🔺️ادامه صفحه قبل👇
🔹سرمایه اش را پس دادم و فردای آن روز مرا به کارخانه سبزه پاک کنی بیرون دروازه شاهپور برد .
صاحب کارخانه آقای طسوجی بود ، سفارش کرد ، از پسرم مثل یک کارگر کار بکش و مثل یک کارگر برایش مزد بده !
گونی های کشمش را بر دوش گرفته و از پلکان ماشین آلات کارخانه بالا می بردیم و آخر کار یعنی آخر روز شش تومان مزد می گرفتیم !
کار در دباغخانه پیش کارخانه کشمش مثل آب خوردن بود !
پسر خاله ام به دادم رسید ، اینجا آدم نفله می شود ، بیا کارگری شهرداری هم کار سبک است و هم مزدش هفت تومان است ، مدتی
هم در پارک ساعت و بلوار فرودگاه کارگری کردم ، سر کارگر ، کارگری به نام جعفر را از کار اخراج کرد ، منهم اعتراض کردم ، گفتم :
اگر جعفر اجازه کار نداشته باشد ، منهم نمی آیم .گفت : خوب تو هم نیا !
با جواد قنبری در مسجد میرزا حسین آقا
آشنا شده بودم ، گفت :
پسر کار در پیش بنا ده تومان مزد دارد !
بقیه تابستان در کار عملگی بودیم ، معمار ها آن ده تومان را هم بالا می کشیدند !
خلاصه سه ماه تابستان کار کارگری بود و پول کارگری به زور به دستمان می رسید .
مهر مدرسه ها باز شد ، عمویم نیز مرا به
خاطر آن سود کلان بخشید !
سال های دیگر با سرمایه حاج عمویم ، در
کار تجارت پشم و پوست بودم ، به دانشگاه
رفتم ، حین تحصیل در دفتر وکالت آقای
فراهانی کار کردم ، از تحصیل محروم و از
دانشگاه اخراج و از کشور ممنوعالخروج شدم .
سال ۱۳۵۶ حاج عمویم مرا خواست ، به رضائیه آمدم ، مرا به دفترخانه آقای منافی یا
مناف پور یا مناف زاده برد و کل اموال و دارائی های خود را به نام من نمود ، حتی اقرار نامه ای تنظیم کرد که وسایل خانه نیز
مال من است !
انقلاب شد ، فارغالتحصیل شدم و در روزنامه
کیهان مشغول شدم ، صفحه مقالات در مسئولیت من بود ، ماهی دو هزار تومان حقوق می گرفتم !
در سی ام شهریور ۱۳۵۹ روز حمله صدام به
ایران به عنوان دادیار آزمایشی درجه دوم
دادسرای عمومی اورمیه استخدام شدم !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۸ )
فردیت قبل از جامعه مهم است !
(قسمت اول)
🖌عیسی نظری
🔹وقتی خودم را یافتم که مادر بزرگ سکته کرد ، برای زندگی داشته های دیگری هم لازم بود .
پول نقد ، در حد خرید های شیرینی و شکلات !
کارگاه زرد آلو خشک کنی حاج علی همتی را در پائین چمن کهریز دیده بودم ، زن ها و دختر ها در صف های مشخص کار می کردند وبرای پر کردن هر تخته ، یک ریال مزد می گرفتند ، خیلی راحت بود ، زردآلو را بر میداری و هسته آن را در می آوردی و روی تخته پهن میکردی ، اینقدر ساده بود که من می توانستم صد تا تخته را پر کنم !
کار را شروع کردم ، یک تخته را پر کردم ،
انگشتان دستم بی حس شده بود ، ادامه کار ممکن نبود ، تخته پر شده را تحویل سر کارگر دادم و یک پته گرفتم ، باید آن را به دکان بقالی ، حاج علی همتی می بردم و یک ریال می گرفتم ، وقتی پته را تحویل وی دادم ،
نتوانست یک ریالی پیدا کند و یک کبریت
روی ترازو انداخت ، تیرم برای بدست آوردن پول نقد به سنگ خورده بود .
شکست اولین حال و هوای قبل را از من گرفته بود ، قرآن را به دست گرفتم تا هم
برای پدرم قرآن بخوانم و هم سیر
گریه کنم ، پیش مادر بزرگ نمی توانستم ،
گریه کنم چون می دید و نمی توانستم قرآن بخوانم ، چون شبیه قرآن خوانی بالای سر مرده می شد !
فانوس را روشن کردم و قرآن را بر داشته وبه طبقه دوم خانه مان رفتم ، در آن زمان تنها خانه دو طبقه آبادی، و قرآن را باز کردم با صدای بلند الرحمان خواندم برای پدرم و زار زار گریه کردم !
صبح با صدای اذان بیدار شدم ، لابد حین
خواندن قرآن خواب ام برده است .
سریع پا شدم به گوسفندان آب و علف و به مرغ و خروس ها دانه ریختم و به مدرسه رفتم !
ظهر به خانه آمدم ، مشغول دوشیدن گوسفندان بودم که خدیجه باجی به نزدم
آمد و در دوشیدن شیر کمک ام کرد و گفت :
عیسی تو شب قرآن می خواندی ؟ تو بلدی قرآن بخوانی ؟
گفتم : من مکتبخانه رفتم ، قرآن ختم کردم ،معلومه می توانم قرآن بخوانم !
خدیجه باجی یک دو تومانی از جیب خود در آورد و گفت :
عیسی ! برای پدر منهم قرآن می خوانی ؟ با همان لحن و صوتی که دیشب می خواندی !
قبول کردم و گفتم :
پول لازم نیست ، می خوانم
گفت : نه اون وقت ثواب اش به پدر من نمی رسد ، باید پول را بگیری !
چند روز بعد قرآن خواندن من در طبقه دوم آبادی ،در محله پیچیده بود ، هجر خانم ، حمایل بی بی ، لالا باجی ،
ملکه خانم ، زینب باجی ، تو تو خالا ، املی عمقیزی ، سلمه خالا ،همه
برای خواندن قرآن به پدر و مادرشان برای من پول می دادند !
به قول جم یلماز کمدین تورک ،گفته بود ، من برای پول کار نمی کنم ولی کاری که انجام می دهم ، برایم پول در می آورد !
دقیقا وضعیت من بود ، من برای پول ، قرآن نمی خواندم ولی قرآن خواندن من ، برایم پول ساز شده بود !
🔹تا روز فرارم از روستا وضع مالی من درست شده بود ، دیگر لازم نبود ، به عوض باخت قمارم ، گندم های خانه را به حراج بگذارم !
اورمیه فرق می کرد ، باید برای خواندن قرآن به گورستان بروی ، کاری که از من ساخته نبود !
کار در دباغخانه عمو جعفر هم پول ساز بود ،اما محدود بود ، تمیز کردن پوست ها و نمک زدن آنها ، اوف چه بوی گندی را باید تحمل کنی ولی بعد از آن، دیگر بوی بد را حس نمی کردی ! با صد قالب صابون هم حمام می کردی ، هیچ دختری کنارت نمی آمد !
اینها که تجارت می کنند ، از پوست و پشم پول در می آورند ولی دست به انها نمی زنند !
همواره بوی خوش عطر گل ها را می دهند !
اسم شان تاجر است ، چرا من ، تجارت نکنم ؟
اما اینکار سرمایه کلان می خواهد ، باید آنقدر مال جمع کنی که وقتی به تاجر تبریز و یا تهران خبر بدهی ، از دهان اش آب بریزد !
انهم سرمایه می خواهد !
🔹پیش مادرم و حاج عموی ام ، خواسته ام را گفتم :
من اگر سرمایه داشته باشم ، یک انباری اجاره می کنم و دست تمام تاجر های رضائیه را می بندم !
و حاج عمو برای من سرمایه داد .
پانزده روز بعد انبار استیجاری من ، پر شده بود ، به حاج عمویم اطلاع دادم و او تاجر تبریزی را خبر کرد .
با تاجر تبریزی معامله کردم ، دیگر دست به سیاه و سفید نمی زدم ، قنبر قره داغلی ،مسئول پر کردن پشم بره ها به باردان ها بود ،کار را شروع کردند ، تاجر تبریزی همراه حاج عمو به رستوران برای صرف ناهار رفتند ، من به خانه رفتم و زود بر گشتم ، قنبر ضایعاتی را که در گوشه انبار بود ، قاطی پشم بره ها
به بار دان ها ریخته بود .
ادامه دارد
@navidazerbaijan
🔴چرا زنده ها بد و مرده ها
خوب هستند ؟
🖌عیسی نظری
▪️برای اینکه مرده ها حرف نمی زنند ، اعتراض نمی کنند ، هر چیزی دل ات خواست ،می توانی بارشان کنی ، می توانی ادعا کنی که
شب به خواب من آمد و گفت :
رای بده و یا رای نده ، هیچ فرقی نمی کند ،می توانی خواسته های خودت را از زبان او تعریف کنی ، می توانی تمامی کار های غلط خود را به پای او بنویسی ، می توانی هزار افترا و ننگ را و یا تقدس و پاکی را بر او تحمیل کنی ! لام تا کام حرفی نمی زند ، اعتراضی نمی کند !
حتی می توانی داد و فریاد کنی ، الم شنگه راه بیاندازی ، آقا دروغ است او نمرده است !
مگر پیامبر هم می میرد ؟
مگر فرمانده ما هم می میرد ؟
همواره مرده پرستی ما ، در بخش کلان قدرت ، فرمتی سیاسی دارد .
در بخش کلان اقتصادی ، فرمتی پولی دارد !
شما مرده ای پیدا نمی کنید که بتواند یک خط بنویسد و یا بخواند ، اما می تواند گوشواره های بی بی را از گوش اش بکند و به مرده پرست خود برساند !
▪️محصل دبیرستان بودم ، بی بی از من خواست که او را به آغا قبری ببرم ، معلم
ما هم همواره از پاکدستی او داستان ها می گفت ، هم دیدن بود و هم خواسته بی بی را به جا می آوردم ،
او را به آغا قبری بردم تا وارد شدیم و تا بخواهیم به خودمان بیائیم ، بی بی گوشواره های خود را به داخل مرقد انداخت !
خدایی تا ماه ها خوابم نمی برد ، اگر شوهرش می فهمید هم او را می کشت و هم مرا که وسیله تاراج او شده ام !
این بار وقتی آقای جراحی از پاکدستی او میگفت،پا شدم و در کلاس گفتم :
آقا اجازه من به پاکدستی او در زمان زنده بودن اش کاری ندارم ، بوده یا نبوده ولی مرده اش ، گوشواره های زنان شهر را به تاراج می برد !
جراحی حرفی نزد ولی من مطمئن بودم که صاحبان مرده آنها را جمع و خرج می کنند !
به سلامتی تمامی مرده های تاریخ !
و یا زنده های تاریخ !
▪️دوران بی سوادی و حماقت به سر آمده است ، مذهبی های ما باید از این سودا های خرافی بیرون بیایند ، هیچ مرده ای نمی تواند، پول خرج کند و نمی تواند ، واسطه خرج آن پول ها شود ، متولیان مرده ها ، آنها را تصاحب و خرج می کنند ، آدم های خوب
در راه خوب و آدم های بد در راه بد ، پس
افسار خودمان را به دست مرده ها ندهیم ،
او نمی تواند ، به ما راه و چاه نشان دهد !
دین و پیامبر برای سعادت بشر آمده است،
برای زنده ها آمده است ، دین ما برای ما است نه اینکه ما برای دین آمده ایم !
دین و پیامبر ما می فرماید :
به چیزی که عقل حکم ندهد ، دین به آن حکم نمی کند ، این عقلانیت برای انسان زنده است ، من در این هفتاد سال زندگی از روزی که خودم را شناختم به خودم و عقل خودم متکی شده ام ، مدتی به گفته های دیگری توجه کرده ام ولی ذوب کسی دیگر نشده ام چه برسد مرده پرستی !
از مرده ها بترسانند هم دروغ و خرافات است ، از آنها مدد هم امری غیر عقلانی است .کسی که مرده ، دیگر مرده است !
▪️برادر سال ها با برادر خود ، قهر بوده ، سال به سال صورت وی را نمی دیده ، الان در داخل و روی قبرش می خوابد !
برادر از بی کسی و بی پولی مرده است ،
الان برادران و خواهران گل های میلیونی
روی قبرش فرش می کنند ، اگر آن هزینه های قبور گرانیت و مرمر را وقتی زنده بود ، به وی می دادند ، اصلا نمی مرد !
زنده ها اطراف قبور ،حلواهای پس مانده را جمع می کنند ، مدیره تشریفات کفن و دفن مرده ها میلیونها تومان و حتی میلیاردها تومان هزینه فاکتور می کند !
▪️اصول گراها ی دولتی در حال و هوای مردگان یک هزار سال پیش تنفس می کنند ، که اصلاح طلبان دولتی ذوب می شوند و به عوض به روز شدن ، به دو هزار سال پیش عقب می روند !
مرده پرستی در متن خود باستانگرایی فکری را هم ، توامان خود دارد !
فرمت مرده پرستی ، سیستم خود را چنان چیده است .
زنده ها می توانند ، فضولی کنند ، سوال کنند، نقد کنند ، بدین جهت بد هستند ! آنچنان بد هستند که از اول انقلاب کاندید می شوم ولی یکبار هم شده به من رای نداده اند !
آخ اگر قانونی تصویب شود که فقط مرده ها رای می دادند !
خدایا چه می شد ؟
زنده ها می مردند ،همه می مردند ، حاکمیت به دست مرده ها می افتاد ، آنوقت دیگر هیچ
قلم به دست زنده ای دیده نمی شد !
دیگر کسی نبود که از شیوخ و سرداران و ماها انتقاد کند !
ما می ماندیم و مردگان ، بی انقراض ، بی منتقد بی نوشته ، بی مزاحم ! بدون تغییر!
عین زمان دایناسور ها .........
@navidazerbaijan
عیسی نظری جنابلارینا ایتحاف
🔴 ازل گوندن آخیر زامانا تک
🖌مسلمی
حضرت نظری یازیچی و دردلری گوسته رن ، یاخشی اینسان
عیسی خان مسیح
اولو لری دیریلدیسن سن
غملی لری گولدوریسن سن
باش قویوسان شاه باشینا
اینجی یه نین داش باشینا
قیدیخ لیرسان شیخ لری
ایشده دیرسن چرخ لری
شن دیلیمه دایاخ دوروب
عدلیه درسینی یوروب
ائشیدمیشم ناساز می سان
دورالارسان آراز می سان
کدر گئدر گونش گلر
قدرینی ائل بلکه بیلر
دور قادانی آلیم گئدیم
قول بوینوا سالیم گئدیم
نه سهندم نه آرازام
نه عمانام نه دایازام
فی البداهه یازارام من
قلم له داش قازارام من
ایسته دیم کی حالین بیله م
گوزلریوین یاشین سیله م
یول اوزاخدی من نابلد
گوز گولاخدی من نابلد
صبحه تکین دئسم جوشار
چشمه کیمین آشار داشار
قوی قوتاریم بو سوزلری
ایری لری هم دوزلری
گله جگین خییر اولسون
اورمو گولو سویلا دولسون
بیرگون گلاخ سنه قوناخ
پاخلان لارین ایزین توتاخ
بیر ده میناخ گئن گمی یه
اوردان باخاق گو زمی یه
گلمانخانادا ایله شاخ
ائل غمینن بیر دردله شاخ
گله جه گین گلیر سسی
قان سورانین سون نفسی
ساغ قال بیزیم داغچیمیز سان
ایلک باهارسان باغچی میز سان
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۶ )
کفن های طراز نوین رادیو و تلویزیون ایران !
🖌عیسی نظری
🔸سال های مکتبخانه بود ، من پنج و یا شش سال داشتم .
مادر بزرگ روزهای پنج شنبه بعد از نماز صبح
کفن می پوشید ، از روزی که من متوجه شده بودم ، طبق یک قرار داد نانوشته ، باید من
یک اسلحه ای پیدا می کردم مانند یک قمه و یا سیخ بزرگ تنور ( شیش ) و جلوی در خانه کشیک می دادم تا آئین کفن پوشی مادر بزرگ تمام شود ، من فکر می کردم ، عزرائیل زمانی می تواند ، جان انسان ها را بگیرد که کفن می پوشند !
وقتی زن همسایه مرد ، و من از دیوار برای کنجکاوی سرک کشیدم ، روی تخته غسل ،کفن پوشیده بود !
حالا دیگر در رضائیه بودم ، شانزده سال داشتم ، در تلویزیون مسابقه علمی بود ،
مدیر مرا صدا کرد و گفت :
برو رادیو و تلویزیون ، گفتند ، بیاید و جایزه خود را ببرد ، رفتم ، پاکتی برایم دادند ، در بیرون پاکت را باز کردم ، شش تا صد تومانی تازه و تا نشده بود !
درد بی درمان ما نمی دانم ، چیست ؟
کفن برای ما یاد آور درد و رنج و حرمان است و پول همواره رفاه و دارائی است .نیم قرن از آن واقعه گذشته است، رادیو و تلویزیون از جایزه پول به کفن رسیده است !
این عاقبت هر سازمانی است که گردانندگان آن مشتی فاشیست و شوونیست از نظر فکری باستانی و باستانگرا هست !
این عاقبت سازمانی است که به مردم پیرامون خود ، ستم می کند !
آنها را مسخره می کند ، خبر ندارد که مسخره شده اصلی خودش است .
🔸آن روز بیست و دوم بهمن سال ۵۷ بود ، من با یک ژ-ث و یک روولور همراه پیر مردی مسلح و جوانی فاقد سلاح از جلوی نیروی هوائی سوار وانت پیکان شدیم ، مقصد رادیو وتلویزیون بود ، برای اعلام پیروزی انقلاب ،وقتی جلوی رادیو وتلویزیون پیاده شدیم ،
مردم تانک نگهبانی را فراری دادند ، مردم با شور و شوق دنبال تانک بودند !
تیم ما وارد ساختمان رادیو و تلویزیون شدیم ، انگاری ساختمان خالی بود ، با احتیاط درب های اتاق ها را باز می کردیم ،کسی نبود .
وقتی درب دیگری را باز کردیم ، زنی جوان دستهایش را بالا گرفته بود و مثل ابر بهاری اشک می ریخت !
گفتم : خواهر ! نترس ، ما با تو کاری نداریم ،دنبال میکروفون خبر هستیم ، جای آن را به ما نشان بده و خلاص ، می توانی به خانه ات بروی !
هق هق گریه اش کمی آرام شد و گفت :
برادر ! اشتباه آمدید، میکروفونی که دنبال اش هستید ، در جام جم است ، اینجا برنامه های مرده ( غیر زنده ) تهیه می شود !
الان فکر می کنم که چرا گریه اش قطع
شد ، فکر کرده با یک گروه خاخول روبرو
شده که جام جم را با ساختمان کهنه و زوار در رفته ای در میدان ارک اشتباه گرفته اند !
پیر مرد پکر شد ، گفت :
تو دیگه کی هستی ؟
از کی انقلابی ها با ضد انقلاب ها ، خواهر و برادر شدند ؟
تو چطور نمی دانی ، رادیو و تلویزیون کجا و کدام نقطه شهر است ؟
پیر مرد بود ، احترام اش واجب ، و الا می گفتم :
اینها را چرا به خودت نمی گویی ؟
چیزی نگفتم !
من نقاب از صورتم گرفتم ، پیر مرد گفت :
چکار می کنی ؟ نقاب ات را ببند ، هنوز
هیچی معلوم نیست ! من یک بار نقاب ام را
باز کردم ، مردم انقلاب کرده بودند و من
باور کردم ، از فردای بیست و هشتم مرداد در سلول ها به خودم فحش می دادم !نقاب ام را دوباره محکم کردم و بیرون آمدیم،
در بیرون به خودم جرئت دادم و گفتم :
عمو این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست !
ناهار را به خانه مادر معارف رفتم و یک
شکم سیر شیرین پلو خوردم !
🔸به نظرم ناظم حکمت گفته است که زندگی سراسر با شکوه است ، چه در کاخی در بر دلبری و چه در سلول های نمناک زندان با شلاقی تر و نمناک !
چه زولفانت را نوازش کنند وچه بر گرده ات تازیانه بزنند !
زندگی با شکوه است ، فراموش نکنید .
@navidazerbaijan
🔴پرتره های هنری و دنیای آخرالزمانی
🖌عیسی نظری
🔹وقتی روبروی لبخند ژوکوند قرار می گیری و هله چنین می پنداری که در مقابل اصل آن ایستاده ای ، چه می دونم به غرور هنری انسان کلاسیک سر تعظیم فرود می آوری ،به نقاش آن به محافظان آن، به بادیگارد ها ، به
فرانسه به بنا کنندگان آن موزه به لوور به میدان به برج و باروی ایفل ، اینجاست که هنر و هنر مند را تحسین می کنی !
فردی در اصل هنرمند
و در اصل اهل آلمان به نام هاوزن برجی می سازد ، ودر پی آن داستان یک عشق شکست خورده را بر آن می افزاید !
برج ایفل از آن رو ، شهرت جهانی می یابد ،
جای آن همان رودخانه ای است که دوران کودکی هاوزن با عشق خود آدریان در آن سپری شده است ، ایفل همان نقش اول اسم آدریان است ( A )
اسم هاوزن برای فرانسوی ها سخت است ،
اسم محل تولد خود را بر آن می نهد ، ایفل !
و لازم به توضیح نیست که ایفل ارزش افزوده ای برابر با تمامیت کشور فرانسه دارد .
هر کس به فرانسه می رود به خاطر پاریس است ، هر کس به پاریس می رود ، برای دیدن
برج ایفل می رود !
اگر ایفل را دیدی ، حیف است باید مونالیزای
جهان را ببینی و الا انگار چیزی کم آوردی ، انگار به هنر هنرمند دهن کجی کردی ، انگار وجود داوینچی را نا دیده گرفتی !
🔹سال ها از آن لبخند ژوکوند می گذرد ، هنوز کسی راز آن لبخند را به درستی کشف نکرده است .
انگار مونالیزا آن لبخند را به آیندگان می زند ، که ای اهل زمانه ،
زمان ما چنین بود ، هر چیز یک ارزش افزوده داشت ، هنر می آفرید و شاید هم آن لبخند بر تمامی عشق های شکست خورده ، عالم بود و یا هست .
اما جهان چنین نماند ، بر لبخند ژوکوند خیره مانده ام .
همسفرم تاجر مسلکی هست ، می گوید :
هی ، ول کن بیا برویم ، وقت ناهار است ،
یادت نرود ، شرط آمدن من به دیدار این بانو این بود که باید تو ناهار بخری ، میدونی که !
🔹جهان وارونه شده است ، نه هنر و نه هنرمند دیده نمی شوند ، انسان ها ارزش افزوده ندارند و الا اداره دارایی اورمیه ، تنبان همه را در می آورد و بر در خود می آویخت که در وصول مالیات در کشور مقام نخست را کسب کرده است ! استانی که استان سی ام کشور است !
آخر الزمان است ، دنیا وارونه شده است ،
پدران ما هم در این شهر ساختند تا آنجا که می توانستند گرچه همه را ویران می کنیم ،
ارگ تبریز - شاه گؤلی- سه گنبد اورمیه و...
ما چه می کنیم ؟
شهرداری می گوید ، بودجه کارکنان خود را به زحمت به دست می آورد ولی در هر سفری عکس های مقامات بلند پایه و ارشد را در متر در متر به تمامی تیر برق ها می آویزد !
کفایت نمی کند ، صدها کارگر را به کار می گیرد تا صد ها تن آهن را در خیابان ها به خصوص خیابان ارتش ، طاق می زند تا عکس های مقامات را آویزان کند !
این پول های میلیاردی از بودجه این مردم به هدر می رود و نه تنها اثری ندارد ، بلکه اثر معکوس می بخشد ، هر چیز و عمل راست و درست اگر زیاد تکرار شود ، مبتذل می شود !
اگر می خواهید از کسی و یا کسانی قدر دانی کنید ، به نام وی تمبر بزنید ، هم ماندگار است و هم قابل استفاده ، عکس های خیابانی را در معرض تخریب و خرابی و خرابکاری قرار
می دهید !
🔹روزی در زمان محصلی ، حاج شیخ صاحبالزمانی را با ارابه دستی به مسجد حاج قاضی می بردم ،
ارابه به جیگر های آویخته سلاخ ها برای فروش خورد و یک جگر گوسفندی به زمین افتاد ، سلاخه زورش به من در محله یکانی ها نمی رسید ، به پیر و پیامبر اهانت و فحاشی نمود ، خواستم به طرف اش حمله
کنم ، حاج شیخ مانع شد ، گفتم :
حاج آقا کفر می گوید .
گفت : تقصیر ما بود ، که او کفر می گوید !
تا زمانیکه ما تقصیرات خودمان را بر گردن نگیریم ، هیچ چیز اصلاح نخواهد شد ،
هیچ چیز تغییر نخواهد کرد .
این پول هائیکه بر در و دیوار هدر می رود ، اگر از بیت المال است ، حرام است پول پیرمرد و پیر زن و یتیمان است و اگر از پول های پدر و مادرشان ، اسراف است و بازهم حرام !
من به این نتیجه رسیده ام که وقتی عملی نادرست از سازمانی و نهادی سر می زند و به چشم دیده می شود ، دیگر دنبال نقایص دیگر نباید بود ، اولین وظیفه آن اداره باید رفع آن نقص باشد و الا هیچ عملی در آن
اداره و نهاد قابلیت اصلاح و تغییر ندارد !
مثلا کانون وکلا تا زمانیکه اصلاح دیوار خود را در بر کوچه جنب خود نپردازد ، یا تا زمانیکه دادگستری درب اصلی ورود و خروج خود را باز ننماید و یا شهرداری از چاپ و نشرو آویزان کردن عکس های سه متر در سه متر
خود در خیابان ها خودداری نکند ، اصولا
پرداختن به سایر ایراد ها ، مسخره به نظرمی رسد !
@navidazerbaijan
🔴سفرنامه کیش
🖌عیسی نظری
🔹مهمان بر چند نوع است ، به شهری می روی ونمی توانی هتل پیدا کنی ،اینهم خود از عجایب روزگار است ، در سرزمینی که توریست ندارد ، نتوانی هتل پیدا کنی وخانه دوست کجاست ؟
خانه را یافتی ، چند روز می مانی و سپس بای بای کم الله !
این نوع مهمان ، حبیب خدا هم باشد ، مهمان نا خوانده است اگر باب طبع میزبان باشد !
و اگر باب طبع نباشد ، آجی ،ماجی ! --دودو
بودو -- نه وریم ، باید زود شر وجودش را کم کند که هر نفس هلاکت جان است که می رود وفلاکت روح است که می آید .
مرحومه حمایل بی بی همیشه ورد دهان اش بود :
قوناق گلر قوش کیمین !
قوناق گئدر قوش کیمین !
زهلم او قوناق دان گئدر
ایله شه بایقوش کیمین !
اما دسته ما ، السابقون بود ، اولئک المقربون بودیم !
🔹آقای کاظم کاظم زاده ، سابق از این بابا !و همسرشان خانم سیما سربخش ، همواره گفته ام :
از سایه سر پدر مرحوم شان ، همواره شهر خوی برای ما ، یک هتل پنج ستاره بود ، که دم به دم ، در می زدیم و بدون اذن ، ورود می کردیم !
خدای اش بیامرزد و اجر ، حاتم طائی بودن در این دنیای فانی را ، در آن دنیای باقی بدهد .و من بودم که مرا می شناسید ، چندین نام داشته و حتی دارم !
عیسی مسیح شهر اورمیه ، حاکم ، خاطرات و خطرات وهمسرم مهین ثریای منیر و دخترم آیناز نظری !
ما مهمانان بودیم و میزبان آقای علی کاظم زاده برادر کوچک کاظم و همسر شان خانم طاهره سید اسماعیلی، 🔹روزگاری ما یعنی من و
کاظم خان قاضی بودیم ، علی هم اول پاسدار در ثانی قاضی بود ، کمی تند و تیز تر ، ما او را و او ما را نمی پسندید !
عادل خان هم منتقد همیشه ما و روزگار سپری شده و همسر شان ، آرامش بخش هر
جمعی و دخترانی که یکی وکیل دعاوی و دیگری شغلی دیگر دارند .
مقصد دیار قدس هم پای جلودار
ما درست و حسابی مهمان با خوانده بودیم
یعنی در واتساب کپی بلیط های خود را
دیدیم که دعوت کیش هستیم !
رقم ذیل صورتحساب بلیط های ایر تور را که دیدم ، تازه به ارزش خودم پی بردم !
🔹روزی روز گاری من از اورمیه سوار ایران ایر شدم و اورمیه -- تهران-- لندن -- آمستردام --لندن -- تهران -- اورمیه ، رفت و برگشت سی و دو هزارتومان پول بلیط من شد ، چه
عظمتی یافته ام الان تنها پول بلیط رفت
تبریز -- کیش ، یکسره سر به میلیونها تومان می زند ! زنده باد ایران ایر ! و
بگذریم !
🔹بعد از ظهر روز سه شنبه به کیش رسیدیم ،و یکسر به خانه میزبان فرود آمدیم !
قبل از این که علی کاظم زاده ، خانه ای در کیش خریداری کند ، میزبان همیشگی ما جناب علیارزاد و همسرشان زری خانم بودند ،
این بار بازهم به دفعات از ما میزبانی نمودند !
من یک تئوری داشتم و دارم ، می خواستم ببینم ، می شود که تئوری عملی شود ، این را به دفعات نوشته بودم که آقایان از تاثیر گذاری دست بر دارید ، عقاید هر کس به قول
ظریفی مسواک خاص هر کس است ، سعینکنید که آن را در دهان دیگری فرو کنید !
سعی نکنید ، سنی را شیعه و یا شیعه را سنی
کنید ! سعی کنید ، شیعه و سنی در یک اتاق (بخوانید مملکت ) زندگی بکنید !
کمونیست ها سعی نکنند که مرا کمونیست سازند و نباید سعی کنم که کمونیستی را به مسلمان تبدیل کنم !
باید ما بتوانیم باهم زندگی کنیم ، بدون اینکه سعی در تفاوت زدائی کنیم ، چون غیر از نفرت و کین کاری نمی کنیم !
باید سعی کنیم آنچنان باهم یکدل و جان زندگی کنیم که به همدیگر رای بدهیم ، باهم یک گروه تشکیل بدهیم !
اجتماع ما در آن کیش خوشگوار ، آنچنان بود که مثال زدنی است !
ما باهم زندگی کردیم و چقدر خوش گذشت ،
از نماز خوان شب تا نماز به قضا مانده ، از هوادار حکومت اسلامی تا منتقد و حتی تا مخالف ،
🔹ما بدون ایدئولوژی سازی افکار و عقاید مان از طرح و بیان آنها، از خاطرات هم ، از زمان هائی گفتیم از دیگران از تفاوت هایمان و چقدر لذت بردیم!
کیش خوشگوار هم کمک مان می کرد ، ما
با حجاب و بی حجابمان در ردیف هم طراز هم راه می سپردند و از راه لذت می بردند ،
کیش خوشگوار هم همکاری و همراهی می کرد !
ما بندگان خدا بودیم و کد خدای ده ، جز
خوش آمدید ، حرفی نزد ، تذکر نداد ، مزاحم نشد ، نیش نزد ، ریشخند نزد ، خدای من !
تمام تئوری عدم خشونت ، تحمل یکدیگر ،
چقدر آسان به دست می آید ، اگر عقلی در انسان مانده باشد !
خدای من ! زندگی چقدر زیباست ، اگر دولتیان و حکومتیان ، عقلی نرمال و معمولی داشته باشند !
اگر هموطن عقلی داشته باشد ، همزیستی و همراهی چقدر پر شور و زیباست !
( این سفرنامه ادامه دارد )
@navidazerbaijan
🔴ما با دیگران چه فرقی داریم ؟
🖌عیسی نظری
🔹روزانه با کلمات قصار و جملات ساده ای روبرو هستیم ، که ، من که خودم تاریخ نادری،را دیده ام ، در می مانم !
مثلا مملکت ما ، فروشی نیست ، مگر مملکتی
هم داریم که فروشی باشد ؟
یا دیروز یکی گفته که کسی نمی تواند به مملکت ما چپ نگاه کند !
آیا ممالکی هم هستند که بشود به انها چپ
نگاه کرد ؟
اصلا فرق راست نگاه کردن با چپ نگاه کردن چیست ؟
خواهشا" آقایان محبت کنند ، لیست کشور های قابل فروش و غیرقابل فروش را مشخص کنند ، یا لیست کشور،هائی که میتوان به انها چپ چپ نگاه کرد !
یاد خاطره ای افتادم ، در شهر ما حاکم شرعی
بود که راننده وی هنگام خروج از خانه گفته بود :
حاج آقا من حین خروج از خانه در آینه اتوموبیل،دیدم که مامورین به شما چپ چپ
نگاه کردند!
حاکم شرع به رئیس پلیس دستور داده بود
که آنها را به محکمه او بیاورد و به هر کدام
حبس داده بود ، دادستان انقلاب اعتراض
کرده بود که شما خودتان شاکی هستید ،
نمی توانید به طرف دعوی خود مجازات
تعیین کنید ، در ثانی رسیدگی به این موضوع
اصلا در صلاحیت دادگاه انقلاب نیست و
پرونده را به دادگستری ارسال کرده بود !
من همان لحظه اول به لحاظ اینکه جرمی
واقع نشده حکم برائت دادم .
حاکم شرع زنگ زد :
که آقا یعنی مامورین محافظ ما ، می توانند ما را بکشند ؟
گفتم : در آن صورت جرمی اتفاق افتاده و محاکمه و مجازات می شوند !
چپ چپ نگاه کردن ممکن است در عرف و یا شرع و یا ادبیات و....ناپسند باشد ، ولی در حقوق چپ چپ نگاه کردن با راست راست
نگاه کردن تفاوتی ندارد و جرم نیست !
این حاکم شرع یک سال با من قهر بود و بعد یک سال رئیس دادگستری به بهانه بازگشت از زیارت خانه خدا ، ما را آشتی داد .
🔹فرق ما با دیگران در چیست ؟
چرا ما حزب نداریم و نمی توانیم احزاب
واقعی بنیانگذاری کنیم ؟
حالا که حزب نداریم ، چرا انتخابات برگزار می کنیم ؟
آخر چه معنی دارد هر دوره انتخابات شورای شهر و یا نمایندگی مجلس حدود چهار صد نفر نه وریم - دودو بودو ، هر سال و هر دوره صلاحیت کسب کند و هر دوره از ده تا صد رای از صدها هزار به دست بیاورند و علی رغم آن شرم نکنند ، حیا نکنند ، دوره دیگر
باز هم صلاحیت بگیرند !
این نوعی مهندسی انتخابات با کمترین رای به حضور در مجلس است !
🔹چرا ما مثل سایر ملل قاعده ای برای انتخابات نداریم ، ما چه فرقی با سایر ملل
عالم داریم ؟
چرا ما معنی مبارزه ، سیاست ، هواداری از نهضت های آزادی بخش را نمی دانیم ،
چرا ما معنی مبارزات چریکی و تروریستی را با مبارزات ملی ملل ، اشتباه می گیریم ؟
چرا مسئولین ما بیسواد و بیکاران و غیر
مسئولین ما ، باسواد هستند ؟
ما چه فرقی با سایر ملل داریم ؟
چرا ما برای نماینده شدن در مجلس ، صدها
نفر صلاحیتدار داریم ولی برای استاندار شدن یک نفر صالح نداریم ؟
عجیب نیست ؟
صدها صالح و صلاحیتدار برای قانون نویسی
کل مملکت داریم ، یک نفر صالح و صلاحیتدار برای استان خودمان نداریم !
ما چرا اینقدر با جهان پیشرفته فرق داریم ؟
🔹در دنیا حقوقدان سی سال وکالت می کند ،
بعد اگر شخصیت قابل قبولی ارائه داد ،
قاضی دادگاه می شود !
چرا همه چیز ما بر عکس دنیای متمدن است؟
ما چه فرقی با دیگران داریم ؟
دیروز جلسه مهندسین و ریش سفیدان شهر بود !
خانم ناشری می گفت : کتاب( آذربایجانین
گوزل آدلاری ) را به مرجع سانسور دادیم
اول گفتند :
عنوان کتاب را فارسی کنید
قبول کردیم !
دوباره گفتند :
چرا توی کتاب اسامی قفقازی وجود دارد ولی اسامی اسلامی نیست ؟
گفتیم : زهر مار باشد ، آن اجازه ای که شما می دهید !
من بار ها نوشته ام ، اسلام خاص خود اسامی ندارد ، آن محمد و خدیجه و....قبل
از ظهور اسلام هم بوده است ، آنها اسامی اسلامی نیست ، اسامی عربی است که روزانه فحش و اهانت است که بار می کنید !
ما چه فرقی با سایر ملل داریم ؟ چرا اسم عربی می توانیم انتخاب بکنیم ولی اسم آبا و اجدادی خود را نه ؟
🔹آقای رئیس جمهور !
نمی خواهد معجزه کنی ، توسعه و تمدن بیاوری ، گرچه حق مان است !
بگو چرا نمی توانیم اسامی خودمان را استفاده کنیم ؟
چرا باید کتاب تورکی عنوان نداشته باشد ؟
چرا از ثبت اسامی تورکی و دادن شناسنامه جلوگیری می شود ؟
اینها که دیگر خرج ندارد ؟
فرق ما با دیگر ملل در چیست ؟
وضع انورمال و قرمز است ، وزیران شما
اوضاع را انورمال تر و قرمز تر نکنند !
به حرف مرتجعین گوش نده ، ما رای دادیم
و تو رئیس جمهور شدی !
ما را پشیمان نکن !
بالاغیرتا"
غریب در کشور و سرزمین خود ، ملتی مستضعف و آسیمیله شده که نمی تواند
برای بچه خود ، کتاب خود، نام و اسم
انتخاب کند !
ما پیش این ملت ، ریش گرو گذاشته ایم !
اقلا ریشه ها را نسوزان !
ما برای ماندن به ریشه های خودمان نیاز
داریم !
@navidazerbaijan
🔴فیل ها دیگر موش می زایند !
🖌عیسی نظری
🔸دیروز جمعه بود و باز حسنی به مکتب رفته بود ، از
مردمان الیت و روشنفکران و صاحبان قلم و مکتب و رسانه ، صاحبان صنعت و
گردشگری و محیط زیست و.....
دیدار با استاندار در استان آذربایجان غربی بود .
اولین سخنران جناب راد فر بود و مشکلات استان را ، از بیکاری و تورم
محیط زیست تا دریا و خشکی آن فرمت
نمود ، هم بجا و هم درد های عمومی
استان بود ، چناب سپهر الدین نیز ان را
تکمیل نمود ، سخنران آخر از یک شهرستان بود جناب طالبی به خال زد ،
و به سیستم تمرکز و پیرامون نهیب زد ،
که به گمان ام تنها امر نو و قابل مطرح آن دیدار بود ،
در اصل این نوع دیدار های عمومی در
سالنی به وسعت استانداری ، هیچگونه خروجی ندارد !
جمع کردن کسانی که در راه رئیس جمهوری پزشکیان تلاش کرده و پیروز
میدان هم بوده اند ، به گوش کردن مواضع مختلف تمامی نیرو ها ، صرفا
نوعی پوپولیسم است .
نوعی جلب رضایت ، با شعار های
رادیو و تلویزیونی ! ( فیلم های ساخته شده )
🔸من نیم قرن است که شاهد چنین دیدار های عمومی بوده ام !
اگر در جلسه تودیع استاندار قبلی تعریف و تمجید استاندار سابق و سابقون بود !
دیگر ورق برگشته بود ، تمامی خرابی ها
زیر سرِ این رفته هابود و معجزه ای و رحمتی اتفاق افتاد که این امروزی استاندار ما شد ، خرابی و تورم و بیکاری وخرابکاری وتمام مشکلات حل شده و یا
حل خواهد شد !
حالا آقای معجزه ما ، شروع به کار کرده یا نه ؟ مهم نیست !
تازه وارد ها برای به دست آوردن دل مردم ، نیاز به این فرمول دارند ، خرابه ای به من تحویل داده اند ، بهشتی تحویل
خواهم داد !
انگاه آسمان خواهد تپید ، غرش ابر ها
هراس تان ندهد ، این هجوم سرمایه گذاران خارجی است که برای سرمایه گذاری به سوی استانداری روان شده اند !
فقط کافی است ما به انها زمین و وام
بدهیم !
سنگ مفت ، گنجشک مفت !
هر فیلی یک موش می زاید تا چند سالی
دیگر ! نسل فیل ها منقرض خواهد شد !
سیستم تمرکز به سرمایه گذار خارجی و داخلی اجازه سرمایه گذاری در پیرامون
نمی دهد ، هله هله اگر استان مرزی باشد و وابسته آذربایجان انهم غربی !
🔸جناب آقای استاندار !
برای حل مشکلات مردم با انها جلسه نمی گذارند ، با متخصصین به نفع انها جلسه
می گذارند !
مثلا می خواهی با فساد مبارزه کنی ،
سخنرانی مردم جز این نیست که بکشید
و.....
ما در مملکتی زندگی می کنیم که فردی را به اتهام اینکه ، صبح پا می شود و بسم الله می گوید و دلار را سه هزار تومان می فروشد ! اعدام کرده ایم !
الان صبح پا می شود ، بسم الله هم نمی گوید ، دلار را هفتاد هزار تومان می فروشد و اعدام هم نمی شود !
برادر! استاندار !
می دانم تو چیز دیگری هستی ، قبول با
گذشته ای ها فرق داری !
فقط،این حرف ها و این فیلم ها را ما نزدیک به نیم قرن است ، می شنویم !
اگر شک می کنیم ، ببخشید !
من یکی را می شناختم که یک هفته نامه ایمنتشر میکرد، بینوا ، نشریه اش، اقتصادی بود ، روزی روزگاری گفته بود که با این وضع که پیش می رود ، ممکن است دلار روزی یک هزار تومان بشود !
بینوا مواخذه شد و نشریه خوابید که مزدور تو می گوئی که مملکت از هم می پاشد ؟
فیل ها موش می زایند ، چند سال دیگر
نسل فیل ها منقرض خواهد شد !
و نسل موش ها تصاعدی بالا خواهد رفت ،
چون هم موش ها هم فیل ها و هم کوه ها موش می زایند !
@navidazerbaijan
🔴شورش در ممالک عرب
و سرمایه های ما !
🖌عیسی نظری
🔸نه در یکانات و نه در اورمیه و نه در آذربایجان و نه در ایران و حتی نه در دنیا
کسی عکس مرا پاره نکرده است !
هیچکس مجسمه مرا پائین نکشیده است !
هیچ کس نتوانسته عکس و بنر مرا بسوزاند و یا مجسمه مرا تخریب کند !
بله ، درسته ، خوب حدس زدید !
در کل جاهائی که نام بردم ، نه عکسی
داشتم و نه مجسمه ای !
ای انسان چرا عبرت نمی گیری ؟
چرا بر در و دیوار عکس می چسبانی تا
آن را بکنند ؟
چرا بر سر کوی و برزن مجسمه ات را
می ریزی تا ان را برهم ریزند ؟
انسان ! چرا چنین کودن هستی ، چرا فهم
نداری ؟
چرا خود را در معرض آسیب قرار می دهی !
آدمی نباید تمامی تخم مرغ هایش را به
یک سبد بگذارد ؛سنگی می افتد توی آن و تمام تخم مرغ ها می شکند !
من که نه سیاستمدار هستم و نه عضو
وزارت امور خارجه ، این فرمول را بلد
هستم !
این وزارت امور خارجه ما چقدر پیاده و
صفر کیلومتر است که این را نمی داند !
ببه لی ! اگر صد تا تخم داری ، بیست تای
ان را بگذار ، درب یخچال ، چقدر ماند ؟
هشتاد تا ! دوتا ابر قدرت داریم ، آمریکا
و روسیه به سبد هر کدام بیست تا !
چقدر می ماند چهل تا ، یکدونه همچین نیمه ابر کشور داریم ، چین ده تا هم توی
سبد آن چقدر می ماند سی تا ، چند کشور همسایه داریم به اضافه چند کشور
چسبیده به همسایه ها ، شش تا را تعیین
کن و به سبد هر کدام پنج تا تخم مرغ بگذار ، شد ، سر به سر یعنی به سوریه
می رسد پنج تا تخم ، بشکند یا نشکند !
هپه لو - کودن ، حالا تمام تخم مرغ هایت
نشکسته بود !
اینهمه ضرر نکرده بودیم ، حالا بشار را
پیدا کن و تخم هایت را بخواه !
🔸لعنت خدا بر تبار تان که مالیات های پرداختی ما را چطور چاقچور می کنید ؟
چه انتظاری از وزارتخانه خارجه ، وزیرش پس از سقوط بشار ، از مهاجمین
می خواهد که با بشار اسد مذاکره کنند !
ببه جان ! در زمان قدرت دولت ، باید
به فکر مذاکره با مخالفان افتاد !
نه پس از سقوط !
بابا جان اگر هم سن و قدتان اجازه نمی دهد ، از سقوط شاه پند بگیرید ، خوب !
از جنتی بپرسید ، او همه این ماجراها را
به چشم دیده است !
پول مردم را ریال به ریال می گیرند ، طلا های زنان را از گردن شان بعد ، نصف
آن را در حلب به شورشیان می دهند و بقیه را در دمشق ، انهم در سفارت ، انهم
در زمانه شورش مردم !
اصل تخم مرغ ها را بشار ابن حافظ بر باد داد و الباقی تخم مرغ ها را ، در سفارتخانه بر باد دادیم !
این دیگر مربوط به عقل و شعور خودمان
است ، لابد نداریم !
🔸دنیا آبستن حوادث است ، انچه از مقدمه پیداست ، این حوادث بر ما ناگوار است و خواهد بود !
یک کابینه نه وفاق صوری ( نصف اصول گرا های دولت های سابق و نصف اصلاح طلبان دولت های قبل ) و مرکز گرا !
در این صد سال ایران هرچه حماقت و ندانم کاری بوده از همین لعبتکان بوده است .
یک کابینه واقعی از عقلای تا کنون منزوی و پیرامونی ، تشکیل تا هر چه
زودتر ، اولا با زنان و اقلیت های به قول
خودتان قومی و به زبان ما ملی و مملکت دوست آشتی و هر گونه دستورات احمقانه می زنیم و می کشیم را ، غلاف
و با زبان همدلی با مردم خود و تمامی دنیا ، آشتی ملی نموده و ما هم در عرصه
بین المللی نقش و جایگاه خود را پیدا
نموده و به زندگی معمولی خود بپردازیم !
هر چه زدید و کشتید ، یا دروغ می گوئید ، اصلا انگونه که می نمائید ، نیستید و یا راست می گوئید و واقعا
زده و کشته اید ، خوب توفیر و توفیق
نداشتید ، بی خود زده و کشته اید !
از هر کجای ضرر که بر گردید ، نفع است و خیر !
🔸اول با مردم خود ، دست دوستی بدهید بگوئید ، ببخشید ما به دروغ شما را تجزیه طلب نامیدیم ، تجزیه طلب های
اصلی و مسلح را ما کمک کرده و راهی
دنیا می کنیم !
دوم با همسایه ها دست دوستی بدهید و
بعد با سایر کشور های دنیا !
شاید طریق رستگاری ما همین باشد !
@navidazerbaijan
🔴 تکریم استاندار سابق
معارفه استاندار جدید
🖌عیسی نظری
▪️روزی روزگاری من جزو هیئت امنای دبیرستان مرحوم مومنی بودم !
مدیری داشتیم به بد و خوب اش کاری
ندارم ، از نظر من اشکال عمده ای نداشت ،اما با سایر اعضا مشکلی پیش
آمده بود و هیئت امنا در صدد انتخاب
مدیر دیگری بود و بالاخره با کش و قوس
زیاد ، آموزش و پرورش مدیر دیگری به
مدرسه معرفی نمود !
در روز تکریم از مدیر قبلی و معرفی مدیر جدید ، اعضای هیئت امنا ، به وفق معمول شروع به تعریف و تمجید و تشکر
از زحمات وی نمودند ، مدیر تازه که تازه هم از انگلستان هم آمده بود ، لابد باورش شدکه مدیر قبلی خوب کار کرده و حین
سخنرانی خود گفت :
خیال هیئت امنا راحت باشد ، من نیز پای ام را درست جای پای او خواهم گذاشت و کارهای او را ادامه خواهم داد !
من نتوانستم خودم را نگه دارم و گفتم :
ببخشید خانم مدیر ، پس ما برویم دنبال
عوض کردن شما ، اگر هیئت امنا از مدیر
سابق راضی بود که دیگر با اینهمه زحمت
او را عوض نمی کردند !
شما برای ماندن باید درست نقطه مقابل
او باشید ! نه مثل او !
درست حکایت تکریم از جناب استاندار ،
حکایت دبیرستان مومنی هست !
اگر جناب معتمدیان اینهمه خوب بود ،
پس چرا عوض می کنیم !
▪️جناب استاندار عزیز و جدید جناب رحمانی !
اولا - اگر همه استانداران سابق اینقدر
خوب بودند ، چه نیازی به شما بود ؟
ثانیا - چرا ما همچنان استان سی ام هستیم ؟
چرا سرمایه دار اورموی و آذربایجانی
از استان خودش فرار می کند ؟
چرا تا کنون معادن این استان فقط و فقط خام فروشی می کند ؟
چرا کارخانجات ما و حتی کارگاه های ما
تعطیل و یا نیمه تعطیل است ؟
ثالثا - اگر استانداران گذشته برای احیای
دریاچه اورمیه کار کرده اند ، کارستان ، پس چرا دریاچه خشک شده است ؟
اگر درست کار شده است و محیط زیست
ما استعداد گردشگری دارد ، پی چرا یک
گردشگر درست و حسابی در خیابان های
ما دیده نمی شود ؟
اگر کاری شده لازم نیست فیلم تلویزیونی
درست شود که ببینید ، چه ها ساختیم !
مگر در آسمان ساختید ؟ اگر در شهر ها و
روستاها بسازید که قبل از تلویزیون ، مردم می بینند !
دیگه فیلم ساختن چه معرکه ای است ؟
▪️در تلویزین شو می سازند ، کلیپ رقص و آواز می سازند ، سریال و فیلم سینمائی می سازند !
فردین لازم است که مردان بد را درب و داغون کند ، داش غلام لازم است که دزدان روستا را لت و پار کند !
آخر استاندار را چه به فیلم سازی ، ملت
را فیلم کرده اند ، کافی نیست ؟
ساختمان ، مدرسه ، بیمارستان را کارگران
می سازند ، پیمانکار نظارت می کند ،
اگر استاندار و رئیس جمهور برای کلنگ زنی بروند ، مزاحم کار کارگران می شوند ، شو من بازی و شو بازی می شود ،
همان فیلم بازی می شود !
▪️خدا مادرت را رحمت کند مرد راحت شد از دست این فیلم بازی ها ، گل آوردن ها ، اول کار همه با گل و مل ، تو خوبی ، خیلی خوبی ، خیلی نازی ، شروع می کنند و بعد کار را
در تروریست نوازی و دوست یابی دیل کارنگی و ....
سر آمد می شوند ، اطراف را نگاه کنی ،
می بینی تمامی قاچاقچی های بین المللی ، گریدر وار با پول مواد مخدر تمامی تارو پود زندگی ات را آلوده کرده اند !
▪️اون استاندار های قبلی را که تعریف کردی ها !
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت فهمیدم !
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را !
اگر همه استانداران قبلی خوب کار کرده اند ، پس چرا استان ما روزبروز عقب
می ماند ؟
پس چرا دریای ما خشک شده است ؟
چرا پیرامون مملکت ویران می شود ؟
نکنه فقط در این نزدیک به یک قرن و حتی در این نیم قرن ، فقط به همدیگر
نون قرض داده ایم ؟
من خوبم ، تو خوبی ، ما خوبیم ، آنها خوب هستند !
چهل و اند سال عقب ماندگی ، زوال ارزش پول ملی ، خرابی محیط زیست ،
ویرانی ایران منهای مرکزیت ، از همین
آبشخور آب می خورد !
▪️مدیران اشکال داشتند که آذربایجان غربی، بدین فلاکت و درماندگی گرفتار
شده است !
رانتخواران خیّر شده اند ، قاچاقچی ها
معتمد ، دیر زمانیست که این خانه ، خدا ندارد ، طرحی نوین باید ، فکری نوین که تار وپود تزویر و ریا بگسلد ،
شاید که رستگار شویم !
@navidazerbaijan
🔴 رحمانی استاندار آذربایجان غربی شد
▫️ در جلسهٔ امروز هیات دولت رضا رحمانی بهعنوان استاندار آذربایجانغربی انتخاب شد.
▪️رضا رحمانی در سال 1345 در تبریز متولد شده است،
او مدرک کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی تبریز دریافت کرده است، مدرک کارشناسی ارشد مدیریت دولتی و مدیریت استراتژیک- سازمان مدیریت صنعتی و دکترای مدیریت را از دانشگاه صنایع و معادن ایران اخذ کرده است.
▪️رحمانی از وزارت صنایع و معادن فعالیت هایش را آغاز کرد، او از سال 1395 تا 1397 قائم مقام وزیر صنعت، معدن و تجارت در امور تولید بود.
در دوره هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم تبریز در مجلس حاضر بود، و در دوره نهم رئیس کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی بود.
در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی در دولت دوازدهم رضا رحمانی به عنوان وزیر صنعت، معدن و تجارت در آبان ماه سال 1397 موفق به جلب رای اعتماد نمایندگان مجلس شد.
رضا رحمانی کارمند وزارت صنایع و معادن،
معاون منابع انسانی گروه صنعتی تراکتورسازی تبریز،
مدیر عامل کارخانه آلومینیوم المهدی، مدیر کل بازرسی استاندری آذربایجان شرقی،
مدیر کل اداری مالی استانداری آذربایجان شرقی،
معاونت طرح و برنامه وزارت صنعت، معدن و تجارت،
عضو هیئت امنای دانشگاه صنعتی سهند، رئیس هیئت مدیره شرکت ملی صنایع مس ایران،
عضو شورای عالی بیمه،
عضو شورای عالی آمار، عضو هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران،
مشاور رئیس هیئت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران،
رئیس هیئت امنای صندوق بازنشستگی کارکنان مس ایران،
عضو هیئت مدیره شرکت نوسازی صنایع ایران،
مدیرکل اداری و مالی استانداری آذربایجان شرقی،
مدیرکل بازرسی استانداری آذربایجان شرقی،
مشاور استاندار آذربایجان شرقی،
معاون منابع انسانی شرکت تراکتورسازی تبریز .
معاون مدیرعامل شرکت آلومینیوم المهدی از جمله سوابق وی می باشد.
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۴ )
شرح بازجویان گارد دانشگاه تهران !
🖌عیسی نظری
🔸سرهنگ غ رئیس گارد دانشگاه بود ، پلیس خوب ، نه کتک می زد و نه بازجوئی میکرد و حتی یک کلمه بد ( فحش ) از دهان اش بیرون نمی آمد .
خیلی که می خواست در جریان بازجوئی
وارد شود ، نصیحت می کرد .
همین آدم سواد سیاسی هم نداشت و اگر
هم داشت ، آن را بروز نمی داد !
یعنی من که در ده ها بازجوئی او در متن
بودم ، از او فقط پند و اندرز و نصیحت
دیده ام بنا بر این او را پلیس خوب گارد
لقب داده ام !
پس از او سرگرد ت بود ، دست بزن داشت ، مثل یک رباط یک ریز می زد
وقتی می افتادی با لگد شکم ات را
ضربه باران می کرد ، آنچنان دردی داشت که مجبور می شدی بایستی ، در آن صورت هم با همان پا که به شکم ات می کوبید ، به ساق های پایت می زد ، نهایت
دو دقیقه دوام می آوردی و باز می افتادی ، و این بازی گاها می توانست تا
چند ساعت ادامه یابد ، اگر به ضرب المثل ، عیب می جمله بگفتی ، هنرش
نیز بگو را مدل قرار دهم ، این آدم به
شکل افراطی با ادب بود ، پنج ساعت
تو را می زد و در این مدت کلمه ای حرف بد و زشت ( به قول خودمان فحش ) نمی گفت !
با اجازه بزرگان ، من ایشان را هم جزو
پلیس خوب رده بندی کرده ام !
هر کجا هست ، خدایا به سلامت دارش .
🔸نفر سوم گارد یک ستوان بود ،به اسم ح ، یک بار هم یک لگد و یا کشیده ای به من نزده است و من ندیدم که کسی را بزند .
اما تا می توانست فحش های چاله میدانی می داد !
می گفت : مادرت آمده دم در است ، سراغ تو آمده است ، می آورم روی همین میز ارج دراز می کنم و جلوی چشم تو بهش تجاوز می کنم !
می دانستیم بلوف می زند ، دو ساعت پیش مرا گرفته اند ، من چند ماه هم توی
زندان بمانم ، مادرم خبردار نمی شود ، اصلا خبردار شد ، نمی تواند به تهران مخوف بیاید ، گیرم که تا تهران آمد ، به جلوی درب گارد نمی آید !
اما این فحش هایش آزارم می داد ، اذیت
می شدم ، ما بر خلاف خواسته های مادرمان ، پدرمان ، عمویمان به این راه
کشیده شده بودیم ، این فحش ها حق شان نبود !
این ستوان اگر فحش هم نمی داد ، به
شکل چندش آوری با آدم روبرو می شد !
یک روز در تایم نماز سرگرد به سر وقت
من آمد ، در گوشه اتاق افتاده بودم ، مرا نگاه کرد و گفت :
اونها چیه روی پیشانی ات ؟
دست زدم به پیشانی خودم ، فکر کردم
لابد خاکی شده و یا خونی شده ، چیزی
نبود !
گفتم : چیزی نیست باشد هم مهم نیست !
گفت : اِ اِ دوتا شاخ از پیشانی ات زده
بیرون ، تو چطور نمی بینی ؟
🔸یک روز باز در تایم نماز سرگرد ، داخل اتاق آمد و گفت :
تلفن کردم به بابات ، گفتم چند ساعت دیگر پسرت تلف می شود ، بیا جنازه اش را ببر !
این ستوان اصلا رضائیه ای بود ، وقتی
می پرسید ، اهل کجائی و می گفتم رضائیه ، تمامی اهل رضائیه را با فحش های رکیک اش ، آش و لاش می کرد !
این آدم پلیس بد بود .
گفتم تایم نماز ، هم سرهنگ و هم سرگرد
نماز می خواندند، سرهنگ در اتاق خودش و گاها سرگرد هم به او می پیوست ، و بعضاً سرگرد در همان اتاق
کتک ، سجاده پهن می کرد و نماز می خواند ، در جائی قرار می گرفت که تو را
ببیند و وادار می کرد بشین و پاشو کنیم ، وقتی سجده می رفت ، من لحظه
ای روی دوپا می ایستادم ، با صدای بلند
می گفت : الله اکبر !
یعنی تقلب نکن ، روی یک پا بنشین و پا شو !
از ستوان به پائین را پاسبان نامیده ام ،
چون من خدمت سربازی نرفته ام و از
درجه های روی دوش انها چیزی دستگیرم نمی شد ، اینها دو گونه احساس خود را بیان می کردند .
یک روز سرگرد ، اینها را به صف کرده بود ، و مرا به سر صف برد وگفت :
خوب نگاه اش کنید ، قیافه اش یادتان
بماند ، اگر او را در خیابان دیدید ، باید
شللیک کنید ، اگر دیر ماندید ، او شللیک
می کند و آنوقت نمی توانید ، چشم های
خود را ببندید ، چشمانتان را در مرده شور خانه می بندند !
تمامی انها با کین نگاه می کردند و فحش
می دادند !
اما وقتی سرهنگ دستور می داد ، اینو
تر و تمیز کنید و بگذارید برود !
مثل یک دایه جلوی شیر آب می بردند و
خاک و خون سر و صورت را تمیز می کردند و در ضمن دل سوزی می کردند ،
می گفتند :
می ارزد که اینگونه کتک بخوری ؟
به خدا از این بهتر شاهی نمی توانید پیدا کنید !
راستی نفهمیدم ، اینها را پلیس خوب
نامگذاری کنم یا پلیس بد ، شما انتخاب کنید !
@navidazerbaijan
🔴سونامی بی اعتمادی در پیش است !
🖌عیسی نظری
▪️انسان ها خطر کردن را دوست نمی دارند ، بدین جهت تا آخر خط در مقابل
ستم دوام می آورند !
حتی حیوانات خانگی ، تحمل ستم را از
انسان ها آموخته اند .
شما به گربه ای یا پرنده ای اذیت بکنید ،
معمولا به گوشه ای می خزد و منتظر رفع
آن خطر و آزار و اذیت می شود !
این گربه در نهایت و از سر ناچاری به شما
چنگ می زند .
یعنی آخرین راه دفاع از خود را بروز میدهد !
همواره گفته ام که آذربایجان مرغ هالکون ایران است .
مرغ هالکون در دریا خانه می سازد و هر
وقت دریا طوفانی و متلاطم بشود ،
وارد میدان شده و آرامش را به دریا ارزانی می دارد !
در طول تاریخ آذربایجان بدون هیچ پیش شرطی ، بدون هیچ خواسته ای ، به این بازگشت آرامش به ایران کمک کرده است .
و هر بار ستم مرکزیت به آذربایجان مضاعف شده است ، اسامی محلی انها
را تغییر دادند و از حالت تورکی خارج و به آن لباس فارسی پوشانده اند !
از ثبت اسامی تورکی در محل خودشان
ممانعت کردند .
▪️در طول یکصد سال گذشته ، استان اول مملکت را به استان سی ام رسانده اند .
از چاپ کتاب های تورکی ممانعت نموده و سپس نیش زده اند ، که شما مگر کتاب
دارید که تحصیل به زبان خودتان ممکن
باشد !
وقتی فحاشی می کنند ، ما را تورک خطاب می کنند ، وقتی بر اساس گفته
خود مرکزیت منحط و ارتجاعی می گوئیم تورک هستیم ، رگ های گردن می افرازند که شما تورک نیستید ، آذری
هستید ، برخی از آنها در سخنرانی های
خود ما را تورک زبان می نامند تا تورک !
می گویند ، شما قوم هستید ولی اگر از
قومیت خود حرف بزنیم بر می آشوبند که چرا از قوم می گوئید چرا از ملت
حرف نمی زنید ؟
انگاری یادشان می رود که خود پف کرده شان ما را قوم نامگذاری کرده اند !
حتی اگر از خود ما ماموری بیابند و بر ما
بگمارند ، چنان در منگنه ای قرار می دهند ، که صد رحمت به کفن دزد قدیم ،
صد رحمت به جانیان جنگ افروز ، صد
رحمت به بیگانه های عالم ، این مامورین
خودی جز تاراج آذربایجان و تحویل آن
به مرکزیت ، کاری از دستشان نمی آید !
▪️شاید یادتان باشد ، که در جریان محاکمه کرباسچی در دادگاه مطرح شد ، که شهرداری اورمیه ، بودجه خود را به شهرداری تهران فرستاده و آنهم مثل
سایر بودجه ها به جیب مبارک رانتخواران رفته است !
در آخرین انتخابات ما تمامی نیروی خودمان را به میدان آوردیم و به پزشکیان هم رای دادیم و هم رای جمع
کردیم و به مردم گفتیم ، این آخرین شانس را به ما بدهید ، هرگونه حرکت
غیر مدنی و هر نوع مبارزات به اصطلاح
مسلحانه و حتی تجمعات بدون اجازه را
قبل از شما ما محکوم کردیم ، عرب ها و بلوچ ها را به خاطر دست بردن به سلاح
شماتت کردیم ، محکوم نمودیم در حالیکه مرکزیت منحط و ارتجاعی خود
شیفته تروریست های ثابت شده ،است !
آخرین فرصت را غنیمت بدانید ، التماس
می کنیم ، کاری نکنید بی اعتمادی بیش از این طغیان کند ، این بار ممکن است
سونامی بی اعتمادی آنچنان فوران کند
که دیگر حتی نتوانیم آن چهل درصد را
هم قانع کنیم !
▪️زحمات ما را هدر مدهید ، ما توسعه و
رفاه از شما انتظار نداریم ، به مردم ستم
نکنید !
دشمنان آذربایجان را به ما تحمیل نکنید ،
از تورک ها نترسید ، فعلا تنها پشتیبان
شما ما هستیم ، ما را پشیمان نکنید ،
سونامی بی اعتمادی دمِ در است ، اگر
اوج بگیرد ، هیچکس نفعی نخواهد برد !
نه از تاک ، نشان خواهد ماند نه از تاک نشان !
@navidazerbaijan
این مطلب طنز نیست !
🔴استاندار داشتن و استاندار نداشتن !
🖌عیسی نظری
▪️ما استاندار نداریم ،وضعمان هم همان وضعیت قبلی است .
یعنی استاندار داشتن و یا نداشتن برای
استان های پیرامونی چندان فرقی نمی کند !
اما برای خیلی های دیگر که وجودشان بسته به وجود استاندار است ، لابد وضع فرق می کند که دم به دم استاندار معرفی
می کنند و پزشکیان رئیس جمهور هم نه
می شنود و نه می بیند !
فعلا مرکزیت منحط و ارتجاعی بر خر مراد سوار هستند !
دو بال این انحطاط و انجماد یعنی اصولی های دولتی و اصلاحی های دولتی
بر خواسته خود رسیده اند !
پیرامون استاندار ندارد ، به درک اسفل
که ندارد ، مگر آن موقع که استاندار داشت ، گُلی به سرمان زده بودند ؟
برای اینکه گِل به سرمان بزنند ، هم که
استاندار نمی خواهد ، هر نوحه خوانی میتواند !
▪️ما را باش که فکر می کردیم ، مملکت بدون دولت و بدون رئیس جمهور و بدون
نماینده اول آن در استان ، ممکن نیست !
از بس که این فلاسفه غربی را می خوانیم که دولت شرّ هم باشد ، لازم است ! هیچ هم لازم نیست ، این فلاسفه
ما را گول زده اند ، ما بدون استاندار خیلی هم خوب و سرحال هستیم !
استاندار موستاندار هم لازم نداریم ،
پستانداران مان خوب و سرحال باشند و
شیر ما هر جمعه برسد ، ما را بس است !
حتی چند روز است ، سحر خیز شدم ،
اول طلوع آفتاب از خواب بر می خیزم ،
دست و صورت ام را می شویم و چند
تسبیح به وجود مرکزیت دعا و ثنا می خوانم و از خداوند متعال برای این نعمت
( نداشتن استاندار ) تشکر می نمایم !
حتی حاضرم تمامی نیرو های مدنی را
بسیج کنم و در مقابل استانداری ، میدان
ایالت که روزگاری به حسن البکر فحش
خواهر مادر می دادیم ، به تمامی استانداران تعیین شده و تعیین نشده
همچنان شعار ( فحش ) بدهیم !
خدا را چه دیدی یکوقت می بینی ، از شرّ
استاندار و استانداری راحت شدیم !
حتی شعار ها را هم آماده کرده ام :
مرگ بر استاندار - زنده باد پستاندار
آخ !
▪️یاد دوران کودکی افتادم ، پستانداران
به من و مادر بزرگم شیر می دادند و من
نیز در مقابل به آنها آب و علف می دادم !
همان فرمت هنوز هم حاکمیت دارد ، در
روستای قره آغاج اولیا برای خرید شیر
می روم ، صاحب پستاندار پول را از من
می گیرد و برای انها علف می خرد !
اما این استانداران چی ؟
نه شیر می دهند ولی آب و علف می خورند ، یعنی خرج دارند ، اما به کاری
نمی آیند !
خیلی حسودیم می شد ، به تبریز شهر
اولین ها می گفتند ، خوب اورمیه چی ؟
همیشه با وجود استانداران جور واجور
استان سی ام می شویم !
اما حالا ما هم جزو اولین ها هستیم !
اولین شهر و استان بدون استاندار !
زنده باد پستاندار
مرده باد استاندار
چه کیفی دارد نداشتن استاندار ،
به شخص اول استان شعار ( فحش ) بدهی !
کسی نتواند از تو شکایت کند !
می گم نکنه ، رئیس جمهور هم چیزی
مانند استاندار باشد !
نبودش بهتر از بودنش باشد !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۸ )
فردیت قبل از جامعه مهم است !
(قسمت دوم)
🖌عیسی نظری
🔹گفتم قنبر ! این ضایعات چه شد ؟
گفت : به یکی از باردان ها ، بار زدم !
گفتم : مرد اشتباه کردی ، این تاجر تبریزی است ، اگر قرار بود من و تو او را گول بزنیم که دیگر تاجر بزرگ ایران نمی شد !
گفت : از کجا میدونه ؟
گفتم : مرد ! این تاجر روی باردان ها شماره می زند می داند که شماره یک تا صدو بیست را از عیسی نظری با وساطت حاج صادق خریده است ، وقتی کارگران اش این وضع را به وی گزارش کنند
آبروی من و حاج عمو سهل است ، پسر آبروی تجارت پشم و پوست شهر رضائیه می رود !
فوری به کدام باردان بار کردی خالی کن !
گفت :
نمی دانم کدام یکی است !
گفتم : تا پیدا شدن ضایعات یکی یکی همه را خالی کن !
کارگران شروع به بیرون ریختن پشم بره ها از باردان ها نمودند ، هنوز چند تا را خالی نکرده بودند که تاجر تبریزی آقای خسروی وارد انبار شد و با تعجب گفت :
شما ها باردان ها را پر می کنید یا خالی ؟
گفتم :
ببخشید حاج آقا ! قنبر ضایعات انبار را اشتباها" به یکی از باردان ها بار کرده است ،
الان می خواهیم خالی کنیم و چون نمی دانیم کدامیک است ، یکی یکی همه را خالی می کنیم ، خیالتان راحت باشد ، تا آن باردان را پیدا و خالی نکنیم ، کار پر کردن را شروع نمی کنیم !
آقای خسروی گفت :
پسر جان ! حاجی پدر توست ، من حاجی نیستم !
راستی تو چند سال است ، تجارت می کنی ؟
گفتم : سال اولم است ، پانزده روز است ، شروع کرده ام !
بعد خطاب به قنبر گفت :
قنبر تو چند سال است که در کار پرکردن باردان هستی ؟
قنبر گفت :من سی سال است در این کار هستم !
آقای خسروی گفت :
یعنی تو در این سی سال فرق بین پشم بره و ضایعات پشم را نمی دانی ؟
مرد اگر این جوان کم سن و سال نبود ، من مسخره صد ها کارگر خودم می شدم ، تو خجالت نمی کشی با آبروی مردم بازی می کنی ؟
حاجی عمویم هم وقتی آمد و تاجر تبریزی ماجرا را تعریف کرد ، حاجی عمویم با غرور نگاهم می کرد !
تاجر تبریزی خطاب به حاج عمویم گفت :
از این پس اگر عیسی مسیح جنس داشته
باشد ، اول از ایشان می خریم و مضافا پنج تومان بالاتر از جنس تاجران دیگر !
تا شب حساب و کتاب کردم در این پانزده روز اول تجارت سی هزار تومان سود کرده بودم !
شب پانزده هزار تومان جلوی حاج عمویم
گذاشتم .
گفت : این چیه ؟
گفتم : سود پارت اول معامله و سهم سود شما !
گفت : پسرم تو ، داخل پشم ها آب می ریزی ؟گفتم : نه !
گفت : پس انبار تو رطوبی است ، عوض کن !گفتم : نه ،انبار من رطوبت نیست !
گفت : سر مردم ( روستائیان ) کلاه می گذاری ؟
صورت اش سیاه شده بود ، به خاطر گرد و خاک پشم ها ، ریه هایش صدمه دیده بود ،
وقتی عصبانی می شد ، صورت اش سیاه
می شد !
صبح فردا ، مادرم پانزده هزار تومان را به
من پس داد و گفت :
عمویت این قرارداد را بهم زد ، سود هم نمی خواهد ، سرمایه ای که گرفته ای ، بخودش برگردان !
عمویت نگران شده می گوید :
اگر پسر من از دلالی ماهی شصت هزار تومان
سود ببرد ، دیگر کسی درس نمی خواند ،
استانداران -فرمانداران ، قاضی ها فقط
دو یا سه هزار تومان حقوق ماهیانه دارند ،
اگر کسی در ماه ده ها برابر آنها درآمد داشته باشد ، آنهم از دلالی ( یعنی خرید و فروش )
دیگر عیسی هم درس نخواهد خواند ، آخرش می شود یک بیمار ریوی مثل من ، من نمی خواهم پسرم مثل من باشد !
👈ادامه در پایین صفحه👇
@navidazerbaijan
🔴تله هائی برای جمهوری اسلامی
ایران!
🖌عیسی نظری
🔸برای جمهوری اسلامی ایران در دو زمینه ، تله درست کرده اند ، خارجی و داخلی ، بخش خارجی قضیه مربوط به جنگ است ، چه با آمریکا و چه با اسرائیل ، چه با افغانستان و چه با تورکیه ، چه با جمهوری آذربایجان و چه با بحرین و یا شیخ نشین های عرب و چه با پاکستان و یا کشور های دیگر ، شروع جنگ علیه یک کشور دیگر چه کوچک و چه بزرگ فرقی نمی کند ، اسم رمز حمله گاز انبری به کشور ما است !
کشور هایی که نام برده شد ، عضو سازمان ملل بوده و نظم جهانی جدید و امپریالیسم دنبال بهانه است .
تلاش امپریالیسم برای اثبات شرکت ایران در جنگ اوکراین و یا در حملات حماس و حتی لبنان برای به دام انداختن ایران است ، هر نوع حمله ای چه صادق و چه کاذب ، چه به یک کشور کوچک و چه بزرگ ، همان تله ای
خواهد بود که بر سر روسیه آوار شده است !
🔸یاد خاطره ای افتادم ، در دبیرستان امیر کبیررضائیه درس می خواندم ، عاشق دختری در کوچه عرب باغی شده بودم !
او در دبیرستان مهر درس می خواند ، هر روز خدا غیر از جمعه ها در راه مدرسه می دیدم ،
اگر در خیابان شاهپور نمی دیدم ، به کوچه عرب باغی می زدم !
آن روز در مسیر خیابان ندیدم ، وارد کوچه شدم !
در وسط های کوچه معشوق را دیدم ، خرامان ره می سپرد !
از تماشای جمال یار فارغ نشده بودم که موضوع را فهمیدم ، بچه های کوچه عرب باغی سر کوچه را گرفته بودند ، طوری که برای رد شدن از آنها باید به یکی برخورد می کردم و لابد همین تماس ، اسم رمز کتککاری من بود ، خیلی آرام می رفتم ،
منتظر بودم که یار از کوچه بیرون رود و حداقل پیش او کتک نخورم !
او از کوچه بیرون رفت ، در همین حین دو نفر از هم مدرسه ای ها در وسط ماجرا سبز شدند ، هر دو دیگر نیستند ، حسن توسلی و
محمد حسین خادم عرب باغی ، لابد متوجه موضوع شده اند که عرب باغی به پیش بچه های کوچه رفت ، نمی دانم چه گفت ولی بچه ها سر کوچه را رها کردند و من بدون اینکه کتکی بخورم به مدرسه رفتم !
آدم عاقل وقتی می بیند ، هفت و هشت نفر علیه او متحد شده اند ، راه چاره می جوید و می یابد !
🔸تله دوم داخلی است ، حاکمیت فکر می کند ،
فحش و اهانت به تورک های ایران و بخصوص به آذربایجان ، از باب ایران دوستی است ، غافل از اینکه ، دشمن سازی آذربایجان یک دام و تله برای ایران است !
یک شعار کم شعور های رادیو و تلویزیون برابر با هدر دادن کل فعالیت های ما برای
فعال کردن نیروی مدنی برای جامعه مدنی ایران است .
کسانی که در آذر بایجان و خارج کشور و داخل ایران برای استقلال طلبی فعالیت می کنند و یا برای فدرالیسم ، اندازه یک اهانت و فحش چند ارذل الناس که از تلویزیون مبتذل ملی ایران پخش و نشر می شود ، تاثیر ندارد !
اثر چند تا فحش و اهانت چند کودن و نفهم کاری می کند که مبارزه سالیان سال ما را به زباله دانی می ریزد !
فردا اگر اتفاقی افتاد ، از خودمان گله و شکوه بکنیم نه از دیگران !
هر گونه عمل ، عکس العملی دارد ، هر گونه اهانت ، اهانتی به همراه خود دارد !
باز یاد خاطره ای افتادم ، خاطرات من
در همین وطن زیسته شده است ،
🔸روزی در دادگاه مردی با داد و هوار وارد شد،
گفتم : عمو حرف ات را بزن ، فحش نده ،
گفت : من کی فحش دادم ؟
گفتم : با زبان فحش ندادی ، در دل ات هم فحش نده !
گفت : شما از کجا می دانید که من در دل ام فحش می دهم ؟
گفتم : از خودم ، من بهتر از تو هستم، از صبح تا الان چهارصد تا فحش داده ام ، تو دیر ماندی !
با اون مرد الان هم دوستی دارم ، گاها می آید و می پرسد :
فحش ها به کجا رسیده است !
هر منطقه ای و قسمتی از ایران که شعور انسانی خود را بروز داده ، از طرف مرکز نشینان به اوصافی مزین شده است !
رشتی ها ، تورک ها به خصوص تبریزی ها ،
وبسیاری دیگر از مناطق ایران ، دشمنان ما نمی توانند از ما اجنبی بسازند و برای جدایی نغمه درست کنند !
اما دوستان نادان ما از فرهنگستان تا رادیو و تلویزیون تا وزارت خانه های شوونیسم و فاشیسم به راحتی می توانند !
🔸من به گفتگوی شفاف داخلی و با هموطنان معتقد هستم ، هیچ نیروی رادیکال و یا ارزان فروش های ملی که تنها کین و نفرت خود را با فحاشی و اهانت های پائین تنه ، فرو می نشانند ، قادر به نشستن رو در رو با هموطنان خود نیستند ، در نتیجه عمل این فرومایگان
دشمنی و کینه شدت می گیرد و جدائی بوقوع می پیوندد !
این همان دام و تله ای است که برای فروپاشی داخلی تدارک دیده اند !
حال جمهوری اسلامی ایران با دو تله رودر رو
است ، در سطح بین المللی جنگ و در سطح
داخلی اهانت های ارذل الناس که تلویزیون آنها را رله می کند !
دیگر خود دانید .
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۷ )
مسئولین , مردم و ترور ها
🖌عیسی نظری
🔹اوایل انقلاب بود ، من عضو دانشجوئی شورای دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم .
از اساتید خواستیم ، کتبی در شان و فضای انقلاب بنویسند و کتاب های آلوده اغراض رژیم شاهنشاهی در آنها( کتب ) از بین برود ،
این خواسته را از دکتر بهشتی شنیده بودم و حتی می دانستم که آرزوی دیدن دکتر لنگرودی را دارد ، دکتر گفته بود :
قدر اش را بدانید !
در مدت کوتاهی دکتر لنگرودی کتاب حقوق اسلام را در شکل و شمایل کتاب های جلد سفید ارائه کرد ، بلافاصله جزو کتب درسی دانشکده گنجانده شد و سه واحد درسی تعیین شد .
روزی گفتم :
دکتر بهشتی که دیگر رئیس شورای عالی قضائی قوه قضائیه بود ، می خواهد تو را در تشکیلات خود ببیند !
دکتر لبخندی زد و گفت :
باشد یک وقتی می رویم !
من فکر کردم ایشان منظورش این است که در یک موقعیت مناسب باهم می رویم و دیگر حرفی نزدم !
دکتر بهشتی هیچوقت اجازه نمی داد ، که درب های ورود و خروج اتاق اش بسته باشد ،می گفت :
این هم ستم مسئول به مردم است ، یعنی چه چون یک یا ده نفر می خواهد مرا بکشد ، من درب های ورود اتاق خودم را به روی مردم ببندم ؟
مگر قرار است ، مسئول نامیرا باشد ، بمیرد هم ، مرده است ! همه روزی می میرند !
من همزمان در خدمت آقای ازگلی ، کار آموزی حین تحصیل داشتم و بالاخره نگهبانی را دم در بیرونی اتاق دکتر تعبیه کرده بودند !
کاری به کسی نداشت ، نگهبان بیسواد هم نگوئیم ، کم سواد بود ، آنگونه که من به او مشتی می گفتم و او هم جواب می داد :جان مشتی !
یعنی تو خود حدیث را بخوان ،
نگو بی خبر از من ، دکتر لنگرودی به نزد دکتر می رود و در اولین مرحله به گیر مشتی می افتد !
مشتی می فرماید : امرتان ؟
دکتر لنگرودی می گوید :
پیش دکتر بهشتی می روم !
مشتی می پرسد : برای چه ؟
دکتر می گوید : برای همکاری به نظرم !
مشتی می گوید : اول باید امتحان بدهی !
دکتر می گوید : پدرجان من خیلی وقت پیش امتحان داده ام !
دکتر از همانجا بر می گردد .
وقتی من از ماجرا با خبر شدم ، کار از کار گذشته بود .
🔹دکتر بهشتی دنبال کسی بود که چنین خبطی مرتکب شده و جلوی درب حتی
بیرونی او مامور گذاشته بود ، من می شناختم ولی لو ندادم ، چون دکتر واقعا ناراحت بود !
در آن زمان همه کم و بیش ، چنین بودند !
درب ورود آقای موسوی اردبیلی باز نبود ،
ولی بسته هم نبود ، دستگیره را می
چرخاندی و وارد اتاق اش می شدی ، لازم
نبود از کسی اجازه بگیری !
آقای منتظری هم که قائم مقام رهبری بود ، چنین بود !
من تنها در دیدار دو نفر ، خودم را نیازمند
اخذ اجازه از مسئولین دفترشان دیدم و با اجازه وارد محضر شان شدم ، یکی آقای خمینی و دومی آقای شریعتمداری بود !
حتی وقتی وارد تشکیلات قضائی شدم و به عنوان دادیار وارد کاخ دادگستری ایالت اورمیه شدم ، اتاق ریاست کل دادگستری بدون نگهبان و مامور بود !
حتی وقتی آقای زنجانی رئیس دادگستری استان شد ، اتاق خود را به کنار درب ورودی دادگستری منتقل کرد !
اگر به دادگستری وارد می شدی ، اولین نفر مدیرکل تشکیلات را می دیدی !
وقتی هم خارج می شدی ، آخرین نفری بود که می دیدی !
فکر هم نکنید ، لابد امنیت در سطح بالا بود ،
از فردای انقلاب ترور های کور شروع شده بود ، اول فرقان شروع کرد و گروه های کومله و دمکرات و مجاهدین و چریک های سوپر چپ ،
و....بعدا به انها پیوستند !
اما باعث نشده بود که درب های مسئولین به روی مردم بسته شود !
🔹مسئولین باید بدانند ، ترور از طرف مردم نیست ، می تواند از طرف یک آبدارچی باشد که ده سال آزگار برایت چائی می آورده است ، می تواند از طرف کسی باشد که تو را
به مهمانی می برد و یا می آورد ، می تواند از طرف کسی باشد که برنامه های امنیتی تو را فرم می دهد و یا می نویسد !
می تواند از طرف برگزارکنندگان جلسه حزبی تو باشد ولی هرگز از طرف مردم اتفاق نمی افتد !
درب های ورودی ملاقات با بهشتی همیشه باز بود ، هیچ آسیبی ندید ولی به دست مسئول تشکیل جلسه حزبی خود شهید شد !
در ترور ها مخفی شدن از مردم و یا بستن درب های ملاقات نسبت به مردم ، چاره کار نیست !
در ها را باز کنید ، بگذارید مردم بتوانند ، با شما روبرو شوند و درد های خود را بازگویند ،
و الا با ضد مردم سرو کار پیدا می کنید ،
این پیشگوئی نیست ، درس تاریخ معاصر ما است .
@navidazerbaijan
🔴شب دیجور بیمارستان آذربایجان
🖌عیسی نظری
🔸انسان وقتی دردمند است و یا در میان دردمندان می زید ، آرام تر ، عاقل تر و محافظه کار تر است ، سعی می کند در زوایای عقل و گذشته و تجربیات زیسته ، راهی برای بهترزیستن بیابد .
من برای خودم هرگز فکر نمی کنم ،شاید بدین خاطر است که در زندگی خود نیازی بدان نداشته ام ، در زمانه کودکی اموال پدری و در زمانه جوانی اموال حاج عمویم به من رسیده بود .
بعدا نیز شغلی داشتم که حقوق کافی داشت ،
از نوشتن جز زمانی که در تحریریه کیهان
بودم ، مزدی انتظار نداشتم و مزدی نگرفته ام ، استثنای دیگر هم چند کتابی است که در زمان دانشجویی نوشته ام و بدون اینکه بخواهم ، برایم پول در آورده اند !
اینک در این شب دیجور بیمارستان آذربایجان به گذشته فکر می کنم ، فردا عمل جراحی دارم ، عضو یک کشور دارای ثروت هستم ولی هستند ، کسانی که نیازمند نان ، مسکن ، آزادی هستند !
یاد خاطره ای افتادم ، سعی می کردیم با مردم باشیم ، گرچه دانشجو بودیم با اقشار دیگر ارتباط داشتیم ، دانش آموزان ، کارگران .بازاریان ،روزی یکی از بازاریان مرتبط با کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق به دانشکده آمده بود ، بر روی دیوار یک اعلامیه ای از طرف دانشجویان چپ دانشکده نصب
شده بود ، نان - مسکن و آزادی !
حاج برات تبریزی نگاهی بدان کرد ، شروع به خواندن آن نمود و گفت :
عیسی ! این چیه ؟
گفتم : اعلامیه یک گروه از چپی های دانشکده است !
با تعجب و حیرت گفت :
یعنی اینقدر وضع شان خراب است که نان بخواهند ؟
گفتم : نه ! موضوع نان نیست ، چطور بگویم ، رفاه زندگی در جامعه است ، نان
نماد آن است !
گفت : شکر خدا ، ترسیدم ، فکر کردم ، بروم و صدتا بربری بخرم و بریزم تو تریای دانشکده !
🔸ما یک کشور دارای ثروت هستیم ، یعنی اگر شعور کار و درآمد زائی هم نداشته باشیم ،
و همانند بچه های بیشعور یک سرمایه دار هم ،
فقط از انبار پر پدری هم، بفروشیم و بخوریم ، وضع مان باید بهتر از این ها باشد .
شاید روی دور یک لجبازی افتاده ایم ، چطور ما حرف پدران خود را گوش نکردیم ، مسئولین هم به همان سیاق حرف های ما را گوش نمی کنند !
و الا هیچ دلیلی نمی تواند ، این لجبازی را
توجیه نماید !
🔸آقایان وضع دولت به قول خودتان و وضع ملت به قول ما خراب است !
پس این ریخت و پاش های هزاران میلیاردی در چاپ و نشر این همه عکس های فیگور دار
و بنر های چند متر در متر ، جز لکه دار کردن حیثیت صاحبان آن عکس های متر در متر ،کارآئی دیگری ندارد .
مالیات های پرداختی ما به صورت چند برابر استحقاقی دارائی ، پول های ماخوذه از فروش نفت و مس و آهن و گاز و طلا و...
اموال متعلق به مردم و یا خالی کردن جیب شهروند به صورت قبض های گاز و آب و...
همه جز به سود ملت ، اصلا خرج کردن اش حرام است .
یعنی توی این مملکت به این بزرگی کسی نیست که این شیفتگی به مرگ را تبیین کند ،
آقایانی که همواره در آرزوی مرگ خود ( شهادت ) هستند ، چرا مسئولیت می پذیرند ؟
اگر مسئولیت می پذیرند ، چرا در پی شهادت له له می زنند ؟
اگر در پی شهادت له له می زنند ، چطور اینهمه محافظ دارند ؟
یک جای کار می لنگد ، انسان هم می تواند ،شکست بخورد و هم می تواند ،پیروز شود ،
حتی اگر پیامبر خدا باشد !
صبح صادق در اتاقکی ما را جمع نموده اند ،
باید یکی یکی به اتاق های عمل برویم !
زنی بی تابی می کند ، یاد بچه های خود
افتاده است ، اگر عمل نکند ، کور خواهد شد ،
عمل هم سخت و وحشتناک است ، باید سر و صورت و حدقه های چشم را بشکنند و از نو دیزاین کنند ، در تصادفی به چنین بلائی مبتلا
شده است .
می گویم انشا الله خوب می شوی و بچه هایت را می بینی !
گریه امان اش را بریده ، می گوید :
بچه هایم را شوهرم برده است ، بعد تصادف آنها را ندیده ام ، نمی دانم کجای این جهان نامتناهی هستند !
کنارم جوانی نشسته است ، هنوز صورت اش مو در نیاورده است !
می پرسم عمل تو چطور است ؟
می گوید : زیبائی!
-- پس ساده است !
جواب می دهد : به این سادگی که می گوئی ، نیست ، عمل سخت و خطرناکی است !
می گویم :پس چرا به اینجا آمدی ؟
میگوید:
برای زیبا شدن
آمدم ، اگر زیبا نخواهم بود ، همان بهتر بمیرم !
مرد مرا نگاه می کند ، می گوید :
من تو را می شناسم از زمان نوید آذربایجان ،
من قرار است برای بار سوم ، مغزم را عمل کنند !
راستی تو اینجا چکار می کنی ؟ در این برزخ بهشت و جهنم ؟
می گویم من کارم سبک است ، عمل دیسک دارم اگر عمل نکنم ، آسیب بعدی دارد !
و هر یک روی تختی روان به اتاقکی می رویم ، ما انسان هستیم ، هیچکدام نمی خواهند بمیرند !
@ navidazerbaijan
🔴آرمانگرائی بد نیست
قابل اجرا نیست !
🖌عیسی نظری
▪️آرمان نتیجه یک خواسته و اندیشه است ، در جان و پوست انسان جا می گیرد و می خواهد آنرا عملی کند !
در عمل آن خواسته تبدیل به ذهنیت و در نهایت ایدئولوژی، می شود . هر ایدئولوژی خود و برای خود روش هائی بوجود می آورد ،که چه بسا درست مخالف آن آرمان اولیه است !
در طول تاریخ همه خواسته اند ، عدالت اجرا کنند و در طول همان تاریخ ، هیچکس نتوانسته چنین عدالتی را بر پا کند !
حال چاره کار چیست ؟
آیا از آرمان های خودمان که در طول زندگیمان به ما موجودیت داده اند ، روی برگردانیم ؟
مثلا عدالت ، آیا چون تا کنون نتوانسته در جائی قابلیت اجرا پیدا کند ، از آن دوری کنیم ؟
اگر بگوییم که چیزی که قابل اجرا نیست ، باید از آن دوری کنیم ، آیا خود تو حاضری از هویت خواهی خودت دست بر داری؟
چیزی که قابل اجرا نیست ، برخورد ایدئولوژیک با آن ، آن را از بین می برد !
تلاش و همت ما برای اجرای آن مقدور نیست ، اما اجرای نزدیک به آن و یا تدارک روش های نزدیک شدن به آن ممکن است !
تساهل و تسامح امر کاربردی همین مسئله است !
▪️دیروز در مسجدی در ختم جوانی ( تانری اونا
رحمت ایله سین ) آخوندی می گوید :
که ما در یک صورت باید جان خودمان را فدا کنیم ، وقتی که دین ما در خطر باشد !
انگار انسان ها برای دین بادیگارد آفریده شده اند ، دین برای سعادت انسان نازل شده است ، انسان برای حفظ دین ، آفریده نشده است ، اینگونه برداشت های ایدئولوژیک فقط می تواند ، انسان را از دین گریزان کند ،
خود آخوند به این حرف باور داشته باشد ،
باید تا حالا صد بار جان داده باشد !
آسان گرفتن هر نوع باوری و هر اندیشه ای باعث بقای آن است ، حضرت محمد بالاترین مرجع دینی اولا بشر مثلکم است و در ثانی بشیر و نذیر است ! دیگر عقبه و دوستان و هواداران و بیعت کنندگان آن حضرت ، نمی توانند ، از او جلو بزنند .
امر کاربردی تساهل ( آسان گرفتن ) و تسامح ( مدارا کردن ) همان مطلبی است که نوشته بودم ، از عوض کردن دیگری از تغییر آن خودداری کنید .عقاید مسواک خاص خودتان است ، آنرا دم به دم به دهان دیگری فرو نکنید !
▪️عقاید خود را رها نکنید ، با عقاید دیگران هم دشمنی نورزید ، مدارا کردن با دیگری ، امتحان داده و در همه جوامع مدرن مورد قبول واقع شده است !
من در آسیای شرقی آن را با چشم های خودم دیده ام !
دو نفر خدای متفاوت دارند ، یکی یک تکه
چوب است، مجسمه چوبی و دیگری یک گاو است ، هر دو با همدیگر مدارا کرده و به خدای هم کج نگاه نمی کنند ، جالب است که مسلمان هم در آن سرزمین با آنها مدارا می کند ، تکه های خدای دیگری را تو پاکت کرده و می خواهد ، آبگوشت درست کند ،
می خواهد سبزی هم بخرد ، سبزی فروش خدای اش همان گاوی است که تیکه های آن در پاکت مسلمان است ، مسلمان برای مدارا کردن با سبزی فروش ، پاکت گوشت را داخل
مغازه سبزی فرو ش نمی برد ، داخل کمدی قرار می دهد که خود سبزی فروش در آنجا تعبیه کرده است ، خدای مرا کشتی ، می خواهی آنرا بخوری ! همراه آن می خواهی سبزی هم بخری و بخوری ، با تو مدارا می کنم فقط اون خدای تیکه تیکه شده را جلوی
چشم من قرار نده ، مسلمان هم پذیرفته ،
تامام، گوشتی را که پول داده و خریده ام ،به احترام تو داخل مغازه نمی آورم !
ملاحظه می کنید ، ما یک خدا داریم ، حتی افکار یک سانی داریم ، اما همدیگر را نمی پذیریم ! نمی پذیریم هم شد حرف !
همدیگر را می کشیم ،
مثلا پانصد سال پیش،
اکنون فیل مان یاد هندوستان می کند !
▪️شعور مدارا کردن را از دست داده ایم ! مدارا کردن را سازش با دشمن می دانیم ، آن را خیانت به آرمان های خود می دانیم .
تحمل دیگران خیانت نیست ، الزام دنیای مدرن است ، با کشتار هیچ ملتی تمام نمی شود ، با ملل عالم باید صلح کنیم و در صلح زندگی کنیم ، به خاطر دین خدا و حتی خود خدا ، با آفریده های خدا جنگ نکنیم ، اگر لازم باشد ، خود حضرت خداوندی می تواند
هر آفریده ای را کن فیکون کند !
افهم یا میتی ! زمین خدا برای زندگی بشر آفریده شده است ، دست از جنگ های نیابتی و خود خدا پنداری بکشید !
با ملل عالم هم باید مدارا کنیم ، همچنانکه با ملل و انسان های خودمان در داخل کشور باید مدارا کنیم ، راه دیگری وجود ندارد !
@navidazerbaijan
🔴سفرنامه کیش ( قسمت دوم )
🖌عیسی نظری
🔸تمامی اصناف و مغازه داران ، بر این باور بودند که رفتار خشن مامورین دولت و حکومت ، یک رابطه مستقیم با نبود مسافر در کیش و زیادی مسافرین شهر وان دارد !
اگر در کیش، رفتاری غیر مدنی با مسافر بشود ، مسافر از خیر کیش می گذرد و به
حداقل وان و آنتالیا هجوم می برد .
این روز ها مامورین دولت قدر قدرت با
مردم از در آشتی در آمده بودند و بدین جهت مسافر زیاد و کسب و کار رونق گرفته بود !
در جنون مامورین دولت در لت و پار کردن کاشفین حجاب اجباری یا زوری ، اولا -نتیجه عمل درست عکس قضیه است ، مامور معذور می خواهد ، از دیده شدن تار مو ، جلوگیری کند ، به عوض ابرو کشیدن ، چشم در می آورد ! کمر و پا و دست و شکم را عریان می کند !
در ثانی فرمول ظلم بالسویه ، عدل است ،مغشوش می شود .
🔸یکی گیر می افتد ، در خیابان ها به شکل چندش آوری مغضوب می شود و دیگری آسوده منم که مامور ندیدم !
این عدل نیست ، ظلم کامل است ، اگر در شهر قرار باشد که مست گیرند و یا دزد گیرند و یا بی حجاب ، باید همه به شکلی برابر و مساوی رفتار ببینند !
در شهری که فروشنده دلار به استدلال اینکه کله سحر از خواب بیدار می شود ، بسم الله می گوید و دلار را ، سه هزار تومان می فروشد ، اعدام شود ، و کسی که صبح بیدار می شود و بسم الله هم نمی گوید و دلار را به هشتاد هزار تومان می فروشد ، اعدام هم نمی شود !
دولت قدر قدرت یک ستم را به پیش می برد !
چون قانون فقط ماده های آن نیست ، که معمولا در کشور ما چنین پنداشته می شود !
قانون قبل از مواد آن ، اصول قانونی است ،
روح قانون است ، فلسفه قانون است .
شان نزول قانون است ، علت وجودی قانون است .
برابری ملت در قبال آن یک اصل است ،
بیگناهی هر کس یک اصل است ، وجود
عقل در انسان از اصول اولیه است ،
🔸 روزی به بیمارستان آذربایجان رفتم ، نوشته بودند ،
هیاهو و داد و بیداد در بیمارستان اینقدر
مجازات دارد !
در همین حین رئیس بیمارستان از کنار من می گذشت .
گفتم : ببخشید ، الان ساعت دو نصف شب است ، فکر کردی که یک آدم عاقل در این نیمه های شب دیجور، چرا باید در زیر زمین بیمارستان داد و بیداد کند ؟
اگر هم عقل نداشته باشد ، باز نوشته بی معنی تر می شود ، آدمی که عقل ندارد ، اصلا قابل مجازات نیست !
و درک این مسئله درس حقوق می خواهد و حقوقدانی کاردان ، با چند تا نگهبان و پاسبان و سرباز و کماندو و کلاه سبز و کلاه سیاه ،حل نمی شود و قضیه بدتر می شود !
در روز گار بحران های آب و برق و گاز و خاک و باد و سیل و زلزله ، افزودن یک ستم مضاعف به مردم کشور هم بی عقلی و هم بیکفایتی است .
وجود قانونی بحران زا ، خطر آفرین ، دو قطبی ساز ، غیر قابل اجرا و غیر قابل تساوی ، هم از موجبات بی کفایتی مجلس است و هم دولت ! و هم از بی عقلی حکومت حکایت دارد !
🔸خلاصه از وجود عقل مسئولین و مامورین ،ما گروه السابقون ، در کمال آسودگی خوردیم
و خوابیدیم و گشتیم ، در ساحل خلیج فارس ، کشتی یونانی ، اسکله تفریحی و
چهار گوشه کیش ، از خانه های بومی جزیره ،از شهر زیرزمین و کاریز و موزه مردمی و بازار های جور وا جور ، بدون اینکه چوبی ، حرفی و یا تصویر برداری از چهره ای ، انجام شود ، این خوشی آواز های بومی و رقص های خیابانی را از ما در کیش دریغ نکردید !
در سایر شهر ها هم ، آن را بر ما زیاد نبینید !
بگذارید ، این ملت در آسودگی زندگی کند .
اگر واقعا دلتان می خواهد که مردم به بهشت علاقه نشان بدهند ، به انها بگوئید که ما خودمان به بهشت نخواهیم رفت ! آنها از ما فرار می کنند ، حتی اگر در بهشت باشیم !
🔸یکی از اعضای نسل زد می گفت :
یادتان هست که ماهواره ها را قفل می کردید ؟
تا ما چیزی نبینیم ، اما ما جواب بدی را
با خوبی می دهیم ، می گردیم و برای شماوی - پی - ان (VPN ) پیدا و نصب می کنیم !
گر در خانه کس هست !
یک حرف بس است !
@navidazerbaijan
🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۵ )
درد و رنج انسان پایانی ندارد !
🖌عیسی نظری
🔸نوشته بودم به بهشت روی زمین رسیده بودم ، رضائیه ، شهر آب و دریا ، وقتی در یکان بودم می شنیدم که مردم می گفتند ،
ما از چهل متری زمین آب می خوریم اما در رضائیه مردم از یک متری زمین آب می نوشند .
حالا من در آن بهشتی بودم که از یک متری آن، می توان آب به دست آورد ، حتی یک متر هم لازم نبود ، جوی آبی تمامی خانه های شهر
را به هم ربط می داد ، آب چون رودی خروشان از تمامی حیاط خانه های مردم میگذشت، من در ناز و نعمت غرق بودم ،
اما همواره کابوسی مرا رها نمی کرد ، ای خفته در ناز و نعمت ، بهوش باش ، خودت را بپا ، در اولین حماقت و یا اشتباه می توانی
درب های این خانه را به روی خودت ببندی !
تو ای سوگوار فراری یادت باشد ، تو پدر نداری ، هر لحظه در های این بهشت می تواند ، به روی تو بسته شود !
من برای اینکه اشتباهی نکنم ، حتی با بچه های هم سن و سال خودم بازی نمی کردم !
🔸فقط از یک چیز راضی و خوشحال بودم ،خواهرم از این کابوس ها نداشت ، او فکر میکرد که حاجی صادق پدر اوست .چقدر خوشحال بودم ، این ترس و کابوس می توانست هر پهلوانی را در هم بکوبد !
به خصوص که مادر بزرگ هم مرده بود و حتی دیگر خانه ای هم در یکان نمانده بود .
تسلی من راحتی خیال خواهرم بود !
این را چند بار به بچه هایم هم گفته بودم و یا نوشته بودم !
یک روز در این حال و هوا با کوچکترین دخترم درد دل می کردم ، گفتم :
همینکه خواهر کوچک من با خیال راحت
در این شهر اورمیه زندگی میکرد، من کابوس و ترس هایم را فراموش می کردم !.....
دختر م گفت :
بابا یک چیزی بگویم :
عمه ام نیز می دانسته !
وقتی دفتر دویست برگی را از عکس های
هنرپیشه ها و آرتیست ها پر می کردی و
گاها " در لابلای صفحات یادداشت می نوشتی ، آن دفتر را در صندوقخانه زیر
تشک و لحاف ها پنهان میکردی ، بعد رفتن تو به بیرون ، عمه ام آن دفتر را پیدا می کرد، ویادداشت های تو را می خواند !
تو نوشته بودی ، چه وحشتی دارم از روزی که درب این خانه به روی من بسته شود ، هرلحظه کابوس بی پدری ، تار و پود مرا داغون می کند، و خواهرم ، چه آسوده که چنین دردی را بر دوش نمی کشد ، او نمی داند که پدر ندارد !
آوف ! بی خبری هم چه رنج مضاعفی است !
خدای من ! و من چه بی خبر بودم !
🔸درد و رنج انسان بی پایان است و بدین جهت در مرگ خود سوگوار نمی شویم !
این دنیای بی ستون و بی دل و بی قلب
چه آسوده و راحت گول مان می زند !
این زمان ، چه بیجان و بی دل بر جان و دل ما می کوبد !
یا درد می کشیم و اگر دردی نمی کشیم ، چه راحت و آسوده گول خورده ایم !
فکر می کنیم تمام درد ها خاص ما است ، اما چنین نیست ، به درد های دیگران آگاهی نداریم ،
فقط همین !
@navidazerbaijan
🔴امنیت در سالن استانداری
آذربایجان غربی !
🖌عیسی نظری
▪️در آن روز جمعه در سالن استانداری آذربایجان غربی، فردی از اصول گرایان پشتیبان پزشکیان ، پشت تریبون رفت ، و گفت :
امنیت بر قرار است ، فردی از شهرستان ماکو به صورت شبانه حرکت و به میاندوآب می رود و در راه کشته نمی شود !
با این حساب امنیت در همه جا بر قرار است ،
همان روز جمعه ما وارد استانداری شدیم و علی رغم وجود استاندار و فرماندار و مامورین امنیت و مدیران کل و......
کسی جرئت نکرد ، حتی یک نفر را بکشد ، بکشد چیه ؟
حتی کسی نتوانست یک سیلی به کسی بزند !
صد سال هم انکار کنید ، من به گوش ام نمی رود ، اگر در سرزمینی یک نفر دیکتاتور باشد ،
حتم بدانید ما ها آن را پرورش داده ، بزک نموده ، وارد میدان کرده ایم !
روزگاری یک رئیس دادگستری وارد کاخ دادگستری ایالت اورمیه شد ، یکی از معاونان پشت تریبون رفت و از او آفتابی یاد کرد که در شهرمان طلوع کرد !
همه کارمندان دادگستری خندیدند ، پس از جلسه به پیش این معاون رفتم و گفتم :تو خوش ات می آید ، برایت بخندند ؟
تو از کسی به آفتاب آسمان ما یاد کردی ،
که من اندازه یک آفتابه نایلونی هم ، فکر نمی کنم ، ارزش داشته باشد !
گفت :
ما هم باید نان بخوریم !
گفتم : مگر فقط تو نان می خوری ، ما هم
نان می خوریم ،کسانیکه به تو خندیدند هم نان می خورند !
▪️برادر _ پدر _ مادر ، هموطن ، عزیز من !
تو با برهم زدن نظم اجتماعی جامعه مدنی و به دست آوردن چند لقمه ، تنها یک بادمجان دورقابچین نیستی ، تو با این عمل کثیف ضد جامعه مدنی ، پایه گذار شوم یک دیکتاتوری هستی !
تو با پرورش این نوع دیکتاتورهای کوچک محلی ، در اصل پرورش دهنده ، قاتل های روز میدان سیاست هستی !
به فرماندار شهری گفتم :
چرا دستور دادی ، مردم را به تیر ببندند؟
گفت :
اگر دستور تیر نمی دادم ، مردم وارد فرمانداری می شدند !
گفتم :
خوب می شدند که می شدند ، صاحبخانه انها هستند ، یک چائی می دادی و می پرسیدی که
اگر می مانید ، تدارک شام و یا ناهار هم ببینم ؟
تو برای همین فرماندار شدی ، که اگر مشکلی در شهر بوجود آمد ، با درایت حل کنی ، رگبار را هر سرباز چند روزه و یا چند دژخیم بدذات هم می توانند !
تو صاحبخانه را کشتی که می خواست وارد خانه خودش بشود ؟
▪️هیتلر هم درست مثل ما ، وقتی متولد شده راه رفتن هم بلد نبوده است .
تمامی دیکتاتور ها از مرکزی تا محلی ، ما بوجود آورده ایم !
ذات بشر چنین است ، چهار نفر به یک آدم شارلاتان بگویند ، عجب آدم خوب و نازنینی !
چهار روز دیگر واقعا آدم خوبی می شود .
اگر چهار نفر پشت سرهم به یک آدم خوب ونرمال بگویند ، چقدر آدم خوب و نازنینی !
مملکت بی تو به صنار شاهی نمی ارزد ،
چهار روز نمی کشد که گند می زند به مملکت وحتی زندگی خودش ، حیات انسان مالامال
از تضاد هاست ، هیچگونه روش تربیتی خاصی وجود ندارد !
▪️زمان ما فرزندان بزرگترین علمای ما ، کمونیست می شدند .
بعد می دیدی که فرزند یک لات ، شده نماد اخلاق و پاکی ، کی خوب است و کی بد ،
فعلا معلوم نیست ، چون انسان بودن نیست ،شدن است ، هر لحظه تغییر می کند ، عوض می شود .
▪️آقای استاندار نو و جدید !
آنهائی که مجیزگوی تو ، هستند ، چیزی می خواهند ، باید بدهی ! وقتی تو می دهی ، از مال خودت نیست ، از مال مردم ( بیت المال ) می دهی !
نوعی دزدی است ، بدترین دزدی ، یک فعال جامعه مدنی هرگز برای خود ، چیزی نمی خواهد ، برای جامعه می خواهد !
کسی هم که نه برای خود ، وقتی برای جامعه چیزی می خواهد ، مجیز تو را و هیچکس را نمی گوید ، شکل بشر چنین رقم خورده است !
به قول معروف گربه ها برای خدا ، موش نمیگیرند.
مجیزگویان و متملقین برای خوردن تملق
می گویند .
نزدیک نیم قرن از انقلاب می گذرد ، وضع جامعه مدنی روز به روز از سایه این تملق ومجیز گو ها به عقب رانده می شود !
▪️آقای استاندار !
مملکت یک کلیت است ، اگر خرابه تحویل
می گیری لابد خرابه هم تحویل دادی ! و
خرابه هم تحویل خواهی داد !
سیستم بر یک اساس پیش می رود و یا عقب می ماند .
آی من در فلان جا یک و یک بودم ، شما در اینجا بی من ، یک و یک نبودید ،شعری بیش نیست که چهل و اند سال است که سروده ونواخته می شود !
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت
فهمیدم ، که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
بابالی ! اگر توانستی درب تملق و مجیز گوئی
را همان جلسه اول ببندی ، گامی به سوی جامعه مدنی بر داشتی و الا لا !
@navidazerbaijan
🔴 بی هویت بودن
همان بی ریشه بودن است !
🖌عیسی نظری
🔹شازده کوچولو از گُل پرسید :
این آدم ها کجا هستند ؟
گُل گفت :
باد به این طرف و اون طرف می برد !
و سپس افزود :
این بی ریشه بودن ، اون ها را حسابی
به درد سر انداخته است !
( آنتوان سنت اگزو پری )
▪️بی هویت بودن همان درد بی درمان بی
ریشه بودن است !
سرت بر آسمان هم بساید ، ترا باد برده است .
اگر بر کویر هم رانده شوی ، باد آورده است .
اگر بر بوستان و گلستان هم قرار بگیری ،
به عنوان آشغال جمع خواهی شد و خواهی سوخت ، چون تو آورده باد هستی !
برای همین استعمارگران و استثمارگران تو را بی ریشه می خواهند ، بی هویت ،
مثل جوجه های ماشینی ، به هر طرف
خواستند ، ببرند !
تو را بی هویت می خواهند تا هر آنچه
تئوری های ضد بشری و ضد انسانی دارند ، اجرا بکنند ! سواری بگیرند ،
خرت بکنند ، در ظاهر تو را سر خودشان
بخوانند ، بازار تهران را به تو ببخشند !
اما اگر یک کلمه از هویت خود بگوئی که
بفهمند می خواهی از حق و حقوق انسانی بگوئی ، و بخواهی و یا اگر بفهمند که به هویت خود آگاهی داری ،
بد ترین پرونده ها را ، راست و ریس
می کنند ! پان تورک - تجزیه طلب !
اگر مودب باشند ، الیت و روشنفکر باشند ، اگر چاله میدانی باشند ، فحش های آبدار شایسته خودشان ! اگر بفهمند
به هویت خود آگاهی داری !
واویلائی در می گیرد ، خود شیفته های
مرکزیت ،فاشیست ها ، راسیست ها ،
خود برتر بینان ، خودشان کفایت نمی کنند ، خود باخته ها ، دقیقا مانقورد ها ،
را به خدمت می گیرند !
▪️( در فرهنگ و اساطیر تورکی ، بزقورد
حکایت انسان کامل و با هویت است و
مانقورد انسان خودباخته و هویت باخته وآسیمیله شده و انسان ناقص است )
درد ما بیشتر از فاشیست های مرکزگرا ،
مانقورد های خودمان است ، من خودم
تورک هستم ولی مگر زبان چیست ؟
دردی فراتر از مانقورد های خودمان ،
همسایه قومی ما هست ، به عنوان فعال
مدنی از استاندار جدید درخواستی دارد ،
آنچنان گفتمان به قول خودش مهاجر -
مهمان و بومی - غیر بومی ، سر غیظ و
خشم آمده است که فعال مدنی همسایه و دوست ، فعالین مدنی تورک را سمپات های الهام - طیب ( منظور ش اردوغان است ) و در نهایت شرکای عثمانی و اسرائیلی قلمداد نموده است !!
▪️من در طول هفتاد سال زندگی خودم که
بیش از نیم قرن آن در سیاست بوده ،
هیچ بازجوی پست فطرتی چون او را
ندیده ام که چنین اتهامات کثیف و رذلی
را وارد پرونده فرد مخالف خود بکند !
که فرد مخالف به او گفته مهمان ( قشنگ ترین کلمه) و یا غیر بومی ، یعنی متولد
این شهر نیست ، مثل خود من !
شصت سال است در این شهر هستم ،
هم مهمان هستم و هم مثل استاندار
غیر بومی !
خداوندا اگر ما ( من عیسی نظری ) از
قوم هاشم. م فعال مدنی کرد !بودیم ،
تا حال هزار بار اعدام شده بودیم !
مرد فعال مدنی به تاریخ معاصر مراجعه
کن ، شما در آنطرف مرز همدست و مزدور عثمانی ها بودید و کشتار ارمنی ها را برای به چنگ آوردن مال و منال انها
شروع کردید ، در این طرف مرز هم با ادامه کشتار انها ، پدران ما را در هدف تیر قرار دادید !
آخر شما هم قوم هایتان در آنور و اینور
مرز ، چهل و پنج سال است که مامور
جمهوری اسلامی می کشید ، هم قوم های شما در این صد سال جز مزدوری
دولت های امپریالیست ، کار دیگری انجام
ندادید !
آخر شرم و حیا هم خوب چیزی است ،
▪️همین دیروز اوایل انقلاب ، هنوز جای
گلوله های مسلسل های نکبت بارتان در
جای جای دیوار های شهر اورمیه پیداست ، شما به عنوان کردستان با
نظام جنگیده اید و یا ما ، بنام آذربایجان ؟
شهدای ما همه در راه جمهوری اسلامی
شهید شده اند ، انوقت ما تجزیه طلب
هستیم و شما وحدت طلب ؟
یعنی اگر ما را به عنوان شرکای اسرائیل
اعدام کنند ، شهر برای مهاجرین و مهمانان می ماند ؟ مالکین آذربایجان را
نابود می کنید ؟
تو به خودت فعال مدنی می گوئی ، خوب است هم تبار های ما در ایران و عراق و سوریه کمک و یاور اسراییل
نیستند ، یا مزدوران آمریکا پدر اصلی
اسرائیل ، بیا و در طول عمرت یکبار
مردانگی کن و جای خود را با من عوض
کن ! انوقت ببین تجزیه طلب ( استقلال طلب ) و یا فعال مدنی کیست ؟
ببین یاور آمریکا و مزدور ان او ، چه کسانی هستند !
اصلا بیا آمار بخواهیم ، کدامیک بیشتر
پاسدار کشته ایم ؟
▪️ملت آذربایجان ! گفته های فعال مدنی قوم همسایه را ببینید و ببینید که جمهوری اسلامی برای ما مناسب است یا
این قوم های خود باخته و مزدوران رسمی امریکا پدر اسرائیل ؟
بدین جهت گفتیم :
در شورش ها شرکت نکنید !
در انتخابات شرکت کنید !
دوستان نادان ما بدتر و وحشی تر از دشمن هستند !
@navidazerbaijan
🔴عاقل به کنار دجله تا پل می جست
دیوانه پا برهنه زد و از آب گذشت !
🖌عیسی نظری
🔹نوشتن به قول رضا براهنی یک جنون است ، یا به قول خودم ، یک سر درد مزمن !
آخر آدم عاقل چرا باید کاری کند که باز
آرد پشیمانی !
حالا یکی برای نان در آوردن می نویسد ،
یکی برای به دست آوردن پست و مقام !
خوب یک چیزی ، تو برای چه می نویسی ؟
برای هیچی ، برای جامعه مدنی ، برای صلح و دوستی ، زندگی اسوده در شهری
که بدان خودت را بدهکار می دانی !
من همواره معتقد بودم که اگر در مملکتی
بتوان گفت : که آهای مردم در این مملکت
آزادی نیست !
معلوم می شود که آن مقدار هست که بتوان گفت ، نیست !
اگر بتوانی هوار بزنی ، که آی هاوار !
مردم را می کشند !
معلوم می شود که لااقل یکی را نکشته اند که بتواند راوی کشتار باشد !
نسل ما توانسته با حداقل امکانات خود را تطبیق بدهد !
نسل ما از نداشتن ، داشتن آفریده است !
از نبودن ، بودن !
حالا نمی خواهیم آن بودن را سهل و ساده از دست بدهیم !
ما باید مواظب نمایندگان باشیم ، انها
نباید قانون های قرون وسطائی را به
ملت های ما تحمیل کنند !
باید مواظب دولت و دولتیان باشیم که
ستم دیری نمی پاید ، حتی اگر موسولینی و یا هیتلر و یا صدام و یا استالین باشی !
ما دردمان گذشتن از آب دجله نیست ،
که هر دیوانه ای می تواند ، ما دنبال
پل هستیم ، راهی برای عبور ملتمان
به شکل بدون خطر و با آسودگی و راحتی ، دنبال پل صراط هم نیستیم که آن کار خداوند است .
بگذارید یک مثال بزنم :
🔹سرگرد توان خود را در زدن من از دست می داد ، خسته شده بود ، عاصی ، چون آدم مودبی بود و فحش نمی داد ، نمی توانست خود را تخلیه نماید !
سرهنگ به داخل اتاق کتک خوری آمد ،
برای سرگرد انتراکت خوبی بود ، یادش
آمد که نماز نخوانده است !
انچنان شیفته زدن بود که تنها در آن زمان ، نماز یادش می رفت !
برای وضو گرفتن بیرون رفت ، سرهنگ
جلوی من نشست و پرسید :
پسرم چه می خواهی ؟
گفتم : چیزی نمی خواهم !
گفت : اینکه نمی شود ، ساعت ها کتک بخوری و چیزی نخواهی ! به شرف سربازی ام ، قسم می خورم ، هر چه بخواهی ، خواهم داد !
ببین پسرم ! تو دزیانی را دیده بودی ؟
خیلی نصیحت اش کردم ، فایده ای نداشت .
گفتم : الان فرح و ولیعهد چکار می کنند ؟
گفت : پسرم من چه بدانم ، لابد در استخری شنا می کنند !
گفتم : می خواهم قبل از انها ، تمامی
زنان و کودکان حلبی آباد ، نازی آباد ،
میدان خراسان ، در آن استخر شنا کنند ،
و بعد انها فرح و ولیعهد شنا کنند و آخر هم من !
سرهنگ مات و مبهوت مرا ورانداز می کرد ، سرش را به طرف درب خروجی
گرفت و داد زد :
ستوان حسنی ! بیا این همشهری ات را
باز کن و بگذار برود ، بابا این آدم عقل
ندارد !
🔹بعد ها عقل را یافتیم ، نباید زد و از آب گذشت ، ما نیاز به جنازه نداریم ، ما
شهید لازم نداریم ، ما به پل های عبور
از دجله ، سیل و سیلاب نیاز داریم !
ما ملتمان هم چون خودمان یتیم بار
آمدیم ، تنها ملتی بودیم که هم بازجویان مان و هم معلمین مان ، کتک مان می زدند ، یا وسط نماز بازجویمان و یا زنگ انتراکت مدرسه مان ، لحظه ای آسوده
می شدیم ، لحظه ای به راحتی تنفس
می کردیم !
ما چنین نسلی بودیم ، ما نیازمند صلح وآرامش هستیم ، ما به شورش و به دنبال آن ، سرکوب نیازی نداریم !
ما به تعریف مسئولان و استانداران اصلا
نیازی نداریم !
🔹بدبخت ملتی که نیازمند تعریف و تمجید نوکران خود ش باشد !
بد بخت ملتی که نیازمند شهید باشد ،
چه در خیابان و چه در میدان های جنگ !
عاقل به کنار دجله تا پل می جست
دیوانه پا برهنه از دجله گذشت !
@navidazerbaijan
🔴سی سال در عدلیه !
🖌عیسی نظری
🔹کسانی که گذرشان به دادگستری افتاده است ، به دو نقطه متمایز حتماً پی برده اند .
یکی ورودی و درب بزرگ دادگستری است ودیگری صندلی های بلند روسای دادگاه هاست .
در ساختن عدلیه به این دو موضوع توجه می کنند ، درب ورودی بزرگ و
با عظمت برای توجه دادن مردم به عظمت این ساختمان و عدلیه است !
میز های روسا و قضات در دادگاه ها هم
برای عظمت بخشیدن به انهاست ، متهم
نباید از بالا به پائین نگاه کند ، باید برای
نگاه کردن به رئیس دادگاه به بالا نگاه کند .
خیلی به همکاران پیشنهاد کرده ام که
این چیه آخه ، درب های ورودی سه متر در سه متر را می بندید و از بغل و جنب
درب اصلی ، دو تا سوراخ موش بازکردید
که اگر دو نفر همزمان وارد و یا خارج شوند ، شکم هایشان به همدیگر می ساید !
من یک فرمولی دارم که اگر یک عیب آشکار در اداره ای یافتید ، دیگر عیب های دیگر و نهان را ، رها کنید !
تا زمانی که این عیب آشکار بر طرف نشود ، امکان اصلاح و یا تعالی در آن
بخش و یا اداره ممکن نیست !
اگر وارد ساختمانی می شوید و متوجه
بشوید که پله های ورودی آن بیش از حد نرمال پله معمولی ( بیست سانتیمتر )
باشد ، بدانید که اصول در آن ساختمان
رعایت نشده است ، دیگر دنبال سایر
ایرادات گشتن ، وقت تلف کردن است !
🔹روزی روزگاری در طبقه پنجم در دادگاه خدمت می کردم ، مستخدم جناب رئیسکل آمد و گفت : آقای رئیس شما را برای چائی خوردن دعوت می کند .
رفتم تا نشستم و مستخدم جلویم یک
چائی گذاشت ، آقای رئیس با صدای
بلند خندید و گفت :
نظری پیش پای شما یک پاسبان اینجا بود ، می گفت : آقا شما عبای حضرت
ختمی مرتبت تن تان است ، عمامه حضرت علی بر سرتان !
پس چرا نظری که هرروز خدا صورت اش
را سه تیغ می زند ، در دادگاه حکم می دهد ؟
باز قهقهه زد .
گفتم : حاج آقا حتماً یک حکمی داده ام
که به ضررش بوده و نپسندیده ، شما
چرا این حرف را با آب و تاب به من نقل
می کنید ؟
بعد ادامه دادم ، مردمی هم که از شما
ناراحت هستند ، پیش ما خیلی حرف ها
می زنند ، شده یک روز بیائیم و آن حرف ها را به شما منتقل کنیم ؟
با هیجان و خنده گفت :
به ما هم می گویند ؟
گفتم : بله که می گویند !
گفت : چه می گویند ؟
گفتم : می گویند ، آقای نظری شما رفتید ، چهار - پنج سال درس حقوق
قضائی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران
خواندید ! پس چرا این ( خرمن سیدی )
رییس دادگستری شده است ؟
گفت : اِ اِ جدی می گی ؟ خوب پس من
نمیگویم ، شما هم نگید !
گفتم : تامام افندیم !
🔹در طول دوران سی سال کار در عدالتخانه گفته ام ، کار قاضی بی طرفی
و صدور حکم است !
روزی یک بنگاهی به دادگاه تجدیدنظر آمد و گفت :
آقا اگر حرفی و خواسته ای دارید ، من
می توانم به رئیس دادگستری سفارش تان بکنم !
گفتم : رئیس دادگستری همکار من است ،
آنوقت تو منو سفارش بکنی ؟
گفت : بلی من با رئیس کل روابطم خوب است تو هم مدت هاست مستشار هستی !
گفتم : وای به روزی که بگندد نمک !
احساس می کنم وقت اش رسیده که
بازنشست بشوم .
یک بنگاهی املاک آمده و پیشنهاد پست قضائی بالاتر به من می کند !
مهم نیست که راست می گوید یا دروغ ،
همین که بتواند چنین تفکری در مخیله
خودش بپروراند ، وقت رفتن ما فرارسیده است !
ما نسل اصول بودیم ، دنبال نر و ماده
قانون نبودیم !
ما نسل به قول یونانی ها نوموس بودیم ، ستون فقرات باید درست می بود ، و الا قبله برای ما معنی نداشت ،
برای ما خانه اصل بود !
اگر قرار بود یک بنگاهدار ما را به عرش
برساند ، از فرش هم پائین می آمدیم !
هنگام ورود به کاخ دادگستری اورمیه من
بیست و پنج سال داشتم !
وقتی از پله های همان کاخ بیرون می آمدم ، پنجاه و پنج سال داشتم !
@navidazerbaijan
🔴مقاومت و سو برداشت از واقعه !
🖌عیسی نظری
▪️فلسطین حق است ، حتی اگر در مسیر
مبارزه خود کم و کاستی داشته باشد .
مقاومت حق است ، برای مردمی که سرزمین آبا و اجدادی اش در اشغال دیگری است .
اما اگر دیگری هوادار و سمپات و دوستدار چه فرد انسانی و چه در شکل
دولت و ملت دیگری ، اگر بخواهد از حق ها و حقانیت فلسطین و نیرو های مقاومت دفاع کند !
تنها یک راه وجود دارد ، از نیرو های چریکی و مقاومت گروه های فلسطینی
مدافعه نماید .
یعنی فلسطین حق است ، می تواند رزم
خود علیه اشغالگر را تداوم بخشد و در
این زمانه جنگ چریکی و مسلحانه را انتخاب کرده است !
وظیفه هوادار و طرفدار ، دفاع از این
حقانیت است ، یعنی از جنگ چریکی
نیروی مبارزه با اشغالگر دفاع نماید ،یا
با زبان و یا در مجامع بین المللی و یا به
شکل پناه دادن و یا مثلهم !
اما دیگر نمی تواند به جای انها وارد جنگ و جدل بشود !
▪️ما اشکال مان در کمک به فلسطین این
نقطه است ، ما از مقاومت فلسطین دفاع
نمی کنیم به جای انها وارد معرکه شده ایم !
مقاومت اگر روش چریکی را رها کند ،
و جنگ کلاسیک سرزمینی را برگزیند ،
نمی تواند به مبارزه ادامه دهد و اگر ما
هم دفاع از مقاومت را رها نموده و خود
وارد جنگ علیه امپریالیسم شویم ، کارآئی خود را از دست می دهد !
ما قرار بود از جنبش های آزادی بخش
جهان در مقابل اشغالگران و امپریایسم
مدافعه کنیم ، نه اینکه وارد جنگ رو در رو شویم !
هم دنیای خودمان را ویران می کنیم و هم دنیای جنبش های آزادی بخش را
خراب می کنیم !
مدافعه هم فقط دادن پول و پله نیست ،
هم خودمان ورشکست می شویم و هم
نیروی مقاومت را پول باز و عیّاش و باج به گیر می سازیم !
▪️نیروی چریکی امتیازش نداشتن سرزمین است ، شما اگر یک زمین صاف و هتلینگ در اختیارش قرار بدهید ، او را دم تیر میگذارید ، او را هدف قرار می دهید ،
هم دشمن انها و هم دشمن ما می داند که
این جنبش ها قبل از جمهوری اسلامی
بوده اند و موجودیت آنها اصلا ربطی
به ما ندارد !
من در زمانه انقلاب در مورد جنبش های
آزادی بخش سلسله مقالاتی نوشته ام که
کتاب شده است ، در زمانه وقوع انقلاب
نمایندگان آنها به ایران آمده بودند ،
اینکه دشمن انها می گوید که جمهوری
اسلامی انها را ساخته دروغ است ، از
حماقت خودمان است که حرف دشمنان
انها را رله می کنیم که بله این مائیم ،
رستم ، که هی سهراب می سازیم .
قبل از اینکه ما جمهوری اسلامی باشیم ،
امل شیعیان لبنان امام موسی صدر ،
شیعیان عراق ، حوثی ها در یمن و .....
حتی در واقع عده ای معتقدند که قضیه
بر عکس است .
امپریالیسم این دروغ را ساخته که تا بگوید ، این جنبش ها حقانیتی ندارند ،
ساخته دست جمهوری اسلامی هستند ،
جمهوری اسلامی نبود و آنها می رزمیدند .
▪️چطور ما برای سرکوب نیرو های خودی ، دروغ می گوئیم ، این جنبش های داخلی ما را ، خارجی ها
درست کردند و یا ساختند !
یادتان هست ، شاه و ساواک می گفت :
این راه پیمایان خارجی هستند ، ایرانی
که نمی تواند حق و حقوق بخواهد ،
حالا که می خواهد پس این اردوغان
و یا علی یف درست کرده اند !
ما حق نداریم به جای عرب فلسطین و
یا عرب سوریه و یا عراق جنگ بکنیم ،
هم خودمان را نابود می کنیم و هم انها را ، موضوع را ترسه فهمیده ایم و ترسه
عمل می کنیم !
@navidazerbaijan
🔴سلب اراده انسان مدرن
فاجعه است !
🖌عیسی نظری
🔹زندگی آزمون و خطا است ، بدون خطا دیکته ای نوشته نمی شود !
پس از هم نشینی فکری طولانی با شریعتی و پس از مرگ او ، انگاری دنیا
تمام شده بود ، زندگی من در یک طوفان
بهم ریخته بود ، اما حیات و زندگی تداوم
داشت ، حتی در نبود شریعتی انقلاب شده بود ، من فکر می کردم ، ساواک از
تصمیم شریعتی برای سفر به الجزایر و
به راه اندازی رادیو و تلویزیونی برای
انقلاب در ایران مطلع شده و با کشتن او
راه انقلاب آزادی بخش را مسدود کرده است .
اما در نبود او هم انقلاب شد و انقلابیون
هم اشتباه کردند ، حتی اعدام شدند !
کشتند و کشته شدند ، به قول نیچه ،
سقراط هم اشتباه کرده بود ، راه حقیقت
یکی نبود ، اصلا حقیقتی نبود !
تکرار حماقت انسان برای ما حقیقت خوانده می شد !
🔹یکصد سال تحمیق ، یکصد سال انکار هویتی مردم ، از زن و مرد از تورک و بلوچ ، کورد و لر ، گیلک و مازنی ، یکصدسال مرید بازی ، مرید و مراد بازی ،
خودی و غیر خودی ، دوست و دشمن سازی ، اقلیت و اکثریت ، هنوز به یک جامعه مدنی ( بابت ، نه وریم ، دودو بودو) ،حتی ضعیف نرسیده ایم !
چون حماقتِ مکرر را زندگی می کنیم !
چون هنوز از افکار پوسیده مرید و مراد
بازی رها نشده ایم !
🔹ما فقط مرید هستیم ، بسته به خواسته مراد ره می سپاریم !
مراد بد به ما چرک دست های خود و تف
و شاش خود را می خوراند و مراد خوب ، آنها را نمی خوراند !
اما هر دو موجودیت انسانی ما را به هدر
می دهد !
گفته بودم چو بیائی ، غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون توبیائی !
در مرید و مراد بازی ، موضوعیت ، خوب و بد مراد نیست ، سلب اراده انسان مدرن است که فاجعه است .
سلب اراده غم و شادی انسانی است که
یکبار به دنیا می آید و نمی تواند در ساخت خود ، مشارکت نماید !
مرید و مرادی در هر زمینه ای خود را نشان می دهد ، از لوئی جرگه بگیر تا
بزرگ خاندان تا پیری که در خشت خام
می بیند و یا شاه سالاری و یا پدر سالار ،
آنچه تو را و به دنبال آن جامعه تو را از
روند باز سازی ، باز دارد و مرید و مراد
بسازد !
بدین جهت جوامع مراد سالار توسعه و
پیشرفت پایداری ندارد ، شاه مقتدر ی
باشد ، توسعه ارضی می یابد و شاه
مقتدری نباشد ، اراضی اشغالی را از دست می دهد !
🔹همواره لب و لوچه اش آویزان است ، که فلان زمان ما امپراطوری بزرگی داشتیم که به تمام دنیا حکمرانی می کرد !
( زرت ممی توکانچی )
حسرت روز های امپراطوری و .....
آن ممه را لولو بُرد .
بر اساس همین تفکر ، نه بی سوادان بلکه
با سوادان ، الیت ها و به اصطلاح روشنفکران جامعه ، آرزو و آمال اش ، در
ماورای قفقاز و یا در ماورای دریای عمان و خلیج فارس است ، این افکار ارتجاعی
در آینده بلای جان ما خواهد بود .
برادر ! اگر می توانی درخت دوستی بنشان ، اگر نمی توانی خفه خون بگیر !
مردک پف کرده !
هر شعار اینور مال ما است ، آنور مال ما
است ، نوعی دشمن تراشی برای ایران
ما است !
شدیم هیولای بی شاخ و دم ، شعار ما باید حفظ داخل مرز های خودمان باشد ،
🔹باید از سرداران و حکومتگران بخواهیم که اینقدر خواب کشور های دیگر نبینند !
ما اگر بتوانیم این گربه مات و مبهوت
را حفظ کنیم ، کاری کرده ایم کارستان !
از پوتین که زرنگتر نخواهیم بود ، طوری
به تله اروپا گیر کرد که قرار بود ،ظرف چند ساعت از شرق وارد وبه غرب اوکراین برسد که یک سال است در باتلاق اوکراین گیر افتاده است !
سوریه کشور اول و سپر اول نیرو های
مقاومت بود ، به روزی افتاده که اگر
بخواهند ، رئیس مملکت را بزنند ، درست مثل آب خوردن است ، از بلندی های جولان موشک ها ، درست کاخ ریاست جمهوری را نشانه رفته اند ، بلندی های جولان مال خود سوریه است .نیرو های همه در سوریه جمع شده اند و حتی تروریست هادر گوشه گوشه مملکت حضور دارند !
چرا ما از تاریخ عبرت نمی گیریم ، امپراتوری ها ، رایش هیتلر ، تزار های
روس حتی شوروی ، در کشور خودمان
نظام شاهنشاهی مثل یخ آب شدند !
چرا عبرت نمی گیریم !
@navidazerbaijan
🔴توهم در تار وپودمان
رخنه کرده است !
🖌عیسی نظری
🔹مقدمتا بنویسم و بگویم که من هیچ شیفتگی به همسایه ها و یا سایر کشور های دیگر به جز کشورم ایران ، استانم
آذربایجان و شهرم ( محل سکونتم) اورمیه و محل تولدم یکان ندارم !
این را در این مدت شصت سال ثابت کرده ام !
تمام نوشته های من در روزنامه ها ، مجله ها و نشریات و این اواخر در صفحه تلگرامی نوید آذربایجان موجود است !
شاید تا حال نگفته باشم ، من از سفر به
خارج حتی اگر پاریس باشد ، حتی اگر خانه خدا باشد ، هنگام رفتن یعنی خروج از کشور غمگین و هنگام برگشت هیچان زده و شادان هستم !
نشان به آن نشان با خانواده ای همسفر بودیم که ائلمان همتی به خانواده خود
گفته بود ، باز این نظری رو به سوی ایران
گذاشت ، به نظرم یاد کاسکوی خود می افتد و اینجور سرعت می گیرد !
طرف دیگر را هم بگویم ، هیچ دشمنی با
هیچ کشوری و ملتی ندارم ، سوای دولت
فاشیستی صهیونیسم که این اواخر گند
انسانیت را در آورده است !
بپردازم به اصل مطلب :
🔹انسان ما آلوده توهم است ، یک عده فکر می کنند که اگر پای خود را آنور مرز بگذارند ، دیگر خوشبخت شده اند !
لابد آنطرف هم تورک هستند و ما هم
تورک هستیم ، چنین چیزی تنها یک
توهم است .
ممکن است در یک دانشگاهی و یا سازمانی یک نفر وجود داشته باشد که
از موجودیت ما به عنوان تورک خبر داشته باشد و الا اثبات آن به وقتی
بیشتر از سن و سال ما نیاز دارد !
من با خانواده و اتوموبیل خود از طریق
تورکیه به سوریه می رفتم ، پلیس مرزی
که مطلع ترین نیروی دولتی به همسایه ها
هست ، به من گفت :
تورکی را از کجا یاد گرفتی ؟
گفتم : خوب من خودم تورک هستم !
به من خیره شد و خطاب به مامور دوست خود گفت :
ببین با چه اعجوبه های پر رو طرف هستیم ، پاسپورت ایرانی اش دست من است ولی می گوید ، تورک هستم !
یعنی پس از هفتاد سال که من خودم را
در ایران به عنوان تورک شناسانده ام در
انطرف مرز هفتاد سال دیگر لازم دارم که
فقط بفهمانم تورک هستم !
خوب فهمیدیم تو تورک هستی ، خوب که چی ؟
یا می اندازنت زندان و یا بیرون ، فوق
فوق اش یک جاسوس هستی ، یک نفوذی
نو صفوی که برای خنجر زدن از پشت به
عثمانی ها وارد خاک تورکیه شده است !
🔹ضد تورک های داخلی ما هم از این توهمات دارند ، فکر می کنند ، اگر این
تورک ها پای شان به اون طرف مرز برسد
نان شان توی روغن است ، دلار و مولار
هست که به جیب انها سرازیر می شود ،
حتی لازم نیست انطرف مرز بروند ، همینکه اعلام کنند ، تورک هستند ، خرواردر خروار دلار و یورو است که با
کامیون های زنجیره ای در این طرف مرز
به جیب تورک ها سرازیر می شود !
خدای تورک ها هم باشی ، پول و پله
داشته باشی تاج سری ، پول نداشته باشی تاج سرت نمی شوند !
کشور های دیگر هم آنقدر خل تشریف ندارند که پول زبان بسته را به جیب بیکار ها و بیعار های دیگری بریزند !
🔹من کنکور سال تحصیلی ۵۲-۵۳ قبول شدم ، مدیر دبیرستان ما مرد نیک و خیرخواهی بود ، مرا به مدرسه دعوت
کردند ، مدیر مرا روبروی خود نشاند و
گفت :
عیسی جان !
روز اول که وارد دانشگاه شدی ، آمریکا -
شوروی - انگلستان و فرانسه برایت پول
می آورند ، نگیر ! تو که نمی خواهی مملکت خود را بفروشی ؟
گفتم : معلومه نمی فروشم !
روز اول در کوچه قورخانه باب همایون
گیر چند قره خالچی افتادم ، دو هزار تومان پول ام را باختم !
گفتم بروم دانشگاه ، فعلا پول هائی که
می آورند بگیرم ، بعد هم مملکت را نمی فروشم ، فوق اش پولشان را پس می دهم !
فهمیدم این پول ها و این کشور ها در
توهم و ذهنیت مدیر مدرسه ما بوده ،
هیچکس و هیچ دولتی پول خود را به
بیگانه ها نمی دهد ، حداقل به هر دانشجوی بیکار نمی دهد !
کوی دانشگاه تظاهرات کردیم ، اتوبوس های کوی را آتش زدیم !
شاه مملکت آمد ، تلویزیون و گفت :
خارجی ها آمدند ، مظاهر تمدن بزرگ ما را در کوی دانشگاه آتش زدند !
توهم در تار و پود ما ایرانی ها چه شاه و
چه سیاسی ها و چه ملت مان تنیده شده است !
▪️من رئیس دادگاه بودم ، روزی رئیس دادگستری به من گفت :
اسرائیل آمده لب مرز ما کارخانه ابجو سازی ساخته و آبجو تولید می کند و
به طرف ایران می اندازد !
گفتم : حاج آقا انها ابجو خوردن را بد
نمی دانند که بخواهند جوانان ما به راه
بد بیافتند !
آبجو خوردن برای انها مثل آب خوردن ما
است ، تو فکر می کنی که ما کارخانه
بسته بندی آب راه بیاندازیم وبسته های
آب را به طرف انها پرت کنیم ؟
گفت : پس چرا ابجو به ایران قاچاق
می شود ؟ چرا مهر نماز نمی آورند ؟
گفتم : چون مهر سود آوری ندارد ، مهر
ریخته تو مساجد ، آبجو انطرف صد
تومان است ، اینطرف هزار تومان !
امر قاچاق ، اقتصادی است نه ایدئولوژیکی ، زمین و زمان مان ، توهم
است و بدین جهت کارهایمان غیر عقلانی !
@navidazerbaijan
🔴دکتر محمدامین رضازاده
استاندار آذربایجانغربی شد
▪️دکتر محمدامین رضازاده متولد شهرستان سولدوز (نقده) است.
وی حقوقدان، سیاستمدار اصلاح طلب، استادیار، عضو هیئت علمی و فارغ التحصیل دکتری حقوق خصوصی از دانشگاه تهران است.
▪️دکتر رضازاده داور اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی ایران، مدیرکل بازرسی نهادهای اقتصادی و مالی نهاد ریاست جمهوری، مدیرکل دفتر سیاسی وزارت کشور، مدیرکل بازرسی و نظارت مجموعه وزارت بازرگانی، مدیرکل بازرسی از نهادهای اقتصادی و مالی بازرسی ویژه رییس جمهور بوده است
▪️در سوابق دکتر رضازاده، فرمانداری شهرستانهای خوی و ماکو در دولت اصلاحات را نیز میتوان دید.
🔹نوید آذربایجان انتصاب شایسته دکتر رضا زاده به سمت استانداری آذربایجان غربی را تبریک عرض نموده و برای ایشان آرزوی موفقیت دارد.
@navidazerbaijan