navidazerbaijan | Unsorted

Telegram-канал navidazerbaijan - نوید آذربایجان

527

کانال رسمی نشریه ترکی-فارسی نوید آذربایجان ارتباط با ادمین tabrizimehrdad@

Subscribe to a channel

نوید آذربایجان

🔴عاقل می جستیم ، یافتیم ! 

🖌عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹من این شانس را داشته ام که همواره با امامان جمعه شهری که در آن زیسته ام
از نزدیک آشنا بوده ام !
حتی زمان  شاه با امام جمعه
تهران سید حسن امامی  از نزدیک آشنائی داشتم .
چون گاها و معمولا هر چند ماه یک بار
امام جمعه تهران به دانشکده حقوق
می آمد ، گرچه استاد ما نبود و برای ما
درس نمی داد ، اما ما کتاب وی را به عنوان درس می خواندیم ، دوره هفت
جلدی کتاب  حقوق مدنی ، که الان نیز
قابلیت تدریس دارد ، اساتید حقوق مدنی
با آن کتاب آغاز و با آن کتاب تمام کرده اند .
🔸بعد از انقلاب و با حاکمیت روح قانون
مدنی به اورمیه برگشته و باز با امام جمعه آشنا شدم ، هر چه بود با فهم موضوع همواره طرف مردم اورمیه
بود . هرگز در مقابل مردم نه از تروریست ها و نه از استانداران و فرمانداران و نه
ژنرال های بریگاد ، حمایتی ننمود !
تا اینکه روزگار ،  زاده فردی پاک نهاد
از شهر خودمان را امام جمعه نمود !
اما پدر روزگار بسوزد که همواره از فضل
پدر تو را چه حاصل ، الگو و مدل و سرمشق ما شهروندان بود .
من با پدر امام جمعه آیت الله قریشی
صرف نظر از حوزه استاد وشاگردی و
مراد و مریدی ، دوست بودیم ، هر وقت
امری داشت در تکه کاغذی امریه می نوشت و من با جان و دل در اجرای آن
تلاش میکردم ، صد البته به وسع خودم .
و هر وقت من نیازمند وی بودم و در سر
گردنه ای گیر می افتادم ، ایشان به یاری
من می آمد و سخاوتمندانه مرا به روحانیون حکومتی توصیه می کرد .
🔸وقتی فرزندش امام جمعه شد ،
من درگیر جنگ با استاندار محلی بودم .
به گمانم امام جمعه بو برده بود ، من
دیگر پیاده بودم و ایشان سواره ، من
در زمین بودم و ایشان در آسمان ،
من جن بودم و ایشان بسم الله !
در به در دنبال عاقلی بودم ، و حتی
بودیم !
گفتند : یافت می نشود ، جسته ایم ما
گفتیم : آنچه یافت می نشود ، دنبال
اونیم !
خبر مسرت بخش را در  کانال یکان اوغلو خواندم امام جمعه اورمیه دو نقطه
یعنی فرمود .
فریاد زدم ، عاقل پیدا شد ، دود از
کنده بلند می شود .
از چنان پدری باید هم چنین فرزندی
که در روزگار عزای اورمیه در نابودی
موجودیت فرزند خود اورمو گولو
بگوید و بگرید
🔸(( برخی مساله دریاچه اورمیه را سیاسی و قومیتی کرده و به جای اینکه راه نشان دهند و برای آن همراهی کنند فتنه و مشکل ایجاد می کنند . ))

خشک شدن دریاچه اورمیه نه تنها سیاسی و قومیتی  که نشان وارلیق و موجودیت قوم و تبار ما است .
خشک شدن آن نه تنها سیاست و تبارمان
را نابود می کند ، روز مرگ تمامیت
موجودیت ما و خاطرات ما و خاطرات
پدران و مادرانمان است !
همراه دریاچه هر روز و هر ساعت می میریم و زنده می شویم
عیسی وار صلیب بر دوش بر کویر دریاچه ره می سپاریم !
فتنه و مشکل چگونه قابل ترسیم است ؟
خیلی دلم می خواهد سری به مثنوی
مولوی بزنم و بگویم ؛ فتنه از  کجاست.
انها که پلوی سد و حقابه را می خورند ،
باید راه نشان بدهند !
یا پول یک روز نفت و گاز و منابع
آذربایجان و پول مالیات ان را بدهند
تا نه یک راه ، صد تا راه نشان بدهم !
  🔸آقای امام جمعه محترم !
القا می کنند چیه ؟  بیست سال پیش
در تیتر اول نشریه نوید آذربایجان
اعلام کردیم دریا خشک خواهد شد و
هزاران نفر از دولتی و حکومتی از قِبَل
احیای آن خوردند و بردند .
دریا را خشک کردند ، هر روز بدتر از روز
قبل شد .
من نمی دانم بحث فارس و تورک مطرح
هست یا نیست !
فارس و تورک یک واقعیت موجود کشورمان ایران است ، اگر مطرح نیست
که چه بهتر و اگر هم مطرح است باز
چه بهتر ، مشکلات مملکت با پنهان
کردن آن حل نمی شود ، باید طرح شود
و حل شود .
اگر زاینده رود هم خشک می شود ،
یک واویلای دیگر است .
فقط یک فرق دارد ، ده ها دریا خشک
بشود ، تنها ده ها خشکی بوجود می آید .
اما یک دریاچه اورمیه خدای نکرده
خشک بشود ، از زیر آن یک دیو و هیولائی بیرون می زند و ده ها استان
را می بلعد .
زیر دریای ما میلیاردها تن نمک همچون
هیولائی به خواب رفته است
ای انسان ، ای آدم ، ای استاندار ، ای
امام جمعه نگذارید این دیو بیدار شود ،
تر و خشک مملکت آتش می گیرد !
🔸آقای امام جمعه محترم !
اگر کمک مان نمیکنی نکن ، دیگر نمک
نریز ، نمک نپاش !
مردم زخمی هستند ، درد دارند !
خدا را خوش نمی آید ، اگر دریاچه خشک
بشود هم سیاست ما و هم قومیت ما
از بین می رود ، ما نباشیم شما هم نیستید !
امامت جمعه را ما باب کردیم
ما تورکان ایران !  آذربایجان !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به سیاسی ها و به نظامی های دولتی   
    

🖌عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️سیستم بر اساس منافع ملی ، نقد مسئولان را امری قانونی و عرفی و شرعی و انسانی می داند .
در قانون اساسی و حقوق بشر و قوانین
بین المللی و داخلی نیز به دفعات این
مسئله قید و ذکر شده است .
نظامی ها به لحاظ کار با تفنگ و زندگی
پادگانی معمولا در این میدان مباحث
شهروندی و سیاسی های دولت ، نقشی
ندارند ، مگر اینکه نیروی سیاسی به سببروی آوردن به سلاح و تفنگ از طرف شهروند ، مجبور به استفاده از نیروی
نظامی بشود .
پس اصل اساسی بیطرفی نیروی نظامی
در این مباحث نقد و نقادی مسئولان از
طرف شهروندان است .
▪️من به مسئولی و بویژه کار و عمل مسئولی نقد دارم و از او انتقاد می کنم ،
اگر آن مسئول از گفته و عمل خود ، نمی
تواند دفاع کند ، پس صفات گفته شده
آقای نظامی را دارد !
اگر مسئول نمی تواند از پول من و یا ثروت من و یا دریاچه من محافظت
کند ، خوب چه مسئولی ؟ چه کشکی ؟
چه کبابی ؟
▪️شما به کجای این مملکت می خواهید ، بنازیم ؟
زبان مادری ما ممنوع شده ، ثروت های
خدادادی ملل ایران به باد فنا رفته ،
از آذربایجان بگیر برو تا کردستان تا لرستان تا حوزستان تا سیستان و بلوچستان !
مسئول باید چقدر مشنگ باشد ، که از
زیر پای خوزستانی نفت و گاز بیرون
بکشد و آن نفت و گاز دنیا را آباد کند ،
ولی دردی از خوزستانی دوا نکند !
درد را دوا نکند به جهنم ، چون چنین
شعور و عرضه ای ندارد ، آب و هوای
آن دیار را هم نابود کند ؟
تا چند سال قبل حرف از این بود که چگونه آب های سرازیر شده از دریاچه
اورمیه را مهار کنیم تا به زمین های مزارعمردم صدمه ای نزند !
کسانی که تا نوک بینی خود را می بینند ،
مسئولانی هستند که فقط چهار ریال
پول را می بینند !
▪️ما در اطراف دریاچه اورمیه سد بزنیم و پولمان را بگیریم و بعد نیز آب را بفروشیم و پولمان را بگیرم ، پول - پول
، پول .
اگر دریا خشک می شود ، به جهنم ،
مملکت از بین می رود ، به درک اسفل ،
ما پولمان برسد ، چه از سد سازی و چه
از فروش آب و حقابه دریاچه و چه از
مرگ شهروند و چه از نابودی کشور
ایران !
▪️افراد با عرضه و با شعور اگر مسئول
مملکت بشوند ، پول ما قطع می شود !
برای همین اگر نیروی مشنگ نمی تواند ،
جواب نقد شهروندان را بدهد و هی
دسته گل به آب می دهد ، گاهی می گوید
دروغ است دریاچه خشک نشده است .
پانتورک ها دروغ می گویند و گاه می گوید اصلا دریاچه از شصت سال پیش
خشک شده بود ، کسی نمی دید !
آدم چه باید مصرف کند ؟ که چنین
المشنگه ای بر پا کند ؟
و تو برادر نظامی و صاحب توپ و تفنگ ،
اگر قدرتی داری و یا می توانی ، برو در
گوش آن مالبوغان بگو :
برادر دریاچه خشک می شود ، هر بچه محصلی از کنارش رد شود ، می بیند !
چرت و پرت نگو ، از روی ریا و الکی
بگو ، درمان خواهیم کرد ! نکن بکن اش
با خودت !
▪️آقای نظامی توپ و تفنگ دار !
بابام جان ! جریان سازی خشک شدن
دریاچه چیه ؟
دریاچه از سر بی عرضگی و بی شعوری
مسئولین کشوری و استانی و به خصوص
گروه احیا سازی خشک می شود !
این دریاچه مثل سایر دریا ها نیست که به گفته شما خشک بشود و آب از آب تکان نخورد !
میلیاردها تن نمک زیر آن خوابیده ، مثل
غولی بیرون می آید و دیگر چیزی
جلودارش نیست.
▪️ آهای این استاندار است ، این وزیر کشور است ، این سپاه
سد ساز است و یا شریف شریک !
همه را با یک کولاک خفه می کند .
آقا ! ای آقا !
ما قبل از اینکه خفه شویم ،  فریاد می زنیم دریای ما خشک می شود !
اگر مسئول احیای دریاچه حرف حساب
دارد ، بسم الله
اگر ندارد از این سمت خود استعفا بدهد
بابام جان این پالتوی  صدارت عظمای ایالت برای وی خیلی گشاد است ، دیگر ریاست مضاف این دریاچه ، هوش از سرش برده است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴لج بازی یک فقره استاندار

🖌عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️این مطلب طنز نیست ، جدی است و حتی از بس جدی است که اول آن توضیح می دهم که مبادا با مطالب
طنز اشتباه گرفته شود .
تمامی روسای جمهور -‌رهبران و قهرمانان
و حتی استانداران و فرمانداران و سرداران روزی پسربچه ای در ایران و خاورمیانه و یا پسربچه و یا دختر بچه ای در سایر نقاط دنیا بوده اند .

▪️این قهرمانان روزی روزگاری قادر به گرفتن فین خود نبوده اند ! و روزگاری
نزدیک است که باز نتوانند ، فین خود را
بگیرند و بچه هایشان اگر کار درست
باشند و نه عصیانگر ، دوباره انها را
پوشک خواهند گرفت .

▪️اگر این هاتاران پاتاران ها را که امروز
جهان برایشان کفایت نمی کند و بدان
جهت دو جهان را چسبیده اند !
بدانند که روزی از فین کردن عاجز بودند و دوباره نیز چنین خواهند بود ، آیا ممکن
است از این خر شرارت پیاده شوند و
مثل آدمیزاده از اشتباهات خود عذرخواهی کنند ؟
و یا مثل آدم با منتقدین خود ، ره گفتگو
گیرند ؟
گرچه بعید است ، اما همین ساختمان و
ده ها جلسات دیگر شاهد گفتگوی منتقد
روزنامه نگار و ده ها استاندار نقد شده
بوده است !

▪️جمشید حقگو در حالیکه جوانان اورمیه شعار مرگ بر حقگو در جلوی استانداری می دادند ، به خود من می گفت : حق دارند ،  فکر می کنند که من مقصر هستم و عده ای شهید شده اند ولی خدا شاهد است ، من خبری از ماجرا
ندارم و نداشتم  ، سپاه و ارتش یک
برنامه ای اجرا کرده و شکست خورده اند

▪️جناب انصاری فارغ از بد و خوب قضیه وقتی صبح روزنامه ای از او نقد می کرد ، بعد از ظهر او بود و نقاد و بحث و نقد نقادانه خود و نوشته علیه خود ،
که چه مقدار می پذیرد و چه مقدار را
باید فکر کند .

▪️رحیم قربانی ، سید محمود میر لوحی گرچه از دو جناح ولی وقتی مورد نقد
قرار می گرفتند یا می پذیرفتند و عذرخواهی می کردند و یا با استدلال
به منتقد جواب می دادند ،
اصول جامعه و حکومتداری هم ، همین را می طلبد !
هرچه به زمانه پست مدرن و آخر می رسیم ، استانداران پادگانی تر و نظامی تر
می شوند !
وقتی یک نظامی ردای نظامت را از تن
در می آورد و لباس شخصی و غیر نظامی به تن می کند و استاندار می شود ، یعنی دیگر نظامی نیست ، باید
مثل یک استاندار غیر نظامی با جامعه
روبرو شود .
این یک فرمول قدیمی زمان استبداد
و دیکتاتوری است که به شاهان و استانداران توصیه می کرد که با الیت
و روشنفکران جامعه وارد گفتگو و بده
بستان نشوید ، سطح والای خود را
پایین نیاورید ،
در شان شما اعلی حضرت
همایونی نیست که با روزنامه نگاران و
روشنفکران جامعه دهن به دهن شوید !
زرت ممی ...توکانچی !
هنوز این مدرنیزاسیون تمام فصل در
کشور و شهر ما جا نیافتاده است !
▪️آقای استاندار !
اگر شما لایق ما هستید ، ما نیز لیاقت
شما را داریم !
یک جامعه یک توازن همسطح است ،
من خودم را از هیچ شاهنشاه و رئیس جمهوری و استانداری کمتر نمی دانم !
برتراند راسل می گوید :
اگر در موقعیت مناسب قرار بگیری ،
ممکن است یک گاو هم پرستیده شود .
( با این مضمون ) 
من در سفری به آسیای شرقی به چشم
خودم دیدم ، ممکن است چیه ؟
گاو و الت تناسلی و مجسمه و خر و مر
همه پرستیده می شوند .
برادر ما در یک جامعه زندگی می کنیم ،
این لج و لجبازی را کنار بگذار !
ما چه استاندار و چه فرماندار ، چه معلم
و چه قاضی ، چه دکتر و چه کارگر ، چه
رئیس جمهور و چه پاکبان و یاپارکبان همه و همه در یک سطح هستیم
اگر معاونین و مشاورین ات جز از این
بگویند ، از باب تظاهر و ریا دروغ گفته اند .
لیاقت ما شما هستید و لیاقت شما هم
ما هستیم .
▪️اگر گفتن این واقعیت که دریاچه اورمیه خشک می شود و یا خشکانده می شود ، کار پان تورک ها و تجزیه طلب ها هست ،
من این واقعیت را می گویم و اگر بدان
جهت پان تورک و یا تجزیه طلب هستم ،
بدان نیز افتخار می کنم !
▪️اگر نگفتن واقعیت خشک شدن اورمو گولو ، مصادف با استاندار شدن این
استان و موجب دبیر و رییس شدن
نجات دریاچه و احیای آن است ،
بدان نام و مقام لعنت می کنم ، اگر
اورمو گولو خشک نمی شود ، پس
این عنوان و رئیسی و دبیری احیا ی
دریاچه برای چیست ؟
▪️اگر به عنوان یک توازن و همسطحی ،
استاندار احیای دریاچه با یک شهروند
این سخن در ترازوی سنجش مردم
اورمیه قرار گیرد !
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد .
آنجناب را به گفتگو در محضر
این مردم دعوت می کنم با حضور
در اورمو گولو و نشان دادن واقعیت
به مردم !
این گوی و این میدان !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۶۰ )

جدائی با خواهرم ( شهر بانو )

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

▫️از چند سال اول زندگی خودم بی خبر
هستم ، سال های خوش زندگی را در کنار
مادر بزرگ پدری ام شروع کردم .
شش سال داشتم ، به مکتبخانه می رفتم .عربی و قرآن یاد می گرفتم ، میرزا محمد می توانست همه را به فلک ببندد و چوب بزند ولی مرا هرگز ! مادر بزرگ کتک را در مورد من ممنوع کرده بود .
من فقط او را داشتم ، می گفتند :
پدرت در یک دیار دیگر مرده است ، من
هیچوقت باور نمی کردم ،  لابد در
تصادف لعنتی بی هوش شده ، و گذشته
و حال خود را فراموش کرده است و در
گوشه بیمارستانی به نقطه ای خیره
شده است ، یک تکان ، یک تصادف دیگر
او را به خود می آورد و یادش می افتد ،
در دهکده ای کوچک مادری دارد و پسری
و زنی دارد که حامله بوده ، روزی بر می گردد !
▫️می گفتند : تو حتی مادری داشتی وقتی از خواهرت فارغ شد ،  راه خانه پدری خود را گرفت و به رضائیه رفت ، دیاری در دور دست ها که دست کسی بدان نمی رسد !
برای من مادر بزرگ کفایت می کرد ،
روز به روز این عشق شدت می گرفت .
جای همه را گرفته بود ، من درس می خواندم ، نه بدین جهت که سودمند و
یا خوب بود ، چون مادربزرگ می خواست .
▫️هفت ساله شدم ، مادر بزرگ مرا به مدرسه ایرانشهر یکان علیا برد و من
انجا به درس خواندن پرداختم .
یک قرار داد نانوشته بین ما حکومت
می کرد ، یک طرف قرارداد مادر بزرگ
بود ، امریه روشن و شفاف بود :
فقط درس بخوان از گذشته از مادر
نپرس ، هله از پدر اصلا نپرس !
طرف دیگر قرارداد من بودم :
درس می خوانم از مادر و هله هله
از پدر نمی پرسم ، تو هم نمیر ، زنده
بمان ، برایت درس می خوانم !
و این عشق روز به روز سوزاننده و
بزرگ می شد .
تا که آن واقعه اتفاق افتاد ، مادر بزرگ
نمرد ، ولی همچون درختی شد که باید
برایش آب و نان داد . تنها چشم هایش
می دید ولی امکان هیچ حرکتی نداشت .
من کلاس دوم ابتدائی بودم !
صبح زود بیدار می شدم ، به چشمه
می رفتم ، برای گوسفندان آب می آوردم ،
به انها علوفه می دادم و به مادر بزرگ
شیر می دوشیدم و در گلوی اش می
ریختم و صدای زنگ مدرسه را می
شنیدم و به مدرسه می رفتم ، و مذمت
شروع می شد ، دیر آمدی - به سرود
شاهنشاهی نرسیدی ، دست هایت کثیف
است ، ناخن های دست راست را نگرفتی
هر کدام از این ها ده ها چوب دارد ،
دست هایت را باز کن .
جای مادربزرگ خالی ، در اولین چوب
می توانست مدرسه را سر مدیر و ناظم
خراب بکند !
همیشه فکر می کردم ، لابد معلم های
رضائیه فرق دارند ، شهری هستند ،
معلم های ما دهاتی اند ، نمی دانند که
آدم نمی تواند با دست چپ ، ناخن های
دست راست خود را بگیرد .
نمی دانند که وقتی علوفه خرد می کنی
و طویله تمیز می کنی ، خوب دست ها
کثیف می شود ! اگر آن زنگ لعنتی را
کمی دیر بزنند می توانم دوباره به چشمه
بروم و دست و صورتم را تمیز بشویم .
▫️بعضی روزها دورنا دختر داوارچی
اسماعیل به کمک ام می آمد ، انگار
دنیا را به من می دادند ، شیر را او
می دوشید ، در تمیز کردن و جابجائی
مادر بزرگ کمک می کرد .
🔻ادامه مطلب در پایین صفحه👇
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۹)

قضات مخصوص !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔸من پنج سال تمام در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با اساتید
بزرگ و سترگی بوده ام ، از سال ۱۳۵۳ تا
۱۳۵۸ و به لحاظ بودن در رزم علیه شاه
و ساواک با اکثر بزرگان مبارزه انقلابی و
انقلاب اسلامی حداقل آشنا و آشنائی
دارم .
بعد از انقلاب حدودا دو سال و چند ماه
در تحریریه روزنامه کیهان با بزرگان
سیاست و قضاوت و قدرت ، کلنجار رفته
و از اولین روز جنگ یعنی شهریور ۱۳۵۹
به عنوان دادیار درجه دو آزمایشی وارد
تشکیلات قضائی شده و به مدت سی سال ، کار قضائی نموده و تقریبا با
شروع کار از قانون مجازات عمومی و
سایر قوانین قبل از انقلاب و تبدیل
آنها به قوانین منطبق بر شرع و فقه و
مجازات اسلامی هم ناظر و هم شاهد
بوده و از سال ۱۳۸۸ تا کنون نیز با انجام
کار وکالتی باز در کنار و همکار دادگستری
و دادگاه های انقلاب بوده و هستم !
چیزی حدود بیش از نیم قرن .
بدین جهت این مقدمه را نوشتم که با تئوری و کار عملی ، صلاحیت اظهارنظر در امور و امورات کار داد و عدل سیستم
قضایی را دارم !
🔸پس از گذشت چند صباحی در سیستم قضائی و به خصوص در مسائل کیفری ما مواجه با قضاتی شدیم که عنوان مخصوص را بر سینه داشتند !
نگاه عوام و حتی خواص به مخصوص
ناشی از دید سنتی به کباب مخصوص
بود ! کباب مخصوص همواره از کباب
معمولی پر محتواتر و اعلاتر بود ، کباب
مخصوص حتی از نظر قیمت هم ، گرانتر
بود و حتی هست .
🔸نشان به آن نشان روزگاری گذرمان به
تبریز ( آنا یوردو ) افتاد ، میزبان ما را
به رستورانی در ائل گولی برد که روزگاری
سرای ولیعهد قاجار بود ، میزبان که غذا را سفارش داد در گوش گارسن خواند ،
که کباب ها مخصوص باشد !
خلاصه در امورات کار قضا و حتی وکالت
تا حالا امر تخصصی حتی در حد امر
کیفری و حقوقی هم با دادگاه های عمومی در هم می ریخت و کار قضاوت و
وکالت به صورت بیشتر فله ای و قاطی
و پاتی بود .
🔸نشان به آن نشان روزی در هیتروی لندن به یک وکیل ایرانی الاصل ، انگلیسی نتوانستم به قبولانم که من وکیل در تمام امور کیفری و حقوقی و بین الملل و تجاری و صنعتی و خلاصه وارد در تمام امور !
( همه کسانی که ساکن اورمیه هستند ،
می دانند ،  در اوایل انقلاب یا بهتر بعد
انقلاب ، فردی بود که همواره کاندید
بود ، در جلوی تخصص خود می نوشت
وارد در تمام امور ! )
بگذریم ، مردم بر اساس کباب مخصوص
دید خاصی به لفظ مخصوص داشتند ،
در حالیکه در دستگاه ما ، قضات همواره
با سواد و با استقلال رای بودند ولی
قضات مخصوص بر خلاف کباب مخصوص ، امتیازات علمی نداشتند ،
فقط نظر (( خان )) را بهتر می دانستند و
بهتر تر آن را به اجرا می گذاشتند .
🔸روزی یک قاضی مخصوص در مورد فردی قرار بازداشت موقت صادر کرده بود ،
به اصرار و گریه های مادر متهم به پیش
قاضی رفتم و علت صدور قرار بازداشت
را پرسیدم .
گفت : ایراد جرح با چاقو ( قمه زنی )
گفتم :
برادر من ، حاج آقای عزیز ! ماده مذکور
برای ایراد جرح به چاقو و یا قمه به
دیگری است ! در این خراب شده ،
دیگر خودکشی آزاد است ، یارو اصلا
می خواسته خودش را بکشد ، موفق
نشده است !
گفت : مجتهد اعلم قمه زنی را حرام
اعلام کرده است !
گفتم :  خیلی چیز ها حرام است ، اما
جرم نیست !
ببین من ریش ام را زده ام ، با داشتن
استطاعت مالی به مکه نرفته ام ، حرام
است اما جرم نیست .
من خودم با شنیدن این فتوا ، خوشحال
شدم ، جشن گرفتم ، اما دیگر این شکلی
به هم ریختن اساس عدالت است ،
دستگاهی که باید عدل و داد بر قرار نماید ، تبدیل به مرجع ستم می شود ،
چون یکی از قضات عنوان مخصوص
یافته است !
قاضی که حکم می نماید ، متهم باید
به پزشک یا روان پزشک برود ، صلاحیت
خودش را برای رسیدگی از بین می برد .
چگونه برای فردی بیمار ، پرونده تشکیل
داده و حکم کیفری صادر می کند ؟
و اگر متهم و یا متهمه سالم است و پزشکی قانونی روانی بودن وی را اعلام
نکرده است ، این نوعی بدعت است که قاضی بدون نظریه پزشکی ، فردی را بیمار اعلام نماید و حکم به مراجعه وی
به پزشک صادر کند .
اینها نشان قاضی مخصوص بودن است ،
و تنها معدود قضاتی هستند که در هر
دوره برای اجرای منویات سیاست به قضاوت می پردازند !
دامن اکثریت قریب به اتفاق قضات به
این نوع منویات ، آلوده نیست .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔻ادامه مطلب" در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم"👇

▪️شهری كه روزی پاریس ایران بود
بیائید قبل از مرگشبسازیم سنگ مزاری
و بگرییم همانگونه كه بر مزار عزیزانمان می گرییم و بباریم به جای ابرهای آسمان
شاید قطرات اشكمان درمانی باشد بر درد دریاچه مان »"1"

▪️این شعر اگر ترس از حافظ – سعدی- شهریار و امثالهم باعث می شد كه سروده نشود، ستمی بود بر این تراژدی شوم این درام جان سوز، هیچ شهری اینچنین پیش چشم مردم جهان نابود نمی شود، آقایان مسئولین بعوض انعكاس این درد بزرگ در فكر بیل بوردهای بزرگ هستند، به استاندار پیشنهاد كردیم كه از نوشتن آن اوراق شوم برحذر باشند، درست چند روزی بعد آقایان معاونین و مدیران كل به آن بیل بوردها توسل جستند، واقعا كه شرم آور است شهری نابود می شود، دریاچه ای در نمك اشكهای خود دفن می شود، آقایان برای همدیگر شادباش می گویند، خودگوئی و خود خندی عجب مرد هنرمندی!

▪️از تمامی روشنفكران- اندیشمندان نمایشنامه نویسان- شاعران- رمان نویسان، داستان سرایان بعنوان یك شهروند، تقاضا می كنم در این مرگ غرور و هویتمان، در این نابودی دریاچه مان هرچه از دستشان بر می آید، انجام دهند، سرود- شعر- نمایش نامه- قصه این آثار باید در تمامی كشور و جهان بازتاب داشته باشد.
▪️ درد فرهنگستان نابودی زبانمان است كه مبادا تدریس شود، ما در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم مسئولین به خاطر آن میزهای كوچك فعلا شنگول هستند و وقتی برای درمان دردمان نمی ماند، باید خودمان بر درد بزرگمان نوحه بگوییم، شعر بسراییم و ...
1)شعر: خانم نسرین شیرمحمد زاده
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴شاه خوب است ، اطرافیان اش بد !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹وقتی من جوان بودم و حتی کودک ،
این جمله خیلی برو و بیا داشت .
شاه خوب است ، اطرافیان اش بد !
عده ای استدلال می کردند ، این چه
فکر علیلی است که گریبان برخی را
گرفته است ، یعنی چه شاه خوب است
ولی اطرافیان بدی دارد !
شاه خوب ، اطرافیان خوبی دارد و شاه
بد ، اطرافیان شبیه خودش ، یعنی بد
دارد و یا خواهد داشت .
تجزیه شاه به خود و اطرافیان ، برای
رهانیدن شاه از مسئولیت انتخاب اطرافیان خود است .
🔹برخی دیگر استدلال می کردند ، اولا
این جمله شاه خوب است و اطرافیان او
بد ، قبل از اینکه امر واقعی باشد ،
امر نمادی است ما می خواهیم شاه
فرق بد و خوب را بداند ، حالا که نمی
داند ما برای او تمثیل خوبی و بدی را
نمایش می دهیم ، در نتیجه هم به او
امتیاز می دهیم و هم اخطار که اطراف
تو را ( پوخ ) فرا گرفته ، هم خودت را
تمییز کن و هم ما را از آوارگی در نتیجه
آوار شدن انقلاب ،  به رهان !
به شاهان نمی توان بد گفت ، به اطراف اش بد می گوییم تا بشنود ، همان که به
در می گویم تا دیوار بشنود و یا برعکس ،
به دخترم می گویم تا عروس ام بشنود .
من کودک وقتی به استدلال طرفین گوش
می دادم از گفته های دو طرف هم قانع
می شدم !
🔹اولی ها وقتی استدلال می کردند ، قبول می کردم ، بابا این بابا شاه است ، پوخ هم که باشد ، شاه است ، من خودم از یک ایراد پکر می شوم ، خوب بابا اونهم بالاخره شاه است ، نباید ناراحت بشود ،
ایرادش را بگیری خوب ناراحت می شود ، بدتر می شود !
گروه دوم را هم قبول می کردم ، استدلال
انها هم خوب بود ، می گفتند :
بابا جان !
آدم و شاه خوب ، اطراف اش هم خوب
می شود ، مثل خود را تکثیر می کند ،
اصلا از بد بودن او است که هرچه بدی
در مملکت هست ، مثل آهن ربا جذب می کند ، تو بچه ای ، هنوز این حرف ها را
نمی فهمی !
🔹مدت ها گذشت ، من دیگر جوان بودم ، سیلی راه افتاد ، همه چیز آوار شد ،
نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان !
من گرچه استدلال هر دو طرف را قبول
میکردم ولی دیگر به کار نمی آمد ، هم
شاه جارو شده بود و هم اطرافیان اش ،
هم بد و هم خوب زیر آوار مانده بودند !
حالا مانده ام واقعا شاه خوب بود یا
بد ؟ اطرافیان اش چی ، بد بودند یا خوب ؟     
می گویند عمر وقتی به خلافت
رسید ، زن سوگلی خود را طلاق داد که
مبادا از وی چیزی بخواهد و او نتواند
در مقابل خواسته او مقاومت کند ! و
مرتکب بی عدالتی شود .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴داد و قال برای چیز دیگر !

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

▪️روزی روزگاری در صف ورود به کشور
انگلستان ، زنی بی تابی میکرد ، مرد ی
پشت سر او بود و علت بی تابی او را
پرسید ‌.
زن گقت : داخل کیف ده هزار لیر انگلیس
جا سازی کرده ام ، می ترسم گیر بیافتم !
مرد انگلیسی جواب داد : 
پنج هزار لیر را در جاسازی نگه دار و پنج
هزار لیر را به من بده ، اگر یکی از ما گرفتار نشدیم ، لااقل نصف پول ات محفوظ می ماند ، منهم اگر پول تو را
نجات دادم در لندن پول تو را مسترد
می کنم .
زن مورد باز رسی قرار گرفت و پول قاچاق وی از چمدان کشف نشد .
نوبت به بازرسی چمدان مرد انگلیسی
رسید ، مامور گمرک گفت :
چمدان ات را باز کن !
مرد انگلیسی داد وقال راه انداخت که
این خانم ده هزار لیره استرلینک قاچاق
دارد ، پنج هزار در چمدان خودش که نتوانستید ، کشف کنید و پنج هزار لیر
هم به من داده است ، بفرمائید ، تحویل
بگیرید .
مامورین گمرک پنج هزار لیر را از مرد
انگلیسی گرفتند و با بازرسی مجدد کیف
خانم پنج هزار لیر از او کشف کردند و
از مرد میهن پرست انگلیسی تشکر نمودند
و کیف کوچکی هم به وی هدیه دادند .
▪️دو روز بعد مرد انگلیسی به آدرس آن خانم که از وی گرفته بود ، رفت و وقتی
آن خانم درب خانه خود را گشود و او را
دید ، عصبانی شد و گفت :
ده هزار پول مرا با آن داد و قال لو دادی !
حالا برای چه و با چه روئی خانه من آمدی ؟
مرد انگلیسی گفت :
اولا این کیف اهدائی گمرک حق تو است ،
پانزده هزار لیر استرلینگ هم داخل ان
است ، ده هزار تا مال خودت و پنج هزار
تا جایزه من به شما !
خانم عزیز من با آن دادو قال و هوار
و لو دادن ده هزار لیر تو ، توانستم
سه میلیون لیر قاچاق خودم را از دست
مامورین نجات بدهم ، اگر کیف مرا باز
می کردند ، سه میلیون لیر من به خطر
می افتاد ! 
افهم یا میتی !
▪️روزی پرونده ای آوردند ، که مرد مهندسی به یکی از روسا اهانت کرده بود ، معروف بود که مهندس دیوانه است و مسئول اعمال ارتکابی خود نیست !
موضوع را با شاکی در میان گذاشتم و
گفتم به نظرم این مرد دیوانه است اگر
قبول نکنی ، ایشان را به پزشکی قانونی
می فرستم ، اگر دیوانه باشد ، یعنی
مسئول اعمال ارتکابی خود نیست و
پرونده بایگانی می شود و اگر رضایت
بدهی ، پرونده باز بایگانی
می شود ، به خاطر اعلام رضایت شما !
رضایت داد و پرونده مختومه شد .
مدتی بعد در تدفین یک نفر ، همان مهندس ، در باغ رضوان به پیش من آمد ،
مرد تلقین دهنده به میت را نشان من
داد و گفت :
مرد بسیار خوب و بی نظیری است .
پرسیدم : از کجا می دانی ؟
گفت : از انجا که میت در پنجاه و اند
سال دوره زندگی خود ، نام امامان
خود را یاد نگرفته است ، این مرد
سر پنج دقیقه همه انها را به مرده اش
یاد می دهد و پا می شود  .
همراهم پرسید :
این کیه ؟
گفتم : دیوانه است !
گفت : مطمئنی ؟
گفتم : مطمئن بودم ، الان نیستم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴عواقب خود باختگی

✍عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

🔹روزی بی بی سی فارسی برنامه ای در
مورد زبان مادری پخش می نمود ، دو
نفر مهمان داشت که یکی آقای فرج سرکوهی اهل شیراز ( فارس ) و دیگری
فردی اهل تبریز ( تورک ) بود .هر دو
مقیم و ساکن آلمان ( فرانکفورت ) بودند .
فرج سرکوهی استدلال می کرد ، که زبان
مادری هر کس محترم است و هر کس
حق دارد به زبان مادری خودش تحصیل
کند .تورک تبریزی استدلال میکرد که نه
خیر ، نباید به زبان تورکی تحصیل کرد
که هیچ ،
اصلا زبان تورکی هم نباید تدریس شود ،
و الا کشور نازنین ما ایران نابود می شود !
دوستی می گفت : فرج سرکوهی این
سعه صدر و روشن بینی را از تحصیل
در دانشگاه تبریز و همفکری با صمد بهرنگی و سایر یاران او کسب کرده است .
🔹منهم عرض کردم عزیز من ، آن یکی که اصلا تبریزی و هم شهری صمد بهرنگی
است و یا بود ! اگر صرف خواندن در
تبریز ویا در شهر و کنار صمد بهرنگی
بودن ، می توانست چنین شعوری بیافریند ، پس چرا در وجود آن تبریزی
اثری نیافریده بود ؟
مگر ضد تورک های عالم همه از ملل دیگر
هستند ؟
من یک زمانی که کتاب های کسروی و یا
امثال وی را می خواندم ، فکر می کردم ،
که این دانشمندان برای خر کردن رژیم
شاه و حل و فصل کشتار های شاه از
ملت خودشان ، چنین خزعبلاتی سر هم
کرده اند ، و الا چقدر قابل فهم است که
مردی چون کسروی بنویسد ، به دیاری و
دهی رفتم و پیرمردی یافتم که تورکی
حرف نمی زد ، پس یافتم ! یافتم ! این
محل و دیهی که یافتم تورک نبوده اند !
خوب منهم به همان محل رفتم و ده ها و صد ها پیرمرد یافتم که تورکی حرف
می زدند ، پس محل و ان ده تورک و تورکی بوده اند !
🔹من خود بخشی را دیدم که آران می گفتند و نه آذربایجان ، چقدر عالمانه
هست ؟ منهم شهری و محلی دیدم
که مرند می نامیدند و مردم خود تابلو
زده بودند که به شهر مرند خوش امدید
اما این پان تورکیست می گفت که اینجا
آذربایجان است .
سیاست ضد تورک و ضد آذربایجانی
رضا شاه پهلوی ، نشئت گرفته از سیاست
ضد تورکی و ضد آذربایجانی انگلستان
و به تبع جنگ  بود . اتحاد تورک ها می توانست ، سیاست استعماری انگلستان و
یا روسیه را ناکام بگذارد !
🔹دشمنی انها با ما علت دارد ، اما دشمنی یکی از ملل ایران و یا خود ملت تورک با خودشان نشان آن خودباختگی است ،
هیچ قسمتی از هویت ما ، نمی تواند با
موجودیت ما کینه و دشمنی بورزد ،
مگر یک خودباختگی و الیناسیون ، وجود
کشور برای شکوفائی موجودیت ما است ،
🔹چطور ممکن است که زبان مادری من بتواند به کشور من آسیب بزند ؟
دین و ایمان من برای سعادت موجودیت
من بوجود امده است ، هزاران پیامبر و
ادیان مختلف برای سعادت من است ،
من برای توسعه دین و یا کشور نیستم ،
دین و کشور برای سعادت من بوجود
امده است ، چگونه ممکن است ، بخشی
از هویت من علیه بخشی دیگر باشد ؟
یک بدن سرطان گرفته و سرطانی می تواند ، بخشی از سلول های بدن اش ،
علیه بخش دیگری فعال باشد !
🔹موجودیت ما از زبان و فرهنگ و کشور و دین و ایمان و پدر و مادر برای شکوفائی موجودیت کلی ما است .
آنها که دین و زبان و کشور و سرزمین
خود را متضاد می بینند ، بیمار های
خودباخته اند ، روان پریش هستند ،
درسخوان باشند و یا بی سواد ، دانشمند
باشند و یا قدیس ، خود باخته های بی ثمری هستند که هویت خود را  باخته اند !
اگر بدن فردی بیمار نباشد ، سرطانی
نباشد ، نمی تواند علیه بدن خود فرد
فعالیت کند .
در هویت وجودی یک ملت هم چنین
است اگر فردی بیماری روانی خودباختگی نداشته باشد ، نمی تواند
علیه ملت خود فعال باشد .
جهان از ملل و ممالک متعدد بوجود
آمده است .
🔹در جهان امروز کمتر کشوری هست که
مختص یک ملت باشد ، یک ملت عرب
هست و ده ها کشور عرب ،
یک ملت فارس هست و چندین کشور
فارس ، یک ملت تورک وجود دارد و
چندین کشور تورک ، چه ژرمن ها و چه
انگلوساکسون ها و چه سرخ و سفید و
سیاه و زرد ، تمامی این پیوستگی ها
باید از موجبات دوستی باشد و نه
دشمنی ، بدبختی ما این است که در
زمانه ای که هر ملت برای دوستی سایر
ملل تلاش می کند ، ما را درگیر دشمنی
با خودمان نموده اند و این یک سیاست
استعماری و توسعه طلبانه است ، سیاست استعماری جهانی و عوامل داخلی آن از شوونیسم و بیشتر از
آن خود باخته های تورک ، از عاملین
این بیماری است ، بهوش باشیم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۸ )

یک قاضی برای تمام فصل ها

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹وقتی من به عنوان دادیار درجه دو آزمایشی وارد دادسرای عمومی دادگستری  شهرستان اورمیه
شدم ، او دادستان عمومی شهرستان
بود . رونوشت شروع به کارم به رئیس
دادگستری استان آذربایجان غربی را به
او دادم !
خوش آمد گفت ، هنوز دستم را رها
نکرده بود که آژیر به صدا درآمد :
توجه توجه اعلام وضعیت قرمز
محل کار خود را ترک و به پناهگاه
بروید !
دستم را رها کرد ، همه کارکنان اعم از
قاضی و کارمند به سوی پناهگاه می
رفتند .
گفتم : جناب اسبق به پناهگاه نمی آئید ؟
گفت : تو می توانی بروی !
زیر زمین دادگستری پناهگاه بود و چون
پشت بام دادگستری نیز ضد هوائی کار
گذاشته بودند ، وقتی به سوی هواپیما های دشمن شلیک می کردند ، انگاری در
کاخ دادگستری ایالت بمب منفجر می شد ، دادستان انگار در سالن تئاتر ،
نمایشنامه می دید ، با صلابت یک درخت
تناور که از این باد ها نمی لرزید !
پس از دیدن ایشان بود که من الگوی
یک قاضی  را در ذهن خودم ترسیم
کردم ، آقای عباسی اسبق !
دیگر شش ماه گذشته بود ، من آزمایشی
نبودم ، حتی دادیار درجه یک شده بودم ،
🔹روزی سر ظهر کار می کردم ، کت خودم را در آورده بودم و پیراهنی  آستین کوتاه پوشیده بودم ، رئیس دادگستری در
سالن قدم می زد ، درب اتاق من باز بود ،
پا شدم و کت خودم را پوشیدم و رئیس
دادگستری متوجه شد ، به اتاق من آمد و
گفت :  راحت باش ، من برای بازدید
نیامدم  ! لازم نیست در این گرما کت
بپوشی !
و بعد رفت ، حضور سرزده رئیس کل در
اتاق دادیار ، خود به خود ، هیچ معنائی
نداشت ، ولی برای یک دادیار تازه کار
می توانست معنی دار باشد !
دادسرای عمومی شهرستان اورمیه کم و بیش سه شعبه دادیاری دو شعبه بازپرسی و یک  دادیار اظهارنظر بود .
اجرای احکام و سرپرستی دادیار نداشت
دو تا کارمند مسئول انها بودند که تحت نظر مستقیم  آقای  دادستان بودند و همگی در طبقه چهار کاخ دادگستری
جابه جا شده بودیم .
من دادیار شعبه سه و همچنین دادیار
ناظر زندان مرکزی بودم .
ظهر به اتاق اقای دادستان رفتم ، خیلی
جدی پرسید :
آقای رئیس کل کاری با تو داشت ؟
با بی تفاوتی گفتم :
نه ، فکر نمی کنم !
گفت :
اگر کاری نداشت ، در اتاقت چکار داشت ؟
گفتم : نمی دانم .
🔹چند روز گذشت ، یک روز دوباره سر وکله آقای رئیس دادگستری در دادسرا پیدا شد ،
این بار اتاق من نیامد ، در سالن مردم  و
دادیاران و بازپرس ها را به پناهگاه
هدایت می کرد ، من اتاق آقای دادستان
بودم ، طبق معمول دادستان به پناهگاه
نمی رفت ، در این مواقع من نیز به تبعیت از وی به پناهگاه نمی رفتم !
آقای رئیس کل خطاب به من گفت :
آقای دادیار بفرمایید پناهگاه !
نمی دانستم ، چه عکس العملی باید نشان
بدهم ، دادستان همچنان نشسته بود و
بلافاصله گفت :
آقای رئیس بفرمایید ، اتاق خودتان
دستور صادر کنید ! مسئولیت دادسرا و
آقایان دادیاران مستقیم با خود من است !
وقتی ایشان رفتند ،  گفتم : 
آقای دادستان ! برای جان ما از سر دلسوزی گفتند ، قصد بدی نداشتند !
آقای عباسی اسبق گفت :
اوامر روسا برای قضات معمولا از سر
دلسوزی آغاز و به سوءنیت منتهی
می شود .
چه روسای بریگاد و چه دولتی و چه
خودی و یا غیر خودی !
اگر ما برای حفظ جان خودمان ، صلاحیت کسب نکرده ایم و نیازمند
دستور روسا هستیم ، چطور می توانیم
از جان مردم حفاظت کنیم !
آقای اسبق برای من ، از آن روز الگو ومدل یک قاضی مستقل بود ، برای
تمامی فصل ها !
خدا رحمت اش کند و روح اش شاد باد
@navidazerbaijan.

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴تفکر پیش مدرن در دوره پسا مدرن !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹یک زمانی به ما می گفتند ، اگر در اتاقی عکسی باشد ، در آن اتاق نمی توان نماز خواند !
این تابلوی زمان سنتی و قدیم ما بود ،
من این را ده ها بار شنیده بودم .
در دنیای متمدن و به اصطلاح مدرن
هم خوانده و شنیده ام که اگر در کشوری
عکس های لیدر های مملکت وجود داشته
باشد ، اندازه آن ها باید به اندازه تمبر های روی پاکت باشد ، اگر زیاد بزرگ
باشند ، قاطی خدای نکرده عکس های
تجارتی هنرپیشه ها می شوند .
خود من هم فارغ از دستور سنت و مدرنیته همواره به این عکس های
اندازه آسمان خدا فکر می کنم !
اگر مبلغ و هزینه این ها از بیت المال
است ، خیانت به بیت المال است و اگر
از جیب شخصی است  در اینکه اسراف است و اسراف گناه است هم شکی نیست !
🔹سران مملکت خود ، کلاه خود را قاضی کنند .
دیگر یواش یواش ، بنر ها و تشکر ها و
قدردانی ها که قبلا در زمانه سنت در یک
ورق نوشته می شد ، امروزه در تابلو های
سه متر در سه متر نوشته می شود .
ما استانداری داشتیم که قبلا بیش از
ده سال استاندار ما بود ، بعد به سایر
استان ها رفت و وقتی دوباره به استان
ما بر گشت ، در خیابان ها بنر های سه
متر در سه متر نصب شده بود ، که
معجزه شد ، فلانی استاندار استان ما
شد . جل الخالق !
🔹راستی این تبلیغات چندش آور برای چه و که نوشته می شود ؟
اگر این عکس و رسم ها جمع آوری شود ،
چه ضرری نصیب ملت می شود ؟
مگر ملت ما در زمانه مدرن و حتی پُست مدرن ، تفکرات پیش مدرن را بر دوش
دارد ؟
واقعا فکر می کنیم این عکس و رسم ها
اثری دارد ؟
فکر نمی کنیم این اثر اگر هم باشد ،
اثری منفی و مشمئز کننده است .
مامور دولت ابلاغ می گیرد ، آرام و بی سرو صدا به محل کار خود می رود و
شروع بکار می کند !
اگر بادمجان دور قاب چینی باشد ، تشریف می برد ، دفتر یک نشریه و رسانه
و با پول جیب مبارک یک اعلان چند خطی ، تبریک می نویسد تا سرسپردگی
اش را ثابت کند والسلام .
🔹نهادی مثلا شهرداری از یک طرف می گوید :
حقوق کارگران را ندارم و از طرفی برای
یک مقام صد ها بنر و عکس سه متر در
سه متر نصب می کند !
شرکتی برای ورود مقامی صد ها بنر و عکس سه متر در سه متر می زند و بعد
از پرداخت حقوق کارگر عاجز می ماند !
اول مقامی که از خود این عکس ها و بنر ها را می بیند ، باید اعتراض کند
دوم مردم باید چنین نمایش های مضحک
و خنده دار را تحمل نکنند و لااقل اعتراض کنند .
بد جوری آفات دوران پیش مدرن در
دوره مدرن و پُست مدرن هم یقه ما را
رها نمی کند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۷ )

جامعه ما چنین بود ! 

✍عیسی نظری  روزنامه نگار -حقوقدان

🔹من کوچک بودم ، نمی فهمیدم ، همینکه هیتلر توانسته بود ، کل اروپا را تصرف کند ، برای من یک قهرمان شده بود ،
آن صلیب شکسته ، آن لباس های خاکستری با آرم سرخ و سفید بر بازو
و آن سلام هایل هیتلر با دراز نمودن
دست به طرف رهبر ، مراشیفته کرده بود .
خاک و خون ، وطن و کشته شدن در راه
وطن و شباهت لباس و آرم و نوع سلام
آن پاینده ایران ونام گذاری  سرور پندار
و همین نوع انتخاب اسم برای رهبر ،
خلاصه همه چیز دست به دست هم
داده بود و من می خواستم شاهنشاه
را به جای هیتلر بگذارم و همچون سرباز
اس .اس .در خدمت وطن باشم .
🔹موقعیت جور شده بود ، من در مدرسه عضو شورای اجتماعی بودم و هر دوشنبه برای دانش اموزان و معلمان و دعوت شدگان از مدیران کل و فرماندار و
استاندار سخنرانی می کردم !
چون حامی شاه بودم ، هیچکس را
به حساب نمی آوردم و در سر میز
سخنرانی عنان از کف می دادم که شاه
ما همچون هیتلر باید لرزه بر اندام
جهانیان بیاندازد ، باید جوانان ما
در پای شاهنشاه و رکاب او ، خاک را
به خون آغشته کنند و سرور عالمیان
شوند !
در اطراف خودم از مدرسه و آموزش و
پرورش و معلم ها و مدیر و ناظم ها
و استاندار و فرماندار و....
🔹یک نفر پیدا نمی شد که بگوید :
بچه این خزعبلات چیه ردیف می کنی
برو درس ات را بخوان !
معلم عربی می گفت : بنویس بده بفرستم
خاک و خون چاپ شود !
معلم تعلیمات دینی با شیفتگی می گفت :
پسر قیامت شد ، نامردم اگر یک یا دو
سخنرانی اینچنینی در دانشگاه بکنی ، جای هویدا را نگیری !
مدیر ها از سایر مدارس مرا برای سخنرانی دعوت می کردند و جایزه
می دادند .
یواش یواش دانش آموزان برایم نامه
می نوشتند .
محمد نوری از محصلین دبیرستان
آذرابادگان نوشته بود :
ما همشهری هستیم ، صدها بار تو را
دیده بودم ولی متوجه هنرت نبوده ام
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد !
این شعر پایان بخش نامه اش بود .
مادرم از نتیجه راضی بود ، مدرسه از
پسرش راضی بود ، نه پول می خواستند
و نه جریمه ونه پدرش را به مدرسه
می خواستند !
فقط یک دانش آموز بود که به این وضعیت طغیان می کرد :
عیسی یک روز متوجه می شوی که
اشتباه می کنی من با صبر و حوصله
منتظر آن روز هستم .
پذیرا بود ! حرف هایش برای اطرافیان اش مفهوم نبود ، برای ما هم ، شاید
به نفع ما نبود که بفهمیم !
سعی می کرد مرا با کسرایی نامی از
معلمان رضائیه آشنا کند که من دم به
تله نمی دادم .
اینو داشته باشید ،
🔹مدت کوتاهی بعد ، جوان شده بودم ،
دیگر دانشجو بودم می خواستم
کل دنیا را نجات بدهم و هر آنچه
در آن است زیر و رو بکنم ، جهان را
تغییر بدهم ، تمامی استادان هم
می دیدند و اگر هم ترغیب و تشویق
نمی کردند که می کردند ، یکی نبود
که باز آن جمله را بگوید :
پسرجان برو درس ات را بخوان !
می گویند شورای نگهبان کاندیداهای
ریاست جمهوری را بررسی کردند و
یکی گفت :
تنها یک کاندیدهاشمی رفسنجانی
صلاحیت دارد ، فقط
اونهم ریش ندارد !
از انهمه ادم فقط سرهنگ و سرگرد
گارد می گفت :
برو درست را بخوان !
انهم از بس توامان با کتک و شکنجه بود که اثر نمی کرد و حتی معکوش اثر
داشت .
🔹یکی هم بی سواد ها ، پدر و مادر ها
که نه در مدرسه و نه در دانشگاه
جزو اطرافیان نبودند !
خدایان دست ساز ما معلم ها و اساتید
بودند و یکی هم به قول شاملو
ستاره ها بودند که طلوع و غروب شان
توامان هم بود ، فرصت نداشتند
پند و اندرز بدهند ، اگر هم پند و اندرز
می دادند جز این نبود :
یورو ، یورو، کیم توتار سنی !
باس گازا باس گازا یورو بالام سان !
کیم توتار سنی !
ما کسی را نداشتیم که بگه برو پسرجان
درس ات را بخوان !
الان من به دانش آموزان و دانشجویان
می گویم ، پسر ها - جوان ها بروید ،
درس تان را بخوانید ، سیاست را به
سیاستمداران واگذارید . اگر هم افتضاح
کنند ، اقلا نسل دیگر درست می شود .
نباید این سیکل معیوب تداوم یابد
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۶ )

مصائب معلم های انگلیسی ما

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

🔸اوایل دهه پنجاه بود ، آموزش و پرورش تصمیم گرفته بود که در مدارس دبیرستانی ، دانش آموزان نیز در مدیریت
آن مشارکت کنند .
من عضو شورای اجتماعی دبیرستان امیرکبیر رضائیه بودم .
معلم انگلیسی ما در مدرسه فردی آرام و
سر به زیر بود ، اما همواره سر و روی اش
زخمی بود .
یک روز در کلاس نشسته بودم ، که مستخدم مدرسه اقای هدایتی به کلاس
آمد و گفت :
نظری را ناظم می خواهد .
به دفتر مدرسه رفتم ، ناظم گفت :
معلم ندارید ؟
گفتم : نه آقا ، کلاس زبان داریم و آقای
ت نیامده است !
‌با ناراحتی و شرمساری گفت :
تلفن کردند که آقا افتاده گوشه خیابان ،
می خواهی مستخدم را همراهت کنم ؟
گفتم : نه آقا ، لازم نیست .
به محل رفتم ، سر خیابان فرعی دبیرستان ، خیابان اصلی بود ، خیابان
شاهپور ، قهوه خانه ای بود که محل
تجمع لوطی های شهر بود .
🔸اقای ت روبروی آن قهوه خانه زمین
افتاده بود ، مست بود .
زیر پهلوی اش را گرفتم تا به مدرسه
رسیدیم ، شیر آب درست ورودی
مدرسه بود ، سرو صورت خود را شست ،
من نیز خاک لباس هایش را پاک کردم !
مردد بود ، نمی دانست به دفتر مدرسه
برود و یا به کلاس !
گفتم : آقا کلاس برویم بهتره ، ناظم
بد جوری کفری شده است !
کلاس رفتیم ، معلم انگلیسی به نقطه ای
خیره شده بود ، تا آخر حرفی نزد .
ایکاش معلم ادبیات بود ، چه اسرار
سوزناکی را افشا میکرد ، عشق های
ناکام ، سوزناک که او را وا داشته بود
تا کله سحر جام را بغل کند و صبح
بر کف خیابان آوار شود .
🔸آن سال ما انگلیسی یاد نگرفتیم ، حتی در حد دیس ایز د دُر یا دت ایز د ویندو .کلاس چهل نفر بودیم ، سال دیگر معلمی دیگر آمد پس و یا پیش نام وی آذر بود ،
نیم قرن گذشته ، اگر یادم بود ، می گفتم ، مرور زمانی گذشته !
همان جلسه اول گفت :
انگلیسی بلدید ؟
چهل نفر یک صدا گفتیم :
خیر بلد نیستیم !
معلم تازه وارد ، ده نفر از کت و کلفت ها را انتخاب کرد و گفت :
حروف انگلیسی را بگویید . کسی بلد نبود  ، همه در ای - بی - سی ماندند .
معلم انگلیسی کتک جمعی و فله ای را
شروع کرد ، خدا شاهد است ، فردین و
بیک ایمانوردی و داراسینگ و درمندرا
و فخرالدین پیش او لنگ می انداختند ،
اوف ، اوف من از همان روز خورد و خوراک را ول کردم و حروف انگلیسی
را یاد گرفتم ، الان الفبای فارسی و تورکی
را حفظ نیستم ولی الفبای انگیسی را
فوت آب هستم !
فردای آن روز چند نفر ترک تحصیل
کردند ، چند نفر به مدارس ملی رفتند
ما به بیست و چند نفر رسیدیم !
باز کسی انگلیسی نیاموخت ، دو تا معلم
زبان داشتیم یکی همیشه مست بود و حرفی نمی زد ، و دیگری بزن بهادربود و
همیشه می زد
🔸بعد دانشگاه شروع شد و یک زن آمریکائی استاد زبان ما بود ،
فقط انگلیسی می دانست  ، زبان فارسی
و یا تورکی نمی دانست ، نه او می دانست که ما چه می گوئیم و نه ما
می دانستیم او چه می گوید .
سال ها درس انگلیسی ما همان بود که
الفبای انگلیسی را ازبر کردیم و دو جمله
هم یاد گرفتیم  دت ایز د دُر - دیس ایز
د ویندو ! والسلام ، شد تمام !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۵ )

پول وتجارت و آقای استاندار استان
ارومیه !! ببخشید آذربایجان غربی

✍عیسی نظری  روزنامه نگار

🔹اواخر سال های دهه چهل و یا اوایل دهه پنجاه بود . حاج عموی ام برای من سرمایه داد تا در سه ماه تعطیلات  تجارت بکنم .
یک دوچرخه داشتم ، در ساعتی در خیابان شاهپور از مینی بوس های
که از روستاها پشم و پشم بره 
می آوردند ، خرید می کردم ، و ساعتی
بعد در بوغدا مئیدانی و کومور میدانی
و اقبال خیاوانی از مینی بوس های
مرگور و ترگور و روستاییان غرب شهر
و ساعتی بعد از مینی بوس های امام زاده در خیابان مهاباد خرید می کردم .
در پانزده روز انبار خود را پر کرده بودم .
کار از من و سرمایه از حاج عمویم بود ،
خسروی نامی از تجار تبریز به اورمیه
امده بود و از انبارداران پشم ، خرید
می کرد . انبار مرا نیز خرید .
شب مبلغ سی هزار تومان به عنوان
سود پانزده روزه به پیش حاج عمویم
گذاشتم ، و گفتم :
حاج عمو سهم و سود شما !
رنگ صورت اش سیاه شد ، معمولا
وقتی ناراحت می شد ، چنین می شد ،
ریزه های پشم و پشم بره ، جگرش را
سوزانده بود .
🔹با ناراحتی پرسید :
عیسی ، تو به انبار و روی پشم ها آب
می ریزی ؟
گفتم : حاج عمو اصلا من چنین کاری
نمی کنم !
این بار داد زد :
پس چکاری کردی ؟ کارمند دولت نهایت
دوهزار تومان در یک ماه می گیرد و تو
در پانزده روز شصت هزار تومان سود
بردی !
و ادامه داد :
چنین پولی رذالت است ، مملکت بر بادده ! دیگر کسی درس نمی خواند ،
علم و صنعت نابود می شود ، همه
رو به دلالی می اورند !
▪️روز بعد سرمایه خود را از من پس گرفت و من را برای کار به کارخانه سبزه پاک کنی دوست اش برد !
از کله سحر گونی های سبزه و کشمش
بر دوش به دستگاه می ریختیم و
تا پایان روز اگر کارمان به اندازه بود
شش تومان مزد ما می شد .
🔹اقای معتمدی ! استاندار دولت  !
برادر هر پولی ، پول نیست ، اسم اش
می خواهد پول تجارت و اقتصاد باشد ،
یا پول مواد مخدر !
پول بعضا نکبت است ، رذالت است ،
پولی که قاچاقچیان مواد مخدر با
خود می آورند ، به عوض کار به جوانان
ما اعتیاد می آودد !
🔹همچون ماشین گریدری هرچه مامور و مسئول در جلو خود باشد ، آلوده می کند ، می خرد !
دیگر مامور و مسئول دولت ، تاجر نمی
شود ، غلام زر خرید قاچاقچی مواد مخدر می شود !
▪️یواش یواش مامورین شما و یا ما فرقی نمی کند ، می شوند ماشه کش کارتل های مواد مخدر و هفت تیر کش مافیا ی ثروت های باد اورده ، 
چمدان بر های لب مرز  دیروزی و
تجار و کار آفرین امروزی  !
بعد این دور تسلسل کار روز به روز
خراب تر می شود !
آغا جان !
▪️کار به جائی می رسد ،  که وزیر
کشور ما و استانداران ما در محلی
حاضر می شوند و از کسانی پذیرائی
می کنند که انها در سرزمین خود
به رسمیت شناخته نمی شوند ولی
راه و رسم پذیرایی ما صاحبان زمین
را تعیین می کنند .
من در مدارس ایران دوازده سال درس
خوانده ام و هر روز سرود ملی را
خوانده ام ، کل شما از وزیر و وکیل و
نماینده و مدیر کل و .......
نتوانستید آن را بخوانید !!!!
آنوقت این ملت بیچاره و درمانده و
بی صاحب از شما توقع دارد که چرا
نقشه شوم توسعه ارضی را از سینه
مهمان خود نکنده اید ؟
▪️شما در محاصره تجار و سرمایه و تجارت پیشه گان هستید ، شما نمی توانید دیگر بار که امدند ، مرا هم دعوت کنید تا راه و رسم تجارت حتی شده از
خاطرات پدرانمان را نقل کنم ،
تا بدانید پول و ثروت زمانی ارزش
دارد که حاصل کار مردان سرزمین
باشد ، نه پول قاچاق مواد مخدر و
پول رانت و رشوه مردان مافیای
قتل و شرارت  !
روز خوش !
@ navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به جای طنز هفته !

پروپاگاندای دولتی ، نگاهی نو

✍عیسی نظری   روزنامه نگار 

▪️لابد خواندید ، که نماینده قم فرموده اند ، اگر دولت نبود الان قیمت مرغ
یکصد و هشتاد هزار تومان بود !
بر همین اساس و منوال خدا عمر دولت
را زیاد کند که هست و اگر نبود الان
قیمت دلار دست کم یک میلیون تومان
بود !
اگر دولت نبود الان فیش اب و برق و گاز
هر کدام صد میلیون تومان بود .
یاد گروهی افتادم زمان شاه ، مومنین
شاکر خداوند ، می گفتند:
خدایا شکر ، هزار بار شکر که چشم های ما را ، زیر پای مان قرار ندادی !
اگر چنین میکردی باید برای دیدن راه
خانه باید حداقل یک پای مان را
بالا می اوردیم !
خدایا شکرت که دهان ما را پشت مان
وسط ستون فقرات قرار ندادی !
خدایا شکرت ، که دست های مان را
داخل شکم خودمان قرار ندادی و
هزاران شکر دیگر برای هزاران ریزه کاری
دیگر .
▪️الان هم هزاران زنده باد دولت ما ،
اگر نبود که راه نبود ، اگر نبود اصلا
دین و ایمان نبود .
اگر دولت ما نبود ، عدالتی نبود .
اگر نبود دولت ما ،  دیگر نه هوا بود و نه
باد بود و نه زمین و زمان ، از سایه
دولت بزرگ و خیلی خیلی بزرگ ما بود
که جهان بود و هست و این ابر قدرت ها
شعور درک آن را ندارند !
اگر داشتند قباله های تک برگی کشور های
فسقلی خود را به نام نامی بزرگ
ارتش داران ( خدا کنه درست نوشته باشم ) الرئیس الجمهور الایرانیه می
زدند و کار را تمام می کردند و رستگار
می شدند !
و الا ابد الدهر در این ظلمت بمانند و بپوسند .
▪️ انشاءالله تعالی بر سرشان
سنگ ببارد که رستگاری دنیا و آخرت
را با اراجیف دنیا مثل حکومت و دولت
و رفاه و توسعه و مدنیت عوض کردند
الهی جیز جیگر بگیرند ، از بزرگ و کوچک شان !
اگر دولت ما نبود الان یک عدد نان هم
پیدا نبود !
چرا رهبران کشور های جهان و حتی
سایر کشور های همسایه و حتی سایر
کشور ها ی فرا جهانی ، درک درستی
از دولت ما ندارند ؟
چرا خجالت نمی کشند ، با وجود دولت
قدر قدرت ما به خودشان دولت می گویند ؟
▪️در جهان باید یک دولت باشد ، آنهم
دولت یک دست ما الرئیس الرئیسی
من المشهد و القم و خلاصه والظالین !

قابل توجه ادارات لازم و ملزوم دولت 
و گزارش دهندگان کوچولوی محلی
دیگه دارم ، دولت را تعریف و تمجید
می کنم ، گذشت آن زمان که آن سان
گذشت و دیگر عصر پروپاگاندای دولت
و دولتیان فرا رسید و نگاهی نو از دریچه
روزنامه نگاری و رسانه ای !
زنده باد دولت ، اگر ملت هم زنده نباشد
به درک اسفل ، خوب ملت نباشد ،
دولت برای ما بس است .

مشام شهر سرگرم است با بوی ریاکاری
زمانه بد شده دیگر کسی گل هم نمی بوید  
شعر از : حسین مرادی
@ navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴در سرای توحید

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان


🔸چه روز و چه شبی بود ، ایکاش سحر ناید و خورشید نزاید ،
که امشب قمر اینجاست .
استاد بزرگوارمان آیرملو با ما بود ، بابا زاده گرامی همراهمان ، به گمانمان ما
زودتر رفته بودیم ، توحید گرچه از خاک
پاک سلماس است ولی ساکن اورمیه است .
ما که وارد سرای توحید شدیم ، شهر اولین ها قبل از ما رسیده بودند !
اساتید بزرگواری چون دکتر  فیض الهی ،
خالط آبادی - رضا همراز ، کاظم عباسی ،
دکتر صادقی ، اینهم هنری از اولین های
سرزمین آنا یوردوم هست ، دور اما نزدیک !
🔸در دومین گام سولدوز بود ، اساتیدی از قلعه آذربایجان دوستمان پریزاد  و منیم آد اشم عیسی یگانه ، سلماس هم بود ، دکتر سبزیکاری و مهندس احمدی و از عروس آذربایجان تنها جناب آیرمی ( آیرملو ) و بابا زاده نبود ،  جناب مهندس شافعی - جعفر پری - دکتر داغستانی و مهندس طیار یادگار استاد
دده کاتب ، مهندس جوانبخت و هنرمند
عکاس مستوفی عزیز و مهندس بابائی و مهندس اکبری و ساسان نجفی و مهندس آرش محمدی و مهندس میلاد تیمور ی و
برهان اصغری و از دیار یکانات سرزمین
همیشه حاضر در همه جای آذربایجان ،
استاد فرهاد جوادی و رمان نویس مان
آقای یحیی آلیلو و چندین نفر دیگر که اگر یادشان نشد و فراموش ام بر پیری
من ببخشند !
🔸من تا شصت سالگی ، همواره خودم را
کودکی می دیدم و حتی از خودم خجالت می کشیدم و با خودم می گفتم :
چرا من پیر نمی شوم ،  چرا هنوز همان
کودک روستای یکان ، همان کودک مدرسه
محمد رضا شاه پهلوی رضائیه ، همان
کودک مدرسه امیر کبیر رضائیه هستم ،
چرا من پیر نمی شوم ، نکند نقصی در
آفرینش من بوده است ؟
تا اینکه از شصت گذشتم و نزدیک هفتاد
شدم !
ای دل غافل ، من پیر شده ام  هر کس را
فراموش کردم بر پیری من بر من ببخشد !
🔸اما آن روز و شب دوباره جوان شدم  ، دکتر فیض الهی ، دکتر آیرملو و استاد فرهاد جوادی و بخصوص استاد رضا همراز را در کنار خودم می دیدم .
من برای یکی جان می دادم ، اما همگی
در سرای توحید بودند و  من نیز  ، و
بدین جهت شعر شهریار در ذهنم آمد :
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
مهمان عزیز یکه پی دیدن روی اش
همسایه همه سر کشد از بام ودر اینجاست !
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ایکاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر اینجاست !
فارغ از این قمر های میزبان و مهمان ،
قمر دیگری هم بود :
🔸دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی سلماسی الاصل  اورموی آذربایجانچی
هم قمر است و هم توحید در وجودش
و هم خوش شانس !
در آن جمع هم عرض کردم ،  من ریا و تظاهر بلد نیستم ، تنها این یکی قلم را
استاد یادم نداده است !
استاد توحید ملک زاده ، درست عکس
من است .
متولد شده به مدرسه رفته و با آذربایجان آشنا شده و تا کنون در خدمت !
اما من درست بر عکس ، به مدرسه
رفتم افتادم دنبال کتاب سر از مجله
آینده و کتاب های بنیاد افشار و سر آخر
حزب پان ایرانیست و .....
رفتم تهران دنبال درس حقوق ، اوایل
سر از لاله زار و شب کارون و شاه ماهی
هنر ایران ودانس و دانسینگ و...
به زور خودم را کنار کشیدم باز از
اینور بام افتادم ، شاه برود و امام بیاید
و تنها ره رهائی رزم مسلحانه و الدرم و
بلدرم و می کشم انکه برادرم کشت و.....
الی ما شا ء الله ،  تا به راه آمدم صدتا
جان دادم !
اما در نهایت ارزید ، پشت سرم را که
نگاه می کنم ، می بینم تا بدینجا چقدر
راه آمده ام !
رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم ،
اینهمه راه آمده ایم تا به منزل سرای
توحید برسیم !
و اوسته لیک اینهمه قمر با باده دلکش !
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی خبر اینجاست ! قمر اینجاست !
پنجاهمین سال تولد توحید عزیز مبارک
باشد به امید انکه چنین روز هائی بیش
باد ،
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خشک شدن دریاچه اورمیه
             انکار یا واقعیت

🖌عیسی نظری روزنامه نگار

🔹والی شهرو دیارمان دم به دم دسته گل به آب می دهد ، یک روز می گوید :
دروغ است دریاچه اورمیه خشک نمی شود ، پانتورک ها به دروغ چنین نشان
می دهند و روز دیگر می گوید :
دریاچه شصت سال پیش خشک شده است .منهم گفت گو را با او قطع و
یک (( مالبوغان )) پیدا کردم تا
با او درد دل کنم و درد های خودم و
ملت قهرمان اورمیه را و استان آذربایجان غربی را برای او شرح دهم . 
🔹سلام ای قدر قدرت ای مالبوغان بزرگ !
و علیکم ای پانتورک و تجزیه طلب
کوچک ! 
🔸آقای مالبوغان !
خدا را و شرف انسانی خود را گرو
می گذارم که من پانتورک و یا تجزیه
طلب نیستم !
-- والله این استاندار قبلی هی گزارش
می داد که این یعنی تو ، پانتورک هستی !
-- اون علت داشت ، روزگاری او گفت که
جیلوئی نبوده و کشتاری ، این افسانه ها را فراموش کنید و من جواب دادم که پدران ما گفته اند اگر یکبار سیل آمده
بار دوم هم ممکن است .
مردم باید این تاریخ معاصر را بدانند که هوشیاری خود را حفظ کنند تا آن فاجعه تکرار نشود ، درد من همین است !
-- خوب این چرا برای تو درد می شود ،
پس ریگی به کفش داری !
می خواهی اول آذربایجان را جدا کنی و
بعد با توران جهانی و یک پارچه ، یکی
بشوید !
-- خوب اینکه خزعبلات افسانه ای شد ،
حرف های استاندار قبلی شد !
🔸آ فکر می کردم تو از سلاله آن خائن به ملت ما نباشید !
-- نه نیستم ، ولی تو مشکوک می زنی !
چرا می گوئی دریاچه اورمیه خشک
می شود ؟
-- خوب، بریم یک نگاهی
بکنیم ، ( اصفهان اوزاخ - میدان یاخین )
همین پنج دقیقه راه است !
-- من به آن کار ندارم ، دریا یا خشک
می شود و یا خشک نمی شود ،  در
کار خدا نباید دخالت کرد ، بحث شما
است که می خواهید از این آب گل آلود
ماهی بگیری !
-- توی آب دریای ما ، اصلا ماهی به عمل
نمی آید !
-- خوب جواب خودت را  دادی .
اگر ماهی نیست ، چرا قضیه را ول نمی کنی ؟
🔸-- جناب  مال بوغان ( ایشته ، بیزیم فرقیمیز ! )
تو دنبال ماهیگیری هستی ، من دنبال
زندگی در این شهر و دیار !
-- خوب اگر دنبال زندگی هستی ،  برو
زندگیت را  بکن ، هی جلسه می گذاری
به جلسات می روی ، مقاله می نویسی ،
مردم را تحریک می کنی !
-- تجزیه ات خوب است ، مرده شور آن
ترکیب ات را ببرد !
به جلسه می روم ، در آخرین جلسه یکی
از دوستان ترکید که ای آقای نظری ،
کُشتی ما را با این نصایح تحریک نشوید ،
به خیابان نروید ، رئیس اداره اطلاعات
ماهی یک بار می گوید به خیابان نروید
تو ساعتی ده بار تکرار می کنی ،
تازه وارد ها می پرسند ، این آقا طرف
کی است ، دولت یا ملت ؟
🔸طرف آقای مالبوغان است یا طرف
دریاچه مظلوم اورمیه ؟
راستی یک سوال ، تو اگر اعتقادی به
خشک شدن دریا چه نداری ، چرا رئیس
و دبیر احیای دریاچه شدی ؟
-- هان ! برای اینکه کس دیگری سکان
آنرا به دست نگیرد که مبادا کاری کند !
-- پس تو ریگی به کفش داری !
-- من فرد اول استان هستم ، ریگی به
کفش دارم یا ندارم ، اینها به تو مربوط
نیست !
ولی من مسئول کنترل تو هستم ، چرا به
من مالبوغان می گوئی ؟
--  برای اینکه قدرت بی رقیبی داری ،
می توانی هر کسی را بکشی !
-- هان بکشم ، بعد داد و قال در بیاورید !
یک شهید دیگر !
-- تو چرا عقل نداری ؟ بابا من نوشتم
دریا خشک می شود ، هر کس از کنار
آن بگذرد ، می فهمد ، چون می بیند !
جواب تو باید این باشد که
درست هست ، منهم تلاش می کنم ،
خشک نشود !
تو چه دوست و چه دشمن جمهوری اسلامی ایران باشی ، جواب ات همین
است !
دیگر نباید خزعبلات و معر و افسانه ببافی !
چه برای احیای آن بکوشی و چه برای
خشک شدن آن ، جز این جوابی نداری !
-- من دردم کشتن توست ، یکی با مشت
و لگد می کشد یا سم و استخر شنا ،
اما من با حرف هایم شما را می کشم ،
می گویم اصلا خشک شدن دریاچه را
پانتورک ها درست می کنند !
روز بعد می گویم دروغ است که دریاچه
الان خشک می شود ، دریاچه اورمیه
شصت سال پیش در زمان رضا شاه
خشک شده است !
همین ها شما را می کشد ، بدون اینکه من شما را بکشم !
🔸دیدی یک قوزانگول را اوردم در سینه اش نقشه از کاسپین تا خلیج بود ،
فرمود که سرود جمهوری اسلامی
خوانده نشود گفتم آی به چشم !
وزیر را هم آوردم برای نوکری اش !
آهای !
ژورنالیست ها ، آهای ملت اذربایجان
آی روزنامه نگار بمیرید !
من راه کشتن شما را یاد گرفته ام ،
پدر بزرگمان در انگلتره یادمان داده است !
ای پانتورک ها ، تجزیه طلب ها دریاچه
خشک نمی شود !!
مردم قهرمان اورمیه !
این آقای مالبوغان برای تحریک شما و برای اینکه به خیابان بیائید ، تلاش می کند ، خزعبلات وی نیز ، برای تحریک
مردم و ملت آذربایجان است !
شما آرامش خود را حفظ کنید !
حتما در مملکت یک عاقلی وجود دارد
که بتواند ، اقدامات او و خواسته های
ملت را فهم کند
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔻ادامه مطلب"
خاطرات و خطرات ( ۲۶۰ )
جدائی با خواهرم ( شهر بانو )

▫️زینب خاتون مادر او ، از خواب دخترش می زد تا دین خود را به مادر بزرگ ادا نماید .
گاه حمایل بی بی از چیمن کهریز تا
ولدلی می آمد تا کمک نماید ، ولی
او هم بسیار چاق بود و خود خانواده
بزرگی داشت ، شوهر و بچه های
زن سابق شوهر اش و بچه های خودش .
بگذریم ، دیر رفتن به مدرسه که سودی
هم در آن نمی دیدم ، و یا نرسیدن به
سرود که کلماتی مهمل بود و حتی چوب
خوردن بهتر بود تا گرسنه ماندن گوسفندان و هله مادر بزرگ و هله هله
خواهر کوچکم !
▫️من درد دخترانی را که در کتاب آدم فروشان قرن بیستم به زور و حیله
به فروش می رفتند و معلم مان اقای
علیاری ان را می خواند ، نمی توانستم
تحمل کنم ، درست مثل گرسنه ماندن
حیوانات زبان بسته و یا گرسنه ماندن
خواهر و مادر بزرگ ، ولی کتک و چوب
خوردن را بهتر تحمل می کردم !
یعنی به این معادله و یا معامله راضی
بودم .
آن روز عمو جعفر به خانه ما آمد ، سالی
یک بار می آمد و هر بار یک ده تومانی
برایم هدیه می داد ، از او بوی شهر
رضائیه می آمد ، اما این بار تردید داشت
خیلی آرام گفت :
عیسی برویم بیرون ، حرف هائی دارم .
وقتی بیرون رفتیم ، پرسید :
مادر بزرگ حرف های ما را می شنود ؟
گفتم : عمو نمی دانم ، فقط هیچ واکنشی
ندارد ولی می بیند ، وقتی شیر را به دهان اش می برم ....

▫️گریه را سر دادم ، وقتی موضوع مادر بزرگ بود ، گریه امان مرا می برید .
عمو جعفر با تردید و دو دلی گفت :
عیسی برایت سخت است هم به مادر
بزرگ و هم خواهرت برسی !
گفتم :
نه ، سخت نیست ، ما جز همدیگر ،  کسی
را نداریم !
با ناراحتی گفت :
چرا دارید ، تو عمو هایت و مادر و دایی ات را داری ، همه در رضائیه هستند .
عیسی ! من آمدم ، خواهرت را ببرم ،
پیش مادرش و عمو صادق  ، مادر بزرگ
هم اگر نبود ، تو را هم می بردم .
گریه را تمام کردم و گفتم :
عمو من درس می خوانم ، مادر بزرگ هم
هست ، اینجا مدرسه دخترانه نیست ،
بزرگ هم می شود ، من نمی توانم به
او برسم !
فقط ؟ با عجله گفت : فقط چی ؟
اگر جائی که می بری ، نپذیرفتند چی ؟
با ناراحتی گفت :
یعنی چی ؟ پیش مادرش می برم ،
پیش عمو صادق ، اگر هم نپذیرفتند
خودم از او نگهداری می کنم !
آن روز تا صبح نخوابیدم ، چون اتوبوس
خیلی زود ساعت پنج صبح حرکت
میکرد .
کمی مانده به صبح خروس خوان ،
خواهرم را بیدار کردم ، لباس پوشاندم
و او را پای اتوبوس بردم .
عمو جعفر وقتی مرا دید ، خوشحال
شد ، دست شهربانو را گرفت و به اتوبوس رفت ، اتوبوس حرکت کرد .
وقتی اتوبوس رفت ، های های گریستم .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴روح قانون و اصل شخصی و فردی  
                بودن مجازات ها

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹شازده کوچولو پرسید :
دنیای ما کی قشنگتر می شود ؟
روباه گفت :
وقتی آدم ها بفهمن که اعتقادات انها
مثل مسواک شان است ، شخصیه و نباید
اون ها را به خورد بقیه بدهند !
( آنتوان دو سنت اگزوپری )

🔸من سی سال در دادگاه های دادگستری
جمهوری اسلامی ایران رای داده ام .
و سی سال شاهد افول و غروب قوانینی
بوده ام که در انها  اصل روح وجود قانون و اصل شخصی بودن مجازات ها رعایت نشده است .
در قوانین شرعی شده ما برای نقض اصل
وزر تنها یک استثنا وجود داشت ، آنهم
قانون عاقله بود ،
من در مدت سی سال
خدمت قضائی حتی برای یک بار شاهد
اجرای آن نشدم .
اصلا برای جامعه ما این استثنا بر اصل
شخصی بودن مجازات ها ، قابل هضم
نبود . خود ذی نفع هم ، هرگز به دنبال
اجرای آن نبود ، حتی قضات هم علی رغم
اطلاع از آن ، به دنبال اجرای قانون
عاقله نمی رفتند .
🔸در روح قانون همواره قبل از مواد قانونی ، اصول قانون جا افتاده و جا خوش کرده است .
اصول قانون قاضی را وادار می کند ،
که برای اجرای مجازات به دنبال شخص
مجرم باشد !
این مجازات های رئیس بانک و کارمند و
نمی دانم صاحب مغازه و دربان و نگهبان
برج و مرکز تجاری و فلان و فلان در
اصل مخالف صریح روح قانون و اصول
مسلم حقوقی ، شخصی بودن مجازات
است !
🔸آقایان قانونگداران و حاکمان و حکومت کنندگان ، گاها و به زورِ حذف بخشی از خواب خوش صبح و شب ، کتابی هم بخوانند و یا با کتاب خوانان و تجربه داران یک صحبتی و مشورتی داشته باشند !
شما حکومت می کنید ، اگر اصول را
رعایت نکنید ، این خرده قوانین دست و پا گیر ، می تواند ، به اصل حاکمیت
ضربه بزند .
با هزار طبل و داد و بیداد و سر و صدا
و بگیر و ببند برای داشتن دیش و ماهواره ، قانون وضع کردید ، الان قانون
داریم ولی در یک مورد هم اجرا نمی شود .
هر کس هم بگوید ، ماهواره ندارند ، دروغ می گوید !
قانون هست اما اجرا نمی شود !
قانونی که اجرا نمی شود ، قانون غلط
نامیده می شود .
🔸قانون شدید به دلیل شدت بی موردش اجرا نمی شود و قانون ضعیف به لحاظ ضعف اش !
به راننده تاکسی و یا به راننده اتوبوس و
یا به داروخانه دار چه مربوط است که
کسی حجاب دارد و یا ندارد !

🔸پوشش امری شخصی و خصوصی است ،این همه جوامع مذهبی و دینی در جهان وجود دارد ، این عمل حتی در افغانستان نیز دیده نمی شود !
خانم حجاب نداشته ، رییس بانک گرفتار
مجازات شده است !!
این اوامر به بی حجاب ها ارائه خدمت
نشود ، خودش جرم است ، مگر معلم
می تواند به شاگرد درس نیاموزد ؟
مگر رئیس و یا کارمند بانک می تواند ،
پول مردم را به خودشان ندهد ؟
این بلبشوی بگیر و ببند را  متوقف کنید ،
اگر نمی توانید و سمبه پر زور است ،
حد اقل به مرجع قانونی آن ، به دادگستری و قضات واگذارید ، که حداقل
زیان و بی قانونی به مملکت ضربه بزند !
و حداقل این قانون هائی که بدون روح و
اصول مسلم حقوقی به ملت تحمیل
می شود ، مثل قانون ماهواره تعطیل
عملی شود .
شازده کوچولو پرسید :
کی دنیا از اینی که هست ، قشنگتر
خواهد شد ؟
آنتوان دو سنت اگزو پری از زبان روباه
می گوید :
زمانی که آدم ها بفهمند ، که عقاید انها
همانند مسواک شان شخصی و مخصوص
انهاست و نباید مدام آن را به خورد
بقیه بدهند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به جای طنز هفته :

جلوی مسئولین ما باز نیست !

✍عیسی نظری    روزنامه نگار

🔹من چیزی می گم ، شما چیزی می شنوید ، مملکت صاحب ندارد ، و الا
معنی ندارد ما یک استاندار قدر قدرت ،
فوق سنگین ، طوفانی یا طوفانزا ، داشته
باشیم ، آنوقت جلوی وی را ببندند و تنها
او را در چهارچوب استانی کوچولو و فسقلی به نام آذربایجان غربی محدود
کنند و یا بدون شرم و خجلت او را
مسئول فقط نجات دریاچه اورمیه بکنند ،
خوب جانم منهم باشم ، قهر می کنم !
کار نمی کنم .
لیاقت استاندار ما نه تنها استاندار بودن
یک استان که لایق استانداری هر سی و یا سی و اندی استان موجود ممالک محروسه ایران است !
🔹اصلا دریا چیه که دریاچه ، چی باشه
استاندار ما باید مسئول نجات کل
دریا ها و اقیانوس های جهان پست مدرن
باشد ،  آنوقت می بینید ، احیا به چه
می گویند ! احیا را چگونه می کنند ؟
آخر بابا جان !
شرم کنید ، این نیرو های توانمند و قدر قدرت ما را همین جوری هدر می دهید !
به کی باید بگوئیم ، صاحب این مملکت
کیه ؟
🔹بابا جان پتانسیل نجات دریا ها و اقیانوس های عالم را در این دریاچه
کوچک و شور و شور زار هدر ندهید ،
مسئول احیای دریاچه شور اورمیه را
به مسئول نجات کل اقیانوس ها و دریا های عالم بگمارید ، اگر چشم بهم زدنی
کل اقیانوس ها و دریاهای عالم را
نجات نداد ، به صورت هر کی خواستید
تف کنید !
🔹استاندار توانمند و قوی و پهلوان ما را
برای تمام استان های ایران ، نه ایران
باز هم کم است .
استاندار ممالک محروسه ایران - تورکیه - افغانستان و عراق و کویت و ....چند کشور دیگر استاندار بکنید ، اگر چشم بهم زدنی همه را به سعادت دنیا و آخرت نرسانید ، هر کی را خواستید ، بزنید !
بزنید کم است ، اعدام کنید !
شرم و حیا هم خوب چیزی است ،
🔹مسئول قدر قدرت ما را در یک استان
محدود و نیروی لایزال وی را هدر
می دهید و آنوقت می گویید چرا استان
آذربایجان غربی ، استان سی و چندم
است ؟
دست و پای استاندار جهانی را در یک محل ، محل که چه عرض کنم ، خیابان
یک طرفه با آن ساختمان قاچاقی ، پشت
ساختمان قدیمی قایم کرده اید و جهان
آزاد و بسته را از وجود او محروم کرده اید و انتظار دارید ناجی دریاچه و یا
شهر اورمیه و یا استان فسقلی باشد ؟
کور خواندید ! تا حق به حق دار نرسد ، تا استاندار ما حداقل استاندار سی استان دیگر ایران همیشه فارس ببخشید آن مثل اینکه خلیج بود ، نه ایران  !
از بس در این مملکت ستم می کنید ،
شخصیت های جهانی و پست مدرن را
در این محل و محلی های فسقلی هدر
می دهید که طنز نویس های ما را هم
به اشتباه می اندازید !
خدا از شما نگذرد که شما از ما نگذشتید ،
🔹آقای وزیر یک امتحان
کنید . یک ابلاغ است دیگر ، یک ورق
آ چهار ، اصلا خواستی آن ورق را هم نصف کن ، دو خط بنویس . استاندار
مورد نظر طناز اورموی را ، برای سی و
چند استان ممالک محروسه ایران ،
استاندار تعیین می کنم و همچنین
او را مسئول احیای تمام دریاچه ها ،
دریا ها و اقیانوس های ایران تعیین
می کنم !
اگر دریاچه ما پر نشد ، اگر استان ما ،
استان اول نشد ، ابلاغ را پاره کن و
این استاندار را هر کار خواستی بکن !
@ navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم

✍عیسی نظری  روزنامه نگار

▪️در زمان سابق شما وارد محلی می شدید، می دیدید ساختمانی درست شده است اما به نظرتان یك كم كج است هنگام حركت در آن ساختمان لرزشی را حس می كنید، در همین اورمیه- كوچه هفت آسیاب درویشلر- آغاشچی خانا- كوچه زیان عرب باغی- دربند دروازه شاهپور هم می توانستید از این خانه ها ببینید، بنایی تجربی بر اساس سنت پدری خود، آنها را احداث می كرد، وقتی نگاه می كردی می دیدی یكی از دیوارهای اتاق كج است. تند كه بپری تكان می خورد، معمولا بروی خودت نمی آوری، چون بنّا اگر هم مار در آستینش می گذاشتی، نمی پذیرفت صاحب خانه دودل می شد، ولی كاری بود و شده بود، سالیان سال در آن خانه بناساز زندگی می كرد، طوری هم نمی شد.
▪️تا اینكه خانه های مهندسی ساز مد شد، یعنی مدرن ،خود را وارد خانه های مردم كرد و اساس و ساختار آنها را هم بر اساس علم از جمله محاسبات ریاضی، طرح های هندسی شكلی مدرن، به آنها داد، دیگر خانه ها جز در زلزله ها تكان نمی خوردند، اگر تكان می خوردند، نظام مهندسی به آنها جواز پایان كار نمی داد.
اگر چند سانتی طبقه اول با طبقه دهم و یا با طبقه صدم اختلافی داشته باشد، معلوم می شود محاسبات غلط بوده و باید ساختار آن را عوض می كردیم، در مقابل ساختمانهای سنتی ،این ساختمانها بر اساس مدرنیسم و به شكلی مدرن ساخته میشد، مهندسین معمارها و بناها دیگر سواد داشتند، آموختن آنها نه به شكل تجربی و از طریق شغل پدری، بلكه به صورت علمی و به طریق دانشكده های معماری انجام شده بود. صدها طبقه هم چند سانتی متری كج نمی شد، چنین امكانی نبود، مهندسین محاسب با اعداد ریز اما علمی آنچنان ساختاری بدان می داد  كه حتی گاها ضد زلزله هم بدان می گفتند.
▪️ تا اینكه در قلب اروپا، در قلب مهندسین محاسب و آرشیتكت، مهندسی نام آور، شاگرد اول دانشگاههای معماری یك ساختمانی درست كرد، اسمش چارلز جنكز بود، او آنچنان استادی است كه از لندن سوار هواپیمایش می كنند و در لس آنجلس پیاده تا در بزرگترین دانشگاه معماری دنیا « دانشگاه كالیفرنیا » تدریس كند. او ساختمانی احداث كرد و وقتی رونمایی شد به شكلی قابل رویت كج بود.
         بلی متوجه شدم، این ساختمان همانطور كه همگان هم می بینند كج است، اگر منظورتان فرو ریختن آن باشد، نترسید عمر این ساختمان بیشتر از عمر من و توست
        این ساختمان را مهندسینی نام آور و معمارانی نام آورتر احداث كرده اند، آنها كه از هندسه كه اطاق ها همانند كتابها بر روی هم چیده شوند، خسته شده اند و اینچنین با احداث آن دورانی فراتر از مدرن را نوید داده اند، دیگر از یكنواختی- بی تنوعی و ساختمان های بر روی هم انبار شده خبری نخواهد بود،
▪️تناقض- تضاد كج اما محكم، قابل اطمینان، التقاطی از دوران سنت و فضاهای متنوع، مبهم اما جالب، سوال انگیز- طنزآلود، سبك های مختلط فاقد هرگونه اصول جزمی روزبروز ابعاد هندسی درهم نوردیده می شود و معماری پست مدرن قوام میابد، زایش این دوره پست مدرن، مرگ دوران مدرن را اعلام هم ننماید، نشانی از یك دوره به قول عده ای مترقی و بقول عده ای دیگر ارتجاعی و آنارشیك است.
« جیمز جویس » نویسنده ای اعجاز انگیز است. در آخرین كتاب خود می گوید(( هر آنچه گفته ام حتی شاهكار ادب ( تصویر هنرمند ) نفی نمی كنم اما می گویم باید در همه چیز بازاندیشی شود)) این حرفها دیگر درباره معماری نیست این حرفهای رمان نویس بزرگ عصرمان است.
▪️در شهرمان هستند نویسندگانی كه می خواهند بنویسند، اما صدای نوشتن مردان نویسنده بزرگ ممكن است آنها را بترساند، باور كنید هر داستانی یك مزه دارد، لازم نیست چون « كلیدر » دولت آبادی بزرگ و چند جلدی باشد، هر داستانی حتی چند سطری می تواند احساس برانگیز باشد، من شعر بیشتر می خوانم و از آن نیز لذت می برم ولی در این چند سال آن لذتی را كه از شعر « می میرد دریاچه شهرم » بردم، نبرده بودم، این شعر آنچنان احساس را به غلیان وا می دارد، كه خواننده در آتش دریای سرخ شده اش غرق می شود.

« می میرد دریاچه شهرم
می میرد مزارع گندمش تاك های انگورش
درختهای سیبش
می میرد دریاچه شهرم
و تنها دریاچه شهرم نیست كه می میرد
خاطرات كودكی ام می میرند
می میرد آرام آرام زندگی
می میرد شهرم
🔻ادامه مطلب در پایین صفحه👇
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴هویت طلبی و انقلاب ها 

✍عیسی نظری    روزنامه نگار - حقوقدان

🔸به عنوان مقدمه عرض کنم که امروزه
به خصوص در خارج کشور مُد انقلاب
است . هر کس چند نفر جمع کرده در پی انقلاب افتاده است ، بارها گفته ام و نوشته ام و باز تکرار می کنم که انقلاب را نمی کنند ، انقلاب به سر یک ملت و یا کشور و حتی یک دولت و حکومت آوار می شود .
عده ای در این آوار شدن ( رولی شن )
زیر آوار می مانند و عده ای روی آوار
و از آن پس آمدِ کار ، تحولات و یا تغییرات را رقم می زند . رو به گذشته
دارد یا رو به آینده و یا درجا می زند ،
بسته به همان آمد کار است .
🔸مقدمه دوم این است که آمدیم و فرض گرفتیم  انقلاب شدنی است و می شود آن را کرد . چه نیروئی می تواند آن را انجام دهد ؟
یا به زبانی چقدر نیرو برای تغییر یک
حکومت و یا جامعه لازم است ،لابد
خواهید گفت : توده مردم !
این توده مردم چند نفر است ، چه مقدار .
است ؟
هیچ جمعی و جامعه ای و نهادی وجود
ندارد که یک جمع ده در صدی نتواند
آن را کانالیزه و یا مهندسی کند !
به زبان ساده اگر ده در صد مردم شهری
جامعه ای ، مخالف نظامی باشند ، می توانند آن جامعه را  منقلب کنند .
البته صرف مخالف بودن امری ذهنی است و قابل حساب نمی باشد .
ده در صد مورد نظر در صورت اکتیو و فعال بودن می تواند ، چنان زیر و رو شدنی را موجب شوند .
🔸اصولا در هیچ شهر و جامعه ای ،  خیابانی یافت نمی شود که پتانسیل تحمل ده در صد جامعه را داشته باشد و
منفجر نشود .
مورد های شورش و برهم زدن نظم و
روال عادی جامعه طبیعتا به تعداد
بسیار کمتری نیاز دارد . مثلا پنج در صد ،
یک در صد و یا نیم درصد .
دانشکده حقوق بیش از نهصد دانشجو را
در خود جا داده بود ولی بر هم زدن
نظم دانشکده و یا تعطیلی کلاس ها هرگز
از یک درصد بیشتر نبود !
حتی  گاها یک نفر به درب کلاس مشتی
می زد و کافی بود ، کلاس تعطیل شود .
اینها تماما تجربه شده و موارد امتحان
داده است یعنی ثابت شده .
کتاب خدایان تشنه هستند ، در سال
۱۹۱۲ میلادی نشر یافته است ، یعنی بیش از نیم قرن از انقلاب ایران ، اما در این
کتاب تک تک انقلابیون ایران نیز
وجود دارند ، نفر به نفر و حتی خودتان ،
همچنین در انقلاب بلشویکی و سرنوشت
رهبران انقلاب .
🔸دانته نفر دوم انقلاب فرانسه ، روزی
کباب کبک می خورد ، می بیند که یک
انقلابی با نفرت به او می نگرد ( کبک
در آن زمان در فرانسه یک غذای اشرافی
بوده است .)
دانته او را صدا می کند و می پرسد :
تو می دانی من چرا کباب کبک می خورم ؟
سرباز انقلابی می گوید :
نه نمی دانم !
دانته می گوید :
این یک کار و عمل انقلابی است  ، من
با خوردن آن ،  یک اشرافی را از خوردن
آن ، محروم می کنم !
تمامی انقلابات به شکل فجیعی کپی هم
بوده و بدون استثنا با ده درصد پتانسیل
گروهی به نتیجه رسیده اند .
اگر دانته های انقلاب ما در کاخ های
لواسان کباب بره میل می کنند ، می خواهند ضد انقلاب را از خوردن و نشستن در آن کاخ ها محروم بکنند ،
دانته وار عمل انقلابی می کنند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔹کنگره داستان نویسی آذربایجان غربی

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان


🔹در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد !

🔸داستان و هله رمان تنها یک واقعه نیست ، یک واقعه ماندگار است .
میلیون ها انسان به دنیا می آیند و از
دنیا می روند و کسی خبردار هم نمی شود ، فقط آنی می ماند که به قلم
می آید ، نوشته می شود ، نقل می شود ،
خوانده می شود ، اجرا می شود .
قلم ، داستان ، داستان نویسی خود یک
عظمت ماندگار است .
برای جناب صبحدل باید برای زحمات اش و برای راه بری این کنگره تشکر و
قدر دانی کرد و هله برای آن جمع تحکیه
که حکایتی دیگر است و قدردانی بیشتر
می طلبد !
و اما در کل مطلب من هم ایراد دارم و هم نقد ، نه به این کنگره ، به تمامی تجمعاتی که یک پای آن مردم و یک پای
دیگر دولت و یا نهادی دولتی است .

🔸سال ها پیش در سالن دکتر مبین تبریز
برای بزرگداشت روز زبان مادری تجمعی
ترتیب یافته بود ، مرحوم صدیق ( خدا
رحمت اش کند ) پشت تریبون رفت و
به خاطر اجازه چنین جلسه ای ، از دربان
ادارات مربوطه تا روسای ادارات از جمله
شهرداری - فرمانداری و استانداری و روسای بریگاد و ....شروع کرد به تشکر و
شکرگذاری و قدر دانی ، وقتی من پشت
تریبون رفتم ، عرض کردم جناب صدیق
استاد بزرگوار این شکر و تشکر از زمین و
زمان استان آذربایجان شرقی برای چیست ؟
🔸نیم قرن پیش دانشجویان بنگلادش برای زبان مادری خود قیام نموده اند و ربع قرن است که یونسکو که مملکت ما هم عضو آن است ، ممالک عضو را موظف
کرده که زبان مادری ملل موجود در
کشور را به رسمیت شناخته و تحصیل
به زبان مادری برای مردم و ملت خود را
فراهم  کند !
الان زبان مادری ما همچنان زبان ممنوعه
است ، همچنان تحصیل به آن قدغن است
حتی اموزش آن نیز ممنوع است .
آخر برادر این کرنش و تشکر به چه خاطر
است ؟
🔸در همین اورمیه چند مدت قبل ، بزرگداشت شاعرمان دده کاتب بود ،
جوانان و کودکان پشت تریبون می رفتند
و متون و اشعار خود را می خواندند .
پیران و پیشکسوتان ما اول شروع به
تعریف و تمجید مقامات می کردند ،
بعضی یادشان می رفت ، برای بزرگداشت
دده کاتب آمده اند و نه مقامات زبان کش
استان و شهرمان !
یاد خاطره ای افتادم و همانجا هم نقل
کردم ، برای شهرداری در ساختن پارک
ساعت و بلوار ورودی شهر،  کارگری می کردم .
پیرمردی بود که نان خالی و خشک را
به آب می زد و می خورد و شکر میکرد .
روزی جعفر کارگر ی دیگر به پیر مرد
حمله کرد که مرد حسابی ، تو کشتی ما را  ، مردم پلو
بوقلمون می خورند و شکر نمی کنند ،
اخر نان خالی با آب چه شکری دارد ؟
نمی دانستم ، بخندم و یا گریه کنم !
این دولتی ها و ارشادی ها مثل اینکه
برگزیده برای رنج ما هستند !
🔸سلیمی نمین دعوت شده از طرف ارشاد مهمان خانه من بود ، اوراق نوید آذربایجان را روی میز دید و برداشت
و نگاهی کرد و گفت :
آقای نظری چطور اجازه داده اند ، شما
نشریه فارسی - روسی در بیاورید ؟
گفتم : روسی چیه این ها تورکی است
گفت : اگر تورکی است ، چرا من تورک
نمی توانم بخوانم ؟
گفتم : برای اینکه شما تورکی بلد نیستید ! اگر بلد بودید ، دعوت نمی شدید !
شمس الواعظین می خندید ، می گفت :
تورکی بلد نیست ، مدیر نشریه تورکی
یول در کیهان بود !
🔸الغرض حرف من این است ، که با این
اوضاع روز به روز اهل علم و مطالعه را
از این مجامع دور می کنیم !
نشریه نوید آذربایجان را به خاطر
چاپ رمان " بولشویک ها هم عاشق
می شوند " تهدید به تعطیلی کردند و
نشریه ناگریز پس از چاپ پنجاه قسمت
آن از نشر آن خودداری کرد .
نقد و انتقاد در قاموس اینها برابر با
دشمن و برانداز است و مردم درست
بر عکس ، مطالب تند انتقادی من از
دولت و دولتیان ده برابر سایر مطالب
خواننده دارد !
🔸مردم برای کنگره داستان سرائی به
محل می آیند ، برای بزرگداشت زبان
مادری و یا دده کاتب ونه برای مدیحه
سرائی برای مسئولینی که کارشان
جلوگیری از علم و ادب منتقد است !
از این آقایان یک نفر تعریف کند ،
نویسنده است ، حتی اگر دانش اموزی
باشد که دو ورق انشا بنویسد !
اما اگر نقد و انتقاد باشد ، و هزاران
مقاله بنویسد و تحقیق و کتاب ، در
هیچ بولتنی نیاید که توطئه سکوت
خود توطئه بزرگی است .
این توطئه می تواند ، موجودیت ما را
خدشه دار کند .
از شما و کلیه کسانی که در انجمن
تحکیه و کنگره داستان نویسی زحمت
کشیده و زحمت می کشند ،  به عنوان
یک شهروند و روزنامه نگار تشکر و
قدردانی می کنم .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴پوتین و پریگوژین ، دو روی یک سکه اند .

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

▪️در ایران شرکت هائی هست که در ظاهر قانونی خصوصی هستند اما در عمل درست وابسته به دولت و یا سازمانی دولتی هستند !
مردم به این ها  شرکت های خصولتی
نام داده اند .
واگنر هم در واقع وابسته ارتش روسیه
است .
هم چنانکه شرکت های خصولتی در اختیار همان وابسته دولتی است و هر
کار غیر قانونی که مثلا شرکت مادر
قادر به انجام آن نیست به فرموده و
دستور دولتی همان خصولتی به نیابت
انجام می دهد .
مثلا وزارت نفت نمی تواند ، عملی غیر
قانونی انجام بدهد به فرموده ،  شرکتی
خصولتی وابسته وزارت نفت همان غلط
را به نیابت انجام می دهد .
یا مثلا ایران ایر نمی تواند ، بلیطی گران
تر از قیمت مصوبه بفروشد ، خصولتی
وابسته به این شرکت دولتی ، به نیابت
و فرموده گرانتر می فروشد .
در اصل این  شرکت های وابسته برای
دور زدن قانون و رابط رانت دهنده و
رانت گیرنده هستند ، حتی گاها رئیس
و آمر هر دو یک نفر است .
▪️بنابر این کلاه گشاد سر کسی می رود که یکی به طرفداری شرکت دولتی و دیگری به طرفداری شرکت خصوصی پیراهن پاره می کنند .
ممکن است بر سر تقسیم غنایم باهم درگیر شوند ولی دیگر دو طرف رودر رو
نیستند ، همان یک طرف است ،
▪️ پوتین و یا پریگوژین در اصل یک نفر هستند .
حتی واگنر را پوتین برای کشتار های  غیر
قانونی در افریقا و آسیا و اروپا افریده و
ایجاد کرده است .
همچنانکه پ. کا .کا را در اصل حافظ
اسد آفریده است برای جنگ با ترکیه و
نه برای ملت کرد .
▪️آمریکا ایجادگرالقاعده به رهبری اسامه بن لادن برای مقابله با ارتش شوروی در افغانستان بود .
درگیری اینها با همدیگر بر سر منافع باد
آورده است و نه ملت و دولت ، پوتین
و پریگوژین دو روی یک سکه هستند
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به جای طنز هفته :

       اگر شاه بودم !

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

🔸اولا -
دستور می دادم که عکس مرا از صفحات
اول کتب درسی بر دارند .
تا پدران و مادران سنتی ، کودکان خود را
مجبور نکنند که عکس شاه را ببوسند !
مادر من وقتی چنین می کرد ، دست خود را روی عکس فرح می گذاشت تا یکوقت
گناه کبیره ای رخ ندهد . حتی مسئولین
رده پائین را مجبور میکردم ، عکس و رسم مرا از کوچه و خیابان جمع بکنند ،
کمترین نتیجه این می شود ، که کودکان
جوان شده و نسل (  زد  ) نتوانند با پاره کردن انها به من اهانت کنند !
و دق دلی خود را سر من در بیاورند !
🔸ثانیا -
به جای انقلاب شاه و مردم ، دستور می دادم که مردان ، دست از سر زنان بر دارند ، و این روش و سنت ارتجاعی و
قرون وسطائی را تعطیل می کردم .
چه روش پدر تاجدارم در قیچی کردن حجاب بانوان و چه با توسری ، روسری را رواج دادن جانشینان وی ، همگی را تعطیل و ممنوع میکردم .
حتی دستور می دادم که به اندازه
تعداد مردان مریض که قادر به کنترل
خود در مقابل جنس زن نیستند ،
دار المجانین بسازند تا این بیماران
روحی تا زمانیکه بهبودی نیافته اند ،
مجانی درمان شوند و دست از سر
زنان بر دارند .
و در نهایت تساوی و برابری زن و مرد
را اعلام میکردم .
🔸ثالثا -
به ملکه و سایر اطرافیان بیعار و بیکار 
مفتخور و لواسان نشین گوشزد میکردم
که ملل ایران را از عرب و تورک و مغول
به صورت فله ای دشمن نسازند ، این
عمل در قوانین بین المللی و جهانی
نوعی جنگ افروزی داخلی  ( جنگ داخلی )  محسوب می شود .
حتی به آنها می فهماندم که اکثریت برای
حفظ اقلیت است ، این رعایت حقوق
شهروندی و نوعی حفظ رعایت حقوق
بشر است که دیگر و پس از این جهان
در صدد رعایت آن است .
🔸تشکیل دادگاه های بین المللی و محاکمه جلاد صربستان ، نقطه شروع آن است !
اگر هم باز حالی نمی شدند ،  کلهم را
طلاق می دادم ، حتی اگر دختر سید
حسن امامی ، امام جمعه تهران بوده
باشد .
حفظ سلطنت از اوجب واجبات و فراتر
از حفظ سوگلی ها و اقوام دور و نزدیک
است .
🔸رابعا -
از اخراج دانشجویان ، گل های سرسبد
جامعه جلوگیری می کردم ، چون اینها
همان کودکان دیروزی هستند که به دستور پدر و مادر عکس مرا می 
بوسیدند ، در ثانی با اخراج این بندگان ،
انها را به سپاه مخالفان برانداز می رانیم
و عقل چنین فرمولی را مردود می داند !

🔸خامسا -
دستور می دادم تمامی  آنهایی  که برای هموطنان و یا برای همسایگان و یا سایر مناطق جهان کُرکُری و هادران پاداران می خوانند ، زیپ دهان شان را ببندند .
حتی انها را به عنوان جنگ طلب های
داخلی و خارجی به محاکم صحرائی
نظامی معرفی می کردم تا به عنوان
دخالت نظامی ها در سیاست دولتی
محاکمه و ممنوع السخن و ممنون النطق
اعلام بکنند .
🔸این هاتاران پاتاران ها دیگر نخ نما شده اند ، بیش از صد سال است که تاریخ معاصر ما شاهد وجود لوطی ها و لات ها و خلاصه اراذل و اوباش بوده و در این صد سال قوه قضائیه مطابق قانون با انها مبارزه کرده اند .
دیگر عربده  آنها جز آب در هاون
کوبیدن نیست  ، از امروز تا یوم الآخر
ممنوع اعلام می کردم .
در ضمن فرافکنی دولت ها را در عدم
انجام وظایف قانونی و انداختن ان
به گردن دولت های قبلی را ممنوع
می کردم .
فرمول خرابه تحویل گرفتم و خرابه
تحویل می دهم را نیمه معکوس میکردم .
خرابه تحویل گرفتی باید آباد تحویل
بدهی !
🔸ولایت ها را در امر تعیین سرنوشت
خود ، خود مختار میکردم ، اگر تهران
کمکی می تواند قَلّ و دَلّ در چند جمله
بگوید، به شرطی که جملات امری نباشد ،
و الا لال مونی بگیرد .
امر میکردم که عرب ها و مغول ها و هله هله مردم هر شهر و دیار حتی بلوچستان و لرستان و خراسان و گیلان و مازندران
و کردستان و آذربایجان  به زبان
مادری خود تحصیل کنند .
دستور می دادم از تغییر اسامی محلی
مناطق کشور خود داری شود .
با تغییر اسامی مناطق جز نفرت محلی ها و بومی ها  ، چیز دیگری عاید
نمی شود .
خشونت و رادیکالیسم ملت را با تعطیل
رادیکالیسم و خشونت دولتی ، حل
میکردم .
🔸اگر من شاه بودم !
آنوقت دیگر مردم قیام نمی کردند ، و
من حالا هم شاه بودم !
جاوید شاه معنی می یافت ، دیگر به
کسی اهانت نمی کردم نه خودم و نه این
ژنرال هائی که چندر غاز می ارزیدند !
به هیچکس هندی الاصل نمی گفتم ، نه
خودم و نه اون وزیر دولت که شندر غاز
هم نمی ارزید !
ای وای بر من اگر چنین میکردم ، حالا هم
شاه بودم ، شاه ایران !
نه کمتر و نه بیشتر !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴زن طالقانی و زن رئیس جمهور

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️شاید یکی دو سالی به انقلاب مانده بود ، کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق دانشگاه تهران ، یک گروه مطالعه
و تحقیق داشت که جنب کتابخانه اسلامی گروه فعالیت می کرد .
تصمیم می گرفتند و پیشنهاد می دادند
اگر تصویب می شد ، به مرحله اجرا در
می آمد .
یک روز پیشنهاد دعوت از طالقانی را
دادند ، پیشنهاد پذیرفته شد ، آدرس
خانه ایشان را بلد بودم ، کروکی و آدرس
خانه ایشان را در خیابان تنکابن را به
آنها دادم .  رفتند و برگشتند آقای طالقانی در خانه نبودند .
پیشنهاد دیگری دادند ، آیا می توانیم از
زن وی دعوت کنیم ؟
-- نه اصلا و ابدا ، خانم های اقایان
روحانیان از جمله آقای طالقانی خانمی
سنتی با چادر و چارقد بوده و تنها
حسن وی زن طالقانی بودن است .
برازنده نیست که انها را در مجامع اجتماعی بر جسته کنیم و بعد دچار
عواقب ناخواسته آن بشویم !
▪️ممکن است ، زنی سوای شوهر و پدر و برادر دارای یک برجستگی باشد و بدون
همسر یک ویژگی داشته باشد مثل
زهرا رهنورد بدون میر حسین موسوی و
یا خانم سیمین دانشور بدون جلال آل احمد ،
زنانی که جز همسری مردی به هر حال
برجسته و خاص هنر دیگری ندارند ،
نمی توانند در مجامع اجتماعی ، دسته
گلی به آب ندهند !
▪️مثلا زنی همسر رئیس جمهور است ،
ممکن است خودش را استاد اساتید
دانشگاه های کشور بنامد ، این قسمت
رانتخواری قضیه است ، خودش از قِبَل
همسر خود وارد دانشگاه شده و از قِبَل
او استاد الاساتید شده ،  فرمایشات
وی در اینکه عرب ها و تورک ها دشمن
ایران هستند ، خزعبلاتی بیش نیست ،
اگر سرزمین های عربی و تورکی را
از قِبَل فرمایشات زن رئیس جمهور دشمن
فرض کنیم  ، آب و نان سرزمین آریائی
ایران بر باد می شود ، می ماند علی و حوض اش !
▪️اگر زن ها نباید مثل مردان درس بخوانند ، بابالی در دانشگاه چه می کنی ؟
هان فهمیدم ! تو درس نمی خوانی ،
درس می دهی !
ما رئیس کلی داشتیم ، که خودش در
دانشگاه مدیریت دولتی برای اخذ لیسانس درس می خواند ( دانشجو )  و هم آنجا
برای سایر دانشجویان دوره لیسانس
درس می داد ! ( استاد )
اینها از عواقب رانت قدرت است .
دنیای امروز ، دنیای علم است ، اگر
د- ن - آ ی خود را به علم بسپاری
تعیین می کنند که چه مقدار تورک و
چه مقدار عرب و چه مقدار حتی مغول
هستی !
تنها اذهان پوسیده قرون وسطائی به
خلوص نژاد خود اعتقاد دارند .
بابالی چنین نژاد خالصی در دنیای
مدرن امروز وجود ندارد !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴ما هم زمانی نسل Z بودیم !

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

🔹اوایل ورود من به دانشکده حقوق ، مواجه با یک جزوه ای شده بودم که
عقل و هوش از سر همه برده بود .
جنگ مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک ،
یکی از بنیانگذاران چریک های فدائی خلق نوشته بود ، بعد ها فهمیدیم مسعود
احمد زاده نوشته است !
در همان اعوان و مدتی کم و بیش از آن ،
جزوه دیگری درامد به نام ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا که امیر پرویز
پویان نوشته بود  !
بعد ها که وارد بطن این متن ها شدیم ،
معلوم شد ، این تئوری ها و نظریه ها
از طرف (رژی دوبره) نوشته شده است که آنهم در اصل تئوری های (ارنستو چگوارا )را فرمت داده  است .
از قضا هم چگوارا در انقلاب های آمریکای لاتین در جاهائی و از جمله
در کوبا پیروز شده بود .
همین جوانان و دانشجویان آن روز را
برای خواندن و جای پای انها گذاشتن
تهییج میکرد و تفاوت های محلی دو منطقه را پوشش می داد .
🔹اگر سازمان چریک های فدائی خلق
روشن و صریح مارکسیسم را برگزیده بود .
سازمان مجاهدین خلق بر اساس همان
نوشته ها اسلامی و حتی توحیدی بود .
اگر فضای روستائی امریکای لاتین موجب
رشد راه مسلحانه بود ، بلافاصله با جزوه
جنگ شهری آن را به شهر های ما تعمیم
می داد .
اقتصاد توحیدی ، مبارزه شهادت گونه
اسلامی و هزار قصه خوانده و نا خوانده ، از ماهی سیاه کوچولو تا گل های نسرین و گل سرخ زمستان و زنبق
های باغ فلان جوان رعنا ، همه و همه
حاوی یک پیام بود ، بین خلق و ضد
خلق دره ای مهیب وجود دارد که تنها
رگبار های چریک قهرمان و جسد های
متعفن دشمنان خلق ان را پر خواهد کرد .
🔹این ندای سراسر لنینی و حتی استالینی وقتی رنگ محلی ما را می گرفت ،
همان فریاد شریعتی بود که از حسینیه
ارشاد بر می خاست :
اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی
بمیر  !
(رزم مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک )
( رد تئوری بقا ) در شکل و شمایل محلی
ما . 
🔹اگر گذرت به سر خیابان ها و یا جلوی
دانشگاه ها می افتاد ، سرسام می گرفتی
از مجاهدین خلق ، چریک های فدائی ،
راه کارگر ، طوفان ، پیکار ، جنبش ملی
نهضت آزادی ، راه ایران ، راه بهشت ،
و هزار راه دیگر از فرقان و ........
همه به شکلی هیستریک ، نهایت کارشان
در کشت و کشتار خلاصه می شد ،
یکی از شهر ها شروع می کرد و به
روستاها می رسید و یکی از روستا آغاز
و به شهرها می رسید .
گروهی جنگ پیشگامان را مصلحت می دید و عده ای جنگ توده ای را پیش
می کشید .
عده ای به اعدام های جمعی معتقد بود و
برخی تک تک را ترجیح می داد .
خلاصه آش همه فن حریفی پخته می شد ، که نهایت آن برادرکشی بود .
🔹جامعه ما نه آن جامعه صنعتی است که طبقه کارگر  حاضر و آماده ای داشته
باشد و نیابت برگردن پیش آهنگان است ،
که ذهنیت کشتار را یدک می کشند .
پیش آهنگان توده مردم نیز ، همان
ذهنیت را دنبال می کنند ، انها به
نیابت از طرف کارگران و این ها از
طرف خداوند تبارک و تعالی !
و جنگ و برادر کشی  آغاز شد ، آنچه
امروز به عنوان فجایع ملی نام برده
می شود ، همان کشتار و برادرکشی
بود که نتیجه تئوری های رد بقا ( پیشواز
مرگ ) و یا نسخه های دینی و محلی
همان تئوری ها بود .
باید به کُشی و الا کشته می شوی !
سرگرد تاج الدینی از زدن خسته شده
بود ، خطاب به ستوان داد زد :
همه را در حیاط جمع کن
و مرا کشان کشان به سر صف مردان
آهنین وطن برد و داد زد :
خوب نگاه اش کنید ، قیافه اش را به
خاطر بسپارید ، هر وقت در خیابان
دیدید ، رگبار کنید ، اگر شما رگبار
نکنید ، او رگبار خواهد کرد .
آنوقت دیگر وقت نمی کنید ، چشم هایتان را ببندید ، حتی چانه تان را
دیگران می بندند، مرده شور ها !
مامورین هم در خشمی جنون آمیز و
هیستریک فرو می رفتند .
همه حاضر بودند ، همه  را با دندان
بجوند .
🔹وقتی به خود آمدم ، بزرگ شدم ،
به قلم آویختم و تئوری بقا را برگزیدم
نه ملت و نه مامور ، هیچکس حق
کشتن ندارد ، نه دولت و نه ملت
حق سرکوب ندارد .مبارزه امری مدنی
است برای تغییر و ضد مبارزه هم باید
امری مدنی و قانونی  باشد !
هیچکس را نباید به خاطر طبقه کارگر
و یا وطن و یا خدا و پیغمبر و یا خاک و
خون و یا هر تئوری دیگر کشتار کرد !
همه چیز برای انسان ( شهروند ) است و
بس !
این حکم جامعه مدنی است .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴آنکه به ما نریده بود
کلاغ کون دریده بود !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار

🔸دوران سخت زندگی را سر می کنیم ،
یا اورمیه و یا آذربایجان و یا ایران .
استاندارش به شکلی و وزیرش به شکلی
دیگر ، از اینها بگذریم که پوسته سخت
سیستم است و پند و اندرز در گوش انها
نمی رود ، همچنانکه میخ آهنین در فولاد
آبدیده !
اما یک کسانی هستند که تا دیروز در
خیابان خد اوند متعال ، بیکاره ای
بیش نبود ، افتاده بودند ، دنبال آدمی
در اورمیه و ...که به ما رای دهید تا
انقراض عالم نوکر بی مواجب شما
حضرات شهروندان می شویم !
ببینید شورای شهر هم که حقوق و موقوق ندارد !
بعد همان گئده و مئده های خیابانی
به مدد شهروندان ، عضو شورا شده اند ،
البته نه عضو اصلی ، شده اند ، عضو
علی البدل شورا ، که دری به تخته خورده
اعضای اصلی به جرمی دستگیر شده اند
و این علی البدل ها به صدرات رسیده اند .
اصل آن بوده ببین فرع چگونه خواهد
بود ؟
🔸آنکه پر از مهر است و در مهر صادق
مقاله می نویسد :
ای امنیت ملی چرا نشسته اید ، در همین
شهر هستند کسانی که به جای ارومیه
اورمیه می نویسند ، بیایید و اعدام کنید !
آنکه تا حد معلمی و دبیری شورا بالا
آمده است وقتی از آذربایجان عکس
می گذارد و مطلب بیشتر عکس اقوام
خود را نصب العین می کند !
انکه به روز و روزی نامه آویخته بود ،
می گوید :
آقا می گویند ، شما از دین برگشتید ؟
وقتی شورائی که حقوق و موقوق ندارد
ولی حق الجلسه دارد که چند برابر
حقوق است ، طبیعی است که اصلی ها
در سرسرای دستگاه عدالت و فرعی ها
در کار کندن چاه  خود و زحمت شهروندان می شوند !
🔸اهالی و شهروندان مانده اند ، که جواب کسانی را بدهند که خود زائیده اند و یا جواب وزیر و استاندار را بدهند که
بر سرشان بدون اراده انها ، آوار شده اند ؟
آیا واقعا این بلایا از طرف خداوند
رحمان نازل می شوند و یا دست پخت
خودمان است ؟
چرا ما باید اسیر دست استانداری باشیم
که اصلا در سرزمین خود ، هنوز رسمیت
ندارد ولی از پول مالیاتی که من می دهم
در هتل پنج ستاره آنا که من خودم به
لحاظ گرانی آن ،نمی توانم یک شب
در آن اتراق کنم ، بلولد و فیلم بازی
کند و بعد آن ، زندگی مردم را چنین
آشفته کند ؟
آیا واقعا اسرائیل در رده های دولتی و
حکومتی ما رخنه کرده است ؟
آیا تمام این بازی ها برای قطع نیروی
مدنی آذربایجان است ؟
آیا دشمن این بازی ها را سر مردم
در می آورد ؟
🔸آهای عضو علی البدل شورای انتخابی
خود شهر وندان !
اگر تعریف از خود نباشد ، من در خیابان
سیروس آن روز شهر به همراه اقای
حسنی و مردم در حال خروش شهر ،
اسم این شهر را که پهلوی به رضائیه
تغییر داده بود ، به همان اسم قدیم و
اصلی برگرداندیم و ان اورمیه بود .
اگر کل دنیا ارمیا - ارومیا - ارومیه
بگویند و بنامند ، اسم شهر ما اورمیه
یا اورمو هست و خواهد بود .
🔸آقای به جای اصلی متهم  و مجرم نشسته ، این شهر و این مملکت ،
سرزمین زیر پای ما است ، ما نه از
دین و مذهب خود و نه از سرزمین خود
تحت هیچ شرایطی و تا زمانی که
زنده هستیم ، نمی گذریم ، هر کس هم
می تواند در سرزمین ما زندگی کند ولی
نباید برای توسعه ارضی و تبدیل ماهیتی
اورمیه عروس آذربایجان نمایشنامه
اجرا کند .
ما برای سرزمین زیر پای خود ، نگهبان
هستیم چه با کمک نیرو های گسیل شده
از مرکز و چه بدون انها ، تاریخ اورمیه
گواه ما است !
🔸ما مردمی هستیم ، ما مردم هستیم ،
بودیم و خواهیم بود !
قار قار کلاغ های دریده ، برای ما نه
ارزشی دارد و نه اهمیتی .
ما اصالت داریم ، تاریخ مان گواه
ما است .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴ایکاش ما هم استاندار داشتیم !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️ما استاندار نداریم ، همچنانکه
مجلس نداریم .
در مجلسی که نمایندگان واقعی مردم از
جمله تورک ها حضور داشته باشند با
حضور یک پیر زن اوزو و اوراسی قریشمش از حال نمی رود و برای یک
عکس خودش را نمی کشد !
ما استاندار نداریم ، اگر ما استانداری
داشتیم که تورک ها را در کنار خود داشت ، استاندار مشکوک و رسمی
نشده یک استان نامعلوم از نظر وضعیت
عراق ، نمی توانست مفروضات ذهنی خود را بر سینه اش زده و درست جلوی
چشمان محو شده میزبان الدرم بلدرم
بگوید !
▪️ اگر ما استاندار داشتیم ،
اول آن نقشه توسعه ارضی را از سینه
استاندار خود خوانده می کند و سپس
با او همدرس و همکلاس می شد .
چون هر دو از مطرودین جامعه خود
هستند .
▪️از وزیر کشور نمی گویم از زمان وزارت محتشمی پور ، این وزارتخانه در خدمت داشناک های ارمنی ، برای شوراندن انها علیه تورک های آذربایجان بوده و پس از سال ها تلاش و خود کشی برای تروریسم و توسعه ارضی ارمنستان
یک نیروی درب و داغون را شاهد هستیم
که علی رغم بر باد دادن سرمایه ایران
الان خود پاشینیان همان نخست وزیری
که با وزیر ایرانی در تهران ، پرچم و
نقشه جعلی و توسعه ارضی ارمنستان
را بر دوش می کشید ، اعلام می کند که
سرزمین های آذربایجان را به رسمیت
می شناسد !
حیف آن زحمات وزیران ایران در تهران
و سرمایه های بر باد رفته بیت المال
ایران !
▪️اینک وزیر ایرانی وزارت کشور ایران
و استانداران با ذهنیت خودش ، که
از نقشه های جعلی ارمنستان طرفی
نبسته الان بدون شرم و حیا ، پرچم و
نقشه توسعه ارضی کسانی را بردوش
گرفته اند که آن نقشه و پرچم را نه
کشور خودش قبول دارد و نه در استان
و منطقه خود مورد قبول عامه است .
همین استاندار هر زمان فرصتی یافته
قوم خود را کشتار نموده است .
▪️در مجامع روشنفکری خود کردها او را
ماشه دست دشمن قوم کرد می دانند .
حالا یا وضع وزیر افتضاح است که
دست آویز دیگری جز آن استاندار
خود خوانده ندارد و یا فشار خارجی
وضع وزیر ما را به حد ی رسانده که به
هر تخته پاره ای آویزان می شود .
آن نقشه نقش بسته بر سینه استاندار
خارجوی دو دلیل عمده دارد ، تهدیدی
برای دولت مرکزی عراق ، که ببین چه
نوکران دست بسته ای دارم و تهدیدی
علیه ما تورک ها که ببینید ، چه دولت و
وزیر فشلی دارید !
جلوی چشم شما ، نقشه شهرتان را
بر سینه زده و جلوی نه تنها استاندار ،
جلوی وزیر کشورتان سینه سپر کرده ام ،
اگر می توانند ، فقط جیک بزنند !
خدا شاهد است ، اگر من اطلاعی از
این رذالت داشتم ، اولا هر طور شده
در آن جلسه خائنانه حاضر می شدم
و تا آن نقشه شوم و جعلی را از
سینه آن استاندار اجنبی نمی کندم ،
راحت نمی نشستم !
▪️حتم بدانید که اگر ما هم استاندار داشتیم ، چنین می کرد !
ما مجلس نداریم و الا به همین علت
این وزیر کوچک را استیضاح میکرد .
ما استاندار نداریم ،
ایکاش ما هم نماینده و مجلس داشتیم .
ایکاش ما هم استاندار داشتیم
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به ما زبان فارسی یاد ندادند !

✍عیسی نظری    روزنامه نگار

🔸گاها چنین برداشت می شود که گویا به ما زبان فارسی اموخته اند !
و بعد شروع به یاد دادن علم و تحصیل
به آن زبان نموده اند .
این روش در تمام دنیا مرسوم است ،
شما به هر کشوری بروید ، اول به زبان
آن کشور آشنا می شوید و بعد آموزش
زبان آن کشور ، شروع به تحصیل می کنید !
ما را در هفت سالگی وارد کلاس اول
می کنند و با زبانی که ما آن را نمی دانیم
شروع به دادن درس و مشق و خواندن و نوشتن و تحصیل علم می کنند .
چون یاد گیری به خصوص در روستا ها
با زبان نا آشنا و غیر زبان مادری سخت
و گاها ناممکن است ، معلم ها چاره کار را
در کتک زدن و شکنجه می یابند !
در این اوضاع اندک پوست کلفت ها
دوام می آورند و بسیاری از مدرسه فراری
و معمولا بی سواد بار می آیند .
🔸ظریفی می گفت : کلاس حساب بود ، به اصطلاح ریاضی ،
معلم محصلی را صدا زد و گفت :
از یک بشمار تا پنج
شمرد ، نوبت من بود ، گفت :
تو هم از پنج شروع کن !
شروع کردم ، شش - هف -هش
معلم عصبانی شد ، با چوبی که در دست
داشت به هر دستم ده ضربه شلاق زد !
گفت : احمق نباید بگوئی ، هف و هش
بگو هفت - هشت
عجب من ت را نگفته ام ، معلم داد زد :
از هفت شروع کن
شروع کردم :
هفت ، هشت ، نهت ، دهت
معلم کفری تر شد ، به هر دستم ده ضربه
چوب دیگر زد و داد زد :
احمق نگو ، نهت ، دهت ،بگو نه - ده
می گفت :
تا ماه ها فکر می کردم علت آفرینش
حرف ت از طرف خدا فقط و فقط
چوب زدن به دست های من بوده است .
اگر ت می گفتم چوب می خوردم که نباید بگویم و اگر نمی گفتم ، چوب
می خوردم که باید بگویم !
آموزش و پرورش برای ما یک چنین
باغ وحشی بود .
برای ما زبان فارسی یاد نمی دادند ،
با زبان فارسی که ما نمی دانستیم ،
برای ما علم و دروس مختلف یاد
می دادند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…
Subscribe to a channel