی جهان به انها می رسد ، اگر دیروز ملت فاشیست آلمان ، یهود آزاری
نمی کرد ، امروز یهودیان ،افسار تمامی
اروپا و امریکا را به دست نمی گرفتند !
ستم ، زشت و ناپسند است و ستم ملی
زشت تر و ستم مضاعف است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴تمامی ملت ها متفاوت اما برابر ویکسان هستند !

🖌عیسی نظری

▪️نمی دانم فیلم ممل آمریکائی را دیده اید یا نه ؟
آرتیست فیلم می خواهد مانند دوست اش به آمریکا برود و تمامی شانس های
خود را رد می کند !
تا اینکه عاشق دختری می شود ولی باز
دل در گرو آمریکا دارد ، چون دوست وی
عکس هائی از پمپ بنزین های شیک برای اش می فرستد و خود را مالک انها نشان
می دهد !
سرتان را درد نیاورم ، بالاخره روزی همان
دوست آمریکا نشین خود را در یک پمپ
بنزین خیابان های تهران می بیند که مشغول پاک کردن شیشه های اتوموبیل های مردم است !
دوست اش می گوید :
همه چیز دروغ بود ، من اصلا نتوانستم به آمریکا بروم !
آرتیست به نزد عشق خود بر می گردد و
او را بغل می کند و فریاد می زند که آمریکای من تو هستی و فیلم پایان می یابد .
اما من نه چنان دوستی داشتم و نه چنان
آرزوئی ، همیشه خدا گوشه ای از وطن را
معشوقه خود قرار دادیم و برایش عشق
ورزیدیم !
در این وسط ها ،  گریزی به کشور های دیگر هم زدم و دوستانی هم یافتم ، ولی
انها هم ، آنچنان شیفته فرنگ نشده بودند !
حتی حسرت وطن در دماغ شان بود و آرزوی روزی و روزگاری بازگشت !
▪️یک روز  خانم  زهره وفائی ، نویسنده اهل تبریز سلسله مقالاتی از سفر خود به اروپا را در نشریه  نوید آذربایجان ،نشر داد ،
که آذربایجانیان جز در آذربایجان ، آرام
نگیرند و آنچه در غربت گریبان انها را ول
نمی کند ، عشق وطن است و غم غربت !
ما عشق وطن را در سینه داریم ، اراجیف
باز مانده های فاشیسم و یا بازمانده های
شوونیسم ضد ملل پیرامونی ، گذشته گراهای مرتجع ، پادو های انگلیس استعمارگر و امپریالیسم ، ذره ای در این
عشق خللی وارد نکرده است !
هیچ نژادی ، هیچ ملتی حتی یک ذره به
دیگر نژاد ها و ملت ها برتری ندارد و
همین فرمان نابودی رذالت فاشیسم و شوونیسم است .
ما خود شیفته نیستیم ، خود باخته هم
نیستیم ، ما و ملت ما ، نه بالاتر از سایر
ملل هستیم و نه از ملتی ، هر ملتی کمتر
و پائین تر هستیم !
ملل نه تنها ایران ، بلکه تمام عالم یکسان
و برابر هستند !
▪️تمامی ملت های شوونیست و فاشیست روزی سرشان به سنگ خورده و منقرض شده اند ، مگر مللی که به خود آمده و از شیفتگی خود دست کشیده اند و اگر خودباخته بوده اند ، به خود آمده و به هویت خود دست یازیده اند و به ماندگاری و پایداری رسیده اند !
▪️هموطن تو ایرانی هستی و حق داری
از تمام مواهب خدا دادی و طبیعی
استفاده کنی !
هموطن ! دین برای رستگاری تو بوجود آمده است ، تو برای رونق دین بوجود
نیامده ای !
هموطن ! وطن نیز برای رستگاری توست ، تو برای گسترش ارضی بوجود
نیامده ای !
هموطن ! هویت تو برای ماندگاری و پایداری توست ، انها نیز برای استثمار
انسان بوجود نیامده است !
انکار هویت تو برای خوردن مال و منال
توست ! برای نابودی داشته های توست !
منکرین تو فقط بی نوموس هائی هستند ، که برای استثمار تو دکان باز
کرده اند !
دکان دین ، دکان وطن ، دکان تمامیت ارضی ، دکان توسعه ارضی ، دکان ایدئولوژی های رنگارنگ ، دکان پانیسم ،
و دکان راسیسم ، برتری نژادی ، پاکدینی ،
و دکان های حتی مبارزه با آنها !
هر کس هویت تو را انکار کرد و به ملت
خود شیفته شد ، بدان تو را به خودباختگی می خواند ، برای تصاحب
داشته های تو ، دنبال مال توست می خواهد بخورد !
امان نده ، داشته های تو برای راحتی
تو و سایر جهانیان است ، تو اگر چشم ات دنبال مال دیگری نباشد ، هم خودت
آسوده ای و هم همسایه ها و دیگران !
ما ملتی بزرگ هستیم هم پای سایر ملل
بزرگ چه در داخل ایران و چه جهان ،
نه از ملتی دیگر برتر هستیم و نه برتری
یک ملت دیگر را بر خود می پذیریم !
تمامی ملت ها متفاوت ،  اما  یکسان و برابر هستند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴بورژوازی کوچکِ کوچک !

🖌عیسی نظری


🔹هنوز انقلاب نشده بود ، روحانیت تهران برای اعتراض به بستن فرودگاه مهر آباد برای ورود آقای خمینی در مسجد دانشگاه تهران بست نشسته بودند ، در
همین ماجرا نیز من با دکتر بهشتی آشنا
شده بودم ، ایشان با ورود در مباحث روحانیت با دانشجویان ، نظراتی ارائه
می داد که مرا به حیرت می انداخت !
مثلا بحث ستم را پیش کشیده بود که
ستم ,بزرگ و کوچک ندارد ، من در این
مبحث قانع نشده بودم !
قبلا هم نوشته بودم ، من کمی تا قسمتی
سر به هوا بودم ، مثل سایر مذهبی ها
نبودم ، مثلا به هزار سوراخ و سنبه سر
می زدم تا فیلمی ببینم ، دوستان مذهبی
من چنین نبودند ، حتی بیشتر در این موارد چپی ها فعال بودند !
رمان می خواندم سایر دوستان مذهبی
در آن زمان ، انرا وقت تلف کردن می دانستند .
🔹روزی در یکی از دانشکده های خارج از دانشگاه  فیلمی نمایش می دادند ،
بورژوازی کوچک ِکوچک ،یک فیلم ایتالیائی بود ، یک خانواده کوچک کارمندی که مردی با زن و یک پسرش
در اپارتمانی زندگی می کردند .
روزی پسر  برای امتحان دانشگاه به محلی می رود ، در آن محل یک زد وخورد مسلحانه روی می دهد !
جلوی چشمان پدر ، پسر تیر می خورد و
در دم کشته می شود !
دنباله فیلم انتقام پدر است ، قیافه ضارب در ذهن وی مانده است ، روز
اول پسری را می یابد که شبیه ضارب
پسر ش بوده ، او را می گیرد و به خانه
خود می برد و به هر حال می کشد ،
زن اش را جلوی تلویزیون می کارد و به
بیرون می رود و باز پسری شبیه ضارب
فرزندش می بیند و باز چنان می کند !
در پایان زن محکوم است که جلوی تلویزیون سیاه و سفید بنشیند و وقتی
برنامه تلویزیون تمام می شود ، صفحه
پارازیت و خش خش تلویزیون و زنی که
قادر نیست آن را خاموش کند چون مثل
مادر بزرگ من فقط می بیند ، قتل پسر ها را هم می بیند و سرسام می گیرد ،
اما پدر همچنان شکار پسر های شبیه
ضارب پسرش را از سر می گیرد !
آن روز فهمیدم ستم بزرگ و کوچک ندارد .
ستمکار هم کبیر و صغیر ندارد ، آی این
یکی بیشتر می کشد و یا کمتر ، اگر یک
انسان را کشته برای ستمکاری کفایت
می کند !
🔹در دین ما کشتن یک انسان معادل کشتار تمامی انسان ها ست !
همواره ستمگر یک شاه نیست ، یک بورژوازی کوچک  از یک شهر دور و نزدیک هم می تواند ، ستم  کند .
کین بورژوازی کوچک کم از کین و خشم
دولت های قدر قدرت نیست !
نقل کرده اند مردی برای کار زشتی به
مسجد رفت ، متولی مسجد  او را دید و داد وبیداد راه انداخت که در خانه خدا و اینکار زشت و گناه بزرگ ؟
مرد به متولی نگاهی کرد ، زشت صورت
بود و آبله رو و ناقص مادر زادی وگفت :
آنچنان که تو تعصب خانه خدا ( مسجد ) را داری ، خداوند در حق تو آن اندازه لطف و مرحمت نداشته است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴شخصیت سازی تلویزیونی

🖌عیسی نظری

▪️این امر یک سابقه تاریخی دارد ، شخصیتی که در برنامه های آبکی و مبتذل تلویزیونی ساخته می شود ، در همان مدت کوتاه هم در صورت وجود بزنگاه و دوراهی تصمیم ، از هم می پاشد !
در بحبوحه قدرت جهنمی شاه و ساواک
و سیستم شاهنشاهی ، شخصیت سازی
و مبارزه و مقابله با آن ، قضیه عبرت آموزی است !
تمامی شخصیت های ساخته شده رژیم
در یک دوره بسیار کوتاه آن چنان فرو ریخت که باور آن ، هم برای رژیم و هم
برای ما سخت و بهت آور بود !
ما باور نمی کردیم که آن یال و کوپال شاهنشاهی این چنین ساده و با چند
راهپیمائی ، درهم کوبیده شود !
▪️سیستم پهلوی پس از پایان مرحله نظام سازی ، آنچنان غرور و تکبر گرفت که کوچکترین نقد را بر نمی تافت و برای خود بله قربان گو می جست و می یافت ،
در نتیجه مملکت گل و بلبل و آن قدرت
مبتذل شده در چشم بهم زدنی آب شد .
بیست بهمن رژیم شاهنشاهی پا بر جا بود ، در بیست و دوم بهمن رژیم چون یخی ذوب شد .
صد بار گفته ام و صد بار هم خواهم گفت ، رادیو و تلویزیون یک رسانه است ،
برای خبر رسانی و نقد اعمال مسئولان
قدرت و برای طرح  افکار پیشرو
روز است ! برای یافتن بله قربان گوها ،
ساخته نشده است .
شخصیت های ساخت تلویزیونی با یک
جوک و طنز ، آب می شوند !
از بین می روند !
خطر بروز نکرده ، آنها راهی خارج می شوند .
در نتیجه سیستم در چشم بهم زدنی ،
ذوب می شود ، آب می شود !
▪️اخیراً تلویزیون کارشناسانی پرورش داده است که با زبان آدمیزادحرف نمی زنند !
کارشناس با بادی در غبغب و با قیافه
دانشمند اکبر به مجری تلویزیون می گوید :
نه آقا ، کی گفته ما در انتخاب محل تولد
و کشور و شهر و پدر و مادر ، اختیاری
نداریم ؟
تمامی اینها انتخاب خود ما است ، طی
درخواستی اینها را از خدا خواسته ایم و
او اجابت کرده است !
یعنی من قبل از اینکه وجود داشته باشم طی درخواستی رسمی از خدا خواسته ام که مرا در روستای یکانعلیا متولد نماید ونه در مثلا فلان روستای سوئیس !
یا می گوید :
وقتی متولد می شویم دو تا فرشته می آیند و پس از خروج سر از رحم مادر ،
جلوی وی را می گیرند و تعهد می گیرند که پاک زندگی کند !
می گوید چهارنفر به خدمت حضرت علی
در مسجد مدینه رسیدند و گفتند :
یا علی برای ما برای حقانیت خود دلیل
بیاور !
حضرت هم به اطراف نگاه کرد ، یک پرده ای بود که رسم چهار شیر درنده در آن بود ، به شیر ها اشاره کرد ، حرکت کنید و این چهار نفر را بخورید و شیر ها هم از
پرده برون امدند و چهار نفر عرب را خوردند ! طوری که صدای خرد شدن
استخوان های انها در تمام مدینه شنیده
می شد !
اینها مروج دین خدا هستند ، همین ها هم
جنگ با زنان و دختران مردم را دستور
می دهند !
▪️این مرتجعین بی سواد ، مسخره کنندگان دین و مردم هستند ، من گاهی خیال می کنم ، اینها روی طرح این قضایا شرط بندی می کنند !
گفته اند ، روزی زنی روی خوش به آخوندی نمی کرد ، گفت : اگر بالای منبر
طبل بزنی ، من زن ات می شوم و آخوند
طبلی بر داشت و بالای منبر رفت و گفت : ملت من امروز زدن طبل شرعی
و غیر شرعی را یاد می دهم و شروع کرد به زدن آن که این حرام است ولی
اینجوری زدن حلال است !
در نهایت روی منبر طبل زد و صاحب زن
شد !
اینها هم با زن های نخاله و یا مردان رند
لابد شرط بندی می کنند ، که من آنم که
می توانم بالای منبر و یا تلویزیون این
حرف ها را بزنم !
▪️یک روز از خارج می آمدم ، ان موقع مرزها بیست و چهار ساعته نبود ، رسیدیم مرز سرو ، وقت ناهارشان بود ،
گفتند ساعت دو مامورین می آیند ،
در محل تلویزیونی بود که اخبار می گفت : به نظرم سی ان ان بود ، به ایران
که رسید ، نوحه خوانی های محرم را نشان داد و رسید به مراسمی که بچه های کوچک را به صف کرده بودند و بعضی هم در بغل کسانی بزرگتر در وضعیتی قرار می دادند که پیر مردی یک
تخته روی پیشانی بچه ها قرار می داد و
پیرمرد دیگری با قمه بر پیشانی بچه می زد که بخشی از قمه به پیشانی و قسمتی
هم به تخته می خورد ، ولی چون بچه ها
لباس سفید پوشیده بودند ، خون که روی
بچه ها می پاشید ، انگاری همه جا را خون گرفته بود !
منکه خودم در جوانی ممنوع الخروج بودم و شیدای سفر ، کل ایران را گشته
بودم و چنین چیزی ندیده بودم !
یک ماموری هم به ان صحنه نگاه می کرد ، گفت :
آقا شما ایرانی هستید ؟
گفتم : بله هستم
گفت : یعنی شما در مملکت خود یک باسواد و دانشگاه دیده ندارید که برود و
در تلویزیون بگوید ، اینکار ستم به کودکان است ، کودک آزاری است ؟
گفتم : والله با سواد هست ، دانشگاه دیده هم هست ، مثلا من دانشکده حقوق
تمام کرده ام ولی اشکالی که هست ، ما را به تلویزیون راه نمی دهند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴    دربرابر ابتذال
    به خودم اعتماد می کنم !


🖌عیسی نظری 

🔹جهان پر تلاطم است و حقه باز ، کلاهبردار است و شارلاتان ، این را
کسی به شما می گوید که بیش از نیم
قرن زندگی مردمان را به شکل ریز و
پرونده ای خوانده است .در پرونده بر
خلاف روزنامه و یا رادیو و تلویزیون ،
بیان واقعیت به شکل طرفینی و چند بعدی است ، بدان سبب معمولا قضات مستقل ،بدون خواندن پرونده و یا مدافعات طرفین ، نمی توانند ، اظهارنظر کنند .
این مطلب را کسی به شما می گوید ،
که تمام راه های موجود  را طی
کرده است !
انسان تو بزرگتر از آنی که نتوانی از این
سیستم شارلاتانی جهان ، عبور کنی !
تو میتوانی  از جابجائی سطل آشغال هم  درس ها بگیری !  فقط کافی است ، نگاه کنی ،موشی که در آن سطل غذا می خورد ، چنان فرز فرار می کند ، انگار به تو آموزش می دهد ، چگونه می توان از دست دشمن فرار کرد !
جهان سیلگاه حوادث و مصائب است ، تنها  یک زنده ای که به خود اعتماد
دارد می تواند از سیستم آن عبور کند .
حتی اگر یک موش باشد !
🔹اعتماد انسان به خودش ، راه رهائی از
سیلاب مصائب و حوادث جهان است ،
جهانی که چرخه تکراری همیشگی ،
واحکام و قوانین گذشته گرایش ، فرمول های خاص ابتذال را با بیمارستان های
روانی اش ، با آمپول ها و قرص های
روان گردان اش ، مواد مخدرش، زندان هایش و اصول خاص اخلاقی لوئی جرگه اش ، افاضات و فرمایشات کارشناسان رادیو و تلویزیون اش ،  دستورات خاص برگزیدگان اش ،
هزاران فرمایش مردگان اش ، با تاویل های تهوع آورش ، و انواع ترکیبات تخدیری اش ، برای تثبیت چرخه بی پایان ابتذال بر سیاست جهانی کلاهبرداری و ستم و سپس تقسیم ان بر نواحی و محلات با عناوین فریبنده باستانی ، زیبائی های طبیعی و لاله های سرخ ،بزرگان علم و ادب سیاست ، تنها و تنها برای سلب آن اعتماد است !
به این نتیجه رسیده ام  ، تا زمانیکه پدر و مادری هست که برایت میوه می چیند ، ماهی می گیرد ، سیب زمینی می کارد ، چیدن و کاشتن و ساختن تو  محال است !
تا زمانی که افلاطونی است و افلاطونیایی ، تا زمانیکه استادانی هست ، دیگر فکر کردن انسان بی معنی
است .
تا زمانیکه یکی دیگر قله شعر و یا داستان و یا ساختن را تصاحب کرده ، ما ول معطل هستیم !
یکی از ارکان ابتذال جهان ما ، همین
است .
هیچکس مثل تو نیست ، تو بی مثالی ،بی همتا ، خاص خودت و فقط خودت !
🔹روزی پرونده ای رسیدگی می کردیم ،
یک روحانی همکار من بود !
خطاب به شاکی گفت :
عمو ، چرا پول ات را به یک کلاهبردار
دادی ؟ به یک مورد اعتماد می دادی !
گفتم : حاج آقا از ادم تا به امروز ، هیچکس پول خود را به یک کلاهبردار
نمی دهد و نداده است ، تا به امروز هم
همه پول خود را به یک معتمد داده است ، این معتمد ها هستند که می توانند پول مردم را بخورند !
شما امانت خود را به یک خائن ،  امانت
نمی دهید ، همواره به یک امانتدار
می دهید و اصولا امانت داران می توانند
به امانت تو خیانت بکنند !
انسان تا زمانی که اعتماد به خود ندارد ،
نمیتواند ، از ابتذال جهان معاصر بگریزد ،
شاعر که مهم نیست ، آن راه شاعری
است که عظمت دارد و تو شاعر وقتی
نتوانی از شاعران گذشته چه قدیمی و چه جدید ،  عبور بکنی و آن اعتماد به خود را به دست بیاوری ، موجودیت
پیدا نمی کنی !
رولان بارت می گوید :
در برابر ابتذال به خودم اعتماد می کنم !
عدم فهم این موضوع خود ابتذال است ،
و غرق شدن در جهان !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴تند روی ،انقلابیگری یا شورشگری ؟

🖌عیسی نظری

▪️در تاریخ انقلاب اسلامی ایران ، شاید
تندرو ترین فرد سعید امامی ( اسلامی )
بود .
به خاطر جمهوری اسلامی به گردن مخالفین ، ریسمان می انداخت و می کشت !
اگر تند روی فایده ای داشت ، باید جمهوری اسلامی ، مجسمه او را از
طلا می ساخت و بر سر میادین نصب
می کرد .
همین جمهوری نه تنها چنین نکرد ، او را
به زندان انداخت و در نهایت جسد وی را
از زندان بدر آورده و در زیر خاک قرار داد .
اقدامات او نه تنها نفعی به جمهوری اسلامی نداشت ، زندگی خود و خانواده اش را هم از هم پاشاند !
یک تند روی دیگر مهدی هاشمی بود ،
اعدام شد ، دیگری سعید مرتضوی بود .
چه حاصلی به جمهوری اسلامی و یا به خودشان و خانواده خودشان داشتند ؟
ممکن است این آقایان عقل خودشان قد
ندهد ، جمهوری اسلامی باید مامورین
عاقلی داشته باشد که بتوانند انها را مهار
کنند ، بدترین ضربه به وزارت اطلاعات
و به تبع آن به کشور از طریق سعید امامی وارد شد !
بدترین ضربات به دادگستری در زمان سعید مرتضوی وارد شد !
بدترین ضربات به بیت ایت الله منتظری
از طریق مهدی هاشمی وارد شد !
و این ضربات در نهایت به دولت و حاکمیت بود !
▪️شمس الواعظین در سفر خود به اورمیه تعریف می کرد :
سعید مرتضوی مرا احضار کرد و ورقه ای
جلویم گذاشت که متهم هستی به جاسوسی ، شرارت ، فعالیت ضد نظام ،
  ضد کشور و ضد مردم و.....
(  نقل به مضمون می کنم )
می گفت :
ناراحت شدم  و با ناراحتی گفتم :
بابا این چه مسخره بازی است ،جاسوس
چیه ، ضد نظام و کشور و مردم چیه ؟ بابا ما هم آئین تقوا می دانیم ، ما هم
کشته و مرده این مردم و نظام هستیم ...
تعریف می کرد ، آقای مرتضوی تحت تاثیر قرار گرفت و گفت :
ببخشید ! اون کاغذ را پاره کن و بیانداز
آشغالدونی !
و کاغذ دیگری داد و گفت :
این را پر کن !
می گفت : کاغذ را گرفتم و اسم و فامیل
و سن و اسم پدر و آدرس محل کار و
اقامت را پر کردم و کاغذ را  به خودشان دادم ، خواند و گفت :
خوش آمدی !
نقل می کرد :
تشکر کردم و از اتاق وی بیرون آمدم ،
حین خروج از دادسرا ، مامورین جلویم را گرفتند که آقای دادستان تو را می خواهد !
بر گشتم اتاق پیش ایشان ، فرمود بنشین !
نشستم ، کاغذی جلوی من گذاشت که نوشته بود ، اتهام تو پاره کردن اسناد
دولتی است ، کاغذ های بازجوئی را پاره کردی !
گفتم : برادر خودت گفتی !
جواب داد : گفتم که گفتم ، تو چرا اسناد
دولتی را پاره کردی ؟
▪️تند رو ها ، اعمال و اقداماتشان نه به نفع خودشان و نه به نفع کشور و نه به نفع مردم و نظام است !
نهایت ضررشان هم این است که سعی
می کنند ، نخبه ها ، الیت ، نویسندگان و
روزنامه نگاران و کسانی که شعور فهم
تئوری را دارند ، ضد کشور و نظام نشان
بدهند و درست همین نقطه است که شائبه وابستگی آنها را به نیروی دشمن
بوجود می آورد !
آخر نشان دادن فردی مثل شمس الواعظین و یا نویسنده ها ، عکاس خبری
و روزنامه نگار ، به عنوان ضد نظام، چه سودی به کشور و نظام دارد ؟
الان زمان قدیم و سنتی نیست که بگوئیم که دولت و حکومت بر دوش
توده های بی سواد سوار است ، در
عصر پست مدرن این تئوری دان ها
هستند که در جهان ،  امر مشروعیت بخشی را بر دوش می کشند !
آقایان فهمیده های مملکت ، تند رو ها را
مهار کنید ، مملکت بد جوری به سراشیبی
می رود .
همه ما سوار بر این کشتی هستیم !
اگر دیوانه ای ، تند روئی ، بی شعوری ،
نه فهمی ، آن را سوراخ کند ، همه ما
غرق می شویم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴چهارده پادشاه در یک کشور !

🖌عیسی نظری

🔸به ما گفته اند ، صد درویش در گلیمی
بگنجند اما دو پادشاه در اقلیمی نگنجند !
دروغ گفته اند ، من در سرزمینی بودم که
چهارده پادشاه داشت ، کم و بیش ، ممکن
است یکی کم و یا زیاد باشد .
این کشور مالزی نام دارد دارای چهارده
استان و ایالت دارد و هر ایالت خودش
یک شاه دارد که هر سه سال یکی پادشاه
می شود ! به معنی دقیق تر تمامی چهارده شاه در مدت چهل و پنج سال
یکبار حداقل پادشاه می شود .
نظام پارلمانی دارد و نخست وزیر قدرت
و دولت را در دست دارد .
در مملکت جنگ و دعوا به چشم نمی خورد ، کسی پس از تصادف ، بزن بکوب
راه نمی اندازد .
کسی بوق نمی زند ، هواداران دو پادشاه
درگیری بوجود نمی آورند ، هر کس به
زبان مادری خود حرف می زند ، زبان
هیچکدام شیرین و یا تلخ نیست !
🔸مالایائی ها به چینی ها نمی گویند ،
شما بعدا آمدید ، مسلمان به گبر و هندو
نمی گوید ، قنی !قنی! من به بهشت می روم ولی تو ، جایت در جهنم است !
چون هیچکدام نمایندگی کتبی و درسته
از خداوند ندارند !
همه بدون هیچ امتیازی در کنار هم زندگی می کنند .
نه هندو به مسلمان می گوید ، چرا گوشت خدای مرا می خوری و نه مسلمان
به چینی می گوید چرا گوشت سگ و گربه را می خوری !
یاد گرفتند همدیگر را بپذیرند ، و در کنار
هم زندگی کنند ، چهارده پادشاه در یک
اقلیم کوچک !
قسمت دوم معادله هم دروغ است ، یک درویش در محله ای و یا شهری باشد ،
در آن اقلیم دیگر درویشی نباید ، پا بگذارد ، درویش که جای خود دارد ،
برگزیده مردم است ، دو کاندید نمایندگی
هم در یک مجلس نگنجند !
🔸در دوره ای یکانیان برای سه کاندیدای
نمایندگی مجلس تدارک شام دیده بودند ،
یک نماینده حضور داشت و دو نفر غایب ، تلفن کردند که چرا نمی آئید ؟
گفتند ما آمده ایم منتظریم آنکه آمده
بیرون بیاید تا ما هم به نوبت اول و دوم
وارد شویم !
اینها هنوز در مرحله کاندیداتوری هستند ،
ببین اگر نمایندگی بگیرند ، چه می شود !
میلیون ها خدا دارند ، خدای هیچکدام
به دیگری فخر نمی فروشد ، جنگ نمی کند ، به روزی هم دست درازی نمی کنند !
ما برای ادیان توحیدی یک خداوند داریم ، و روزی صد ها و هزاران نفر را
می کشیم و اگر قدرت داشته باشیم
نسل همدیگر را از بین می بریم ، همچنانکه زبان و فرهنگ و رقص و موسیقی همدیگر را از بین می بریم !
در زبان حقوقی و بین المللی ، ممنوعیت
تحصیل به زبان مادری نوعی نسل کشی
فرهنگی است !
🔸می گوید :
آذربایجان مگر جزو ایران نیست ؟ چرا
می نویسی که در طلای آن ما هم شریک
هستیم و سهم می خواهیم ؟
حماقت از سر و روی ضد تورک ها می بارد !
هپلوی عزیز !
چون بخشی از ایران هستیم ، ادعای
استفاده از طلای آذربایجان و نفت خوزستان را داریم .
چون بخشی از ایران هستیم ، نمی خواهیم توسط کارشناسان تلویزیون
ضد ملی ایران مورد اهانت قرار بگیریم !
آقایان مسئولین ! دولتیان و حکومتیان !
این  رادیو و تلویزیون بد جوری
واگرائی ملی را در سیستم خود وارد
کرده است ، اگر در بین خودتان یک عاقلی پیدا می شود ، به این زبان نفهم های خود ، خطر را گوشزد کنید !
ضد تورک ها ، بیشتر ویرانگر ایران هستند ، چون ضدیت خود را با سپر
ایران و ایرانی بازگو می کنند ، در حقیقت برای ایران ، دشمن پرورش می دهند !
از ما گفتن ، خود دانید !
ما به هر جور و نوع اش عادت کرده ایم ،
بزنید ، بکشید هم از این مملکت نمی گذریم !
ما می گوئیم ، در کنار هم ، آسوده زندگی
کنیم ، صلح بهترین نوع زندگی است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۱ )

رضائیه بهشت من ، پاریس ایران


🖌عیسی نظری

🔹در خانه را خواهرم باز کرد ، گفتم :
شابان برای همیشه آمدم !
خندید و گفت : عیدی های من نصف شد !
به خانه وارد شدم ، مادرم در گوشه ای از
اتاق نشیمن ایستاده و به زمین زل زده بود .
من نیز وارد اتاق شدم ودم در ایستادم و به زمین زل زدم !
مثل دو بیگانه بودیم که در اتاق مسافرخانه ای به هم رسیده بودیم ،
نه مثل فیلم های هندی به سوی هم آمدیم ونه مثل فیلم های فارسی همدیگر را بغل کردیم ، لحظات به کندی می گذشت ،
نزدیکی های ظهر بود ، حاج عمویم به
خانه آمد ، مرا بغل کرد و بوسید و
گفت : خوب کردی آمدی ! خوش امدی .
تا تابستان آن سال خوردم و خوابیدم !
تابستان به مدرسه محمد رضا شاه پهلوی در میدان میوه قدیم شهر رفتم ، ثبت نام
نکردند . گفتند   باید کارنامه سال های قبل را بیاوری !
دو برادر اهل شهر شاهپور مدارک مدرسه
را همراه خود به شهر شان برده بودند !
به شاهپور رفتم و گشتم و خانه اقای
اسدی ها را پیدا کردم .
وقتی آقای اسدی کوچک معلم مرا دید ،
خوشحال شد و به داخل خانه دعوت کرد .
وارد دالانی شدم و بعد حیاط وسیعی
بود ، آقای اسدی بزرگ ، مدیر هم بود ،
زن ها و بچه ها هم بودند ، لابد خانواده شان بودند ، همگی روی تختی چهارگوش
و بزرگ نشسته بودند ، در حیاط انواع
درختان میوه ما را احاطه کرده بود .
گفتم : من باید برگردم رضاییه ، کارنامه
های سال های قبل خودم را ، مدرسه
رضائیه می خواهد !
مدیر گفت :عیسی کارنامه های تو ، همینجا ست ،
الان برایت می آورم ، ولی تو باید یک
کاری بکنی !
با نگرانی گفتم : چه کاری اقا ؟
در حالیکه اشک از چشمهایش می ریخت ، گفت :
باید ما را ببخشی ! ببین عیسی به خدا
قسم می خورم به جان این بچه هایم ،
ما وضع تو را نمی دانستیم !
های های می گریست خودش و برادرش ،
بعد مدتی زن ها هم می گریستند !
کامل یک عزاداری راه انداخته بودند ،
فقط شاه بیت عزاداری دیگر ،  شاه حسین کشته شد ، نبود . مدیر دم به دم
می گفت : بگو ما را می بخشی ،نه ؟
عجیب بود ، من گریه ام نمی آمد !
🔹گفتم : آقا من کی هستم که شما را ببخشم ؟ شما مرا ببخشید که ناراحتتان
می کردم ! الان هم  ناراحت تان کرده ام !
آقای اسدی کوچک گفت :
چرا به ما نگفتی ،پدر و مادر نداری ؟
گفتم : آقا من می گفتم ، شما نمی شنیدید !
گفت : یعنی ما را نمی بخشی ؟
بلافاصله گفتم :
من همان لحظه ، همه را می بخشیدم ،
شما را هم ، من حتی ، خدا را هم بخشیده ام ، پدر مرا وقتی بیست و دو
سال اش بوده ، کشته است !
مدیر کارنامه های مرا به من داد و گفت :
تو پسر خوبی بودی ، ما نفهمیدیم !
بعد فرار تو از همه چیز آگاه شدیم .
همینطور خوب باش و یکی هم  درس بخوان ! پسرم تو یک راه بیشتر نداری !
درس بخوان !
🔹از خانه بزرگ اسدی ها پس از خوردن ناهار و میوه های حیاط بیرون آمدم ،
احساس قدرت می کردم ، نه به خاطر
گریه های مدیر و معلم ، کارنامه های
سال های قبل دستم بود ، می توانستم
درس خواندن را ادامه بدهم !
وارد دبستان محمد رضا شاه پهلوی شدم ، آسمان همه جا یک رنگ داشت ،
خاطره های شماره - ۲۱ و ۳۷
مربوط به همین دبستان است ، انها را هم
بخوانید ، حساب کار اموزش و پرورش همدستتان می آید .
فعلا روز خوش !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴مصائب زن بودن !

🖌عیسی نظری

🔹در آغاز کلمه بود ، آن کلمه خدا  بود ، خدا انسان را آفرید و زن را ، ابزار
دست خداوند متعال برای تداوم آفرینش انسان !
برای تداوم حیات ، اگر انسان را ادامه
آفرینندگی خدا بدانیم ، زن آفریننده
مستقیم است و نخستین پس از خدا ،
اسطوره ی شکل دهی به انسان زمینی ،
زن ، زن است بدون اینکه زن کسی باشد !
بدون اینکه مادر کسی باشد !
زن یک شکل مستقل است می تواند در
کنار فرد دیگر قرار گیرد ، در آن صورت
به گفته پیامبر اسلام سکینه است ، آرامش بخش و می تواند داستان خود را
بنویسد !
🔹زن زاینده و زندگی بخش است ، زمین
نیز همانند زن ، ماده است ، آفتاب نیز ،
ماه نیز ، هر انچه می زاید و هر آنچه جانبخش است ، از جنس زن است .
کهنه پرستان ، گذشته پرستان ، باستان
گرایان فکری  ، مرده باز ها ، منحرفین و زایده های پس مانده زمان همواره از زن گریزانند و وجود او را همچون دشمنی
پنهان می دانند   ، از آن رو او را در عصرهای گذشته  ، معدود ی چال می کردند ، و الان نیز همان ها او را پیچیده
در گونی هائی می پسندند ! که خبری
از او نباشد ، راه رفتن اش بیصدا باشد ،
دهان اش بسته ، صدای اش را کسی نشنود ! او دیده نشود !
و الا مردان شریف ما به گناه آلوده می شوند ( بخوانید زامبی های جنسی )
از موئی به غلیان و هیجان می ایند و چه
بسا ، دین و ایمان و شرف و اخلاق را
از دست بدهند و مرتکب گناه اعظم بشوند و مجبور باشند ، دست به قتل وغارت بیالایند !
مردان تو خالی که در حرف میدان به
دشمن نمی دهند ولی در عمل  میدان
به زنان واگذار نمی کنند !
دیده شدن زن یعنی کاینات به لرزه می افتد و هر آن شرف مردان بدون شرف
لکه دار می شود !
هر آن موئی می تواند ، ایمان مردی را
له و لورد کند ( ببین چه ایمانی ! )
🔹زن موضوعاً امری مستقل و انسانی است هر کلاس درس ، هر شغل و هر کاری که امروز به دست آورده است ، حاصل رنج و زحمت و مبارزه ای طولانی و سخت است که زن بر دوش کشیده است ، هیچکس هیچ امتیازی را به انان نبخشیده است ، در یک رزم بی امان و
خونین انها را به چنگ آورده اند !
رزمی که همچنان ادامه دارد ، انکار
موجودیت او ، بی نامی او (‌ هی ، اوهو
مادر عباس ، ننه احمد ، مادر بچه ها )
هیچ یادم نمی رود ، موکلی  به پیش
من آمد و در حین صحبت گفت :
مادر بچه ها هم .....
گفتم : شما مگر چند روز قبل ازدواج
نکردید ، به این زودی بچه دار شدید ؟
گفت :نه ، بچه نداریم ، مادرشان را
می گویم !
گفتم : مرد خجالت بکش ، او هم نامی دارد ! اگر خیلی از زن ها کینه داری ،
نمی توانی اسم او را بیاوری بگو همسرم ! بگو زن ام !
مردان با ناموس ، در پرونده ای زن له و لورد شده بود ، به کلانتری نوشتم ،
ماموری به بیمارستان برود ، چند بار
نوشتند قادر به حرف زدن نیست ، در
حال مرگ است ، بار آخر خودم رفتم ،
به سختی گفت :
شوهرش او را به قصد کشت زده است ،
و شکایتی هم ندارد !
گریه امانم را بریده بود ، درست مثل حالا
که آن صحنه جلوی چشم ام آمده است !
گفتم : فقط علت اش را بگو
گفت : خانه ما  در کوچه ای ماشین رو قرار دارد ، اگر در کوچه اتوموبیلی بوق
بزند ، و او در خانه باشد ، مرا کتک می زند !
گفتم : چرا می گوئی ، شکایتی از او
نداری ؟
گفت : من و بچه هایم غیر از او ، نان آوری نداریم !
گفتم : زن اگر می خواهی او را از زندان
آزاد کنم ، یک کار کن ! نمیر ! زنده بمان !
وقتی خوب شدی بیا دادگاه عمومی شعبه ....و رضایت بده و الا اگر بمیری
این مردک را در زندان می پوسانم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴گل هائی روئیده در تالاب های
                  بندر انزلی


🖌عیسی نظری

🔸دیروز تاریخ ۲۷ / ۶ / ۱۴۰۳ ، روزمان در مصلای امام خمینی اورمیه گذشت .
همایش فرهیختگان  اهل تسنن استان آذربایجان غربی و فرهیختگان شیعه بود .
امر معمولی بدان جهت معمولی است ،
که تکرار شده است و اصولا تکرار امری
از موارد ابتذال آن است ،بگذارید یک مثال بزنم .
در خانه نشسته اید ، همسایه می آید و
از شما تشکر می کند ، به خاطر سبد انگوری که برایشان تحفه داده اید ،
خوشحال می شوید ، که چنین همسایه
قدر دانی دارید !
اگر دو روز دیگر و یا همان روز این همسایه دو باره چنین کند ، مشکوک می شوید !
خدایا این همسایه دچار فراموشی شده است ؟ آلزایمر گرفته ؟ چه دردی دارد ؟
بازهم انگور می خواهد ؟
اگر مجدد و سه باره چنین کند ، بر می گردید و سعی می کنید از او دوری کنید ،
اولین نشانه امر مبتذل همین فرار از او
است !
🔸انها بد هستند ، اروپا و آمریکا و سایرین غیر از ما ، همه بد هستند ، فقط ما خوب هستیم !
تکرار این مطلب در تمامی همایش ها ،
سخنرانی ها ، کنگره ها ، امر درست و مقبول را هم ، مبتذل می نمایاند !
نشانه اول چنین امری ، فرار نسل های
بعدی از ما است .
بدین جهت از اجتماعی نمودن امر دینی
وامانده ایم !
حالا بماند ، تمدن سازی ، تمدن سازی از
امکانات جامعه است ، امر فردی نیست ،
امر جمعی است !
تا از خودمان بسان تازیانه های ارباب بر
گرده برده ، نقد و نقادی نکنیم ، تا بناهای
کهنه فکری را لت و پار نسازیم ، نمی توانیم ، جامعه مدنی درست کنیم ، اگر
جامعه مدنی نداشته باشیم ، نمی توانیم
تمدن مدنی بوجود بیاوریم .
🔸در یکی از کمیته  های کارگروهی ، موضوع منزلت زن و فمینیسم و تمدن
نوین اسلامی مطرح بود و من نیز به
سوی آن کشیده شدم و در آن این مطلب
را گوشزد کردم ، که خوب ! انها بد هستند ، ما هم خوب ! که چی ؟
مذکر اندیشی ، علما و فرهیختگان ما ،
از ما یک جامعه ای ساخته است ، که تحمل آن از طرف زنان غیر قابل باور است ! من سی سال در قضاوت و پانزده
سال در وکالت ، کارم کنکاش این امر
است !
دبیر کارگروه زنی به نام خانم حیدر پور
بود ، معمولا در این مواقع زنان بیشتر
از مذکر اندیشان ، جبهه می گیرند که
تو مرتد شدی ، چطور جرئت می کنی به
جامعه اسلامی ایراد بگیری ؟ لابد از
اردوغان و یا علی یف پول گرفتی تا 
جمهوری اسلامی را از بین ببری !
دبیر کار گروه با متانت یک دبیر جامعه
مدنی ، نقد بر جامعه خودمان را پذیرفت ، طوری که هنگام رفتن به قسمت اختتامیه ، دوستان من ، از این
تغییر و تحول در همایش ها متعجب
بودند !
خانم دبیر نه تنها ، ان را پذیرفت ،
حتی در هنگام توضیح عملکرد کار گروه ،
ان را مجددا رو در روی تمامی علما و روحانیت شیعه و سنی ، استان آذربایجان
غربی ، مطرح نمود !
🔸یاد سفر بندر انزلی افتادم ، گل هائی
شکفته در تالاب های آن ، هرگز از یادم
نمی رود !
در این همایش ها ، هر چه قدر ، تعریف و
تمجید از علمای جامعه ، همواره و از
طرف تمامی سخنرانان امر معمول و
بدیهی است ، گل هائی نیز می رویند
که بنیان جامعه مدنی اولا و تمدن نوینی
در ثانی خواهند بود !
پایدار بمانید !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۹۹ )

خوش شانس ها و بد شانس ها


🖌عیسی نظری

🔸اولین پول مفتی در یاتاق گوسفندان روستای یکان علیا به دستم آمد !
منتظر ورود گوسفندان از صحرا بودیم ،
شن ها را توی دستم جمع می کردم و به
هوا می انداختم ، بعد دستم را بر می
گرداندم تا ببینم ، چند تا سنگ پشت دستم می ماند !
چند بار تکرار کردم ، متوجه شدم لای
شن ها یک دو ریالی وجود دارد !
کنار یاتاق ، پینه دوز روستا ، محل کار
خود را دکان کرده بود و پسرش جنس
می فروخت و من با همان دو زاری مسابقه برش قاون و قارپز و به و سیب و.....
شروع کردم و در اصل اولین برنامه قماربازی من بود، یکصدو بیست و پنج ریال ( دوازده تومان و نیم ) قرض بالا آوردم !
این بد شانسی من بود ، خیلی ها دو ریالی پیدا نکردند و گذرشان به دکان
قربان پسر پینه دوز نیافتاد !
در نتیجه قمار بازی نکردند ، قرض بالا
نیاوردند !
🔸صحنه ایکه هرگز یادم نمی رود ، زن
پینه دوز به دبستان آمد و یکی یکی
بچه های در قمار باخته احضار می کردند وبه نوبت بازجوئی پس می دادند !
نوبت به من رسید ، فردا صبح یا پول ویا
پدرت  را به مدرسه می آوری ، سکوت
کردم !
از بس گفته بودم ، پدر ندارم ، مادر ندارم واثر نکرده بود ، دیگر سکوت می کردم !
به مدیر گفتم : من بعد از ظهر با خانم
تسویه حساب می کنم ، برایش جنس
می دهم به عوض قرض خودم !
مدیر مثل یک رئیس پاسگاه توپید :
فردا صبح یا پول و یا پدر !
زن پینه دوز گفت :
آقا فقط ایشون می تواند با جنس تسویه کند !
مدیر غرید :
تو به من واگذار کردی ، فردا صبح یا پول ویا پدر اش را می آورد !
زن پینه دوز گفت :
آقا ایشون پدر ندارد ، پدرش مرده !
مدیر باز نعره زد :
مادراش را بیاورد !
جواب داد : مادر هم ندارد ، مادرش رضائیه است .
مدیر که لحظه به لحظه عصبانی تر می شد ، داد زد :
پیش کی زندگی می کند ؟
گفتم : پیش مادر بزرگ ام !
-- پس فردا یا پول و یا مادر بزرگ ات .
گفتم : مادر بزرگ ام سکته کرده است !
-- فردا یا پول را می آوری و یا به مدرسه
نمی آئی !
من پیام زن پینه دوز را گرفته بودم ، حرفی نزدم ، بعد از ظهر دو تا خورجین
گندم بردم و حساب ام را صاف کردم .
مدیر مثل یک تیر خورده به خود می پیچید !
معلوم نبود ، مردک مدیر دبستان ایرانشهر بود یا رئیس پاسگاه یکان کهریز !
🔸این عنوان خوش شانس ها و بد شانس ها ، در جریان جشن تولد دوستمان
توحید ملک زاده به ذهن ام رسید !
ملک زاده گفت :
در خانواده ای آذربایجان دوست متولد شدم ، پا،  جا پای پدرم گذاشتم و از آن
روز به آذربایجان خدمت می کنم .
همانجا به ذهنم رسید و گفتم :
انسان ها دو نوع هستند ، خوش شانس
و بد شانس !
خوش شانس مثل ملک زاده ، متولد شده
و در راه آذربایجان خدمت کرده است .
و بد شانس ، مثل من ، تا به این مرحله
برسم در ده ها جا گم شده ام ، به صدها
گروه پیوسته ام و هر بار نادم و پشیمان !
تا بدین جا رسیده ام ، در دو راهی سرنوشت ، هنوز وامانده ای بیش نیستم !
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمار خام است .
میان مسجد و میخانه راهی هست ،
اگر راهی هم نباشد ، باید آن را ساخت !
معنای زندگی ساختن راه های خوب
زیستن است !
@ navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۹۸ )

متولی امام زاده (  جنایت در خوی )


🖌عیسی نظری

🔸خوی همواره برای من یک شهر ممتاز بود ، شاید ، بدان جهت که وقتی از
سنگستان یکانات رها می شوی ، اول
بار وارد خوی می شوی ، زمان من به شهر
مرند راه آسفالته وجود نداشت .
شاید هم به خاطر دوستی عمیق با خانواده کاظم زاده و وجود مرحوم سربخش بود که مثل یک هتل پنج ستاره
می خوردیم و می خوابیدیم !
شاید هم به خاطر داشتن پارتی های کلان
در مرکز کشور بود ! هروقت پرونده ای
از خوی مطرح می شد ، صبح زود کمترین
تماس از طرف ریاست جمهوری بود و حتی بالا تر !
🔸من دادیار دادسرای عمومی اورمیه بودم ،
در ضمن دادیار ناظر زندان مرکزی هم بودم .
روزی برای بازدید زندان مرکزی رفتم ،
رئیس زندان اهل کرمانشاه بود ، نامه ای
به من داد .
نامه از طرف یک زندانی اهل خوی به پسرش بود !
نوشته بود ، پسرم می شنوم که تلاش می کنی تا مرا از این زندان آزاد بکنی !
من ابد گرفته ام و نزدیک پانزده سال
باید حبس بکشم ، وقتت را هدر مکن ،
مرا رها کن ، سعی کن به جای من ، تولیت
امامزاده را بگیری !
نباید تولیت امام زاده به خاندان دیگری
انتقال یابد ، پول ها را برای آزادی من هدر نده ، برای اخذ تولیت خرج کن !
اسم امامزاده یادم نمانده است ، در
اطراف خوی بوده و زندانی متولی آن
بوده است .
ماجرا به قبل از انقلاب بر می گشت ،
🔸خانواده ای برای گذراندن تعطیلی روز
جمعه به صحرا می رود ، سه نفر هستند ،
پدر و مادر و بچه ای ظاهرا چهار ساله ،
که تازه راه می رود .
خانواده از اطراف چوب جمع می کند ،
و آتشی روشن می کنند ، متولی امامزاده
به کنار انها می اید و تقاضای حق و حقوق امامزاده را می کند !
مرد می خندد که اینجا محدوده امامزاده
نیست !
متولی می گوید ، اینجا درست محدوده
امامزاده نیست ولی حوزه استحفاظی
امامزاده است و پس ار جرً و بحث می گوید ، از من گفتن ، این امامزاده کمی
کینه دار است ! اگر حق و حقوق وی را
ندهید ، بلائی سرتان می آورد !
مرد هم می گوید ، بلای امامزاده برای ما
نوش است ، با این مفهوم !
پس از مدتی خانواده متوجه غیبت کودک خود می شوند !
سرتان را درد نیاورم ، پاسگاه می آید و
در یک چاله ای ، جسد دختر پیدا می شود که سرش را با سنگی کوبیده و او را
کشته اند ، متولی با پر روئی تمام مدعی
می شود که امامزاده انتقام خود را گرفته و به خاطر اینکه به ان ، پول نداده اند ، دختر کوچک خانواده را کشته است !
با سوال های چاپراز ، نهایت اقرار به قتل
می کند و می گوید :
خواستم اعتبار امامزاده بیشتر شود و همه به آن پول بدهند !
🔸قبل از انقلاب محاکمه شده و به حبس ابد محکوم شده بود .
بعد ها رئیس زندان نامه های بیشتری
از وی نشان می داد که او فرزند خود را
برای اخذ مجوز همان امامزاده هدایت
می کرد ، در یکی از نامه ها نوشته بود ،
اگر هم بخواهند ، برایشان پول بده ،
نگران نباش سر چند ماه ، امامزاده چند
برابر به تو بر می گرداند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴اعتماد انسان کلاهبرداری جهان !

🖌عیسی نظری

🔸جهان پر تلاطم است و حقه باز ، کلاهبردار است و شارلاتان ، این را
کسی به شما می گوید که نزدیک نیم
قرن زندگی مردمان را به شکل ریز و
پرونده ای خوانده است .در پرونده بر
خلاف روزنامه و یا رادیو و تلویزیون ،
بیان واقعیت به شکل طرفینی و چند بعدی است ، بدان سبب معمولا قضات
بدون خواندن پرونده و یا مدافعات طرفین ، نمی توانند ، اظهارنظر کنند .
میتوان از جابجائی سطل آشغال درس ها گرفت ! موشی
که در آن سطل غذا می خورد ، چنان فرز
فرار می کند ، انگار به تو آموزش می دهد ، چگونه می توان از دست دشمن
فرار کرد !
جهان سیلگاه حوادث و مصائب است ، تنها  یک زنده ای که به خود اعتماد
دارد می تواند از سیستم آن عبور کند .
حتی اگر یک موش باشد !
🔸اعتماد انسان به خودش ، راه رهائی از
سیلاب مصائب و حوادث جهان است ،
جهانی که چرخه تکراری همیشگی ،
و احکام و قوانین گذشته گرایش ، فرمول های خاص ابتذال را با بیمارستان های
روانی اش ، با آمپول ها و قرص های
روان گردان اش ، مواد مخدرش، زندان هایش و اصول خاص اخلاقی لوئی جرگه اش ، ودستورات خاص برگزیدگان اش ،
هزاران فرمایش مردگان اش ، با تاویل های تهوع آورش ، و انواع ترکیبات تخدیری اش ، برای تثبیت چرخه بی پایان ابتذال بر سیاست جهانی کلاهبرداری و ستم و سپس تقسیم ان بر نواحی و محلات با عناوین فریبنده باستانی ، زیبائی های طبیعی و لاله های سرخ ،بزرگان علم و ادب سیاست ، تنها و تنها برای سلب آن اعتماد است !
به این نتیجه رسیده ام  ، تا زمانیکه پدر و مادری هست که برایت میوه می چیند ، ماهی می گیرد ، سیب زمینی می کارد ، چیدن و کاشتن و ساختن تو  محال است !
🔸تا زمانی که افلاطونی است و افلاطونیایی ، تا زمانیکه استادانی هست ، دیگر فکر کردن انسان بی معنی
است .
تا زمانیکه یکی دیگر قله شعر و یا داستان و یا ساختن را تصاحب کرده ، ما ول معطل هستیم !
یکی از ارکان ابتذال جهان ما ، همین
است .
روزی پرونده ای رسیدگی می کردیم ،
یک روحانی همکار من بود !
خطاب به شاکی گفت :
عمو ، چرا پول ات را به یک کلاهبردار
دادی ؟ به یک مورد اعتماد می دادی !
گفتم : حاج آقا از ادم تا به امروز ، هیچکس پول خود را به یک کلاهبردار
نمی دهد و نداده است ، تا به امروز هم
همه پول خود را به یک معتمد داده است ، این معتمد ها هستند که می توانند پول مردم را بخورند !
شما امانت خود را به یک خائن ،  امانت
نمی دهید ، همواره به یک امانتدار
می دهید و اصولا امانت داران می توانند
به امانت تو خیانت بکنند !
انسان تا زمانی که اعتماد به خود ندارد ،
نمیتواند ، از ابتذال جهان معاصر بگریزد ،
شاعر که مهم نیست ، آن راه شاعری
است که عظمت دارد و تو شاعر وقتی
نتوانی از شاعران گذشته چه قدیمی و چه جدید ،  عبور بکنی و آن اعتماد به خود را به دست بیاوری ، موجودیت
پیدا نمی کنی !
رولان بارت می گوید :
در برابر ابتذال به خودم اعتماد می کنم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴فروپاشی و تجزیه طلبی در سایه 
                 رئیس جمهور !


🖌عیسی نظری

▪️برای شناخت اطراف خودمان ، به تفکر طرف مقابل نگاه می کنیم یا طرفدار سیاست
تمرکز است و یا ضد تمرکز هم نباشد ،
به غیر تمرکز معتقد است .
در صورت اول ضد پیرامون است و در صورت دوم ضدیتی با پیرامون ندارد و میتوان به او اعتماد کرد ، ملل پیرامونی ایران بدین جهت پزشکیان را به ریاست ملل ایران برگزیدند !
هم مرکز ایران شناسی دانشگاه تهران و هم روزنامه شرق ، می دانند که ملت های
پیرامون در بین خودشان به زبان مادری
خودشان صحبت می کنند و اگر زور و شلاق و ترس از قدرت حکومتی نباشد ،
فارسی گوی اختیاری کم داریم !
▪️انتخاب پزشکیان دردسری برای شوونیسم ایرانی هست ! رئیس ملل ایران که تا دیروز اگر کسی غیر فارسی
سخن می گفت ، داغ و درفش می 1آویخت ، امروز با تورک  تورکی ، با کورد  کوردی, با عرب  عربی و اگر اینگونه پیش برود !
استغفروالله ! خدا آن روز را به سر
ملت مرکز ایران نیاورد !
من نمی دانم ، چرا الان مثل قدیم ها
نیست ، قدیم ها به سر قوم های چهار
گوشه ایران می ریختند و همگی را
می کشتند ، الان چرا به پیرامون کسی
حمله نمی کند ؟
ما گناه مان چیست ، ایران یک ثروتی
دارد که برای مرکز کفایت می کند ، انقدر
نداریم که گدا گشنه های پیرامون را سیر
کنیم !
▪️می گویند از وقتی این پزشکیان ، رئیس شده ، پر رو هم شده اند ، به خودشان ملت میگویند ، ملت آذربایجان ملت
کوردستان ، ملت تورک ، ملت عرب ،
ملت بلوچ و‌.......
اگر اینها یعنی پیرامون هم جزو ملت
باشند ، می توانند ادعای حق و حقوق
بکنند !
می توانند از معادن آذربایجان هم سهم
بخواهند ، از نفت زیر پای قوم عرب هم
سهم بخواهند ، ای خدا ! انوقت ما از
گشنگی می میریم ، ما گناهکار ، حق مان
است مال پیرامون را هم می خوریم !
خدایا بچه های ما چه گناهی دارند ؟
خوب عادت کرده اند به لواسان هیل !
بلوچ ها و عرب ها هم عادت کرده اند به
کپر ها ، حالا .....
بهترین شگرد را من به کار می برم ،
ملت نیستند ، اگر بگویند ملت ، می خواهند حق خود را بخواهند و ایران
را به دشمن بفروشند ! و ایران به طرف
نابودی و فروپاشی ببرند !
به اینها قوم بگویید ، وقتی قبول کردند که قوم هستند ، یعنی به تحقیر ما سر
فرود آورده اند ، دیگر جرئت حق و حقوق ندارند ، از قدیم جا انداخته ایم
کسی که از قوم و قومیت می گوید یعنی
تجزیه طلب است ، غرب کشور تابع و جاسوس اردوغان است ، شمال جاسوس
و تابع علییف است !
شرق هم مال طالبان است ، جنوب هم
مال عربستان !
فقط مرکز و مرکز گرا سالم و ایرانی است .
اینهم اقوام ، دهان باز کردند ، جاسوس
دیگران هستند !
نگذارید پر روتر شوند ، سعی کنید این
مغول زاده را ابتر کنید ، نتواند کاری
انجام دهد ، حتی نباید چهار سال دوام
بیاورد !
فردا پس فردا ممکن است ادعا کنند که اسامی تاریخی چه ایرادی داشت که
انها را فارسیزه کردید ؟
همین ها ممکن است بگویند ، کنگر چه
ایرادی داشت که خلیج فارس کردید ؟
فردا خواهند گفت :که جیلوها ما را به تاریخ خودتان قتل عام کرده اند شما چرا رخت های چرکین انها را می شوئید ؟
▪️برادران ناتنی ما !
ایران شهری های دانشگاه تهران و نامادری ما جناب شرق مرکز گرا !!
ما چه ملت باشیم و چه قوم ،
چه ایرانی باشیم و چه تربیت شده های
چنگیز مغول ، ما در این مملکت حق و
حقوق داریم !
مطابق قوانین بین المللی و قوانین داخلی در تابعیت ایران هستیم علی رغم
میل شما ، ما ایرانی اصیل هستیم ،
پایه های ایران امروز از اجتماع ممالک
محروسه ایران از چهار گوشه کشور ،
تشکیل شده است .
رضا پهلوی با کشتار های فله ای چهار گوشه ایران و محمد رضا پهلوی با کشتار
فله ای تمامی شهر های آذربایجان نتوانست ، نسل و تبار ما را از روی زمین
خدا بر اندازد ، شما تفاله های آن دیکتاتور های فاشیست و آدمکش جای خود دارید !
به دامن فرانسه و انگلیس بیاویزید ،
شاید فرمت های جدیدی برایتان بدهند !
دیگر تمامیت ارضی ، پان تورکیست و یا
تجزیه طلبی نخ نما شده اند !
الان به هر هویت طلب که رو کنید ،
از این افاضات نخ نما شده ، کک شان هم
نمی گزد !
▪️ما ملت های پیرامونی همانند مرکز نشینان حق و حقوق داریم ، اسم داریم ،
پدر و مادر داریم ، فرهنگ داریم ، موسیقی داریم ، نام و آوازه داریم ،
تا دیر نشده از نسل کشی فرهنگی دست
بردارید ! در جهان از بین بردن زبان دیگری به (( ژنو ساید )) یعنی نسل کشی
نامیده می شود !
مادرم می گفت :
خانه ایکه با آبگوشت پختن داغون می شود ، پلو بپزید تا درب و داغون شود !
چون معلوم می شود ، شما خانه ای نداشته اید !
آینده از آن ملت های بزرگ ایران است ،
دیگر توهم یک ملت یک زبان یک اندیشه
دیر زمانی است که تَرَک بر داشته است !
گله جک بیزیمدیر !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴بازی امر نمادین در سیستم لاکانی ! 

🖌عیسی نظری

🔹وقتی در جائی می گوئیم و یا می نویسیم ، که حیات و زندگی یک بازی
است ، برخی از این کلمه دلگیر می شوند !
بر اساس تفکرات ژاک لاکان ، سوژه انسانی از بهشت رانده شده ، برای بازگشت به بهشت ( شکم مادر خود )
وارد دالان های مخوفی می شود که بتواند ، خود را در آن جایگاه ببیند !
چنین بهشت گمشده ای ، هرگز به دست
نمی آید !
راه بازگشت بسته است ، سوژه انسانی
از کودکی وارد راهی پر سنگلاخ می شود ، وقتی سوژه (( من )) می گوید ،
دیگر فیلسوفی قابل رویت است ،
فقط اشتباه فروید را مرتکب می شود !
خیال می کند با بازگشت به راهی هر راهی ، می تواند به آن رویای ارامش
برسد ،
🔹 لاکان می گوید اشتباه سوژه در
همین آغاز راه است ، این سوژه و یا
فیلسوف و یا همان کودک نمی داند که
بر اساس سیستم به پیش می رود .
آن سیستم در زبان خود را نشان می دهد ، ولی در تمام تار و پود زندگی
انسان اثر دارد و آن بازی امر نمادین
است .
در بازی امر نمادین ، امر واقعی وجود
ندارد ، امر واقعی می توانست باشد ،
ولی نیست .آن بهشت مفقود شده ،
دیگر وجود ندارد ، امر خیالی جای آن
را گرفته است ، حتی این امر خیالی هم
ساخته پرداخته سوژه نیست ، امری و یا
میلی است که امر نمادین برای ما ساخته
است .
🔹بر اساس سیستم لاکانی ، امر واقعی که مفقود است و امر خیالی جای آن را گرفته است ، این هم میل خود انسان
نیست ، امر نمادین این خیال و خیالات
را می آفریند !
امر نمادین همواره سوار بر انسان هست ،
اولین اش همین مادر ، صاحب بهشت
گمشده ، نزدیکی کودک به آغوش مادر
نزدیکی به بهشت آرامش است ، و این
اولین امر خیالی سوژه است که انسان
فکر می کند ، میل خود است ، یک بازی
بی سرانجام است !
بعد پدر وارد میدان می شود ، یک بازی
دیگر تخم اولیه را در زهدان مادر او
کاشته است ! آفریننده اول و شروع
می شود ، معلم ها ،  ما که ما شدیم ،
لطف و تربیت انها بوده ، پزشک ها ،
دوستان و رفقا ، حتی دوستی که دوچرخه دارد و اجازه می دهد که سوژه
مستقل ما گاها بوق بزند !
پاسبان ها ، راننده ها ، دانشمندان و اساتید بزرگوار ، حالا با سیاست بازان
و دروغگوها و شالارتان ها ، حقه بازان ،
اشرار و آدمکشان ، هیولا ها ، مافیا ها ،
پیش نمی آورم ، همان فیلسوفان و
اندیشمندان و استادان اهل فن ، همان
خوب ها ، سازندگان میل سوژه هستند ،
انهم بر اساس یک سیستم ( امر نمادین
بر اساس میل امر نمادین ) !
پس سوژه باید فهم کند که درگیر میل
امر نمادین است و اسم ان بازی !
وای بر آنها که در فهم این بازی خیالی
دیگری نماد شده ، کم بیاورند !
🔹رای دهنده ها ، رای ندهنده ها را خائن
می دانند ، تحریمی ها ، رای دهنده ها را !
بابا جان ! یک بازی است ، کسی خائن
نیست ، در یک بازی دوستانه نمادی ،
بازیکنان در حد رای دادن و رای ندادن
باید امکان آزادی داشته باشند !
و الا آش از دهن می افتد
انگاری در یک شبیه خوانی مثلا کسی که
در نقش شمر است از طرف تماشاچیان
کشته شود !
یا شاهنامه خوان ، تماشاچی  و یا غیر
تماشاچی را بزند و بکشد !
که چرا شاهنامه می خوانی و یا نمی خوانی !
گوزلرین تبریزین گئجه لری کیمی دیر !
قارا ، پارلاق ، غرورلو ، معنالی
من ایسه اوزاق یئردن گلن بیرکند اوشاغی !
گاه باخیب اوتانیرام !
گاه دا گزیب ، ایتیرم !    ( لاادری )
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴امروز جمعه است !

🖌عیسی نظری

🔸بر بستر خود دراز کشیده ام ، یاد جوانی خود افتاده ام !
ایکاش جمعه نبود ،  پا می شدم و به
دنبال او تا مدرسه مهر می رفتم ،
اگر دیر می شد از همان صحییه دیبی ، بر
می گشتم و سراسیمه به دبیرستان
امیر کبیر می رفتم .
ایکاش جمعه نبود ،تعطیلی یک روز
جمعه چون موخوره صادق هدایت
مغزم را می جود !
در زندگی وقایعی اتفاق می افتد ، که
قابل توضیح نیست ، نمی شود به کسی
گفت ؟
عموما مردم عادت دارند که از خود
داستان بسازند و برایت بار کنند ،
مطابق خواسته و قضاوت خود ، بشر هم
برای فراموشی انها به قول باز صادق هدایت  درمانی جز شراب
و افیون نیافته است .
این درمان بعد از مدتی خود درد بی درمان می شود !
که برای رهائی از آن ، اراده ای پولادین
می خواهد !
🔸اگر جمعه نبود ، باز از ان کوچه می گذشتم ، همه تن چشم و گوش می شدم ،
اگر بچه های کوچه عرب باغی برنامه
می چیدند چه باک !
مرگ یک بار شیون هم یکبار !
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه
گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریزشد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
🔸ما چقدر به فریدون مشیری ستم کردیم ؟
محصل که بودیم ، شعر هایش ورد زبانمان بود ، من شعر کوچه او را در
کاخ جوانان دیکلمه کردم واز دست خانم سری مدیرکل آموزش و پرورش  جایزه گرفتم ، وقتی از صحنه پائین آمدم
بچه ها گفتند:
آوف چه با احساس خواندی !
گفتم : من برای او خواندم !
بچه ها زدند زیر آواز :
وای جان !وای جان !
وای جان ، نظری باز هم عاشق شده !
عاشق دخترا شده ! هی یه !
شدیم دانشجو !
وقتی خودش در باغ سفارت آلمان شب های شعر روشنفکران و دانشجویان ،
شعر خودش را خواند ، هوو کردیم
خندیدیم و مسخره اش کردیم !
نمی دانم ، برای همین می گویم :
دانشجو باید درس اش را بخواند
خواست می تواند عاشق هم بشود ،
عاشق معلم و یاهمکلاسی خود !
یادم آید گفتی از این عشق حذر کن
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفرکن !
من سفر کردم اما چیزی عوض نشد ،
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه
گذشتم !
نشنیدم که گفته ای
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی ؟
بی من از شهر سفر کردی و رفتی ؟
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی !
تو همه بود و نبودی ، توهمه شعر و سرودی !
من و یک لحظه جدائی ؟
نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم !
فقط وقتی چشم باز کردم ، همسرم
صبحانه را چیده بود ، گفتم :
چه زود ! روز جمعه ،  آغاج باشیندا
یاتمیسان ؟
خنده ای کرد و گفت :
امروز جمعه نیست ، پا شو ، باید برویم
گوشت بخریم ، فردا جمعه است
بچه ها خانه ما هستند !
@ navidazerbaijan

Читать полностью…
Subscribe to a channel