navidazerbaijan | Unsorted

Telegram-канал navidazerbaijan - نوید آذربایجان

527

کانال رسمی نشریه ترکی-فارسی نوید آذربایجان ارتباط با ادمین tabrizimehrdad@

Subscribe to a channel

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات  ( ۲۶۴ )

آره آره من انتظامی هستم !

🖌عیسی نظری     روزنامه نگار

🔸شاید هم گفته بودم ، من دهه پنجاه هم کار می کردم و هم درس می خواندم .
انباری در کاروانسرای بزرگ کرمی اجاره
کرده بودم و پشم و پوست جمع می کردم .
بغل انباری من دونفر شریکی یک انباری
گرفته بودند و خرید و فروش عسل میکردند .
یکی دائی پسرعمویم بود ( نقی نوری ) و دیگری هاشمی نامی ، کار ما زیاد موافق
هم نبود ، من با گرد وخاک پشم سرو کله
می زدم ، آنها با گرده گل و فلان ....

ده سال بعد من رئیس دادگاه بودم و
خبری از همکاران سابق کاروانسرا  نداشتم .
روزی همان هاشمی نام به دادگاه آمد ،
ترسیده بود ، سلام کرد و گفت :
نمی دانم یادت هست یا نه ؟
من اکبر هاشمی هستم ، هنوز هم از
عسل های ما بوی پشم و پوست می آید .
منهم خنده ام گرفت ، گفتم :
زیاد هم بی ربط نبوده ، عسلی که طعم
کدو و سیب زمینی بدهد ، اسانس اش
هم گرد پشم باشد !
گفت : من چطور می توانم اسم خودم و شرکت ام و نام فامیل خود را عوض کنم ؟
باز خندیدم و پرسیدم :
لابد وضع ات خوب شده ، دیگر انها را
نمی پسندی ؟
گفت : من نمی پسندم ؟ اکبر هاشمی و
برادران برند من است ، تو ازآن کاروانسرا
رفتی و درس خواندی ، آمدی اینجا ،منهم
از آنجا با زحمت خودم شرکت و کارخانه
زدم و حالا اینجا هستم !
تعجب کردم ، گفتم :
🔸مثل اینکه دل ات پر است ، موضوع چیه ؟
-- یکی از ادارات شما ، مرا احضار کرده
و تکلیف کرده که اسم خودم و کارخانه و
شرکت خود را تغییر بدهم ، گویا با اکبر
هاشمی رفسنجانی و برادران تشابه دارد و ممکن است ، مردم مرا با او و یا او را
با من اشتباه بگیرند و سوء تفاهم شود که هاشمی رفسنجانی در اورمیه کارخانه دارد !
باهم پیش رئیس دادگستری رفتیم ، معلوم شد ، مسئول آن اداره سرخود و بدون دستور قضائی چنین اقدامی کرده
است .
قضیه فیصله یافت ، بعد مدتی ، باهم
همسایه شدیم و حتی برای نمایشگاه
شرینیجات دوسلدروف به آلمان رفتیم
در فرودگاه فرانکفورت نشسته بودیم ،
از هر دری سخنی بود ، گویا زودتر از
موعد به فرودگاه رفته بودیم .
هاشمی به نقطه ای خیره شده بود ،
با تعجب گفت :
اینکه روبروی ما است ! انتظامی نیست ؟
تا من جواب بدهم ، انتظامی گفت :
آره آره  !  من انتظامی هستم !
پیش انتظامی رفتیم ، روبوسی کردیم
و من اولین فیلمی که از او دیدم ، یادم
امد ، گفتم :
استاد ما زود آمدیم ، به نظرم شما هم
زود آمدید ، جائی پیدا کنیم و شما همان
رقصی را که با نصیریان کردید ، تکرار
کنید .
گفت :
آن موقع جوان بودم ، پیر شده ام ، مگر
شما جوانان دهه پنجاه گذاشتید که رقصی بماند !
🔸هاشمی که همدرد پیدا کرده بود ، گفت :
دل و دماغ ات گرم ، حتی می خواستند
اسم و رسم ما را هم حذف کنند !
آنروز در فرودگاه فرانکفورت ما نرقصیدیم ولی لذت صد رقص بردیم .
یک نیمه روز فقط نشاط بود و خنده !
دیروز که صحنه رقص انتظامی با نصیریان را دیدم ، یاد خاطره آن روز
افتادم .

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴زمانه پست مدرن و تفکرات پیش مدرن

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

▪️همواره گفته ام ما از جهان پست مدرن از نظر ابزاری زیاد عقب مانده نیستیم ،
ما فکر عقب مانده ای داریم .
من خواهری دارم که وقتی آخوندی ، رئیس جمهوری به خارج می رود ، کلاه اش را  هوا می اندازد و دلیل می آورد که
بگذار بروند و ببینند که دنیا چه خبر است !
امروز می بینم ، روسای ما چه خارج بروند و چه نروند ، فرقی ندارند ، چون برای دیدن ،چشم کفایت نمی کند ، ذهن وذهنیت باید بتواند ببیند ، با تفکرات پیش مدرن نمی توان دنیای پست مدرن را دید و فهمید !
▪️در ناف اروپا مرکز دانشگاهی سوئد ،
برایتان یک مکالمه خودم با استاد دانشگاه را یاد آوری می کنم .
-- آقای نظری برای تشکیل این جلسه
زحمت زیادی کشیدم و در هر شهری در
اروپا خواستید می توانم این جلسات را
تشکیل بدهم ، من با تمام شهرداری ها
روابط ام خوب است و شما به لحاظ
سردبیری نشریه ای  در ایران این استحقاق را کسب کرده اید !
-- خواهش می کنم ، لازم نیست شما
برای شهر های دیگر زحمت بکشید ، مردم آن شهر ها یعنی آذربایجانیهای مقیم شهرها باید آستین بالا بزنند .
--هیچ زحمتی نیست ، برای من افتخار
است .فقط خواهشی از شما دارم در
سخنرانی خود از من نام ببرید !
--برای تشکر از زحمات ؟
-- نه ، بفرمائید ، برای ریاست جمهوری
من از چهرگانی بیشتر استحقاق و صلاحیت دارم !
-- برای ریاست جمهوری کجا ؟
-- خوب آذربایجان جنوبی !
-- من هفته قبل از ایران خارج شدم ، راست اش از اخبار هم بی خبر ، اتفاقی
در ایران افتاده ؟ 
-- نه اتفاق خاصی نیافتاده !
-- یعنی فروپاشی خدای نکرده ؟
-- نه وضعیت همان سان است که وقتی
شما بودید
-- خوب عمو پس اصل موضوع منتفی
است ، چه ریاست جمهوری ؟
دختر مجاهد در ناف پاریس ، ظاهر می شود و می گوید :
در ناف پاریس هتل گرفتی و آبجو می خوری و کیف می کنی ، ما هم جان خود را فدا می کنیم الان یک فرانک کمک بخواهیم ، دریغ می کنی ؟
می گویم آبجی !
چه درمسافرخانه های  کوچه پس کوچه های توپخانه تهران و چه در هتل های کوچه پس کوچه های میدان برج ایفل پاریس ،
آبجی جان !
باید صبر کنی اول سوبارو می شوی بعد
مینی بوس بعد اتوبوس ،  وقتی شدی
حوکومت قادینی !
می آی سر بازجوئی کی در پاریس آبجو
خورده و کی .....
همین دیروز عیسی بئیلی نامی می گوید :
من در گوناز کار می کنم هزار دلار می گیرم ، اگر در رادیو فردا کار میکردم ،
هشت هزار دلار می گرفتم !
حالا یک معلم جغرافیا پیدا کن تا فرق
گوناز با صدای آمریکا را به این بنده خدا
بفهماند !
▪️ما در تفکر عقب مانده ایم حتی اگر
در ناف پاریس و استانبول  و یا سوئد و دانمارک و حتی لندن و واشنگتن باشیم !
دوستان گله می کنند ، یک لر پیام فرستاده که به من در فلان کانال فحش
داده اند ، دوست تبریزی پیا م فرستاده
که اهانت و فحاشی در فضای مجازی
بیداد می کند .
ما روشنفکران مان ، بزرگانمان عقب مانده فکری هستند
ماهی از سر گنده گردد نی زدم
از مردم عادی کوچه و بازار چه انتظاری
داریم ؟
▪️وقتی کله گنده های خارج نشین ، دم به دم ناسزا می گویند انهم در تلویزیون و
رادیو وقتی دم به دم انگ اطلاعاتی و
خائن و ساتقین مثل نقل و نبات سریز
می شود !
انهم به نام میلیتچی !
در جنگ طبقاتی معمولا تضاد های سرمایه و کمونیسم آنتاگونیستی است و
فحش ممکن است از باب تساهل باب
شود ! در مبارزه ملی گرایانه چه مبارز و
چه پاسدار و بسیج و اطلاعات و مامور و
غیر مامور ، چه قاضی و چه کارمند ، چه
معلم و چه استاد و حتی چه وکیل و چه
وزیر و چه غیر وکیل همه در یک طرف
قرار دارند !
هله هله بگذر از این ماجرا ، مبارزین به
همدیگر فحش می دهند !
از این حفره زندان به آن حفره زندان
تف می اندازد ، تف سر بالا !
▪️در این مدت یک اعتراض بجا از (آنا تومروس) خواندم (مگر مملکت چقدر نیروی اطلاعاتی دارد که تمام فعالین
و مبارزین اطلاعاتی باشند ؟)
آخر چند نفر بلدند که مملکت را چطوری می فروشند ؟
کیلوئی یا متری ؟
آخر چند نفر می دانند که آدم را چگونه
می فروشند ، دونه ای یا فله ای؟
که اینهمه ساتقین داشته باشیم !
در زمانه پست مدرن آدم فروشی دیگر
بی معنی است ، اصولا هیچ امری از
هیچکس مخفی نیست ، نمی تواند مخفیکاری موردی داشته باشد .
یا می نویسی و یا می گوئی ، انهم در
اختیار همه است !
چقدر خنده ام می گیرد و می خندم ،
وقتی دوستی می گوید :
نمی توانم در تلفن بگویم ، باید به خودت
بگویم .
در هیچ شرایطی نمی توانی چنین کنی ،
تلفن های همراه چنین اجازه ای به کسی
نمی دهند ! بر فرض محال تلفن اجازه داد دوربین ها چنین اجازه ای نمی دهند .
می گویم :
عزیز دل اگر نمی خواهی ماموری حرف
تو را بشنود ، به منهم نگو ! چون من
بین خود و مامور تضادی ندارم من خودم
سی سال مامور بودم !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴دربه در دنبال رونالدو !

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

▪️سال ها پیش در نوید آذربایجان مقاله ای نوشتم با عنوان ( بی ریشه بودن بر باد بودن است .
استقبال ملت آذربایجان از آن مطلب ،
موجب شده بود که مطلب مذکور در
کانال تلگرامی نیز نشر شود .
مطلب چنین آغاز می شد ، شازده کوچولو
از گل پرسید :
آدم ها کجا هستند ؟
گل جواب داد :
باد انها را به این طرف و آن طرف می برد ، این بی ریشه بودن ، اون ها را حسابی به درد سر انداخته است !
این بیان انتوان سنت اگزوپری بود .
دیروز  در تهران بزرگ ، پایتخت ایران
همیشه فارس ، ملت تهران دیوانه وار
دنبال دنبال رونالدو له له می زد و این
درست هم زمان با بازی دو تیم دو کشور
تازه به هم رسیده بود که بدون تماشاگر
به انجام رسید !
عنوان آن مقاله ( بی ریشه بودن بر باد
بودن است ! )
اگر در کانال نوید آذربایجان سرچ کنید ،
می توانید ببینید .
▪️راستی تضاد این واقعه اگر کنکاش شود ،تضاد این ملت و دولت نیز آشکار می شود .
تمامی طرح های دولت همیشه فارس و
مرکزگرا ، قبل از اینکه به پیرامون
برسد ، در همان مرکز تهران پایتخت
دولت های قدر قدرت ، بر باد می شود ،
عاقلانه این بود که انها که در به در
دنبال رونالدو له له می زدند ، در
داخل ورزشگاه مسابقه را می دیدند تا
هم شور و شوقی به مسابقه می دادند ،
و هم له له انها به دنبال اتوبوس رونالدو
اینچنین توهین آمیز به نمایش در نمی امد .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات  ( ۲۶۳ )

غفاری تندیس شورش علیه ژاندارم -
خان - اخوند درباری

🖌عیسی نظری    روزنامه نگار - حقوقدان

🔸سال ۱۳۵۸ بود ، من دبیر سرویس مقالات روزنامه کیهان بودم . برای مصاحبه ایبه مجلس خبرگان رفته بودم ،  وقتی به کیهان برگشتم اول ورودی نگهبان کیهان جلویم را گرفت و گفت :
آقای نظری ، دوتا از روحانیان برای دیدن
شما امده بودند ، هادی غفاری و صادق
خلخالی !
پرسیدم : نگفتند چکار داشتند ؟
بلافاصله گفت :
چرا ، پرسیدم ، گفتند ؛ برای تشکر
آمدیم منهم گفتم ،  نظری صبح آمده و
با جلال رفیع به مجلس خبرگان رفته اند .
گفتم : تشکر برای چی ؟
گفتند ، برای مقاله غفاری تندیس شورش
علیه ژاندارم - خان - آخوند درباری  !
به فکر فرو رفتم ، چه دسته گلی به
آب داده ام که دو تا از تند رو های انقلاب
برای تشکر از من امده اند !
به تحریریه رفتم ، آرشیو چند روز را
دیدم ، اوف ، عکسی از آیه الله غفاری
با ان شماره امنیتی در گردن به شماره
۱۰۹۰۴۵انتشار یافته بود و من آن مطلب
را نوشته بودم .
مقاله را خواندم ،
🔸ما به عنوان انقلابی ها بعضا دروغ هم می نوشتیم ، دروغ ثواب، 
دروغ مقدس ، چه می دانم اگر علیه
ساواک بود یا علیه شاه ، مثلا می نوشتیم ( رکس آبادان را - مسجد کرمان را - کتاب قران را شاه به آتش کشید )
، من الان هم
نمی دانم ، اتش سوزی رکس آبادان چه بود ؟ عمدی بود یا سهل انگاری ؟ از طرف
ساواک بود یا انقلابی ها ؟ در مورد غفاری
هم من شنیده بودم ، الان هم نمی دانم
که واقعا مغزش را با دریل سوراخ
کرده بودند یا نه دروغ بود ؟
خدا از سر تقصیرات ما بگذرد .
البته اینگونه قضایا دو طرفه بود ،
ما علیه انها دروغ می گفتیم ، و انها
هم علیه ما ، دوست هایمان را که می کشتند ، بغل هریک از جنازه ها یک روولور می کاشتند ، زیر بالش جنازه
هر دختری یک قوطی قرص ضد حاملگی
قرار می دادند .
🔸در جامعه یکی فرشته ، دیگری شیطان
نداریم . یکی خادم ، دیگری خائن نداریم ،
همه به شکلی همسان و همانند بین
ایندو در نوسان هستند ، از این دست
بدهی با دست دیگر می گیری .
بین عشق و نفرت یک نقطه وجود دارد .
مرز نبوغ و دیوانگی چسبیده بهم است .
ما فکر می کردیم اگر زندانیان سیاسی
زندانبان بشوند ، زندانی راحت و آسوده
می شود ، نگو بدترین زندانبان آفریده
می شود . فکر می کردیم اگر تواب
بازجو شود ، رحمت توابی ، فصلی نوین
در بازجوئی خواهد گشود .
🔸دوستی را در جلوی دانشگاه تهران دیدم ، تازه از زندان آزاد شده بود ، از زندانیان سیاسی سابق بود .
برای اینکه سر صحبت را باز کنم ، گفتم :
راستی تو زندانی دو رژیم بوده ای ،
طاغوتی و یاقوتی ، راستی سرهنگ ها و
یا بازجو های کدامیک بهتر تر می زدند ؟
لبخندی زد و گفت :
یا مسیح برو خدا را شکر کن ، که گیر
توّاب ها نیافتادی که کتک سرهنگ ها و بازجو ها ی دو رژیم ، مثل نوازش مادرانه بنظر می رسد !
یک روزی در جلسه فعالین مدنی ، یک نفر
گفت : چه کنیم که کتک زدن متهم تمام بشود !
گفتم : از ساده اش شروع کنیم ، تلاش
کنیم معلم های ابتدائی ، دانش اموزان را
کتک نزنند !
روش های غلط ، فرمول های غلط بار می آورد ،
فرمول های غلط ، نتایج غلط می پرورد ،
برای همین روز به روز بدتر می شود !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴یک مسئله اجتماعی و مدنی !

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

▪️اعلام نظر و صرف طرح اندیشه ، جرم
نیست و تنها جواب آن اعلام نظر در
مقابل آن است .
خدشه به این امر مدنی و مشروط کردن آن  از هر طرف که باشد ، امری ضد اجتماعی ، ارتجاعی و مستبدانه است ،
چه از طرف حاکمیت و چه اپوزیسیون
داخل و یا خارج !
اعلام نظر اگر در مقابل عمل و یا نوشته
دیگری باشد ، در جهان فکر و اندیشه
نقد و انتقاد نام دارد .
نقد و انتقاد هم شرط بردار نیست ،
چرا ایراد مرا گفتی؟ چرا از من انتقاد
کردی ، انتقاد باید سازنده باشد ، نباید
تخریب بکند !
چهار برادر عزیز و خارج نشین !
شما عملی انجام دادید ، من به آن عمل
و اقدام شما نقد انجام دادم .
شفاف و نوشته شده در تاریخ نهم
شهریور !
یعنی پنج روز پس از  روز راهپیمائی حضرات .
▪️در جهان نوشتاری محل و اعلام محل
تخریب محسوب نمی شود .
به کسی که در روستا زندگی می کند ،
روستا نشین می گوییم  .
به کسانی که به هر دلیل خارج از مرزهای
ایران زندگی بکنند ، خارج نشین به داخل
مرز داخل نشین و ....
من انتقاد ژورنالیستی کارم
است ، شما چگونه از یک نقد و انتقاد
ساده چنین بر آشفته شدید که
از آن به تخریب مبارزه شما و کنه قضیه
که گویا من از طرف رژیم ماموریت یافته ام که شما را خراب بکنم و هله برنامه
شما را بخواهم شکست بدهم ؟
نوشته من در نهم شهریور در سایت و کانال تلگرامی نوید آذربایجان تحت نام
( احتمالات و اتصالات در پنج شهریور )
موجود است ، بخوانید و دوباره گفته ها
و نوشته های خودتان را مقایسه کنید ‌.
▪️یعنی شما فکر می کنید ، که در میان
حالا از بیست تا پنجاه میلیون تورک
آذربایجانی حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که مخالف نظر شما ، نظر بدهد ؟
شما اعلام راه پیمائی کردید ، حتی سه نفر هم در کل شهر های آذربایجان به
ندای شما لبیک نگفتند ،پس از چند روز
منهم نظر خودم را گفتم که این گونه
عمل از دور ، لنگ اش کن گفتن ، درست
نیست ! حالا یا غلط و یا درست ! 
ملت آذربایجان هم اعلامیه شما را می خوانند و هم مقاله مرا ، قضاوت با انها .
شما در روز روشن بدتر از رادیکال های
جمهوری اسلامی تهمت می زنید ،
من هرگز نگفته ام که خارج نشین ها
ایرانی نیستند و یا حق عمل و اقدامی
ندارند !
من هرگز نمی گویم که هموطنان من
با سلطنت طلب و یا مجاهدین همکار ی
می کنند .
▪️اگر روزی خدای نکرده دیدم که با مجاهدین و یا پهلوی ها و یا داشناک ها
و یا تروریسم کردی و یا عرب و بلوچ
همکاری می کنند ، طی مقاله ای دیگر
نظر خودم را فقط اعلام می کنم !
برادر جان !
اگر تمام کسانی که با شما چهار نفر هم رای و هم نظر نیستند ، طرف جمهوری اسلامی هستند ، این معادله به ضرر شما
تمام می شود ، این همان شعار چریکی
و تروریستی آنکه از ما نیست ، بر ما و
دشمن ما است .
در ثانی استفاده شما از تئوری های
مبارزه مثلا هزینه مبارزه ، برادر م
سر و ته است .
بریدن هزینه همواره برای خود انسان
است و نه به دیگری !
▪️کسی که در واشنگتن و یا استانبول
بنشیند و برای خیابان های آذربایجان
طراحی کند ، چه هزینه ای می پردازد ؟
هزینه را کسی پرداخت می کند که مقابل
مسلسل جان خود را قرار می دهد !
جمع بشویم شما بروید جبهه ، دیگر
هزینه ندارد !
من کارم نقد است ، تا کنون
از ده ها استاندار و امام جمعه و سردار
انهم زمانی که در قدرت هستند ، انتقاد
کرده ام ! همین عوامل جمهوری اسلامی
اندازه شما ، واکنش منفی نشان نداده اند
فقط تند رو های انها ، آن نقد ها را به دم
خارج کشور بسته اند ، درست مثل شما
که یک نقد ساده را که حرف تمام مردم
آذربایجان بود ( نشان به ان نشان که
یک نفر به راهپیمائی پیشنهادی شما
نپیوست ) فوری به جمهوری اسلامی و
اطلاعات آن بستید !
▪️آقا جان من ، خارج نشین های کشور های دمکراسی ،  هر کس در نفس خود یک نظر دارد و می تواند ، آن نظر را طرح
کند و هر کس حق دارد از طرح نظر ها
و اعمال انجام شده ، نقد و انتقاد کند ،
چه اعلی حضرت همایونی و چه سردار
بزرگ ملی و چه چهار تشکیلات خارج
از کشور باشد . اعلام نظر آزاد است و
جرم نیست !
فقط شما هنوز به قدرت نرسیده ، شروع
به مشروط کردن اوامر مدنی می کنید !
من اگر جای شما بودم و
حتما از نقد شما و در اصل من ، حتما
می بایست نام می بردید باید می گفتید
بعضی از هموطنان داخل نشین ، نظر
ما را قبول نکرده اند ، به هر حال بابی
باز شده برای بحث و گفتگو بین خارج و داخل که همین نیز مغتنم است .
برای من مهم نیست ، چه کسی زندان
رفته و یا نرفته ، کتک خورده و یا نخورده ، خارج است یا داخل ، امروز
به آذربایجان  امده یا از دیروز بوده ؛
هرکس به نفع ملت آذربایجان قدمی
بردارد ، دوست ما است و تاج سر ما ،
چه مامور باشد و چه غیر مامور !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴وحدت اسم رمز فاشیسم است !

🖌عیسی نظری    روزنامه نگار - حقوقدان

▫️اخیرا فضای مجازی پر است از اینکه چرا یکی نیستیم ، چرا وحدت نداریم ؟
حتی یکی از دوستان ویدئوئی نشر داده
که چه خوب بود ، آن زمان که همگی یکی
بودیم و در کنار هم فعالیت می کردیم !
ولی الان  ! افسوس .
روزی از ایالت رد می شدم و عازم عدالتخانه بودم ، دختر خبرنگاری از
رادیو و تلویزیون جلویم را گرفت و پرسید :
نظرتان در مورد وحدت چیست ؟
گفتم : وحدت چی ؟
گفت : وحدت دیگه ! یکی بودن ، یکی شدن !
گفتم : وحدت اسم رمز فاشیست ها ست ، خواست قلدر ها برای به کرسی
نشاندن حرف شان ، چرا از تکثر و ازدیاد
می ترسید  ؟ چون در آن صورت هر کس می تواند حرفی بزند ، نظری بگوید ،
و این خطرناک است .
اصلا بیائید ببینیم ، وحدت را برای چه
می خواهیم .
▫️رادیو و تلویزیون ها چه دولتی ایران و چه مخالفان خارج نشین انها ، رادیو و تلویزیون دولتی ما ، وحدت را در تبلیغ
و نشر یک نوع از برداشت خود در تمام
مسائل و وقایع می داند !
نظر مقابل و حتی هم سوی دیگری را
بر نمی تابد و همین را وحدت نام می نهد !
این یعنی زورگوئی به ملت و خفه کردن
سایر اندیشه ها ، در تلویزیون های
مخالف این دولت و رژیم ، هم ،  همین
استدلال لانه کرده است . رادیو و تلویزیون های به اصطلاح پخش تورکی
هم باز همین استدلال است .
برای همین کلیشه ای و فاقد برد است ،
دو تا مثلا تلویزیون تورکی از بس یک
حرف را تکرار می کنند ، خودشان هم
متوجه تکراری و کلیشه ای آن هستند که
مجبور می شوند ، سریال های کهنه شده  کشور ترکیه را برای چندمین بار رله و پخش کنند .
درست کاری که تلویزیون  ایران با سریال های چین و ژاپن و کره ای چنین می کند .
▫️اینها تاوان همان ترس از تکثر و گونه گونی اندیشه ها ست .
هله هله ، اگر مخالف نظر تو هم نظری
و فکری بیان کند که دیگر واویلا است
در یک لحظه تبدیل به دشمن خونی
می شود ، حتی اگر دوست قدیمی و
جانجانی تو باشد .
حالا اگر اندیشه ای باشد و مخالف خوان
خودت را دشمن بدانی ، حرفی !
میداند که مجلس بنیانگذار تمام بدبختی
ملت است ، تمام مالیات ها ، جریمه ها
مجازات ها از سایه  سر  همین مجلس به
سرمان آوار می شود ، آقای نماینده اول
قانون تغییر کاربری باغات را تصویب
می کند و بعد راه می افتد ، اداره به
اداره که ویلا ها را تخریب نکنید !
خوب قانون را مصوب نمی کردی !
حالا برای این چنین مجلسی تو به
منظور نظر دوست خودت تبلیغ نکنی ،
دشمن خونین تو می شود ، تو چرا به
کاندیدای من تبلیغ نکردی و به یک نفر
دیگر گفتی رای بدهند ؟
خوب برادر ، ناراحت نشو ، کاندید من که رای نیاورد و کاندید تو پیروز شد !
اگر رای نمی اورد چی ؟
- خوب حالا که رای آورده !
- تو وحدت را به هم زدی ، خائن !
این وحدت همان یک ملت یک پرچم
یک دولت است .
انگار مثلا دو ملت و یا دو پرچم باشد ،
آسمان به زمین می آید .
یک پرچم دارد ، پنجاه دولت ، آسمان هم به زمین نیامده است !
▫️زورگوئی که می بیند ، حرف اش استدلال ندارد ، به وحدت می آویزد .
مجتهدی که بداند ، حرف وی مشتری
ندارد به وحدت آویزان می شود .
وحدت را به هم نزنید ، یعنی خفه خون
بگیرید ! حرف نزنید ، نظرتان را نگوئید .
حتی انتقاد نکنید !
اینها تماما تفکرات پیشامدرن هستند ،
گفتن نظر ممنوع است ، اگر هم انتقادی
دارید ، از من تعریف کنید تا انتقاد سازنده باشد ، تا وحدت خدشه دار
نشود .
یک تاریخ مملو از فرمان وحدت برای
تداوم استبداد است !
یک سرزمین مملو از فرامین وحدت
است برای سرکوب هویت ملل موجود
در آن !
یک فرمان است که در سرتاسر  منطقه ،
برای انکار حقوق ملی مردم ، برای
انکار موجودیت ملل با عنوان وحدت
می درخشد !
تا حالا دیده اید که یک فیلسوف یک
اندیشمند یک جامعه شناس ، یک روان
شناس ، پس از ابراز اندیشه و نظر خود
اعلام کند که هر کس مخالف اندیشه
من نظر بدهد ، وحدت را به هم زده است ؟
▫️فقط سیاست بازان و دغل کاران نون
این وحدت را می خورند !
قدرت طلبان بی قدرت ، لیدر های بدون
انتخابات ، صادر کنندگان اوامر جنگ و نابودی ! اگر از صلح بگوئی ، وحدت را
خدشه دار کردی ، اگر اوامر جنگ طلبی
نازی ها را اجرا نکنی ، وحدت را به هم
زدی !
هله هله اگر حرف تشکیلات های تک نفره
را اجرا نکردی ، خائن به وحدت ملی
هستی !
وحدت این است ، چهار نفر خودشان
نمی توانند ، بین خود وحدت و توازن
اجرا کنند ، اگر یک نفر دیگر انها و اوامر
انها را اطاعت نکنند ، وحدت را شکسته اند .
وحدت یک پوشش فریب برای اجرای
اوامر فاشیسم ، برای اجرای فرمایشات
بی سوادان و جاهلان است .
یک دانا و عاقل ،  یک اندیشمند ویا
هنرمند در پی مطیع کردن دیگران
نیست .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴مبارزه ای تن به تن

🖌عیسی نظری    روزنامه نگار - حقوقدان

🔸نمیدانم در جائی خوانده و یا شنیده ام ثروت و قدرت همواره در جهان در سیطره یک در صد جمعیت دنیای ما
است .
این یک درصد ثروت و قدرت چهار در صد جمعیت  جهان را به عنوان پروپاگاندا و یا مشاور و کارگزار خود در اختیار دارد .
مجموع این پروژه برای اعمال تسلط
خود چه از نظر اقتصادی و چه سیاسی
پنج درصد هر جمعیتی هست .
مجموع الیت و یا به اصطلاح روشنفکران
جامعه ( هر جامعه ای ) پنج در صد آن
جامعه و یا جمعیت است .
🔸جنگ و رزم دو قطب متضاد ، پنج درصد علیه پنج درصد اخیر می باشد .
نود در صد بقیه مردم جزو این دو پنج
در صد نیست .
جنگ و رزم پنج درصد محکوم و مستضعف و آگاه به مسئله با پنج درصد
حاکمیت جهانی ، امری همواره و همیشگی است از هابیل و قابیل فرزندان
آدم شروع و تا به امروز خدا ، امتداد
یافته است .
در موارد و گاها در مواضعی این پنج
در صد ها می توانند ، سطح توسعه و
تسلط خود را به ده درصد ارتقا بدهند
گرچه استثنا ولی قاعده را برهم می زند
فقط این ده در صد است که می تواند
کفه ترازو را پائین بیاورد .
حالا اسم اش هر چه باشد ، گاها انقلاب
بعضا تغییر ، برخی موارد عقب نشینی
قدرت و یا کودتا و.....هر اسمی که داشته
باشد !
🔸پس تمامی درگیری ها بین پنج درصد اول با پنج درصد دوم است .
اینهم تام و تمام نیست ، یعنی کلیت
پنج در صد ها ممکن است در نهایت کار
درگیر شوند !
پنج در صد اول همواره ثابت است ،
یک درصد قدرت و ثروت توان شارژ
چهار در صد را همواره دارا است .
اما پنج درصد دوم بسیار ناز نازی و
منیاتوری است ، یک ذره اگر عطسه ات
بلند باشد ، یک چهارم پنج در صد دوم
قهر می کند !
یک چهارم دیگرش اگر احساس کند که
مثل اینکه در این جمع لیدر و رهبر
خطاب نمی شود ، بد تر از آن پنج درصد
اول ، کینه ای می شود .
🔸اگر او را استاد خطاب نکنی ، دشمن ات می شود .
در داخل زندان یک درصد هم گروه و تیم
و دسته بندی بوجود می آورد .
در کشورهای آزاد و دمکراسی چهار نفرشان نمی تواند ، یک حزب درست
کند ، چهار حزب ایجاد می کنند ،
نفری یک حزب ، در کشور های استبدادی
هم که حزب ممنوع است ، نفری یک
دسته خصوصی دارند .
به هر حال جمعیت روشنفکر و با سواد
در هیچ صنفی قابلیت متحد شدن ندارند .
حتی اتحاد فدای سرشان ، نمی توانند
همدیگر را تحمل بکنند !
اگر او باشد ، من نیستم ! اگر من باشم
او نباید باشد !
فقط دقت بفرمائید ، بحث دو گروه
پنج در صد اول و یا دوم نیست ،
بحث بر سر روشنفکری یک ملت ( بحث
آگاهان و با سوادان است به معنی
درست کلمه )
پس پنج در صد اول جهان ، خود را
از شرً پنج درصد دوم در امان می بیند
و هرگز به فرموده های حضرات ، وقعی
نمی نهد ! چون می بیند این پنج درصد
آگاه و روشنفکر خودشان همدیگر را
می درند .
نود در صد مردم هم ماوقع را می بینند و
هرگز این پنج در صد اگاه و روشنفکر
را جدی نمی گیرند !
پس هرگز این پنج در صد دوم به ده در صد ارتقا نمی یابند !
چون ده در صد شدن یعنی پنج در صد
اول را از بین بردن است  !
🔸می بینید که هر رهبر و لیدر خارج نشین و یا داخل نشین ، طوری سخن می گوید که انگار کل جمعیت را نمایندگی می کند ،
در صورتیکه در روی زمین فردی وجود
ندارد که بتواند ده در صد مردم را
سازماندهی کند و نتواند آن جامعه را
به دست بگیرد !
صد البته درصد ها امری انتزاعی و ذهنی 
نیست یک و یا پنج و یا ده در صد واقعی و اکتیو  مردم جهان و یا مجموعه مورد نظر است .
هله هله وقتی یک درصد دارنده ثروت و
قدرت بخواهد بخشی از آن چهار در صد
خود را از میان روشنفکران و باسوادان
آگاه جهان یارگیری کند ، همان چو دزدی
با چراغ آید ، گزیده تر برد کالا ، می شود .
در طول صد سال گذشته ، ستم به مردم ما و ملت ما
بیشتر از انکه و آنچه از طرف دشمن
غدار باشد از خودی های آگاه و به اصطلاح روشنفکران و با سوادان خودمان بوده است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴چه کسی باید به امام زاده احترام بگذارد !

🖌عیسی نظری    روزنامه نگار - حقوقدان

▪️در همین اول کار و اول وقت از هر کس که بپرسی ، جواب خواهی شنید :
متولی ! صاحب امام زاده
اما گاها ، گاها که چه عرض کنم ، همواره
متولی و صاحب مسئله است که امام زاده را از احترام می اندازد !
می بینی ، یک ارگان انتخابی و حتی
مردم نهاد مثلا یک حزب و یا مثلا
کانون وکلا و یا مثلا ارگان زیست محیطی و یا اصلا اداره دولتی که تار و پود زندگی خود و خانواده اش از
آذربایجان غربی و یا شرقی است ، اعمالی و اصطلاحاتی بکار می برد که
خود ان اصطلاح نوعی اهانت است .
مثلا کانونی و یا حزبی و یا ارگانی
می نویسد .
استان آش ، یا استان آغ ، این خطاب و یا
خطابه یا آگاهانه است یعنی طرف ، اهانت آمیز بودن ان را می داند و به عمد
چنان می نویسد و یا اصلا آنچنان بی فکر و سهل انگار که اهانت کردن خود را به سرزمینی که از آن خود و خانواده اش
نان می خورد ، نمی فهمد !
در هر دو صورت باید کسانی که مورد
خطاب و یا موضوع این اعلامیه و یا
متن است ، اعتراض نموده و  مانع
پخش و نشر آن شوند !
▪️مثلا اگر استانداری به ادارات چنین متنی با چنین عنوانی ارسال کند ، وظیفه
مدیران است که چنین نامه هائی را اعاده
و سوال کنند ، استانی به نام آش نداریم
استانی به نام آغ نداریم .
کارمندان پستخانه نامه را به مبدا مسترد
کند که چنین استانی مورد شناسائی قرار
نگرفت .
درد ما بعضا نداشتن است ، آدم فنی نداریم ، یا سرمایه نداریم !
ولی یکذره ادب دیگر نه فن و فنون
می خواهد و نه سرمایه و بانک و بانکداری اسلامی !
گاها یک عمل است که به یک محله و یا
منطقه و یا شهر عملا اهانت می شود ،
یعنی شان و منزلت یک کوچه و یا منطقه
رعایت نمی شود !
▪️کسانی که یک بار گذرشان به کوچه جنب کانون وکلای استان آذربایجان غربی بیافتد ، معنی و مفهوم ان را می دانند !
کوچه حالا هشت متری و یا شش متری
در مقابل ساختمان کانون وکلا تبدیل
به نصف می شود .
یا شهرداری ترسیده و یا کانون به خود
اجازه چنین خطائی داده است ، مردم
به چشم این غده را می بینند و خون دل
می خورند !
هر کس چنین رذالتی را بر یک کوچه
و شهر پسندیده یا به تمامی از قوانین
شهر سازی و شهرداری بی خبر بوده و یا
عمدا چنین تراژدی را بر شهر پاریس
سابق ایران و شهر مظلوم فعلی ما
لایق دانسته است !
احترام امام زاده بر عهده متولی است ،
اگر متولی چنین کند ، زوار آزاد و غیر
زوار از مهمان توریست و خوانده و ناخوانده ، بنیان شهر را بر اندازند ‌.
اینها دیگر نه اورمو گولو هست که
سازمان احیا دنبال آن باشد و نه تونل
میان گذر راه اورمیه به تبریز است که
در بیست و چند سال تکمیل نشود .
( جالب است اتوبان تبریز - اورمیه
به لحاظ یک تپه ، ده ها سال است
ناقص است ولی ده ها سال است ،
عوارض بزرگراه اخذ می شود )
اینها مسائل و مواردی است که نه فن
و فنون و نه سرمایه می خواهد ،
یک جو ادب و شعور و فهم لازم است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

⚫️مرگ غمبار دریاچه اورمیه از زبان هنرمندان اردبیلی

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴عاقل می جستیم ، یافتیم ! 

🖌عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹من این شانس را داشته ام که همواره با امامان جمعه شهری که در آن زیسته ام
از نزدیک آشنا بوده ام !
حتی زمان  شاه با امام جمعه
تهران سید حسن امامی  از نزدیک آشنائی داشتم .
چون گاها و معمولا هر چند ماه یک بار
امام جمعه تهران به دانشکده حقوق
می آمد ، گرچه استاد ما نبود و برای ما
درس نمی داد ، اما ما کتاب وی را به عنوان درس می خواندیم ، دوره هفت
جلدی کتاب  حقوق مدنی ، که الان نیز
قابلیت تدریس دارد ، اساتید حقوق مدنی
با آن کتاب آغاز و با آن کتاب تمام کرده اند .
🔸بعد از انقلاب و با حاکمیت روح قانون
مدنی به اورمیه برگشته و باز با امام جمعه آشنا شدم ، هر چه بود با فهم موضوع همواره طرف مردم اورمیه
بود . هرگز در مقابل مردم نه از تروریست ها و نه از استانداران و فرمانداران و نه
ژنرال های بریگاد ، حمایتی ننمود !
تا اینکه روزگار ،  زاده فردی پاک نهاد
از شهر خودمان را امام جمعه نمود !
اما پدر روزگار بسوزد که همواره از فضل
پدر تو را چه حاصل ، الگو و مدل و سرمشق ما شهروندان بود .
من با پدر امام جمعه آیت الله قریشی
صرف نظر از حوزه استاد وشاگردی و
مراد و مریدی ، دوست بودیم ، هر وقت
امری داشت در تکه کاغذی امریه می نوشت و من با جان و دل در اجرای آن
تلاش میکردم ، صد البته به وسع خودم .
و هر وقت من نیازمند وی بودم و در سر
گردنه ای گیر می افتادم ، ایشان به یاری
من می آمد و سخاوتمندانه مرا به روحانیون حکومتی توصیه می کرد .
🔸وقتی فرزندش امام جمعه شد ،
من درگیر جنگ با استاندار محلی بودم .
به گمانم امام جمعه بو برده بود ، من
دیگر پیاده بودم و ایشان سواره ، من
در زمین بودم و ایشان در آسمان ،
من جن بودم و ایشان بسم الله !
در به در دنبال عاقلی بودم ، و حتی
بودیم !
گفتند : یافت می نشود ، جسته ایم ما
گفتیم : آنچه یافت می نشود ، دنبال
اونیم !
خبر مسرت بخش را در  کانال یکان اوغلو خواندم امام جمعه اورمیه دو نقطه
یعنی فرمود .
فریاد زدم ، عاقل پیدا شد ، دود از
کنده بلند می شود .
از چنان پدری باید هم چنین فرزندی
که در روزگار عزای اورمیه در نابودی
موجودیت فرزند خود اورمو گولو
بگوید و بگرید
🔸(( برخی مساله دریاچه اورمیه را سیاسی و قومیتی کرده و به جای اینکه راه نشان دهند و برای آن همراهی کنند فتنه و مشکل ایجاد می کنند . ))

خشک شدن دریاچه اورمیه نه تنها سیاسی و قومیتی  که نشان وارلیق و موجودیت قوم و تبار ما است .
خشک شدن آن نه تنها سیاست و تبارمان
را نابود می کند ، روز مرگ تمامیت
موجودیت ما و خاطرات ما و خاطرات
پدران و مادرانمان است !
همراه دریاچه هر روز و هر ساعت می میریم و زنده می شویم
عیسی وار صلیب بر دوش بر کویر دریاچه ره می سپاریم !
فتنه و مشکل چگونه قابل ترسیم است ؟
خیلی دلم می خواهد سری به مثنوی
مولوی بزنم و بگویم ؛ فتنه از  کجاست.
انها که پلوی سد و حقابه را می خورند ،
باید راه نشان بدهند !
یا پول یک روز نفت و گاز و منابع
آذربایجان و پول مالیات ان را بدهند
تا نه یک راه ، صد تا راه نشان بدهم !
  🔸آقای امام جمعه محترم !
القا می کنند چیه ؟  بیست سال پیش
در تیتر اول نشریه نوید آذربایجان
اعلام کردیم دریا خشک خواهد شد و
هزاران نفر از دولتی و حکومتی از قِبَل
احیای آن خوردند و بردند .
دریا را خشک کردند ، هر روز بدتر از روز
قبل شد .
من نمی دانم بحث فارس و تورک مطرح
هست یا نیست !
فارس و تورک یک واقعیت موجود کشورمان ایران است ، اگر مطرح نیست
که چه بهتر و اگر هم مطرح است باز
چه بهتر ، مشکلات مملکت با پنهان
کردن آن حل نمی شود ، باید طرح شود
و حل شود .
اگر زاینده رود هم خشک می شود ،
یک واویلای دیگر است .
فقط یک فرق دارد ، ده ها دریا خشک
بشود ، تنها ده ها خشکی بوجود می آید .
اما یک دریاچه اورمیه خدای نکرده
خشک بشود ، از زیر آن یک دیو و هیولائی بیرون می زند و ده ها استان
را می بلعد .
زیر دریای ما میلیاردها تن نمک همچون
هیولائی به خواب رفته است
ای انسان ، ای آدم ، ای استاندار ، ای
امام جمعه نگذارید این دیو بیدار شود ،
تر و خشک مملکت آتش می گیرد !
🔸آقای امام جمعه محترم !
اگر کمک مان نمیکنی نکن ، دیگر نمک
نریز ، نمک نپاش !
مردم زخمی هستند ، درد دارند !
خدا را خوش نمی آید ، اگر دریاچه خشک
بشود هم سیاست ما و هم قومیت ما
از بین می رود ، ما نباشیم شما هم نیستید !
امامت جمعه را ما باب کردیم
ما تورکان ایران !  آذربایجان !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به سیاسی ها و به نظامی های دولتی   
    

🖌عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️سیستم بر اساس منافع ملی ، نقد مسئولان را امری قانونی و عرفی و شرعی و انسانی می داند .
در قانون اساسی و حقوق بشر و قوانین
بین المللی و داخلی نیز به دفعات این
مسئله قید و ذکر شده است .
نظامی ها به لحاظ کار با تفنگ و زندگی
پادگانی معمولا در این میدان مباحث
شهروندی و سیاسی های دولت ، نقشی
ندارند ، مگر اینکه نیروی سیاسی به سببروی آوردن به سلاح و تفنگ از طرف شهروند ، مجبور به استفاده از نیروی
نظامی بشود .
پس اصل اساسی بیطرفی نیروی نظامی
در این مباحث نقد و نقادی مسئولان از
طرف شهروندان است .
▪️من به مسئولی و بویژه کار و عمل مسئولی نقد دارم و از او انتقاد می کنم ،
اگر آن مسئول از گفته و عمل خود ، نمی
تواند دفاع کند ، پس صفات گفته شده
آقای نظامی را دارد !
اگر مسئول نمی تواند از پول من و یا ثروت من و یا دریاچه من محافظت
کند ، خوب چه مسئولی ؟ چه کشکی ؟
چه کبابی ؟
▪️شما به کجای این مملکت می خواهید ، بنازیم ؟
زبان مادری ما ممنوع شده ، ثروت های
خدادادی ملل ایران به باد فنا رفته ،
از آذربایجان بگیر برو تا کردستان تا لرستان تا حوزستان تا سیستان و بلوچستان !
مسئول باید چقدر مشنگ باشد ، که از
زیر پای خوزستانی نفت و گاز بیرون
بکشد و آن نفت و گاز دنیا را آباد کند ،
ولی دردی از خوزستانی دوا نکند !
درد را دوا نکند به جهنم ، چون چنین
شعور و عرضه ای ندارد ، آب و هوای
آن دیار را هم نابود کند ؟
تا چند سال قبل حرف از این بود که چگونه آب های سرازیر شده از دریاچه
اورمیه را مهار کنیم تا به زمین های مزارعمردم صدمه ای نزند !
کسانی که تا نوک بینی خود را می بینند ،
مسئولانی هستند که فقط چهار ریال
پول را می بینند !
▪️ما در اطراف دریاچه اورمیه سد بزنیم و پولمان را بگیریم و بعد نیز آب را بفروشیم و پولمان را بگیرم ، پول - پول
، پول .
اگر دریا خشک می شود ، به جهنم ،
مملکت از بین می رود ، به درک اسفل ،
ما پولمان برسد ، چه از سد سازی و چه
از فروش آب و حقابه دریاچه و چه از
مرگ شهروند و چه از نابودی کشور
ایران !
▪️افراد با عرضه و با شعور اگر مسئول
مملکت بشوند ، پول ما قطع می شود !
برای همین اگر نیروی مشنگ نمی تواند ،
جواب نقد شهروندان را بدهد و هی
دسته گل به آب می دهد ، گاهی می گوید
دروغ است دریاچه خشک نشده است .
پانتورک ها دروغ می گویند و گاه می گوید اصلا دریاچه از شصت سال پیش
خشک شده بود ، کسی نمی دید !
آدم چه باید مصرف کند ؟ که چنین
المشنگه ای بر پا کند ؟
و تو برادر نظامی و صاحب توپ و تفنگ ،
اگر قدرتی داری و یا می توانی ، برو در
گوش آن مالبوغان بگو :
برادر دریاچه خشک می شود ، هر بچه محصلی از کنارش رد شود ، می بیند !
چرت و پرت نگو ، از روی ریا و الکی
بگو ، درمان خواهیم کرد ! نکن بکن اش
با خودت !
▪️آقای نظامی توپ و تفنگ دار !
بابام جان ! جریان سازی خشک شدن
دریاچه چیه ؟
دریاچه از سر بی عرضگی و بی شعوری
مسئولین کشوری و استانی و به خصوص
گروه احیا سازی خشک می شود !
این دریاچه مثل سایر دریا ها نیست که به گفته شما خشک بشود و آب از آب تکان نخورد !
میلیاردها تن نمک زیر آن خوابیده ، مثل
غولی بیرون می آید و دیگر چیزی
جلودارش نیست.
▪️ آهای این استاندار است ، این وزیر کشور است ، این سپاه
سد ساز است و یا شریف شریک !
همه را با یک کولاک خفه می کند .
آقا ! ای آقا !
ما قبل از اینکه خفه شویم ،  فریاد می زنیم دریای ما خشک می شود !
اگر مسئول احیای دریاچه حرف حساب
دارد ، بسم الله
اگر ندارد از این سمت خود استعفا بدهد
بابام جان این پالتوی  صدارت عظمای ایالت برای وی خیلی گشاد است ، دیگر ریاست مضاف این دریاچه ، هوش از سرش برده است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴لج بازی یک فقره استاندار

🖌عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

▪️این مطلب طنز نیست ، جدی است و حتی از بس جدی است که اول آن توضیح می دهم که مبادا با مطالب
طنز اشتباه گرفته شود .
تمامی روسای جمهور -‌رهبران و قهرمانان
و حتی استانداران و فرمانداران و سرداران روزی پسربچه ای در ایران و خاورمیانه و یا پسربچه و یا دختر بچه ای در سایر نقاط دنیا بوده اند .

▪️این قهرمانان روزی روزگاری قادر به گرفتن فین خود نبوده اند ! و روزگاری
نزدیک است که باز نتوانند ، فین خود را
بگیرند و بچه هایشان اگر کار درست
باشند و نه عصیانگر ، دوباره انها را
پوشک خواهند گرفت .

▪️اگر این هاتاران پاتاران ها را که امروز
جهان برایشان کفایت نمی کند و بدان
جهت دو جهان را چسبیده اند !
بدانند که روزی از فین کردن عاجز بودند و دوباره نیز چنین خواهند بود ، آیا ممکن
است از این خر شرارت پیاده شوند و
مثل آدمیزاده از اشتباهات خود عذرخواهی کنند ؟
و یا مثل آدم با منتقدین خود ، ره گفتگو
گیرند ؟
گرچه بعید است ، اما همین ساختمان و
ده ها جلسات دیگر شاهد گفتگوی منتقد
روزنامه نگار و ده ها استاندار نقد شده
بوده است !

▪️جمشید حقگو در حالیکه جوانان اورمیه شعار مرگ بر حقگو در جلوی استانداری می دادند ، به خود من می گفت : حق دارند ،  فکر می کنند که من مقصر هستم و عده ای شهید شده اند ولی خدا شاهد است ، من خبری از ماجرا
ندارم و نداشتم  ، سپاه و ارتش یک
برنامه ای اجرا کرده و شکست خورده اند

▪️جناب انصاری فارغ از بد و خوب قضیه وقتی صبح روزنامه ای از او نقد می کرد ، بعد از ظهر او بود و نقاد و بحث و نقد نقادانه خود و نوشته علیه خود ،
که چه مقدار می پذیرد و چه مقدار را
باید فکر کند .

▪️رحیم قربانی ، سید محمود میر لوحی گرچه از دو جناح ولی وقتی مورد نقد
قرار می گرفتند یا می پذیرفتند و عذرخواهی می کردند و یا با استدلال
به منتقد جواب می دادند ،
اصول جامعه و حکومتداری هم ، همین را می طلبد !
هرچه به زمانه پست مدرن و آخر می رسیم ، استانداران پادگانی تر و نظامی تر
می شوند !
وقتی یک نظامی ردای نظامت را از تن
در می آورد و لباس شخصی و غیر نظامی به تن می کند و استاندار می شود ، یعنی دیگر نظامی نیست ، باید
مثل یک استاندار غیر نظامی با جامعه
روبرو شود .
این یک فرمول قدیمی زمان استبداد
و دیکتاتوری است که به شاهان و استانداران توصیه می کرد که با الیت
و روشنفکران جامعه وارد گفتگو و بده
بستان نشوید ، سطح والای خود را
پایین نیاورید ،
در شان شما اعلی حضرت
همایونی نیست که با روزنامه نگاران و
روشنفکران جامعه دهن به دهن شوید !
زرت ممی ...توکانچی !
هنوز این مدرنیزاسیون تمام فصل در
کشور و شهر ما جا نیافتاده است !
▪️آقای استاندار !
اگر شما لایق ما هستید ، ما نیز لیاقت
شما را داریم !
یک جامعه یک توازن همسطح است ،
من خودم را از هیچ شاهنشاه و رئیس جمهوری و استانداری کمتر نمی دانم !
برتراند راسل می گوید :
اگر در موقعیت مناسب قرار بگیری ،
ممکن است یک گاو هم پرستیده شود .
( با این مضمون ) 
من در سفری به آسیای شرقی به چشم
خودم دیدم ، ممکن است چیه ؟
گاو و الت تناسلی و مجسمه و خر و مر
همه پرستیده می شوند .
برادر ما در یک جامعه زندگی می کنیم ،
این لج و لجبازی را کنار بگذار !
ما چه استاندار و چه فرماندار ، چه معلم
و چه قاضی ، چه دکتر و چه کارگر ، چه
رئیس جمهور و چه پاکبان و یاپارکبان همه و همه در یک سطح هستیم
اگر معاونین و مشاورین ات جز از این
بگویند ، از باب تظاهر و ریا دروغ گفته اند .
لیاقت ما شما هستید و لیاقت شما هم
ما هستیم .
▪️اگر گفتن این واقعیت که دریاچه اورمیه خشک می شود و یا خشکانده می شود ، کار پان تورک ها و تجزیه طلب ها هست ،
من این واقعیت را می گویم و اگر بدان
جهت پان تورک و یا تجزیه طلب هستم ،
بدان نیز افتخار می کنم !
▪️اگر نگفتن واقعیت خشک شدن اورمو گولو ، مصادف با استاندار شدن این
استان و موجب دبیر و رییس شدن
نجات دریاچه و احیای آن است ،
بدان نام و مقام لعنت می کنم ، اگر
اورمو گولو خشک نمی شود ، پس
این عنوان و رئیسی و دبیری احیا ی
دریاچه برای چیست ؟
▪️اگر به عنوان یک توازن و همسطحی ،
استاندار احیای دریاچه با یک شهروند
این سخن در ترازوی سنجش مردم
اورمیه قرار گیرد !
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد .
آنجناب را به گفتگو در محضر
این مردم دعوت می کنم با حضور
در اورمو گولو و نشان دادن واقعیت
به مردم !
این گوی و این میدان !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۶۰ )

جدائی با خواهرم ( شهر بانو )

✍عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

▫️از چند سال اول زندگی خودم بی خبر
هستم ، سال های خوش زندگی را در کنار
مادر بزرگ پدری ام شروع کردم .
شش سال داشتم ، به مکتبخانه می رفتم .عربی و قرآن یاد می گرفتم ، میرزا محمد می توانست همه را به فلک ببندد و چوب بزند ولی مرا هرگز ! مادر بزرگ کتک را در مورد من ممنوع کرده بود .
من فقط او را داشتم ، می گفتند :
پدرت در یک دیار دیگر مرده است ، من
هیچوقت باور نمی کردم ،  لابد در
تصادف لعنتی بی هوش شده ، و گذشته
و حال خود را فراموش کرده است و در
گوشه بیمارستانی به نقطه ای خیره
شده است ، یک تکان ، یک تصادف دیگر
او را به خود می آورد و یادش می افتد ،
در دهکده ای کوچک مادری دارد و پسری
و زنی دارد که حامله بوده ، روزی بر می گردد !
▫️می گفتند : تو حتی مادری داشتی وقتی از خواهرت فارغ شد ،  راه خانه پدری خود را گرفت و به رضائیه رفت ، دیاری در دور دست ها که دست کسی بدان نمی رسد !
برای من مادر بزرگ کفایت می کرد ،
روز به روز این عشق شدت می گرفت .
جای همه را گرفته بود ، من درس می خواندم ، نه بدین جهت که سودمند و
یا خوب بود ، چون مادربزرگ می خواست .
▫️هفت ساله شدم ، مادر بزرگ مرا به مدرسه ایرانشهر یکان علیا برد و من
انجا به درس خواندن پرداختم .
یک قرار داد نانوشته بین ما حکومت
می کرد ، یک طرف قرارداد مادر بزرگ
بود ، امریه روشن و شفاف بود :
فقط درس بخوان از گذشته از مادر
نپرس ، هله از پدر اصلا نپرس !
طرف دیگر قرارداد من بودم :
درس می خوانم از مادر و هله هله
از پدر نمی پرسم ، تو هم نمیر ، زنده
بمان ، برایت درس می خوانم !
و این عشق روز به روز سوزاننده و
بزرگ می شد .
تا که آن واقعه اتفاق افتاد ، مادر بزرگ
نمرد ، ولی همچون درختی شد که باید
برایش آب و نان داد . تنها چشم هایش
می دید ولی امکان هیچ حرکتی نداشت .
من کلاس دوم ابتدائی بودم !
صبح زود بیدار می شدم ، به چشمه
می رفتم ، برای گوسفندان آب می آوردم ،
به انها علوفه می دادم و به مادر بزرگ
شیر می دوشیدم و در گلوی اش می
ریختم و صدای زنگ مدرسه را می
شنیدم و به مدرسه می رفتم ، و مذمت
شروع می شد ، دیر آمدی - به سرود
شاهنشاهی نرسیدی ، دست هایت کثیف
است ، ناخن های دست راست را نگرفتی
هر کدام از این ها ده ها چوب دارد ،
دست هایت را باز کن .
جای مادربزرگ خالی ، در اولین چوب
می توانست مدرسه را سر مدیر و ناظم
خراب بکند !
همیشه فکر می کردم ، لابد معلم های
رضائیه فرق دارند ، شهری هستند ،
معلم های ما دهاتی اند ، نمی دانند که
آدم نمی تواند با دست چپ ، ناخن های
دست راست خود را بگیرد .
نمی دانند که وقتی علوفه خرد می کنی
و طویله تمیز می کنی ، خوب دست ها
کثیف می شود ! اگر آن زنگ لعنتی را
کمی دیر بزنند می توانم دوباره به چشمه
بروم و دست و صورتم را تمیز بشویم .
▫️بعضی روزها دورنا دختر داوارچی
اسماعیل به کمک ام می آمد ، انگار
دنیا را به من می دادند ، شیر را او
می دوشید ، در تمیز کردن و جابجائی
مادر بزرگ کمک می کرد .
🔻ادامه مطلب در پایین صفحه👇
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۵۹)

قضات مخصوص !

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔸من پنج سال تمام در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با اساتید
بزرگ و سترگی بوده ام ، از سال ۱۳۵۳ تا
۱۳۵۸ و به لحاظ بودن در رزم علیه شاه
و ساواک با اکثر بزرگان مبارزه انقلابی و
انقلاب اسلامی حداقل آشنا و آشنائی
دارم .
بعد از انقلاب حدودا دو سال و چند ماه
در تحریریه روزنامه کیهان با بزرگان
سیاست و قضاوت و قدرت ، کلنجار رفته
و از اولین روز جنگ یعنی شهریور ۱۳۵۹
به عنوان دادیار درجه دو آزمایشی وارد
تشکیلات قضائی شده و به مدت سی سال ، کار قضائی نموده و تقریبا با
شروع کار از قانون مجازات عمومی و
سایر قوانین قبل از انقلاب و تبدیل
آنها به قوانین منطبق بر شرع و فقه و
مجازات اسلامی هم ناظر و هم شاهد
بوده و از سال ۱۳۸۸ تا کنون نیز با انجام
کار وکالتی باز در کنار و همکار دادگستری
و دادگاه های انقلاب بوده و هستم !
چیزی حدود بیش از نیم قرن .
بدین جهت این مقدمه را نوشتم که با تئوری و کار عملی ، صلاحیت اظهارنظر در امور و امورات کار داد و عدل سیستم
قضایی را دارم !
🔸پس از گذشت چند صباحی در سیستم قضائی و به خصوص در مسائل کیفری ما مواجه با قضاتی شدیم که عنوان مخصوص را بر سینه داشتند !
نگاه عوام و حتی خواص به مخصوص
ناشی از دید سنتی به کباب مخصوص
بود ! کباب مخصوص همواره از کباب
معمولی پر محتواتر و اعلاتر بود ، کباب
مخصوص حتی از نظر قیمت هم ، گرانتر
بود و حتی هست .
🔸نشان به آن نشان روزگاری گذرمان به
تبریز ( آنا یوردو ) افتاد ، میزبان ما را
به رستورانی در ائل گولی برد که روزگاری
سرای ولیعهد قاجار بود ، میزبان که غذا را سفارش داد در گوش گارسن خواند ،
که کباب ها مخصوص باشد !
خلاصه در امورات کار قضا و حتی وکالت
تا حالا امر تخصصی حتی در حد امر
کیفری و حقوقی هم با دادگاه های عمومی در هم می ریخت و کار قضاوت و
وکالت به صورت بیشتر فله ای و قاطی
و پاتی بود .
🔸نشان به آن نشان روزی در هیتروی لندن به یک وکیل ایرانی الاصل ، انگلیسی نتوانستم به قبولانم که من وکیل در تمام امور کیفری و حقوقی و بین الملل و تجاری و صنعتی و خلاصه وارد در تمام امور !
( همه کسانی که ساکن اورمیه هستند ،
می دانند ،  در اوایل انقلاب یا بهتر بعد
انقلاب ، فردی بود که همواره کاندید
بود ، در جلوی تخصص خود می نوشت
وارد در تمام امور ! )
بگذریم ، مردم بر اساس کباب مخصوص
دید خاصی به لفظ مخصوص داشتند ،
در حالیکه در دستگاه ما ، قضات همواره
با سواد و با استقلال رای بودند ولی
قضات مخصوص بر خلاف کباب مخصوص ، امتیازات علمی نداشتند ،
فقط نظر (( خان )) را بهتر می دانستند و
بهتر تر آن را به اجرا می گذاشتند .
🔸روزی یک قاضی مخصوص در مورد فردی قرار بازداشت موقت صادر کرده بود ،
به اصرار و گریه های مادر متهم به پیش
قاضی رفتم و علت صدور قرار بازداشت
را پرسیدم .
گفت : ایراد جرح با چاقو ( قمه زنی )
گفتم :
برادر من ، حاج آقای عزیز ! ماده مذکور
برای ایراد جرح به چاقو و یا قمه به
دیگری است ! در این خراب شده ،
دیگر خودکشی آزاد است ، یارو اصلا
می خواسته خودش را بکشد ، موفق
نشده است !
گفت : مجتهد اعلم قمه زنی را حرام
اعلام کرده است !
گفتم :  خیلی چیز ها حرام است ، اما
جرم نیست !
ببین من ریش ام را زده ام ، با داشتن
استطاعت مالی به مکه نرفته ام ، حرام
است اما جرم نیست .
من خودم با شنیدن این فتوا ، خوشحال
شدم ، جشن گرفتم ، اما دیگر این شکلی
به هم ریختن اساس عدالت است ،
دستگاهی که باید عدل و داد بر قرار نماید ، تبدیل به مرجع ستم می شود ،
چون یکی از قضات عنوان مخصوص
یافته است !
قاضی که حکم می نماید ، متهم باید
به پزشک یا روان پزشک برود ، صلاحیت
خودش را برای رسیدگی از بین می برد .
چگونه برای فردی بیمار ، پرونده تشکیل
داده و حکم کیفری صادر می کند ؟
و اگر متهم و یا متهمه سالم است و پزشکی قانونی روانی بودن وی را اعلام
نکرده است ، این نوعی بدعت است که قاضی بدون نظریه پزشکی ، فردی را بیمار اعلام نماید و حکم به مراجعه وی
به پزشک صادر کند .
اینها نشان قاضی مخصوص بودن است ،
و تنها معدود قضاتی هستند که در هر
دوره برای اجرای منویات سیاست به قضاوت می پردازند !
دامن اکثریت قریب به اتفاق قضات به
این نوع منویات ، آلوده نیست .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔻ادامه مطلب" در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم"👇

▪️شهری كه روزی پاریس ایران بود
بیائید قبل از مرگشبسازیم سنگ مزاری
و بگرییم همانگونه كه بر مزار عزیزانمان می گرییم و بباریم به جای ابرهای آسمان
شاید قطرات اشكمان درمانی باشد بر درد دریاچه مان »"1"

▪️این شعر اگر ترس از حافظ – سعدی- شهریار و امثالهم باعث می شد كه سروده نشود، ستمی بود بر این تراژدی شوم این درام جان سوز، هیچ شهری اینچنین پیش چشم مردم جهان نابود نمی شود، آقایان مسئولین بعوض انعكاس این درد بزرگ در فكر بیل بوردهای بزرگ هستند، به استاندار پیشنهاد كردیم كه از نوشتن آن اوراق شوم برحذر باشند، درست چند روزی بعد آقایان معاونین و مدیران كل به آن بیل بوردها توسل جستند، واقعا كه شرم آور است شهری نابود می شود، دریاچه ای در نمك اشكهای خود دفن می شود، آقایان برای همدیگر شادباش می گویند، خودگوئی و خود خندی عجب مرد هنرمندی!

▪️از تمامی روشنفكران- اندیشمندان نمایشنامه نویسان- شاعران- رمان نویسان، داستان سرایان بعنوان یك شهروند، تقاضا می كنم در این مرگ غرور و هویتمان، در این نابودی دریاچه مان هرچه از دستشان بر می آید، انجام دهند، سرود- شعر- نمایش نامه- قصه این آثار باید در تمامی كشور و جهان بازتاب داشته باشد.
▪️ درد فرهنگستان نابودی زبانمان است كه مبادا تدریس شود، ما در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم مسئولین به خاطر آن میزهای كوچك فعلا شنگول هستند و وقتی برای درمان دردمان نمی ماند، باید خودمان بر درد بزرگمان نوحه بگوییم، شعر بسراییم و ...
1)شعر: خانم نسرین شیرمحمد زاده
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴پیر شدن و مُردن

✍عیسی نظری   روزنامه نگار 

🔹روزگاری کودک بودم و وقتی بزرگ شدم ،همان کودکی را در درون خود داشتم ،
نزدیک شصت سال سن داشتم  ، اما هم چنان خودم را کودک می دانستم !
از شما چه پنهان ، حتی از خودم خجالت
می کشیدم با خودم می گفتم :
چرا من بزرگ نمی شوم (به معنی پیر شدن ) چرا همچنان با شصت سال سن
همچون کودکی هستم .
همچون کودکان عاشق می شوم ، دلم
می خواهد همچون کودکان بازی کنم ،
شوخی کنم ، قهر کنم آشتی کنم !
تا اینکه به حوالی هفتاد رسیدم ، ای دل
غافل من پیر شده ام .
🔹راستی آن کودک چی شد ، کجا رفت ؟
بی آن کودک ، چقدر هیچ و پوچ هستم ،
چقدر تهی از زندگی و شور و نشاط
هستم .اوف
از وقتی آن کودک را از وجودم ، گم کرده ام ، به همه چیز و همه کس بدبین
شده ام .
از همه چیز بدم می آید
حتی گو که مرگ نیز بیاید
مرگ یکبار ، شیون یکبار .
الان نوشته آلبر کامو برایم معنی می دهد :
(روزگاری می رسد که مرد دیگر عشق را
حس نمی کند ، تراژدی جای آن را می گیرد . زیستن بی معنی می شود ،
نه تنها زیستن دیگر هیچ چیز معنائی
نمی دهد به جز اندیشه مردن ! )
🔹راستی چرا وقتی پیر می شویم ، فقط مرگ را حس می کنیم ؟
من وقتی جوان بودم ، توی اتوموبیلم در اورمیه می نشستم و در دمشق  پیاده می شدم !
حداقل در بندر عباس - اصفهان - مشهد
و یا در استامبول - آنکارا - حلب
اینک برای رفتن به مهمانی های باغات
امام زاده اورمیه  باید فوجی بیاید ، نمی دانم
این مزه زدائی از زندگی از لذت ها از
چیز ها و کس ها چگونه بر آدم تسلط
می یابد ؟
چگونه گند زندگی تمامی شاعرانه ها را
می شوید ؟
آیا اینکه خوشی زیر دلت بزند خاص زمان پیری است ؟
🔹آیا ممکن است مرد پیر اصلا فهمی هم از مرگ نداشته باشد ؟
و ترسی از آن ، چون اگر سخاوت را پیری
زایل می کند ، چرا باید شقاوت را نیز زایل نکند ؟
اگر لذت زندگی را بی مزه می سازد ، چرا
باید برای مرگ حس و حالی بگذارد ؟
مرگ نهایت این زندگی است پس طبیعی
ترین هیچ و پوچ آن است .
زلیم خان می گوید :
دوستو ، یادی آنان جانیم
اوددا ، کوزده یانان جانیم
یاواش یاواش دونان جانیم
بوز اولماغا نه قالدی کی ؟
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴و چندین مسئله اجتماعی

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

▫️۱ -- فلانی چرا تورکی نمی نویسد ؟ چرا فارسی می نویسد ؟
دوستان و برادران ! اگر کسی از درد های
آذربایجان می نویسد ، چه تورکی و چه
فارسی و حتی چه کوردی و چه انگلیسی !
ایکاش در وضعی بودیم که می توانستیم
با هزار زبان درد های خودمان را به تمامی
مردم دنیا می رسانیدیم .
ایکاش می توانستیم با زبان اسپانیولی
و عربی و روسی و چینی ، هندی ، درد
بی درمان خود را هوار بزنیم .
ایکاش می توانستیم با زبان ژاپنی ، کره ای ، بنگالی و اردو هم بنویسیم !
انسان وقتی درد خود را نشان می دهد ،
چه با زبان و چه با نوشتن ، فعلا بیشتر
به تورکی و فارسی نوشته می شود و چه
بهتر که بتوانیم به هزار زبان بنویسیم !

▫️۲-- در این مرحله از هوار زدن درد و رنج آذربایجانی ، ودر این مرحله فرم یافتن آذربایجان و اندیشه های هویت و میلیت و برای فرار از رنج اختگی و فرار از رنج یکسان سازی ملی و فرهنگی که یکصد سال آزگار همچون شمشیر داموکلس و همچون دیوی خونخوار ، خون مان را در شیشه کرده و به هر بهانه ای ، جان مان را گرفته اند ، تنها و تنها آزادی اندیشه و تفکر اصل اولویت دار ملت آذربایجان است .
تحمل این اندیشه های مختلف و متفاوت
و گونه گون و جور واجور در داخل خودمان یکی از راه های رستگاری ملل
عالم است .
🔸ملت آذربایجان هیچ اندیشه و تفکری را تکفیر نمی کند ، حرام نمی نامد .
و علیه آن شمشیر نمی کشد !
هیچ فرمول جمعی ، حق ندارد فرمول
های فردی را منکوب کند .
اگر فرد نتواند به اوج شکوفائی برسد و
نتواند ، جمعی از افراد مستقل تشکیل
بدهد ، جمع توده وار عامل تمام زورگوئی
ها و ستم وستمکاری خواهد بود ،
همچنانکه در یکصد سال گذشته چنین
بوده است .
من با یک رورنامه نگار سوئدی صحبت
می کردم گفتم ما نمی توانیم به استاندار
دزد بگوییم ، اگر نتوانیم ثابت کنیم ،
مجازات می شویم .
گفت : عجیب است شما اگر نتوانید به
استانداری که دزد نیست ، دزد بگوئید ،
پس چطور می توانید به استانداری که
دزد است ، دزد بگوئید ، تا به مرحله
اثبات برسد ، قدرت نابودتان می کند !
🔸درد امروز ما ، فشار قدرت نیست ،
قبل از آن یک فهم های تک گونه و آنچه
من می فهمم و به اصطلاح اندیشه های
تک بعدی  وجود دارد که تا فشار گزمه
و پاسبان و ژاندارم داش غلام سر برسد ،
هم می برد و هم می دوزد !
در میان این عده اگر یک حرف بزنی که
طرف موضوع را نفهمد و فقط مشکوک
شود که تو مخالف او حرفی زدی ، واویلای روزگار همچون اجل معلق سر
می رسد . که تو چنین گفتی ؟
یارو موضوع را نفهمیده ، مشکوک شده
که تو گفتی دو برادر یا سه برادر یا
چهار برادر ! پس منهم دو برادر دارم
نکنه ما را می گوید و فرامین و اهانت و فحاشی آغاز می شود ، و این در حالی
است که نمی تواند به قول خودش
به وطن بیاید ، اما ابنای وطن را تار و مار
می کند  !
ننه ام منه کور دئیب هر گله نی وور دئیب !
🔸بعضاً اندیشه ورزان نه از ترس دولت و قدرت ، از ترس به اصطلاح این میدان داران نمی توانند ، اندیشه های
خود را بیان کنند !
یک جامعه در حال گذر متلاطم و پر جنب و جوش است ، یکی راه تراکتور
را ، راه شکوفائی ملی می داند و دیگری
می تواند ، آن را راه گمراهی بداند !
یکی خیابان رفتن را ، راه عدالت بنامد و
دیگری ان را راه ستم و گمراهی بداند .
تحمل و مقایسه این نظرات است که
می تواند راه درست را پیش پای ملت
بگذارد و در نهایت انتخاب ملت و ملت ها ، برگزیده می شود !
یعنی نظر من و یا سایرین مهم نیست
و انتخاب ملت مهم است و گردن ما
در پیش ملت از مو باریکتر است .
ارزش اندیشه هم به این آزادی و رقابت
آزاد با سایر اندیشه ها ست .
▫️۳-- دنیای امروز مینی مال نویسی را
ترجیح می دهد ، نوشته های بلند و
طولانی معمولا کمتر خوانده می شود .
بدین جهت سایر مسئله های اجتماعی
وقت دیگری باید !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به جای طنز هفته !

مغول ها بازگشته بودند !

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

🔹اول خواستم مطلبی در مورد جاهلیت
مدرن بنویسم و حتی چند کلمه ای نوشتم ، اصولا جاهلیت مدرن که امثال
سروش و جلال رفیع بکار بردند ، درست
نیست .
جاهلیت قدیم و جدید ندارد ، می توانیم
جاهل مدرن بکار ببریم ،  مثلا اگر جاهل
با اتوموبیل به سر کار برود و یا سخنران
با میکروفون سخنرانی کند ، اگر جاهل
باشد ، می توان جاهل مدرن نام برد .
و از جاهل های عصر حجر هم به جاهل
قدیم اما جاهلیت نفهمیدن و ندانستن
است ، قدیم و جدید ندارد .
🔹بعد در فضای مجازی فیلم هائی دیدم
که جناب رئیس جمهور هی از این ،  جاهلیت مدرن نام می برد ! منهم
یا از ترس و یا احترام به بزرگتر دیگر
نوشته را ادامه ندادم  !
رفتم سراغ این مغول های نامرد و به
خصوص این چنگیز مغول ، اولا یک هیکلی بالا بلندی داشت ، وقتی از یقه
من گرفت و بلند کرد و کوبید به دیوار ،
پاهای من در هوا تکان می خورد و زبانم
در دلم نمی چرخید .
با عصبانیت گفت : بگو به زور گفتم :
فدایت شوم ، چه بگویم ؟
--بگو تورک شدم !
-- چشم آقا تورک شدم
بعد مرا زمین گذاشت و با نرمی و لطافت
خاص فرماندهان غالب فرمود :
بارک الله ، هزار ماشا ء الله ، چشم نخوری اینشاءالله !
🔹چند صباحی گذشت ، من با تورک بودن کنار آمدم چون پدر و مادر منهم تورک بودند ، از خوش شانسی من تمام مردم آبادی تورک بودند .
با خودم فکر می کردم این چنگیز مغول
هم عجب کار بیهوده ای کرده است ،
اگر چنین هم نمی کرد ، خوب من تورک
زاده شده و تورک می شدم !
این فرماندهان و امپراطوران غالب و پیروز هم عجب جاهل های قدیمی 
هستند !
چند مدتی گذشت ، از آموزش سنتی به
آموزش مدرن رفتم .
عجب ! مغول ها باز گشته بودند !
می زدند ، از بچه های مردم می خواستند
که فارس شوند و فارسی حرف بزنند و
بخوانند و بنویسند !
مغول های مدرن ، خودشان فارس شده بودند و می خواستند ، کل مردم فارس
بشوند !
حتی تئوریسین مغول ها فریاد می زد :
این بچه های تازه متولد شده را از
ّبغل مام بگیرند و به پانسیون های
مرکز منتقل کنند و بعد فارس شدن
پس بفرستند !
فقط یادشان می رفت ، فقط یقه بچه ها را گرفته اند ، پدران و مادران ، بزرگان
و اوزان ها ، قصه گو ها و راویان همه
تورک هستند !
🔹صد سال رزم بی جهت بار نداد ، دیگر
مشت  معلم های فارس شده  هم باز
شده بود ، دیگر همه تورکی حرف می زدند ، تورکی یاد می گرفتند !
جاهلیت از منطقه زدوده می شد ، جاهل
های مدرن فشار می اوردند ، مغول ها
مات و مبهوت مانده بودند !
دیگر دعوای مغول ها  و تورک ها ، ارتقا
یافته بود ، جنگ واقعی بین مغول های
مرکز گرا و پیرامونیان بود ، تورک و عرب
و لر و بلوچ و کرد و گیلک  صفی کانهم
بنیان مرصوص  بود !
دیگر کمتر کسی از هویت وجودی خود ،
فرار می کرد !
دیگر کسی از گفتن به قول فیلسوف  و
معلم بزرگ مان ،محمد تقی جعفری  اگر تعریف از خود نباشد ، من تورک هستم ، ابائی نداشت !
بزرگان و فیلسوفان و آدم های دارای
کاراکتر و شخصیت وجودی و اصالت !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات  ( ۲۶۲ )

پایگاه های شکنجه

🖌عیسی نظری ..روزنامه نگار - حقوقدان

🔹این بچه را در کوه شناختم ، با قدی کوتاه و جثه ای کوچک ، کلهم چهل کیلو می شد .
در نزدیکی قله آتشکوه به نزدم امد و با
نجابتی آشکار گفت :
ببخشید آقای نظری ! من حین راه رفتن
ممکنه بخوابم یعنی بدون اینکه بخواهم
خواب می روم .
فکر کردم اگر شما هم اطلاع داشته
باشید ، خوبه !
یک لحظه گیج شدم ،  خواستم داد بزنم
پس چرا به کوه آمدید ؟
اما منصرف شدم ، درست نبود به خاطر
یک نقص ، از کوه محروم بشود !
دوتن از غول پیکرهای گروه را صدا زدم .
اسم هر دو رضا بود ، با یک طناب او را
به رضا ها بستم و گفتم :
حالا هر چقدر می خواهی بخواب !
خنده ام گرفت ، کوهنوردی که حین
صعود از صخره ها خواب اش می گیرد .
🔹مدتی گذشت ، برای روز پانزده خرداد
یک برنامه ای اجرا کردیم ، برنامه بی
نقص اجرا شده بود .
هنوز در اتاق خودم جابه جا نشده بودم که بابا ( کاظم ) به اتاقم آمد و خیلی
نگران گفت :
حسن را گرفتند
گفتم : حسن کیه ؟
-- همان که در کوه بستی به دو رضا
-- لعنت اولسون ! اون تو برنامه چکار
می کرد ؟
-- اسماعیل رفته بود ، مسافرت ، به
اینجاش فکر نکرده بودم !
-- کدوم طرف بردند ؟
-- نمی دونیم !
پایگاه های شکنجه ( کمیته مشترک )
در جنوب محل دستگیری بود ، اوین و یا
میکده بالای محل بودند .
گفتم : از حضور چندنفر مطلع بود ؟
کاظم گفت :
دسته ما را می شناخت ولی از دسته
شما ، فقط شما را می شناخت ، در محل
او شما را دیده و شناخته بود ، یعنی
پنج نفر را می شناخت ! 
گفتم : همین الان اتاق های پنج نفر
پاکسازی شود ، این پنج نفر تا اطلاع
ثانوی هیچ کاری انجام نمی دهند ، ممکن
است ، تحت نظر باشند !‌
بعدش هرچه پیش آید ! 
🔹روز اول گذشت ، روز دوم ، روز سوم ،
هفته اول ، دوم ، ماه اول خلاصه سه ماه
گذشت .
کاظم خبر آورد ، حسن آزاد شده است .
گفتم :
بگو ، شب منتظرش هستم ، باید گزارش
چگونگی دستگیری و نحوه بازجوئی اش
را بیان کند .
کاظم گفت :
نمی تواند بیاید ، تو باید پیش اش
بروی . در بازجوئی هر دو پای اش را
شکسته اند ، در اتاق خودش بستری
شده است ، فقط گفت ، برایت بگویم
لام تا کام حرف نزده و گفته برای خرید
به خیابان شاه رفته بوده ، همین !
🔹قهرمان چپی ها را گرفته بودند وقتی
آزاد شد به دیدن اش رفتم ، تمامی
چپی ها سرم آوار شدند که او همه
چیز را لو داده بود و ما اورا بایکوت
کرده ایم تو چرا بایکوت ما را شکستی
می خواستم فریاد بزنم بیائید ببینید
چهل کیلو وزن دارد ، قهرمان هم نیست
دو پای اش در شکنجه خرد شده ، ولی
حرف نزده است !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴احتمالات و اتصالات در پنج شهریور !

🖌عیسی نظری    روزنامه نگار - حقوقدان

🔹چند روز قبل از روز واقعه ، دوستان فعالین مدنی جمع شدند که این دستور
که در فضای مجازی دهان به دهان می گردد ، چیست ؟
آیا از گروه های استخوان دار و با سابقه
در موضوع دریاچه اورمیه ، کسی هم
لبیک گفته است ؟
هیچکس خبری نداشت ، از این ور و آن ور ،  از چپ و راست ، رادیکال و میانه رو ، طول و عرض اورمیه و شهر های
اطراف دریاچه پرس و جو شد ،
گفتند :
طبق معمول برخی از تشکل های خارج از کشور ، باز فتوا داده اند ، که پیران و جوانان و زنان و مردان دست در دست
هم به میدان بیایند و تشک های کشتی
را پهن کنند و نیروی مقابل را لنگ اش کنند و حریف را بر زمین بزنند .
به صراحت در آن جلسه گفتم :
اولا - اینگونه تعیین تکلیف بدون هیچگونه شور و مشورت با نیرو های
داخل آن سرزمین و اطراف دریا نوعی
بازی احتمالات است !
حالا یک فتوائی صادر می کنیم ، یا می گیرد یا نمی گیرد !
اگر مثل دفعات قبل نگیرد ، دفعه قبل
هرچه گفتیم ، همان را می گوییم !
اگر هم بگیرد که یا خدا ، مفت و مجانی
رهبریت را به دست می گیریم و پدر
در می آوریم .
🔹فقط یک اتصال کم داریم ، دو یا سه نفر هم داد بزند ، کفایت می کند .
تعجب می کنم ، عوض اینکه ما گلایه
کنیم که آقا جان ، فدایت شوم ،
این چیه به قول مهندس بازرگان نخست
وزیر ایران ، امام خمینی وار فتوا و دستور صادر می فرمائید و از بالای سرمان به ملت می پرانی ، بدون اینکه
نیروی مدنی از آن مطلع شود ؟
ما مثل سایرین نیستیم که یک عده
قهوه خانه را بهم بریزند تا چانه زنی
کنیم !
🔹برادر ما در پی بهم زدن نظم خیابان
نیستیم ،چرا یک در هزار احتمال نمی
دهی که مردم اورمیه و یا آذربایجان
به آن شعور والای مدنی رسیده اند که
کار بیهوده نمی کنند !
چرا احتمال نمی دهی که نیروی مدنی
بدون آلترناتیو ، نمی خواهد و اصولا
قابل قبول نیست که مثل بر انداز ها
میدان عمل را مغشوش کنند !
چرا فکر نمی کنید ، که مردم با توجه
به اصول خود ، در فکر تاکتیک های شما
نیستند ، خودشان استراتژی دارند !
ما جنگ چریکی را کنار گذاشته ایم ،
چه شهری و چه روستائی ، چرا باید
تابع جنگ بی قانون خیابانی شویم ؟
ما دادو بیدادمان برای مردم خود مان است ، ما می خواهیم به مردم خودمان
پیام بدهیم ! نه دیگران و نه دولت های
دیگر ، نه خیابان را به هم می زنیم و نه
قهوه خانه را ، ما رشد و نمو مان در محیطی آرام بدست آمده و به محیط
آرام و فارغ از آشوب نیازمندیم !
برادر !
🔹درست است که خیابان هم امر مدنی
است ، ولی مثل رانندگی دو طرف
باید مقررات رانندگی را رعایت کنند
تا تصادف پیش نیاید !
حتی غیر از دو طرف ، زمین و راه
مناسبی هم لازم است .
امر به معروف از فروعات دین ما است
اما اگر احتمال اثر ندهی خودش از معروف به منکر تبدیل می شود ،
که باید از آن دوری کنی !
من اگر در خیابان احتمال آشوب و خشونتی بدهم ، باید از آن دوری کنم .
ما تغییر را از راه مدنی آن طالب هستیم
و به هر قیمت از مواضع بر اندازی
حمایت نمی کنیم ، بدین سبب در پنج
شهریور ملت آذربایجان موضوع دریاچه
درد خود را در خیابان طرح نمودند ولی
به سبب احتمال خشونت و آشوب
به پنج شهریور به طور صریح لبیک
نگفتند و من این عمل را پختگی
استراتژ ی ملت آذربایجان میدانم .
🔹درگیر شدن خودی با خودی و احتمال
آشوب و خشونت ، از هر طرف در
خیابان خدای نکرده ضربه ببیند ،
عزادار مادران و پدران ملت است .
برای ما دانشجو و سرباز از یک جنس
هستند ، اولی باید درس بخواند و دومی
باید اصول رزم و جنگ بیاموزد ، اولی
برای درد مردم و دومی برای دفاع از
مردم ، بهم انداختن این دو نیروی
جوان مثل خروس های جنگی با
امر مدنی منافات دارد ، چه از جمهوری
اسلامی خوش مان بیاید ، یا بدمان !
استراتژی ملت ها اصول منسجم و مشخصی دارد ، با هر شب نامه ای
به جوش نمی آید ! واقعیت فرای
آرمان ها و رویا های ما است .
هر مجری و یا صاحب تلویزیونی هم  فاقد
صلاحیت لازم ‌برای صدور اوامر مدنی
است .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴ما و استاندار و واقعیت قضیه !

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان

▪️آن روزگار من رئیس دادگاه کیفری دو
شهرستان اورمیه بودم ، آقای دادستان
ارتقا یافته و به دادگاه استان منصوب
شده بود .
بحث انتخاب دادستان بود ، آقای اسد
زاده نامی از دادگاه  انتظامی مرکز
برای مشورت با قضات برای انتخاب
دادستان به اورمیه آمده بود .
به اتاق منهم تشریف آورد و پرسید :
به نظر شما چه کسی باید دادستان شهرستان اورمیه بشود ؟
گفتم :
هر کس می خواهد باشد ، فقط  ، آن کس باید قلبی به اندازه این
اتاق داشته باشد !
آقای اسد زاده پرسید :
قلبی به اندازه این اتاق چگونه می تواند
در سینه کوچک یک مرد جا بگیرد ؟
گفتم :
استاد تنها کسی می تواند ، دادستان این
شهر بشود که قلب بدان بزرگی را در
سینه کوچک خود جا بدهد !
▪️آقای استاندار بنوشته رسانه های یانداش فرموده است ، بارندگی کم بوده باید آب شرب به مردم بدهیم به دریا آب نمی رسد !
جناب استاندار !
مدیر آن است که در موارد کم بارانی هم
به مردم آب شرب بدهد و هم به کشاورزی و هم به دریا !
▪️آقای استاندار !
ذخایر آبی و بارندگی در هر شرایط به
صورت تناسب است ، یعنی موجودی
به تناسب مابین وجود های هزاران ساله
یعنی انسان - گیاه و دریاچه تقسیم
می شود .
شما اگر فقط شکم انسان را  پر از آب بکنید ،
و گیاه خشک بشود ، چند مدت دیگر نانی
برای انسان پیدا نمی شود و یا برای حیوان !
اگر به گیاه ( کشاورزی ) آب بدهید و
از دریا غافل شوید ، چند مدت دیگر
غول نمک دریا برایتان کشاورزی ( گیاه )
باقی نمی گذارد و حتی انسان سالم !

در اینصورت به آدم ، مدیر و استاندار
می گویند .
ما شما را نمی بینیم ، معمولا انچه رسانه های یانداش شما از شما نقل قول می کنند ، به ما می رسد !
اول نوشتند ، استاندار فرمود :
دریا خشک نشده و نخواهد شد ، این
پانتورک ها ( بخوانید افراد نگران خشک
شدن دریاچه ) و تجزیه طلب ها ( بخوانید منتقد ین اعمال مسئولان )
جو درست می کنند !
گفتیم : کاری ندارد دوتا بچه محصل
ابتدائی بفرستید به دریاچه نگاه کند !
اگر گفتند ، دریاچه خشک نمی شود !
حق با استاندار است .
بعدا نوشتند ، استاندار می گوید :
این دریا الان خشک نشده است ،
شصت سال پیش خشک شده است ،
این آقایان الان متوجه شده اند .
گفتیم : مردم صدها خاطره دارند ، همین
چند سال پیش سمینار پیشگیری از
سرریز شدن آب دریاچه به مزارع مردم
برگزار شده است ، تاریخ و صورتجلسه
دارد .
الان هم رسیده به بحران بارش کم باران .
▪️آقای استاندار !
ما بحران مدیریت داریم ، باران زیاد
ببارد ، سیل ما را می بلعد ،
کم ببارد ، بی آبی !
برادر ما مدیر نداریم ، دروغ و ریا ،
تزویر و ریاکاری در تارو پود مان
ریشه زده است !
ما یعنی درستتر شما به مردم ضد و نقیض می گوئید !
اگر کم باران می بارد ، کشاورز ما چرا
هندوانه و چغندر صادر می کند ؟
چرا کارخانه های ورشکسته قند استان
خراسان در اطراف دریاچه باز سازی و
به کار گرفته می شود ؟
چرا کارشناسان منتقد سیاست های
شما و دولت تان ، بایکوت می شوند ؟
چرا در گفتگوهای رسانه های یانداش
مثل اعلی حضرت همایونی سابق یکه و
تنها می نشینید ؟
چرا از تخصص این کارشناسان استفاده
نمی کنید ؟
چرا اجازه نمی دهید ، این کارشناسان
بارش کم و یا بارش زیاد را برای شما
معنی کنند ؟
چرا اجازه نمی دهید ، مردم مطلع از
وضع دریاچه ( به قول شما - پانتورک ها ) و یا منتقدین سیاست های شما ،
( باز به قول شما تجزیه طلب ها )
در سرنوشت خود مشارکت کنند و حداقل معنی تناسب تقسیم بین انسان
و گیاه و دریاچه را روشن نمایند ؟
▪️آقای استاندار !
اینچنین دوام نمی اورد ، تصمیم بگیرید
می خواهید مردم این استان بر سرنوشت
خود حاکم شوند یا خیر ؟
می خواهید روشنفکران این جامعه معمار
زندگی خود شوند یا پادگان و ارتش
چرا ندارد ؟
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خاطرات و خطرات ( ۲۶۱ )

اورمو گولو ، من و مختار

🖌عیسی نظری    روزنامه نگار - حقوقدان

🔹سال ۱۳۵۹ بود  ،  من دادیار شعبه سوم دادیاری دادسرای عمومی اورمیه بودم .قبل از ورود من به دادسرا ، مختار نامی در سالن داد سرا ( طبقه چهار کاخ دادگستری واقع در ایالت ) مسلسل
خود را از زیر کت خود بیرون آورده و
خانواده خود را به رگبار بسته بود و
زن و فرزند خود را کشته و مجروح
کرده بود .و سپس با تهدید مامورین از دادسرا بیرون رفته بود !
منکه به دادسرا رفتم ، این ماجرا هنوز
گرم بود و حداقل روزی نبود که دادستان
و بازپرس امریه جدید برای مامورین
حوزه قضائی نفرستاده باشند که :
فوری ! به گزارش مردمی ، مختار در
حوزه شما دیده شده است ، نسبت به
شناسائی و دستگیری وی اقدام و به
این بازپرسی معرفی شود .
آقای دادستان هم تلفنی و شفاها به مامورین تاکید می کرد که با احتیاط
نسبت به دستگیری وی اقدام شود ،
او مسلح و خطرناک و متهم به قتل
است .
🔹گزارش پشت گزارش از مامورین آگاهی و پاسگاه ها و کلانتری ها می رسید که مامورین ما در تلاش هستند و به محض شناسائی و دستگیری به حضور معرفی خواهد شد .
غریبی قضیه اینجا بود که او به دادستانی زنگ می زد و دادستان ما را تهدید می کرد که توئی تند تند نامه می نویسی و می خواهی مرا دستگیر کنند ؟ دست از سرم بردار من زن و بچه خودم را کشتم ،
مرا وادار نکن دوباره به دادسرا بیایم و
این بار اهالی دادسرا را به رگبار ببندم !
آقای عباسی اسبق دادستان نازنین ما
نیز ناراحت می شد و جواب می داد :
اگر خیلی مردی محل خودت را بگو
من دست خالی و تو با مسلسل ات
روبرو شویم !
🔹منهم از کنار شاهد این ما وقع بودم ،
دادیار درجه دو آزمایشی در حد اش
نبود که وارد ماجرا های قتل و غارت
شود ، بازپرس ها که شمشیر عدلیه
بودند ، در کنار دادستان درگیر ماجرا
می شدند ، به پاسگاه ها می رفتند به
آگاهی می رفتند و داد بیداد راه می انداختند که :
در وسط دادسرا زن و بچه خود را به
رگبار بسته و آزاد می گردد و بدتر
از همین تلفن های شهر آقای دادستان
را هم تهدید می کند !
🔹روزی در یکی از روزهای گرم تابستان
دست زن و مادرم را گرفتم و با اتوموبیل
گالانت قرمز رنگ عازم دریا شدم !
نمی دانم از رسوم یکانی ها گرفته ام و
یا از رسوم اورموی ها ، معمولا دنبال
جائی بودم که کیلو متر در کیلو متر
به دور از چشم مردم ، جائی پیدا کنیم .
از چند روستا رد شدیم و جائی دنج
در کنار ساحل دریا چادر زدیم !
هوا تاریک می شد ، ماه می درخشید ،
دورتر از ما یک نفر بساط آتش گشوده
بود ، لباس های خودم را پوشیده بودم
به نظرم رسید که او چائی هم داشته
باشد ، به مادر م گفتم :
آماده شوید من سری به اون مرد می زنم
یک چائی می خورم و بر می گردم ،
راه می افتیم .
حدس من درست بود ، مردی چهار شانه
با قدی متوسط بساط چائی راه انداخته
بود ، فقط یک تفنگ دو لول به نظرم
شکاری کنارش بود .
سلام کردم و احوال پرسی کردم ، او نیز
دعوت به نشستن کرد و یک چائی ریخت .
چائی را خوردم ، آنوقت ها سیگار می
کشیدم ، پاکت مالبورو را در آوردم و
به او هم تعارف کردم و با یک چوب
آتشین سیگار خودم را روشن کردم ،
نور آتش به صورتم زد و در همین حال
مرد خنده ای کرد و گفت :
به به حالا دیگر دادستان نامردت ،
عوض اینکه خودش بیاید ، دادیار های
تازه کارش را دنبال من می فرستد ؟
کمی گیج شدم ، تا آن لحظه شوم
روشن کردن سیگار همه چیز آرام و
دوستانه بود ، یهو ابرهای سیاه پیدا
شد و کین کهنه ای دهان باز کرد ‌.
🔹من چیزی نفهمیدم ولی مرد میزبان
ادامه داد :
برو به اون عباسی بگو ، که مختار
گفت ، اگر مرده خودش بیاید ‌!

اوف تازه دو زاری من افتاد ، آی زهر مار
شد هم چائی و هم روشن کردن آن سیگار
لعنتی !
خودم را به نفهمیدن زدم ، از چائی وی
تشکر کرده و پا شدم . وقتی پیش
خانواده برگشتم ، نفس راحتی کشیدم و
سریع اتوموبیل را راه انداختم .
وقتی ماجرا را به دادستان گفتم .
خندید و گفت :
خوبه ! هم عادت می کنی و هم بی محابا
دیگر به کوه و صحرا نمی زنی !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴محلی گرائی و مرکزگرائی

🖌عیسی نظری      روزنامه نگار -حقوقدان

🔸در کشور ما نحله های مختلف و گروه ها و اندیشه های مختلفی وجود دارد و یا
بوجود می آید .
بحث ما امروز و در تاریخ امروز مان
از این دو تفکر و اندیشه می توان مردمی
بودن و یا ضد مردم بودن را ، دریافت .
اولین گام شناخت امروزمان از اطراف
خودمان این است که طرف مقابل
طرفدار پیرامون مملکت است و یا
مرکزیت طلب ، تمرکز گرائی اولین گام
ضدیت با مردم و دشمنی با پیرامون
است .
🔸در دنیای متمدن امروزی این مسئله حل شده است . در تمامی کشور های توسعه یافته برنامه های یا ضد تمرکز و یا
غیر متمرکز اجرا می شود .
در سفری به اروپا من و دوستانم در هتلی
بودیم ، من پیراهن خودم را به خشک شوئی دادم ، این عمل برایم بیست و یک
مارک آب خورد .
در فروشگاهی در آمستردام همان پیراهن را دیدم هفده مارک قیمت زده بودند ،
به نفع خودم بود ، چند تا پیراهن بخرم و
از خیر خشک شوئی بگذرم .
گذرمان به ایندوهون افتاد ، در همان
فروشگاه و همان پیراهن چهارده مارک
بود !
در یک فروشگاه یک روستای دور افتاده
همان فروشگاه ( زنجیره ای ) و همان
پیراهن یازده مارک قیمت داشت !
یعنی درست بر عکس ایران ، در روستا
فروشگاهی نمی یابی ، در خوی  -
اورمیه - تهران ، وضع معکوس است .
چه دانشگاه ،  چه مدرسه ، چه مسجد ،
چه استاد ، چه معلم ، چه حزب ، چه
کتابفروش و چه کتابخانه ، هر چه به
طرف تهران برویم ، بهتر تر و هرچه به
پیرامون نزدیک شویم ، مفتضح تر و
خراب تر !
در اصل یک معادله است ، پیرامون
ویران مساوی مرکز آباد است .
تمامی اندیشه های مرکز گرا به نوعی
ضد پیرامون هستند .
🔸چه در اقتصاد و توسعه و چه در زبان
به عنوان بنیاد اندیشه و چه در برنامه های اجرا شده و برنامه های احزاب و
اندیشمندان و....
ببینید در پیرامون به عنوان نمونه زبان
یک تورک یا عرب یا کرد یا لر یا گیلک یا
بلوچ تدریس می شود ؟ بگذریم از
تحصیل به آن ، که حق هر فرد انسانی
هست بگذریم از ملت .
مرکز گرا ها هیچگونه حق و حقوقی برای
ما به عنوان پیرامون ندارند ، من در این
نیم قرن  فعالیت و مبارزه مدنی فقط
یک نفر دیده ام که از مرکزیت بوده و به
حقوق ما هم اذعان دارد ، او را هم مرکزیت قبول ندارد که گویا کمونیست
است . هر کس نفر دومی نشان بدهد ،
پیش من جایزه ای دارد .
🔸مرکز گرائی بنیان و بنیاد یکسان سازی
ملل یک کشور سیاسی است . مرکز گرائی
اولین توجه فاشیسم است ، نژاد پرستی
هم ناشی از آن است .
تمامی کشتار های فله ای پیرامون به دست فاشیسم مرکزگرای ضد پیرامون
رقم خورده است .
🔸ملت آذربایجان در هر مورد چه امر
تحزب و چه انتخاب افراد برای مجالس
و .....باید به این مورد خاص توجه کنند ،
مرکز گراها را از هر موقعیتی دور وبه
اطراف پیرامون گرا ها جمع شوند .
این اولین گام رهائی و تغییر از جهالت
و فلاکت گذشته گرائی و مرده پرستی
است .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴عدو شود سبب خیر !

🖌عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان


🔹تراژدی و فاجعه معروف به جیلولوق ،
می رفت که امری کهنه و فراموش شده
شود . در زمان صدارت شهریاری او برای
کمک و یاری به این امر قدم به میدان
گذاشت و در یک سخنرانی مهندسی شده
فرمود که گذشته را فراموش کنید تا
برایتان توسعه ( بخوان پول ) بیاورم !
این سخنرانی توسط یک رسانه خبری
(یول پرس )
پخش شد ، امری که به زور چند نفر
نهایت  درصد کمی از مردم درگیر
موضوع آن بودند و از موضوع مطلع
بودند ، با طوفانی از آگاهی مردم روبرو
شد ، کتاب های مربوط به تاریخ و فاجعه
جیلولوق گاها به چاپ های بیستم و
بیشتر رسید .
آن بیست درصد مطلع از ماجرا به درصد
بالائی رسید .
گرچه نشر کننده در دادگاه ها حساب
پس داد و حتی صدماتی دید ، اما در
سایه این خبر تمامی مردم از این فاجعه
و تراژدی آگاه شدند .
به قومی رانده شده و مطرود پناهنده شده ، پناه داده شده و همان قوم با ژنرال های بیگانه به سر مردم شهر و روستا آوار
شده اند .
🔹والی شهر یاری از مسببان این اگاهی
مردمی است .
والی ثانوی هم از مسببان آگاهی مردم به
سرنوشت دریاچه است .
ایشان به عنوان دبیر یا رئیس امر احیای
دریاچه باید در این وضعیت درماندگی
مردم ، نقطه اتکا و پناه مردم باشد ،
برای نمایش هم شده ، حقابه دریاچه را
از چند سد تامین کند ، دعای باران سر
دهد ، با زن و بچه خود چند لیوان آب
به دریاچه بریزد !
چه می دانم به سرش بزند ، نوحه بخواند ، الکی خودش را به غش کردن
بزند .
به رئیس جمهور و یا سایر استانداران
نامه بنویسد ، راه نجات طلب کند ،
ایشان مسئول سرنوشت این دریاچه
است ، اگر از گذشتگان سهل انگاری
دیده ، از انها شکایت کند .
بزرگان و دلسوختگان شهر و استان و استان های همجوار دعوت کند ، برایشان
دلگرمی بدهد .
می تواند کاری بکند اگر نمی تواند استعفا
بدهد اگر ان را هم نمی تواند ، از مردم
عذر بخواهد .
کارشناسان را جمع بکند ، مسئولین استانی را جمع بکند ، گامی ، قدمی بر دارد اگر مقصر چغندرکاران هستند ،
کارخانه های قند را تعطیل کند !
اگر چاه داران مقصر هستند ، چاه ها را پر کند .
اگر استخر داران اطراف دریا مقصر هستند ، استخر ها را جمع کند  ،
اگر ویلا داران مقصر هستند ، ویلاها را  خراب کند !
🔹میدانم امتیاز داران انها را با امتیاز و پول از دولت خریده اند !
ولی می تواند با حساب دو ، دو تا ، چهار
می شود ، انها را قانع کند که اگر دریا
خشک بشود ، دیگر انها به درد شما
نمی خورند ، دیگر نمی توانید ، کشاورزی
کنید . نفع آنی شما خیلی کمتر از زیان و
ضرر ثانوی است !
صدتا راه برای احیای دریاچه وجود دارد ،
کی عطسه کرد ما خیر باشد ، نگفتیم ؟
وقتی همین عیسی کلانتری رییس احیای
دریاچه بود ، در فرودگاه اورمیه مثل
یک دونده فرار می کرد که شاید و مبادا یک سوال بکنیم ! 
دل مان می سوزد که پیش چشم همه
یک کشور به باد فنا می رود ، مسئول
احیای آن هم تماشا می کند ، چون
عده ای سرتق و آقا زاده امتیاز
خریده اند .
🔹آقای استاندار ، اقای امام جمعه ،
آقای نماینده مجلس !
این کارخانه های آب میوه و قند و
شکر و ....در این استان با پول های
بانک ( بخوان بیت المال - بخوان
پول مردم ) سرپا هستند ، یک روز
بانک ها پول خود را بخواهند ، همگی
ورشکسته اند .
پولی که از صادرات محصولات کشاورزی
به دست می آید ، کمتر از پول آب مصرفی است !
دنیای تمدن و اینترنت است ، هر کس
می تواند ، مفت و مجانی در کلاس های
بهترین دانشگاه های دنیا بنشیند و
بیاموزد .
مردم اگاهتر از آن هستند که دیگر بتوان
گول شان زد !
اصل اول دریاچه است ، بقیه فرع بر
آن .
راه نجات دریا روشنتر از آن است که
امروز و فردا شود !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴در سرای توحید

🖌عیسی نظری   روزنامه نگار - حقوقدان


🔸چه روز و چه شبی بود ، ایکاش سحر ناید و خورشید نزاید ،
که امشب قمر اینجاست .
استاد بزرگوارمان آیرملو با ما بود ، بابا زاده گرامی همراهمان ، به گمانمان ما
زودتر رفته بودیم ، توحید گرچه از خاک
پاک سلماس است ولی ساکن اورمیه است .
ما که وارد سرای توحید شدیم ، شهر اولین ها قبل از ما رسیده بودند !
اساتید بزرگواری چون دکتر  فیض الهی ،
خالط آبادی - رضا همراز ، کاظم عباسی ،
دکتر صادقی ، اینهم هنری از اولین های
سرزمین آنا یوردوم هست ، دور اما نزدیک !
🔸در دومین گام سولدوز بود ، اساتیدی از قلعه آذربایجان دوستمان پریزاد  و منیم آد اشم عیسی یگانه ، سلماس هم بود ، دکتر سبزیکاری و مهندس احمدی و از عروس آذربایجان تنها جناب آیرمی ( آیرملو ) و بابا زاده نبود ،  جناب مهندس شافعی - جعفر پری - دکتر داغستانی و مهندس طیار یادگار استاد
دده کاتب ، مهندس جوانبخت و هنرمند
عکاس مستوفی عزیز و مهندس بابائی و مهندس اکبری و ساسان نجفی و مهندس آرش محمدی و مهندس میلاد تیمور ی و
برهان اصغری و از دیار یکانات سرزمین
همیشه حاضر در همه جای آذربایجان ،
استاد فرهاد جوادی و رمان نویس مان
آقای یحیی آلیلو و چندین نفر دیگر که اگر یادشان نشد و فراموش ام بر پیری
من ببخشند !
🔸من تا شصت سالگی ، همواره خودم را
کودکی می دیدم و حتی از خودم خجالت می کشیدم و با خودم می گفتم :
چرا من پیر نمی شوم ،  چرا هنوز همان
کودک روستای یکان ، همان کودک مدرسه
محمد رضا شاه پهلوی رضائیه ، همان
کودک مدرسه امیر کبیر رضائیه هستم ،
چرا من پیر نمی شوم ، نکند نقصی در
آفرینش من بوده است ؟
تا اینکه از شصت گذشتم و نزدیک هفتاد
شدم !
ای دل غافل ، من پیر شده ام  هر کس را
فراموش کردم بر پیری من بر من ببخشد !
🔸اما آن روز و شب دوباره جوان شدم  ، دکتر فیض الهی ، دکتر آیرملو و استاد فرهاد جوادی و بخصوص استاد رضا همراز را در کنار خودم می دیدم .
من برای یکی جان می دادم ، اما همگی
در سرای توحید بودند و  من نیز  ، و
بدین جهت شعر شهریار در ذهنم آمد :
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
مهمان عزیز یکه پی دیدن روی اش
همسایه همه سر کشد از بام ودر اینجاست !
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ایکاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر اینجاست !
فارغ از این قمر های میزبان و مهمان ،
قمر دیگری هم بود :
🔸دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی سلماسی الاصل  اورموی آذربایجانچی
هم قمر است و هم توحید در وجودش
و هم خوش شانس !
در آن جمع هم عرض کردم ،  من ریا و تظاهر بلد نیستم ، تنها این یکی قلم را
استاد یادم نداده است !
استاد توحید ملک زاده ، درست عکس
من است .
متولد شده به مدرسه رفته و با آذربایجان آشنا شده و تا کنون در خدمت !
اما من درست بر عکس ، به مدرسه
رفتم افتادم دنبال کتاب سر از مجله
آینده و کتاب های بنیاد افشار و سر آخر
حزب پان ایرانیست و .....
رفتم تهران دنبال درس حقوق ، اوایل
سر از لاله زار و شب کارون و شاه ماهی
هنر ایران ودانس و دانسینگ و...
به زور خودم را کنار کشیدم باز از
اینور بام افتادم ، شاه برود و امام بیاید
و تنها ره رهائی رزم مسلحانه و الدرم و
بلدرم و می کشم انکه برادرم کشت و.....
الی ما شا ء الله ،  تا به راه آمدم صدتا
جان دادم !
اما در نهایت ارزید ، پشت سرم را که
نگاه می کنم ، می بینم تا بدینجا چقدر
راه آمده ام !
رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم ،
اینهمه راه آمده ایم تا به منزل سرای
توحید برسیم !
و اوسته لیک اینهمه قمر با باده دلکش !
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی خبر اینجاست ! قمر اینجاست !
پنجاهمین سال تولد توحید عزیز مبارک
باشد به امید انکه چنین روز هائی بیش
باد ،
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴خشک شدن دریاچه اورمیه
             انکار یا واقعیت

🖌عیسی نظری روزنامه نگار

🔹والی شهرو دیارمان دم به دم دسته گل به آب می دهد ، یک روز می گوید :
دروغ است دریاچه اورمیه خشک نمی شود ، پانتورک ها به دروغ چنین نشان
می دهند و روز دیگر می گوید :
دریاچه شصت سال پیش خشک شده است .منهم گفت گو را با او قطع و
یک (( مالبوغان )) پیدا کردم تا
با او درد دل کنم و درد های خودم و
ملت قهرمان اورمیه را و استان آذربایجان غربی را برای او شرح دهم . 
🔹سلام ای قدر قدرت ای مالبوغان بزرگ !
و علیکم ای پانتورک و تجزیه طلب
کوچک ! 
🔸آقای مالبوغان !
خدا را و شرف انسانی خود را گرو
می گذارم که من پانتورک و یا تجزیه
طلب نیستم !
-- والله این استاندار قبلی هی گزارش
می داد که این یعنی تو ، پانتورک هستی !
-- اون علت داشت ، روزگاری او گفت که
جیلوئی نبوده و کشتاری ، این افسانه ها را فراموش کنید و من جواب دادم که پدران ما گفته اند اگر یکبار سیل آمده
بار دوم هم ممکن است .
مردم باید این تاریخ معاصر را بدانند که هوشیاری خود را حفظ کنند تا آن فاجعه تکرار نشود ، درد من همین است !
-- خوب این چرا برای تو درد می شود ،
پس ریگی به کفش داری !
می خواهی اول آذربایجان را جدا کنی و
بعد با توران جهانی و یک پارچه ، یکی
بشوید !
-- خوب اینکه خزعبلات افسانه ای شد ،
حرف های استاندار قبلی شد !
🔸آ فکر می کردم تو از سلاله آن خائن به ملت ما نباشید !
-- نه نیستم ، ولی تو مشکوک می زنی !
چرا می گوئی دریاچه اورمیه خشک
می شود ؟
-- خوب، بریم یک نگاهی
بکنیم ، ( اصفهان اوزاخ - میدان یاخین )
همین پنج دقیقه راه است !
-- من به آن کار ندارم ، دریا یا خشک
می شود و یا خشک نمی شود ،  در
کار خدا نباید دخالت کرد ، بحث شما
است که می خواهید از این آب گل آلود
ماهی بگیری !
-- توی آب دریای ما ، اصلا ماهی به عمل
نمی آید !
-- خوب جواب خودت را  دادی .
اگر ماهی نیست ، چرا قضیه را ول نمی کنی ؟
🔸-- جناب  مال بوغان ( ایشته ، بیزیم فرقیمیز ! )
تو دنبال ماهیگیری هستی ، من دنبال
زندگی در این شهر و دیار !
-- خوب اگر دنبال زندگی هستی ،  برو
زندگیت را  بکن ، هی جلسه می گذاری
به جلسات می روی ، مقاله می نویسی ،
مردم را تحریک می کنی !
-- تجزیه ات خوب است ، مرده شور آن
ترکیب ات را ببرد !
به جلسه می روم ، در آخرین جلسه یکی
از دوستان ترکید که ای آقای نظری ،
کُشتی ما را با این نصایح تحریک نشوید ،
به خیابان نروید ، رئیس اداره اطلاعات
ماهی یک بار می گوید به خیابان نروید
تو ساعتی ده بار تکرار می کنی ،
تازه وارد ها می پرسند ، این آقا طرف
کی است ، دولت یا ملت ؟
🔸طرف آقای مالبوغان است یا طرف
دریاچه مظلوم اورمیه ؟
راستی یک سوال ، تو اگر اعتقادی به
خشک شدن دریا چه نداری ، چرا رئیس
و دبیر احیای دریاچه شدی ؟
-- هان ! برای اینکه کس دیگری سکان
آنرا به دست نگیرد که مبادا کاری کند !
-- پس تو ریگی به کفش داری !
-- من فرد اول استان هستم ، ریگی به
کفش دارم یا ندارم ، اینها به تو مربوط
نیست !
ولی من مسئول کنترل تو هستم ، چرا به
من مالبوغان می گوئی ؟
--  برای اینکه قدرت بی رقیبی داری ،
می توانی هر کسی را بکشی !
-- هان بکشم ، بعد داد و قال در بیاورید !
یک شهید دیگر !
-- تو چرا عقل نداری ؟ بابا من نوشتم
دریا خشک می شود ، هر کس از کنار
آن بگذرد ، می فهمد ، چون می بیند !
جواب تو باید این باشد که
درست هست ، منهم تلاش می کنم ،
خشک نشود !
تو چه دوست و چه دشمن جمهوری اسلامی ایران باشی ، جواب ات همین
است !
دیگر نباید خزعبلات و معر و افسانه ببافی !
چه برای احیای آن بکوشی و چه برای
خشک شدن آن ، جز این جوابی نداری !
-- من دردم کشتن توست ، یکی با مشت
و لگد می کشد یا سم و استخر شنا ،
اما من با حرف هایم شما را می کشم ،
می گویم اصلا خشک شدن دریاچه را
پانتورک ها درست می کنند !
روز بعد می گویم دروغ است که دریاچه
الان خشک می شود ، دریاچه اورمیه
شصت سال پیش در زمان رضا شاه
خشک شده است !
همین ها شما را می کشد ، بدون اینکه من شما را بکشم !
🔸دیدی یک قوزانگول را اوردم در سینه اش نقشه از کاسپین تا خلیج بود ،
فرمود که سرود جمهوری اسلامی
خوانده نشود گفتم آی به چشم !
وزیر را هم آوردم برای نوکری اش !
آهای !
ژورنالیست ها ، آهای ملت اذربایجان
آی روزنامه نگار بمیرید !
من راه کشتن شما را یاد گرفته ام ،
پدر بزرگمان در انگلتره یادمان داده است !
ای پانتورک ها ، تجزیه طلب ها دریاچه
خشک نمی شود !!
مردم قهرمان اورمیه !
این آقای مالبوغان برای تحریک شما و برای اینکه به خیابان بیائید ، تلاش می کند ، خزعبلات وی نیز ، برای تحریک
مردم و ملت آذربایجان است !
شما آرامش خود را حفظ کنید !
حتما در مملکت یک عاقلی وجود دارد
که بتواند ، اقدامات او و خواسته های
ملت را فهم کند
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔻ادامه مطلب"
خاطرات و خطرات ( ۲۶۰ )
جدائی با خواهرم ( شهر بانو )

▫️زینب خاتون مادر او ، از خواب دخترش می زد تا دین خود را به مادر بزرگ ادا نماید .
گاه حمایل بی بی از چیمن کهریز تا
ولدلی می آمد تا کمک نماید ، ولی
او هم بسیار چاق بود و خود خانواده
بزرگی داشت ، شوهر و بچه های
زن سابق شوهر اش و بچه های خودش .
بگذریم ، دیر رفتن به مدرسه که سودی
هم در آن نمی دیدم ، و یا نرسیدن به
سرود که کلماتی مهمل بود و حتی چوب
خوردن بهتر بود تا گرسنه ماندن گوسفندان و هله مادر بزرگ و هله هله
خواهر کوچکم !
▫️من درد دخترانی را که در کتاب آدم فروشان قرن بیستم به زور و حیله
به فروش می رفتند و معلم مان اقای
علیاری ان را می خواند ، نمی توانستم
تحمل کنم ، درست مثل گرسنه ماندن
حیوانات زبان بسته و یا گرسنه ماندن
خواهر و مادر بزرگ ، ولی کتک و چوب
خوردن را بهتر تحمل می کردم !
یعنی به این معادله و یا معامله راضی
بودم .
آن روز عمو جعفر به خانه ما آمد ، سالی
یک بار می آمد و هر بار یک ده تومانی
برایم هدیه می داد ، از او بوی شهر
رضائیه می آمد ، اما این بار تردید داشت
خیلی آرام گفت :
عیسی برویم بیرون ، حرف هائی دارم .
وقتی بیرون رفتیم ، پرسید :
مادر بزرگ حرف های ما را می شنود ؟
گفتم : عمو نمی دانم ، فقط هیچ واکنشی
ندارد ولی می بیند ، وقتی شیر را به دهان اش می برم ....

▫️گریه را سر دادم ، وقتی موضوع مادر بزرگ بود ، گریه امان مرا می برید .
عمو جعفر با تردید و دو دلی گفت :
عیسی برایت سخت است هم به مادر
بزرگ و هم خواهرت برسی !
گفتم :
نه ، سخت نیست ، ما جز همدیگر ،  کسی
را نداریم !
با ناراحتی گفت :
چرا دارید ، تو عمو هایت و مادر و دایی ات را داری ، همه در رضائیه هستند .
عیسی ! من آمدم ، خواهرت را ببرم ،
پیش مادرش و عمو صادق  ، مادر بزرگ
هم اگر نبود ، تو را هم می بردم .
گریه را تمام کردم و گفتم :
عمو من درس می خوانم ، مادر بزرگ هم
هست ، اینجا مدرسه دخترانه نیست ،
بزرگ هم می شود ، من نمی توانم به
او برسم !
فقط ؟ با عجله گفت : فقط چی ؟
اگر جائی که می بری ، نپذیرفتند چی ؟
با ناراحتی گفت :
یعنی چی ؟ پیش مادرش می برم ،
پیش عمو صادق ، اگر هم نپذیرفتند
خودم از او نگهداری می کنم !
آن روز تا صبح نخوابیدم ، چون اتوبوس
خیلی زود ساعت پنج صبح حرکت
میکرد .
کمی مانده به صبح خروس خوان ،
خواهرم را بیدار کردم ، لباس پوشاندم
و او را پای اتوبوس بردم .
عمو جعفر وقتی مرا دید ، خوشحال
شد ، دست شهربانو را گرفت و به اتوبوس رفت ، اتوبوس حرکت کرد .
وقتی اتوبوس رفت ، های های گریستم .
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴روح قانون و اصل شخصی و فردی  
                بودن مجازات ها

✍عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹شازده کوچولو پرسید :
دنیای ما کی قشنگتر می شود ؟
روباه گفت :
وقتی آدم ها بفهمن که اعتقادات انها
مثل مسواک شان است ، شخصیه و نباید
اون ها را به خورد بقیه بدهند !
( آنتوان دو سنت اگزوپری )

🔸من سی سال در دادگاه های دادگستری
جمهوری اسلامی ایران رای داده ام .
و سی سال شاهد افول و غروب قوانینی
بوده ام که در انها  اصل روح وجود قانون و اصل شخصی بودن مجازات ها رعایت نشده است .
در قوانین شرعی شده ما برای نقض اصل
وزر تنها یک استثنا وجود داشت ، آنهم
قانون عاقله بود ،
من در مدت سی سال
خدمت قضائی حتی برای یک بار شاهد
اجرای آن نشدم .
اصلا برای جامعه ما این استثنا بر اصل
شخصی بودن مجازات ها ، قابل هضم
نبود . خود ذی نفع هم ، هرگز به دنبال
اجرای آن نبود ، حتی قضات هم علی رغم
اطلاع از آن ، به دنبال اجرای قانون
عاقله نمی رفتند .
🔸در روح قانون همواره قبل از مواد قانونی ، اصول قانون جا افتاده و جا خوش کرده است .
اصول قانون قاضی را وادار می کند ،
که برای اجرای مجازات به دنبال شخص
مجرم باشد !
این مجازات های رئیس بانک و کارمند و
نمی دانم صاحب مغازه و دربان و نگهبان
برج و مرکز تجاری و فلان و فلان در
اصل مخالف صریح روح قانون و اصول
مسلم حقوقی ، شخصی بودن مجازات
است !
🔸آقایان قانونگداران و حاکمان و حکومت کنندگان ، گاها و به زورِ حذف بخشی از خواب خوش صبح و شب ، کتابی هم بخوانند و یا با کتاب خوانان و تجربه داران یک صحبتی و مشورتی داشته باشند !
شما حکومت می کنید ، اگر اصول را
رعایت نکنید ، این خرده قوانین دست و پا گیر ، می تواند ، به اصل حاکمیت
ضربه بزند .
با هزار طبل و داد و بیداد و سر و صدا
و بگیر و ببند برای داشتن دیش و ماهواره ، قانون وضع کردید ، الان قانون
داریم ولی در یک مورد هم اجرا نمی شود .
هر کس هم بگوید ، ماهواره ندارند ، دروغ می گوید !
قانون هست اما اجرا نمی شود !
قانونی که اجرا نمی شود ، قانون غلط
نامیده می شود .
🔸قانون شدید به دلیل شدت بی موردش اجرا نمی شود و قانون ضعیف به لحاظ ضعف اش !
به راننده تاکسی و یا به راننده اتوبوس و
یا به داروخانه دار چه مربوط است که
کسی حجاب دارد و یا ندارد !

🔸پوشش امری شخصی و خصوصی است ،این همه جوامع مذهبی و دینی در جهان وجود دارد ، این عمل حتی در افغانستان نیز دیده نمی شود !
خانم حجاب نداشته ، رییس بانک گرفتار
مجازات شده است !!
این اوامر به بی حجاب ها ارائه خدمت
نشود ، خودش جرم است ، مگر معلم
می تواند به شاگرد درس نیاموزد ؟
مگر رئیس و یا کارمند بانک می تواند ،
پول مردم را به خودشان ندهد ؟
این بلبشوی بگیر و ببند را  متوقف کنید ،
اگر نمی توانید و سمبه پر زور است ،
حد اقل به مرجع قانونی آن ، به دادگستری و قضات واگذارید ، که حداقل
زیان و بی قانونی به مملکت ضربه بزند !
و حداقل این قانون هائی که بدون روح و
اصول مسلم حقوقی به ملت تحمیل
می شود ، مثل قانون ماهواره تعطیل
عملی شود .
شازده کوچولو پرسید :
کی دنیا از اینی که هست ، قشنگتر
خواهد شد ؟
آنتوان دو سنت اگزو پری از زبان روباه
می گوید :
زمانی که آدم ها بفهمند ، که عقاید انها
همانند مسواک شان شخصی و مخصوص
انهاست و نباید مدام آن را به خورد
بقیه بدهند !
@navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴به جای طنز هفته :

جلوی مسئولین ما باز نیست !

✍عیسی نظری    روزنامه نگار

🔹من چیزی می گم ، شما چیزی می شنوید ، مملکت صاحب ندارد ، و الا
معنی ندارد ما یک استاندار قدر قدرت ،
فوق سنگین ، طوفانی یا طوفانزا ، داشته
باشیم ، آنوقت جلوی وی را ببندند و تنها
او را در چهارچوب استانی کوچولو و فسقلی به نام آذربایجان غربی محدود
کنند و یا بدون شرم و خجلت او را
مسئول فقط نجات دریاچه اورمیه بکنند ،
خوب جانم منهم باشم ، قهر می کنم !
کار نمی کنم .
لیاقت استاندار ما نه تنها استاندار بودن
یک استان که لایق استانداری هر سی و یا سی و اندی استان موجود ممالک محروسه ایران است !
🔹اصلا دریا چیه که دریاچه ، چی باشه
استاندار ما باید مسئول نجات کل
دریا ها و اقیانوس های جهان پست مدرن
باشد ،  آنوقت می بینید ، احیا به چه
می گویند ! احیا را چگونه می کنند ؟
آخر بابا جان !
شرم کنید ، این نیرو های توانمند و قدر قدرت ما را همین جوری هدر می دهید !
به کی باید بگوئیم ، صاحب این مملکت
کیه ؟
🔹بابا جان پتانسیل نجات دریا ها و اقیانوس های عالم را در این دریاچه
کوچک و شور و شور زار هدر ندهید ،
مسئول احیای دریاچه شور اورمیه را
به مسئول نجات کل اقیانوس ها و دریا های عالم بگمارید ، اگر چشم بهم زدنی
کل اقیانوس ها و دریاهای عالم را
نجات نداد ، به صورت هر کی خواستید
تف کنید !
🔹استاندار توانمند و قوی و پهلوان ما را
برای تمام استان های ایران ، نه ایران
باز هم کم است .
استاندار ممالک محروسه ایران - تورکیه - افغانستان و عراق و کویت و ....چند کشور دیگر استاندار بکنید ، اگر چشم بهم زدنی همه را به سعادت دنیا و آخرت نرسانید ، هر کی را خواستید ، بزنید !
بزنید کم است ، اعدام کنید !
شرم و حیا هم خوب چیزی است ،
🔹مسئول قدر قدرت ما را در یک استان
محدود و نیروی لایزال وی را هدر
می دهید و آنوقت می گویید چرا استان
آذربایجان غربی ، استان سی و چندم
است ؟
دست و پای استاندار جهانی را در یک محل ، محل که چه عرض کنم ، خیابان
یک طرفه با آن ساختمان قاچاقی ، پشت
ساختمان قدیمی قایم کرده اید و جهان
آزاد و بسته را از وجود او محروم کرده اید و انتظار دارید ناجی دریاچه و یا
شهر اورمیه و یا استان فسقلی باشد ؟
کور خواندید ! تا حق به حق دار نرسد ، تا استاندار ما حداقل استاندار سی استان دیگر ایران همیشه فارس ببخشید آن مثل اینکه خلیج بود ، نه ایران  !
از بس در این مملکت ستم می کنید ،
شخصیت های جهانی و پست مدرن را
در این محل و محلی های فسقلی هدر
می دهید که طنز نویس های ما را هم
به اشتباه می اندازید !
خدا از شما نگذرد که شما از ما نگذشتید ،
🔹آقای وزیر یک امتحان
کنید . یک ابلاغ است دیگر ، یک ورق
آ چهار ، اصلا خواستی آن ورق را هم نصف کن ، دو خط بنویس . استاندار
مورد نظر طناز اورموی را ، برای سی و
چند استان ممالک محروسه ایران ،
استاندار تعیین می کنم و همچنین
او را مسئول احیای تمام دریاچه ها ،
دریا ها و اقیانوس های ایران تعیین
می کنم !
اگر دریاچه ما پر نشد ، اگر استان ما ،
استان اول نشد ، ابلاغ را پاره کن و
این استاندار را هر کار خواستی بکن !
@ navidazerbaijan

Читать полностью…

نوید آذربایجان

🔴در اندوه مرگ شهرمان نوحه می خوانیم

✍عیسی نظری  روزنامه نگار

▪️در زمان سابق شما وارد محلی می شدید، می دیدید ساختمانی درست شده است اما به نظرتان یك كم كج است هنگام حركت در آن ساختمان لرزشی را حس می كنید، در همین اورمیه- كوچه هفت آسیاب درویشلر- آغاشچی خانا- كوچه زیان عرب باغی- دربند دروازه شاهپور هم می توانستید از این خانه ها ببینید، بنایی تجربی بر اساس سنت پدری خود، آنها را احداث می كرد، وقتی نگاه می كردی می دیدی یكی از دیوارهای اتاق كج است. تند كه بپری تكان می خورد، معمولا بروی خودت نمی آوری، چون بنّا اگر هم مار در آستینش می گذاشتی، نمی پذیرفت صاحب خانه دودل می شد، ولی كاری بود و شده بود، سالیان سال در آن خانه بناساز زندگی می كرد، طوری هم نمی شد.
▪️تا اینكه خانه های مهندسی ساز مد شد، یعنی مدرن ،خود را وارد خانه های مردم كرد و اساس و ساختار آنها را هم بر اساس علم از جمله محاسبات ریاضی، طرح های هندسی شكلی مدرن، به آنها داد، دیگر خانه ها جز در زلزله ها تكان نمی خوردند، اگر تكان می خوردند، نظام مهندسی به آنها جواز پایان كار نمی داد.
اگر چند سانتی طبقه اول با طبقه دهم و یا با طبقه صدم اختلافی داشته باشد، معلوم می شود محاسبات غلط بوده و باید ساختار آن را عوض می كردیم، در مقابل ساختمانهای سنتی ،این ساختمانها بر اساس مدرنیسم و به شكلی مدرن ساخته میشد، مهندسین معمارها و بناها دیگر سواد داشتند، آموختن آنها نه به شكل تجربی و از طریق شغل پدری، بلكه به صورت علمی و به طریق دانشكده های معماری انجام شده بود. صدها طبقه هم چند سانتی متری كج نمی شد، چنین امكانی نبود، مهندسین محاسب با اعداد ریز اما علمی آنچنان ساختاری بدان می داد  كه حتی گاها ضد زلزله هم بدان می گفتند.
▪️ تا اینكه در قلب اروپا، در قلب مهندسین محاسب و آرشیتكت، مهندسی نام آور، شاگرد اول دانشگاههای معماری یك ساختمانی درست كرد، اسمش چارلز جنكز بود، او آنچنان استادی است كه از لندن سوار هواپیمایش می كنند و در لس آنجلس پیاده تا در بزرگترین دانشگاه معماری دنیا « دانشگاه كالیفرنیا » تدریس كند. او ساختمانی احداث كرد و وقتی رونمایی شد به شكلی قابل رویت كج بود.
         بلی متوجه شدم، این ساختمان همانطور كه همگان هم می بینند كج است، اگر منظورتان فرو ریختن آن باشد، نترسید عمر این ساختمان بیشتر از عمر من و توست
        این ساختمان را مهندسینی نام آور و معمارانی نام آورتر احداث كرده اند، آنها كه از هندسه كه اطاق ها همانند كتابها بر روی هم چیده شوند، خسته شده اند و اینچنین با احداث آن دورانی فراتر از مدرن را نوید داده اند، دیگر از یكنواختی- بی تنوعی و ساختمان های بر روی هم انبار شده خبری نخواهد بود،
▪️تناقض- تضاد كج اما محكم، قابل اطمینان، التقاطی از دوران سنت و فضاهای متنوع، مبهم اما جالب، سوال انگیز- طنزآلود، سبك های مختلط فاقد هرگونه اصول جزمی روزبروز ابعاد هندسی درهم نوردیده می شود و معماری پست مدرن قوام میابد، زایش این دوره پست مدرن، مرگ دوران مدرن را اعلام هم ننماید، نشانی از یك دوره به قول عده ای مترقی و بقول عده ای دیگر ارتجاعی و آنارشیك است.
« جیمز جویس » نویسنده ای اعجاز انگیز است. در آخرین كتاب خود می گوید(( هر آنچه گفته ام حتی شاهكار ادب ( تصویر هنرمند ) نفی نمی كنم اما می گویم باید در همه چیز بازاندیشی شود)) این حرفها دیگر درباره معماری نیست این حرفهای رمان نویس بزرگ عصرمان است.
▪️در شهرمان هستند نویسندگانی كه می خواهند بنویسند، اما صدای نوشتن مردان نویسنده بزرگ ممكن است آنها را بترساند، باور كنید هر داستانی یك مزه دارد، لازم نیست چون « كلیدر » دولت آبادی بزرگ و چند جلدی باشد، هر داستانی حتی چند سطری می تواند احساس برانگیز باشد، من شعر بیشتر می خوانم و از آن نیز لذت می برم ولی در این چند سال آن لذتی را كه از شعر « می میرد دریاچه شهرم » بردم، نبرده بودم، این شعر آنچنان احساس را به غلیان وا می دارد، كه خواننده در آتش دریای سرخ شده اش غرق می شود.

« می میرد دریاچه شهرم
می میرد مزارع گندمش تاك های انگورش
درختهای سیبش
می میرد دریاچه شهرم
و تنها دریاچه شهرم نیست كه می میرد
خاطرات كودكی ام می میرند
می میرد آرام آرام زندگی
می میرد شهرم
🔻ادامه مطلب در پایین صفحه👇
@navidazerbaijan

Читать полностью…
Subscribe to a channel