کانال رسمی نشر نایش هدف اصلی «نشر نایش» انتشار کتابهای مرتبط با سنجشگرانهاندیشی و تفکر انتقادیست
💢 انتشار کتاب «معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه»
▪️ نویسندگان: ریچارد پل و لیندا الدر
▪️ ترجمه: محمدرضا سلیمی
▪️ ویرایش و بازنویسی: مهدی خسروانی
▪️ ناشر: نشر نو
▪️متن پشت جلد کتاب
🌐 برای تهیهی اینترنتی میتوانید از این لینک استفاده کنید
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 پاککردن واژهی «حقیقت»
▪️ تفکر نقادانه چه نیست - بخش 4
♻️ یکی از اصلیترین تقابلهای سنجشگرانهاندیشی، تقابل با تبختر فکری، داوری شتابزده دربارهی حقیقت، و ادعای احاطه بر حقیقت است. سنجشگرانهاندیشی (تفکر نقادانه) به ما میآموزد که دریای دانش بیکران است و هوشمندترین انسانها نیز فقط بر بخشی بسیار ناچیز از این حقایق احاطه مییابند. نیوتن، که نامش معمولاً در هر فهرستی از نوابغ تاریخ دیده میشود، یکی از گویاترین تمثیلها را برای ادای این مطلب برگزیده است:
«نمیدانم دیگران دربارۀ من چه نظری دارند، اما، از نظر خودم، تنها شبیهِ پسربچهای بودهام که در ساحل دریا سرگرم بازی است، دلخوش به اینکه هرازگاهی سنگریزهای صافتر یا صدفی زیباتر از سنگریزهها و صدفهای عادی پیدا کند، در حالی که اقیانوسِ عظیم و سراسر نامکشوفِ حقیقت در برابرش قرار دارد».
♻️ اما آموزههای اینچنینی، همانند بسیاری از آموزههای دیگر تفکر نقادانه، مستعد سوءاستفاده و برداشتهای خام اند؛ از جمله، این تصور نادرست که «هیچ حقیقتی به هیچ معنا وجود ندارد» یا «هرگز نباید چیزی را چونان حقیقت قلمداد کرد» یا «هرگز نباید چیزی را چونان حقیقت مبنای عمل قرار داد».
♻️ منادیان این سنخ برداشتهای خام، در واقع، از دیگران انتظار دارند که «حقیقت» را از واژگانشان کنار بگذارند؛ هرچند، این انتظار را، عملاً، فقط در مقابل کسانی که به دلخواه آنها سخن نمیگویند بر زبان میآورند. برای مثال، اگر نظام سیاسی محبوب (یا تأمینکنندهی منافعشان) بر مبنای ایدئولوژیای بهشدت تنگنظرانه که خود را محیط بر حقایق ازلی و ابدی دربارهی امور ریز و درشت میداند، حقوق اکثریت جامعه را هیچ بینگارد، دلیلی برای اعتراض جدی نمیبینند (یا، دست بالا، به ناله و نصیحت اکتفا میکنند) اما اگر بخشی از همان جامعه برای احقاق حقوقش دست به اقدام جدی بزند، تبدیل به ماشین تشکیک و نهیلیسمآموزی میشوند، مبانی نظری معترضان را زیر میکروسکوپ میگذارند، محل اجماع نبودن این مبانی را جار میزنند، منادی «جنگ روایتها» میشوند، و از فراز منبر روشنفکری مقوایی، بهکاربردن واژههایی مثل «حق» و «حقیقت» را نشانهی نافرهیختگی و خاماندیشی معترضان جلوه میدهند.
♻️ همین عملکرد متعارض برای ناظر بیرونی کفایت میکند تا متوجه شود که در اینجا اساساً پای دغدغهی اخلاقی، فلسفی، فکری، و ... در میان نیست. اما نکتهی مهمتر (جدا از انگیزهها و دغدغهها) مضحک بودن این گونه انذارهای بهظاهر فلسفی و سنجشگرانه است، چرا که «تخطئهی استفاده از واژهی حقیقت» از هیچ یک از نظریههای فلسفی جدی دربارهی حقیقت (صدق) بیرون نمیآید؛ نه از نظریههای شناختهشدهتر (مثل مطابقت و سازواری و نظریهی پراگماتیستی)، نه حتی از نظریههای کمتر متعارف مثل نظریههای نسبیانگارانه، سوبژکتیویستی، منظرباورانه یا حتی نیهیلیستی و حذفگرایانه؛ حتی دیدگاههای نیهیلیستی و حذفگرایانه نیز کاربرد «حقیقت» را دستکم برای بیان ترجیحات فردی و گروهی غیرمجاز نمیشمارند.
♻️ با کمی دقت، متوجه میشویم که ماجرا حتی از این هم شگفتانگیزتر است. توسل به این گونه انذارها، بهویژه در لحظاتی مثل لحظات حساس سیاسی که پای عملِ فوری در میان است، عملاً به معنای مطالبهی بیمارگونهترین شکل عملگریزی است: به این معنا که نه فقط نباید چیزی را به مثابه حقیقت مبنای عمل ایجابی قرار داد، بلکه نباید هیچ چیزی را به مثابه «کذب» یا «باطل»، مبنای عملِ سلبی قرار داد.
♻️ کتابهای سنجشگرانهاندیشی، بهویژه کتابهای ترویجی، پر اند از جملاتِ «علیالاصول درست» که، با کمی چاشنی مطلقانگاری، میتوانند برآیندهایی نادرست یا حتی مخرب در پی داشته باشند. درست است که سنجشگرانهاندیشی با خودبرحقپنداری و کر شدن نسبت به استدلالهای مخالفان سازگار نیست؛ درست است که هدف بحث و تفکر نقادانه، علیالاصول، در هم کوبیدن دیگران نیست؛ اما به معنای جبن فکری و مرخص کردن مفهوم حقیقت هم نیست.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
💢 انتشار کتاب «تفکر نقادانه دربارهی مسائل اخلاقی»
▪️ نویسندگان: ریچارد پل و لیندا الدر
▪️ بازنویسی: مهدی خسروانی
▪️ ناشر: نشر نو
▪️ متن پشت جلد کتاب
🌐 برای تهیهی اینترنتی کتاب اینجا را کلیک کنید
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
💢 چماق اخلاق؛ اخلاق چماقی
1️⃣ موضوع این نوشته ممکن است بیش از حد ریزبینانه، جزئی، و بیربط به اتفاقات جاری در کشور به نظر برسد، اما چنانکه استدلال خواهم کرد، کاملاً جدی است و در آینده جدیتر هم خواهد شد.
2️⃣ خاطرات مستقیم من از دههی شصت چندان زیاد نیستند. اما همین خاطرات مبهم، به اضافهی برداشتهایم از آثار مربوط به آن دوره، آشکارا به من میگویند که اسلام در آن دههی طلایی در درجهی اول حکم چماق را داشته است. خلاصهاش یعنی اینکه افراد برای به کرسی نشاندن هر حرفی – یا حتی تأمین هر منفعت حقیر شخصی یا گروهی – آن را در لفافهی اسلام میپیچیدند و، گاه به شکل کاملاً بیربط، به اسلام گره میزدند؛ همین کافی بود تا طرف مقابل درجا خلع سلاح شود و حتی فرصت پیشکشیدن این پرسش را نیابد که آیا ادعای مطرحشده اساساً ربطی به دین ندارد یا نه.
3️⃣ ممکن است بگویید الان هم همین طور است. اما نه. اشتباه نکنید. امروزه چماق اسلام عمدتاً در دست حاکمیت است، اما در آن زمان «اسلام» چماقی بود در دست «هر» کسی که میخواست هر کسی را منکوب کند. حتی آدمهای عادی غیروابسته به حکومت هم گاه برای رسیدن به اهداف کاملاً شخصی و خودخواهانهی خودشان از چماق «اسلام» استفاده میکردند. برای مثال، کسی که میخواست یک مقام جزئی و کماهمیت در ادارهشان به دست بیاورد سعی میکرد رقیباناش را به نحوی ضداسلام نشان دهد یا برچسبهای خاص آن زمان (مثل «اسلام آمریکایی») را به او بزند.
4️⃣ پدیدهی «اسلام چماقی» شاید از این واقعیت جان گرفت که انقلابیون به اهرمی برای پیروزی انقلاب نیاز داشتند و اسلام، به سبب ایفای موفقیتآمیز این کارکرد، به ابزاری محبوبتر و مقدستر از همیشه تبدیل شده بود که صرفِ توسل به «اسم»اش برای ساکتکردن هر رقیبی در هر دعوای پساانقلابی کفایت میکرد.
5️⃣ همان طور که چهل سال پیش، دین و اسلام کارکرد چماق پیدا کرد، «اخلاق» نیز بهشدت این قابلیت را دارد که به «اخلاقزدگی» تبدیل شود و کارکرد چماق پیدا کند؛ به این معنا که افراد به جای آنکه از موضع برابر در مباحثههای رایج مشارکت کنند، زیر لحاف مفاهیم اخلاقی مثل خشونتپرهیزی، دلسوزی، و خیرخواهی سنگر بگیرند، و چنان سخن بگویند که گویی فقط خودشان به ملاحظاتی مثل خشونتپرهیزی و ... توجه دارند و دیگران به چنین ملاحظاتی بیاعتنا هستند، بیآنکه قبول زحمت نموده و مشخص کنند «چرا» روشهای آنها در مجموع به افزایش خیر و کاهش خشونت و رنج منجر میشود. نمونهی بارزش در بحثهای این روزها که برای ملموسشدن بحث به آن اشاره میکنم کسانی مثل احمد زیدآبادی اند که صرفاً به پشتگرمی جایگاه اخلاقی که بیدلیل برای خودشان قائل اند و لقبهایی مثل «شرف اهل قلم» که اطرافیان به آنها هبه کردهاند، خودشان را مجاز به سخنگفتن با دیگران از «موضع برتر اخلاقی» میدانند.
6️⃣ بحث از کارکردهای منفی اخلاق بحثی جدی است که متأسفانه (احتمالاً به دلیل مشکل سانسور) تاکنون بازتاب پررنگی در مباحث فلسفی رایج در ایران نداشته است.* اگر بخواهم صادقانه بگویم، علاقهی من به این موضوع هم در اصل علاقهای شخصی است؛ و میدانم که پرداختن به چنین موضوعی خوشایند کمتر کسی در فضای فرهنگی فعلی ماست. چرا خوشایند نیست؟ چون در حال حاضر، گفتمان اخلاقی، علاوه بر همهی ویژگیهای دیگرش، اهمیت سیاسی نیز پیدا کرده و یکی از اصلیترین اهرمهای فرهنگیِ مبارزه با سرکوب است؛ اما دقیقاً به همین دلیل، همانند دین در دههي 60، مستعد کارکرد چماقی است و برای پیشگیری از سلطهی بیشتر «اخلاق چماقی» نگاه نقادانهی ریشهای به اخلاق، نه صرفاً یک دلمشغولی فلسفی، که ضرورتی فرهنگی است.
مهم نیست اسماش را چه بگذاریم (نگاه نقادانه، نقد رادیکال اخلاق، یا هر چیز دیگر) مهم این است که اخلاق از حیطهي تقدس و شعارزدگی خارج شود، به نحوی که کسی نتواند از اخلاق به عنوان ابزار سلطه استفاده کند؛ کسی نتواند خودش را مرجع اخلاقی و صاحب انحصاری رسالهی عملیهی اخلاقی جا بزند و مقولات اخلاقی را بدون هیچ توضیحی، مثل چماق، بر ملاج هر کسی که نظراتاش را خوش نمیدارد بکوبد.
* یک نمونه از آثار اینچنینی که جستار کوتاهی با عنوان «اخلاقزدگی» است را ترجمه کردهام که با توجه به تعهد به ناشر نمیتوانم قبل از انتشار رسمی در فضای مجازی نشر دهم، اما احتمالاً در آیندهی نزدیک، پس از انتشار رسمی، فایل پیدیاف آن را در کانال خودم (لینک در بیو) قرار خواهم داد.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 استدلالگرایی بی قید و شرط
تفکر نقادانه چه نیست - بخش 2
♻️ فرض کنید دارید در خیابان راه میروید که یک قلتشن جلویتان را میگیرد و بیمقدمه شما را «مادرفلان» خطاب میکند و دو سه جمله که به «دلیل» شباهت دارند نیز ضمیمه میکند. چه میکنید؟ سلامی عرض میکنید و پس از تشکر بابت اینکه شما را قابل دانسته و نظر مستدلاش را با شما در میان گذاشته، و ضمن ابراز امیدواری برای سازنده بودن بحث، دلیلهای مادرفلان نبودن خودتان را بر میشمارید و، با کسب اجازه از جناب قلتشن، مغالطههایش را ذکر میکنید و در پایان متواضعانه اعلام میکنید که «البته باب بحث همچنان گشوده است و هیچ کس محیط به حقیقت نیست و جهت فیضبردن از منظرهای دیگر، از ادامهی گفتوگو در این باره استقبال میکنید»؟
♻️ احتمالاً خیر. شما اساساً سخن چنین شخصی را یک نظر یا ادعای قابل نقد نمیبینید، حتی اگر چیزی شبیه استدلال هم به آن الصاق شده باشد. او دارد به شما «توهین» میکند و شما، بسته به موقعیت، یا مبادرت به تضاربِ غیرآراء میکنید، یا از کنارش رد میشوید یا ... .
♻️ این نمونهی کاریکاتوری شاید مقدمهی ملموسی برای ورود به این بحث باشد که در مقابل هر سخنی، ولو ظاهراً استدلالی، نباید وارد تحلیل استدلال و مغالطهیابی «متعارف» شد.*
♻️ بعضی وقتها نفسِ طرح موضوع توهینآمیز است (نمونه از بحثهای این روزها: حرفهای کسانی مثل رائفیپور، علمالهدی، علی مطهری یا، بعضاً، کسانی که از جایگاه عقل کل و زیر پوشش دلسوزی و خیرخواهی، کل حرکت اعتراضی جامعه را به غلبهی خشم بر عقل تقلیل میدهند – تو گویی عقلانیت و دلسوزی و خیرخواهی فضیلتهای انحصاری ایشان است).
♻️ بعضی وقتها موضعگیریها یا بحثها توهینآمیز نیستند اما هدف از طرح آنها چارچوبسازیهای کاذب برای مباحثههای عمومی، القای فلهایِ پیشفرضهای کاذب، یا طرح موضوعات کماهمیت برای به حاشیه راندن موضوعات مهم است؛ نمونهی بارزش گفتوگوهای تلویزیونی اخیر که اگر ده یا بیست سال پیش صورت میگرفتند شاید میشد قضاوتی دیگر دربارهشان داشت.
♻️ نحوهی واکنش به این گونه موضوعگیریها (که گاه ظاهر استدلالی دارند) به موقعیت بستگی دارد، اما مسلم آنکه واکنش به آنها از طریق استدلالپردازیِ متعارف نهتنها «گام گذاشتن در مسیر کشف حقیقت یا مفاهمه» نیست، بلکه، در سطحی دیگر، کمک به القای فریب است. وقتی شما شروع به نقد متعارف کسی مثل یامینپور و رائفیپور میکنید، پیش از هر چیز، در القای یک دروغ بزرگ مشارکت کردهاید: اینکه موضع آنها ارزش نقد دارد.
(چهرههایی از قبیل یامینپور و ... نمونههای تیپیکال اند؛ برای پرهیز از ایجاد مناقشهی غیرلازم، یافتن مصداقهای مرزیتر – که برخی از آنها در میان اصلاحطلبان یا حتی اپوزیسیون هستند – را به خواننده واگذار میکنم.) در مواجهه با این گروه دوم، اگر هم نخواهیم به نقد با پتک روی بیاوریم، یکی از ضروریترین اصول این است که نگذاریم شیوهی ورودمان به مباحثهی استدلالی به تثبیت چارچوبهای آنها کمک کند.
♻️ نمونهی بارز دیگر از موقعیتهایی که نباید وارد استدلالپردازی متعارف شد زمانی است که دعوت به استدلال و گفتوگو و ... صرفاً بخشی از یک بازی سلطه است از طرف کسانی که همهی شواهد از غیرصادقانه بودن دعوتشان حکایت میکنند و از صحنهسازی استدلال و گفتوگو هدف دیگری دنبال میکنند.
♻️ آنچه گفته شد نیاز به پردازش جامعتر و محتاطانهتر و ارائهي معیارهای دقیقتری دارد تا از دلاش «توجیه استدلالگریزی» بیرون نیاید. با این حال، گمانم این است که کمتوجهی به شرایط پیشینی استدلالپردازی (که به نظر من، این روزها پررنگ است) انتشار آن علیرغم کاستیها را توجیه میکند.
* بیشتر کتابهای تفکر نقادانه بر بحث شناسایی و تحلیل و ارزیابی استدلال تمرکز میکنند؛ و این به نظر من نقطهی ضعفشان است. در بین نظریههای سنجشگرانهاندیشی، نظریهی ریچارد پل، با آنکه صورتبندی دقیقی ندارد، حاوی مفاهیمی مثل «غایت» استدلال است که میتواند از این جهت سودمند باشد.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 منطق با کارکرد باتوم
♻️ متأسفانه این «آقا معلم» تنها نیست. این روزها زیاد دیدهام افرادی را که با چماق منطق، عقلانیت، تفکر نقادانه، پرهیز از احساساتزدگی، روشنفکری، عقلانیت، و مقولات مشابه خواستهاند اهداف خودشان را پیش ببرند یا منافع شخصی یا گروهی خودشان را پی بگیرند.
♻️ به نظر من، این اتفاقی نیست. مقولاتی مثل منطق و ... واقعاً پتانسیلاش را دارند که در موقعیتهایی مثل موقعیت فعلی ما به ضد خودشان تبدیل شوند. البته این «آقا معلم» نمونهای افراطی و رسواست که اساساً ارزش بررسی و نقد ندارد؛ ولی از آنجا که نمونههای فراوان دیگری هم هستند که کار خودشان را کمی ظریفتر پیش میبرند، در روزهای آینده، در مطالبی جداگانه با عنوان «تفکر نقادانه چه نیست» چند نمونهی مشخص را که به طور خاص به سنجشگرانهاندیشی مربوط میشوند بررسی خواهم کرد.
♻️ مطمئناً کسی نمیتواند ادعا کند که برداشت او از مفاهیمی مثل تفکر نقادانه و ... کامل یا برتر از دیگران است. اما کسی هم نمیتواند با تمسک به برداشتهای محدود و چماقی از این مفاهیم، هر طور خواست از آنها استفاده کند.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 حقکشی، با توسل به حقیقت
▪️ فیلسوفانی مثل ویتگنشتاین، آستین، و جان سرل بر نکتهای تأکید میکردند که به گمان من یکی از اساسیترین بینشهای تاریخ فلسفه است:
«زبان»، دردرجهی اول، یک «فعّالیت» است؛ فعالیتی درهمتنیده با فعالیتهای دیگر ما که درنسبت با آن فعّالیتهای دیگرفهمیده میشود.
▪️ طبق این بینش، «بیان حقیقت» فقط یکی از صدها کاری است که ما انسانها با پدیدهای به اسم «زبان» انجام میدهیم. ما با زبان قول میدهیم، تشویق میکنیم، سرکوب میکنیم، و ... .
▪️ واژهها و جملهها، یک مشت پدیدهی بیجان نیستند؛ بیشتر شبیه مهرههای یک بازی یا نشانههایی هستند که برای مشارکت در کنشهای اجتماعی قراردادی و قاعدهمند به کار میروند. حقایق (جملههای بیانگر حقیقت) نیز یک مشت نمونهی میکروسکوپیِ بیجان نیستند که بتوان آنها را زیر میکروسکوپ گذاشت و جدا از حقایق دیگر بررسی کرد. «بیان یک حقیقت» نیز در بافتار و موقعیتی که حقیقت در آن بیان میشود معنا مییابد.
▪️ از یک تصویرسازی کهن استفاده میکنم. فرض کنید شما و همراهانتان تمام راههای سازش با گروهی دیگر را آزمودهاید، اما اکنون کار به جنگ کشیده شده است و در میانهي میدان کارزار در چند قدمی دشمنی هستید که، بی هیچ نشانهای از تردید، با شمشیر افراشته به سمتتان میآید تا آن را با تمام توان بر گردن شما فرود بیاورد. در اینجا اگر یک دوستِ بیش از حد خردمند، کنارتان سبز شود و حقایقی از این دست را یادآوری کند که «اگر فرار کنیم و دوباره برای گشودن باب صلح بکوشیم، هنوز "ممکن است" زنده بمانیم و راهی برای پرهیز از جنگ باز شود» یا این حقیقت اخلاقی را متذکر شود که «در صورت کشتهشدن دشمن، فرزند بیگناهاش را یتیم کردهایم»، بیش از آنکه حقیقتی را بیان کرده باشد، عملی انجام داده است: مردد ساختن شما درزمانیکه جای تردید نیست، پرت کردن حواس شما ازجزئیات حرکات دشمن که ندیدنِ یکی از آنها ممکن است به قیمت جانتان تمام شود، و سنگینکردن شانههای شما با بار «مسئولیت اخلاقی» نابهجا درزمانیکه به تمام توانتان برای ضربهزدن به دشمن نیاز دارید.
▪️ اینکه چه زمانی را برای بیان کدام حقیقت انتخاب میکنیم گاه مهمتر از خود حقیقت است. آدمهای ویتگنشتاین و آستین نخوانده هم، با اندکی عقل سلیم، این را میفهمند؛ میفهمند که برخی «بیان حقیقت»ها درخدمت حقکشی عمل میکنند.
▪️ مشکل اینجاست که برخی روشنفکران (از جمله در موقعیت امروز ما)، تحت تأثیر تعلقاتشان، از توجه به آن عاجز و امیدوار اند که دیگران نیز حقوق مسلم خودشان را در حاشیه گذاشته و به ستایش آنها به سبب حقیقتپراکنیهای بیاهمیت یا کماهمیتشان مشغول شوید
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 بیژن عبدالکریمی چرا جدی گرفته نمیشود؟
♻️ چند سال پیش بود که بیژن عبدالکریمی در ویدیویی که به شکلهای گوناگون و با افکتها و موسیقیهای بهاصطلاح تأثیرافزا، بارها و بارها منتشر شد (اینجا) شکوه کرد که این کشور بدون علی دایی و علی کریمی ها کشور نخواهد بود اما بدون بیژن عبدالکریمیها کشور خواهد بود و اضافه کرد که در این کشور «احساس طفیلی بودن» میکند.
♻️ درست است که اهل فلسفه در ایران قدر نمیبینند (و فعلاً به این بحث کاری ندارم که چه نسبتی میان فلسفهورزی و انتظار قدر دیدن از دیگران وجود دارد و در کدام کشورها، کدام «نوع» از اهل فلسفه ممکن است ارجی داشته باشند). اما به گمانم قدردانی نکردن مردم از متفکرانی مثل عبدالکریمی از قضا میتواند یکی از معدود نشانههای سلامت فکرشان باشد.
♻️ در سنت فکری ما و حتی در میان متفکران معاصر ما – و نه فقط ما – کم نبودهاند کسانی که انتظار داشتهاند بدون آنکه فهمیده شوند پذیرفته شوند. از این هم بدتر: گاه از پیچیده نمایاندن اندیشهی خودشان و سلب اعتمادبهنفس مخاطب، به عنوان تاکتیک یا حتی راهبردی برای برای ژرف نشاندادن اندیشهشان استفاده کردهاند.
♻️ این شیوه، سالها یا قرنها وافی به مقصود بوده، اما خبر خوش این است که «ظاهراً» دارد کاراییاش را از دست میدهد. مخاطبان، در مقایسه با قبل، کمتر مرعوب عنوان دانشگاهی یا غیردانشگاهی افراد میشوند و حرفهای عجیبشان را باور میکنند.
♻️ بله جناب عبدالکریمی، مخاطب شما، هر قدر هم که همدل باشد، نمیتواند با شنیدن دلیلهایی از این دست (اینجا) از زبان کسی که قاسم سلیمانی را اسطوره نامیده و میگوید امیدش فقط به بچههای سپاه است و معلوم نیست مردم اساساً چه جایگاهی در امیدهایش دارند و ... بهسادگی بپذیرد که خیابان را (که طبق قوانین همین نظام حقاش است) دودستی تقدیم اسطورههای شما کند. مخاطب امروز شما نمیتواند با فتوای «سادهاندیشانه» بودن تصوراتش یا با شنیدن کلمهی «پرابلماتیک» همهی آنچه وجدان میکند را نادیده بگیرد و پیش خودش بگوید «لابد استاد یک چیزی میداند که میگوید».
♻️ فرض را بر این میگذاریم که خدشهای در انگیزههایتان نیست. حتی فرض را بر این میگذاریم که دلیلهای جدیتری برای مدعاهایتان دارید که ممکن است بنا بر ملاحظاتی قادر به گفتنشان نباشید. اما شما هم اگر بهراستی دغدغهی منش فلسفی دارید، باید خوشحال شوید که مخاطبتان به خاطر دلیلهایی که ممکن است در ذهن شما یافت شوند یا نشوند، چشم بر حقایق ساده، روشن، و اساسی که پیش چشماش هستند نمیبندد.؛ که برای «صداقت فکری» ارزش قائل است و حتی علی کریمی را، با همهی کمسوادیاش، بیشتر از متفکرانی مثل شما جدی میگیرد.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 معلممآبی چیست؟
▪️ یعنی اینکه بیش از اندازه شیفتهی آموختن به دیگران باشی؛
▪️ یعنی اینکه معلمی را «اصل» بدانی؛
▪️ یعنی اینکه متوجه نباشی منبررفتن در برخی موقعیتها و زمانها چهقدر مضحک است؛
▪️ یعنی اینکه متوجه نباشی مواجههی خونسردانه، سنجشگرانه، و اتوکشیده با موقعیتها هم حدی دارد؛
▪️ یعنی اینکه بالای سر کسی که چاقو خورده بایستی و با او دربارهی آلیاژ چاقو یا، بدتر از آن، دربارهی نقش کوچک خودش در دعوایی که به چاقوکشی منتهی شده یا، بدتر از همه، دربارهی اینکه رذیلتهایی دارد که ممکن است باعث چاقوکشی او در آینده بشود، سخن بگویی؛
▪️ یعنی اینکه برای همه چیز، حتی برای پنهانکردن ترسات یا انگیزههای که نمیخواهی به آنها اعتراف کنی، به «آموختن» متوسل شوی.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
*دورهی مجازی «سرگذشت فلسفه» در طول پاییز ۱۴۰۱ (یک فصل، ۱۳ جلسه) برگزار میشود.*
* فصل نخست این دوره در طول تابستان ۱۴۰۱ بر فلسفهی یونان تا پایان قرونوسطی تمرکز داشت.
* فصل دوم، که در پاییز ۱۴۰۱ برگزار میشود، بر فلسفهی جدید و معاصر متمرکز خواهد بود.
* مخاطبان این دوره گروهی از علاقهمندان به مطالعات فلسفی هستند که به سیر تاریخی اندیشههای فلسفی توجه دارند و در پی مطالعهی مقدماتی و آگاهیهای بیشتر در این حوزه هستند.
* شروع دوره: پنجم مهرماه ۱۴۰۱
* زمان: سهشنبهها ساعت ۱۸ تا ۲۰ (در فضای گوگلميت)
* آخرین مهلت ثبتنام: ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱
* این دورهی آموزشی به درخواست و پیشنهاد فلسفهآموزانی برگزار میشود که در دورهی بیایید فلسفه بورزیم شرکت داشتهاند.
* حضور در دورهی نخست سرگذشت فلسفه برای شرکت در دورهی دوم شرط *نیست* .
* هزینهی کل دوره جلسهای ۸۰هزار تومان برای دو ساعت آموزش است. این هزینه در ابتدای فصل دریافت میشود.
* دانشجویان میتوانند با ارائهی کارت دانشجویی از ۱۰٪ تخفیف برخوردار شوند.
* این دوره به صورت آنلاین برگزار میشود و بلافاصله بعد از اتمام کلاس فایل صوتی برای استفادهی آفلاین مخاطبان در گروه قرار داده میشود.
* علاقهمندان پس از واریز شهریه به کارت
۵۰۲۹۳۸۱۰۳۹۱۰۳۸۲۵
بانک دی، به نام غزاله حجتی
یا شمارهی شبا:
IR750660000000204657589006
تصویر فیش واریزی خود را به واتساپ ۰۹۱۲۴۴۳۰۷۸۴ ارسال کنند.
* برای كسب اطلاعات بيشتر میتوانيد به همین واتساپ يا دايركت اينستاگرام ghazal.hojjati پيام دهيد.
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 دورهی «فلسفهی دین» در یک فصل (۱۳ جلسه) برگزار میشود.
♻️ اين دوره با محوريت كتاب فلسفهورزی دربارهی دین، نوشتهی آن جوردن و همکاران، و برخی منابع جانبی برای آشنايی بیشتر با فلسفهی دین پيش میرود.
♻️ مخاطبان اين دوره افراد دغدغهمند و اهل مطالعهای هستند که به مطالعهی فلسفی دربارهی باورهای دینی، نسبت ایمان و عقلانیت، استدلالها بر وجود خدا، مسئلهی شر، تجربهی دینی، زندگی پس از مرگ و نقد روانشناختی و جامعهشناختی دین توجه دارند.
♻️ شروع دوره: ٤ مهرماه ۱۴۰۱
♻️ زمان: دو شنبهها ساعت ۱۸ تا ۲۰ (در فضای گوگلميت)
♻️ آخرین مهلت ثبتنام: ۳۰ شهريورماه ۱۴۰۱
♻️ هزینهی کل دوره در ابتدای فصل دریافت میشود و جلسهای ۸۰هزار تومان برای دو ساعت آموزش است.
♻️ دانشجویان با ارائهی کارت دانشجویی میتوتنند از ۱۰٪ تخفیف برخوردار شوند.
♻️ دوره به صورت آنلاین برگزار میشود و بلافاصله بعد از اتمام کلاس فایل صوتی برای استفادهی آفلاین مخاطبان در گروه قرار داده میشود.
♻️ علاقهمندان پس از واریز شهریه به کارت
۵۰۲۹۳۸۱۰۳۹۱۰۳۸۲۵
بانک دی، به نام غزاله حجتی
یا شماره شبا:
IR750660000000204657589006
تصویر فیش واریزی خود را به واتس آپ ۰۹۱۲۴۴۳۰۷۸۴ ارسال کنند.
♻️ برای كسب اطلاعات بيشتر میتوانيد به همین شماره در واتساپ يا دايركت اينستاگرام ghazal.hojjati پيام دهيد.
♻️ به سؤالاتی که پاسخ آنها در کپشن آمده جوابی داده نمیشود.
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 چاپ دوازدهم «مغالطههای پرکاربرد» منتشر شد
♻️ قطعهای از کتاب:
🔰 ترفند کثیف شماره 6: توسل به دلسوزی و همدلی
فریبکاران میدانند چگونه با نحوهی توصیف وضعیتشان دلسوزی (یا دستکم همدلی) دیگران را بر انگیزند؛ و این کار را خصوصاً وقتی انجام میدهند که نمیخواهند مسئولیت کاری که کردهاند را بپذیرند.
برای مثال، برخی دانشجویان وقتی که تکلیفشان را انجام ندادهاند شروع به آه و ناله کرده و چیزی شبیه به این میگویند: «نمیتوانید تصورش را بکنید که زندگی من چهقدر سخت است و چهقدر سرم شلوغ است. انجامدادن تکلیفهای دانشگاه واقعاً برایم دشوار است. من، بر خلاف برخی دانشجویان دیگر، خوشاقبال نیستم؛ خانوادهام نمیتوانند هزینهی تحصیلم را بپردازند و خودم مجبورم هفتهای 30 ساعت کار کنم تا خرجم را در بیاورم. تازه، وقتی هم که از سر کار بر میگردم نمیتوانم درس بخوانم چون هماتاقیام تا نیمهشب ساز میزند. شما بگویید. چه کار میتوانم بکنم؟ لطفاً یک فرصت دیگر به من بدهید!»
بعضی وقتها افراد برای دفاع از کسی غیر از خودشان هم از توسل به دلسوزی استفاده میکنند. برای مثال، کسی که طرفدار رئیسجمهور است برای دفاع از او چنین میگوید: «قبل از آنکه به رئیسجمهور انتقاد کنی، توجه داشته باش که او دشوارترین شغلِ جهان را دارد. باید تا دیروقت بیدار بماند و کار کند، نگران زندگی ما باشد، و سعی کند راهی برای تأمین رفاه همهی ما پیدا کند. سرنوشت جهان آزاد به عملکرد او بستگی دارد و این بار بر دوشش سنگینی میکند. خوب است کمی وضعیت این بیچاره را درک کنی!» استفاده از این ترفند به فرد فریبکار کمک میکند تا توجه مخاطبان را از افراد بیگناهی که به سبب تصمیمها یا سیاستهای رئیسجمهور آسیب دیدهاند منحرف کند.
▪️ برای تهیهی اینترنتی کتاب اینجا را کلیک کنید.
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
منتشر شد
«دوستی در عصر اقتصاد»
مقاومت در برابر نیروهای نولیبرالیسم
نوشتهی تاد می
ترجمهی کاوه بهبهانی
این کتاب دربارهی این است که ما در رویارویی با خودمان و با دیگران چه کسی هستیم. نولیبرالیسم نقش بسیاری در ساختن کسی که امروز هستیم داشته است. نمیتوان نولیبرالیسم را صرفاً یک آموزهی اقتصادی یا حتی مشتی روّیهی اقتصادی دانست. زیستن در محدودهی نولیبرالیسم، نولیبرالیسمی که دستکم برای سی چهل سال ما را آموخته کرده، یعنی غرقهشدن در مجموعهای از شرایط، که محال است بر نحوهی تفکر و احساس ما اثر نگذاشته باشد. اگر میخواهیم سویهی مهمی را از کسی که هستیم بفهمیم و از دشواری و چهبسا حتی سیاهروزی آنچه از ما میخواهند باشیم سردرآوریم، آنگاه باید با نولیبرالیسم دستوپنجه نرم کنیم. میخواهیم بدانیم نولیبرالیسم چه فیگورهایی میآفریند، و ترغیبمان میکند چهطور زندگی کنیم.
🔸 ارسال رایگان به سراسر کشور www.nashreney.com
💢 سانسور و توهم فرهیختگی
♻️ همهي کتابها قرار نیست دید ما را وسیع کنند اما دستکم برخی از کتابهایی که به عنوان گزینههای مطالعه انتخاب میکنیم باید چنین کارکردی داشته باشند. سانسور کتاب دقیقاً همین کارکرد را نشانه میرود. سانسور باعث میشود کتابخوانها، در عین حال که در چارچوبهای مورد تأیید سانسورچیها کتاب میخوانند، دچار این توهم شوند که نظرگاهشان در حال گسترش است.
♻️ و کار سانسور کتاب در کشور ما دارد به همین جا میرسد. تا همین چند ماه قبل، سانسورچیها عمدتاً به آثار ادبی و هنری و مضامین جنسی و از این قبیل حساس بودند و کتابهای فلسفی (به بیان کلیتر: کتابهای نظری) کمی از تیغ ممیزی مصون بودند؛ شاید پیش خودشان این طور فکر میکردند که کتابی با شمارگان چند صد یا چند هزار نسخه (که تازه معلوم نیست خریدارانش هم آن را بخوانند) تأثیری نخواهد داشت.
♻️ ولی حالا ظاهراً عزمشان را جزم کردهاند که «کتاب» کارکردی در ردیف سخنرانی مکارم شیرازی یا حسن رحیمپور ازغدی داشته باشد. کتاب باشد، توهم فرهیختگی و کتابخوانی هم سر جای خودش بماند، اما عملاً قشر کتابخوان نیز، ناخواسته و نادانسته، در چارچوبهای مطلوب تیغبهدستان بیندیشند.
♻️ در این شرایط، حتی دعوت به کتابخوانی میتواند بازی در زمین تیغبهدستان باشد مگر آنکه اگر بلافاصله پس از دعوت به کتابخوانی یادآوری کنیم که «مراقب محدودیتهای ناشی از سانسور هم باش».
♻️ این را هم اضافه کنم: پر واضح است که اشارهی این نوشته به کتابهای فلسفی و نظری به این معنا نیست که سانسور کتابهای دیگر (حتی کتابهای زرد) آسیب فرهنگی نیست. سانسور کتاب در هر صورت، آسیبرساندن به فرهنگ و توهین به مخاطب است؛ چه کتاب کانت و راسل و مکی و ویتگنشتاین باشد، چه کتاب «چگونه در رختخواب حرفهای سکسی کثیف بزنیم»، چه کتاب «روانشناسی برای الاغها».
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 مقایسه واکنش شبکه ایران اینترنشنال به سه خبر
(چرکنویس این مطلب را در تابستان نوشتم اما به مناسبتی، که در ادامه معلوم خواهد شد، تصمیم گرفتم الان منتشر کنم)
♻️ خبر طرح صیانت از فضای مجازی که شاید برای نخستین بار در تابستان به طور جدی منتشر شد مهمترین خبر (یا یکی مهمترین خبرهای) سال هزار و چهارصد برای ما ایرانیان بود. حساسیت خبر در همان زمان وادارم کرد واکنش تقریباً همهی شبکههای خبری (قاعدتاً نه شبکههای صدا و سیما!) را چک کنم.
♻️ با گذشت چند ساعت، احساس کردم پوشش خبر طرح صیانت در این شبکهها بهوضوح با اهمیت این خبر تناسب ندارد. شبکهی بیبیسی فارسی تقریباً کل برنامهی شصت دقیقه را به بررسی تحولات افغانستان اختصاص داد و در نیمهی دوم برنامه دو مصاحبه دربارهی این موضوع پخش کرد.
♻️ اما معنادار تر از آن، واکنش شبکهی ایران اینترنشنال بود. تصمیم گرفتم واکنش این شبکه به خبر طرح صیانت را با میزان پوشش یک خبر دیگر در همین ماهها مقایسه کنم. برای مقایسه، خبر تلاش جمهوری اسلامی برای ربودن مسیح علینژاد را ، که تقریباً در همان زمان اتفاق افتاده بود، انتخاب کردم. از آنجا که محاسبهی دقایق پوشش این خبر در تلویزیون ایران اینترنشنال بسیار دشوار بود، تصمیم گرفتم تعداد پستهای مربوط به این خبرها در کانال تلگرامی ایران اینترنشنال را به عنوان معیار انتخاب کنم.
♻️ در بیست و چهار ساعت پس از تصویب طرح مجلس، ایران اینترنشنال «شانزده» پست مرتبط با این خبر در کانال تلگرامیاش قرار داده است. اما به نظرتان تعداد پستهای مرتبط با خبر ربودن مسیح علینژاد در همین بازهی زمانی (بیست و چهار ساعت بعد از پست اول) چهقدر بوده است: چهل و شش! (شامل بخش ویژهی خبری، سه مصاحبهی اختصاصی با شخص علینژاد، و برنامهی چشمانداز- که خودش قریب به یک ساعت برنامه است).
♻️ معنادارتر از آن (انگیزهی تکمیل و انتشار این پست) واکنش این شبکه به اعدام 81 نفر در عربستان سعودی در هفتهی اخیر است: در بیست و چهار ساعت پس از انتشار این خبر، فقط «یک» پست مرتبط با این اتفاق در کانال تلگرامی ایران اینترنشنال قرار گرفته است (که لابد بههیچوجه شاهدی بر وابستگی ایراناینترنشنال به عربستان نیست!)
♻️ اما معنادارتر از همهی اینها (فکر کنم اینجا دیگر مجاز باشم احتیاط را کنار گذاشته و بگویم «خندهدارتر» از همهی اینها) میدانید چیست؟ اینکه ایران اینترنشنال بیشتر از هر شبکهی دیگر، لابهلای برنامههایش، در تعریف و تمجید از خود و تأکید بر بیطرفی و عینینگریاش آگهی تبلیغاتی پخش میکند.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 متن پشت جلد کتاب «معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه»
♻️ با آنکه سنجشگرانهاندیشی (تفکر نقادانه) جزء دروس رسمی و اجباری دانشگاههای ما نیست، کارگاهها و دورههای مختلفی در این زمینه برگزار میشود. اما همان طور که هیچ آموزشِ دیگری بدون ارزیابی کامل نمیشود، آموزش سنجشگرانهاندیشی نیز نیازمند منبعی برای ارزیابی تواناییهای دانشآموزان و دانشجویان است.
♻️ کتاب «معیارهای قابلیت در تفکر نقادانه» چارچوبی برای ارزیابی تواناییهای سنجشگرانهاندیشی دانشجویان فراهم میآورد. این معیارها مدیران و آموزشگران را در تمام سطوح (از ابتدایی تا تحصیلات عالی) قادر میسازد میزان سنجشگرانهبودن تفکر و استدلال دانشجویان در هر موضوع یا رشته را ارزیابی کنند.
♻️ دانشجویان و افراد دیگری که مشغول خودآموزی سنجشگرانهاندیشی هستند نیز میتوانند از کتاب به عنوان ابزاری برای خودـارزیابی استفاده کنند.
🔰نوشتهی ریچارد پل و لیندا الدر، ترجمهی محمدرضا سلیمی، ویرایش و بازنویسی مهدی خسروانی
🌐 برای تهیهی اینترنتی کتاب میتوانید از این لینک استفاده کنید.
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
اولین کتاب آموزش تفکر نقادانه برای مهندسان منتشر شد؛
راهنمای اندیشوران برای استدلال مهندسی
بر اساس مفاهیم و ابزارهای تفکر نقادانه
نویسنده: ریچارد پل، رابر نیوانر و لیندا الدر
مترجم: حسن بلورچی
ویراستار: انسیه جلالوند
ترجمه از:
The Thinker's Guide to Engineering Reasoning (Based on Critical Thinking Concepts and Tools), Second Editions, Reissued 2019
موضوع: آموزش مهندسی، توسعۀ صنعت، تفکر نقادانه، استدلال مهندسی، تصمیمگیری و حل مسئله، فلسفه و منطق
ناشر: انتشارات علوم نوین، تلفن: ۶ -۶۶۴۸۵۰۱
چاپ اول: ۱۴۰۱
شابک: ۸-۶۸-۵۳۰۴-۶۰۰-۹۷۸
شماره کتابشناسی ملی: ۸۷۶۸۲۵۱
۶۰ صفحه، قطع وزیری
تیراژ: ۱۱۰۰
قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان
«راهنمای اندیشوران برای استدلال مهندسی» مفاهیم تفکر نقادانه را در عرصۀ مهندسی اعمال میکند. دانشجویان و متخصصان در سراسر مهندسی درمییابند که با کاربرد مسئولانۀ چارچوبهای معتبر (صاحب اتوریته) ارائه شده توسط ریچارد پل و لیندا الدر، تواناییهای تحلیلی آنها بهبود خواهد یافت.
مهندسان برای استدلال درست از طریق پروژههای مهندسی، نیازمند مهارتهای تحلیلی قوی هستند. بهترین مهندسان در مورد اهداف خود شفاف هستند، اطلاعات کافی جمعآوری میکنند و به توسعۀ نوآوریها میپردازند. چنین هدف هایی نیازمند استدلالِ نقادانه است و این راهنما ابزارهای ضروری برای این هدف ها را فراهم میکند.
کتاب «راهنمای اندیشوران» برای مدیران، استادان و دانشجویان طراحی شده است که شامل اساسِ مفهومها و ابزارهای استدلال مهندسی است که برای اساتید، مفاهیم و واژگان و برای دانشجویان، یک مکمل تفکر برای هر کتاب درسی در هر یک از درسهای مهندسی را فراهم میکند. استادان میتوانند از این راهنما برای طراحی آموزشهای مهندسی، تکالیف و آزمونها استفاده کنند؛ دانشجویان نیز میتوانند برای بهبود دیدگاهشان در هر یک از حوزههای مهندسی از آن بهرهمند شوند.
مهارتهای کلی تفکر نقادانه در همۀ رشتههای مربوط به فناوری کاربرد دارد. برای مثال، متفکران مهندسی میکوشند که نسبت به هدف مورد نظر دیدگاه روشنی داشته باشند و سؤالهای روشنی مطرح کنند. آنان دربارۀ اطلاعات و نقطهنظرها پرسش میکنند. سرسختانه تلاش میکنند نسبت به هدف صحیح، دقیق و مرتبط باشند. میکوشند با تفکر در لایههای عمیقتر، منطقی و هدفمند باشند. آنها این مهارتها را نه فقط در نوشتن و خواندن و نیز در سخنگفتن و گوشدادن که در زندگی حرفهای شخصی خود نیز به کار میبرند.
برای مهندسان و دانشمندان کاملاً راحت و مطلوب است که در زمینۀ مدلهای مفهومی کار کنند. ما نیز از مدلهای ترمودینامیکی، مدلهای الکتریکی، مدلهای ریاضی، مدلهای کامپیوتری یا حتی مدلهای فیزیکی ساختهشده از چوب یا خاک رس استفاده میکنیم. به همین ترتیب در این راهنما مدلی از روش تفکری که بهوسیله آن میاندیشیم به کار گرفته شده است؛ معماریای که هدفش کمک به تحلیل و ارزیابی تفکر است و نتیجۀ آن بهبود بخشیدن به تفکر ما؛
برای رشتۀ مهندسی مهم است که نه بهعنوان حوزههای دانش مجزا و متفاوت بلکه بهمثابۀ سیستمهایی از ایدههای همپوشانی شده و مرتبط با یکدیگر درک شود. علاوه بر این، شناخت و رسیدگی به جنبههای متعدد زیستمحیطی، اجتماعی و اخلاقی که مسئولیت مهندسی را پیچیده میکند، ضرورت دارد؛ اما بیشتر، زمان آن فرارسیده است که مربیان مهندسی متوجه شوند که آموزش مؤثر مهندسی نمیتواند صرفاً مبتنی بر حفظ کردن مطالب یا محاسبات فنی باشد. امروزه بیش از پیش ضروری است که دانشجویان مهندسی مهارتها و تمایلات تفکر نقادانۀ قابل تعمیم برای استدلال مؤثر و حرفهای را، از طریق مسائل و سؤالات پیچیدۀ مهندسی که بهعنوان مهندس با آن مواجه خواهند شد توسعه دهند.
💢 رویکرد صلواتی به گفتوگو و مصالحه
تفکر نقادانه چه نیست - بخش 3
یکی از فایدههای سنجشگرانهاندیشی مواجههی بهتر با اختلافهاست: یعنی اولاً شناسایی اختلافهای کاذب و ثانیاً مدیریت اختلافهای واقعی.
اولاً، در بسیاری از مواقع اختلافهای ما غیرواقعی و صرفاً ناشی از سوءتفاهم اند. در این صورت، برخورداری از مهارتهای سنجشگرانهاندیشی به ما کمک میکند تا این اختلافنظرهای کاذب را حذف کنیم و انرژی خودمان را بر سر خصومتِ ناشی از اختلافهایی که اساساً وجود ندارند هدر ندهیم.
ثانیاً، پس از شناسایی اختلافنظرهای واقعی، به ما کمک میکند تا از تبدیل همهی اختلافنظرها به دشمنی تمامعیار و آشتیناپذیر جلوگیری کنیم و «حتیالامکان» به راهکارهایی برای همکاری یا، دستکم، همزیستی علیرغم اختلافها دست یابیم.
اما این کارکرد سنجشگرانهاندیشی در صورتی محقق میشود که به اختلافها رویکرد صلواتی نداشته باشیم و هدفمان صرفاً این نباشد که اختلاف را هر چه زودتر به مرحلهی «صلوات فرستادن و روی هم را بوسیدن» برسانیم. گاه، کسانی که چنین رویکردی به اختلافنظرها دارند، اتفاقاً هیچ آمادگیای برای گفتوگوی واقعی ندارند: پیشاپیش فرض مسلمشان این است که «طرف عاقل و بالغ» ماجرا هستند و از سر لطف وارد گفتوگو شدهاند تا دیگران را از جهل برهانند. این سنخ افراد، معمولاً صحبتها یا نوشتههایشان را با همدلی آغاز میکنند و بعد در یک «اما»، همان «اما»ی معروف، تغییر جهت میدهند و به تکرارِ دیدگاههایشان میپردازند، بدون آنکه به روی مبارک بیاورند که طرف مقابل هم لابد حرف حسابی دارد که باید بهدقت شنید. چنین رویکردی، هر قدر هم که با حسن نیت همراه باشد یا نویسنده بکوشد آن را در لفافهای چندلایه از دلسوزی و همدلی و احترام ظاهری بپوشاند، در واقع یک جور بیاحترامی عمیق است، زیرا نشان میدهد که نویسنده در عمق ذهناش، حرف طرف مقابل را جدی نگرفته است. در نتیجه، اگر طرف مقابل نیز از میان همهی شرطهای گفتوگوی مطلوب صرفاً به این جور زرنگبازیها و مبادی آداب بودنها پایبند باشد، گفتوگو عقیم میماند و نه تنها امکان مفاهمه و همکاری و مسالمت را فعال نمیکند، چه بسا بر رنجشها بیفزاید.
نکتهی حیاتی دیگر (مرتبط با همین بحث) خطرات جدیتر رویکرد صلواتی به گفتوگو است. این رویکرد میتواند بسیار خطرناکتر از یک «خطای گوگولیمگولی و معصومانه» باشد. میتواند به ابزاری در دست هر فرد یا گروه سرکوبگر تبدیل شود.
میدانیم که در دنیای امروز خشونت عریان بهتنهایی کارایی چندانی ندارد؛ به همین دلیل، کمتر پروژهی سرکوبی پیدا میشود که یک یا چند «فاز نرم» نداشته باشد، و یکی از این فازهای نرم، مشروعیتتراشی برای خشونت است. اینجاست که «رویکرد صلواتی به گفتوگو» نقشآفرینی میکند. سرکوبگران، با توسل به این رویکرد، خودشان را طرفدار مصالحه و گفتوگو نشان میدهند و حتی ممکن است در برخی فضاهای گزینششده، مثلاً برنامههای تلویزیونی انحصاری، در پایبندی به برخی ظواهر (مثل رعایت ادب و خونسردی و خوشرویی) بر رقیب نیز پیشی بگیرند، اما عملاً از به رسمیت شناختن دیدگاه طرف مقابل و اختلاف خودداری میکنند. آنها با نشستنِ مؤدبانه پشت میز، اظهار همدلی و دلسوزی، و اظهار آمادگی برای ختم صلوات و روبوسی چنین جلوه میدهند که سهم خودشان در گفتوگو را ادا کردهاند؛ اما عملاً هرگز اجازه نمیدهند اصلیترین بخشهای سخن و استدلال طرف مقابل مطرح یا برجسته شود.
برای نمونه، در اختلافات سیاسی، ممکن است همهی حرف یکی از طرفین این باشد که رقیباش مقبولیت سیاسی ندارد و خواستار برگزاری رفراندوم به عنوان آزمونی فیصلهبخش باشد. در اینجا، اگر رقیب با وجود آگاهی از عدم مقبولیت خودش حاضر به پذیرش آن نباشد طبیعتاً درِ گفتوگو را به طور کامل نمیبندد و حاضر است نمایندگانی بفرستد که تا ابدالدهر به گفتوگو ادامه دهند، اما به هر چیزی تن میدهد جز به رسمیت شناختن «اختلاف واقعی» و یافتن راهی واقعی برای برطرفکردن یا مدیریت آن. پر واضح است که کارکرد اصلی چنین گفتوگویی شبیه کارکرد صداخفهکنی است که روی لولهی اسلحه نصب میشود.
بنابراین، در یک جمله، مصالحه و گفتوگویی که شامل به رسمیت شناختن اختلافهای واقعی نشود و اصل اساسیاش «بوسیدن روی یکدیگر» و بستن پروندهی اختلاف باشد در بهترین حالت نامعقول و بیفایده/کمفایده و در برخی موارد (مثلاً مواردی که پشت یکی از طرفین به «زور» گرم است) یک ابزار ضدگفتوگو و ضدمصالحه است.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 بیانیهی گروهی از مترجمان در پشتیبانی از جنبش «زن زندگی آزادی»
🔰 بخشی از بیانیه که من نیز، با افتخار، بکی از امضاکنندگاناش هستم:
ما مترجمان همیشه متنها را پس از اتمامشان ترجمه کردهایم. متنی که اکنون در ایران نوشته میشود هزاران نویسنده دارد و همزمان با نوشتهشدنش به یک زبان ترجمه میشود. در این ترجمه اما تنها باید دستور زبان این جنبش را دانست
...
ما مترجمان در کنار میلیونها شهروند در برابرِ همهی مظاهر سلطه که همگان را، خصوصاً زنان را، به انواع انقیادها زنجیر کرده است میایستیم، در برابر همهی تبعیضها و ممنوعیتهایی که زندگی را در این کشور به بقای صِرف در اردوگاههای کار اجباری شبیه کرده است میایستیم، ما در برابر فساد گسترده و دمافزونی که فقر افسارگسیخته و استیصالی بیسابقه را بر اکثر شهروندان تحمیل کرده است میایستیم، ما در برابر یکایک قوانین و اقدامات موحشی که زندگی عمومی و خصوصی شهروندان را با رعب و وحشت دائمی عجین کرده است میایستیم. ما در برابر دروغهای موهن و نفرتانگیز و بیپایان میایستیم. پرسشی اگر همچنان باقی مانده باشد این است که در برابر این میزان از استبداد و فقر و فساد و تبعیض و ویرانی زیستمحیطی چه کاری جز ایستادن در کنار این جوانان آزادیخواه میتوان کرد، جوانانی که جانشان را بر سر دست گرفتهاند و به مدنیترین صورت ممکن برای احقاق حقوق بنیادین خود به پا خاستهاند و در خون خویش غلتیدهاند؟ ما را هیچچیز از ایشان جدا نخواهد کرد.
...
امضاکنندگان این بیانیه در پایان خاطرنشان کردهاند که از این پس کوشششان برای رسیدن به آزادی و عبور از سانسور را دو چندان میکنند و در پایان نیز خواهان آزادی زندانیان سیاسی شدهاند.
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 فتیشیسم خونسردی
▫️ تفکر نقادانه چه نیست - بخش 1
♻️ نمیشود منکر شد که یکی از مؤلفههای مهم سنجشگرانهاندیشی (تفکر نقادانه) پرهیز از هیجانزدگی و احساساتیگری است: پرهیز از میداندادن بیجا یا بیش از اندازه به هیجان و احساس. همهی ما با کمی جستوجوی ذهنی میتوانیم نمونههای فراوانی از احساساتیگری مخرب را – چه در زندگی شخصی چه اجتماعی – بیابیم. شاید به همین دلیل است که بعضی وقتها علاقهمندان به سنجشگرانهاندیشی از آن طرف بام میافتند و گمان میکنند اجتناب از احساسات و هیجانها یک اصل مطلق است.
♻️ از همین گردنه است که برخی شیفتگان سنجشگرانهاندیشی به سراشیبی فتیشیسم میافتند. همان طور که یک فرد مبتلا به فتیشیسم جنسی همهی تمرکزش را روی لباس زیر جنس مخالف میگذارد و به جای عشقبازی طبیعی، همه یا تقریباً همهی فعالیت جنسیاش، متوجه، مثلاً، شورت یا سینهبند جنس مخالف میشود، برخی (بسیاری) از شیفتگان یا مدعیان سنجشگرانهاندیشی و عقلانیت و روشنفکری نیز همهی شرطها و اصول سنجشگرانهاندیشی را رها کرده و کل تمرکزشان را بر خونسردی و پرهیز از هیجان (یا خونسردنمایی و نمایش پرهیز از هیجان) میگذارند.
♻️ به نظرم، این پرستشِ خونسردی و، از آن بدتر، سعی در تخطئهی آشکار یا پنهان کسانی که رویهای دیگر در پیش میگیرند میتواند خودش به مصداق تمامعیار بیخردی تبدیل شود. زیاد نیستند موقعیتهایی که انسان باید خودش را به دست هیجانهایش بسپارد؛ اما از نشانههای بیخردی این است که «هرگز» اختیارش را به دست هیجانهایش نسپارد. زیاد نیستند موقعیتهایی که انسان باید به خشماش میدان بدهد؛ اما تشخیصندادن این موقعیتها – یا به رسمیت شناختن خشم اما، در کنارش، تخطئهی «هر گونه عمل قابل ملاحظه بر اساس خشم» - نیز میتواند نشانهی نقصان عقل باشد
♻️ یکی از بارزترین نمونههای فتیشیسم خونسردی این است که، با مستمسک قرار دادن عقلانیت، یأس یا خشم پایدار و همهگیر در یک جامعه را صرفاً هیجانی بدانیم که باید فرو خورد یا متوجه چیزی جز موضوع حقیقی خشم کرد.
♻️ اگر دربارهی بیمارگونهبودن فتیشیسم جنسی تردیدی وجود دارد، دربارهی بیمارگونهبودن فتیشیسم خونسردی تقریباً هیچ تردیدی نیست، چون آشکارا این پتانسیل را دارد که به خفهکردن فرد و جامعه کمک کند.
♻️ مطلقکردن تقریباً هر چیزی پیامدهای ویرانگر دارد، از جمله مطلقکردن حضور عقل. یکی از نشانههای عقل سالم این است که خودنمایی هیستریک نداشته باشد و به خفهکنندهی هر چیزی غیر از خودش تبدیل نشود.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 نچنچ کافی نیست!
▫️ با توجه به اینکه این روزها بخش بزرگی از جامعهی ما در حال یک مباحثهی جمعی است، بد ندیدم بخشی از کتابی که هماکنون در حال بازنویسیاش هستم و به «مباحثهی عمومی» مربوط میشود را اینجا بیاورم.
---
▫️ ... بنابراین، با پیشنهادهایی دربارهی مسیرهای بهترِ رو به جلو در مباحثه حاضر شوید. دیدگاه یا گزینهی خودتان را پیش بکشید، نه اینکه فقط به دنبال با خاک یکسانکردن طرف مقابل باشید. بگویید در آن موقعیت و برای مقابله با آن مشکل چه باید کرد؛ نه اینکه فقط اظهار تأسف کنید و بگویید «نه نه این کار را نباید کرد ... نه نه آن کار را نباید کرد و ...» یا «نه نه فلان کار ممکن است هزینهای داشته باشد ... بهمان کار ممکن است برای عدهای خوشایند نباشد و ...». راهکاری واقعی پیشنهاد کنید؛ چیزی که امکانپذیر باشد و بتوان به آن امید داشت، یا دستکم چرخشی مثبت در بحث ایجاد کند.
---
پینوشت یک: مقایسه کنید با سخنان کسانی (عمدتاً اصلاحطلبان) که در این چند هفته صرفاً بر «پرهیز دادن» تمرکز کردهاند.
پینوشت دو: ممکن است بگویید «تو خودت در این چند هفته در کار "با خاک یکسانکردن" برخی افراد بودهای». پاسخم این است: اتفاقاً دلیل رویکرد منفیام این بوده که آن افراد فقط بر تخطئه یا تضعیف کسانی که دارند کار ایجابی میکنند تمرکز کردهاند.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 اسارت بدن و اسارت ذهن
✍🏾 کاوه بهبهانی
♻️ باید اعترافی کنم: باور کنید یا نه، من تا امروز نرقصیدهام! اما چرا؟
♻️ تن آدمی به خمیرِ بازی میماند و میتوان آن را شکل داد. قدرتهای سیاسی تمامیتطلب و ایدئولوژیهای دیگریستیز، احساس شرم و گناه را، مثل یک چیپِ کامپیوتری، توی روان آدمی کار میگذارند و با این کار، بدن او را تسخیر میکنند. بر شهروندانی که وجدان معذب دارند و خود را گناهکار میدانند سادهتر میتوان چیره و مسلط شد.
♻️ اساساً یکی از سازوکارهای اِعمال قدرت همین است که شهروندان، از درون، از سرپیچیکردن و تخطی، احساس شرمساری کنند. نهاد قدرت با همین سازوکار خودش را داخلِ ذهن شهروندان کار میگذارد و تن شهروندان را مطیع و رام میکند. در واقع از آنجا که در جهان بیرون به تعداد تکتک شهروندان پلیس و مأمورِ قانون وجود ندارد، حاکمیت، تویِ ذهن هر کدام از شهروندانش یک پلیسِکوچک کار میگذارد. همین پلیس کوچک، باتونبهدست، تن شهروند را کنترل میکند. و نباید خیال کرد ذهن چیزی ورایِ تن است. ذهنِ بیکالبد، روحِ مجردِ نیالوده به تن، تناقض است و یاوۀ اعصار خرافی کُهن. ذهن را که کنترل کنید تن را کنترل کردهاید و برعکس. حرکات و ژستهای بدنی مهندسیشدهاند. یکی از فیلسوفان معاصر، در بحث از «تنِ رام/ docile body» از «آناتومی سیاسی» و «مکانیکِ قدرت» میگوید (و مکانیک شاخهای از فیزیک است که به حرکت اجسام میپردازد).
♻️ خلاصه این که، اگر بخشی از زنان روسریِ خود را از پسِ جمجمه به دورِ گردن منتقل نکردهاند یا حتی حجاب کامل دارند این لزوماً به معنای موافقت و همدلی آنها با حجاب اجباری یا حتی حجاب شخصی نیست. ذهنیت کهنه تنِشان را معذب کرده. عمری در کتابهای درسی، در تلویزیونِ نفتی و در پای منابر به زنان این سرزمین گفتهاند کار درست پوشاندن سر و گردن است و کسی که چنین نکند، در دوزخ الاهی، چنان خواهد شد که مگو.
♻️ زنان نباید از بَر و روی خود شرمگین باشند، چنانکه من از قامت ناساز. شرمسار نبودن از تنِ خویش، کنشگری سیاسی است.
🌐 تلگرام نویسنده / اینستاگرام نویسنده
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 تحلیل روشنفکرانه یا پارازیت روی صدای حقیقت؟
▫️ «برای مواجههی عقلانی و منطقی با سخنان دیگران، همواره باید صرفاً خودِ سخن را دید و از پرداختن به انگیزهی گوینده اجتناب کرد.»
▫️ به نظر من، این یکی از مؤلفههای تصور خام از مواجههی عقلانی و منطقی با سخنان دیگران است چون تأکید بیش از اندازه بر این وجه، بسیاری اوقات گمراهکننده و عقیمکنندهی نقد است.
▫️برای مثال، اگر خودمان را به موشکافی منطقی محدود کنیم، در واکنش به کسی مثل عباس عبدی چه باید گفت؟
عبدی در توئیت اخیرش گفته است:
▪️ «یکی از مهمترین علل دوقطبی شدن جامعه، جنگ روایتها بجای کشف حقیقت است. دو طرف ماجرا درگیر این جنگ خانمان برانداز هستند و هر دو سو هم آن را تشدید میکنند به این دلیل رسانه میدان اصلی نبرد شده است. حقیقت تنها شهید این جنگ است.»
▫️ چه باید گفت به چنین «تحلیلگر»ی که در یک توئیت کوتاه، با معانی ضمنی سخنانش، چندین حقیقت مهم را سر میبرد؟
▫️آیا بهراستی مسئلهی ما در موقعیت کنونی این است که حقیقت «به اندازهی کافی» روشن نیست؟
▫️آیا دعوت به «کشف» حقیقت همواره بهجاست؟
▫️ آیا نمیتوان گفت بعضی وقتها دعوت به «کشف» حقیقت صرفاً تخطئهی احقاق حق، و پارازیت انداختن روی صدای انبوه حقیقتهایی است که پیشاپیش مکشوف اند؟
▫️ آیا «دو طرف» منازعهی این روزها، که در این توئیت کوتاه دو بار (و هر دو بار بدون قائل شدن هیچ تمایزی میان «دو طرف») به آنها اشاره شده، واقعاً جایگاه یکسانی دارند؟
▫️ آیا در این «جنگ روایتها»، بهراستی هیچ کدام از روایتها نتوانسته «تحلیلگر کارکشته»ی ما را قانع کند که به حقیقت نزدیکتر است؟ واقعاً هیچ یک از این روایتها، ولو اندکی، به حقیقت نزدیکتر نیست؟!
▫️ آیا این «دو طرف» منازعه که با شرکت در «جنگ خانمانبرانداز»، تحلیلگر «کارکشته»ی ما را نگران کردهاند، به یک اندازه در کشیده شدن جنگ به اینجا نقش داشتهاند؟
▫️ آیا این واقعیت که یک طرف جنگ سالها (شاید دهها سال) برای احقاق مسالمتآمیز حق خود کوشیده است دلیلی نمیشود که تحلیلگر «کارکشته»ی ما میان این «دو طرف» فرقی بگذارد؟
▫️ آیا تحلیلگر شدیداً «کارکشته»ی ما (که سی سال است به اظهارنظرهای اینچنینی مشغول است) نمیداند در موقعیتی که دهها شهید «حقیقی» به خاک افتادهاند، سخن گفتن از معنای مجازی شهید و طرح این ادعا که «حقیقت "تنها" شهید این جنگ است»، علاوه بر مبتذل کردن مفهوم حقیقت، به خاک و خون کشیدن دوبارهی آن شهیدان واقعی و نمکپاشیدن به زخم خانوادههای آنها و جامعه است؟
▫️ بعید است که تحلیلگر کارکشتهی ما – هر قدر هم که در تحلیلگری بیاستعداد باشد – اینها را نفهمد. به همین دلیل است که معتقدم ایشان شاهدی تمامعیار به سود این مدعاست که «خواباندن صدای حقیقت در پوشش «تحلیل خونسردانه» کار خیلیهاست؛ و نمیشود همواره با شعار "مواجههی منطقی" از کنکاش در انگیزههای روانشناختی و غیرروانشناختی این گونه افراد اجتناب کرد».
---
پینوشت: محرکِ این پست، صرفاً توئیت عباس عبدی نبوده. در این روزها دهها نوشته با این ویژگیها مشاهده کردهام.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 روانشناسی در خدمت قدرت
🟥 این روزها کم نبودند پیامها و پستها و اظهارنظرهای تخصصی و روشنفکرمآبانه یا بهظاهر «از سر دلسوزی» که با مقادیری سوز و گداز و اظهار تأسفهای فضایی شروع میشدند، و در ادامه، با ضمیرهای مجهول و سطرهای سفیدشان عملاً کاری جز عمیقتر ساختن زخمها نمیکردند. انگار نه انگار که اگر شهامت سخنگفتن نداریم، یا هر عذر دیگری مانعمان میشود، سکوت هم گزینهای است.
🟥 یکی از قلههای این اظهارنظرهای بیشرمانه، نامه محمد حاتمی، رئیس سازمان نظام مشاوره و روانشناسی کشور به رئیسی است. این نامه «همین یک نامه» اگر نه موضوع یک رسالهی مستقل، میتواند دستکم موضوع فصلی از یک کتاب نقد رواندرمانی باشد.
🟥 متنی که در ادامه میآید نوشتهی دوست عزیزم امیرحسین مدبرنیا، روانپزشک، است که شامل اشاراتی اساسی دربارهی همین نامه است.
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
⬛️ روانشناسی پتانسیل عظیمی دارد که در خدمت نهاد قدرت باشد. نمونه بارز این امر را می شود در نامه محمد حاتمی رییس سازمان روانشناسی و مشاوره خطاب به ابراهیم رئیسی دید. حاتمی ابتدا درگذشت مهسا امینی را که موجب تالم خاطر مردم شد تسلیت می گوید. به عبارت دیگر او تصویر بزرگتر این «تالم خاطر» را که نظام سرکوب است نادیده می گیرد. و با این شروع می کند که «هرچند مدت اخباری می شنویم» و سپس از خودکشی، قتل در اثر خشونت، و فوت در اثر «سهل انگاری» سخن می گوید که موجب به مخاطره افتادن «امنیت روانی» جامعه می شود. از نظر حاتمی کشتار و سرکوب جوانان ما در زمانی که او نامه را می نویسد آنقدر بی اهمیت بوده که حتی نباید به آن اشاره می شده. توجه کنید ایشان وظیفه تامین سلامت روان جامعه را بر عهده دارد، اما حتی از اشاره به عامل اصلی ناامنی روانی ابا دارد (یا شاید با آن همسویی دارد). فقط همین یک موضوع -یعنی نبود دید همه جانبه- او را فاقد صلاحیت برای ریاست سازمان می کند.
⬛️ او سپس از این مفاهیم به اهمیت «پیشگیری در سلامت روان» می رسد. از نظر او نگاه «درمان محور» اقدامات تمام نهادها، سازمانها و سرمایه های اجتماعی کشور را خنثی می نماید. اگر این عبارت گنگ را ترجمه کنیم، ایشان می خواهد فضایی در کشور بسازد که کسی سمت اعتراض نرود و اقدامات «ارگانها» از جمله ارگانهای سرکوب پذیرفته شده باشد. او سپس از نبود خدمات روانشناسی در نهادهای نظامی و انتظامی گله می کند. اما نمی گوید که نقش روانشناس در مواردی مثل گشت ارشاد یا بازداشت زندانیان سیاسی چیست؟ روانشناس کجای این مسئله ایستاده و چه موضعی دارد؟ آیا او همسو با نهاد قدرت عمل می کند؟ تاکید حاتمی بر نگاه «سلامت محور و پیشگیری» به عنوان اولویت نظام سلامت کشور به خودی خود هیچ اشکالی ندارد. مسئله اساسی آنجاست که او با اینکه از نادیده گرفتن ابعاد روانی اجتماعی می نالد و آن را عامل ناهنجاریهای اجتماعی می داند، کوچکترین اشاره ای به سرکوب و نادیده گرفتن نیازهای اولیه انسان به عنوان ارکان ضروری سلامت روان اشاره نمی کند.
⬛️ او توسعه آموزش «سواد سلامت روان، خودمراقبتی، دیگر مراقبتی و آموزش مهارتهای ارتباطی، کنترل خشم و هیجان» را مهم میداند اما اشاره نمی کند که گاهی جنگیدن برای تامین نیازها و آزادیهای اولیه بهترین (یا تنها) راه خودمراقبتی است. حاتمی فراموش می کند که مهارتهای ارتباطی فقط تا جایی کاربرد دارد که طرف مقابل گوش شنوا داشته باشد. و در نهایت آیا او نمی داند که خشم و هیجان به جای خود می تواند مهمترین نیروی محرکه تغییر و برآورده شدن خواسته های انسان باشد؟ حاتمی در نهایت از ابراهیم رئیسی می خواهد که با نهادی و نهادینه کردن این اصول کلیشه ای به «امنیت روان و آرام بخشی» جامعه کمک کند. به عبارت دیگر، وقتی که تنها راه آرام شدن مردم، برخوردشان با سیستم عامل ناآرامی است، روانشناس حکومتی همراه با نهاد قدرت می خواهد این مشکل را با تغییر مستقیم در مردم حل کند.
✍🏾 امیرحسین مدبرنیا، روانپزشک
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 خشونت معنوی
🔰 دربارهی ماجرای مهسا امینی گفتهاند «موضوع خاصی نبوده؛ ضربوشتمی در کار نبوده؛ فقط او را به یک کلاس توجیهی چهل دقیقهای دربارهی حجاب بردیم و خودش دچار عارضهی قلبی/مغزی شد».
🔰 از آن طرف، بعضیها میگویند این ادعا دروغ است و لابد ضربوشتمی در کار بوده که مهسا امینی به کما رفته است.
🔰 هر دو طرف در یک چیز مشترکاند: فرض هر دو طرف این است که زورچپانیِ منبر و توجیه به یک زن، دختر، پسر، یا مرد، در صورتی که با خشونت فیزیکی همراه نباشد، چندان ظلم شنیعی محسوب نمیشود.
🔰 اما شاید مهسا امینی جزء آزادهانسانهای کمیابی است که تاب «هیچ» نوع منبر و توجیه اجباری، حتی محترمانه و مهربانانه و ظاهراً بیآزار، را ندارند. از نظر آنها، چندان عجیب نیست که یک دختر جوانِ آزاده، صرفاً به خاطر توهینآمیز بودن چنین موقعیتی، از خشم و فشار روحی دچار عارضهی قلبی یا مغزی شود.
🔰 خشونت معنوی گاه کشندهتر از خشونت فیزیکی است.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 انتشار چاپ هشتم کتاب «مفهومها و ابزارهای تفکر نقادانه»
♻️ بخشی از کتاب:
🔳 ملاکهای ارزشگذاری استدلال نویسنده
1️⃣ غایت: غایت استدلالکننده چیست؟ آیا نویسنده غایتش را به طور واضح بیان کرده است؟ یا، آیا میتوان بر اساس متن نوشتهاش فهمید که غایت استدلالش چیست؟ آیا غایتش موجه است؟
2️⃣ پرسش: آیا پرسش مورد بحث بهخوبی بیان شده است؟ آیا واضح و غیرمتعصبانه است؟ آیا شیوهی بیان پرسش به نحوی هست که پیچیدگیهای موضوع مورد بحث را نشان دهد؟ آیا پرسش و غایت ربط و مناسبت مستقیمی با یکدیگر دارند؟
3️⃣ اطلاعات: آیا شواهد، تجربهها، و/یا اطلاعاتی که نویسنده عرضه کرده مناسبت دارند؟ آیا برای این موضوع حیاتیاند؟ آیا اطلاعات عرضهشده درستاند؟ آیا نویسنده به پیچیدگیهای موضوع توجه دارد؟
4️⃣ مفهومها: آیا نویسنده سعی کرده است، به هنگام ضرورت، به مفهومها وضوح ببخشد؟ آیا شیوهی استفاده از مفهومها موجه است؟
5️⃣ انگاشتهها: آیا نویسنده به مطالبی که انگاشته (یا مسلّم گرفته) حساس بوده است؟ (آیا به انگاشتههایی که تردیدافکنی در آنها میتواند معقول باشد توجه داشته است؟) آیا نویسنده، در جاهایی که از انگاشتههای مشکوک استفاده کرده، به مشکلهایی که این انگاشتهها ممکن است داشته باشند پرداخته است یا از کنار آنها عبور کرده است؟
6️⃣ استنتاجها: آیا نویسنده سیر استدلالیای عرضه میکند که بهخوبی توضیح دهد نتیجههای اصلی او چگونه به دست آمدهاند؟
7️⃣ نظرگاه: آیا نویسنده به استدلالها یا نظرگاههای دیگر که مناسبت دارند حساسیت نشان میدهد؟ آیا به انتقادهایی که ممکن است بر اساس نظرگاههای مناسبتدارِ دیگر مطرح شوند توجه دارد و به آنها پاسخ میدهد؟
8️⃣ برآیندها: آیا نویسنده به برآیندها و پیامدهای دیدگاههایی که اتخاذ میکند حساسیت نشان میدهد؟
📚 برای تهیهی اینترنتی کتاب اینجا را کلیک کنید
🌐 کانال «سنجشگرانهاندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 مترجمانی که کتاب را نخواندهاند
🔰 شاید عجیب به نظر بیاید اما مشکل بسیاری از کتابهای ترجمهشده این است که مترجمِ کتاب خوانندهی کتاب نبوده است؛ با همان کتابی که ترجمه کرده دمخور نبوده است
🔰 یکی از ویژگیهای مترجمان خوب این است که اهل خواندن اند. شاید زیادهخوان نباشند اما خوب میخوانند و بعد از بین کتابهایی که خوب خواندهاند چند نمونه را برای ترجمه انتخاب میکنند. ثمرهاش اینکه، کمتر جملهای در ترجمههایشان مییابید که برای مخاطبِ تعریفشده، کلاً نامفهوم باشد.
🔰 اینجاست که «علاقه به موضوع» هم اهمیت خودش را نشان میدهد. مترجم ماشین نیست. نمیتواند به کاری دل بدهد که روحش از آن فراری است. و مترجمی که خودش ارتباط روحی با کتابش برقرار نکرده باشد نمیتواند متنی از کار در بیاورد که در ذهن خواننده بنشیند. چندرغاز حقالترجمه که تازه معلوم نیست سه چهار سال بعد از شروع کار به مترجم برسد یا نرسد مطلقاً نمیتواند تکانهی لازم برای کلنجار رفتن با دشواریها را به مترجم وارد کند (احتمالاً باورتان نمیشود – قطعاً باورتان نمیشود – اما من کتابی دارم که ترجمهاش ابتدای سال نود و سه (!) به پایان رسیده و حداقل پنج برابر یک ترجمهی عادی برایش وقت گذاشتهام، اما هنوز وارد چرخهی درآمدزاییام نشده است!).
🔰 فلسفهخواندهها حتماً این جملهی معروف ویتگنشتاین را در پیشگفتار کتاب «رسالهی منطقیـفلسفی» خواندهاند: شاید این کتاب را فقط کسی فهم کند که اندیشههایی را که در آن بیان شدهاند – یا دستکم اندیشههایی همانند آن را – خود شخصاً یک بار اندیشیده باشد.
🔰 شبیه همین سخن را میتوان دربارهی ترجمه نیز تکرار کرد. ترجمه زمانی به بهترین شکل از کار در میآید که مترجم اندیشهها یا احساسهایی مشابه آنچه در کتاب بیان شده را پیشتر تجربه کرده باشد؛ زمانی که مترجم، دستکم در بخشهایی از نگارش متن، احساس کند، بدون عدول از متن مبدأ، دارد دقیقاً حرف خودش را در دهان نویسنده میگذارد.
🔰 همهی اینها را نگفتم تا مشارکتی در «صنعت تأسف» روشنفکری کرده باشم و نُچنُچی فروخته باشم و، با این ترفند، خودم را یواشکی جزء کارـدرستها جا زده باشم. واقعیتش، در بین کارهای خودم (کارهایی که به سفارش دیگران انجام دادهام و خوشبختانه شناختهشده نیستند) نیز از این دست ترجمهها وجود دارد. اینها را گفتم تا اولاً یادآوریای باشد به خودم که تا حد امکان حاضر به ترجمهی کتابی که واقعاً نپسندیدهام نشوم و ثانیاً تبیینی، ولو بخشینگرانه، به دست داده باشم از کیفیت نه چندان مطلوب بیشتر ترجمههایی که امروزه منتشر میشوند.
✍🏻 #مهدی_خسروانی
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 منتشر شد: ذهن فریبکار من
✍🏾 نویسنده: حسین حسینیپناه
🔰 ناشر: اریش
♻️ ما همیشه دوست داریم به ذهن خود اعتماد کنیم، یا لااقل خیلیاوقات بهصورت ناخودآگاه به توانمندیاش تکیه کنیم، اما این اعتماد همیشه خوب نیست؛ زیرا ذهن ما بههمان اندازه که تواناییهای حیرتانگیزی دارد، گاهیاوقات هم میتواند علت اصلی بسیاری از قضاوتها و تصمیمگیریهای اشتباه روزانۀ ما باشد. اگر به ریشه و علت تصمیمگیریها و قضاوتهای اشتباه، سوءتفاهمها، ناکامیها و اختلافات در زندگی خود بنگریم، اغلب مواقع ردّ پای سوگیریهای شناختی را میتوانیم مشاهده کنیم. منظور از سوگیری شناختی، خطاهای نظاممند ذهن انسان است که بهصورت ناخودآگاه بر تصمیمگیریها و قضاوتهای افراد تأثیر میگذارد و منجر به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط میشود. بهطور کلی، سوگیریهای شناختی میتوانند بر جنبههای مختلف زندگی و کار ما، ازجمله نحوۀ مدیریت داراییها و تصمیمگیریهای مالی، تعاملات اجتماعی، و حتی بهخاطرسپاری و یادآوری اطلاعات تأثیر بگذارند. در این کتاب مجموعۀ تقریباً کاملی از سوگیریهای شناختی بههمراه تعریف و مثالهای مربوط به هریک از سوگیریهای شناختی و راهکارهایی که کمتر دچار آنها شویم، ارائه شده است.
🌐 برای تهیهی اینترنتی کتاب با ده درصد تخفیف اینجا را کلیک کنید.
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
آخرین روز تخفیف
درسگفتار آفلاین
فلسفه علم
مشاهده دوره:
https://tizfekri.com/courses/the-most-important-arguments-in-science-philosophy1400/
کد تخفیف:
40%TheMAPinscience1400
از همراهی شما خرسندیم.🌹
💢 تطبیقش با وضعیت این روزهای جهان بر عهده خودتان:
🔰 دشمنانگارهها (تصویری که ملتها هنگام جنگ از دشمنان خود دارند) آینۀ یکدیگرند؛ به عبارت دیگر، هر یک از دو طرف همان فضیلتهایی را به خود نسبت میدهد که دیگری به خود نسبت میدهد و همان رذیلتهایی را به دشمنش نسبت میدهد که دشمنش به او.
🔰 «ما» قابلاعتماد، صلحدوست، شریف، و انساندوستیم؛ «آنها» خائن، جنگدوست، و ظالماند. در تحقیقی که در سال 1942 دربارۀ امریکاییها شد، از آنها خواستند پنج صفت برای آلمانیها و ژاپنیها (که دشمن بودند) نام ببرند. «جنگدوست» و «ظالم» دو نمونه از صفتهایی بود که امریکاییها ذکر میکردند؛ اما هیچکدام از این دو صفت در میان پنج صفت نخستی که آنها به روسها (از متحدان امریکا) نسبت میدادند جایی نداشتند.
🔰 در سال 1966، این صفتها از فهرست صفتهایی که امریکاییها به آلمانیها و ژاپنیها (متحدان امریکا در سال 1966) نسبت میدادند حذف شدند؛ اما حالا روسها (که دیگر متحد امریکا نبودند؛ گرچه بیشتر رقیب به حساب میآمدند تا دشمن) جنگدوست و خائن شده بودند ...
🔰 دشمنانگاره همانند عدسیِ تحریفکننده عمل میکند؛ اطلاعاتی که آن را تأیید میکنند مورد تأکید قرار میدهد و جلو ورود اطلاعاتی که با آن همخوانی ندارند را میگیرد. به این ترتیب، رسانههای همگانی رویدادهای حاکی از خیانت یا ظلم دشمن را بزرگ میکنند و رفتارهای انساندوستانه یا شرافتمندانۀ او را نادیده میگیرند.
🔰 برگرفته از کتاب چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانهها تشخیص دهیم
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh